< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد موسوی جزایری - مقدمات و مباحث الفاظ

93/02/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مختار شهید صدر
مقدمه
در جلسات گذشته مختار محقق خوئی که همان تعهد بود را نیز گفتیم، این نظریه صحیح نمی باشد زیرا وقوع خارجی ندارد، با مراجعه به وجدان و عرف کاملا مشخص است و ما در خارج تعهّدی عند الوضع نمی بینیم، البته تعهّد ضمنی در خود جعل علامیّت هم هست لکن ملحوظ بالتفصیل نیست، مستدِل می گوید وضعتُ یعنی تعهّدتُ، این واقعیّت ندارد، مضاف بر اینکه واضع برای خودش فقط می تواند تعهّد بکند در حالی که وضع برای همه است، تعهّد هیچ کس هم از قِبَل دیگران معنی ندارد زیرا وکیل مردم که نیست. لذا حرف ما این است که این نظریّه واقعیّت ندارد.
مختار شهید صدر
در بررسی نظرات شهید صدر باید دقّت کرد و نمی شود همینگونه به ایشان جواب داد، بلکه باید ابتدا فرمایش ایشان فهمیده بشود، مطالب ایشان را از تقریرات آقای هاشمی شاهرودی نقل می کنیم.
ایشان در ابتدا چند قانون را بیان می فرمایند که ارتباط دارد با مسئله حقیقت وضع:
قانون اولاین است که خداوند متعال سببیّت قرار داده است میان احساس انسان به یک شئ و انتقال صورت آن به ذهن، لذا وقتی احساسی در دل انسان پیدا می شود به چیزی آن احساس سبب می شود که صورت آن به ذهنش منتقل شود، مثلا گرمای آتش، وقتی حرارت آتش را احساس کرد صورت آتش در ذهنش منتقل می شود، یا وقتی صدای پای شیر را بشنود صورت آن در ذهنش منتقل می شود.
قانون دوماین است که ذهن انسان از طریق رویت مشابه چیزی ذهنش به آن چیز منتقل می شود، پس مشابهت هم خود عامل انتقال صورت به ذهن است مانند تصاویر، وقتی عکس کسی یا چیزی را می بیند به یاد واقعیّت می افتد و صورتی از آن در ذهن منتقل می شود که سببش رویت المشابه است.
قانون سوماین است که گاهی ذهن انسان منتقل به چیزی می شود به وسیله مقارن آن، مانند «مُذ» و «منذُ»، چون این دو کلمه در نحو همیشه با هم هستند و مقارن هم استعمال می شوند انسان وقتی «مُذ» را شنید خود بخود ذهنش به «منذُ» هم منتقل می گردد، پس یکی دیگر از اسباب انتقال ذهن به معنی مقارنت غالبی و دائمی است، مثلا اگر دو نفر که غالبا با هم باشند اگر یکی را ببینیم ذهنمان به دیگری هم منتقل می شود، چرا؟ چون ذهن ما شرطی شده، وابسته شده، در عربی می گویند «المُنبِّه الشرطی» در فاسی می گویند عکس العمل شرطی.
آنچه محل بحث الان ماست همین قسم سوّم است و این قسم سوم به این راحتی ها حاصل نمی شود، شهید صدر می فرمایند این مقارنت یا باید جنبه کمّی اش زیاد باشد و مرتّب تکرار بشود، مثلا زید و عمرو همیشه با هم باشند، یا جنبه کیفی اش قوی باشد، یعنی مثلا زید و عمرو را فقط یک بار با هم دیده اما همان یک بار در یک حالت خاصّی بوده به طوری که در ذهن بیننده باقی مانده است، مثلا آن دو را در حال دعوا کردن دیده باشد، همین یک بار چون حادثه است فراموش نمی شود و ذهن انسان را شرطی می کند، یعنی پیوندی ایجاد می کند بین دو طرف دعوا زیرا کیفیّت حادثه بالا است.
مختار ایشان در وضع لغات
در باب وضع، مردم برای اینکه صُوَر ذهنیشان را به دیگران منتقل بکنند راهی نداشتند مگر از طریق اصوات و کلمات، لذا در صدد وضع لغات بر آمدند. این چه ربطی دارد به قوانین سه گانه ای که گفته شد؟ ربطش این است که در وضع لغات از طریق ایجاد اقتران میان لفظ و معنی ذهن را شرطی می کند تا در اثر شنیدن لفظ به معنی منتقل بشود، منشأ این انتقال چیست؟ تشابه است؟ خیر، بلکه منشا قِران و اقتران است که قانون سومی بود که گفته شد.
این اقتران معنی به لفظ دو صورت دارد، گاهی اوقات عامل کمّی در او تاثیر می گذارد، یعنی کثرت تکرار، این نوع مناسب از برای وضع تعیُّنی است.گاهی اوقات عامل کیفی در او تاثیر می گذارد، مثلا فرزندی به دنیا می آید و واضع نام او را می گذارد حسن، وضع واضع یک بار بیشتر رُخ نداد لکن چون تولّد این نوزاد خاطره انگیز بود و برای اهل آن مانند حادثه بود لذا مقارنت به وجود آمد میان لفظ و کودک. این نوع مناسب با وضع تعیینی است.
با این توضیحات که گفتیم روشن می شود که «حقیقت الوضع هو ایجاد الاقتران و شرطی کردن لفظ نسبت به معنی در عملیّات الوضع» پس در واقع واضع دارد یک کار تکوینی انجام می دهد و لفظ حسن را مقارن می کند با موضوع له آن که منشأش جلسه وضع بود.[1]
ممیّزات این نظریه
اولین ممیّزه این نظریه این است که وضع دیگر مجعول اعتباری و انشائی نیست، بلکه مجعول یک امر تکوینی است زیرا وقتی واضع لغتی را وضع می کند، در ذهن حالت اقتران و شرطی بودن را ایجاد می کند که این از حالات نفسانی و تکوینی است نه اعتباری، لذا واضع با عملیّات وضع یک چیز تکوینی ایجاد کرده نه اعتباری، زمینه ای را درست کرده که در ذهن دو چیز نسبت به هم شرطی بشوند، این شرطی شدن امر تکوینی است.
ان قلت:
بعد خودش متوجه اشکالی شده و آن اینکه انشاء واضع مقدّم بر خود وضع است، زیرا وضع از طریق انشاء ایجاد می شود، در انشائیّات مُنشَأ کجا تحقق پیدا می کند؟ در خارج که تحققی ندارد بلکه تحققش در عالم انشاء و اعتبار است، مثلا در باب انشائیّات وقتی می گویید ملّکتُ یا زوّجتُ، ملکیّت و زوجیّت در عالم خارج که به وجود نمی آیند، بلکه در عالم انشاء ثبوت و تحقق دارند، نفس انشاء تزویج یک امر تکوینی است که سبب برای ثبوت زوجیّت در عالم انشاء می شود.
حالا آیا در وضع هم همینطور است؟ اگر اینطور باشد یعنی مُنشَأ در وضع همان «شرطی شده سامع» و «المُنبِّه الشرطی» است، اگر مُنشَأ «شرطی شده سامع» و «المُنبِّه الشرطی» باشد یعنی تحققش در عالم انشاء و اعتبار است و و جودش انشائی است لذا نمی تواند یک امر حقیقی و تکوینی باشد.
قلت:
در پاسخ می گوید که خیر اینگونه نیست، مُنشَأ «شرطی شده سامع» و «المُنبِّه الشرطی» نیست، حالا مُنشَأ هر چه که باشد ما نمی دانیم ولی میدانیم که «المُنبِّه الشرطی» مُنشَأ نیست، لکن خود انشاء یک امر تکوینی است که سبب برای شرطی شدن می شود. خود نفس انشاء نه مُنشَأ. اشراط و اقران از برکت این فعل تکوینی به وجود می آیند نه اینکه اشراط و اقران مُنشَأ باشند تا بروند در عالم اعتبار.
همینکه واضع نشست و گفت وضعت هذا اللفظ لهذا المعنی با همین فعل و عملیّات وضع آن شرطیّتی که ما می خواهیم تکوینا ایجاد می شود، دیگر ما به معتبر و مُنشإ کار نداریم، این شرطیّت نیاز به یک سبب تکوینی دارد و آن سبب همان نشستن و عملیّات وضع است که یک فعل خارجی و تکوینی است و ذهن ما را درگیر می کند که هر بار کلمه حسن را شنیدیم آن معنا یادمان بیاید، و الا از بابت مُنشَأ به این انشاء هیچ ارتباطی به مطلب ندارد، لذا ایشان بر خلاف کسانی که وضع را و علقه وضعیّه را یک امر اعتباری می دانند ایشان یک امر تکوینی می داند.[2]

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo