< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد موسوی جزایری - مقدمات و مباحث الفاظ

93/02/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی قول ملازمه
گفتیم که این قول می گوید مجعول در باب وضع ملازمه است میان لفظ و معنی، یعنی ملازمه اعتباریه ذهنیّه. محقق خوئی فرمودند اگر این ملازمه برای همه باشد اعم از عالم و جاهل، این لغو است زیرا جاهل به وضع که ملازمه برای حاصل نمی شود. اگر مراد جعل ملازمه برای خصوص عالمین باشد، عالمین چون علم به وضع دارند ملازمه واقعی برایشان حاصل می شود یعنی واقعا و حقیقتا با سماع اللفظ ذهنشان منتقل به معنی می شود، این یک چیز حقیقی و تکوینی است، حالا اگر واضع بخواهد این امر حقیقی را به وجود اعتباری جعل بکند این از اردأ انحاء تحصیل حاصل است. [1]
جواب به اشکال محقق خوئی
جواب به این اشکال هم از براساس حرفهای گذشته ما روشن می شود زیرا اینکه به صرف علم به وضع ملازمه واقعیّه به وجود بیاید را ما قبول نداریم، بله به مرور زمان و در اثر کثرت استعمال چنین ملازمه ای به وجود می آید، مثلا اگر الان کلمات انگلیسی را حفظ کنید آیا ملازمه برای شما به وجود می آید؟ خیر، بلکه باید کلّی فکر بکنید تا لفظ و معنی یادتان باید، الفاظ انگلیسی برای شما مرآت نشده اند هنوز بلکه شما تعبّدا مِن باب تبعیّت از واضع آن الفاظ را به کار می برید، تا زمانی که در اثر کثرت استعمال الفاظ مرآت بشوند و با سماع لفظ قهرا و تکوینا ذهن شما منتقل به معنی بشود، پس وضع بما هو وضع و علم به وضع چنین ملازمه ای به وجود نمی آورند بلکه ملازمه مدیون کثرت استعمال است.
گاهی کثرت استعمال در یک معنای مجازی رُخ می دهد، باز همینگونه است و کثرت استعمال سبب اُنس ذهن می شود و ملازمه به وجود می آورد. در عین حال که استعمال مجازی است کما اینکه در میدان جنگ پهلوانی را صدا بزنند «شیر» ذهن منتقل به پهلوان می شود نه به شیر جنگل. غرض این است که ملازمه مسبَّب کثرت استعمال است نه وضع، شاهدش هم همین است که یک نفر لغت جدیدی را تعلُّم بکند، اگر کلمات ژاپنی یاد بگیرد آیا ذهنش منتقل به معنی می شود؟ ابدا.
مضافا به اینکه – علی سبیل التنزُّل، چون گفته بودند وضع و ملازمه اعتباریّه برای عالم تحصیل حاصل و لغو است- ما می گوییم این ایجاد موضوع است برای عالم، علم واقعی به وضع زمانی رُخ می دهد که وضعی ایجاد بشود، ملازمه مترتّب بر علم به وضع است و علم وضع متوقّف بر خود وضع، لذا وضع ایجاد موضوع است برای علم به وضع، تحصیل حاصل زمانی است که چه فعل انجام بشود که نباشد مقصود حاصل باشد، در وضع تا وضعی نباشد موضوع علم به وضع ایجاد نمی شود لذا تحصیل حاصل هم نیست.
المختار فی القول بالملازمه
این توضیحات را دادیم که بگوییم اشکال محقق خوئی را به این مبنی قبول نداریم لکن خود مبنی را هم قبول نداریم اما نه از جهت این ایرادها، بلکه چون این مبنی خلاف واقع است، وقتی ما مراجعه به وجدان عرفیمان می کنیم می بینیم الفاظ نسبت به معنی علائم محسوب می شوند، علائم دو نوع اند:
تاره حقیقی و تکوینی هستند، مانند سرفه که علامت سینه درد است و نیاز به وضع واضع هم ندارد تکوینی است، یا علامیّت دود برای آتش.
تاره هم علامیّت حقیقی و تکوینی نیست، مانند علامیّت لفظ برای معنی که علامیّت جعلیّه و اعتباریّه، علامیّت خطوط و کتابت، نقوش راهنمایی و رانندگی، همه علاماتی هستند که وضع شده اند تا ذهن شما منتقل به معنایی بشود، مثلا یک تابلو می گوید پُل نزدیک است، علامت دیگر می گوید پیچ خطرناک و هکذا، اینها وضعی و اعتباری اند و واضعی نشسته و این نقوش را وضع کرده، کسی هم که اینها را وضع کرده مورد قبول ملت و دولت بوده و مورد تبعیّت همه قرار گرفته لذا وقتی تابلو را می بینند ذهنشان منتقل به معنای خاصی می شود.
اساس وضع الفاظ هم چیز عقلی نیست بلکه عرفی است و اصلا عرف نمی داند جعل ملازمه چیست، بلکه اسم را اسم می گویند «لانّ الاسم علامه علی المسمّی» اسم می گذارند حسن که علامت باشد برای این فرزند و با کلمه علی از او حکایت می کنند، حاکویّت و کاشفیّت از شئون علامت است و علامیّت به معنای کاشفیّت است و خود علامت یعنی «ما یُعلَم به» لذا علامت یک چیز وضعی و اعتباری و جعلی است لکن جعل ملازمه نیست بلکه ملازمه از برکات این علامیّت است، اگر مقصودتان از ملازمه این است، این خودش در معنای علامیّت خوابیده است.
لذا ما آن ایرادها و توالی فاسد های عقلی را به جعل ملازمه رد کردیم لکن جواب بهتری داریم و آن همین است که به ذهن عرفی علامیّت نزدیکتر و بهتر است. لذا از بابت ایراد عقلی جعل ملازمه رد نشد و ایراد عقلی به آن وارد نیست لکن علامیّت رجحان عرفی دارد.
قول تنزیلی بودن وجود لفظ برای معنی
قول بعد می گوید لفظ وجود تنزیلی برای معنی است، معنی همان ماهیّت زید است که در خارج است، لفظ «زید» یک وجود تنزیلی است برای آن حقیقت و آن حقیقت گاهی وجود حقیقی پیدا می کند گاهی هم به واسطه تلفّظ لفظ در ضمن این لفظ وجود تنزیلی پیدا می کند، تنزیلی یعنی تشبیهی، بمنزله ذلک، لذا واضع در حقیقت اعتبار می کند لفظ را به عنوان وجود تنزیلی معنی و آن معنی می شود موضوع له و لفظ می شود موضوع برای آن معنی.
و فیه
هیچ ایراد عقلی در این رابطه ما نداریم و امکان دارد، یعنی واضع بگوید انّی جعت لفظ الحسن وجودا تنزیلیّا لابنی، لکن وقتی مراجعه به عرف می کنیم می بینیم این یک چیز دقیقی است که به ذهن مردم نمی آید حال آنکه خود عرف واضع است و این معانی دقیق را هم متوجّه نمی شوند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo