< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

92/02/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: فرق ميان تعارض و تزاحم/ تعادل و تراجیح
 تعريف تعارض : منافات الدليلين في مقام الجعل و الانشاء يعني كل منهما يكذِّب الآخر
 تعريف تزاحم : دو دليل هيچ تعارضي با هم ندارند لكن از باب اتفاق ما قدرت نداريم هر دو را با هم انجام بدهيم ، شايد مكلف ديگري بتواند ، مثلا اگر كودكي در آب افتاد و در حال غرق شدن بود و ما بايد براي نجات كودك از يك زمين غصبي عبور مي كرديم ، در اينجا مكلف ناگزير از عبور از زمين غصبي است ، در اين حال دو حكم تعارض مي كنند ، اگر مكلَّف بخواهد لا تغصب را امتثال بكند كودك غرق مي شود ، اگر بخواهد أنقِذ الغريق را امتثال كند نا گزير است كه غصب بكند ، چه كار بكند ؟ اين را مي گويند تزاحم كه ميان لا تغصب و انقِذ الغريق رُخ داده زيرا ما قدرت بر امتثال هر دو نداريم .
 مرجِّحات باب تزاحم
 در باب تزاحم مرجّحاتي ذكر شده كه بد نيست ما هم آنها را اشاره مختصري بكنيم
 الاول
 اين است كه يكي از طرفين تزاحم ، بدلي داشته باشد و دومي نداشته باشد ، مثلا مكلّف هم كفاره روزه به گردنش هست و هم دين كسي را بايد بپردازد در حالي كه نمي تواند هر دو را هم با هم انجام بدهد ، در اينجا اگر از باب كفاره اطعام ستّين مسكين بكند ديگر نمي تواند دين خود را ادا كند ، پس نبايد اطعام بكند بلكه بايد دين خود را بپردازد و بدل ديگري را از كفاره روزه اتيان بكند ، عتق رقبه بكند يا صيام شهرين بكند . در اين مثال ، افراد كفاره روزه ماه رمضان بدل عرضي هستند و هر كدام مي تواند جاي ديگري را بگيرد ، لذا در صورت تزاحم بايد مكلف به يك فرد ديگر از آنها مراجعه بكند .
 گاهي هم بدلها طولي هستند ، مانند واجبات موسَّعه مانند نماز ، افراد نماز ، افراد مختلف طولي هستند كه هر كدام فردي از افراد صلات مي تواند باشد ، لذا اگر اتيان به نماز در حالت وسعت وقت ، تزاحم بكند با وجوب ازاله از مسجد كه يك واجب مضيَّق است ، مكلّف در اين حالت بايد نماز را رها بكند و مسجد را پاك بكند . زيرا نماز بدلهاي طوليّه ديگري دارد و مي تواند مكلّف آنها را انجام بدهد بدون اينكه مخالفت با مولي كرده باشد ، در حالي كه وجوب ازاله واجب مضيّق است و ترك آن موجب مخالفت با مولي است .
 اما به نظر ما اينجا اشكالي كه وارد است اين است كه موارد اين مرجّح اصلا از موارد تزاحم نيستند زيرا تزاحم به معناي عدم القدره علي امتثالهما است ، در حالي كه در ما نحن فيه مكلف قادر به امتثال هر دو تكليف هست ، آن موقع كه ازاله مي كند امتثال ازاله كرده ، آن موقع هم كه نماز مي خواند باز هم دارد امتثال امر ديگر را مي كند زيرا متعلّق تكليف در باب صلات فرد خاص از صلات كه نيست بلكه طبيعت صلات است ، طبيعت هم به امتثال هر كدام از افراد محقق مي گردد ، لذا وقتي مكلّف قدرت بر نماز در ساعت دوم يا سوم دارد در واقع قادر بر اتيان صلات دارد و در صدق امتثال تفاوتي ميان امتثال فرد اول و امتثال فرد ديگر نيست ، لذا صدق عدم القدره علي امتثالهما نمي كند .
 پس ما مرجّح اول را سالبه به انتفاء موضوع مي دانيم .
 الثاني
 كون احد الواجبين غير مشروط بالقدره شرعا . قدرت در احدهما شرط عقلي باشد و در ديگري شرط شرعي باشد ، در چنين جايي وقتي اين دو واجب تزاحم مي كنند آن واجبي كه قدرت در او شرط عقلي است مسلّما مقدم مي شود بر ديگري.
 قدرت شرعي جايي را مي گويند كه شرطيت قدرت در خود لسان دليل آمده باشد ، مثلا در مورد حج آمده و لله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا . علما از اين فراز استظهار كرده اند كه قدرت كه در لسان دليل آمد دخالت در ملاك دارد لذا كسي كه فاقد قدرت باشد ملاك وجوب در او احراز نشده است .
 قدرت شرعي آنجايي را مي گويند كه شارع چيزي را نفرموده لكن عقل خودش حكم مي كند به قبح تكليف عاجز و كسي را كه فاقد قدرت است معذور مي داند .
 تفاوت اين دو نوع قدرت آنجا ظاهر مي شود كه وقتي قدرت در لسان شارع اخذ شده باشد ظهور دارد در اينكه اين قدرت دخالت در ملاك دارد ، لذا اگر مكلف عاجز شد ملاك واجب را از دست داده است به خلاف جايي كه قدرت عقلي باشد ، در قدرت عقلي اگر مكلف عاجز شد مكلّف معذور مي شود و مورد عقاب قرار نمي گيرد ، لكن دليلي نداريم كه ملاك هم از او فوت بشود . اطلاق كلام مولي مي گويد ملاك علي ايِّ حال هست ولي عقل مي گويد مكلفِ عاجز نسبت به تكليف معذور است ، نه اينكه ملاك از او برداشته بشود .
 و يظهر الثمره در تزاحم ، در اينجا كه مكلف قدرت بر امتثال يكي دارد اگر آن تكليفي را كه قدرت در آن شرط عقلي است را أخذ بكند كار درستي كرده زيرا اين تكليفي را كه علي ايِّ حال داراي ملاك است را اتيان كرده و ديگر نسبت به تكليف ديگر كه قدرت در آن شرط شرعي است عاجز مي شود ، اين تكليف وقتي متعلّق عجز شد ديگر فاقد ملاك مي شود پس با اين حساب مكلف چيزي را از دست نداده است
 اما اگر تكليفي را كه قدرت در او شرط شرعي است مقدم بكند در اين صورت آن تكليفي كه فوت مي شود ملاكش را از دست نمي دهد . لذا در واقع مكلف تفويت ملاك كرده است ، ملاك دارد و ملاكش هم ملزِم است ، مكلف مي توانست جوري عمل بكند كه ملاك مولي تفويت نشود لكن نابخردانه جوري عمل كرده كه آن تكليفي را كه ملاك دارد ترك كرده و متعلق عجز قرار بدهد .
 ممكن است كسي بگويد كه در صورت عكس هم با ترك تكليفي كه قدرت در او شرط شرعي است ملاك آن را هم تفويت مي كند زيرا في الواقع خودش، خودش را عاجز كرده است لذا اين دو صورت چه فرقي دارند ؟
 تفاوت در اين است كه زماني قبيح است كه مكلف خودش را عاجز بكند كه بعد از عجز ملاك باقي بماند ، لكن در صورتي كه قدرت شرط شرعي است اگر مكلف خودش ، خودش را عاجر بكند عمل با ملاكش كنار مي رود و سالبه بانتفاء موضوع مي شود ، براي همين دليلي براي مواخذه مكلف وجود ندارد . لكن در صورت عكس (كه واجبي را كه قدرت در آن شرط عقلي است ترك مي كند و با عمل به واجب ديگر خود را نسبت به اين عمل عاجز مي كند) عجز نسبت به تكليف ملاك را نمي تواند بردارد ، لذا مكلف با عمل به طرف ديگر (كه قدرت در آن شرط شرعي است) نسبت به اين عمل (كه قدرت در آن شرط عقلي است) عاجز شده در حالي كه ملاك ملزِم آن هنوز باقي است و چون مي توانسته جوري عمل بكند كه ملاكِ اين عمل تحصيل بشود و خودش اين را ترك كرده لذا ديگر معذور نيست .
 لذا مي فرمايند كه آن عملي كه قدرت در او شرط عقلي است ترجيح پيدا مي كند بر عملي كه قدرت در آن شرط شرعي است . بسيار واضح و اجماعي هم هست مثلا اگر كسي مال واحد و محدودي دارد در تعارض ميان اداي دين و اتيان به حج بايد دين خود را ادا بكند .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo