< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

92/11/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مروری بر آیه سوال
بحث ما در آیه سوال بود، خب اگر این آیات هم نمی بودند ما علم داشتیم به وجود سیره عقلا در رجوع جاهل به عالم و به این سیره هم عمل میشده و هیچ انکاری هم نسبت به آن نیامده لکن تیمّنا و تبرّکا این آیات را هم می خوانیم،
«فاسئلوا اهل الذکر إن کنتم لا تعلمون»[1] «لا تعلمون» یعنی جاهل، این جاهل چه کار باید بکند؟ باید به اهل ذکر رجوع بکند، اهل ذکر هم یعنی اهل علم، به یادشان هست، ذِکر و ذُکر به یک معنا هستند. یعنی مطالب را فرا گرفتند و در خاطرشان هم هست لذا می توانند به سوالات پاسخ بدهند.
اشکال اول استدلال به آیه سوال
نسبت به آیه سوال اشکالاتی شد یکی اینکه آیه تفسیر شده به علمای یهود، یعنی ای مردمی که نمیدانید، به علمایتان، علمای یهود، آنها که تورات خوانده اند و با صفات النبی آشنا هستند بروید و از آنها بپرسید.
به این اشکال جواب داده می شود که منافاتی ندارد، زیرا راجع به آن مسئله که معرفی پیامبر بود مصداقش می شود علمای یهود، البته آنها که منصف بودند و دروغگو هم نباشند نه علمای بی انصاف و «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا»[2] آنها نه بلکه علمای منصفی که تورات را خوانده باشند و حق مطلب را هم بگویند، این یک مصداق می شود لکن حالا آن بحث تمام شد و علمای یهود هم از بین رفتند آیا دوران آیه سوال تمام شد؟ نه، لهذا روایات متعدد داریم در مقدمه کتاب برهان که این قرآن «یجری مجری الشمس و القمر»[3] و «إن القرآن لو نزل في قوم فماتوا لمات القرآن»[4] و شأن نزولها هم مخصّص نیستند بلکه یکی از مصادیق آیات محسوب می شوند.
اشکال دوم استدلال به آیه سوال
اشکال بعدی این است که مراد از اهل الذکر ائمه علیهم السلام است نه هر اهل علمی.
به این اشکال محقق خوئی جواب داده اند که ائمه اظهر المصادیق هستند و منافاتی ندارد با اینکه سایر علما هم اهل ذکر باشند.[5]
ما این را اضافه می کنیمکه انصاف مطلب این است که «فاسئلوا اهل الذکر» اگر راجع به اصل مبادی دین باشد کسی غیر از ائمه اینها را بلد نیست و منحصر در ائمه علیهم السلام است، چون اینها علومی بودند که باید از لوح محفوظ گرفته می شد، لذا فرض کنید زمان پیامبر یک نفر نمی رفت از پیامبر بپرسد مثلا از مقداد می پرسید، چه فایده داشت؟ مقداد با سایرین که فرقی نداشت او هم مانند خودش نمی دانست، لذا اهل الذکر که گفته می شود یعنی اهل العلم و الاطلاع، کسی جز پیامبر اطلاع نداشت از اینکه خداوند چه حکمی را تشریع کرده است.
بعد از پیامبر هم ائمه پاسخگوی این مسائل بوده اند، چگونه؟ دو گونه می توان مسئله را توجیه کرد:
اول اینکه این علوم نزد پیامبر بود و سینه به سینه منتقل شد به امیر المومنین و بعد از ایشان به سایر ائمه علیهم السلام، همچنین یک سری مواریث علمی خاص و کتب خاصی در دست ایشان بوده که نسل به نسل به ایشان منتقل شده و دست کس دیگری هم نبوده، لذا از این طریق به سوالات مردم پاسخ می دادند، کما اینکه در بصائر الدرجات در روایات معتبری هم آمده.
دوم اینکه می توان گفت ائمه ما محدَّث بودند، محدَّثین یعنی اینکه از جانب خداوند علوم را تلقّی می کردند به وسیله ملک، حالا ملک را می دیدند یا نمی دیدند ربطی به بحث ما ندارد مهم این است که پاسخ را می شندیدند.
پس خلاصه نسبت به اینطور مطالب که مربوط به اصل الشریعه است و برخی مطالب اعتقادی که لا یعلمه الّا الله اهل الذکر فقط اهل بیت علیهم الصلاه و السلام هستند، اما بعدا که زراره از امام جواب را دریافت کرد رجوع به زراره هم رجوع به اهل الذکر است لکن با واسطه، اهل الذکر اصلی ائمه علیهم السلام هستند و رجوع به زراره رجوع به اهل الذکر است لکن با واسطه زراره. اینگونه اطلاق آیه درست می شود.
بررسی مسئله انشاء اوامر توسط خداوند یا پیامبر
حالا یک کلامی در کفایه هست که انشاء احکام به وسیله ائمه علیهم السلام است، این بدان معنی نیست که مشرِّع خداوند نیست، ذات اقدس الهی چون مَعرَضِ عوارض نمی شود شوق هم در خداوند پیدا نمی شود، لذا اراده تشریعی باری تعالی به معنای علم الله است، علم الله به اینکه نماز برای مکلّف ذو المصلحه است و اگر آن را ترک کند مبتلی به مشکلات و عذاب می شود همین علم الله، اراده تشریعی و تشریع الله است، اما شوق و شوق موکّد چون مستلزم انفعال است و انفعال در ذات اقدس ربوبی راه ندارد -چون واجب الوجود است و فاعل نسبت به همه چیز- لذا شوق هم در او ایجاد نمی شود.
پس امر عن شوق نسبت به این افعال چه می شود؟ خداوند امر می کند لا عن شوق بل عن علم و المصلحه و انّ النبی و الامام یامرون عن شوق، در خداوند انفعال نیست لکن در مبادی عالیه که نفس نبوی و نفس ولوی علیهم السلام باشند انفعال ایجاد می شود لذا عن شوق می توانند امر بکنند.
این مباحث ربطی به مشرُّع بودن خداوند ندارد. ما نمی گوییم خداوند دخالتی در انشاء اوامر ندارد یا امری ندارد، ما عبادت خداوند می کنیم نه عبادت پیامبر و امام، پس این امر، امر خداست نه امر نبی و امام، لکن یک بحث کلامی اینجا هست که الامر لا یکون الا عن شوق موکّد، این در مورد خداوند ممکن نیست، لذا امر الهی به معنای علم به مصلحت است، علم الله صفت فاعلی است به خلاف علم ممکنات که انفعالیست(چون به معنای انکشاف الشیء لدی النفس پس باید شیئی باشد تا نفس از آن منفعل شود بخلاف علم الله که مقدّم بر معلوم است) پس امر و اراده تشریعی خداوند به معنای علم الهی به مصلحت الزامیه شیء (مانند نماز) است لکن شوقی دیگر وجود ندارد، ثم یوحی الله النبیّ و الامام بذلک فیحصل الشوق الموکد فی النبیّ و فی الامام فیامر به عن شوق، این یک بحث کلامی است و زمانی که می گوییم مثلا پیامبر امر می کنند به فلان چیز نه اینکه خداوند هیچ دخالتی ندارد بلکه خداوند اصل قصّه است.
آن بحث کلامی را که کنار بگذاریم در مرحله بعد حالا اوامر قرآن را چه کار کنیم؟ «کُتِب علیکم الصیام» اینجا که پیامبر قطعا فقط ناقل آن بوده است و قرآن انشاء خداوند است اینها را چگونه توجیه می کنید؟ پس اوامر الهی داریم فقط قضیه شوق در آنها نداریم، بلکه فقط علم است علم فاعلی به صلاح و لزوم، وقتی به پیامبر می رسد شوق موکّد پیدا می شود و الا اگر بخواهیم خداو.ند را کنار بگذاریم نمازمان می شود عبادت النبی نعوذ بالله.
آیه نفر
«وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ»[6]
از آیاتی که قابل استدلال است برای مشروعیّت تقلید آیه نفر است که دلالت دارد بر اینکه عده ای بروند تفقّه بکنند تا باز گردند و به مردم ابلاغ بکنند و مردم هم باید حذر بکنند و به حرف آنها عمل بکنند، از این آیه سه مطلب فهمیده می شود،
1-حجیّت خبر واحد، اگر هیچ اجتهادی در کلامشان نباشد.
2-حجیّت اجتهاد عرفی، اگر مضاف بر نقل قول اجتهاد هم بکنند البته در حد جمع بین اقوال معصوم و تقدّم قرینه بر ذی االقرینه می شود چون عنوان تفقّه شامل این مقدار اجتهاد می شود.
3-تقلید جاهل از عالم.
روایات
اول
از جمله روایت أبان بن تغلب: «وقال له أبو جعفر عليه السلام: إجلس في مسجد المدينة وأفت الناس، فإني أحب أن يرى في شيعتي مثلك»[7]
أفتِ الناس یعنی عموم مردم نه فقط شیعه، بلکه شیعه و سنّی را پاسخگو باش زیرا ابان توانایی این کار را داشت، روایات بسیار هستند برخی تقیّه ای هستند و برخی مشکل دارند کسی می تواند فتوی دهد که قدرت بر استخراج حکم واقعی را داشته باشد و ابان چنین قدرتی داشت.
در احوالات او –اینگونه که به ذهنم هست- نوشته اند که اول من کتب رساله فی تفسیر القرآن ابان بن تغلب بوده، وفات او هم 128 بوده و فقط بیست سال قبل از شهادت امام صادق علیه السلام و عمده معاشرتش با امام باقر علیه السلام بوده است، وقتی هم که خبر فوتش به امام رسید امام فرمود «أما والله لقد أوجع قلبي موت أبان».[8]
کسی که به این مقام رسیده و همه مسلمین هم او را قبول دارند و از او سوال می پرسیدند.بنی امیّه هم تا زمان 133 حکومت می کردند و نشان می دهد که ابان همه این کارها و تحصیلات را در زمان حکومت اینها انجام میداده و این نشان می دهد که کار بسیار مشکلی بوده است.
دوم
روایات ناهیه از فتوی به غیر علم،[9] نه روایات ناهیه از عمل به غیر العلم، این روایات می گویند فتوی به غیر علم اشکال دارد، این مفهوم دارد به اینکه فتوی با علم اشکال ندارد، خب اگر مردم به فتوی عمل نکنند که لغو است، لذا لازمه عرفیه اش جواز عمل مردم و مقلّدین به فتوی است.
دلالتش بسیار خوب است زیرا اگر فرض کنیم که فتوی دادن مطلقا باطل و غلط است تخصیص به ذکرش غلط می شد، حالا که بطلان را اختصاص داده اند به صورت فتوی به غیر علم معلوم می شود اصل فتوی صحیح است.
سوم
«قول الرضا (عليه السلام) بعد ما سأله المسيب الهمداني وقال: شُقّتي بعيده ولست أصل إليك في كل وقت، فممن آخذ معالم ديني؟: من زكريا ابن آدم القمي المأمون على الدين والدنيا»[10]
این ارجاع به زکریّا بن آدم به این دلیل است که او مجتهد است، روایات متعدد را داشته و آنها را بررسی می کرده و از میان آنها استخراج می کرده و می گفته، البته اجتهاد آن موقع خیلی هم خفیف المئونه بوده.
چهارم
«قول الرضا (علیه السلام) في جواب عبد العزيز المهتدي حيث سأله (علیه السلام) وقال: إن شُقَّتي بعيده، فلست أصل إليك في كل وقت، فآخذ معالم ديني عن يونس مولى آل يقطين؟ قال (علیه السلام) : نعم[11]
در مقابل اینها روایاتی داریم در منع از اجتهاد و استنباط که مراد از آن روایات عمل به استحسانات و اقیسه است که میان عامّه رواج هم داشته و این خلاف مذهب امامیّه است «یا ابان انّک اخذتنی بالقیاس و ان السنّه اذا قیست محق الدین»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo