< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

92/11/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ما یتوقف علیه الإجتهاد
بحث بعدی بحث مصوّبه و مخطّئه است که ما هم قبلا خوانده ایم و هم قبول نداریم چه تصویب اشعری چه معتزلی و حتی مصلحت سلوکیه را هم قبول نداریم لکن با این حال بارها خوانده ایم لذا ضرورتی ندارد که دیگر متعرّض آن بشویم و وارد بحث بعدی می شویم یعنی ما یتوقّف علیه الإجتهاد.
اما در مورد بحث «ما یتوقّف علیه الإجتهاد» محقق خوئی پنج مورد را ذکر می کنند،[1] صرف و نحو و لغت و رجال و اصول، در مورد صرف و نحو هم می فرمایند به مقدار ضرورت، مثلا در صرف کیفیت اعلال چه ضرورتی دارد؟ چه لزومی دارد که بدانیم مثلا ریشه قال قَوَلَ بوده و ریشه قَوَلَ چه بوده، لکن مثلا مباحث ماضی و مضارع و معانی آنها، معانی امر و نهی که دلالت بر طلب می کنند، تفاوتهای صفات صرفی از نظر معنایی اینها مباحثی هستند که در اجتهاد ما به آنها نیاز داریم.
علم نحو هم به همین صورت است، برخی مباحث علم نحو برای اجتهاد ضروری نیستند ولی برخی مطالبش لازم هستند، مثلا شناخت مرفوعات و انواع منصوبات و ترکیب جُمَل که در معنای جملات تاثیر دارند همه ضرورت دارند برای اجتهاد.
از دیگر علوم که خیلی دخیل است در اجتهاد علم لغت است اما مراد از لغت موضوع له حقیقی کلمات که روز اول در مقابل آن کلمه وضع شده اند نیست زیرا ما قائل به حجیّت ظواهر عرفیه هستیم و میزان هم ظواهر است نه موضوع له کلمات، خوشبختانه کتب لغتی هم که تدوین شده اند ناظر به ظواهر کلمات بوده اند و نه موضوع له ها، در انتهای هر معنا هم کلی معنای دیگر را ذکر می کنند تا همه موارد استعمال آن را مشخص بکنند.
حالا یک علومی را که ایشان ذکر نکردند و به نظر ما باید اضافه بشود علم معانی بیان است، مثلا شما در قسمت معانی انواع حصر را می خوانید، ادوات حصر را می خوانید، اگر در علم دیگری هم بحث بشود استطرادی است و محلش علم معانی بیان است که در بحث مفهوم حصر کاربرد زیادی دارد، علی ایّ حال این علمی است که برای اجتهاد ضرورت دارد.
از علوم دیگری که ایشان متعرّض نشده هیئت است، در بحث وقت و قبله متوقف بر شناخت هیئت هستند، تشخیص جُدَی که از علائم قبله است و می گویند باید در خلف مِنکَبَش بگذارند، یا برای تشخیص قبله آن زمان که قطب نما نبوده باز متوسّل می شدند به خط نصف النّهار که برای پیدا کردن آن متوسّل می شده اند به دایره هندیّه، بعد انحرافات را از قبله اینها همه یک آموزشهایی می خواهد، یا مثلا بلاد عرضیه و بلاد طولیه و اختلافاتشان به حسب درجات اینها اصطلاحاتی است، هر کدام بحثهای خود را دارند همه اینها مربوط به قبله اند و در علم هیئت بحث می شوند، کار مجتهد هم هست مکلّف که نمی تواند برود خودش پیدا بکند. اگر مجتهدی هم نتواند انجام بدهد باید ارجاع بدهد به هیئت دان در حالی که کار خودش هم ناقص می ماند، لذا میبینید این مباحث در شرح لمعه هم آمده در حواشی شرح لمعه هم آمده چون به قدر ضرورت باید بداند.
از علوم دیگری که مجتهد باید بداند علم حساب است به خاطر توقّف مباحث ارث، کسر و حساب را باید بلد باشد تا بتواند محاسبه کند.
علم دیگری که لازم است بخشی از علم طب است که مربوط به شناخت اعضای بدن است، مثلا در بحث دیات اصطلاحی آمده مانند طواحل، نواجد، ثنایا، باید اینها را بشناسد تا بتواند دیه آنها را مشخص بکند چون در این موارد حکم به حسب موضوعات مخلتفش تغییر می کند لذا به قدر نیازش باید بداند، یا در بحث شجاج که زخمهای سر هستند و اقسام مختلفی دارد.
توجه بفرمایید کار فقیه تشخیص احکام کلیه است نه جزئیه، احکام جزئی مربوط به مقام امتثال هستند، احکام کلیه مترتب بر موضوعات کلیه هستند، تشخیص مورد خاص با فقیه کاری ندارد لکن حکم که می خواهد بدهد باید ترکیب موضوعاتش را بداند تا بتواند حکمش را بدهد.
علم دیگری که متوقف است اجتهاد بر آن علم کلام است و به تبع آن شناخت فِرَق متکلّمین، مثلا در بحث طهارت و نجاست ما این را داریم که یکی از نجاسات کافر است، کفر انواعی دارد حالا می خواهد ببیند کفر به چه حاصل می شود، ناصبی یک نوع است، غالی یک نوع است، حالا پرسیده می شود جارودیه کافر هستند یا نه؟ باید مجتهد بشناسد جارودیّه را تا بتواند إظهار نظر بکند نمی تواند که بگوید نمی دانم، یا می گویند نُصیریه حکمشان چیست، نُصیریُه رأس غُلات بوده اند که بشّار اسد را هم متّهم می کنند که از این طایفه است، مجتهد که نمی تواند بگوید نُصیریُه را نمی شناسم.
از جمله علومی که خیلی دخیل است علم تفسیر قرآن است، مثلا ما در کیفیت وضو با عامّه اختلاف داریم، در نحوه اجرای حدّ ما اختلاف نظر داریم که منشا این اختلافات هم آیات هستند و به جهت اختلاف نظر در آیات الاحکام مجتهد باید تفسیر قرآن بلد باشد.
علم الحدیث علم دیگری است که مجتهد باید بلد باشد زیرا مجتهد باید فقه الحدیث داشته باشد تا بتواند معانی احادیث را خوب حلّاجی بکند، مقلا علامه مجلسی مرآت العقول را نوشته که شرحی است بر کتاب کافی، پدرش رحمت الله علیه روضه المتّقین را نوشته که شرحی است بر مَن لایحضره الفقیه، در خود بحار الانوار علامه مجلسی در کنار برخی احادیث که نوشته، در آنجا تفسیر و شرح آن حدیث را نوشته، مرحوم فیض کاشانی أعلی الله مقامه در وافی که کتاب حدیث است هم همینطور مقیّد بوده احادیثی را که مشکل بوده و نیاز به شرح داشته اند را شرح داده است. اینها نشان می دهد صرف دانستن لغت و اصول کافی نیستند و باید علم حدیث بلد بود. علامه مجلسی شرحی بر تهذیب دارد به نام مَلاز الاخیار که بسیار مختصر است و خیلی قابل استفاده نیست، لکن جدّ ما مرحوم سیّد نعمت الله جزایری تهذیب و استبصار را شرح نوشته خیلی هم مفصّل شرح داده، تازه از این مفصّل تر بوده که خود ایشان آمده یک دور آن را تلخیص کرده که این که الان موجود است همان نسخه تلخیص است که متاسفانه هنوز هم چاپ نشده، من نگاه کردم دیدم کافی و من لایحضر خوب شرح شده ولی تهذیب و استبصار شرح قابل استفاده ای ندارند لذا اگر پولی هزینه بشود در چاپ آن بیهوده نیست.
علم بعدی علم اصول است که بر همه معلوم است، مباحث اوامر و نواهی، عام و خاص و مطلق و مقیّد و مجمل و مبیّن، سپس وارد مباحث عقلی و ظنون می شود شهرت و اجماع و حجیّت خبر واحد که خودش مبانی مختلفی هم دارد، بعد وارد مباحث اصول عملیه می شود و اختلاف ما با اخباریین در جریان برائت در شبهه تحریمیّه، بعد از آن مباحث علم اجمالی و تنبیهات آن و مباحث استصحاب و تنبیهات آن و مباحث تعادل و تراجیح که مجتهد از آنها مستغنی نمی شود که از کسی پوشیده نیست.
علم بعدی علم رجال و علم تراجم است برای شناخت طبقات حدیث، زیرا در علم رجال از وثاقت راوی بحث می شود لکن ما می خواهیم بدانیم آیا این راوی می تواند از آن راوی نقل حدیث بکند یا نه، اینها در علم تراجم بحث می شوند.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo