< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد موسوی جزایری

91/10/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: بررسی استدلالات مثبتین و منکرین وطن شرعی / فَصل فی قَواطع السَّفر / کتاب الصّلاه
 اشکالات منکرین وطن شرعی بر دلالت صحیحهﻯ محمد بن اسماعیل بن بزیع:
 بحث ما در جلسهﻯ گذشته پیرامون دلالت صحیحهﻯ محمد بن اسماعیل بن بزیع بر وطن شرعی بود. مخالفین وطن شرعی، منکر دلالت این صحیحه بر وطن شرعی شده و فرموده اند این صحیحه، در مقام بیان یکی از مصادیق وطن عرفی می باشد و ربطی به وطن شرعی ندارد. در این صحیحه، محمد بن اسماعیل بن بزیع می فرماید «سَألتُه عَن الرَّجُل یُقَصِّر فِی ضَیعَتِه؟ فَقالَ: لابأسَ ما لَم یَنوِ مُقامَ عَشَرَهَ أیّام، إلّا أن یَکُونَ لَه فِیها مَنزِلٌ یَستَوطِنُه، فَقُلتُ: ما الإستِیطان؟ فَقالَ: أن یَکُونَ فِیها مَنزِلٌ یُقِیمُ فِیه سِتَّهَ أشهُر، فَإذا کانَ کَذلِک یُتِمُّ فِیها مَتی دَخَلَها» [1] . در این روایت، حضرت می فرمایند نماز آن شخص در ضیعه شکسته است. سپس استثنائی مطرح کرده و می فرمایند مگر اینکه در آن محل، منزلی داشته باشد که آن را وطن خود قرار داده باشد. پس از بیان این استثنا، حضرت سکوت کرده و توضیح بیشتری نداده و اگر سؤال راوی نبود، به همین مقدار که دلالت بر وطن عرفی دارد، اکتفا می کردند. لکن بعد از سؤال راوی از معنای استیطان که معنای عرفی آن، قرار دادن محلی به عنوان وطن است، حضرت می فرمایند استیطان، یعنی انسان منزلی داشته باشد که در آن به مدت شش ماه اقامت کرده باشد. منکرین وطن شرعی می گویند جواب حضرت به این سؤال نیز با وطن عرفی سازگار است نه با وطن شرعی. چراکه حضرت به وسیلهﻯ صیغهﻯ مضارع می فرمایند «أن یَکُونَ فِیها مَنزِلٌ یُقِیمُ فِیه سِتَّهَ أشهُر». حال آنکه سؤال، از شکسته یا تمام خواندن نماز است و استیطان در منزل نسبت به تمام خواندن نماز، ماضی است. یعنی تمام خواندن نماز باید مسبوق به استیطان و اقامهﻯ شش ماه باشد. به عبارت دیگر در صورتی که آن شخص در گذشته به مدت شش ماه در این منزل اقامت داشته، الان باید نمازش را به صورت تمام بخواند؛ نه اینکه تمام خواندنِ الان نماز به خاطر اقامهﻯ آیندهﻯ او در این منزل است. پس برای صدق معنای وطن شرعی، لازم است حضرت، با صیغهﻯ ماضی این مطلب را بیان کند و بگوید «أن یَکُونَ فِیها مَنزِلٌ أقامَ فِیه سِتَّهَ أشهُر». چون اقامهﻯ ستّه أشهر نسبت به اقامهﻯ نماز، سابق است و محل کلام نیز زمان نماز خواندن است. لذا اقامهﻯ ستّه أشهر باید به صورت ماضی و گذشته بیان شود.
 بنابراین از اینکه حضرت، این مطلب را با صیغهﻯ ماضی نفرموده، معلوم می شود کلام ایشان ناظر به وطن شرعی نیست بلکه استعمال صیغهﻯ مضارع توسط ایشان، یا ناظر به آینده است که این معنی کاملاً مضرّ می باشد. چون اقامهﻯ در آینده، ربطی به تمام خواندن نماز در زمان حاضر ندارد؛ یا اینکه ناظر به دوام و استمرار است. یعنی آن شخص باید همیشه و در هر سال، شش ماه در آن منزل اقامت داشته باشد. این معنی، از این جهت است که گاهی اوقات برای ادامه و استمرار یک فعل، از صیغهﻯ مضارع استفاده می شود. در این صورت کلام حضرت، ناظر به ذو وطنین است که یکی از مصادیق وطن عرفی می باشد و به معنای این است که انسان، شش ماه سال در آنجا و شش ماه دیگر در وطن دیگرش می ماند و این رویه را هر سال تکرار می کند. یعنی در گذشته بوده، الان نیز هست، در آینده هم باید باشد. چون وجود داشتن فعلی در گذشته، همانند وجود آن در حال و آینده، در استمرار آن فعل دخیل است. پس مراد از این روایت، وطن شرعی نیست بلکه مراد از آن، وطن عرفی است. به دلیل اینکه اولاً حضرت، خودشان این مطلب را تا آخر نفرموده اند بلکه به همان جملهﻯ «أن یَکُونَ لَه فِیها مَنزِلٌ یَستَوطِنُه» اکتفا کرده و ساکت شده اند که دلالت بر وطن عرفی دارد. ثانیاً جوابی که حضرت به سؤال راوی داده اند نیز دلالت بر وطن شرعی نمی کند. چون ایشان در این جواب، فعل مضارع به کار برده اند که ناظر به وطن عرفی است. این مطلب، ایرادی است که جماعتی از محققین از جمله محقق همدانی(ره) مطرح کرده اند.
 عدم تطبیق صحیحهﻯ ابن بزیع بر وطن عرفی در کلام محقق خوئی(ره):
 محقق خوئی(ره) ایراد منکرین وطن شرعی به صحیحهﻯ محمد بن اسماعیل بن بزیع را نپذیرفته و قائل به وطن شرعی شده است و این روایت را با تکلفات زیادی به همان وطن شرعی تفسیر کرده است. از جمله وجوه تمسک ایشان که زیربنای استدلال ایشان می باشد، این است که از عبارت «أن یَکُونَ لَه فِیها مَنزِلٌ یَستَوطِنُه» فهمیده می شود که آن شخص باید در آن محل، یک خانهﻯ ملکی داشته باشد و در آن، استیطان کرده باشد. حال آنکه در وطن عرفی، خانهﻯ ملکی داشتن شرط نیست بلکه صرف سکونت انسان در آن شهر کفایت می کند. همچنین وطنیت و استیطان، در آن شهر حاصل می شود نه نسبت به یک منزل معیّن. یعنی انسان می گوید آن شهر، وطن من است نه آن خانه. پس این روایت، ناظر به وطن عرفی نیست. چون حضرت می فرمایند اولاً خانهﻯ او باید ملکی باشد و ثانیاً باید آن خانه را استیطان کرده باشد که خلاف مبنای فقها در وطن عرفی است. چراکه در وطن عرفی، لازم نیست انسان خانهﻯ ملکی داشته باشد بلکه اگر خانهﻯ استیجاری داشته باشد یا اینکه خانه به دوش باشد یا طلبهﻯ مدرسه باشد یا اصلاً میهمان دیگران باشد نیز کفایت می کند. چون میزان در وطن عرفی، اصل سکونت در یک شهر به قصد دائم است. همچنین استیطان، نسبت به شهر صادق است نه نسبت به یک منزل معیّن.
 در نتیجه ویژگی هایی که در این عبارت ذکر شده، قابل انطباق با وطن عرفی نیست. لذا همانند مشهور قدما باید بگوئیم این روایت، ربطی به وطن عرفی ندارد بلکه یک حکم تعبدی است مبنی بر اینکه اگر انسان یک خانهﻯ ملکی در محلی داشته باشد و مدت شش ماه در آن اقامت کرده و سپس از آنجا اعراض کرده و رفته باشد، ولو بعد از اعراض، آن محل، وطن عرفی او نیست لکن تا زمانی که آن خانهﻯ ملکی را دارد، هرگاه داخل آن شهر شود (هرچند به خانهﻯ خودش هم نرود) نمازش تمام است. چون آن شهر، وطن شرعی او به حساب می آید.
 چگونگی انطباق صحیحهﻯ ابن بزیع بر وطن شرعی در کلام محقق خوئی(ره):
 محقق خوئی(ره) می فرمایند برخلاف استدلال منکرین وطن شرعی، سکوت حضرت پس از عبارت «إلّا أن یَکُونَ لَه فِیها مَنزِلٌ یَستَوطِنُه» دلالت بر وطن عرفی نمی کند. چون همانطور که گفتیم ملاک وطن عرفی، استیطان در شهر است نه استیطان در منزل. یعنی یک شهر، وطن انسان است نه یک خانه. لذا از جهت روشن نبودن مطلب و اینکه هیچگاه انسان در یک خانهﻯ معیّن، قصد وطنیت برای آن خانه نمی کند، محمد بن اسماعیل بن بزیع دچار ابهام شده و سؤال می پرسد و می گوید معنای استیطان چیست؟ وگرنه معنای لغوی استیطان واضح است و حتماً ابن بزیع نیز معنای آن را می دانسته لکن از این جهت که حضرت، وطنیت را به خانه نسبت داده اند، این سؤال برای ایشان مطرح شده و می گوید «ما الإستِیطان؟». پس از آن، حضرت معنای استیطان را شرح داده و می فرمایند «أن یَکُونَ فِیها مَنزِلٌ». یعنی در آنجا منزلی خریده و مالک شده که این مالک شدن نیز از گذشته بوده است. سپس می فرمایند «یُقِیمُ فِیه سِتَّهَ أشهُر». یعنی بعد از تملک، شش ماه در آن اقامت می کند. لذا به کار رفتن فعل مضارع، از جهت مؤخر بودن اقامت، نسبت به تملک خانه است. به عبارت دیگر اقامهﻯ ستّه أشهر، نسبت به الان، ماضی است ولی نسبت به تملک خانه، مضارع است و این دو منافاتی با همدیگر ندارند. مثلاً اگر نسبت به ازدواج شخصی در بیست سال گذشته گفته شود «تَزَوَّجَ فلانی بِزوجَهٍ» در مورد تولد اولاد او باید گفته شود «کَی تَلِدَ لَه أولاداً» نه «کَی وَلَدَت لَه أولاداً». این فعل مضارع، به اعتبار انتساب به تزوّجی است که در بیست سال گذشته واقع شده است؛ ولو بچه دار شدن او نسبت به زمان تکلم و الان، ماضی است. پس فعل مضارع «یُقِیمُ» در این روایت، به همین مناسبت است. یعنی به اعتبار ماضویت تملک آن منزل است؛ نه اینکه تمام خواندن نماز در زمان حاضر، به خاطر این باشد که در آینده می خواهد در آن منزل اقامت کند، که این معنی مسلماً غلط است. همچنین اگر بگوئیم صیغهﻯ مضارع، به اعتبار تملک گذشته است، معنای آن، اقامت او از گذشته تا حال می شود و این مقدار برای به کار بردن صیغهﻯ مضارع، کفایت می کند.
 مؤیّد دیگری که محقق خوئی(ره) برای این مطلب ذکر کرده اند این است که اگر این روایت، ناظر به وطن عرفی باشد، اقامت شش ماه بی معنی است. چراکه در وطن عرفی، اقامت شش ماه موضوعیتی ندارد بلکه صدق عرفی وطنیت لازم است. مثلاً اگر کسی ذو وطنین باشد و در یک وطن، هفت ماه و در وطن دیگر پنج ماه سکونت داشته باشد، وطن عرفی صدق می کند. همچنین اگر کسی سه وطن عرفی داشته باشد که در هرکدام، چهار ماه می ماند، بازهم وطن عرفی در همهﻯ آنها صادق است. بنابراین اگر این روایت ناظر به وطن عرفی باشد، ما مواجه با چندین سؤال بی جواب می شویم. از جمله اینکه اقامهﻯ ستّه أشهر چه موضوعیتی دارد؟ یا اینکه خانهﻯ ملکی داشتن چه موضوعیتی دارد؟ یا اینکه استیطان در خانه، به چه معنی است؟ اما اگر این روایت را بر همان وطن شرعی که قدما فرموده اند تطبیق کنیم، همهﻯ این سؤالات از بین می رود و مشکلی نیز ایجاد نمی شود.
 والسلام


[1] - الوسائل 8: 493 / أبواب صلاه المسافر ب14 ح11.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo