< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد موسوی جزایری

91/09/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: شرط هشتم؛ رسیدن به حدّ ترخص / فَصل فی صَلاه المسافر / کتاب الصّلاه
 الثامن: الوُصُول إلی حَدِّ التَّرَخُّص، وَ هُوَ المَکانُ الَّذِی یَتَواری عَنهُ جُدرانُ بُیُوتِ البَلَد وَ یَخفی عَنهُ أذانُه، وَ یَکفِی تَحَقُّقُ أحَدِهِما مَعَ عَدَمِ العِلم بِعَدَمِ تَحَقُّقِ الآخَر، وَ أمّا مَعَ العِلم بِعَدَمِ تَحَقُّقِه فَالأحوَط إجتِماعُهُما، بَل الأحوَط مُراعاهُ إجتِماعِهِما مُطلَقاً.
 شرط هشتم؛ رسیدن به حدّ ترخص:
 شرط هشتم برای شکسته شدن نماز، رسیدن به حدّ ترخص است. حدّ ترخص، جایی است که اذان، مخفی و دیوارهای شهر ناپیدا شده باشند. مرحوم سید(ره) می فرمایند اگر انسان نسبت به یکی از این نشانه ها علم نداشته باشد، تحقق یکی از آنها نیز کفایت می کند ولی در صورت علم به عدم تحقق آن، احتیاط در اجتماع آنها است.
 شکسته شدن نماز حین خروج از منزل در کلام والد صدوق(ره):
 والد صدوق(ره)، یعنی علی بن بابویه با این شرط مخالفت کرده و فرموده است همین که انسان از منزلش خارج شود، نمازش شکسته می شود. [1] دلیل این قول، سه روایت است. روایت اول، مرسلهﻯ حماد از أبی عبدالله علیه السلام است که می فرماید: «فِی الرَّجُل یَخرُج مُسافِراً قالَ: یُقَصِّر إذا خَرَجَ مِن البُیُوت». [2] روایت دوم، مرسلهﻯ صدوق است که می فرماید: «رُوِیَ عَن أبی عَبدِالله (علیه السلام) أنَّه قالَ: إذا خَرَجتَ مِن مَنزِلِک فَقَصِّر إلی أن تَعُودَ إلِیه». [3] در این روایت حضرت می فرمایند هرگاه از منزلت خارج شدی باید نمازت را شکسته بخوانی. روایت سوم عبارت است از «ما رَواهُ الشِّیخ بِإسنادِه عَن عَلی بنِ یَقطِین عَن أبِی الحَسن مُوسی(علیه السلام): فِی الرَّجُل یُسافِر فِی شَهرِ رَمَضان أیُفطِر فِی مَنزِلِه؟ قالَ: إذا حَدَّثَ نَفسَه فِی اللَّیلِ بِالسَّفَر أفطَرَ إذا خَرَجَ مِن مَنزِلِه...»إلخ. [4] حضرت می فرمایند آن شخص، در ماه رمضان وقتی از منزلش خارج می شود، باید افطار کند.
 اشکال به ادله و نظریهﻯ والد صدوق(ره):
 اشکال این روایات این است که هر سه روایت ضعیف السند و مرسله هستند لکن اشکال بالاتری که وجود دارد این است که اگر مراد والد صدوق(ره)، خروج از شهر باشد، حرف قابل قبول و معقولی است. چون صدق مسافر می کند و مستند آن نیز می تواند مرسلهﻯ حماد باشد. چراکه در مرسلهﻯ حماد آمده است« قالَ: یُقَصِّر إذا خَرَجَ مِن البُیُوت» که خروج از بیوت به معنای خروج از کل شهر است. اما اگر مراد، ظاهر کلام والد صدوق(ره) باشد که خروج از خصوص منزل را ذکر کرده و معنای آن شکسته شدن نماز در صورتی است که آن شخص، هنوز از شهر خارج نشده، حرف معقولی نیست. چون تا زمانی که انسان هنوز از شهر خارج نشده، صدق مسافر نمی کند بلکه مسافر به معنای ضَرب فِی الأرض است که با خارج شدن از شهر و رفتن به صحرا، صدق می کند. از جهت لغوی نیز مسافر از سفر گرفته شده که به معنای ظهور و بروز است و بر خروج از شهر صدق می کند. لذا تا زمانی که انسان در شهر خودش هست، مسافر صدق نمی کند و چون موضوع ادلهﻯ قصر نیز مسافر است، شکسته شدن نماز چنین شخصی، غیر معقول می باشد. در حالی که در دو روایت از این ادله، این معنی آمده و گفته شده «إذا خَرَجتَ مِن مَنزِلِک». البته احتمال دارد در این دو روایت، مراد از «خَرَجَ مِن مَنزِلِه»، «خَرَجَ مِن بَلَدِه» باشد لکن معنای آنها مشتبه و مجمل است و معلوم نیست مراد در آنها، منزل است یا شهر. لذا فقط درصورتی که خروج از منزل به معنای خروج از کل شهر باشد، کلام ایشان معقول است که مستند آن می تواند مرسلهﻯ حماد باشد. در جواب از مرسلهﻯ حماد نیز باید بگوئیم اولاً این روایت، مرسله و ضعیف السند است و ثانیاً با روایات متعددهﻯ صحیحه ای که دلالت بر شرطیت خروج از حدّ ترخص دارند، معارض است.
 البته روایت سوم که در آن، شیخ(ره) از علی بن یقطین(ره) نقل روایت می کند، ظاهراً مرسله نیست و ضعف سند ندارد اما ضعف آن از این جهت است که اولاً خروج از منزل خودش را ملاک قرار داده نه خروج از شهر، که این معنی، غیر معقول است و ثانیاً معارض با روایات حدّ ترخص است و ثالثاً خلاف اجماع است. چون غیر از ابن بابویه، همهﻯ اصحاب قائل به اعتبار حدّ ترخص شده اند و مخالفت یک نفر ضرری به اجماع نمی رساند. هرچند در تعریف حدّ ترخص اختلاف نظر وجود دارد ولی نسبت به اصل آن، غیر از والد صدوق(ره) اختلافی وجود ندارد.
 میزان در مقدار حدّ ترخص:
 پس از بحث از اصل حدّ ترخص، باید ببینیم میزان در حدّ ترخص چیست و مقدار آن چقدر است. آن چیزی که بین قدما معروف و مشهور بلکه گفته شده بین قدما و متأخرین معروف است، کفایت تحقق احد الأمرین از خفاء الأذان و خفاء الجدران است.
 در مقابل قول مشهور، قولی وجود دارد مبنی بر اعتبار خصوص خفاء الأذان و عدم اعتبار خفاء الجدران که نظریهﻯ شیخ مفید(ره) و سلار(ره) و جماعتی می باشد.
 همچنین در مقابل این قول، قول شیخ صدوق(ره) در کتاب المقنع است که می فرماید میزان، خفاء الجدران، یعنی دیوار خانه های شهر است و خفاء الأذان اعتباری ندارد.
  برخلاف این سه دسته، قول دیگری وجود دارد که احدهما را کافی نمی داند، چه احدهمای معین مثل دو قول اخیر، چه احدهمای لا علی التعیین مثل قول منسوب به مشهور قدما. بلکه تحقق و اجتماع هر دو امر را در حدّ ترخص معتبر می داند. این قول در بین متأخرین جایگاه دارد و حتی برخی از معاصرین که بر عروه حاشیه زده اند، مثل مرحوم بروجردی(ره) و مرحوم امام(ره)، یا به صورت فتوا یا به صورت احتیاط واجب قائل به اعتبار هر دو شده اند.
 تشکیک در خفاء الجدران با توجه به ظهور صحیحهﻯ محمد بن مسلم:
 قبل از بررسی ادله و مشخص کردن اینکه کدام قول، اقوی است، اشکال دیگری را باید مطرح کنیم و آن تعبیری است که در صحیحهﻯ محمد بن مسلم آمده است. در آن صحیحه، حضرت در مقام بیان حدّ ترخص می فرمایند شخصی که به سفر می رود باید به جایی برسد که از نظر اهل شهر مخفی شود. متن این روایت عبارت است از «قالَ قُلتُ لِأبی عَبدِالله (علیه السلام): الرَّجُل یُرِیدُ السَّفَر مَتی یُقَصِّر؟ قال: إذا تَواری مِن البُیُوت». [5] تعبیر « تَواری مِن البُیُوت» به معنای این است که آن شخص، خودش از دید بیوت و اهل شهر مخفی شود و مردمی که در خانه های شهر هستند او را نبینند، نه اینکه بیوت از دید او مخفی شوند. حال آنکه در کلمات همهﻯ فقها «خفاء الجدران» به عنوان حدّ ترخص بیان شده است. یعنی انسان باید به اندازه ای برود تا شهر را نبیند.
 محقق خوئی(ره) در جواب از این اشکال می فرمایند تشخیص اینکه انسان به اندازه ای از شهر دور شده که مردم شهر او را نمی بینند، برای خود او امکان ندارد و در آن زمان تلفن همراه نیز وجود نداشته تا به وسیلهﻯ آن از مردم سؤال کند که او را می بینند یا نه تا نمازش را شکسته بخواند. همچنین با داد زدن نیز نمی تواند از مردم شهر سؤال کند. چراکه فرض این است که صدای اذان شهر تا آن مکان نمی رسد. لذا از آنجا که ندیدن مردم شهر ملازم است با ندیدن خود او، فقها برای ممکن و مقدور شدن میزان در حدّ ترخص، آن چیزی که در روایت آمده را تفسیر به لازم آن کرده و گفته اند وقتی انسان شهر را نمی بیند، حتماً مردم شهر نیز او را نمی بینند. پس در آن مکان می تواند نمازش را شکسته بخواند.
 کسی اشکال نکند مخفی شدن دیوار خانه های شهر نزد آن شخص، ملازم با مخفی شدن آن شخص نزد مردم شهر نیست چون دیوارهای شهر بزرگ تر و بلند تر از آن شخص هستند و در فاصلهﻯ دورتری مخفی می شوند. خصوصاً در این زمان که ساختمان های چندطبقه ساخته می شود. به دلیل اینکه مراد فقها از مخفی شدن جدارن، مخفی شدن آنها به صورت واضح و شفاف به طوری که قابل تشخیص و تمییز از همدیگر باشند است که شامل دیدن شبح آنها نیز می شود. یعنی دیدن شبح مدینه و دیوارهای شهر، دلیل بر تمام بودن نماز نیست و مراد از خفاء جدران، خفاء تمییز جدران است نه خفاء شبح جدران. در این صورت تفاوت چندانی بین مخفی شدن تمییز جدران نزد آن شخص و مخفی شدن آن شخص نزد مردم شهر نیست.
 همچنین در مسألهﻯ خفاء جدران ملاک، خود انسان است به شرط اینکه خودش را به صورت متعارف مد نظر قرار دهد. یعنی اگر کسی کم بینا یا نابینا است، باید خودش را نازل منزلهﻯ انسان متعارف قرار دهد و سپس پیرامون مخفی شدن جدران حکم کند.
 ادلهﻯ دو علامت ذکر شده برای حدّ ترخص:
 با توجه به روایت محمد بن مسلم که متن آن را خواندیم و تفسیری که فقها از آن کردند، میزان در حدّ ترخص، خفاء الجدران است که ما نیز این علامت را قبول می کنیم ولو از باب ملازمه. علامت دیگر حدّ ترخص، خفاء الأذان است که در صحیحهﻯ عبدالله بن سنان بیان شده است. در این صحیحه آمده است «قالَ: سَألتُه عَن التَّقصِیر، قالَ: إذا کُنتَ فِی المَوضِعِ الَّذِی تَسمَعُ فِیه الأذان فَأتِمَّ، وَ إذا کُنتَ فِی المَوضِعِ الَّذی لا تَسمَعُ فِیه الأذان فَقَصِّر، وَ إذا قَدِمتَ مِن سَفَرِک فَمِثلُ ذلِک». [6] در این روایت، حضرت می فرمایند در هنگام سفر تا زمانی که صدای اذان را می شنوی نمازت را تمام بخوان و هرگاه به جایی رسیدی که صدای اذان را نشنیدی، نمازت را شکسته بخوان.
 این دو روایت، منشأ اختلاف بین اصحاب شده و موجب شده اند اصحاب این مسأله را در بحث اختلاف شرط وارد کنند. چراکه دو شرط بیان شده و معلوم نیست کدامیک میزان هستند. لذا برخی قائل به اعتبار اجتماع این دو شرط شده و برخی نیز گفته اند تحقق احدهما کفایت می کند.
 کفایت احدهما برای شکسته شدن نماز در جمع عرفی بین ادله:
 به نظر ما برای اینکه معلوم شود مقتضای جمع بین این دو روایت چیست، ابتدا باید ببینیم تنافی آنها در کجاست. از آنجا که هرکدام از این دو روایت، شرطی را برای شکسته خواندن نماز بیان می کنند، منطوق آنها منافاتی با همدیگر ندارد و می توان برای هرکدام از آن شرط ها نماز را شکسته خواند. لکن مفهوم آنها با همدیگر منافات دارد. توضیح اینکه اگر دلیل هرکدام از این شروط، دلالت بر علیت منحصره نمی کردند، منافاتی با همدیگر نداشتند تا نیاز به جمع بین آنها باشد. چراکه ممکن است یک معلول واحد، علت های متعدد داشته باشد. پس تنافی این دو شرط، درصورت دلالت بر انحصار به وجود می آید. بدین صورت که روایت اول می گوید علت منحصره، خفاء الجدران است و اگر خفاء الجدران محقق نشود، قصر به وجود نمی آید، سواءٌ خَفِیَ الأذان أو لا. روایت دوم نیز می گوید علت منصره، خفاء الأذان است و اگر خفاء الأذان محقق نشود، قصر به وجود نمی آید سواءٌ خَفِیَ الجدران أو لا. حال آنکه تعدد، با انحصار سازگار نیست و موجب تنافی می شود. پس تنافی در حیثیت انحصار وجود دارد که مولّد مفهوم است. یعنی یک شرط، از جهت دلالتش بر انحصار، مفهوم پیدا می کند. پس درگیری این دو دلیل، در مفهوم آنها است نه منطوقشان. به عبارت دیگر مفهوم هرکدام از آنها با منطوق دیگری درگیر می شود. چون مفهوم هرکدام می گوید اگر این شرط حاصل نشود، قصر به وجود نمی آید و این معنی با منطوق دلیل دیگر که می گوید با وجود شرط دیگر، قصر محقق می شود، تنافی دارد.
 این درگیری و تنافی، راه حل دارد چراکه درگیری آنها به نحو اطلاق و تقیید می باشد. یعنی مفهوم هرکدام، اطلاق دارد و مثلاً می گوید اگر خفاء الأذان نبود، مطلقاً قصر محقق نمی شود، چه خفاء الجدران باشد، چه نباشد. حال آنکه منطوق دلیل دیگر که دلالت بر شرطیت خفاء الجدران دارد، نسبت به اطلاق آن مفهوم، یک صورت خاصی محسوب می شود. پس درگیری بین کل مفهوم یک دلیل و منطوق دلیل دیگر نیست بلکه بین اطلاق مفهوم یک دلیل با منطوق دلیل دیگر است که منطوق این دلیل، به منزلهﻯ مقیِّد برای اطلاق آن مفهوم می شود. در این صورت مقتضای قاعدهﻯ اصولی، تقیید زدن اطلاق به وسیلهﻯ مقیِّد است. لازمهﻯ این تقیید این می شود که إذا لَم یَخفِی الأذان فَلاتُقَصِّر إلّا إذا خَفِیَ الجُدران. همچنین لازمهﻯ تقیید در طرف دیگر می شود إذا لَم یَخفِی الجُدران فَلاتُقَصِّر إلّا إذا خَفِیَ الأذان. به دلیل اینکه ظهور مدلول هر دلیل را فی نفسه در نظر گرفته و بررسی می کنیم و سپس ظهور آنها را با همدیگر جمع می کنیم. چراکه ادلهﻯ منفصله، در حجیت دلیل دیگر دخالت می کنند نه در ظهور دلیل دیگر. پس برای بررسی ظهورات ادله، هر دلیل را باید به تنهایی در نظر بگیریم. یعنی اطلاقی که در هر دلیل منعقد می شود، به خاطر عدم وجود بیان در همان مجلس افاده است نه به حسب مجالس تا روز قیامت. پس اطلاق در هر روایتی به تنهایی منعقد می شود و اشکالی از این جهت وجود ندارد. چراکه اطلاق یا مقیِّد بودن یک دلیل، از اصناف و شئون ظهور هستند و باید هرکدام را جداگانه و مستقلاً بررسی کنیم. یعنی ظهور در مفهوم داشتن یک دلیل، شأن خود آن دلیل به تنهایی می باشد. سپس در مقام حجیت که می خواهیم بین ادله جمع کنیم، باید ببینیم مقیِّدی از خارج وجود دارد که آن دلیل را تقیید بزند یا نه. پس جمع در حجیت و نسبت سنجی با ادلهﻯ منفصله، دخالتی در ظهور هر روایت در معنای خودش که اطلاق یا عموم یا هرچیز دیگر است، ندارد.
 بنابراین در ما نحن فیه نتیجهﻯ جمع عرفی بین ادله، کفایت احدهما می باشد به دلیل اینکه هرکدام از این دو شرط، ظهور در علیت منحصره و از این جهت، ظهور در مفهوم دارند و از آنجا که مفهوم آنها قیدی ندارد، ظهور در اطلاق پیدا می کنند. پس از بررسی مستقل هرکدام از این ادله، می بینیم در دلیل دیگر، قید منفصلی بیان شده که صلاحیت مقیِّد شدن و محدود کردن حجیت دلیل اول را دارد و از آنجا که ظهور مقیِّد در تقیید، اقوی از ظهور مطلق در اطلاق است، در صورت تنافی در مقام حجیت، به مقیِّد عمل می شود. لذا این جمع، مربوط به مقام حجیت است.
 پس به نظر ما هرکدام از دو شرط خفاء الأذان و خفاء الجدران که محقق شوند، کفایت می کند و موجب شکسته شدن نماز می شود.
 والسلام
 
 


[1] - حکاه عنه فی المختلف 2 : 534 المسأله 329.
[2] - الوسائل 8 : 473 / أبواب صلاه المسافر ب6 ح9.
[3] - الوسائل 8 : 475 / أبواب صلاه المسافر ب7 ح5، الفقیه 1: 279 / 1268.
[4] - الوسائل 10 : 187 / أبواب من یصح منه الصوم ب5 ح10، التهذیب 4 : 228 / 669.
[5] - الوسائل 8 :470 / أبواب صلاه المسافر ب6 ح1.
[6] - الوسائل 8 : 472 / أبواب صلاه المسافر ب6 ح3.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo