< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد جزایری

93/07/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نظرات پيرامون معناي حرفي
قول اول: معناي استقلالي
قول اول، نظر صاحب کفايه است که گذشت، خلاصه نظر ايشان اين بود که معناي حرفي و معناي اسمي حقيقت واحده هستند يعني همان ابتدائيّتي که از کلمه الابتداء فهميده مي شود ، از کلمه «مِن» هم فهميده مي شود. [1] اين نظر صاحب کفايه است تبعاً لصاحب الفصول و نُسِب الي نجم الائمّه شيخ رضي اعلي الله مقامه که از بزرگان ادبي بوده و شيعه هم بوده است.
قول دوم: بدون معني بودن حروف
در نقطه مقابل اين نظر، نظر ديگري است که مي گويد: حرف اصلا معنايي ندارد بلکه يک سري علائم اند که کشف مي کنند از يک سري خصوصيتي در مدخولشان، مانند رفع و نصب و جر که معنايي ندارند ولي مثلا در حالت رفعي، مدخولِ رفع، يا فاعل است يا مبتداست. مدخولِ جر، مضاف اليه است و هکذا. مي بينيد که خود رفع و نصب و جر معنايي ندارند لکن علامت براي فاعليت و مفعوليّت هستند . حروف هم همين طور اند. وقتي مي گويد: سرتُ من البصره الي الکوفه در اينجا «مِن» معنايي ندارد فقط علامت است براي اينکه بصره محل آغاز سير است، «الي» خودش هيچ معنايي ندارد بلکه فقط علامت است براي اينکه کوفه منتهي اليه سير است.
وفيه
اما اشکال قول دوم چيست؟ اشکالش اين است که اولا اين قول صرف ادعائي است که لم يقم عليه دليل، ثانيا خلاف مشهور در السنه ادبا است، مشهور ادبا اين است که الکلمه اما اسم او فعل او حرف، حرف را کلمه مي دانند و قدر جامع معناي کلمه اين است که مشتمل بر معنايي است، لذا اعرابات را کلمه نمي دانند ولي حرف را کلمه مي دانند، همين نشان مي دهد براي حرف معنايي قائل بوده اند، لذا فرض اينکه حروف هيچ معنايي ندارند بر خلاف اجماع است. غرض از خلاف اجماع اين است که لم يقل به احد. يعني همين که هيچ کدام از ادبا که عقلاي اين فن هستند اين حرف را نزدند معلوم مي کند که حرف نا مربوطي است، در مورد قول صاحب کفايه اين حرف را نزديم چون او شواهدي بر مدعاي خود داشت به خلاف اين قول.
و ثالثا اين قول خلاف وجدان است زيرا ما وقتي مثلا مي گوييم «الماء في الکوز» از اين مي فهميم که کوزه ظرف شده براي استقرار آب و آب درون اين ظرف هست (ظرقيّت). حالا ما سه تا کلمه داريم: 1-الماء که به معناي آب است 2- الکوز که به معناي کوزه است، شما ظرفيت را از کجاي اين دو کلمه مي فهميد؟ همين نشان مي دهد که آن کلمه سوّم(في) است که دلالت بر معناي ظرفيّت مي کند، و هکذا امثله ديگر.
قول سوم: معناي نسبي و ربطي
قول سومي هست که بينا بين و حد وسط دو قول گذشته است، اين قول مي گويد حروف داراي معنا هستند(خلافا للقول الثاني) اما معاني حروف تباين بالذات دارند با معاني اسميّه و حقيقت واحده نيستند(خلافا لصاحب الکفايه) اين معاني را نِسَب و روابط مي گويند، يعني چه؟ يعني اينکه مثلا ابتدائيّت يک معناي مستقل است که ربطي به «مِن» ندارد، معناي «مِن» نسبت ابتدائيّه است، معناي «الي» نسبت انتهائيّت است. اين هم قول سوم که به چند صورت ابراز شده است، يکي قول محقق نائيني است، يکي قول محقق عراقي است، يکي قول محقق اصفهاني است، يکي قول محقق خوئي است، يکي قول سيدنا الاعظم است، حالا شايد ما هم نظري داشته باشيم تا زمانش برسد ببينيم چه مي شود، غرض اين است که همه اين اقوال در مورد و شرح قول سوم وارد شده اند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo