< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد جزایری

93/09/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حقیقت انشاء
پس مبنای ما این شد که انشاء عبارت از ایجاد فی عالم الانشاء است، سوالی که اینجا مطرح می شود این است که این ایجاد آیا ایجاد یک اعتبار شخصی است؟ یا اینکه ایجاد یک امر شرعی یا عقلائی؟ یک شهرتی در اینجا به چشم می خورد به این مضمون که وقتی عاقد می گوید «انکحت» یعنی من آن علقه شرعیّه را ایجاد می کنم، یعنی آن امر معتبَر باعتبار شرعی را ایجاد می کنم، (البته ظاهر تعبیرشان این است و الا لیس مِن البعید که مرادشان این نباشد).
آقای خوئی این حرف را رد می کند و پاسخ می دهد آن معتبر باعتبار شرعی دست مُنشِئ نیست که آن را ایجاد بکند، اگر باعتبار عقلائی باشد دست عقلاست، اگر باعتبار شرعی باشد دست شرع است و فعل خود شرع است، هر فعل اختیاری تحت اختیار فاعلش است لذا عاقد نمی تواند آن را ایجاد بکند چون دست عاقد نیست، فعل عاقد نیست. لذا آقای خوئی می فرمایند مراد عاقد از «انکحتُ موکلتی» نمی تواند ایجاد و اعتبار شرعی باشد، یعنی نمی تواند بگوید من علقه زوجیّت شرعیه را ایجاد کردم زیرا زوجیّت شرعیه اعتبار شرعی است و ارتباطی به انشاء عاقد ندارد.[1]
به نظر ما ایراد ایشان ایراد صحیحی است و ما حرف مشهور را نمی توانیم بپذیریم بنابراین می گوییم که این ایجاد نوعی ایجادِ شخصی است زیرا مُنشِئ که ایجاد می کند می گوید من ایجاد می کنم، سپس تایید عقلا و شرع مترتّب بر این ایجاد شخصی می شود، مثلا وقتی عاقد –که وکیل زن است- می گوید «انکحتُ موکلتی» یعنی عاقد می گوید من با اختیاری که از طرف موکلم دارم خودم علقه نکاح را ایجاد می کنم، سپس این علقه در عالم انشاء وجود انشائی پیدا می کند و این وجود متقوّم به انشاء شخص خود مُنشِئ است.
به بیان دیگر این انشاء، ایجاد یک اعتبار شخصی است، یعنی هر کسی برای خودش تصمیم می گیرد و انشاء می کند، مثلا وقتی عاقد می گوید «انکحتُ موکلتی» یعنی من با اختیاراتی که دارم از طرف موکلم خودم ایجاد علقه نکاح می کنم، نه اینکه نکاح شرعیه را من محقق می کنم این معنی نمی دهد، بعدا که این موضوع محقق شد و عاقد اعتبار شخصی نکاح را انشاء کرد و ایجاد کرد شرع و عقلا می آیند و می گویند ما این انشاء را می پذیریم و بر وفق آن اعتبار می کنیم مثلا زوجیت شرعیّه یا عقلائیّه را.
سیدنا الاستاد می گوید برای تخلّص از این اشکال باید بگوییم انشاء ابراز اعتبار نفسانی است، این راه حل را ما صحیح نمی دانیم و راه حل خودمان را بهتر می دانیم زیرا سلسله مراتبش همین طور است، مشابه حرف ما را محقق خراسانی در حاشیه خود بر رسائل نیز فرموده اند، آسید کاظم یزدی هم در حاشیه بر مکاسب می فرمایند در اعتبارات ابتدا اعتبار شخصی است، ثم یترتب علیه الاعتبار العقلائی، ثم یترتب علیه الاعتبار الشرعی، این حرف صحیح است نه کلام محقق خوئی و نه کلام مشهور، البته گفتیم که این چیزی است که ظاهر از کلام مشهور است و الا بعید نیست که مراد آنها هم همین باشد که ما می گوییم.
ادله نظر مختار
دلیل اول: ما در شرع مواجه هستیم با انشائات مختلفه مانند انشاء عقود مانند نکاح و امثال آن، اگر بگوییم انشاء ایجاد اعتبار شرعی است(نه شخصی) و گفتیم که ایجاد اعتبار شرعی هم برای مکلف غیر مقدور است، لذا آیا می شود دستور شرع خلاف عقل و غیر مقدور باشد؟ نمی شود، لذا باید به گونه ای دیگر به مسئله نگاه بکنیم یعنی بگوییم که مُنشِئ ایجاد اعتبار شخصی می کند و بعدا شرع آن را تایید و امضا می کند نه اینکه ایجاد اعتبار شرعی بکند.
دلیل دوم: ما در جاهایی انشاء داریم که اعتبار عقلائی و شرعی معنی ندارد، زیرا انشائیات منحصر در بیع و اجاره و نکاح و امثال اینها نیستند، بلکه مثلا تمنی و ترجی هم از انشائیات هستند، -البته لازم به ذکر است تمنی انشائی با تمنی حقیقی تفاوت دارد، تمنی حقیقی یک صفت قلبی است که انسان در قلبش آرزویی دارد ولی تمنی انشاء اظهار تمنّی است، ممکن است در قلبش هم ما بإزاء داشته باشد یا نداشته باشد فرقی نمی کند، در هر دو حالت اظهار تمنی از انشائیّات است، در استفهام هم همینطور، استفهام حقیقی جایی است که انسان واقعا جهل دارد و در جستجوی جواب است لکن خیلی مواقع متکلّم عالم است و لغرض آخر اظهار استفهام می کند، لذا الزامی نیست که انشاء استفهام متأثّر از استفهام حقیقی باشد- حالا تمنی انشائی چه ربطی به شرع دارد؟ چه ربطی به عقلا دارد؟ متکلّم خودش دارد انشاء تمنّی می کند و می گوید «لیت کذا و کذا»، یا انشاء استفهام می کند یا انشاء ترجی می کند، اگر بگوییم انشاء به معنای ایجاد اعتبار شرعی یا عقلایی است دیگر در این موارد قابل تطبیق نیست، زیرا اینها مواردی هستند که قطعا شخصی هستند، لذا این موارد توجیهی ندارند مگر طبق مبنای ما.
دلیل سوم: گاهی برخی انشائات در احکام شرعیّه را می بینیم که صحیح هم هستند حال آنکه اگر گفتیم انشاء ایجاد اعتبار شرعی است غلط در می آیند، مثلا در وصیّت تملیکیّه، وصیت تملیکیّه چیست؟ «تملیک معلّق علی الموت» یعنی از الان انشاء کرده ملکیّت کسی را برای این مال ولی بعد از موتش، پس الان که مورِّث زنده است ملکیّتی برای وارث وجود ندارد چون شرع اعتبار ملکیّت برای وارث نمی کند مگر بعد از موت مورِّث، پس الان در شرع چیزی به وجود نیامده بلکه بعد از موت مورّث تازه اعتبار شرعی و ملکیّت شرعی ایجاد می شود، ممکن است دهها سال هم طول بکشد، حالا در طول این دهها سال آیا انشاء بدون مُنشَأ ممکن است؟ خیر، حالا اگر گفتیم انشاء ایجاد اعتبار شرعی است در این مورد اعتبار شرعیه با انشاء محقق نمی شود، بلکه دهها سال بعد با موت مورِّث ایجاد می شود و این ملکیّت زمان انشاء مورِّث هیچ وجودی ندارد و این همان انشاء بدون مُنشَأ است، در حالی که انفکاک المُنشَأ عن الإنشاء ممکن نیست، وقتی که نسبت ایجاد و وجود عین هم هستند و تفاوتشان اعتباری است و لا یمکن انفکاک الایجاد عن الوجود، پس چگونه است که اینجا مورِّث ایجاد بکند در حالی که وجودش دهها سال محقق بشود؟
پس از طرفی این انشاء در شریعت صحیح است و از طرف دیگر با مسلک مشهور قابل توجیه نیست، بنابراین باید برگردیم به آنچه که ما گفتیم یعنی انشاء ایجاد یک اعتبار شخصی است نه شرعی یا عقلایی، شخص مورِّث اعتبار می کند ملکیّت بعد الموت را برای وارث از همین الان، ملکیّت معلّقه علی الموت، این در عالم انشاء ممکن است، لذا اگر کسی بخواهد وصیّتش را فسخ بکند می تواند قسخ بکند، فسخ چیست؟ الفسخ هو امحاء امر الموجود الباقی، الثابت عند الفسخ، المُستعِدِّ للبقاء، پس باید یک چیزی به وجود آمده باشد با این انشاء که فسخ آن ممکن باشد، ملکیّت شرعیّه که عند الموت می آید و الان وجود و ثبوتی ندارد پس چه به وجود آمد با این انشاء؟ اعتبار الشخصی فی عالم الانشاء.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo