< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد موسوی جزایری - مقدمات و مباحث الفاظ

93/02/20

بسم الله الرحمن الرحیم

القول الثالث: مختار محقق اصفهانی
ایشان می فرمایند وضع در معنای لغوی خودش استعمال شده است یعنی به معنای گذاشتن چیزی بر روی چیز دیگر لکن در بسیاری از موارد حقیقی و تکوینی است مانند علائمی که در راهها می گذارند، یک سنگ را به علامت رأس فرسخ در مکانی قرار می دهند، این وضع حقیقی است زیرا حقیقتا سنگ را در آنجا قرار می دهند.در باب وضع الفاظ برای معنای هم وضع به همان معنی است با این تفاوت که وضع حقیقی نیست بلکه اعتباری است، لفظی را برای معنایی قرار می دهد در حالی که نه وضع در خارج داریم و نه موضوع له بلکه آن لفظ را اعتبار می کند و می گذارد بر روی معنایی، خود گذاشتن را اعتبار می کند لغرض العلامیّه تا هر زمان که مردم لفظ را شنیدند ذهنشان منتقل به آن معنی بشود، هر دو وضع به معنای قرار دادن است لکن در یکی حقیقی و در دیگری اعتباری.
بعد می فرمایند در کلام صاحب کفایه آمده لفظ اختصاص است، اختصاص لفظ به معنی، به ایشان جواب می دهد که اینگونه نیست بلکه وضع به همان معنای گذاشتن است، سنگ را که در رأس فرسخ وضع می کند فقط آن را قرار می دهد به قصد علامیت لکن بعد الوضع خود به خود اختصاص پیدا می کند، پس اختصاص از لوازم و آثار است و متاخر از وضع است. در مشترکات لفظیّه چگونه است؟ در همه مشترکات لفظیّه هم لفظ وضع شده به هدف علامیّت لکن اختصاصها است که متعدّد شده است. [1]
سپس اشاره به نظریّه تعهّد می فرمایند، این نظریّه می گوید واضع عند الوضع دارد تعهّد می کند که هر زمان که من قصد تفهیم فلان معنی را داشته باشم از این لفظ استفاده می کند، یعنی وقتی اسم فرزندش را می گذارد حسن یعنی فی الواقع تعهّد کرده که هر زمان بخواهد از پسرش یاد بکند ازلفظ حسن استفاده می کند.
سپس در جواب می گویند حالِ وضع الفاظ برای معانیشان، حالِ بقیه علائم است، وقتی تابلویی را در جاده نصب می کنند به جهت اینکه مثلا جاده به پیچ خطرناک رسیده است آیا واقعا واضع آنجا تعهّد کرده؟ آیا اصلا تعهّد به ذهنش می آید؟ خیر، واضع تابلو را قرار می دهد و می رود . از بین مردم هم، هرکه ببیند با عقل خودش می سنجد و معنایش را می فهمد، هیچ کس ناظر به تعهّد نیست، وقتی وضع صورت گرفت، علامیّت هم به وجود می آید ولی بالوجدان تعهّدی در کار نیست.[2]
و فیه
فرمایش ایشان خیلی به حرف ما نزدیک است لکن تفاوتی دارد و آن اینکه متعلّق اعتبار چست؟ ما می گویید مجعول و معتبر خود علامیّت است و حقیقت الوضع جعل علامیّت است، علائم هم زیادند و منحصر در الفاظ نیستند، لکن محقق اصفهای می فرماید جعل و اعتبار به خود وضع تعلّق می گیرد لذا می گوید هر جا وضعی صورت می گیرد به معنای لغوی خودش است لذا هر کجا که وضعی صورت می گیرد، قرار دادن صدق می کند، حالا گاهی قرار دادن حقیقی است و گاهی اعتباری، پس ایشان جعل و اعتبار را به خود نفس وضع زده و وضع را به معنای حقیقی خودش می گیرد، وضع شئ علی شئ علی سبیل الاعتبار، علامیّت را هم قبول دارد لکن می گوید بغرض العلامیّه، هدف از وضع را علامیّت می داند.
به نظر ما این فرمایش سه ایراد دارد:
اول اینکه فرمودند در باب وضع الفاظ، اعتبار به خود وضع تعلق می گیرد، دلیل ایشان هم لابد همین است که علماء از وضع الفاظ تعبیر به وضع می کنند، جواب می دهیم این یک اصطلاحی است مربوط علماء، مردم عوام که متصدّی وضع هستند نه لفظ وضع را شنیده اند نه عند وضع الالفاظ عنوان وضع به ذهنشان می آید، اگر معتبَر در باب وضع خود وضع(گذاشتن) بود باید به ذهن واضع بیاید تا آن را اعتبار بکند در حالی که واضع عرفی اصلا ناظر بدین کلمه و معنی نیست، بلکه کلمه وضع از مصطلحات علم اصول است حتی در سایر علوم هم معلوم نیست استفاده بشود، ایشان خود کلمه وضع را محور قرار داده لکن ما گفتیم که در ذهن واضع عرفی در زمان وضع تخصیص و تعیین علامی است و اعتبار و جعل هم به همان می خورد، لذا گفتیم که حقیقت وضع جعل علامیّت است.
دوم اینکه گذاشتن چیزی روی چیز دیگر که برای علامیّت کافی نیست، اگر ما تجمّد بر عنوان وضع بکنیم باید زمانی که چیزی را روی چیز دیگر قرار می دهیم علامیّت حاصل بشود در حالی که نمی شود، این نشان می دهد تمام الحقیقه در باب وضع، قرار دادن نیست، بلکه آنچه مهم است و نکته اصلی و محوری بحث است همان جعل علامیّت است.
سوم اینکه اگر بگوییم حقیقت وضع همان قرار دادن است اشکال دیگری پیش می آید و آن اینکه معانی را باید «موضوع علیه» بگویند نه «موضوع له» زیرا عنوان وضع به معنای قرار دادن متعدّی به علی می شود نه به لام، وضعت الحجر علی الفرسخ، متعدّی به لام کجا می آید؟ برای اختصاص، وضع برای معنی شد نه وضع روی معنی، لذا نمی تواند دقیقا به همان معنی باشد زیرا نه به علی متعدّی شده نه به فی، بلکه به لام متعدّی شده و این همان معنای تخصیص است و تفاوت می کند با معنای لغوی وضع، و این تفاوت همان معنای تخصیص است که در وضع الفاظ هست.
این هم مطالبی که در مورد نظریّه شیخ مشایخنا المحقّقین به ذهنمان می آمد.
الرابع: نظریّه جعل هو هویّه
یعنی عینیّت، کأنّه لفظ، عین معنی و معنی، عین لفظ است، مراد از این عینیّت چیست؟ قطعا عینیّت حقیقی مراد نیست، بلکه مراد عینیّت اعتباری است، فیجعل اللفظ وجودا ثانویّا للمعنی کأنّ للمعنی وجودان، وجود فی عالم العین و یُسمّی بالوجود الخارجی، و وجود فی قالب اللفظ و یُسمّی بالوجود اللفظی، این همان هو هویّه است. استدلالشان این است که زمانی که الفاظ استعمال می شوند متکلّم و سامع هیچ توجّهی نسبت به الفاظ ندارند کأنّ المُلقی الی المخاطب لیس الا المعانی، به وسیله الفاظ فقظ معانی منتقل می شوند به مخاطب، این از این بابت است که معانی به وسیله الفاظ وجود پیدا می کنند کأنّ الالفاظ وجودات ثانویّه للمعانی، لذا نتیجه گرفته اند که انگار الفاظ یک نحو وجوداتی هستند برای معانی.
و فیه
این نظریّه را هم ما قبول نداریم و این در حقیقت همان مرآتیّت لفظ از برای معنی است که قدری هم از علامیّت بالاتر است، کاشفیّت دو گونه است: یکی کاشفیّت به نحو العلامیّه و دیگری کاشفیت به نحو المرآتیّه، فرقشان در این است که در کاشفیّت علی نحو العلامیّه خود کاشف هم ملحوظ است، کاشفی داریم و منکشِفی و انکشافی که هر سه ملحوظ هستند، لکن در مرآتیّت کاشف فانی می شود در منکشف، فاذا بلغ الی حدّ الفناء فسوف یُطلَق علیه المرآتیّه، وقتی کسی مقابل آینه می ایستد دیگر شیشه و آینه را نمی بیند، این فرق علامیّت و مرآتیّت است، العلامه یکشف عن ذی العلامه لکن لا یفنی فیه و المرآت یکشف عن المرئی و یفنی فیه، مراد از اصطلاح هو هویّه همان مرآتیّت است، این یک کاشفیّت شدیدی است و می خواهیم بگوییم هو هویّتی در کار نیست و مقتضای استدلالشان هم هو هویّت نیست بلکه همین را می رساند که مرادشان از هو هویّه همین مرآتیّت است.
ثانیا این مرآتیّت و کشف شدید ناشی از کثرت استعمال است نه ناشی از وضع، بلکه با ممارست و استعمال زیاد مرآتیّت و فناء حاصل می شود، مثلا کسی که کلمات انگلیسی را یاد می گیرد با اینکه علم به وضع دارد لکن مرآتیّتی برای او وجود ندارد، با علم به وضع علامیّت برای او به وجود می آید لکن مرآتیّت به مرور زمان و بعد از ممارست و کثرت استعمال حاصل می شود.
اثر انتقال ذهن مِن الکاشف الی المنکشف از آثار حقیقیّه است که به صرف اعتبار حاصل نمی شود.



[1] نهایه الدرایه، محمد حسین اصفهانی، ج1، ص44.
[2] نهایه الدرایه، محمد حسین اصفهانی، ج1، ص47.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo