< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

93/08/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادله محقق خوئی رحمه الله
محقق خوئی فرموده بودند که حروف وضع شده اند برای تضییق معانی اسمیه که شرح هم دادیم، سپس در آخر کلامشان این را اضافه کردند که چهار دلیل بود که ما را به سمت این قول کشانید:
الاول: بطلان سایر الاقوال.
الثانی: اینکه این قول در همه موارد قابل صدق است، در باره اعتباریات و انتزاعیات و واجب الوجود و ممتنع الوجود در همه این موارد قابل استعمال است حقیقتا، در حالی که سایر اقوال قابل تطبیق نیستند، شرح این مسئله را در جلسه قبل دادیم.
الثالث: انه نتیجه ما سلکناه فی باب الوضع، آن مبنایی که اختیار کردیم در باب وضع خود بخود ما را به این نقطه می رساند، در باب وضع چه فرموده بودند؟ اینکه وضع عبارت است از تعهّد الواضع بر اینکه هر زمان فلان معنا مقصود باشد از این کلمه استفاده می کنم، این مبنا در وضع قابل صدق و قابل تطبیق است بر این مبنی در وضعِ حروف زیرا تضییق معنای اسمی چیزی است که از خود اسماء بر نمی آید، معانی اسمیّه اتّساع دارند، پس چگونه مضیّق می شوند؟ باید یک تعهّدی در میان باشد زیرا تضییق یک چیزی است که مورد احتیاج است و أسماء همنمی توانند تضییق بکنند چون موضوع برای تضییق نیستند، پس چگونه احتیاجش را مرتفع بکند؟ به وسیله این تعهّد که هر زمان فلان حرف را استعمال کردم تضییق مراد من است نه اتّساع.
الرابع: اینکه این مطلب موافق وجدان است، کافی است انسان به وجدان خودش مراجعه بکند می بیند که حروف معانی اسمیه را مضیّق می کنند، ما یک سِیری داریم و یک بصره ای، هم بصره سعه دارد و هم سیر، مراد متکلّم که سیر موسّع نبوده بلکه سیری را اراده کرده که ابتدای به بصره شده است، این تضییق در مدخول و متعلَّق را چه چیزی در کلام به وجود می آورد؟ کلمه «مِن» وقتی به وجدانمان مراجعه می کنیم می بینیم که مطلب همینطور است.[1]
با توجه به همین مبنا انتقاد می کند بر استادش محقق نائینی، محقق نایینی فرموده بود که معانی حرفیه ایجادیّه هستند چون اگر ایجادیه نباشند باید اخطاریه باشند و اخطاریه یعنی یک معنای مستقلّی که انسان در ذهن تصور می کند، معانی حرفیه هم روابط اند و استقلالی در مفهومیّت ندارند لذا قابل اخطار به ذهن نیستند.
ایشان می فرمایند حرف شما درست است لکن ما یک شقِّ ثالثی داریم که نه ایجادیه باشد نه اخطاریّه، بلکه حکایی هستند یعنی معنای استقلالی ندارد و ربطی هستند-مانند تضییق- لکن همین معنای جزئی با فرض جزئیّت و آلیّتش ولو اینکه قابل اخطار نیستند لکن قابل حکایت هستند، پس معانی حرفیه را بفرمایید حکایی هستند، نه ایجادی و نه اخطاری.[2]
و فیه
الاول: یک اشکالات لفظی و عباراتی در محاضرات هست که متذکر می شویم، البته من مطمئن نیستم که این تعبیرات از خود سیدنا الاستاد باشد، در آنجا فرموده که حروف موضوع اند برای حِصَص، این غلط است و نمی توایم بگوییم حرف وضع شده است برای خود حِصَص، شأن حرف تحصُّص حصّه است نه ذات حصّه، تضییق و تضیُّق و تحصُّص صحیح است لکن ذات الحصّه به کمک اسم به وجود می آید، لذا تعبیر به حِصَص تعبیر صحیح نیست.
الثانی مطلب دیگر این است که تعبیر شده به تضییق، در پاورقی های اجود التقریرات هم که خودشان نوشته اند تعبیر کرده اند به تضییق، این تعبیر به نظر ما غلط است، چرا؟ زیرا ما سوال می کنیم منظور شما تضییق چه چیزی است؟ جواب می دهند تضییق معنای اسمی، مراد از معانی اسمیه هم اسماء اجناسند که عموم و شمولی دارند، این در حالی است که در باب اسماء اجناس گفته ایم که اسماء اجناس موضوع هستند برای طبیعت مهمله یعنی ذات الطبیعه و ارسال و اطلاق ماخوذ در معنای اسماء اجناس نیست لذا اطلاقشان به برکت مقدمات حکمت استفاده می شود، تضییق در جایی صدق می کند که یک سعه و ارسالی وجود داشته باشد، آیا اسم جنس موضوع برای عموم است؟ خیر لذا هیچ سعه ای وجود ندارد بلکه طبیعت مهمله است، لذا تضییق در اسماء اجناس صدق نمی کند.
اگر برویم سراغ أعلام شخصیّه که بدتر می شود زیرا اطلاقشان احوالی است، پس چه باید بگوییم؟ تعبیر تقیید اینجا صحیح است، طبیعت مهمله ای داریم که مقیّد می شود این صحیح است لکن تضییق صحیح نیست.
الثالث: چه تضییق بگوییم چه تقیید بگوییم به هر حال اگر منظورتان این است که حروف وضع شده اند برای مفهوم تضییق و تقیید، لازمه این حرف این است که همه حروف یک معنا داشته باشند، پس مسلّما این مرادشان نیست، اگر مرادشان واقع التضییق است در این صورت واقع التضییق از مسبَّبات تولیدیّه است یعنی متکلّم یک سببی را ایجاد می کند که نتیجه و فایده اش تضییق است نه اینکه خود بخود تضییق ایجاد بشود، پس باید برویم سراغ آن سبب، می بینیم آن سبب همان معانی خاصه هستند، یعنی مِن دلالت می کند بر نسبت ابتدائیّت که از برکت آن نسبت تضییق به وجود می آید، تضییق ذات المعنی نیست بلکه اثر حاصل از معنی است. تضییق حاصل می شود لکن منشأ دارد، منشأش دلالت حرف بر یک معنایی است که اثرش تضییق است.
حالا که موضوع له تضییق نیست دوباره برگشتیم سر حرف محقق نائینی که باید ببینیم ذات المعنی چیست که اثر و مسبَّب(تضییق) بر آن مترتب می شود؟ همان طور که فرموده اند ذات معنی در «مِن» نسبت ابتدائیّت است، در «الی» نسبت انتهائیّت است، در «عَن» نسبت تجاوزیّه است، و هکذا، پس این تضییق عین معنا نیست بلکر اثر معنی است، جان کلام و ایراد اصلی بر فرمایش ایشان هم همین است، نتیجه این می شود که معانی حرفیه نِسَب و روابط اند و هر کدام یک نسبت خاصی هستند مانند نسبت ابتدائیّت و نسبت انتهائیّت و نسبت تجاوزیّه و هکذا که تضییق مترتب می شود بر این معانی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo