< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد جزایری

93/08/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی مبنای محقق خوئی رحمه الله در جملات انشائیّه
بحث در اینجا بود که اگر مقصود مشهور از «المعنی» در تعریف «ایجاد المعنی باللفظ» ایجادِ اعتبار عقلائی یا شرعی باشد-یعنی وقتی می گوییم «بعتُ» یعنی ایجاد کردم بیع عقلائی که عقلا آن را قبول دارند شرع هم قبول دارد- این غلط است زیرا اعتبار عقلا وابسه به خودشان و اعتبارشان است و وابستگی یی به لفظ ندارد و مُسبَّب از لفظ نیست، در اعتبار شرعی هم همینطور.
لکن ما به غیر از اعتبار شرعی و عقلائی اعتبار دیگری هم داریم به نام اعتبار شخصی، اعتبار شخصی یعنی چه؟ یعنی شخص بایع که مالک مبیع است انشاء می کند و اعتبار می کند فروش مبیع و تملّک ثمن را و بعد از آن که شخص مالک اعتبار کرد عقلا به تَبَع او می آیند و اعتبار می کنند، اگر مقصود مشهور از اعتبار این نوع اعتبار هم باشد باز غلط است زیرا اعتبار شخصی یک امر قلبی است و متقوم به لفظ هم نیست، لذا اگر مرادشان از «ایجاد المعنی» این هم باشد باز غلط است.
پس چه چیزی صحیح است؟ اینکه بگوییم در عقود صرف نیت و التزام قلبی کفایت نمی کند، بلکه نیازمند تکلّم و کلام است، «یا ایّها الذین آمنوا اوفوا بالعقود»[1] به صرف التزام قلبی که عقد نمی گویند، عقد یک چیزی است که با لفظ ایجاد می شود، اعتبار عقلایی و شرعی و حتی شخصی با لفظ قابل ایجاد نیستند، پس چه چیزی با لفظ قابل ایجاد است؟ مراد از ایجاد المعنی باللفظ چیست؟ تنها چیزی که با لفظ قابل ایجاد است ایجاد المعنی فی عالم الانشاء است، چون عقود از سنخ انشائند و خود انشاء یک عالمی دارد که با لفظ محقق می شود، اسباب آن هم سببیّت تکوینی ندارند لکن سببیّت جعلیّه دارند، سببیّت جعلیّه دارند برای اینکه وقتی گفت «لیت کذا و کذا» در عالم انشاء تمنّی جعلی شده است، در بیع هم همینطور، وقتی می گوییم «بعتُ هذا بهذا» در عالم انشاء نقل و انتقال را جعل کرده است،(هر دو به وجود انشائی جعل می شوند با وجود اینکه اینکه یکی اعتباری است و دیگری خیر) البته برای تحقق خارجی و ترتّب اثر بر این نقل و انتقال شرایط دیگری هم می خواهد که عقلا آن را امضاء بکنند و شرع هم آن را تایید بکند.
عقلا این را قبول دارند که انسان می تواند چیزهایی را بوجود انشائی ایجاد بکند، لذا وقتی مالک انشاء بیع می کند که نقل و انتقال صورت بگیرد به صرف التزام قلبی عقلا ترتیب اثر به نقل و انتقال نمی دهند، بلکه زمانی که انشاء بیع کرد آن موقع عقلا می گویند الان موضوعی محقق شد که ما بیاییم و اعتبار بکنیم، پس آن بیع زمینه و موضوع می شود برای اعتبار عقلایی، عقلا می گویند الان مالک انشاء بیع کرد (یعنی بیع را ایجاد کرد بوجود انشائی) عاقل و بالغ هم هست بیعش هم غرری نیست و شرایط صحت را دارد پس ما نقل و انتقال را اعتبار می کنیم، اینگونه است که بیع می شود صحیح عقلائی و صحّت عقلائیّه منوط به این است که آن بیع شرایط مدّ نظر عقلا را داشته باشد، صحّت شرعیّه هم همینطور، لذا به دنبال آن شرع می آید و می گوید این یک بیع صحیح عقلایی است که همه شرایط مد نظر ما را هم دارد پس من هم اعتبار می کنم آن نقل و انتقال را و ملکیّت مشتری نسبت به مبیع و ملکیّت بایع نسبت به ثمن را امضاء می کنم، اینگونه است که آن نقل و انتقال می شود بیع شرعی.
نتیجه این می شود که کلام مشهور که می گویند موضوع له جملات انشائیه «ایجاد المعنی باللفظ» است مرادشان از «معنی» وجود انشائی است، مانند وجود انشائی بیع، وجود البیع فی عالم الانشاء، این وجود انشائی مقدّمه می شود برای صحّت عقلائیّه و امضای شرعیّه. و اگر شرایط را نداشت عقلا امضاء نمی کنند، شرع تایید نمی کند، مثلا اگر صبی مالی را بفروشد حتی اگر عقلا هم امضا بکنند شرع نمی پذیرد زیرا باعتبار حدیث «رُفع القلم عن الصبی حتی یحتلمَ و عن النائم حتی یستیقضَ و عن المجنون حتی یُفیقَ» قصد صبی کلاقصد است، عقود هم از امور قصدیّه اند لذا انشاء بیعش باطل است.
مجنون(البته مجنون تام) یک درجه بالاتر است چون اصلا قصدی ندارد تکوینا، قصدی از او صادرنمی شود به خلاف صبی ممیّز که ممکن است قصد از اوصادر بشود، البته صبی غیر ممیّز هم حالش حال مجنون است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo