< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد موسوی جزایری

91/12/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: اصالت الصحه / ملحقات استصحاب / استصحاب
 تعریف اصالت الصحه و تفاوت آن با قاعدهﻯ فراغ:
 اصالت الصحه به معنای حمل فعل مؤمن بر صحت است. تفاوت اصالت الصحه با قاعدهﻯ فراغ که آن هم به معنای حمل بر صحت است از دو جهت می باشد. تفاوت اول این است که قاعدهﻯ فراغ مربوط به حمل فعل نفس بر صحت است ولی اصالت الصحه مربوط به حمل فعل غیر بر صحت است. تفاوت دوم این است که در قاعدهﻯ فراغ، اتمام العمل شرط است. یعنی بعد از فراغ از عمل، آن را حمل بر صحت می کنیم ولی در اصالت الصحه، فارغ شدن آن شخص از عمل شرط نیست بلکه در حال انجام عمل نیز می توانیم عمل او را حمل بر صحت کنیم. مثل افرادی که مشغول غسل دادن میت یا نماز خواندن بر میتی هستند یا اینکه تازه می خواهند آن را شروع کنند و ما نسبت به صحت عمل آنها شک داریم. در این صورت از این جهت که این اعمال بر همهﻯ مسلمین واجب است و ما نسبت به فعل آن افراد شک داریم، می توانیم اصالت الصحه را نسبت به فعل آنها جاری کنیم ولو هنوز فارغ از عمل نشده باشند.
 دو اصطلاح برای اصالت الصحه و بررسی رابطهﻯ بین آنها:
 بحث دیگری که در اصالت الصحه وجود دارد، بررسی مدرک آن است. برای اصالت الصحه دو اصطلاح و معنی وجود دارد که اصالت الصحه در هر دوی آنها استعمال می شود. قبل از بحث از مدرک اصالت الصحه باید آن دو اصطلاح را توضیح دهیم و سپس مدرک هرکدام را بیان کنیم. در اصطلاح اول، صحت به معنای حَسن در مقابل قبیح است و در اصطلاح دیگر، صحت به معنای صحیح در مقابل فاسد است. بین این دو اصطلاح، رابطهﻯ عموم و خصوص من وجه وجود دارد. یعنی امکان دارد عملی حسن باشد و قبح نداشته باشد ولی فاسد باشد. مثل عقود فاسده که عمل حرامی نیستند. یعنی اگر انسان بیع باطلی انجام دهد ولی به آن ترتیب اثر ندهد و تصرفی نکند، عمل حرامی انجام نداده است. مثال دیگر، عبادتی است که از روی جهل به صورت باطل انجام می شود که عمل قبیح و حرامی به حساب نمی آید؛ حتی اگر جهل انسان تا آخر وقت ادامه داشته باشد و آن عمل را از جهت جهل یا نسیان یا عذری به حسب واقع اعاده نکند، عمل او قبیح نیست. چون تکلیف منجزی را مخالفت نکرده تا مرتکب عمل قبیحی شده باشد ولی در عین حال عمل او فاسد است. همچنین از طرف دیگر ممکن است عملی صحیح باشد و فاسد نباشد لکن قبیح و حرام باشد. مثل بیع وقت ندا یا بیع با نهی والدین که عقود حرامی هستند ولی در صورت انجام، صحیح می باشند.
 مدرک اصالت الصحه به معنای حسن در مقابل قبیح:
 در بحث ما اصطلاح دوم، یعنی صحت به معنای صحیح محل کلام است؛ هرچند بسیاری از آیات و روایات، ناظر به اصطلاح اول، یعنی صحت به معنای حسن هستند. مثل آیهﻯ شریفهﻯ ﴿قُولُوا لِلنّاسِ حُسناً﴾ [1] که دلیل صحتِ در مقابل قبیح است و نمی توان به وسیلهﻯ آن برای اثبات اصالت الصحه استدلال کرد. چون احتمال دارد این آیه مربوط به گفتار و قول لفظی باشد. یعنی کلامی که غیبت یا تهمت یا نسبت ناروا یا لعنی برای مردم است نباید به کار برده شود. همچنین می توان کلمهﻯ قول را اعم از لفظ و اعتقاد معنی کرد. برخلاف کلمهﻯ لفظ که فقط به معنای لفظ است و به معنای اعتقاد نمی آید. در این صورت این آیه علاوه بر اینکه دلالت بر نفی به کار بردن الفاظ ناروا دربارهﻯ دیگران می کند، دلالت بر نفی اعتقاد بد دربارهﻯ مردم نیز می کند و می گوید نسبت به دیگران حسن ظن داشته باشید. یعنی اعتقاد داشته باشید که برادر دینی شما کار قبیحی انجام نداده بلکه کار حسنی انجام داده است. همانند آیهﻯ شریفهﻯ ﴿إجتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إنَّ بَعضَ الظَّنِّ إثمٌ﴾ [2] . بنابراین حتی اگر قول را به معنای اعم از لفظ و اعتقاد بگیریم، بازهم این آیه ربطی به بحث ما ندارد. چون اعتقاد به عدم حرمت و عدم قبح فعل مسلمان، ربطی به صحت و فاسد نبودن آن و اینکه مؤثر در آثار شرعیه باشد ندارد.
 همچنین روایاتی که دربارهﻯ صحت به معنای حسن وارد شده اند نیز نمی توانند دلیل بر اصالت الصحه باشند. مثل روایتی که می گوید «ضَعْ أَمْرَ أَخِيكَ عَلَى أَحْسَنِهِ حَتَّى يَأْتِيَكَ مَا يَغْلِبُكَ مِنْهُ وَ لَا تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَخِيكَ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِي الْخَيْرِ مَحْمِلًا» [3] . یعنی امر برادرت را بر احتمال بهتر و احسن آن حمل کن. این معنی مربوط به حمل بر صحت به معنای حسن در مقابل قبیح است نه صحت به معنای صحیح در مقابل باطل. روایت دیگر در این رابطه عبارت است از «إنَّ المُؤمِنَ لایَتَهمُ أخاه المُؤمِن...» [4] . یعنی هیچ مؤمنی برادر مؤمنش را متهم نمی کند و فعل او را حمل بر قبیح نمی کند. حال آنکه ممکن است فعل او فاسد باشد ولی قبیح نباشد. همچنین در روایت دیگری آمده است «كَذِّبْ سَمْعَكَ وَ بَصَرَكَ عَنْ أَخِيكَ فَإِنْ شَهِدَ عِنْدَكَ خَمْسُونَ قَسَامَةً وَ قَالَ لَكَ قَوْلًا فَصَدِّقْهُ وَ كَذِّبْهُمْ وَ لَا تُذِيعَنَّ عَلَيْهِ شَيْئاً تَشِينُهُ بِهِ وَ تَهْدِمُ بِهِ مُرُوءَتَهُ فَتَكُونَ مِنَ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ﴾» [5] . یعنی چشم و گوشت را نسبت به برادر دینی خود تکذیب کن و اگر از او چیز بدی دیدی بگو حتماً خطای در دید بوده و فراموشش کن و افعال او را حمل بر قبیح نکن بلکه حمل بر حسن کن و اگر پنجاه نفر قسم خوردند که او حرفی را زده است و خودش گفت من این حرف را نزده ام، او را تصدیق کن و آن پنجاه نفر را تکذیب کن. البته تکذیب در اینجا به معنای تکذیب قبیح نیست بلکه مراد از آن، تخطئه و اشتباه آنان است وگرنه تزاحم لازم می آید.
 اختصاص اصالت الصحه به معنای حسن، به عمل مؤمن در کلام محقق خوئی(ره):
 محقق خوئی(ره) می فرمایند اصالت الصحه به معنای حمل کردن بر حسن در مقابل قبیح، اختصاص به برادران مؤمن دارد. به دلیل اینکه در روایات آن آمده است «ضَعْ أَمْرَ أَخِيكَ عَلَى أَحْسَنِهِ...» وطبق آیهﻯ شریفهﻯ ﴿إنَّما المُؤمِنُونَ إخوَة﴾، کلمهﻯ «إخوَة» اختصاص به شیعیان پیدا می کند و شامل سایر مسلمین نمی شود. لذا برادر مؤمن، اصطلاحی است که اختصاص به شیعه دارد و شامل سایر اصناف مسلمین و به طریق اولی شامل کفار نمی شود. همچنین در برخی از روایات، کلمهﻯ مؤمن آمده و گفته شده است «إنَّ المُؤمِنَ لایَتَهمُ أخاه المُؤمِن...» که مراد از آن، مؤمن اصطلاحی که به معنای شیعه است می باشد. چون کلمهﻯ مؤمن در روایات ائمه(ع) به معنای مؤمن اصطلاحی است.
 اشکال بر اختصاص اصالت الصحه به معنای حسن، به عمل مؤمن:
 اشکالی که بر این مطلب وارد است، آیهﻯ شریفهﻯ ﴿قُولُوا لِلنّاسِ حُسناً﴾ است که در آن، وجهی برای اختصاص کلمهﻯ «ناس» به مؤمنین و شیعیان وجود ندارد. برای حل این مشکل نمی توان اطلاق آیه نسبت به همهﻯ مردم را حمل بر روایات مقیدی که می گویند «ضَعْ أَمْرَ أَخِيكَ عَلَى أَحْسَنِهِ...» کرد. به دلیل اینکه هر دو دلیل، مثبتین هستند و از طرفی علم به وحدت حکم نیز نداریم. چون کلمهﻯ «ناس» و کلمهﻯ «أخیک» در هر دو دلیل، عام استغراقی هستند. لذا اینجا محل حمل مطلق بر مقید نیست و برای حل این مشکل باید در اطراف آن تأمل بیشتری کنیم.
 مدرک اصالت الصحه به معنای صحیح در مقابل فاسد:
 برای اثبات حمل بر صحتِ در مقابل فاسد، چند استدلال وجود دارد. استدلال اول، ادعای اجماع محصل در تتبع فتوای علما است. البته اجماع محصل آن افراد نسبت به ما اجماع منقول به حساب می آید لکن خود آنها اجماع را به صورت محصل ادعا کرده اند.
 اشکالی که بر این دلیل وجود دارد این است که بر فرض وجود چنین اجماعی، احتمال مدرکی بودن آن موجب بی اعتبار شدن آن می شود؛ چه رسد به اینکه این اجماع، مدرکی است و قائلین آن، به مدارکی استناد کرده اند. پس این اجماع، یک اجماع تعبدی که هیچگونه مدرکی بر فتوای علما وجود نداشته باشد و کاشف از قول معصوم باشد نیست.
 نسبت به وجود اجماع تعبدی، مرحوم بروجردی(ره) می فرمایند من موارد زیادی در فقه پیدا کرده ام که هیچگونه مدرکی بر آنها وجود ندارد. برای تنقیح این مطلب، می توانید به کتاب «کَشفُ القِناع عَن وَجه حُجِیَتِ الإجماع» -یعنی برداشتن پرده از صورت حجیت اجماع- نوشتهﻯ ملا أسد الله تستری(ره) که انسان بسیار باسواد و محققی بوده و در حقیقت دزفولی بوده است مراجعه کنید. ایشان در این کتاب، دوازده دلیل برای حجیت انواع اجماع بیان کرده اند و موارد زیادی در حدود هشتاد مورد- از اجماعات تعبدیه ذکر کرده اند. (کتاب دیگر ایشان، کتاب مقابیس می باشد)
 دلیل دوم، عموم آیهﻯ شریفهﻯ ﴿أوفُوا بِالعُقُود﴾ [6] است که خطابش اختصاصی به متعاقدین ندارد بلکه در رابطه با عقدی که واقع می شود، به همه می گوید باید به این عقد وفا کنید. پس هرچند انسان احتمال دهد عقدی که واقع شده است، فاسد باشد لکن نباید به این احتمال اعتنا کند بلکه باید به آن عقد وفا کند. به عبارت دیگر ما مکلف به وفا به هر عقدی هستیم ولو آن عقد، واقعاً واجد شرائط شرعیه نباشد. چون کلمهﻯ ﴿العُقُود﴾ جمع مُحلّی به الف و لام است که افادهﻯ عموم می کند و شامل همهﻯ عقود ازجمله عقود مشکوک می شود. معنای این کلام، حمل بر صحت کردن و عدم تجسس بر وجود شرائط است.
 والسلام


[1] - سورهﻯ بقره/ آیهﻯ 83.
[2] - سورهﻯ حجرات/ آیهﻯ 12.
[3] - الوسائل12: 302 / أبواب أحکام عشرة ب161 ح3.
[4] - بحار الأنوار10: 100.
[5] - الوسائل 12: 295 / أبواب أحکام العشرة ب 157 ح 4.
[6] - سورهﻯ مائده/ آیهﻯ 1.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo