< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد موسوی جزایری - مقدمات و مباحث الفاظ

93/02/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی مقدّمات علم اصول
صاحب کفایه کتاب را بر یک مقدمه و یک خاتمه و هشت مقصد قرار داده است، در مقدمه سیزده مورد را بررسی کرده اند که به نظر می رسد اینها مقدمات علم اصول اند.
وقتی ما دقت می کنیم می بینیم این مقدمات اختصاص به مباحث الفاظ دارند و ربطی به مباحث عقلیه(قطع و ظن و شک) ندارند، فقط مباحث تعریف و موضوع و فایده علم اصول است که مقدمه برای کل علم هستند و الّا بقیه مقدمات -وضع، حقیقت و مجاز، اطلاق لفظ و اراده صنف و نوع و شخص، آیا موضوع له الفاظ، معانی واقعیه اند یا معانی بما هی مراده؟، وضع مرکبات، امارات وضع، تعارض احوال، حقیقت شرعیّه، صحیح و اعم، اشتراک لفظی، استعمال لفظ در اکثر از معنی، مشتق- اینها همه از سنخ مباحث الفاظ هستند و ارتباطی به مباحث عقلیّه پیدا نمی کنند.
نکته دیگری که در تحریر هم آورده ایم در مورد بحث مشتق است، مشتق خودش آثار فقهی دارد لذا واقع می شود در طریق استنباط زیرا اگر گفتیم وضع شده برای خصوص متلبّس یک آثار فقهی دارد، اگر گفتیم وضع شده برای اعم از متلبّس فی الحال و من قضی عنه التلبّس آثار فقهی دیگری دارد، لذا چه فرقی می کند با مباحث اوامر و نواهی؟ هر دو آثار فقهی دارند پس به نظرمان مشتق ملاک اصولی بودن را دارد این صلاحیّت را دارد که جزو مباحث علم اصول و مباحث الفاظ قرار بگیرد. صحیح و اعم هم همینطور است، حقیقت شرعیّه هم با یک دقّتی آثار فقهیّه دارد لذا همین بحث در مورد او هم پیش می آید.
به هر حال پس بهتر است که این مقدمات را مقدمه مباحث الفاظ قرار بدهیم نه مقدمه کل علم، علم را به دو بخش تقسیم می کنیم یکی مباحث الفاظ و دوم مباحث عقلیّه که این موارد مقدمه مباحث الفاظ هستند. در کفایه، وضع، امر ثانی است لکن با توضیحی که در بالا دادیم روشن شد که وضع باید امر اول از مقدمات مباحث الفاظ قرار بگیرد.

الامر الاوّل فی حقیقه الوضع
بحث بر سر این است که آیا دلالت الفاظ بر معانیشان ذاتی است یا اعتباری، یعنی آیا لفظ یک اقتضاء ذاتی دارد که مستتبع معنی باشد یا خیر؟ دو قول هست، البته شاید ذاتیّت قائلی هم نداشته باشد و فقط ذکر شده باشد که دلالت الفاظ بر معانیشان در اثر سنخیّت ذاتیّه و علقه ذاتیّه لفظ نسبت به معنی باشد نه اینکه واضعی آمده باشد و لفظ را برای معنی وضع کرده باشد، این خیلی قول سخیفی است لکن تبعا للاعلام ما هم ذکر می کنیم، این قول چند تا اشکال دارد:
اشکالات قول مناسبت ذاتیه
اول اینکه این علقه ذاتیه آیا در حد علیّت تامه است یا اقتضاء؟ اگر در حد علیّت تامه باشد لازمه اش این است که هر کس که لفظ را شنید منصرف به معنا بشود، مثلا کر کس که کلمه ماء را شنید ذهنش منصرف به آب بشود، این امر هم واضح البطلان است و یکذِّبه الوجدان. اگر مقصود علیّت تامه نیست بلکه در حد اقتضاء است، یعنی ممکن است شرایطی داشته باشد یا گاهی موانعی پیش بیاید لکن یک اقتضائی دارد، یعنی اینگونه نیست که دلالت لفظ بر معنی بدون هیچ مناسبت ذاتی باشد بلکه مناسبتی هست و واضع آن اقتضای ذاتی لفظ را فهمیده و سپس رفع موانع کرده و اعلام کرده. اگر مرادشان این باشد سوال می کنیم که ما الدلیل علی ذلک؟ این چه دلیلی دارد؟ هیچ گونه دلیلی ندارد.
ممکن است بگویند اگر اقتضای ذاتی نباشد ترجیح بلا مرجّح پیش می آید، واضعی هست لکن چرا ماء را برای حقیقت سائل بارد بالطبع وضع کرد؟ نار را برای آن می گذاشت، چه دلیل دارد که ماء را ترجیح بدهد؟ برای خروج از ترجیح بلا مرجّح معلوم می شود که مرجّحی لازم است و آن مناسبت ذاتیّه ایست که در لفظ بوده و واضع، لفظ را مطابق آن وضع کرده است، از این جهت است که قائل به اقتضای ذاتی شده اند.
جواب می دهیم:
اولا ترجیح بلا مرجّح نه محال است و نه قبیح، آنچه محال است ترجُّح بلا مرجّح است، یعنی اینکه یک چیزی خود به خود حرکت کند، بدون علّت وجود پیدا بکند این محال است، لکن در ترجیح یک فاعل مختاری هست که آمده این رجحان را ایجاد کرده لذا معلول بلا علّت نیست، اما گاهی ممکن است دو چیز کاملا مساوی باشد، مثلا انسانی است گرسنه و دو قرص نان مقابلش هست، بالاخره یکی را ترجیح می دهد و میخورد، هر کدام را که بردارد صدق ترجیح می کند در حالی که هر دو مساوی هستند، آیا این ترجیح مرجّحی داشت؟ نه، نمی گوید که ترجیح بلا مرجّح محال است و این قرصهای نان همه در نظرم مساوی هستند و ترجیحی ندارند لذا نمی توانم هیچ کدام را بخورم. پس فرق هست میان ترجیح بلا مرجّح و ترجُّح بلا مرجّح و آنکه محال است ترجُّح است نه ترجیح. در مسئله وضع هم همینگونه است، همه الفاظ در نظر واضع مساوی هستند لکن اینگونه نیست که واضع متحیّر بماند تا آخر، بلکه از میان لفظ نار و ماء و شجر و حجر یکی را به اختیار خود انتخاب می کند.
سلّمنا که ترجیح بلا مرجّح در نظر محال باشد یا قبیح باشد ممکن است اینجا یک ادنی مرجّحی وجود داشته باشد، مثلا وقتی اسم فرزندش را می گذارد حسن، چرا نگذاشت حسین؟ چه فرقی میان این دو اسم هست؟ هیچ تفاوتی نیست لکن می بینید مثلا اسم جد واضع حسن بوده یا میلاد امام حسن (ع) نزدیک بوده لذا اسم حسن را مقدّم می دارد، لذا گاهی یک مرجّحات خفیفی وجود دارد اما این منافات ندارد با اینکه بگوییم ترجیح بلا مرجّح محال نیست، بلکه در عین حالی که قائل به استحاله و قبح آن نیستیم لکن منکر این هم نمی شویم که گاهی در وضع یک مرجّح خفیفی وجود دارد.
پس بنابراین چون ترجیح بلا مرجّح محال نیست لذا لزومی ندارد که قائل به مناسبت ذاتیّه بین لفظ و معنی بشویم.
ثانیا لو سلّمنا و تنزّلنا که باید مرجّحی وجود داشته باشد این مرجّح منحصر در مناسبت ذاتیّه نیست بلکه خیلی از مرجّحات دیگر هستند که می توانند لفظ را برای معنی ترجیح بدهند.
ثالثا اصلا مناسبت ذاتیّه محال است، زیرا ما الفاظ زیادی داریم که موضوع برای ضدّین هستند مانند قرء که هم موضوع برای طُهر است و هم برای حیض، انقدر هم این الفاظ زیادند که ابن سکّیت کتابی تالیف کرده به نام الاضداد که در آن الفاظی را که وضع شده اند برای ضدّین جمع آوری کرده است، آیا ممکن است یک لفظی مناسبت ذاتی با ضدّین داشته باشد؟ خیر محال است زیرا مناسبت ذاتی از نوع ملازمه است و ملازمه با ضدّین معنی ندارد، ضدّین لایجتمعان هستند و بینشان کمال تنافر است، چگونه یک چیز تلازم با ضدّین داشته باشد؟ محال است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo