درس خارج فقه استاد موسوی جزایری
97/08/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ختنه و ستر عورت/شرائط طواف/اعمال عمره تمتع؛
بسم الله الرحمن الرحيم
مساله: عدم اعتبار طواف شخص بالغ یا ممیز غیر مختونمسألة ۳۰۱: إذا طاف المحرم غير مختون بالغاً كان أو صبياً مميزاً فلا يجتزئ بطوافه فان لم يعده مختوناً فهو كتارك الطّواف يجري فيه ماله من الأحكام الآتية.[1]
گفتیم: یکی از شرایط صحت طواف، ختان است. ما در شمول ادله شرطیت ختنه نسبت به طفل غیر ممیزی که قدرت تعقل ندارد، تردید کردیم. اما ختنه ممیز و مرد بزرگ ضروری است. لذا در صورتیکه ایشان طواف را بدون ختان انجام دهند، عمل آنها باطل خواهد بود. "المشروط ینتفی بانتفاء شرطه". طواف غیر مختون با عدم اتیان آن تفاوتی ندارد. پس حج کسی که عمدا یا از روی جهل به مساله، تا هنگام اتمام مقدار رکنیت وقوف عرفات، طواف نکرد، باطل است. اما عدم اتیان طواف به واسطه نسیان، اشکال ندارد.
مساله تا این جا واضح است و بحثی ندارد. این حکم به خاطر روایاتِ شرطیت ختنه است که پیشتر آنها را خواندیم. در یکی از روایات از امام(ع) سوال شد که مردی نصرانی که مسلمان شده، ولی ختنه نکرده، مستطیع است؛ آیا میتواند بدون ختنه به حج برود؟ حضرت (ع) فرمود: نه؛ اگر امسال هم به حج نمیرسد، باید ختنه کند و در سال بعد، حج بهجا آورد. به وسیله روایاتی از این قبیل شرطیت ختنه در طواف را ثابت کردیم.
عدم ختان مکلف مستطیعمسألة ۳۰۲: إذا استطاع المكلّف و هو غير مختون، فإن أمكنه الختان و الحج في سنة الاستطاعة وجب ذلك، و إلّا أخّر الحج إلى السنة القادمة، فان لم يمكنه الختان أصلًا لضرر أو حرج أو نحو ذلك فاللّازم عليه الحج، لكن الأحوط أن يطوف بنفسه في عمرته و حجّه و يستنيب أيضاً من يطوف عنه و يصلّي هو صلاة الطّواف بعد طواف النائب.[2]
مکلفی که ختنه نکرده در صورتی که مستطیع مالی شود، اگر امکان ختنه در همان سال برایش وجود دارد، باید این کار را انجام دهد و به حج برود. اما اگر آن سال نتواند و بعد از ختنه تا وقتی که زخمش خوب شود به حج نرسد، باید صبر کرده تا زخم محل ختنه خوب شود و سال بعد به حج برود. هرچند حج فوریت دارد، اما ملاک، حج صحیح بوده و حج بدون ختنه باطل است. پس صِرف استطاعت مالی، کافی نیست و مکلف باید توان انجام حج صحیح را نیز داشته باشد. حاصل اینکه چنین شخصی در حقیقت مستطیع نیست. پس با احاله حج به سال بعد، آن شخص میتواند، واجب خود را مختوناً به جا بیاورد.
فرعی نیز درباره کسانی که خونشان بند نمیآید وجود دارد. بیماران هموفیلی که خونشان بند نمی آید، امکان ختنه ندارند، نه امسال و نه سالهای بعد، قادر به ختنه نیستند. وقتی ختنه غیر مقدور شد، -همچون هر چیز غیر مقدوری دیگری- ساقط می شود. پس باید طواف را بدون ختنه انجام دهد و احتیاطا علاوه بر طواف خود باید برای طواف نائب بگیرد؛ چراکه یا شرطیت ختان، مطلقه -و حتی در حال عجز- است و یا شرطیت آن در حال قدرت است. در فرض اول شرطیت به این معناست که طواف شخص، مطلقا باطل است؛ چون مختون نبوده و قادر نیست. پس نوبت به استنابه میرسد. اما اگر شرطیت، شرطیت هنگام قدرت است، شرط ساقط و طواف غیر مختون، صحيح است. پس احتیاطا باید هم خودش طواف را به جا آورد و هم نائبش. در این صورت است که یقینا وظیفه انجام شدهاست.
ستر عورت، پنجمین شرط از شرائط طوافالخامس: ستر العورة حال الطّواف على الأحوط استدلّ للمشهور بالنبوي المعروف «الطّواف بالبيت صلاة» و لكنّه غير ثابت و يعتبر في الساتر الإباحة، و الأحوط اعتبار جميع شرائط لباس المصلي فيه.[3]
بنا بر احتیاط وجوبی عورت طواف کننده باید مستور باشد.
فرمودهاند: معروف وجوب ستر عورت است. ولی بعضی در این شرط مناقشه کردهاند.
دلایل وجوب ستر عورت در طوافیکی از استدلالاتی که برای اثبات مطلب شده، حدیث نبوی معروفِ "الطواف بالبیت صلاة" است. همانطور که ستر عورت در نماز شرط است، به مقتضای عموم تنزیل، شرطیت آن در طواف نیز معتبر است. عموم تنزیل یعنی شباهت در جميع آثار که یکی از آنها وجوب ستر عورت است.
اما جواب این استدلال این است که این نبوی، ضعیف السند است و از طرق ما نقل نشده و عامی است.
عمده دلیل روایاتی هستند که در باب 53 از ابواب طواف آمدهاست. بنا بر مضمون این روایات، پیامبر(ص) از طواف به صورت عریان، نهی نمود. رسم غلطی در زمان جاهلیت وجود داشت که با شروع حج، احرام می بستند. اما برای طواف، هر چه لباس داشتند از تن خارج کرده و میگفتند: در این لباسها گناه کردیم و اینها بدند. لذا لخت شده، طوافشان را برهنه انجام میدادند.
روایات ناهی از طواف به صورت عریان1. یکی از روایات، آن است که شیخ صدوق(ره) در علل ذکر مینماید. این روایت به جهت سندی ضعیف است؛ چراکه رجال آن تا ابن عباس عامی هستند و ما آنها را نمیشناسیم.
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي الْعِلَلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ خَلَفِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَسَدِيِّ عَنِ أَبِي الْحَسَنِ الْعَبْدِيِّ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ مِقْسَمٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِي حَدِيثٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص بَعَثَ عَلِيّاً ع يُنَادِي لَا يَحُجُّ بَعْدَ هَذَا الْعَامِ (عام الفتح، سال فتح مکه) مُشْرِكٌ- وَ لَا يَطُوفُ بِالْبَيْتِ عُرْيَانٌ الْحَدِيثَ.[4]
وضع سابق تمام شد. پس کسی نباید در حال شرک، حج به جا آورده و عریانا طواف نماید.
2. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنِ الرِّضَا ع قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَمَرَنِي عَنِ اللَّهِ أَنْ لَا يَطُوفَ بِالْبَيْتِ عُرْيَانٌ وَ لَا يَقْرَبَ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ مُشْرِكٌ بَعْدَ هَذَا الْعَامِ.[5]
مضمون این روایتِ حضرت امام رضا(ع) همچون روایت قبل و سند آن صحیح است. نام محمد بن فضیل در اسناد تفسیر علی بن ابراهیم قمی آمده و این دلیل بر وثاقت اوست. چون علی بن ابراهیم و پدرش نیز از ثقاتند، روایت معتبر است.
بعد از اینها، روایتی از عیاشی داریم. عیاشی(ره) از رجال نام آور شیعه، از علمای بزرگ و بسیار متمول بود. ایشان خانه بزرگی داشت که حوزه او در همانجا واقع شده بود. شیعیان در آنجا مشغول درس و بحث شده و به اجتهاد میرسیدند. ایشان رکنی برای تشیع محسوب میشد. شاید تقریبا در دوره شیخ مفید(ره) یا کمی قبل از او بوده و تفسیری دارد که مطالب بسیار خوبی در آن هست. لکن مقرر آن با حذف تمامی سلسله اسناد و اکتفا به نام آخرین راوی، ضربه بزرگی به این تفسیر وارد کردهاست. مثلا روایتی از محمد بن مسلم از امام باقر(ع) نقل میکند و حال آنکه میان عیاشی تا محمد بن مسلم،20 نفر فاصله هست؛ مشخص نیست که این واسطهها چه کسانی بودند. البته سلسله راویان در اصل اثر وجود داشته؛ ولی مقرر با حذف آنها، کار را خراب کرده و موجب ارسال تمام روایات این کتاب شدهاست. یکی از روایت این کتاب، روایت زیر است.
3. مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ الْعَيَّاشِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص بَعَثَ عَلِيّاً ع بِسُورَةِ بَرَاءَةَ- فَوَافَى الْمَوْسِمَ (حضرت به موسم حج رسید.) فَبَلَّغَ عَنِ اللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِهِ- بِعَرَفَةَ وَ الْمُزْدَلِفَةِ وَ يَوْمَ النَّحْرِ عِنْدَ الْجِمَارِ- وَ فِي أَيَّامِ التَّشْرِيقِ (تجمع در عرفه، مشعر، منا، یوم النحر (روز عید) و ایام تشريق بود که همه جمع بودند و حضرت(ع) این آیات را اعلام کرد.) كُلِّهَا يُنَادِي بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ- إِلَى الَّذِينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ. - فَسِيحُوا فِي الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ لَا يَطُوفَنَّ بِالْبَيْتِ عُرْيَانٌ. [6]
اعلام برائتی که حضرت(ع) فرستاد، در سال نهم بود. اما مکه در سال هشتم فتح شد و حضرت(ع) پس از فتح و به مدینه بازگشت. خبر رسید که عده ای مسلمان شده و عده ای هنوز مسلمان نشدهاند. کفار نیز به مسجد الحرام وارد میشوند. در این حال آیه برائت (سوره توبه) نازل شد: ﴿بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ. فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ، وَأَنَّ اللَّهَ مُخْزِی الْکَافِرِینَ﴾[7] در ادامه آیات آمده:﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلَا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَٰذَا...﴾[8]
می فرماید: مشرکین حق ورود به مسجد الحرام را ندارند.
پیامبر(ص) این آیات را ابتدا به دست ابوبکر داد. اما جبرئیل نازل شد و گفت: ابوبکر نمیتواند این کار را انجام دهد. این کار دل و جرات میخواهد؛ لکن ابوبکر ضعیف است و توان و صلاحیت آن را ندارد. این، کارِ علیبنابیطالب است. با اینکه ابوبکر به همراه جمعی مسافتی را طی کرده بود، حضرت(ع) به دنبالش فرستاد و او را بازگرداند. پیامبر (ص) آیات را از ابوبکر گرفت و به امیرالمومنین(ع) داد. ابوبکر گریه کرده، عرض کرد: هل نزل فیّ شیء من القرآن؛ یعنی در رد و توبیخ من چیزی از طرف خدا نازل شده است. حضرت (ص) فرمود: نه؛ چیزی که نازل شده این است که "لایبلغه الا انت او رجل منک" این کار را کسی جز خودت یا کسی که از خودت و از جنس خودت باشد، نمیتواند انجام دهد. این شخص علیبنابیطالب(ع) است. ابوبکر چیزی نگفت و آیهها را تحویل داد. امیرالمومنین(ع) آن سال، برنامه رفتن به حج نداشت و تنها به همین خاطر به حج رفت و آیات را به مردم اعلام کرد.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: "ایها الناس اجتمعوا"؛ مردم همه جمع شوید. کافر و مسلمان همه جمع شدند. بسیاری از آنها شیخ عشیره و صنادید قریش بودند. حضرت(ع) رسماً و علناً آیات را خواند و اعلام کرد که داریم تهدیدتان میکنیم و فرصتتان کم است. یا باید مسلمان شوید یا از این منطقه دور گردید. هیچ مشرکی حق ندارد در مسجد الحرام پا گذارد. آیه می فرماید: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلَا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَٰذَا﴾ مشرکین نجسند و بعد از این هم حق ورود به مسجد الحرام ندارند. این وقایع در سال نهم بود.
در آخر این روایت آمده که حضرت(ع) فرمود: "وَ لَا يَطُوفَنَّ بِالْبَيْتِ عُرْيَانٌ".
مناقشه در دلالت روایت و پاسخ به اشکال محقق خوییمحقق خویی(ره) می فرماید: هرچند روایاتی که صاحب وسائل(ره) ذکر نمود، همه ضعیف السند هستند؛ لکن فاضل هندی(ره) در کشف اللثام فرموده: ما استقصا کردیم و دریافتیم که روایاتی که عباراتی همچون "لا یطوفن" یا "لا یطوف بالبیت عریان" دارند، هم از طریق شیعه و هم از طریق اهل سنت وارد شدهاند و با انضمام این دو دسته به یکدیگر، تعدادشان بسیار زیاد شده و به حد تواتر میرسد. پس بحث سندی مطرح نیست.
سیدنا الاستاد بعد از پاسخِ اشکال سندی، میفرماید: دلالتِ روایات بر مطلب صحیح نیست. حالآنکه به نظر ما صاحب وسائل(ره) دلالت را به خوبی فهمیده و لذا عنوان باب را اینگونه آورده است "باب وجوب ستر العوره فی الطواف"[9] . ایشان از این روایات، قضیه ستر عورت را فهمیده و عنوان باب را اینگونه انتخاب نموده است.
اما محقق خویی اعلی الله مقامه میفرماید: این روایات دلالتی بر مدعا ندارند؛ زیرا رابطه میان ادعا و دلیل، عموم و خصوص من وجه است؛ یعنی ممکن است انسان، مکشوف العوره و در عین حال بدنش را با لباس بپوشانده باشد. چنین شخصی عریان نیست و تمام بدنش پوشیده شده. عکس فرض مذکور نیز ممکن است؛ یعنی شخص عریان ولی مستورالعوره باشد. ایشان عموم و خصوص من وجهی درست کرده و با تمسک به آن دلالت را نفی نمودهاست.[10]
ما کلام سید خویی را نمیپذیریم. به جهت اینکه میدانیم در شرع مقدس همه بدن زن عورت محسوب شده و باید پوشیده باشد. لذا درباره زنان بحثی نداریم. بحثمان درباره مرد است. آنچه درباره مرد آمده و مردم فهمیدند و تا الان هم ادامه دارد، ستر عورت است؛ یعنی طواف کسی با بدن نیمه برهنه طواف کند ولی عورتینش را پوشانده باشد، اشکال ندارد. الان هم بعضی این کار را انجام می دهند. خیلیها احساس گرما میکنند و حوله را از شانه برمی دارند یا حوله پایشان را تا آنجا که ستر عورت صادق باشد بالا میزنند. پس این ناظر به همان چیزیست که در ذهن متشرعه وجود دارد؛ یعنی همان حکم تکلیفیِ مردان مبنی بر عدم حرمت نپوشاندن مثل سینه، شکم، ساق پا و ران. اما کشف عورت مسلماً حرام است. پس هرچند که در روایت عنوان عریان آمدهاست، اما این ناظر به کاریست که مشرکین میکردند؛ لذا نهی ناظر به عورت است. ما در فقه جایی نداریم که گفته شود: لازم است که مردان همه بدن را بپوشانند. پس یقینا نه حرمت تکلیفی دارد و نه طواف ایراد پیدا میکند. سیره مستمره نیز از سابق تا الان بر همین بودهاست. البته در روایاتی آمده که عورت مومن از ناف تا زانوست و وارد شده که با محدوده ناف تا زانو معامله عورت کنید. حالا این حکم یا مستحب موکد و یا غیر از آن است. ولی به هر حال در روایات این مطلب را داریم.
پس مردان میتواند -در صورتیکه زنی نباشد- با پوشاندن عورت و باز گذاشتن بقیه بدن، طواف کنند. البته با حضور زنان نیز میشود به همین صورت طواف کرد. لکن احتیاطا و برای جلوگیری از صدق بیحیایی، میگوییم: مردان نباید در حضور زنان به ستر عورت اکتفا کنند. زیرا در عمره گاهی مسجد الحرام خالی از زنان شده و در تمام صحن ممکن است تنها یک نفر حضور داشته باشد و طواف نماید.
در نتیجه فهم صاحب وسائل(ره) و سایر علما صحیح است. دیگر فقها نیز نوعا به این روایات استدلال کرده و عریان را به معنای عاری بالمرهای که فاقد عورت است، دانستهاند. لذا مطلب مناقشهای عرفی نبوده و اشکال نتیجه دقتهای عقلیست که انسان را از فهم عرفی دور میکنند.