< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

93/10/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استعمال اللفظ و اراده النوع او الصنف او المثل او الشخص
یک تتمه ای در شخص ماند و آن اینکه استعمال لفظ و اراده شخص لازم می آید دال و مدلول یکی باشند و این ممکن نیست زیرا دالّیت و کاشفیّت یک نوع علیّت و سببیّت است، دال سببیت دارد برای علم به مدلول، علیّت دال برای علمِ عالم است نه برای وجود مدلول، لکن به هر حال علیّت مقتضی اثنینیّت است به همین دلیل نمی شود که یک چیزی کاشف از خودش باشد زیرا نمی شود یک چیزی علّت از برای خودش باشد، بنابراین چون یک رابطه علیّتی در بین است لذا وحدت امکان ندارد و باید متعدّد باشند، فرض این است که تعدّدی هم در کار نیست زیرا لفظ قرار است دلالت بر خودش بکند، پس چه کار بکنیم؟
باید بگوییم در چنین جایی دلالت اصطلاحی جاری نیست و مراد از دلالت معنای دیگری است غیر از معنای اصطلاحی یعنی بگوییم این از باب ظهور ذات موضوع است در قضیه لفظیه، یعنی مثلا در مثال «زید ثلاثی» در این مثال ما خود شخص زید را اراده کرده ایم حالا آیا خودش دلالت بر خودش کرده؟ یا اینکه چون معنی از سنخ لفظ است خود معنی در قضیه آمده؟ خود معنی آمده در قضیه لفظیه، «ثلاثی» کلمه ای است که معنایش اراده شده لکن «زید» کلمه ای نیست که کاشف از خودش باشد بلکه وقتی آن معنای مراد، از سنخ لفظ است خودش می تواند در قضیه بیاید.
چاره ای هم نداریم زیرا در اینجا این کلمه «زید» خودش که نمی تواند کاشفیّت برای خودش داشته باشد، ولی چون معنای مراد ما است همین لفظ «زید» است خودش را می توانیم در قضیه بیاوریم.
هل الدلاله تابعه للاراده ام لا
این بحث به دو صورت مطرح شده صورت اولش همین است که« هل الدلاله تابعه للاراده ام لا» صورت دومش این است که «هل الالفاظ موضوعه بما هی؟ او بما هی مراده للفظها؟» یعنی چه؟ یعنی اینکه آن زمان که لفظ «زید» را وضع کردند آیا برای ذات نفس زید وضع کردند؟ یا اینکه لفظ را وضع کردند برای معنی در حالتی که متکلّم آن را اراده کرده باشد؟ در صورت اول معنایش می شود ذات معنای خارجی «زید» بما هو هو لکن در صورت دوم معنایش می شود معنایی که منِ متکلّم اراده کرده ام.صورت دوم در حد یک قیلی است که صاحب کفایه نقل کرده اند لکن خودشان و همچنین دیگران نپسندیده اند،
استدلالات صاحب کفایه بر صورت اول
در کفایه اینچنین آمده: «الخامس (مِن المقدمات) لا ریب فی کون الالفاظ موضوعا بازاء معانیها من حیث هی(یعنی ذوات و واقعیّاتشان) لما عرفت بما لا مزيد عليه مِن أن قصد المعنى على أنحائه من مقومات الاستعمال، فلا يكاد يكون من قيود المستعملِ فيه» در مباحث گذشته صاحب کفایه بسیار بر این مطلب تاکید کرده بودند که اراده معنی از مقومات استعمال است. ما یک «استعمال اللفظ فی المعنی» داریم و یک «معنای مستعمل فیه»، وقتی می گوییم «زید قائم» معنای زید و قیام را تصور کرده سپس اراده می کنیم اما آیا این اراده معنی دخالت در مستعمل فیه دارد یا فقط مقوِّم استعمال است؟ خود استعمال محتاج اراده و تصوّر است لکن دخالتی در ذات معنی (معنای مستعمل فیه) ندارد. استعمال متقوم بر تصور و اراده است.
حالا که روشن شد از قیود استعمال است دیگر امکان ندارد که قید معنی هم باشد، چرا؟ چرا نمی تواند هم قید در استعمال باشد و هم قید در مستعمل فیه؟ زیرا خلاف وجدان است، ما وجدانا وقتی می گوییم «زید قائم» یک بار زید را تصور می کنیم نه دو بار، در حالی که اگر قید در هر دو باشد باید دو بار تصوّر بشود، حال آنکه وجدان ما حکم می کند که این تصور یک بار بیشتر واقع نشد، پس معلوم می شود این اراده و قصد فقط مقوّم استعمال است و هیچ ارتباطی به مستعمل فیه ندارد.
استدلال دومشان این است که: «هذا مضافاً إلى ضرورة صحة الحمل والإِسناد في الجمل، بلا تصرّف في ألفاظ الأطراف» یعنی چه؟ یعنی ما وقتی می گوییم «زید قائم» و قیام را حمل می کنیم بر زید، آیا قیام را بر صورت ذهنیّه زید حمل کردیم یا بر زید خارجی؟ آیا مراد متکلّم قیام ذهنی است یا خارجی؟ شکی در این نیست که مراد متکلّم زید خارجی و قیام خارجی بوده، حال آنکه اگر الفاظ وضع شده باشند «بما هی مراده» موضوع له الفاظ مقیّد به اراده و قصد می شوند و این موضوع له موطن اش ذهن است نه خارج، در حالی که ما نمی خواهیم در مورد زید و قیام ذهنی حرف بزنیم، بلکه می خواهیم بگوییم زید خارجی متلبّس به قیام خارجی است، برای رسیدن به این مقصود باید هر زمان که لفظ را استعمال می کنیم آن را از این قید ذهنیّت تجرید بکنیم، باید تصوّر و قصد را از معنی تجرید بکنیم، تجرید چند اشکال دارد یکی از اشکالاتش این است که معنی را مجازی می کند حال آنکه متکلّم اراده معنای حقیقی کرده نه مجازی و این خلاف وجدان است، لذا معلوم می شود که اساس تقیّد معنی به اراده غلط است.
استدلال سوم ایشان این است که اگر به فرض گفتیم معنی مقیّد به اراده است آنچه دخالت در معنی دارد مفهوم الاراده است یا حقیقت الاراده؟ قطعا حقیقت الاراده، حقیقت هر اراده یک وجود خاصی است، مثلا اراده زید و عمر با هم متفاوت است، اراده الان و اراده یک ساعت بعد دو وجود اند که میانشان غیریّت هست، وقتی که اینطور شد لازم می آید تمام الفاظ «وضع عام و مو.ضوع له خاص» باشد زیرا موضوع له مقیّد به حقیقت الاراده است، معنی و موضوع له از کلیّت می افتد و جزئی می شود و لازم می آید حتی اسماء اجناس هم که قطعا کلی هستند موضوع له شان خاص باشد، و هذا لم یقل به احد.[1]

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo