درس خارج فقه استاد موسوی جزایری
98/08/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: جنس و سن هدی/واجبات وقوف در منا/وقوف در منا/اعمال حج تمتع/کتاب الحج؛
جنس هدیمسألة ۳۸۴: يجب أن يكون الهدي من الإبل أو البقر أو الغنم. و لا يجزئ من الإبل إلّا ما أكمل السنة الخامسة و دخل في السادسة، و لا من البقر و المعز إلّا ما أكمل الثانية و دخل في الثالثة على الأحوط.[1]
پس از بیان وجوب هدی در حج متمتع، به بررسی موضوع آن میرسیم. شک و شبههای نیست که موضوع هدی انعام ثلاث -يعنی شتر، گاو و گوسفند- است. البته گاو، شامل گاو میش هم هست. صاحب وسائل(ره) در وسائل در این مورد بابی منعقد نموده که ظاهراً باب پانزدهم از ابواب ذبح است.[2] ایشان در آنجا مطرح نموده که گاومیش جزء خانواده گاو است.
دلایل حکم مسالهاولین دلیل بر مطلب، آیه شریفه 28 سوره حج است که به عنوان بهيمة الانعام اشاره نموده. میفرماید: ﴿وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالًا وَعَلَىٰ كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ- لِّيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ عَلَىٰ مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الْأَنْعَامِ فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِيرَ﴾[3]
اجماع مفسرین و اهل لغت این است که مراد از "بهیمة الانعام"، انعام ثلاثهاند و به غیر اینها انعام گفته نمیشود.
علاوه بر آیه، صحیحه زراره نیز بر این مطلب دلالت دارد. وَ عَنْهُ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى وَ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي الْمُتَمَتِّعِ قَالَ وَ عَلَيْهِ الْهَدْيُ قُلْتُ وَ مَا الْهَدْيُ فَقَالَ أَفْضَلُهُ بَدَنَةٌ وَ أَوْسَطُهُ بَقَرَةٌ وَ آخِرُهُ شَاةٌ. [4]
حضرت(ع) راجع به متمتع می فرماید: "و علیه الهدی". این بیان در مقابل حج افراد است؛ چون به خلاف تمتع در حج افراد، هدی بر مفرِد واجب نیست. زراره سوال میکند که این هدیِ واجب، چیست؟ حضرت(ع) در پاسخ میفرماید: بهترین مرتبه، شتر، مرتبه متوسط، بقره و پایینترین مرتبه آن، گوسفند است. حضرت(ع) هدی را در این طوائف ثلاثه منحصر نموده است و لذا میگوییم: هدیی غیر از اینها نیست. از روایات مختلف استفاده میشود که حتما باید هدی از انعام ثلاثه باشد؛ یعنی امثال گوزن، آهویی یا مرغی برای ذبح کافی نیستند. این مطلب مسلم بوده و شکی در آن نیست.
سن هدیمطلب بعدی و مقداری نیز طولانیتر، راجع به سن هدی است. شتری که پنج سالش تمام شده و داخل در سال ششم شده را "الثنی من الإبل" میگویند. چنین شتری برای هدی کافیست؛ چون صحیحه عیص بن قاسم می فرماید:مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عِيصِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ عَلِيٍّ ع أَنَّهُ كَانَ يَقُولُ الثَّنِيَّةُ مِنَ الْإِبِلِ وَ الثَّنِيَّةُ مِنَ الْبَقَرِ وَ الثَّنِيَّةُ مِنَ الْمَعْزِ وَ الْجَذَعَةُ مِنَ الضَّأْنِ.[5]
این سه چهارپا باید ثنی باشد. در تفسیر این حال شتر گفته اند: "ثنی من الابل ما اکمل الخامسة و دخل فی السادسة"؛ یعنی شتری که پنج سالش تمام باشد؛ اما این وصف در مورد گاو اختلافیست. مشهور این است که یک سالش تمام و داخل در سال دوم باشد؛ جمع بین روایات این را میرساند و کلام اهل لغت و مشهور میان فقها همین است.
ما روایتی در باب یازدهم از ابواب ذبح است داریم که دلالت واضحی بر مطلب دارد. آن روایت صحیحه محمد بن حمران است. وَ عَنْ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَسْنَانُ الْبَقَرِ تَبِيعُهَا وَ مُسِنُّهَا فِي الذَّبْحِ سَوَاءٌ.[6]
برای بقر عنوانهای "تبیعة" و "مسنة" ذکر شدهاند. مسن بزرگتر و تبیع کوچکتر است. اما بین این دو فرقی نیست؛ یعنی اگر کوچکتر داده شود، اشکالی ندارد و بزرگتر هم به طریق اولی صحیح است. قطعاً بزرگ بودن بقر مضر نیست و ممکن است کوچک بودنش محل اشکال شود.
در کتاب الزکاة این دو عنوان مذکورند؛ مثلاً گفتهاند: از هر 40 گاو یک مسنه و از هر 30 تا یک تبیعه باشد. در آنجا آمده که تبیعة گاویست که یک سالش تمام و داخل در دوسال شده باشد و مسنه آنست که دو سالش تمام و داخل در سه سال شده باشد.[7] پس برای تفسیر روایت محمد بن حمران میتواند به آنجا نیز مراجعه کرد که البته ما معنای مشهور آن که مطابق با همین روایت بود را بیان کردیم. اما قولی نیز هست که می فرماید: گاو هدی باید دو سال را تمام و داخل در سال سوم شده باشد.
در صحیحه حلبی آمده؛ وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ ... وَ سَأَلْتُهُ عَنْ أَسْنَانِهَا فَقَالَ أَمَّا الْبَقَرُ فَلَا يَضُرُّكَ بِأَيِّ أَسْنَانِهَا ضَحَّيْتَ وَ أَمَّا الْإِبِلُ فَلَا يَصْلُحُ إِلَّا الثَّنِيُّ فَمَا فَوْقُ.[8]
یعنی سن بقره مهم نیست. گاو در هر سنی که باشد، اشکالی ندارد.
این روایت موید بحث ماست؛ زیرا گاو را فقط بعد از گذشت زمانی مشخص بقره میگویند. اما در کمتر از آن، عجل -یعنی گوساله- نامیده میشود. در زبان فارسی هم این عناوین مرزبندی دارند. این روایت هم موید همان مطلب است.
وقتی گوساله به یک سالگی رسید و آن را تمام کرد دیگر درشت شده و واجد عنوان بقر می شود. اما تا زمانی که یکسال را تمام نکرده، بچه حساب و عجل نامیده میشود. مشهور میان لغویین نیز همین است. پس بیان کسانی که گفته بودند: باید دوسالش تمام و داخل در سه شود، صحیح نیست. این روایت هم موید مطلب مشهور شد. لذا ما هم مثل مشهور میگوییم: اتمام سه سالگی لازم نیست؛ کلام مشهور صحیحتر و متقنتر است.
امیرالمؤمنین(ع) در روایت عیص بن القاسم فرمود: "الثَّنِيَّةُ مِنَ الْإِبِلِ وَ الثَّنِيَّةُ مِنَ الْبَقَرِ وَ الثَّنِيَّةُ مِنَ الْمَعْزِ وَ الْجَذَعَةُ مِنَ الضَّأْنِ". "ثنی من الابل" آن شتری است که پنج سالش تمام و در سال ششم داخل شده است؛ "الثنی من البقر" و "الثنی من المعز" هم به معنای این است که سال اول را تمام کرده و داخل در سال دوم شدهاند. "الجزع" هم بره و میش و از نوع گوسفند است ؛اما بز نیست. در "جزع" کافیست که هفت ماهش تمام شده و در ماه هشتم داخل گردد.
اختلافی هم در سن معز -یعنی بز- هست. در روایت عبارت "الثنی من المعز" آمده و مشهور در تفسیرش آن گفتهاند که یک سالش تمام و داخل در دوسال شود. نظری خلاف مشهوری هم هست که قائل شده به اتمام دوسال و دخول در سال سوم. اما قول مشهور اقوی و مطابق قول اهل لغت است. در صورت شک هم، دوران بین اقل و اکثر است که در آن اصالة البرائه جاری میشود. هرچند سن بیشتر یقیناً اقرب به جواز است، اما حال بحث در شک نسبت به ضرورت مقدار زائد است. بنابراین در آن مقدار که یک کلفت اضافه به حساب میآید، اصالة البرائة جاری میکنیم.
پس در رابطه با گوسفند پشمینه شرط اتمام هفت ماه معتبر است؛ زیرا در روایات عبارت "الجزع من الضان" آمده است؛ "ضأن" یعنی گوسفند و در مقابل "معز" به معنای بز است. برای بز نیز "الثنی من المعز" آمده و جزع کافی دانسته نشده؛ بز حتماً باید ثنی -یعنی دوساله- باشد. این خلاصه مطلب بود.
حالا بحث بر سر جزع است و مشهور علما درباره جزع فرموده اند که هفت ماهگی کافی است.
اما صحیحه حماد بن عثمان میفرماید: وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْبَرْقِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع أَدْنَى مَا يُجْزِي مِنْ أَسْنَانِ الْغَنَمِ فِي الْهَدْيِ فَقَالَ الْجَذَعُ مِنَ الضَّأْنِ قُلْتُ فَالْمَعْزُ قَالَ لَا يَجُوزُ الْجَذَعُ مِنَ الْمَعْزِ قُلْتُ وَ لِمَ قَالَ لِأَنَّ الْجَذَعَ مِنَ الضَّأْنِ يَلْقَحُ وَ الْجَذَعَ مِنَ الْمَعْزِ لَا يَلْقَحُ.[9]
راوی در این صحیحه از امام(ع) سوال میکند که اقل العمر در گوسفند هدی چه مقدار است؟ حضرت(ع) میفرماید: "الجزع من الضان" آنقدر که کوچکترش نیست. بعد سوال میکند چرا جزع از بز جایز نیست ولی از گوسفند جایز است؟ حضرت(ع) میفرماید:"لِأَنَّ الْجَذَعَ مِنَ الضَّأْنِ يَلْقَحُ وَ الْجَذَعَ مِنَ الْمَعْزِ لَا يَلْقَحُ"؛ گوسفند پشمینه در سن هفت ماهگی درشت شده و به بلوغ میرسد و آبستن میشود؛ اما بز در این سن آبستن نمیشود؛ یعنی بز در این سن به کمال و بلوغ نرسیده است. این وجه ممیز بز از گوسفند است.
هرچند بز از خانواده گوسفند است. اما این مطلب مشهور نبوده و هرکدام اسمی جدا دارند. نکته دیگر؛ بعضی میگویند: میش در هفت ماهگی آبستن نمیشود ولی بز میشود؛ میگوییم: به خاطر اختلاف آب و هواست؛ البته در خود روایت به همان مطلبی تصریح شده که قبل از این گفتیم. این خلاصه حرف ماست و شرح و ادله آن را بیان کردیم.
بنابراین هر جا که به دلیل وجود اقوال مختلف، بین اقل و اکثر شک به وجود آید، شک در کلفت زائده بوده و مجرای اصالة البرائه است.
مرحوم امام در این مساله با علمایی مثل صاحب عروة اختلاف نظر دارد. لذا با لحاظ احتیاط میفرماید: ثنی در بز و گاو به این است که دوسالشان تمام و داخل در سال سوم شوند.[10] این بر خلاف چیزی است که ما گفتیم. فرمایش امام(ره) خلاف مشهور است؛ چون ایشان اصالة الاحتیاط را جاری نمود؛ ولی ما مطابق آنچه که مشهور فرموده، بیان کردیم. مرحوم صاحب عروه و مرحوم خویی نیز در صورت شک، قائل به جریان اصالة البرائه شدهاند؛ نه اصالة الاحتیاط.[11] در دوران بین الاقل و الاکثر، تفاوتی میان شک در جزئیت و شرطیت زائده نیست؛ در هر دو صورت اصالة البرائه جاری میشود. لذا وجه احتیاط واجب امام(ره) در این مساله برای ما روشن نیست. تصحیح شد
عدم ارتباط محل بحث با بحث محصِّل و محصَّلعنوان در اینجا مشیر است و تنها طریقیت دارد؛ نه موضوعیت. عنوان امر بسیطی نیست که متحصل و مسبب باشد. بلکه طریق و مشیر به واقع است. لذا حال که که در شرطیت زائده نسبت به عنوان هفت ماهه و یک ساله شک شده، باید اصالة البرائه جاری نمود. آنجا محصِّل و محصَّل است که متعلق، امری وجودی و جدای از محصِّل باشد تا مسبب از محصِّل و عنوان چیزی گردد؛ مثل باب طهارت که گفتهاند: امر به طهارت تعلق گرفته و غسل و وضو و تیمم محصل آن هستند. در چنین موردی اگر در محصل شک شود، باید اصالة الاحتیاط جاری نمود. ولی ما نحن فیه ربطی به این مورد ندارد. در ما نحن فیه، امر به ذبح ثنی از معز شده و ما نمیدانیم معنای ثنی هفت ماه است یا یک سال. پس اصالة البرائه را جاری کرده و با آن علم تعبدی و علم به حکم ظاهری پیدا میکنیم. محصِّل و محصَّل به معنای سبب و مسبب است که دو وجود دارند. محصَّل هم اثر بسیطی از محصِّلش محسوب میشود.
حکومت اصاله البرائه بر اصاله الاشتغال در محل بحثاما اینکه اشتغال مستلزم برائت یقینی میشود، گاهی محکوم است و اصل حاکمی دارد. آن اصل حاکم نیز اصالة البرائه است. زیرا منشا شک در اشتغال و امتثال، عدم علم به تعلق تکلیف به فلان شرط است؛ یعنی نمیدانیم که آن شرط، شرطیت دارد یا نه. شک در شرطیت زائده نیز مجرای اصالة البرائه میشود که بر قاعده اشتغال حکومت دارد.
کشف خلاف نسبت به سن بعد از ذبحمطلب دیگر صورت کشف خلاف نسبت به سن ذبیح بعد از انجام ذبح است. در این حال اگر معلوم شود که سن حیوان کمتر از مقدار مجاز است، مامور به در خارج محقق نشده و امتثال انجام نگرفته است. پس عمل مجزی نخواهد بود. در این فرض ما دلیلی دیگری نیز بر إجزاء نداریم؛ یعنی روایتی نیست که بفرماید: شما که اشتباه کردید، معذورید و آنچه انجام شده کافیست. بنابراین اجزاء وجهی ندارد.