< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

93/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: پاسخ شهید صدر به محقق عراقی
مقدمه
این را گفتیم که محقق عراقی و محقق خوئی فرمودند: که در برخی علوم تصوّر جامع میان موضوعات غیر ممکن است، مثال هم زده اند به علم فقه، زیرا وقتی نگاه می کنیم به موضوعاتِ مسائلِ علم فقه برخی وجودی اند برخی عدمی- مانند تروک مفطرات- . خود وجودی ها برخی جوهر اند برخی عرض، و عوارض هم اجناس عالیه اند و لاجامع بینهما، جامع واقعی و مقولی و حقیقی ندارند بله می شود جامع انتزاعی برایش فرض کرد، لکن جامع انتزاعی وجود حقیقی ندارد، پس چگونه بگوییم وحدت مسائل علم به موضوع علم است؟
پاسخ شهید صدر به محقق عراقی
ایشان می فرمایند: علم باید موضوع داشته باشد و اینکه بگوییم علم موضوع نمی خواهد حرف غلطی است. لذا می فرمایند :«و الواقع، أن قاعدة إن لكل علم موضوعا واحدا تدور حوله بُحوثُه و يمتاز به عن غيره من العلوم تشير إلى مطلب ارتكازي مقبول بأدنى تأمل»[1] . پس جواب اشکال را چگونه می دهند؟ می فرمایند که ما دو مقام داریم:
یکی مقام واقع که مانند مقام ثبوت است، در این مقام، زمانی که کسی می خواهد علمی را تدوین بکند یقینا محوری در ذهنش هست که حول آن مباحثی را طراحی می کند که مجموعه اینها علم را تشکیل می دهند، و الا مسائل متشتّته اگر کنار هم باشند آیا علم تشکیل می دهند؟ نه، این خلاف مرتکزات است.
بعد مطلبی را می فرمایند که تازگی دارد و کسی قبل از ایشان نگفته و آن این است که: مقام اولی که گفتیم مربوط به ابتدای امر و ابتدای راه است، لکن وقتی به مرحله تدوین و نگارش آن می رسد، مقتَضَیاتی و مسائلی پیش می آید که لازم می آید تدوین به شکل واقعی انجام نشود، قاعدتا باید هر مسئله حول محوریّت موضوع باشد و موضوع هر مسئله باید مصداقی از مصادیق آن موضوع باشد، لکن مصالحی پیش می آید که اخلال در نظم شکل گیری مسائل ایجاد می کند، موضوع به جای محمول می رود، مسئله ای بر پایه محمول شکل می گیرد، اینگونه است که مسائل به هم می ریزند. لذا در مورد علم فقه می گویند قبول داریم که موضوعات فقهی اصلا جامع ندارند، اینها اختلالاتی است که در مرحله تدوین به وجود آمده است.
مثلا چگونه است که می گوییم دقّت عقلیّه و مسامحه عرفیّه(مثال از استاد است نه از شهید صدر)، اینجا هم تفاوت مقام تدوین با مقام اول مانند تفاوت دقت عقلیه و مسامحه عرفیّه است، لذا مقام تدوین مقام تسامح است و شما نباید به واسطه اختلال در مقام تدوین به ما اشکال بکنی، زیرا کسی که قبل از مقام تدوین می خواسته علم را تدوین بکند حتما محوریّتی در ذهنش بوده، مرتکز در اذهان عقلا هم همین بود، منافاتی هم ندارد که در مقام تدوین اختلالاتی به وجود بیاید.
مثال
بعد می فرمایند در باب فلسفه هم همین را مشاهد می کنید، موضوع فلسفه چیست؟ شهید صدر پاسخ می دهد «الوجود او الموجود» -و ایشان اولین کسی است که چنین عطف می کند- در حالی که در بسیاری از مسائل فلسفه وقتی نگاه می کنید میبینید در مرحله تدوین وجود محمول واقع شده است مانند «الجوهر موجود» «العرض موجود» در حالی که در مقام اول وجود موضوع بود، چگونه در مسائل محمول شد؟
بعد می فرمایند ممکن است در فقه هم همینگونه باشد، یعنی واضع فقه محور واحد «حکم شرعی الهی» را مد نظر داشته است و حال آنکه در موقع تدوین حکم شرعی محمول واقع شده است نه موضوع، «الصلاه واجبه»، «شرب الخمر حرام»، و هکذا.
لذا -به تعبیر بنده- ایشان می خواهد بگوید مرحله تدوین مرحله دقت عقلیّه نیست بلکه مرحله تسامحات است و به گونه ای تدوین می کنند که بهتر باشد و به خاطر مصالحی از تعهّد اولیّه خود دست می کشند. لذا در انتها می فرمایند : «صح أن يقال: ان لكل علم موضوعا يوجد بحوثه في محور واحد بنحو يتميز به عن العلوم الأخرى و هذه الوحدة ثابتة ارتكازا و وجدانا لكل علم في مرتبة أسبق من مرتبة تدوينه –الی ان قال- فلا غرو أن نجد اختلافا في بعض الأحيان بين ما يكون موضوعا لبحوث علم واقعا و ما يجعل موضوعا لمسائله في مرحلة التدوين و العرض. فبحوث علم النحو مثلا موضوعها الكلمة العربية و هي كذلك بحسب مرحلة تدوين المسائل النحوية أيضا، و لكن بحوث الفلسفة العالية أو علم الفقه مثلا موضوعها الوجود و الحكم الشرعي مع أنهما يحتلان-احتلال به معنای اشغال شدن- مركز المحمول في المسائل الفلسفية و الفقهية بحسب التدوين»[2]
دو مثال میزنند یکی برای علمی که در مرحله تدوین هم حول همان موضوع اولیه خود باقی مانده است، دوم علمی که در مرحله تدوین موضوع اولیه اش تغییر کرده، برای اولی مثال می زند علم نحو را که موضوعش کلمه و کلام است و در مقام تدوین هم هیچ تخلفی پیدا نشده، وقتی می گوییم «الفاعل مرفوع»، «المفعول منصوب»، «التمییز منصوب» همه موضوعات از اقسام کلمه هستند. پس مدوّن در مقام تدوین هم از موضوع اولیّه تخلّف نکرده است.
برای قسم دوم مثال زده اند به فلسفه و فقه، موضوع فلسفه «وجود» است و موضوع فقه «الحکم الشرعی» است در حالی که این دو موضوع در مرحله تدوین در جایگاه محمول قرار گرفته اند، از همین باب وقتی می گویند «الصلاه واجبه» حکم شرعی محمول قرار گرفته است در حالی که در مرحله قبل موضوع بوده اند، یا وقتی می گوید «الجوهر موجود» «العرض موجود» «الله موجود» وجود موضوع بود چگونه محمول قرار گرفت؟ پاسخ می دهد که در مقام تدوین پیش می آید.
و فیه
اینکه در علم یک محور وحدتی لازم است چیز مسلمی است، زیرا نگارنده که نمی خواسته مطالب نا مربوط بنویسد، بلکه می خواهد علم واحدی را بنویسد لذا اینکه کسی بگوید علم محور وحدت نمی خواهد این خلاف مرتکز است و تا اینجا موافقیم با سینا الشهید، لکن گاهی موضوع است گاهی چیز دیگری غیر از موضوع، مانند جامع محمولات که نظر آقای بروجردی هم همین بوده است، لذا ما نه میگوییم که علم حتما موضوع می خواهد و نه می گوییم که جامع محمولات محور واحد علم است بلکه می گوییم موارد مختلف اند و باید ببینیم برای نگارنده چه چیزی اهمیّت داشته است، موارد مختلف اند.
این هم که مدوِّن اول یک تصمیمی بگیرد بعد در مقام تدوین جوردیگری عمل بکند چه کسی گفته که تصمیم اولیّه او ملاک است؟ زیرا فرض این بوده که از تصمیمش صرف نظر کرده و میزان همین حال فعلی است، یعنی حالا که عدول کرده دیگر نمی توانیم بگوییم همان اولی ملاک است.
لذا حق با تفصیل است، یعنی محور وحدت قطعا لازم است لکن مواردش مختلف است، گاهی ممکن است جامع محمولات باشد و گاهی ممکن است جامع موضوعات باشد.
اما در فلسفه محور همان جامع موضوعات است زیرا در ابتدا فلسفه تعریفی داشت که تعریفش اقتضا می کرد که محور اصل وجود باشد، تعریفش این بود: «صیروره الانسان عالَما ذهنیّا -او نفسیّا- مضاهیا للعالَم العینی»، تعریف دیگرش این است: «العلم بحقائق الاشیاء علی قدر الطاقه البشریّه» یه چنین ادعای بزرگی است که حتی خداوند هم از تحت آن خارج نمی شود، از خداوند شروع می کنند، بعد وجود عقول و افلاک تا برسند به انواع و معادن و حوادث حتی زلزله را هم در منظومه بحث می کند، لکن ما دو تا فلسفه داریم، یکی الهیّات بالمعنی الاخص، دیگری الهیّات بالمعنی الاعم که وجود شناسی است در ضمن همه وجودات عالم، بجمیع اصنافش، لهذا آنها محمول خاصی مد نظر نداشته اند.
در تحریر الاصول هم این مطلب را اشاره کرده ایم، البته در آنجا علاوه بر حکمت نظری که گفته شد، حکمت عملی را هم گفته ایم :«قسّموها الی ما یکون تحت القدره و الاختیار، ای ینبغی ان یعمل یسمّی بالحکمه العملیّه، او لایکون تحت القدره، ای ینبغی ان یعلم یسمّی بالحکمه النظریّه، و القسم الثانی : اما ان یکون متعلّقه مجردا ذهنا و خارجا و هو الالهیّات بالمعنی الاخص، واما ان یکون مادّیا ذهنا و خارجا و هی الطبیعیّات باقسامها من الجماد و النبات و الحیوان و ما تنشعب منها من الشعوب، واما ان یکون متعلّقه مجردا ذهنا و مادیّا خارجا و هی تنقسم الی علم الحساب و الهندسه و الهیئه و الموسیقیا»[3] اینها ملحقاتی هم دارند، مثلا فیزیک و شیمی هم جزو حکمت بوده اند (علم به خواص ظاهر اشیاء و علم خواص باطن اشیاء) سابق هر کس که فلسفه می خوانده در همه علوم اظهار نظر می کرده، یکی از آن علوم هم طب بوده.
علی کل حال اینها یک محمول خاصی مورد نظرشان نبوده بلکه موضوع برایشان مهم بوده، چون موضوع خیلی گسترده و همه عالم را در بر می گرفته، از خداوند شروع می شده تا برسد به ممکنات، این قضیه هم که هر علمی موضوعی می خواهد از خود فلسفه شروع شده است، لذا موضوع را وجود قرار داده اند تا جامع میان مسائل مختلف فلسفه بشود، وجود جوهر، وجود عرض، وجود واجب، وجود ممکن و... هیچ محمول خاصی هم برایشان مطرح نبوده، لکن این از مختصات فلسفه است و نباید مقایسه با علوم دیگر مانند صرف و نحو بشود.
و اما در مورد فرمایش ایشان که گفته بود در مرحله تدوین عوض می شود این را هم ما قبول نداریم. چه کسی گفته موضوضوع فلسفه که وجود است باید عینا موضوع مسائل هم باشد؟ بلکه متلبّس به تلبّسات و منقسم به اصنافی می شود که آنها موضوع مسئله قرار می گیرند، مانند «جوهر» و «عرض» و «الله».
سوال: پس چرا وجود محمول واقع می شود؟ اگر اینها اصناف وجودند حمل وجود بر اینها حمل الشئ علی النفس نیست؟
جواب: خیر زیرا موضوع مسئله همان موضوع علم است بعلاوه یک تعیّنی، زمانی که چیزی موضوع مسئله واقع می شود تعیّن پیدا می کند لذا اینگونه نیست که خودش عینا موضوع علم باشد، از همین باب است که میگویند موضوع علم جامع موضوعات مسائل است، لذا حمل وجود بر جوهر به لحاظ اصل وجودش نیست که حمل الشئ علی نفسه بشود، بلکه به لحاظ تعیّن جوهری اش است، پس وجود که حمل بر جوهر و عرض می شود به لحاظ جهت جامعه حمل نمی شود بلکه بر آن حیثیّت تعیّن حمل می شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo