< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

98/10/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر سوره انشقاق /تفسیر آیات1 تا15

﴿اِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ (1) وَ اَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ (2) وَ اِذَا الْاَرْضُ مُدَّتْ (3) وَ اَلْقَتْ ما فیها وَ تَخَلَّتْ (4) وَ اَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ (5) یا اَیُّهَا الْاِنْسانُ اِنَّکَ کادِحٌ اِلی‌ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ (6) فَاَمَّا مَنْ اُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ (7) فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسیراً (8) وَ یَنْقَلِبُ اِلی‌ اَهْلِهِ مَسْرُوراً (9) وَ اَمَّا مَنْ اُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ (10) فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً (11) وَ یَصْلی سَعیراً (12) اِنَّهُ کانَ فی‌ اَهْلِهِ مَسْرُوراً (13) اِنَّهُ ظَنَّ اَنْ لَنْ یَحُورَ (14) بَلی‌ اِنَّ رَبَّهُ کانَ بِهِ بَصیراً (15) ﴾.

سوره مبارکه «انشقاق» همان طور که ملاحظه فرمودید صدر آن دو احتمال دارد: یکی اینکه این ﴿اِذَا﴾ ظرف باشد منصوب باشد به «اُذکُر»؛ یعنی به آن صحنه و به یاد آن روز باش. یکی اینکه شرط باشد و جزای آن ﴿یا اَیُّهَا الْاِنْسانُ اِنَّکَ کادِحٌ اِلی‌ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ﴾ باشد ولی در هر دو حال درباره آسمان و زمین ﴿حُقَّتْ﴾ را ذکر فرمود؛ یعنی هم حقیق آسمان این است که مطیع باشد و حقیق زمین هم این است که مطیع باشد زیرا حداقل در پنج بخش از قرآن کریم اینها را به عنوان تسبیح کننده، تحمید کننده، سجده کننده، منقاد بودن و مطیع بودن معرفی کرد فرمود اینها دائماً در تسبیح‌اند. آیات تسبیح کم نیست، این مسبّحات گاهی با فعل مضارع است گاهی با فعل ماضی است گاهی با مصدر است گاهی با امر است گاهی ﴿سَبَّحَ‌﴾ است گاهی ﴿یُسَبِّحُ﴾[1] [2] است گاهی ﴿سُبْحَانَ الَّذِی اَسْرَی﴾[3] است گاهی ﴿سَبِّحِ‌﴾[4] است امر است، سراسر جهان را می‌فرماید که ﴿اِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ اِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾[5] پس تسبیح یک بخش از آیات قرآن کریم است که مربوط به همه موجودات است ﴿یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ﴾.

تحمید هم با تسبیح همراه است چون در سوره «اسراء» فرمود: ﴿اِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ اِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ حالا این «باء» یا بای ملابسه است یا بای مصاحبه است، تسبیح هر چیزی با تحمید او همراه است «لوجهین» که در سوره مبارکه «اسراء» گذشت هم مسبّح‌اند هم حامد و این تسبیح آنها آمیخته با تحمید است «لبرهان» که بحث آن در سوره مبارکه «اسراء» گذشت. تسبیح است اسلام و انقیاد است که ﴿لَهُ اَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ﴾.[6] بخش چهارم بخش اطاعت و تسبیح است تحمید است اسلام است سجده است. بخش پنجم که بخش نهایی این قسمت است و برهان مسئله است، این است که خدا می‌فرماید من به آسمان و زمین گفتم بیایید؛ گاهی به موسی و‌هارون ( (سلام‌الله‌علیها) ا) می‌فرماید بروید ﴿اذْهَبا اِلی فِرْعَوْنَ اِنَّهُ طَغی﴾[7] بروید گاهی به آسمان و زمین می‌فرماید بیایید ﴿فَقالَ لَها وَ لِلْاَرْضِ ائْتِیا﴾ بیایید ﴿طَوْعاً اَوْ کَرْهاً﴾. مستحضرید اینجا ضمیر ﴿قالَتا﴾ تثنیه است، ﴿قالَتا اَتَیْنا طائِعین﴾[8] اینجا جمع است یعنی چه؟ یعنی تنها ما آسمان و زمین اطاعت کننده نیستیم آنچه در جهان است تابع تو است ما به همراه این قافله آمدیم نه تنها. شما دستور دادید که ما بیاییم می‌گوییم چشم! ولی ما به همراه همه موجودات در اطاعت شما هستیم. ﴿قالَتا﴾ این تثنیه است ﴿اَتَیْنا﴾، نگفتند «طائعَین» گفتند ﴿طائِعِین﴾، یعنی آسمان، زمین، «ما بینهما»، «ما فیهما»، جن، انس، همه در اطاعت حق هستند. اگر این است ﴿وَ حُقَّتْ﴾. اگر ذات اقدس الهی دستور داد که شکاف‌ بردار باید بگوید چشم! دستور داد گسترش پیدا کن تا همه جمع شوند، بگوید چشم! یک «مدّ الارض» است در آغاز که ﴿مَدَّ الارْضَ﴾ زمین را پهن کرد تا در آن اشیای عالَم ارضی را بیافریند، این ﴿مَدَّ الارْضَ﴾[9] است «حدوثاً».

یک ﴿«مدّ الارض﴾» است در مسئله قیامت که این زمین را تغییر می‌دهد دوباره سفره زمین را پهن می‌کند؛ البته به سبکی که ﴿اِنَّ الاوَّلِینَ وَ الآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ اِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[10] لکن حقیقت زمین همان زمینی است که در قیامت خواهد آمد برای اینکه این باید شهادت بدهد باید شکایت بکند و کاملاً در قیامت مسجد شهادت می‌دهد که فلان همسایه می‌آمد، شکایت می‌کند که فلان همسایه نمی‌آمد، اینها می‌فهمند؛ امروز با خدا که سخن می‌گویند حرف خدا را می‌شنوند معلوم می‌شود که می‌فهمند. اگر نفهمند که کدام یک از همسایه‌ها آمده و کدام یک از همسایه‌ها نیامده این همه روایاتی که دارد مسجد شکایت می‌کند[11] («یجِی‌ءُ یَومَ القِیامَةِ ثَلاثَةٌ یَشکُونَ: اَلمُصحَفُ وَالمَسجِدُ وَ العِترَةُ. ) یا مسجد شهادت می‌دهد که در فلان مسجد همسایه‌ای می‌آمد، در فلان مسجد همسایه‌ای نمی‌آمد یعنی چه؟ یکی دو تا روایت نیست حالا ممکن است انسان بگوید که خبر واحد در این مسائل اعتقادی و اینها چندان مهم نیست! بله، خبر واحد در مسائل اعتقادی مثل خبر احکام فقهی نیست، اما یکی و دو تا نیست، مستفیض نیست، ده‌ها خبر است که مسجد شهادت می‌دهد، زمین شهادت می‌دهد، صحنه شهادت می‌دهد اینها هست. اینها که با خدای خودشان سخن می‌گویند و عرض می‌کنند ما مطیعاً آمدیم اینجا که می‌فرماید ﴿وَ اَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ﴾ یعنی شنید فرمان الهی را با اذُن خودش و حقیق است که اطاعت کند و بشنود در این صحنه.

اما این مسئله «کَدح» یعنی تلاش و کوششی که انسان دارد به وسیله حرکت جوهری او، اینها کاری ندارد آن یک حساب دیگر است. در جریان ملاقات پروردگار، هر کسی خدا را ملاقات می‌کند منتها، خدا چون ﴿رَفِیعُ الدَّرَجَاتِ﴾[12] است، یک؛ ﴿ذُو الْعَرْشِ﴾ است، دو؛ آنکه ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾[13] است، خدا را ﴿ذُو الْعَرْشِ﴾ ملاقات می‌کند آنکه افراد عادی‌اند خدا را طبق بیان نورانی امام سجاد (سلام‌الله‌علیه) که در صحیفه دارد: «الدَّانِی فِی عُلُوِّهِ وَ الْعَالِی فِی دُنُوِّه‌»[14] ملاقات می‌کند. این همان معنای ﴿رَفیعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ﴾ قرآن کریم است آن وقت این چنین نیست که اگر کسی به لقای الهی برود با ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ کاری داشته باشد تا این شخص چه کسی باشد! چون هر جا به هر حالتی باشد ﴿هُوَ مَعَکُمْ اَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾.[15] خدا را که ملاقات بکند اگر جزء ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ بود خدا را به عنوان ﴿ذُو الْعَرْشِ﴾ ملاقات می‌کند، اگر جزء افراد متوسط بود نظیر ابرار که ﴿اِنَّ کِتَابَ الابْرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ﴾ خدا را در حدّ خودش ملاقات می‌کند بر رحیم ملاقات می‌کند و اگر جزء افراد عادی بود خدا را در مرحله نازله ملاقات می‌کند. معنای «لقاء الله» این نیست که همه افراد به آن مقام ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ می‌رسند پس این کاری به حرکت جوهری ندارد، یک و معنای ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ را به همراه ندارد، دو؛ هر کسی مهمان سفره خودش است.

حالا در جریان «تطایر کتب» بحثی است که در آیات مربوط به خودش گذشت. این نامه‌های اعمال چیست که پخش می‌کنند پرت می‌کنند تطایر کتب می‌کنند از قفس درون این کتاب در می‌آید ﴿وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً﴾[16] بعد می‌گویند: ﴿طائِرُکُمْ مَعَکُم‌﴾[17] این چیست؟ بخشی در سوره مبارکه «یس» گذشت بخشی در آن سوره‌هایی که ﴿وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً﴾. اما در مسئله دریافت کتاب، آیات سه طایفه است: یک طایفه نامه اعمالشان را به دست راست می‌گیرند، یک عده به دست چپ، یک عده پشت سر «مِن وَراءَ ظَهْر» می‌گیرند. اینها که ﴿وَراءَ ظُهُورِهِم‌﴾[18] ـ معاذالله ـ نامه اعلمالشان را از پشت سر می‌گیرند حالا دستشان چگونه پشت سر می‌رود؟ با اینکه اینها بسته‌اند. یک عده هستند که در دنیا سوء اعمال خودشان، غُل و زنجیر شد که سرِ اینها را به بالا بست؛ اینها کسانی‌اند که نه گذشته را می‌بینند نه آینده را تا عبرت بگیرند یا تصمیم بگیرند. اینکه در سوره مبارکه «یس» فرمود: ﴿وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ اَیْدیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَاَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ﴾؛ [19] ﴿اِنَّا جَعَلْنا فی‌ اَعْناقِهِمْ اَغْلالاً فَهِیَ اِلَی الْاَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ﴾،[20] «مُقمَح»؛ یعنی سر به هوا. اگر کسی گردنش تا به آن حنجره با آهن بسته باشد او سر به هوا است، جلویش را بخواهد ببیند ﴿وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ اَیْدیهِمْ سَدًّا﴾، پشت سر را بخواهد ببیند ﴿وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا﴾؛ این شخص نه از آینده باخبر است نه از گذشته عبرت می‌گیرد، این که جایی را نمی‌بیند این فقط خودش را می‌بیند. این ترسیم خیلی ادیبانه و ظریفانه سوره مبارکه «یس» است. کسانی که می‌بینید آنچه در پیش دارند هیچ درباره آن نگران نیستند آنچه پشت سر گذاشتند هیچ نگاه نمی‌کنند فقط مرد روز هستند همین! ﴿یَاْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشی‌ فِی الْاَسْواقِ﴾[21] همین! بعد چه می‌شود؟ کارهای قبلی چه کرده و چه می‌شود؟ هیچ چیزی نیست! این شخص را یک مثلثی ترسیم کرده گفت جلویش بسته است ﴿وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ اَیْدیهِمْ سَدًّا﴾ پشت سرش بسته است ﴿وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَاَغْشَیْناهُمْ﴾ گردن او هم که تا بالا آهنی است او کجا را نگاه می‌کند؟ این کسی که هیچ چیزی را نگاه نمی‌کند فقط حرام را نگاه می‌کند و شکم را نگاه می‌کند این کجا را نگاه می‌کند؟ نه آینده را نگاه می‌کند بعد چه می‌شود؟ نه گذشته‌ای که کارهای خلاف کرده نگاه می‌کند که آنها را باید چه جور جبران بکند؟ هیچ! یک ترسیم ادیبانه‌ای کرده که جلویش سدّ است پشت سرش سدّ است، بخواهد جلوی پای خودش را نگاه کند این را هم نمی‌تواند. کسی که جلویش سدّ است پشت سرش سدّ است فقط می‌تواند جلوی پای خودش را نگاه کند فرمود این را هم نمی‌تواند نگاه کند؛ اینکه نمی‌تواند سر خَم کند ﴿وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ اَیْدیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا﴾؛ آن وقت ﴿اِنَّا جَعَلْنا فی‌ اَعْناقِهِمْ اَغْلالاً﴾ او کجا را می‌بیند؟ این است که هیچ چیزی در آن اثر نمی‌کند چه بگویی بانک ربوی است چه بگویی این کار ترور است چه بگویی این وحشی‌گری است؛ این ترامپ الآن این طوری است، او نه جلو را می‌بیند نه پشت سر را می‌بیند نه پیش پای خودش را می‌بیند؛ این خیلی تعبیر ظریف و ادیبانه سوره مبارکه «یس» است که حالِ بعضی‌ها را خوب ترسیم می‌کند.

اما از آن طرف که عده‌ای ﴿کَدْحاً فَمُلاقیهِ﴾، می‌دانید خیلی‌ها شربت شهادت می‌نوشند، شهدا مستقیماً وارد برزخ می‌شوند و زنده وارد برزخ می‌شوند و باخبر هستند که چه کسی به تشییع آنها رفته و چه کسی به تشییع آنها نرفته، چه کسی راهی راه آنهاست و چه کسی راهی راه آنها نیست، آنهایی که در خانه‌ها بودند که شهدا با آنها کاری ندارند، فقط با ﴿بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾[22] کار دارند. مستحضرید این ﴿بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ که در سوره «آل عمران» است؛ یعنی کسانی که راهی راه شهادت‌اند، شهدا با اینها کار دارند و دعا می‌کنند و مستقیماً ذات اقدس الهی را مسئول قرار می‌دهند که به یاد اینها باشد؛ فرمود: ﴿وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾؛ این ﴿بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ عدم ملکه است؛ چون انسان سه قسم است: یک قسمت اصلاً حرکت کردند به مقصد رسیدند می‌شود شهید سلیمانی و امثال سلیمانی (رضوان الله علیهم)؛ یک عده حرکت کردند هنوز به مقصد نرسیدند، یک عده اصلاً حرکت نکردند بی‌تفاوت‌اند. آنهایی که بی‌تفاوت‌اند به آنها نمی‌گویند ﴿لَمْ یَلْحَقُوا﴾. الآن مثلاً کسی قصد زیارت حرم مطهر حضرت معصومه را دارد یک عده از تهران می‌آیند زیارت می‌کنند و اینها کسانی هستند که به زیارت رسیدند. یک عده حرکت کردند به قصد زیارت ولی در راه هستند هنوز نرسیدند اینها را می‌گویند ﴿لَمْ یَلْحَقُوا﴾ این عدم ملکه است؛ یک عده هنوز در خانه‌هایشان خوابیده‌اند حرکت نکردند آنها که حرکت نکردند که نمی‌گویند هنوز نرسید! آنهایی که حرکت نکردند هنوز در خانه‌ها خوابیده‌اند، نمی‌گویند ﴿لَمْ یَلْحَقُوا﴾؛ این ﴿لَمْ یَلْحَقُوا﴾ عدم ملکه است، یعنی راه افتادند ولی هنوز نرسیدند، شهدا با اینها کار دارند ﴿وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾؛ یعنی اینها که راهی راه آنها هستند، راه آنها، دستور آنها، هدف آنها، ولی هنوز به مقصد نرسیدند، در راه هستند ـ ان‌شاءالله ـ به مقصد می‌رسند، شهدا با اینها کار دارند و مرتّب از خدا سؤال می‌کنند که اینها کجا هستند چقدر ماندند؟ چه چیزی باید به آنها برسانیم؟ استخبار نمی‌کنند «یستخبرون» نیست، ﴿یَسْتَبْشِرُونَ﴾ است؛ یعنی خدایا مژده بده! اینها راهی ما هستند مژده بده، کمک به آنها برسان، کجا هستند، تاییدشان کن، چقدر مانده به ما برسند؟ ﴿وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ که این عدم ملکه است، آنها که راهی راه هستند.

اما اگر کسی هیچ خبری نباشد همین جا پارک کرده و در خانه خودش است او که کاری ندارد او ﴿بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا﴾ که نیست او کجا را می‌خواهد ببیند؟ شما هر چه برای آنها نامه بنویسید روضه‌خوانی و ایام اربعین داشته باشد هیچ اثر نمی‌کند این چگونه است؟ این را شما بخواهید ترسیم بکنید بهتر از آنچه ذات اقدس الهی در سوره مبارکه «یس» ترسیم کرده ممکن نیست. فرمود اینها نه آینده را می‌بینند، نه گذشته تلخی که پشت سر گذاشتند در صدد جبران آن هستند، نه پیش پای خودشان را می‌بینند. ﴿وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ اَیْدیهِمْ سَدًّا﴾ این سدّ را ما نساختیم؛ همان طوری که ﴿رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم﴾ زنگارها دل را سیاه می‌کند همان زنگارها سد می‌شود جلو که نمی‌دانند کجا می‌خواهند بروند! کارهایی هم که کردند اصلاً به یادشان نیست این خلاف‌هایی که کردند اختلاس‌هایی که کردند نجومی‌هایی که کردند، کشور را به این صورت درآوردند.

خدا این شهدا را غریق رحمت کند! این کشور را جمع کردند، خیلی سخت بود. شما آن جریان را دیدید در مدت کوتاهی یک عده آمدند آشوب کردند خیلی‌ها را به زحمت‌انداختند اما این شهدا جمع کردند، خیلی کار کردند حشرشان با شهدای کربلا! همه شهدا محبوب الهی هستند اما بعضی‌ها یک فرصت‌هایی پیدا می‌کنند، کشوری که خیلی‌ها را نگران کرده، شیعه‌اند، شیعه کثیر کرده پراکنده کرده مخالفت کرده، یک عده را به زندان‌انداخته؛ اینها این کشور و این مملکت را جمع کردند. این نظام چقدر قدرت دارد این قرآن و عترت چقدر قدرت دارند که اینها شاگردان آن هستند؛ پس این مکتب این قدرت را دارد که این گونه بپروراند. شما وقتی به باغی وارد می‌شوید می‌بینید درختی خیلی سرسبز، خوب، میوه‌های فراوان دارد می‌فهمید که اینجا زمینه‌اش آماده است. این شهدای ما، عزیز سلیمانی‌ها را این مکتب پروراند این را همین قرآن و عترت پروراند جای دیگری که درس نخواندند؛ یا قرآن بود یا حدیث بود یا مشهد بود یا قم بود همین بود یا نماز جماعت بود یا نماز جمعه بود، جای دیگر که نرفته بود این عظمت را یاد بگیرد پس این ظرفیت است منتها ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ[23] [24] [25] بعضی فضلی نصیبشان می‌شود در حالی که کشور داشت ارباً اربا می‌شد اینها را جمع کردند و بیگانه را هم ناامید کردند که ذات اقدس الهی اینها را «خسر الدنیا و الآخرة» بکند.

غرض این است که همه خدا را ملاقات می‌کنند اما هر کسی به‌اندازه سعی خودش. این طور نیست که اگر گفته شما به «لقاء الله» می‌روید یعنی به ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾، او ﴿رَفیعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ﴾ است هر کسی به‌اندازه سعی و عمل خودش ذات اقدس الهی را ملاقات می‌کند. در این بخش‌ها فرمود یک عده که نامه عملشان به دست راستشان آمده یک حساب آسانی دارند که در آن روایتی که خواندیم که حضرت فرمود: «وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ» این پنجاه هزار سال برای آن عده به‌اندازه «صَلَاةٍ مَکْتُوبَة»[26] («وَ رَوَی اَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیُّ قَالَ: قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا اَطْوَلَ هَذَا الْیَوْمَ فَقَالَ وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ اِنَّهُ لَیُخَفَّفُ عَلَی الْمُؤْمِنِ حَتَّی یَکُونَ اَخَفَّ عَلَیْهِ مِنْ صَلَاةٍ مَکْتُوبَةٍ یُصَلِّیهَا فِی الدُّنْیَا. ) است اینها ﴿یَنْقَلِبُ اِلی‌ اَهْلِهِ مَسْرُوراً﴾ وارد بهشت می‌شوند اهل آنها در بهشت‌اند این غیر از ﴿اَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾ است آنها مسرور هستند بانشاط هستند بهشتی‌ها ﴿مُتَّکِئینَ عَلی‌ سُرُرٍ مَصْفُوفَة﴾[27] بر تخت‌ها نشسته‌ا‌ند روبه‌روی هم‌اند بانشاط هم هستند، این خاصیت بهشت است. اما کسانی که ﴿اُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ﴾ او تقاضای مرگ می‌کند منتها برخی‌ها از بس لجوج‌اند وقتی به جهنم رفتند می‌گویند ﴿یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ﴾[28] آنجا هم حاضر نیستند نام مبارک الله را ببرند؛ به مالک می‌گویند به خدایت بگو جان ما را بگیرد! خودشان از خدا تقاضای مرگ نمی‌کنند از بس عنود و جهود و لجوج‌اند آنجا هم نام مبارک الله را نمی‌برند. به مسئول جهنم (سلام‌الله‌علیه) که فرشته معصوم است است که ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا اَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ﴾[29] این وصف فرشته‌هایی است که مسئول جهنم‌اند که مبادا به کسی یک ذرّه آتش بیشتری برسد. درباره فرشته‌های مسئول بهشت چنین تعبیری نیست آنجا چون روشن است؛ اما درباره فرشته‌هایی که مسئول جهنم‌اند این آیه آمد که اینها کسانی هستند که هیچ عصیان نمی‌کنند رجالی هستند که اهل عصمت هستند مواظب هستند که ذره‌ای کسی بیجا و زائد بر‌اندازه نسوزد، اینها هستند اینها مربوط به اینهاست.

به اینها می‌گویند ﴿لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ﴾ از خدای خود بخواه که جان ما را بگیرد! از بس لجوج‌اند آنجا حاضر نیستند که باز نام ذات اقدس الهی را ببرند. «ثبور» یعنی هلاکت، آن روز این گونه هستند امروز از همه جا بی‌خبر هستند آن روز درخواست مرگ می‌کنند.

پرسش: فطرت آنها چگونه است؟

پاسخ: فطرتشان از بس ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ این بیچاره را دفن کردند؛ قبلاً ﴿دَسَّاهَا﴾ معنا شد که سه تا «سین» دارد، «سین» سوم، تبدیل به «یاء» شد و «یاء» تبدیل به «الف» شد، اینها دسیسه کردند هر کسی که دسیسه می‌کند اول دارد فطرت خودش را دفن می‌کند. فرمود: ﴿قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها﴾ که گذشت. اما ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ این ﴿دَسَّاهَا﴾ اصلش «دسّسها» بود یعنی این فطرت را با اغراض و غرائز دفن کرد حالا صدایش را نمی‌شنود. این مدسوس است؛ دسیسه کردن یعنی همین! ﴿اَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ﴾[30] یعنی این خاک‌ها را کنار می‌بردند این دختر بچه را در زیر خاک دفن می‌کردند. هر کسی فتنه‌ای داشته باشد اغراض و غرائز را روی آن فتنه بگذارد و اعلام نکند این می‌شود دسیسه. اگر خیلی این کار فتنه‌انگیزتر بود شدید بود مبالغه بود از «دسّ» به «دسّس» تعبیر می‌شود باب تفعیل است. ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ این فطرت بیچاره کجا گوش بدهد؟ دفن کرده است.

پرسش: ...

پاسخ: آن را وجود مبارک امام صادق معنا کرده است طبق نقلی که مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید از حضرت سؤال کردند که «السعید» یک ضلع آن در روایت آمده «الشَّقِیُّ مَنْ شَقِیَ فِی بَطْنِ اُمِّهِ» فرمود: «الشَّقِیُّ مَنْ عَلِمَ اللَّهُ وَ هُوَ فِی بَطْنِ اُمِّهِ اَنَّهُ سَیَعْمَلُ اَعْمَالَ الْاَشْقِیَاء»[31] ذات اقدس الهی می‌داند که این اگر به دنیا بیاید این کار فاسد می‌کند برای اینکه به سوء اختیار خودش رفقای بد نصایح بد اینها را گوش می‌دهد و بیراهه می‌رود. گاهی می‌بینید دو تا برادر هستند از یک خانواده یکی مؤمن در می‌آید یکی کافر در می‌آید، نه اینکه ذات اقدس الهی کسی را ـ معاذالله ـ بیراهه خلق کرده باشد، همه را براساس فطرت خلق کرده است. خدای سبحان یک علم میزبانی به ما داد یک علم مهمانی هم فرمود خودتان دعوت کنید بروید در حوزه و دانشگاه آنجا هم وسایلش را ما فراهم می‌کنیم بروید یاد بگیرید اما چیزی یاد بگیرید که با صاحبخانه بسازد، ما یک لوح نانوشته به شما ندادیم، این لوح را پر از آنچه سعادت شماست تعبیه کردیم در اختیار شما گذاشتیم، با الهام. فرمود: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ٭ فَاَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[32] با سه تا ضمیر مؤنث که هر سه به همین نفس برمی‌گردد؛ نفرمود ما یک نصایح کلی به شما کردیم، به شما گفتیم اگر کسی این کار را بکند این می‌شود، اگر کسی آن کار را بکند، اینها کلی‌گویی است که سخنران‌ها در مساجد می‌گویند در مقالات می‌نویسند آنها هم خوب است؛ اما فرمود ما این چیزها را به بشر نگفتیم ما آنچه مربوط به زید است و خصوص زید است گفتیم چه چیزی برای تو خوب است و چه چیزی برای تو بد است ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ٭ فَاَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾، نه «فالهمها الفجور و التقوی» هر کسی می‌داند که چه چیزی برایش خوب است و چه چیزی برایش بد است این آقا که در این امور دارد زندگی می‌کند که از جای دیگر خبر ندارد مسئول جای دیگر هم که نیست او می‌داند که چه چیزی برای بد است و چه چیزی برایش خوب است، «بینه و بین الله» می‌داند حالا چه رومیزی باشد و چه زیرمیزی باشد فرق نمی‌کند این می‌داند که بد است. یک وقت است که کسی در جلسه سخنرانی شرکت می‌کند آن سخنران می‌گوید که هر کس این کار را کرد چه می‌شود، هر کس آن کار را کرد چه می‌شود این کلی‌گویی است، شاید این شخص بر خودش تطبیق نکند؛ فرمود ما این گونه نگفتیم ما هر کسی را که خلق کردیم آنچه برای خود او خوب است آنچه برای خود او بد است به او گفتیم؛ اما حالا آمده خاکریز کرد و ریخته، اغراض ریخته و غرائز ریخته، این بیچاره را دفن کرده است. ما به او گفتیم برو در حوزه درس بخواند برو در دانشگاه درس بخوان یا برو کسب آزاد پیدا کن ولی چیزی پیدا کن که با صاحبخانه بسازد همین! وگرنه خودت در زحمت هستی. اینکه می‌بینید غوغاست بعضی‌ها خوابشان نمی‌برد برای چیست؟ البته اوایل خوابشان نمی‌برد بعد که ـ معاذالله ـ خیلی بیراهه رفتند برایشان عادی می‌شود این صاحبخانه با این مهمان در جنگ است این فطرت می‌گوید که چرا این کار را کردی؟ این نفس لوّامه همین است اما وقتی این نفس لوّامه را خاموش کرد خفه کرد، مادامی که در بین راه است یعنی هنوز به آنجا نرسیده اگر خلافی بکند شب وقتی می‌خواهد بخوابد می‌بیند اضطراب دارد، از درون می‌گوید چرا این کار را کردی؟ چرا آبروی مردم را بردی؟ این نگرانی را دارد.

غرض این است که آن صاحبخانه اصلی را ما باید حفظ بکنیم اگر ـ خدای ناکرده ـ این قدر او را تودهنی زدیم بی‌اعتنایی کردیم عاقّ والدین شدیم ـ عقوق یعنی عصیان ـ با صاحبخانه درافتادیم این را خفه کردیم، لوّامه‌ای در کار نیست که کسی به طور عادی چه رومیزی چه زیرمیزی می‌گیرد هیچ ملامتی هم نمی‌کشد شب هم به خوبی می‌خوابد؛ اما وقتی اوایل باشد یک کار خلافی کرده، می‌بیند اضطراب دارد در درون یک جنگی است، یک کسی به او می‌گوید چرا این کار را کردی؟ این کیست؟ این همان صاحبخانه است؛ اگر این را خفه کرد با اغراض و غرائز دسیسه کرد، شده تدسیس؛ صدای آن که در نمی‌آید ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾. وقتی دسیسه کرد یعنی این صاحبخانه بیچاره را گذاشته وسط، این اغراض و غرائز زیر خاکی است صدایش در نمی‌آید؛ لذا در اینجا می‌فرماید که برهان مسئله این است ﴿اِنَّهُ کانَ فی‌ اَهْلِهِ مَسْرُوراً﴾ تمام خوش‌گذارانی‌هایش را کرده این حالا نمی‌داند شب عاشوراست روز اربعین است. در قرآن کریم فرمود بعضی‌ها هستند که ﴿بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا﴾[33] این یک نشاط خوبی است؛ اما یک عده هستند که وقتی آنها را نصیحت می‌کنی به همین علمی که در اختیار خودشان است به این علم بسنده می‌کنند، ولی وقتی به ایشان بگویی این علم نیست این لاشه علم است شما الآن آسمان‌شناس شدی، زمین‌شناس شدی، سپهرشناس شدی، سفری هم به مریخ کردی یا کره دیگر و آمدی، اما لاشه علم دست تو است، چه کسی خلق کرد و برای چه چیزی خلق کرد را که نمی‌دانی. وقتی می‌خواهید نصیحت بکنید بگویی علم دینی، او ﴿فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾ من رفتم آسمان آمدم، بله تو رفتی سفره را نگاه کردی اما این سفره را چه کسی پهن کرد او را که ندیدی ﴿هُوَ الْاَوَّلُ﴾[34] را ندیدی «هو الآخر» را ندیدی. وقتی نصیحت می‌کنیم می‌فرماید در سوره مبارکه «غافر» که به نام مؤمن هم هست آیه 83 ﴿فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾ همین که چند کلمه درس خواندند به همین بسنده می‌کنند. کسی یک مطلب خوبی می‌نویسد همین که دیدیم می‌گوییم به‌به چه خطی است چه کسی نوشته است تا از او تشکر کنیم؟ این زمین با این عظمت‌های علمی، آسمان با این عظمت‌های علمی، این نظم دقیق ریاضی که اگر یک منجم یا ریاضیدان و هیوی قوی و قدری باشد می‌تواند تا چند هزار سال قبل را که چند تا کسوف بود چند تا خسوف بود همه را کشف کند تا چند هزار سال بعد چند تا خسوف است چند تا کسوف است کشف کند؛ این قدر این عالم منظم است! بزرگان ما گفتند عالَم مثل بخش‌های ریاضی است کسی خلاف بکند اختلاس بکند مال مردم را بگیرد رسوا می‌شود حالا امروز نشد ده روز دیگر. مثالی که می‌زدند می‌گویند که این عدد شش که بین پنج و هفت است اگر کسی این عدد شش را اختلاس بکند این شخص به هر حال رسوا می‌شود کجا می‌خواهد بگذارد؟ این قدر عالم دقیق و ریاضی است. در دنیا رسوا می‌شود در آخرت رسوا می‌شود به دست مسئولین رسوا می‌شود چه ما بخواهیم چه ما نخواهیم او رسوا می‌کند چرا؟ برای اینکه اصلاً این جایش آنجا نیست در سوره مبارکه «مُلک» فرمود: ﴿ما تَری‌ فی‌ خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ﴾[35] هیچ چیزی بی‌نظمی نیست همه چیز سرجای خودش است. از ابوریحان نقل کردند که عالَم به قدری زیباست که اگر به حرف در بیاید می‌شود موسیقی. این حساب و کتاب عالم است اگر این نظم را ببیند و ناظم را نبیند این کور است. این چهار کلاس یا چهارصد هزار کلاس را خواندی بسیار خوب! ولی این علمی نیست که تو را به جایی برساند؛ ﴿فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ﴾ حالا یا کم یا زیاد این لاشه را آدم بخواند نه ﴿هُوَ الْاَوَّلُ﴾ را ببیند نه «هو الآخر» را ببیند همین است.

اما یک عده درباره امور عملی معاصی و امثال معاصی وقت صرف کردند آن را در همان سوره مبارکه «غافر» یعنی «مؤمن»، آیه 75 به این صورت درآمده. اینکه فرمود: ﴿اِنَّهُ کانَ فی‌ اَهْلِهِ مَسْرُوراً﴾ این را توضیح می‌دهند این آیات یعنی آیات سوره مبارکه «غافر» این آیه سوره «انشقاق» را توضیح می‌دهند دارد که ﴿ذلِکُمْ بِما کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْاَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ بِما کُنْتُمْ تَمْرَحُونَ﴾ مستحضرید که «مَرَح» همان عیاشی‌های باطل است. «فَرَح» دو قسم است فرح حق داریم فرح باطل. فرح حق آن است که ﴿قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا﴾، ﴿وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ﴾ فرح حق داریم که انسان از پیروزی حق خوشحال می‌شود، این می‌شود فرح حق؛ اما در قماربازی که بُرد، این فرح باطل است. چون فرح دو قسم است این را مقید کرده فرمود که «فرحوا بباطل»؛ اما «مَرَح» چون فقط باطل است این را مقید نکرده است. «مَرَح» جز نشاط باطل به چیزی نمی‌گویند «مَرَح». اما فرح هم می‌تواند باطل باشد هم می‌تواند حق و اینها چون به باطل بودند دارد: ﴿ذلِکُمْ بِما کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْاَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾. پس این ﴿اِنَّهُ کانَ فی‌ اَهْلِهِ مَسْرُوراً﴾ سوره «انشقاق» با آیات سوره مبارکه «غافر» یعنی «مؤمن» تبیین شد؛ یک عده درس‌خوانده‌ای‌اند که به لاشه علم خوشحال‌اند، یک عده در مسائل عملی به برد و باخت و قماربازی و عیاشی و آدم‌کشی‌ها و خلاف و مانند آن خوشحال‌اند؛ آن را هم مشخص کرد که یا با عمل باطل خوشحال‌اند، این را هم مشخص کرد که یا با علم لاشه‌ای خوشحال‌اند، لذا فرمود: ﴿اِنَّهُ کانَ فی‌ اَهْلِهِ مَسْرُوراً﴾.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo