< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد موسوی جزایری

95/09/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قواعد فقهیه / قاعده حرمت اعانه علی الاثم

خلاصه جلسه گذشته

از اقسام اعانت، یک قسم، اعانت در واجبات است که در عموم (تعاونوا علی البر و التقوی)[1] داخل می باشد. کمک کردن و تمهید مقدمات برای بِر و تقوی-اعم از واجبات و مستحبات- مستحب است.

البته اگر خود واجب متوقف بر این مقدماتی باشد که در اختیار ماست و عمل ما صرف اعانت نباشد، از سوی دیگر آن عمل همچون حفظ نفس محترمه از هلاکت از واجباتی باشد که خداوند متعال در هیچ شرائطی راضی به ترک آن نیست، اعانت ما واجب خواهد بود. پس اگر مقدماتِ در دست ما برای عمل واجبی، معادل دیگری نداشته باشند، این مقدمات واجب خواهند شد. این می تواند استثناء از عمومی که دال بر استحباب بود، باشد.

در اعانت بر معاصی گفتیم: بر اساس عموم آیه شریفه (و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان)[2] اعانت، حرام است. اثم مطلق گناه است، چه کبیره باشد و چه صغیره. مثل آیه شریفه (أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ)[3] ما به این آیه تمسک می کنیم. خدا جنس بیع را حلال کرده یعنی امضا کرده؛ که نتیجه آن حلیت وضعیه است. حرمت (وَ حَرَّمَ الرِّبَا)[4] هم همینطور است یعنی جنس ربا حرام است. این جنس شمول دارد و ساری در همه افراد است. مراد از آن عام بدلی نیست بلکه مراد عام استغراقی است. البته الربا و البیع هردو مفردند و مفرد معرف به (ال) از ادوات اطلاق است. دلالت اطلاق هم مثل عموم، وقتی که با مقدمات حکمت تمام شود، گاهی بدلی است و گاهی شمولی. اما اطلاق در بیع و ربا شمولی است. لذا با توجه به تمام بودن دلالت آیه، در حکم بیع و ربا احتیاجی به استدلال روایات نیز نداریم.

حکم در آیه شریفه (تعاونوا علی البر و التقوی و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان)[5] هم به همین شکل است و دلالتِ واضحی دارد. لذا حجت است و باید به آن عمل کرد.

مناقشاتی از باب وحدت سیاق آیه و تقابل نکوهش اعانه بر اثم و امر به اعانه به تقوی وجود داشت. گفتند: چون امر به تقوی امری مستحب است، از این رو وجود این احتمال، مانع از اثباتِ حکمِ حرمت برای اعانه خواهد بود. ما در جلسات گذشته به این اشکال پاسخ دادیم.

فتحصل من ما ذکرنا که استدلال به این آیه هیچ اشکالی ندارد.

روایات

علاوه براین آیه شریفه روایاتی دال بر قاعده وجود دارد. البته این روایات درباره مصادیق است و موضوع بیشتر آن ها، اعانت بر قتل است. لکن ما می خواهیم از اعانتِ بر قتل به اعانت بر سایر محرمات تعدی کنیم.

روایت اول، حرمت اعانت در قتل

وباسناده عن ابن أبي عمير، عن غير واحد، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: من أعان على مؤمن بشطر كلمة جاء يوم القيامة مكتوب بين عينيه: آيس من رحمة الله. ورواه في (عقاب الأعمال) عن محمد بن الحسن، عن الصفار، عن أحمد ابن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن محمد بن أبي عمير إلا أنه قال: على قتل مؤمن. [6] این روایت در موضوع اعانت است و نه خود قتل.

روایت دوم، حرمت اعانت بر ظلم

یکی دیگر از موارد، اعانتِ در ظلم است.

محمد بن يعقوب، عن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عيسى، وعن علي بن إبراهيم، عن أبيه جميعا، عن الحسن بن محبوب، عن مالك بن عطية عن أبي حمزة، عن علي بن الحسين عليهما السلام في حديث قال: إياكم وصحبة العاصين ومعونة الظالمين[7]

روایت سوم

محمد بن عمر بن عبد العزيز في (كتاب الرجال) عن حمدويه، عن محمد بن إسماعيل الرازي، عن الحسن بن علي بن فضال، عن صفوان بن مهران الجمال قال: دخلت على أبي الحسن الأول عليه السلام فقال لي: يا صفوان كل شئ منك حسن جميل ما خلا شيئا واحدا قلت: جعلت فداك أي شئ؟ قال: إكراؤك جمالك من هذا الرجل، يعنى هارون قال: والله ما أكريته أشرا ولا بطرا ولا للصيد ولا للهو ولكني أكريته لهذا الطريق يعنى طريق مكة، ولا أتولاه بنفسي، ولكن ابعث معه غلماني فقال لي: يا صفوان أيقع كراؤك عليهم؟ قلت: نعم جعلت فداك، قال: فقال لي: أتحب بقاءهم حتى يخرج كراؤك؟ قلت: نعم، قال: من أحب بقاءهم فهو منهم ومن كان منهم كان ورد النار، قال صفوان: فذهبت فبعت جمالي عن آخرها فبلغ ذلك إلى هارون فدعاني فقال لي: يا صفوان بلغني أنك بعت جمالك، قلت: نعم، قال: ولم؟ قلت: أنا شيخ كبير وإن الغلمان لا يفون بالاعمال؟ فقال: هيهات هيهات إني لأعلم من أشار عليك بهذا، أشار عليك بهذا موسى بن جعفر، قلت: ما لي ولموسى بن جعفر؟ فقال: دع هذا عنك فوالله لولا حسن صحبتك لقتلتك.[8]

از صفوان روایت است که: بر حضرت کاظم (ع) وارد شدم، حضرت فرمود: اي صفوان! همه چيز از تو نيکو و پسنديده است، مگر يک چيز. گفتم: فدايت گردم، آن که نزد شما ناپسند افتاده کدام است؟ فرمود: کرايه دادن شتران به اين مرد (هارون). عرض کردم: من به جهت سفر معصيت و لهو و لعب کرايه ندادم، بلکه براي راه مکه کرايه دادم؛ و خودم هم در کار نيستم، کار به دست غلامان من است. حضرت فرمود: آيا کرايه از ايشان طلب نداري؟ گفتم: آري. فرمود: آيا دوست داري بقاي ايشان را، تا کرايه تو، به تو، برسد؟ گفتم: آري. فرمود: کسي که دوست داشته باشد بقاي ايشان را، از ايشان خواهد بود و کسي که از ايشان باشد با ايشان وارد آتش خواهد شد.

صفوان تمامي شتران خود را فروخت. هارون همين که مطلب را فهميد، گفت: شنيده‌ام شترانت را فروخته‌اي؟ صفوان گفت: آري. هارون سؤال کرد: به چه جهت؟ صفوان پاسخ داد: چون پير شده‌ام و غلامانم درست رسيدگي نمي‌کنند. هارون گفت: هيهات، هيهات! من مي‌دانم موسي بن جعفر (ع) تو را وادار به فروش کرده، و اگر نبود دوستي و رفاقت گذشته، تو را مي‌کشتم.

امثال این روایات که بسیار مسؤلیت بر انگیز است. این روایت دال بر حرمت مطلق اعانت ظالم است. روایات دیگری مثل این روایت هم وجود دارد. شخصی پیش حضرت آمد و عرض کرد: من برای این حکومت فقط لباس می دوزنم، آیا از اعوان ظلمه هستم؟ حضرت فرموند: تو از خود ظلمه هستی. اعوان ظلمه هم کسانی هستند که نخ و سوزن را به دست تو می دهند.

روایت چهارم، حرمت اعانت در خمر

وعن أبي على الأشعري، عن محمد بن سالم، عن أحمد بن النضر، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبي جعفر عليه السلام قال: لعن رسول الله صلى الله عليه وآله في الخمر عشرة غارسها وحارسها وعاصرها وشاربها وساقيها وحاملها والمحمولة إليه وبايعها ومشتريها وآكل ثمنها.[9] در این روایت حضرت در رابطه با شراب ده طائفه را لعنت می کند. از این ده طائفه یکی خود شارب است و مابقی کسانی هستند که کمک کردند به تهیه و خرید و فروش. کسی که درخت را می کارد، کسیکه نگهبان است، کسیکه آب انگور را میگیرد، کسیکه می نوشد، کسیکه سقایت می کند، کسیکه حملش می کند و ... همه ملعونند.

در زیارت عاشورا هم خیلی صریح خدا کسانی را که در قتل اباعبد الله معاونت داشته اند لعنت کرده.

اشکال ادله خاصه این است که همه در مورد حرمت اکبر کبائرند، در حالی که مدعای ما حرمت اعانت بر جمیع معاصی است نه فقط کبائر.

محقق بجنوردی نیز به این نکته توجه کرده و فرموده: ما از این روایات فقط حرمت اعانت بر کبائر را بدست می آوریم. ما قصد استفاده از راه مفهوم موافق این روایات را داشتیم اما نکته این جاست که مفهوم موافق برای مساوی و بالاتر قابل استفاده است، اما برای پائین تر نمی توان از آن استفاده کرد.

ادله نهی از منکر

از ادله اثبات حرمت اعانت بر اثم، ادله امر به معروف و نهی از منکر است.

روایات در باب چهارم یعنی باب وجوب انكار العامة على الخاصة وتغيير المنكر می فرمایند: بر هر مسلمانی واجب است که مظاهر گناه را معدوم کند و به نهی اکتفا نکند. وقتی خدا نمی خواهد معصیت واقع شود، قطعا بر اعانت بر اثم هم راضی نیست.

در باب پنجم باب وجوب انكار المنكر بالقلب على كل حال پا را فراتر می گزارند و می فرمایند: شما نباید در قلب خودتان هم به وقوع گناه راضی شوید، چه رسد به اینکه خودتان در این گناه کمک هم کنید.

در باب هشتم باب وجوب الغضب لله بما غضب به لنفسه می فرمایند: وقتی میدانید خدا از چیزی غضبناک می شود شما هم باید از آن غضبناک شوید. ما با مفهوم موافقت میخواهیم ثابت کنیم که وقتی ناراحت نشدن از گناه خودش گناه است، به طریق اولی معاونت در آن نیز گناه است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo