< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

93/10/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: وضع مرکبات
بحث در این است که آیا مرکبات نیازمند وضع جداگانه ای –سوای وضع مفرداتشان- هستند؟ هل للمرکبات وضع علی حده؟ مرکبات اعم از مرکبات إفرادی مانند وزن صرفیِ اسم فاعل و مفعول، و مرکبات جُمَلی مانند جملات فعلیه و اسمیه.
از عنوان بحث دو معنی فهمیده می شود که یک معنای آن صحیح و دیگری غلط است، آن معنایی که صحیح است این است که مراد از مرکبات، هیئت مرکبات و مشتقات باشد، هیئت یعنی چه؟ هر مشتقی یک ماده ای دارد و یک هیئتی، مثلا «ضارب» که اسم فاعل است از ماده «ض-ر-ب» به علاوه قالب و چهار چوبِ وزن اسم فاعلی، این قالب و وزن را هیئتِ اسم فاعل می گویند، در جملات هم همینگونه است مثلا جمله «ضرب زید» یک ماده ای دارد که همان «ضرب» و «زید» می باشد و یک هیئتی که مراد از این هیئت، شکل و قالبِ جمله فعلیه می باشد، در ما نحن فیه اگر بگوییم مراد از «مرکبات» همین هیئات است - چون همانطور که مواد نیازمند وضع هستند هیئات هم باید وضع بشوند اما وضع نوعی- حرف کاملا درستی است.
اما اگر مراد از عنوان بحث، وضع ثالثی برای مرکبات باشد، یعنی واضع یک بار مواد را وضع بکند و دیگر بار هیئات را وضع بکند و در مرتبه سوم بخواهد ترکیب ماده و هیئت را وضع بکند، مثلا «زید» و «قائم» را جداگانه وضع بکند، هیئت جمله اسمیه را هم وضع بکند، سپس در مرتبه سوم بخواهد مرکب «زید قائم» را نیز وضع بکند این غلط است.
صاحب کفایه برای رد این وضع ثالث دو دلیل اقامه می فرمایند، یکی لغویّت و دیگری تعدد دلالت. می فرماید: «لا وجه لتوهّم وضع للمركبات، غير وضع المفردات، ضرورة عدم الحاجة إليه، بعد وضعها بموادها، في مثل ( زيد قائم ) و ( ضرب عمرو بكراً ) شخصياً، وبهيئاتها المخصوصة من خصوص إعرابها نوعيا، ومنها خصوص هيئات المركبات الموضوعة لخصوصيات النسب والإضافات، بمزاياها الخاصة من تأكيد وحصر وغيرهما نوعياً ؛ بداهة أن وضعها كذلك وافٍ بتمام المقصود منها، كما لا يخفى، من غير حاجة إلى وضع آخر لها بجملتها»
مثلا واضع ابتدا ماده «ض-ر-ب» را وضع نمود سپس هیئت اسم فاعلی را وضع نمود به نحو وضع عام موضوع له خاص، یعنی چه؟ یعنی واضع همه مواد را در هیئت اسم فاعلی تصور می نماید سپس هیئت را برای آن افراد وضع می نماید، این معنای وضع عام موضوع له خاص است، لذا همه افراد در خود موضوع له لحاظ شده اند برای همین چه نیازی به وضع ثالث باقی می ماند؟
در ادامه می فرماید: «مع استلزامه الدلالة على المعنى : تارةً بملاحظة وضع نفسها، وأخرى بملاحظة وضع مفرداتها» اشکال دوم ایشان تعدد دلالت است، از این جهت که هر وضع مستلزم دلالتی است و در مثال «زید قائم» اگر قائل به وضع ثالثی بشویم باید دلالت سومی هم داشته باشیم، لازمه اش این است که «زید قائم» دو بار دلالت بر معنای خودش بکند، یک بار از بابت وضع ماده «زید» و «قیام» بعلاوه هیئت جمله اسمیه، و یکبار هم به خاطر وضع ترکیب آن (وضع سوم) و این خلاف وجدان است، لذا نتیجه می گیریم که در باب مرکبات ما وضع جدیدی نداریم.[1]
و فیه
استدلال اول ایشان را قبول داریم لکن تعدد الدلاله را نمی توانیم از ایشان بپذیریم زیرا تعدد الدلاله علاوه بر اینکه نیازمند تعدد الوضع است نیازمند تعدد الاستعمال نیز می باشد، آن چیزی که منشأ تعدد دلالت است صرف تعدد وضع نیست، بلکه تعدد اراده و إعمال و استعمال را هم می خواهیم، والا ممکن است واضع چند بار وضع بکند در حالی که با یک استعمال همه ایشان محقق بشوند و تاکید یکدیگر باشند و هیچ تعدد دلالتی هم در کار نباشد، اگر استعمال مکرّر شد معنی هم متعدد می شود و الا الزامی در کار نیست که با صرف تعدد و تکرر وضع معنی هم متعدد بشود.



فی علائم الحقیقه و المجاز
یعنی اگر متکلّم دارد صحبت می کند ولی نفهمید که این حرفهایی که می زند حقیقی است یا مجازی از کجا باید تمییز بدهد میان معانی حقیقی و غیر آن؟ چند راه دارد
التبادر
راه اولی که ذکر شده برای کشف حقیقت تبادر است یعنی معنی باید متبادر از لفظ باشد، مثلا لفظ اسد گاهی در حیوان مفترس استعمال می شود و گاهی در رجل شجاع، اگر شک کردیم که کدام معنای حقیقی برای اسد است؟ باید لفظ اسد را بدون قرینه و به تنهایی استعمال بکنیم تا ببینیم کدام معنی از آن به ذهن می رسد، همان می شود معنای حقیقی از لفظ اسد.
وفیه
اشکالی گرفته اند به اینکه تبادر علامت حقیقت باشد و آن اینکه این علامیّت مستلزم دور است، چرا؟ زیرا لازم می آید علم به وضع متوقف بر علم به وضع باشد، چطور؟ زیرا معنی در صورت جهل به لغت به ذهن متبادر نمی شد، مثلا اگر یک کلمه انگلیسی یا آلمانی برای شما بگویند آیا معنایی به ذهن شما متبادر می شد؟ خیر، زمانی تبادر برای شما ایجاد می شود که به آن لغت علم داشته باشید، پس خود تبادر متوقف است بر علم به وضع، حالا که خودش متوقف بر علم به وضع است چگونه می خواهید برای تحصیلِ علم به وضع از آن استفاده بکنید؟
جواب صاحب کفایه
جوابهای زیادی برای حل این اشکال داده شده لکن به نظر ما بهترین جوابی که داده شده همان جواب آخوند است و آن این است که ما دو علم داریم، یک علم تفصیلی و دیگری علم ارتکازی، آن علمی که متوقف است بر تبادر علم تفصیلی به وضع است که از طریق تبادر تحصیل می شود، آن علمی که تبادر متوقف بر اوست علم ارتکازی است، یعنی همین که انسان در عمق وجدانش نهفته باشد که این کلمه چنین معنایی دارد، علمی است در کمون ذات انسان که به اصطلاح علمی این علمی است که وجود دارد لکن عالِم، علمِ به علمش ندارد به خلاف علم تفصیلی که عالِم، علمِ به علمش دارد، لذا آخوند می فرمایند «الموقوف علیه غیر الموقوف علیه» یعنی چه؟ یعنی آن علمی که تبادر بر آن متوقف است غیر از آن علمی است که متوقف بر تبادر است.[2]

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo