< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

98/01/31

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیات 11 تا 31 سوره مدثر

﴿ذَرْنی‌ وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحیداً (11) وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُوداً (12) وَ بَنینَ شُهُوداً (13) وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهیداً (14) ثُمَّ یَطْمَعُ اَنْ اَزیدَ (15) کَلاَّ اِنَّهُ کانَ لِآیاتِنا عَنیداً (16) سَاُرْهِقُهُ صَعُوداً (17) اِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ (18) فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ (19) ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ (20) ثُمَّ نَظَرَ (21) ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ (22) ثُمَّ اَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ (23) فَقالَ اِنْ هذا اِلاَّ سِحْرٌ یُؤْثَرُ (24) اِنْ هذا اِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ (25) سَاُصْلیهِ سَقَرَ (26) وَ ما اَدْراکَ ما سَقَرُ (27) لا تُبْقی‌ وَ لا تَذَرُ (28) لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ (29) عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَرَ (30) وَ ما جَعَلْنا اَصْحابَ النَّارِ اِلاَّ مَلائِکَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ اِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذینَ اُوتُوا الْکِتابَ وَ یَزْدادَ الَّذینَ آمَنُوا ایماناً وَ لا یَرْتابَ الَّذینَ اُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ الَّذینَ فی‌ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ ما ذا اَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ اِلاَّ هُوَ وَ ما هِیَ اِلاَّ ذِکْری‌ لِلْبَشَرِ (31) ﴾

ذات اقدس الهی کلّ نظام را با همه تحقیقات و تاسیسات و تشکیلات خود دقیقاً آماده کرده، طبق آن اصول پنج‌گانه‌ای که قبلاً بیان شد: اصل اوّل کان تامه بود که ﴿اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‌ء﴾،[1] [2] اصل دوم کان ناقصه بود که در سوره «طه» است: ﴿اَعْطی‌ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾،[3] ‌ اصل اوّل این است که «کلُّ ما صدق علیه شیء انه مخلوق الله»، این که این کان تامه است. هر چیزی هستی خود را از خدا گرفته است. اصل دوم که در سوره «طه» بود، این بود که هر چه آفرید، زیبا آفرید؛ یعنی هر چه که این موجود می‌خواست با ساختار درونی او هماهنگ است، لازم دارد، به او داد؛ چه موجودات دریایی، چه فضایی، چه صحرایی، چه جماد، چه گیاه، چه نبات، چه انسان، این موجود اگر بخواهد بارور شود و ثمربخش شود، این شرایط را باید داشته باشد و به او داد هر حیوانی بخواهد پدر شود، مادر شود؛ چه شرایطی لازم دارد به او داد. هر درختی بخواهد میوه بدهد، شرایط آن را به او داد: ﴿اَعْطی‌ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلْقَهُ﴾، ‌ این «کان» ناقصه است نه اینکه داد، رها کرد، او «رب عالمین» است، ﴿رَبُّ کُلِّ شَیْ‌ء﴾[4] است. اینها را پروراند، عملاً نشان داد که این مرغ اگر بخواهد مادر بشود، پدر بشود، این شرایط را دارد که می‌بینید. این درخت اگر بخواهد بارور بشود و میوه بدهد این شرایط را دارد که می‌بینید. «ربوبیت، تربیب»، این مضاعف است از باب ناقص نیست، تربیت لازمه تربیب است، «ربّ»، مضاعف است، «رَبَیَ»، ناقص است، «رَبَی»، که تربیت یا «ربَوَ» از اوست؛ چه ناقص «واوی»، چه ناقص «یایی»، لازمه تربیب است که مضاعف است، خدا تربیب دارد، ربّ است، مدبّر است، مدیر است، لازمه تدبیر و مدیریت تربیت است، این کار را کرده، این اصل سوم.

چهارمش هم این است که به مقصد رسانده و اعلام کرده که این بی‌هدف نیست، این را درباره کلّ نظام! فرمود؛ آسمان‌ها این‌طور است، موجودات آسمانیاین‌طور است، دریا این‌طور است، موجودات دریاییاین‌طور است، صحرا این‌طور است، موجودات صحراییاین‌طور است، هوا و فضا این‌طور هستند، موجودات فضا هم این گونه هستند، این کلّ نظام! اینها به عنوان سفره است، سفره برای ضیافت است، بعد از اینکه همه این کارها را کرد، انسان را آفرید، انسان را که قبلاً خلق نکرد، همزمان با اینها خلق که نکرد، همه اینها را به عنوان سفره جهانی آفرید بعد انسان را آفرید و انسان در جهان مثل روح در بدن است، این بدن یک پیکر مادی دارد و یک روح دارد که ﴿ثُمَّ اَنْشَاْناهُ خَلْقا آخَر﴾،[5] پس جهان را آفرید، یک؛ به زیباترین وجه آفرید، دو؛ پروراند، سه؛ آماده کرد این سفره را، بعد صاحب سفره را خلق کرد به نام انسان.

تشریح این مطلب در بیانات نورانی حضرت امیر در نهج‌البلاغه است؛[6] البته از آیات قرآن به برکت همین‌ها به دست می‌آید. همه این سفره‌ها و غذاها را آماده کردند، انسان را خلق کردند. انسان یک مهمان ناخوانده نیست، یک؛ بیگانه نیست، دو. رابطه انسان با جهان رابطه روح و بدن است، انسان اگر بخواهد سالم باشد، باید بدنش را خوب حفظ کند؛ در سوره «اعراف» فرمود انسان اگر بخواهد در عالم آسیب نبیند باید مواظب اخلاقش باشد. اگر این کار را کرد: ﴿وَ لَوْ اَنَّ اَهْلَ الْقُری‌ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْاَرْضِ﴾،[7] ﴿وَ اَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّریقَةِ لَاَسْقَیْناهُمْماءً﴾، [8] اگر کسی بخواهد از دست و پایش بهره صحیح ببرد باید مواظب باشد. اگر کسی بخواهد از هوا، از باران، از آب، از آسمان و از زمین بهره ببرد باید مواظب باشد. انسان نسبت به جهان بیگانه نیست، مهمان ناخوانده نیست. عقل را هم به او داد به عنوان فطرت.

این سه تا ضمیر کارساز است: ﴿فَاَلْهَمَهافُجُورَهاوَتَقْواها﴾‌؛[9] نه انسان را مثل ظرف خالی و لوح خالی خلق کرد، این یک؛ نه نظیر کلیات «ابوالبقاء» یک کلیات را به او گفته که چه خوب است و چه بد است! نه یعنی نه! سه تا ضمیر است که به نفْس برمی‌گردد، به هر کسی بدی او و خوبی او را در درونش کاشت و الهام کرد، هیچ کسینمی‌تواند بگوید من نمی‌فهمم. آن مطالب دقیق را که ما نمی‌فهمیم را که از ما نخواستند، این مطالب عادی؛ یک کارگر ویک کشاورز می‌داند چه بد است، چه خوب است. کم‌فروشی بد است، دروغ گفتن بد است، خیانت بد است، دورویی بد است، اینها بد است. امانت خوب است، ادب خوب است، انسانیت خوب است. این سه تا ضمیر یعنی به تو‌ای بشر! به تو‌ای زید! من گفتم، نه اینکه به کلیات گفتم که «العدل حسن». هیچ کسی نیست که خوبی خود، بدی خود را نداند. این کار را می‌خواهد بکند الآن، این حرف را می‌خواهدبزند اینجا، فقط می‌خواهد یک عده را بخنداند، آبروی کسی را ببرد، می‌داند بد است: ﴿فَاَلْهَمَهافُجُورَهاوَتَقْواها﴾‌، نه «فالهمها الفجور و التقوی»، این کارها را کرده است. برای تتمیم این، بهترین انسان که وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) است، فرستاد و برای او برنامه‌های جهانی داد که قول ثقیل است: ﴿اِنَّا سَنُلْقی‌ عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً﴾،[10] او هم با نماز شب و سحرخیزی فراوان این را تحمل کرده، حضرت با همه این تشریفات، این را به جهانیان ابلاغ کرده، تلاوت کرده؛ ﴿یَتْلُوا﴾شد، ﴿یُعَلِّمُهُمُ﴾شد، ﴿الْکِتَابَ﴾شد، ﴿الْحِکْمَةَ﴾شد، ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾[11] شد، همه شد.

حالا بعضی از سرمایه‌دارهای مسرف و مترَف آمدند در برابر او صف کشیدند که چراغ را خاموش کنند. نصیحت شد، موعظه شد، مهلت داده شد، هیچ اثر نکرد. این ولید همین‌طور بود؛ این در اثر داشتن امکانات مالی، داشتن فرزندان زیاد، قدرت‌های سیاسی، قدرت‌های منطقه‌ای، او بنا گذاشت که در برابر دین صف‌آرایی کند. خدای سبحان هم به او مهلت داد. بعد به پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود من خودم تنهایی مشکل را حل می‌کنم: ﴿ذَرْنی‌ وَ مَنْ خَلَقْتُ﴾، این ﴿وَحیداً﴾حال است، برای «یاء» در ﴿ذَرْنی‌﴾، گرچه چهار قول بود که در بحث قبل گذشت؛ اما ﴿ذَرْنی‌﴾؛ یعنی من تنهایی حل می‌کنم. بعضی از دعاهاست؛ مثل تعقیبات نماز صبح، «حَسْبِیَ الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ حَسْبِیَ الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقِینَ حَسْبِیَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ حَسْبِی مَنْ هُوَ حَسْبِی حَسْبِی مَنْ لَمْ یَزَلْ حَسْبِی[حَسْبِی حَسْبِی مَنْ کَانَ مُنْذُ کُنْتُ لَمْ یَزَلْ‌] حَسْبِی‌»،[12] این «حسبی حسبی حسبی»؛ یعنیبه هر حالاو مشکل من را حل می‌کند، کسی کمک نکرد، نکرده باشد! این تعقیبات نماز صبح از بهترین تعقیبات است: «حَسْبِیَ الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ حَسْبِیَ الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقِینَ... حَسْبِی مَنْ هُوَ حَسْبِی حَسْبِی مَنْ لَمْ یَزَلْ حَسْبِی[حَسْبِی حَسْبِی مَنْ کَانَ مُنْذُ کُنْتُ لَمْ یَزَلْ‌] حَسْبِی‌»، این مشکل را حل می‌کند. این‌طور نیست که ما بی‌پناه باشیم، کاری هم از دست ما ساخته نیست، فقط عَرضه کنیم که تو را قبول داریم، همین! فرمود این‌طور نیست که حالا تو تنهایی در اول اسلام است، کسییار و یاور تو نیست؛ ولی من مشکل را حل می‌کنم؛ اما من توضیح می‌دهم که چگونه بساط او را جمع می‌کنم. من از این طرف کلّ جهان را سفره شما قرار دادم: ﴿سَخَّرَ لَکُم﴾؛ یعنی﴿سَخَّرَ لَکُم﴾، اگر تمام این صحنه را، این مسجد را، مثلاً سفره افطاری پهن کنند، بعد از مهمان‌ها دعوت کنند، این معلوم است که این برای مهمان دعوت کردند. کلّ جهان را وجود مبارک حضرت امیر فرمود سفره قرار دادند، بعد بشر را آفرید، بعد هم مکرّر فرمود: ﴿سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ﴾، [13] ﴿سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی الْاَرْض‌﴾،[14] برای شماست و من می‌خواهم شما کار کنید.

﴿وَ اسْتَعْمَرَکُمْ﴾ این «الف و سین و تاء» طلب شدید الهی است، من مستعمِر هستم، شما را استعمار می‌کنم. از مقدس‌ترین واژه‌های قرآنی است که به صورت بدترین کلمه درآمده است، استعمار است که در سوره «هود» هست: ﴿وَ اسْتَعْمَرَکُمْ﴾؛ [15] یعنی خدا مستعمِر است شما را استعمار می‌کند. این «الف و سین و تاء»؛ یعنی حتماً از شما طلب می‌کند که زمین را آباد کنید، آقای خود باشید، همین! این بیگانه می‌گوید زمین خود را، کشور خود را آباد بکن، با دست خود برای من، این می‌شود استعمار که غدّه بدخیم است؛ اما استعمار قرآنی این است که خدا از شما خواست همه امکانات را داد که زمین را آباد بکن، آقای خودت باش! ﴿وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها فَاسْتَغْفِرُوهُ﴾، این استعمار با این استغفار، از مقدس‌ترین کلمات قرآنی همین استعمار است. اگر از بشر آباد کردن زمین، سدبندها، جلوی سیل گرفتن‌ها، جلوی تورّم‌ها، جلوی اقتصاد ناسالم را، جلوی احتکارها و اینها را نگیرند که خدا طلب نمی‌کند، فرمود آسمان می‌خواهید بروید کره دیگر می‌خواهید بروید، من اصلاً برای شما ساختم. این نگفت نروید، فرمود آسمان و زمین را برای شما مسخَّر کردم، بخواهید بروید آنجا زندگی کنید، بروید. اینجا بخواهید زندگی کنید بروید؛ ولی بیکار نباشید.

افرادی که حضور مبارک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مشرف می‌شدند، معرفی می‌کردند، حضرت می‌گفت آن آقا چه کاره است؟ آن آقا چه کاره است؟ آقا چه کاره است؟ می‌گفتند فلان کار را می‌کند! محترمانه برخورد می‌کرد؛ اما اگر کسی بیکار بود، «سَقَطَ مِنْ عَیْنِی‌»،[16] اگر کسی بیکار بود، اصلاً از چشم حضرت می‌افتاد. ما باید این کشور خودمان را با غیرت حفظ کنیم. این کلمه غیرت چقدر عزیز و شریف است! ما در فارسی کلمه‌ای نداریم یا لفظی نداریم که غیرت را معنا کند. این غیرت که یک واژه عربی است، سه رکن اساسی می‌خواهد تا آن را معنا کند. این همه عظمت پیدا می‌کند که هیچ کسی غیورتر از خدا نیست، پیغمبر غیور است، امیرمؤمنان غیور است، ما را به غیرت دعوت کردند. غیرت سه تا عنصر اصلی عمیق علمی می‌خواهد تا آدم بفهمد که «الغیرة ما هی»؟ «الغیرة» رکن اوّلش این است که آدم وارد مرز دیگری نشود، وارد مرز غیر نشود، چه کار داری به شئون مردم؟ زن مردم؟ مال مردم؟ خانه مردم؟ نگاه به زن مردم با غیرت سازگار نیست. چرا حضرت امیر فرمود: «مَا زَنَی غَیُورٌ قَطُّ»؛[17] در نهج‌البلاغه است. فرمود هیچ انسان باغیرتی این ناموس مردم را نگاه نمی‌کند، چون وارد حریم غیر می‌شود. این با غیرت سازگار نیست؛ خانه مردم، مال مردم، زن مردم، این با غیرت سازگار نیست. «مَا زَنَی غَیُورٌ قَطُّ»، فرمود هیچ انسان با غیرتی به ناموس دیگری نگاه نمی‌کند، چون غیرت یعنی وارد حریم غیر نشو! این یک و انسان امین، حریم‌دار، حَرم‌دار، ناموس‌دار باشد، احدی را اجازه ندهد که وارد حریم خصوصی این بشود. غیر را راه ندهد به حریم خاص خود، دو یعنی دو! پس نه وارد حریم غیر بشود، نه غیری را وارد حریم خود بکند، اگر غیری را وارد حریم خود کرد، این می‌شود دیاثت، پس دیاثت که غدّه بدخیم است، یکی از عناصر سه‌گانه معنای غیرت است. داخل در کار مردم شدن، این اوّلی، این هم دومی، سومی، تا آدم مرز خود را نشناسد، شناسنامه خود را نشناسد، حریم و حَرم خود را نشناسد، آن دو تا عنصر که محقَّق نیست.

به ما گفتند از مرز خودت بیرون نرو، این یک؛ به ما گفتند بیگانه را وارد مرز خود نکن، این دو؛ پس مرز ما باید مشخص شود. دیاثت چرا بد است؟ بی‌غیرتی چرا بد است؟ برای اینکه انسان از مرز خود دارد تجاوز می‌کند. این دین، این بیان که کل جهان را خلق کرده است برای ما و به ما هم گفته تو روح این عالم هستی! این بیان نورانی حضرت امیر چقدر بیان حکیمانه و دقیق است! فرمود اینها را خلق کرد بعد مهمان آورد، مگر حضرت آدم را اول خلق کرد؟ مگر حضرت آدم را همزمان با آسمان و زمین خلق کرد؟ یا نه، همه اینها را آفرید، بعد فرمود: ﴿سَخَّرَ لَکُم﴾هر جا بروی آزاد هستی؛ منتها وارد حریم دیگری نباش! در چنین فضایی ولید و امثال ولید آمدند در برابر این مکتب ایستادند بر اثر اینکه ذات اقدس الهی یک قدرت‌هایی به اینها داد، یک نعمت‌هایی به اینها داد، اینها نشستند اتاق فکر تشکیل دادند، برنامه‌ریزی کردند که چگونه جلوی قرآن را بگیرند: ﴿ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ ٭ ثُمَّ اَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ﴾، بعد به این نتیجه رسیدند، تصمیم گرفتند، نتیجه اتاق فکر که کلیدش به دست همین ولید بود،[18] بگویند که ـ معاذالله ـ اینسِحر است. اینکه می‌بینید پسری می‌پذیرد از پدر جدا می‌شود، یک پدر می‌پذیرد از زن جدا می‌شود، اینها را جدا می‌کنند، این ـ معاذالله ـسِحر است﴿اِنْ هذا اِلاَّ سِحْرٌ یُؤْثَر﴾، «ماثور»؛ یعنی منقول این نتیجه اتاق فکری است که کلیدش به دست این ولید است، خدا با او چه باید بکند، این همه تلاش و کوشش در قول ثقیل، آن همه نماز شب پیغمبر، آن همه سحرخیزی پیغمبر، برای اینکه مکتب را بیاورد، حالا این می‌گوید این ﴿سِحْرٌ یُؤْثَر﴾، فرمود من خودم تنهایی این مسئله را حل می‌کنم، حالا بساط دنیا را چگونه حل می‌کند، جداگانه است، بساط قیامت را هم چگونه حل می‌کند، جداگانه است. فرمود من نفَس او را می‌گیرم، این اول کم‌کم به جایی می‌افتد؛ مثل اینکه می‌خواهد بالا برود، مستحضر هستید اگر کسی بخواهد به دامنه کوه برود یا از جایی بالا برود، در اثر کمبود مثلاً اکسیژن یا علل و عوامل دیگر، این نفَس بند می‌آید، این را در قسمت‌هایی از قرآن فرمود: ﴿کَاَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماء﴾؛[19] مثل اینکه بالا برود، نفَس بند می‌آید: ﴿سَاُرْهِقُهُ صَعُودا﴾، این مثل اینکه نفسش می‌خواهد بند بیاید، کم‌کم کم‌کم این کار را می‌کنیم.

بساط جهنم ما این است که این آتش جهنم حکیم است، عالم است، عاقل است، می‌فهمد که چه کسی را بگیرد و چه کسی را نگیرد، چرا وجود مبارک حضرت امیر را گفتند «قَسِیمِالْجَنَّةِوَالنَّار»[20] حضرت می‌فرماید: «هَذَا وَلِیِّی دَعِیهِ، وَ هَذَا عَدُوِّی خُذِیه‌»،[21] ‌ این می‌فهمد. همین که این کفار را از دور دید عصبانی می‌شود، نعره می‌کشد: ﴿اِذا رَاَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً﴾،[22] نفرمود هر وقت کفار آتش را ببینند، فرمود هر وقت آتش جهنم اینها را از دور ببیند، نعره می‌زند. نه «اذا راوها»، فرمود: ﴿اِذا رَاَتْهُمْ﴾، وقتی آتش جهنم اینها را از دور ببیند: ﴿اِذا رَاَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیرا﴾ آتشی است عاقل، عادل، بفهم، این آتش که از هیزم جنگل نیامده است، در سوره مبارکه «جن» فرمود: ﴿وَ اَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا﴾،[23] این سرقت و اختلاس و نجومی می‌شود آتش، ما در جایی ندیدیم که از جنگل هیزمی بیاورند، فرمود هیزم جهنم همین اختلاسی‌ها و همین تبهکارها و همین بهم‌زن‌ها هستند همین ﴿وَ اَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا﴾، هیزم جهنم همین‌ها هستند. این هیزم می‌فهمد: ﴿اِذا رَاَتْهُمْ﴾، نه «اذا راوها» ﴿اِذا رَاَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً﴾ فرمود ما یک چنین آتشی آماده کردیم: ﴿اُعِدَّتْ لِلْکافِرین﴾،[24] [25] [26]﴿ذَرْنی‌ وَ مَنْ خَلَقْتُوَحیداً﴾؛ من خودم تنها این مسئله را حل می‌کنم، حالا نه تنها درباره کیفر تبهکاران، نعمتی که دوستان آدم به آدم دادند، آدم مقدورش نیست، دعایی کردند، آدم شفا پیدا کرد، مشکل آدم را حل کردند، خدمتی به آدم کردند، احسانی به آدم کردند، آدم دستش برنمی‌آید که نسبت به آنها جبران بکند: «حَسْبِی مَنْ هُوَ حَسْبِی حَسْبِی مَنْ لَمْ یَزَلْ حَسْبِی[حَسْبِی حَسْبِی مَنْ کَانَ مُنْذُ کُنْتُ لَمْ یَزَلْ‌] حَسْبِی»، این کلمات نورانی بعد از نماز صبح همین است. ما خیلی از دوستانمان نسبت به ما احسان کردند، محبت کردند، دست ما بر نمی‌آید جبران کنیم: «حَسْبِی مَنْ هُوَ حَسْبِی حَسْبِی مَنْ لَمْ یَزَلْ حَسْبِی[حَسْبِی حَسْبِی مَنْ کَانَ مُنْذُ کُنْتُ لَمْ یَزَلْ‌]»؛ «حسبی حسبی» یعنی همین! همیشه «حسبی» هست، تنها اختصاصی به جریان ﴿ذَرْنی‌ وَ مَنْ خَلَقْتُوَحیداً﴾ و اینها نیست. ما چه موقع گفتیم خدا و جواب نشینیدیم؟ همین! چون نگفتیم منتظر جواب بی‌سؤال هستیم، این نمی‌شود.

فرمود ما اینها را آماده کردیم، حالا ما گفتیم نوزده نفر از ملائکه معصوم ما عهده‌ار جهنم هستند: ﴿عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَر﴾، در سوره مبارکه «تحریم» و اینها گذشت که «غلاظ و شداد» هستند اینها این آیات که نازل می‌شد، همین اتاق فکر ولید و امثال ولید می‌گفتند که یکی از آن سران شرک و قدر قدرت اینها می‌گفتند ما هفده نفرشان را من کفایت می‌کنم، دو نفرشان را هم شما اینها خیال می‌کردند، این نوزده آدم هستند که مسئول جهنم هستند. فرمود ﴿عَلَیْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما اَمَرَهُم‌﴾،[27] اینها این‌طور هستند.

بنابراین این‌طور نیست که ذات اقدس الهی مهلت بدهد، اجازه بدهد، کسی اتاق فکر تشکیل بدهد در برابر دین او بخواهد قیام بکند و حضرت ساکت باشد. از دست ما کاری برمی‌آید، باید انجام بدهیم. تبلیغ کنیم، احساس کنیم، مبارزه کنیم، جهاد اصغر همه اینها سرجایش محفوظ، اما آنکه حرف اول و آخر را می‌زند، کسی است که اول و آخر عالم به دست اوست، فرمود من خودم مشکل را حل می‌کنم، این‌طور نیست که حالا اگر کسی شما را کمک نکرد، ما همین‌طور مهلت بدهیم، این بر اساس تحلیلی است که در سوره مبارکه «مدثر» از آیه یازده به بعد شروع می‌شود. فرمود: ﴿ذَرْنی‌ وَ مَنْ خَلَقْتُ﴾ که قبلاً گذشت، چهار قول است. اولیٰ این است که این «وحیداً» حال باشد؛ یعنی خودم تنها مسئله را حل می‌کنم.

﴿وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُودا﴾؛ مال فراوانی به او دادم، حالا اینکه اتاق فکر تشکیل می‌دهد در برابر دین، برای اینکه ﴿اَنْ کانَ ذا مالٍ وَ بَنین﴾؛[28] ‌چون قدرت مالی دارد و فرزندان فراوانی دارد، خیال می‌کند که قدرت دارد: ﴿وَ جَعَلْتُ لَهُ مالاً مَمْدُودا﴾؛ یعنی مال فراوان، این گرفتار تکاثر شد: ﴿وَ بَنینَ شُهُودا﴾؛ فرزندانی دارد که شاهد صحنه هستند، قوی هستند، نیرومند هستند. امکانات را هم من برایش آماده کردم: ﴿وَ مَهَّدْتُ لَهُ تَمْهیدا﴾، انتظار دارد که نعمت بیشتری هم به او بدهم: ﴿ثُمَّ یَطْمَعُ اَنْ اَزید﴾ این در حقیقت جهنمی است که همیشه ﴿هَلِ امْتَلَاْت﴾[29] را دارد. اینجا خواسته‌های اوست بعد پاسخ می‌دهد، فرمود: ﴿کَلاَّ﴾ ما از این به بعد چه نعمتی به او بدهیم، دیگر به او نعمت فراوان نخواهیم داد، چرا؟ ﴿اِنَّهُ کانَ لِآیاتِنا عَنیدا﴾، این صفت مشبهه است، این معاند است، دشمن آیات ماست، من کم‌کم کیفیت تعذیب او را تشریح می‌کنم: ﴿سَاُرْهِقُهُ صَعُودا﴾، این ﴿کَاَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماء﴾ که در قرآن هست، «صعودا»؛ یعنی نفسش بند می‌آید؛ مثل اینکه می‌خواهد بالای کوه برود، بالا برود این در اثر کمی اکسیژن، انسان مثل اینکه نفسش بند می‌آید، فرمود کم‌کم نفسش بند می‌آید، این کار را می‌کنم.

پرسش: ...

پاسخ: خود پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که جهاد اکبر دارد، قول ثقیل دارد، این قول ثقیل را، این مبارزات را در جریان طائف که شنیده‌اید، وجود مبارک حضرت برای تبلیغ رفت این قدر پای نورانی حضرت را سنگ زدند که برید.

پرسش: ...

پاسخ: اینها آزمایش است. در سوره مبارکه «مؤمنون» فرمود کسی خیال نکند که ما اینها را دادیم، اینها کرامت است، اینها آزمون الهی است، سوره مبارکه «مؤمنون» این بود که ﴿اَ یَحْسَبُونَ اَنَّما نُمِدُّهُمْ﴾ این باید «انّ ما» جدا باشد؛ ولی ـ متاسفانه ـ در این قرآن‌ها، «انّ» با «ما»؛ مثل ﴿وَ اعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُم‌﴾؛[30] ولی ـ متاسفانه ـ «انما» نوشته شده است. الآن ما «انما و انما» را حرف می‌دانیم برای حصر، ولی در حالی که این «انّ» حرف «مشبهة بالفعل» است، آن «ما» موصوله است، اسمش آن است ﴿وَ اعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُم‌﴾ این است. «ان ما کذا»، این است این «ما» موصوله است و اسم «انّ» است. اینجا همین‌طور است: ﴿اَ یَحْسَبُونَ اَنَّما نُمِدُّهُمْ﴾؛ ولی ـ متاسفانه ـ حالا با این وضع «انما» نوشته شده است: ﴿مِنْ مالٍ وَ بَنین‌ ٭نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُون‌﴾،[31] اینها آزمون است. در سوره مبارکه «فجر» قبلاً هم گذشت، بعضی مبتلا به فقر هستند، بعضی مبتلا به ثروت، «ابتلاء»؛ یعنی آزمون، ﴿فَاَمَّا الْاِنْسانُ اِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَاَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی اَکْرَمَن‌٭ وَ اَمَّا اِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی اَهانَن‌٭ کَلّا﴾، [32] فرمود بعضی‌ها مبتلا به ثروت هستند، بعضی مبتلا به فقر، ما هر دو را آزمایش می‌کنیم، گاهی او را به این، گاهی این را هم به او و بالعکس این آزمایش الهی است، آزمایش الهی نشانه کرامت و قدرت نیست، خیال کردند که ﴿نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُون‌﴾ ما آزمایش کردیم، این شخص را هم آزمودیم، این می‌تواند راه خوب طی کند.

بنابراین فرمود ما این کار را که کردیم، این نعمت‌ها را که دادیم، این به جای اینکه شاکر باشد و در برابر دین الهی خاضع باشد، آمده اتاق فکر تشکیل داده است: ﴿فَکَّرَ وَ قَدَّر﴾؛‌اندازه‌گیری کرده، راه‌ها را بررسی کرده: ﴿فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّر﴾؛ مرگ بر او این چگونه اتاق فکر نشسته‌اندازه‌گیری کرده؟ این در سوره مبارکه «توبه» هم این ﴿قاتَلَهُمُ اللَّهُ اَنَّی یُؤْفَکُون﴾ مشابه این آمده، سوره مبارکه «توبه» آیه سی این است که ﴿وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصاری‌ الْمَسیحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِاَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ اَنَّی یُؤْفَکُون‌﴾، گاهی «قُتل» دارد، گاهی «قاتل» دارد، گاهی مرگ بر اینها، گاهی کشته باشند در قتال و امثال آن، در اینجا فرمود: ﴿فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّر ٭ ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّر ٭ثُمَّ نَظَر﴾؛ نظریه‌پردازی کرد، بعد عبوس کرد، چهره را درهم کرد، بعد ﴿بَسَر﴾؛ این چهره عبوس شده را به حالت خشم و غضب و بی‌مهری و نارضایتی و سایر علایم انکار استنکار درآورد: ﴿ثُمَّ اَدْبَرَ﴾ رو کرد در این صحنه ﴿وَ اسْتَکْبَر﴾ همین کسی که «اَدْبَرَوَ اسْتَکْبَر» همین کسی را ذات اقدس الهی می‌فرماید در سوره مبارک «معارج» مشابه این گذشت که جهنم کسانی که این کاره‌اند، آنها را دعوت می‌کند؛ یعنی جذب می‌کند، سوره مبارکه «معارج» آیه پانزده به بعد﴿کَلاَّ اِنَّها لَظی٭ نَزَّاعَةً لِلشَّوی‌ ٭تَدْعُوا مَنْ اَدْبَرَ وَ تَوَلَّی‌﴾؛ کسی که پشت کرد و اعراض کرد، جهنم او را جذب می‌کند، دعوت می‌کند، می‌گوید بیا! با نفس کشیدن او را جذب می‌کند، همان‌طوری که او را از دور ببیند، نعره می‌زند. اینهایی که اینجا ﴿اَدْبَرَ وَ تَوَلَّی‌﴾او را با جاذبه خود جذب می‌کند: ﴿تَدْعُوا مَنْ اَدْبَرَ وَ تَوَلَّی‌﴾ این در سوره مبارکه «معارج» است.

اینجا هم فرمود این می‌گوید: ﴿فَقالَ اِنْ هذا﴾ نتیجه اتاق فکرش این است. این یک سحری است که ماثور است از جای دیگر گرفته و اینجا صرف کرده ـ معاذالله ـ این خلاصه اتاق فکر ولید. ﴿اِنْ هذا اِلاَّ قَوْلُ الْبَشَر﴾ـ معاذالله ـ این قول ثقیل نیست، این وحی نیست، این کلام الهی نیست، این قول بشر است. حالا این نتیجه اتاق فکر است. ذات اقدس الهی می‌فرماید من چه کار می‌کنم. آن ﴿سَاُرْهِقُهُ صَعُودا﴾طلیعه انتقام الهی است. این مربوط به آخرت است: ﴿سَاُصْلیهِ سَقَر﴾، حالا «سقر» نامی از نام‌های جهنم است یا درکه‌ای از درکات دوزخ است: ﴿وَ ما اَدْراکَ ما سَقَر ٭لا تُبْقی‌ وَ لا تَذَر﴾ این مثل آتش دنیا نیست، آتش دنیا به هر حال یک مقدار که سوخت بقیه را خاکستر می‌کند، اینجا خاکستر نمی‌گذارد، همه‌اش را تبدیل می‌کند ﴿لا تُبْقی‌ وَ لا تَذَر﴾؛ نه چیزی را باقی می‌گذارد چرا؟ برای اینکه این در سوره مبارکه همزه آمده است که ﴿وَ ما اَدْراکَ مَا الْحُطَمَة ٭نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَة ٭الَّتی‌ تَطَّلِعُ عَلَی الْاَفْئِدَة﴾،[33] مشکل آتش قیامت این است که اولاً در دنیا از آتش دنیا می‌شود راحت نجات پیدا کرد، برای اینکه به هر حال سوخت و سوز است، آدم را می‌سوزاند، انسان می‌میرد، وقتی که مُرد راحت می‌شود، انسان مرده که دیگر احساسی ندارد؛ اما آتش جهنم جایی است که ﴿ثُمَّ لا یَمُوتُ فیها وَ لا یَحْیی﴾‌،[34] اصلاً نمی‌میرد. مرگ مرده است، اینها آن قدر در جهنم گرفتار عذاب‌ هستند با وجود آن عنود هستند که به این فرشته‌های جهنم متوسل می‌شوند، می‌گویند به خدای خودت بگو جان ما را بگیرد، ﴿یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ﴾،[35] چون مالک مسئول دوزخ است، اینها به مسئول دوزخ (سلام‌الله‌علیه) می‌گویند به خدای خودت بگو که جان ما را بگیرد، اینها کاری با خدا ندارند، حتی آنجا هم با خدا کار ندارند، از بس این استکبار درون اینها به صورت یک غده بدخیم رسوخ کرده است! آنجا نمی‌گویند خدایا ما را نجات بده، به مالک می‌گویند به خدای خودت بگو که این کمال بی‌ادبی است ﴿یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ﴾، نه «ربنا»، نه «رب العالمین»، به خدایت بگو که مشکل ما را حل کند. این را می‌گویند کفر وقتی در درون نهادینه شد این‌طور می‌شود.

حالا فرمود اینها این‌طور هستند: ﴿لا تُبْقی‌ وَ لا تَذَر﴾، چیزی باقی که نمی‌گذارد، این ﴿نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَة ٭ الَّتی‌ تَطَّلِعُ عَلَی الْاَفْئِدَة﴾، آتش در دنیا اول لباس را می‌سوزاند، بدن را می‌سوزاند، درون که نمی‌رود؛ اما این آتش از درون در‌می‌آید. آتشی که از درون در آمد شما آب بریزید روی آن؟! این از درون در‌می‌آید، از کجا در‌می‌آید، حالا کسی حسود است، کسی استکبار دارد، کسی بخیل است، کسی مستکبر است، شما آب بریزید، کجا می‌خواهید آب بریزید؟ اینکه استکبار و حسود بودن و مستکبر بودن و معاند بودن و منافق بودن، اینکه یک جایی ندارد که شما روی آن آب بریزید و خاموش کنید، این آب توبه است که او نداشته اصلاً، بنابراین چون ﴿نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَة﴾است ﴿الَّتی‌ تَطَّلِعُ عَلَی الْاَفْئِدَة﴾ است، همیشه سر می‌زند: ﴿لا تُبْقی‌ وَ لا تَذَر﴾ تا انسان این گرفتاری‌ها برطرف نشد او نجات پیدا نمی‌کند.

فرمود وضع این است ﴿نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَة﴾ است ﴿الَّتی‌ تَطَّلِعُ عَلَی الْاَفْئِدَة﴾. این اولا در طلیعه﴿لَوَّاحَةٌ لِّلْبَشَرِ ﴾ پوست را می‌سوزاند، پشت را سرخ می‌کند، بریان می‌کند، این برای این، درباره «سقر» نوزده نفر از فرشته‌ها هستند؛ در سوره مبارکه تحریم آنجا فرمود ملائکه «غلاظ و شداد» است، آیه شش سوره تحریم این بود: ﴿یا اَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا اَنْفُسَکمْ وَ اَهْلِیکمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَیها مَلائِکةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یعْصُونَ اللَّهَ﴾ معصوم‌اند؛ اما غلاظ و شدادشان معصومانه است ﴿لا یعْصُونَ اللَّهَ ما اَمَرَهُمْ وَ یفْعَلُونَ ما یؤْمَرُونَ﴾بعد از اینکه آیه نازل شد که نوزده فرشته در آنجا هستند، اینها خیال کردند که نگهبانان جهنم نوزده نفر هستند یکی از همین اعضای اتاق فکر گفت که هفده نفرش را من از پا در می‌آورم دو نفرش را شما، این طور فکر می‌کنند! ﴿عَلَیْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ وَمَا جَعَلْنَا اَصْحَابَ النَّارِ اِلَّا مَلَائِکَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ اِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا﴾؛ ما برای آزمون می‌گوییم و گرنه یک نفر و دو نفر همان طوری که خودم به تنهایی حل می‌کنم یک نفر هم به تنهایی می‌تواند حل کند به تدبیر ﴿وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ اِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذِینَ اُوتُوا الْکِتَابَ﴾ یک، ﴿ وَیَزْدَادَ الَّذِینَ آمَنُوا اِیمَانًا﴾دو، اما از آن طرف ﴿وَلَا یَرْتَابَ الَّذِینَ اُوتُوا الْکِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾اینها ولی در قبالش ﴿وَلِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْکَافِرُونَ مَاذَا اَرَادَ اللَّهُ بِهَذَامَثَلًا﴾ اینکه گفت نوزده نفر، این چیه؟ اینها خیال می‌کنند که جهنم مثل همان کوره دنیا و سوخت و سوز دنیاست که نوزده نفر آدم مسئول آن هستند. ﴿کَذَلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ اِلَّا هُوَ وَمَا هِیَ اِلَّا ذِکْرَی لِلْبَشَرِ﴾، در بیانات نورانی حضرت امیر بود که چند جای قرآن دارد ﴿وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ﴾،[36] [37] ﴿وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ اِلَّا هُوَ﴾اینجا سرجایش است، این یک کلّی نیست، عامی نیست تخصیص‌پذیر، اطلاقی نیست و مطلقی نیست تقییدپذیر، فرمود ﴿وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ﴾یعنی هر چه در آسمان و زمین هست ستاد و سپاه الهی است، شد؟! ما یک موجودی هستیم در برابر ستاد و جنود الهی یا خود ما هم جزء این مجموع هستیم؟ یعنی این یک عام تخصیص خورده‌ای است یا یک مطلق تقییدیافته‌ای است؟ ﴿وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ﴾ «الا انسان» این است؟ یا نه خود انسان هم جزء سپاه و ستاد الهی است؟ این در بیانات نورانی حضرت امیر این است که مبادا کسی خیال بکند که هر چه در خارج انسان است ستاد الهی است و انسان بیرون از ستاد است و خدا اگر خواست انسان را بگیرد به وسیله یکی از این موجودات آسمانی یا زمینی او را می‌گیرد، نه این طور نیست. یک وقت است قارون است که زمین جزء ستاد الهی است ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الاَرْضَ﴾،[38] یک وقت فرعون است دریا جزء ستاد الهی است ﴿فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ﴾[39] [40] یک وقت خود انسان را ذات اقدس الهی می‌خواهد بگیرد این حرفی می‌زند آبرویش می‌رود یک امضا می‌کند گرفتار می‌شود جایی می‌رود گرفتار می‌شود غذایی می‌خورد گرفتار می‌شود فرمود: «اَعْضَاؤُکُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُکُمْ عُیُونُهُ وَ خَلَوَاتُکُمْ عِیَانُهُ»[41] اعضای شما سربازان الهی‌اند اگر ما بدانیم خیلی در ما اثر می‌گذارد! اگر خدا ـ خدای ناکرده ـ خواست ما را بگیرد، به دست ما می‌گیرد. اگر خواست ما را یاری کند با زبان ما، با دست ما، با پای ما و با کار ما ما را یاری می‌کند؛ این طور نیست که حتماً باید از جای دیگر لشکرکشی بشود! این از بیانات نورانی حضرت امیر (سلام‌الله‌علیه) است فرمود: «جَوَارِحُکُمْ جُنُودُهُ» آدم جایی را امضا می‌کند رسوا می‌شود، حرفی می‌زند رسوا می‌شود یا حرفی می‌زند آبرومند می‌شود، این ستاد الهی است! چرا ما این طور نباشیم؟! این است که اعضا و جوارح را آدم کنترل کند نه تنها علیه او کار نمی‌کنند ـ ان‌شاءالله ـ حتماً به سود او کار می‌کنند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo