< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

97/10/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیات 1 تا 27 سوره معارج

﴿سَاَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ (1) لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ (2) مِنَ اللَّهِ ذِی الْمَعارِجِ (3) تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ اِلَیْهِ فی‌ یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسینَ اَلْفَ سَنَةٍ (4) فَاصْبِرْ صَبْراً جَمیلاً (5) اِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً (6) وَ نَراهُ قَریباً (7) یَوْمَ تَکُونُ السَّماءُ کَالْمُهْلِ (8) وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ (9) وَ لا یَسْئَلُ حَمیمٌ حَمیماً (10) یُبَصَّرُونَهُمْ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنیهِ (11) وَ صاحِبَتِهِ وَ اَخیهِ (12) وَ فَصیلَتِهِ الَّتی‌ تُؤْویهِ (13) وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ جَمیعاً ثُمَّ یُنْجیهِ (14) کَلاَّ اِنَّها لَظی‌ (15) نَزَّاعَةً لِلشَّوی‌ (16) تَدْعُوا مَنْ اَدْبَرَ وَ تَوَلَّی (17) وَ جَمَعَ فَاَوْعی‌ (18) اِنَّ الْاِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً (19) اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً (20) وَ اِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً (21) اِلاَّ الْمُصَلِّینَ (22) الَّذینَ هُمْ عَلی‌ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ (23) وَ الَّذینَ فی‌ اَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ (24) لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ (25) وَ الَّذینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ (26) وَ الَّذینَ هُمْ مِنْ عَذابِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (27) ﴾

سوره مبارکه «معارج» که در مکه نازل شد و به صورت علَم بالغلبه معروف شد، وگرنه در کتاب‌های قدیمی یعنی چه اهل سنّت و چه شیعه تفسیرهایشان این است که «سورة التی یذکر فیها المعارج»،[1] در آنجا وضع قیامت را تشریح می‌کنند که قیامت روز جمع است نه روز اجتماع، این یک؛ و روز فرد است نه روز جامعه، این دو. این عناوین چهارگانه را از این آیات باید استفاده کرد که ﴿اِنَّ الاوَّلِینَ وَ الآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ اِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾؛[2] پس روز جمع است؛ اما روز اجتماع نیست، چون ﴿کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾،[3] با اینکه همه هستند، هر کدام به تنهایی می‌آیند، معلوم می‌شود روز جامعه و اجتماعی و همکاری و اینها نیست، هر کسی مهمان سفره خودش است. نه اینکه تنها تنها می‌آیند، همه می‌آیند؛ ولی هر کدام تنها هستند. این ﴿اِنَّ الاوَّلِینَ وَ الآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ اِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾؛ همان روزی است که می‌فرماید: ﴿وَ کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْداً﴾، پس روز جمع است نه روز اجتماع. چرا فرد است؟ برای اینکه هر کسی گرفتار کار خود است، چون هر کسی گرفتار خود است: ﴿حَمیمٌ حَمیماً﴾، اینکه فرمود در آیه محل بحث که هیچ کسی، هیچ دوستی به فکر دوست دیگر نیست نه چون فراغت دارد و به فکر دوست نیست؛ بلکه ﴿لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَاْنٌ یُغْنیهِ﴾، در سوره مبارکه «عبس» فرمود: ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ اَخیهِ ٭ وَ اُمِّهِ وَ اَبیهِ ٭ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنیهِ﴾، چرا؟ چون ﴿لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَاْنٌ یُغْنیهِ﴾،[4] پس گاهی از دیگری فاصله می‌گیرد که دیگری از او کمک نخواهد، بدتر از آن، گاهی به دیگری نزدیک می‌شود که او را فدیه خود قرار بدهد، به دیگری نزدیک نمی‌شود که به دیگری کمک نکند، در سوره مبارکه «عبس» است که ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ اَخیهِ﴾، به دیگری نزدیک می‌شود که او را فدیه خود قرار بدهد، همین روزی که ﴿یَفْتَدی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنیهِ ٭ وَ صاحِبَتِهِ وَ اَخیهِ﴾.

بنابراین هر کسی به تنهایی می‌آید، بار خود او هم به دوش خودش است، باربری هم در قیامت نیست: ﴿کَلاَّ لا وَزَرَ﴾، [5] ﴿لا وَزَرَ﴾؛ یعنی باربری نیست. یک وسیله نقلیه‌ای یک وسیله حملیه‌ای که بار را حمل بکند، نیست. وزیر را هم وزیر می‌گویند، برای اینکه وزر و سنگینی مملکت روی دوش اوست. فرمود آن روز باربر نیست، یک عده ﴿اَثْقالَهُمْ وَ اَثْقالاً مَعَ اَثْقالِهِمْ﴾،[6] هر کسی بار خود را باید ببرد. پس روز جمع است نه روز اجتماع و هیچ تعاونی در آن روز نیست و هیچ محبت و صمیمیتی آن روز اثر ندارد. روز، روز فرار است نه روز قرار. همه از یکدیگر فرار می‌کنند، برای اینکه وقتی از بستگان و اعضای خانوادگی خود فرار می‌کنند، از دیگری یقیناً فرار می‌کنند و اگر یک وقت به یکدیگر نزدیک می‌شوند، برای آن است که او را فدیه خود قرار بدهند. نه این فرار اثربخش است نه آن افتدا و فدیه‌گیری، اینها ترسیم اجمالی از مسئله قیامت است؛ اما آن روز را که فرمود پنجاه هزار سال است، آیا آن روز ظرف عروج ملائکه است یا ظرف تعذیب است که فرمود: ﴿سَاَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ ٭ لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ﴾، عذاب قطعی است.

پرسش: فرمودند که به خاطر رجعت است که پنجاه هزار سال طول می‌کشد.

پاسخ: چون مسئله ظهور حضرت، یک؛ رجعت، دو؛ اینها چون از «اشراط الساعة» است، حکم قیامت بر اینها بار می‌شود، وگرنه اینها مربوط به قیامت است. ظهور حضرت (سلام‌الله‌علیه) و همچنین رجعت اینها از اشراط قیامت است، دالان ورودی قیامت است. احکامی که درباره قیامت گفته شد، احیاناً بر این صحنه‌ها هم تطبیق می‌شود، وگرنه اینها صریحاً درباره قیامت است.

پرسش: اگر زمین و زمانی نیست، ماه و خورشیدی نیست پس چگونه پنجاه هزار سال طول می‌کشد؟

پاسخ: بله، ماه و خورشید و زمان و زمین خود ما در کار نیست؛ مثل اینکه در سوره مبارکه «حدید» هم در آغاز با اینکه آسمان و زمینی نبود شمس و قمری نبود، فرمود: ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ فی‌ سِتَّةِ اَیَّامٍ﴾،[7] [8] [9] [10] [11] [12] هر چیزی زمان خاص خود را دارد، هر شیئی محدوده خاص خود را دارد، آن روزی که هنوز زمینی نبود تا به دور شمس بگردد، به دور خود بگردد شبانه‌روز پیدا بشود و دور شمس بگردد سال و ماه پیدا بشود، با وجود این فرمود: ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ فی‌ سِتَّةِ اَیَّامٍ﴾، «وضع کلّ شیء بحسبه»،[13] فرمود این پنجاه هزار سال آیا ظرف آن تعذیب است؟ یا ظرف معراج است؟ یا ظرف هر دو؟

پرسش: در آیه دیگر می‌فرماید: ﴿مِمَّا تَعُدُّونَ﴾؛ [14] یعنی از همان روزهایی است که شما می‌شمارید.

پاسخ: بله، اما آن لحظه اگر به حساب شما بیاید این‌طور می‌شود، نه اینکه آنجا واقعاً پنجاه هزار سال، یعنی شبانه‌روزی در کار است، چون ﴿لا یَرَوْنَ فیها شَمْساً وَ لا زَمْهَریراً﴾؛[15] اگر به زبان شما بخواهد ترجمه بشود، می‌شود پنجاه هزار سال.

این زمان، هم می‌تواند ظرف عروج ملائکه باشد هم ظرف تعذیب. عمده آن است که در بخش‌های دیگر فرمود قیامت روزی است که ﴿اَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ﴾، این هزار سال مربوط به قیامت است با پنجاه هزار سال چگونه جمع می‌شود؟ گفتند این ناظر به آن است که قیامت چون پنجاه موقف دارد، هر موقفی که هزار سال باشد، می‌شود پنجاه هزار است: ﴿اِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَاَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ﴾، اگر این باشد، یکی از توجیهات جمع بین آن آیه هزار سال و آیه پنجاه هزار سال است؛ اما اینکه ذات اقدس الهی طبق روایتی که وجود مبارک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از او نقل شده است که فرمود این پنجاه هزار سال «وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ»؛ برای مؤمن «مِنْ صَلَاةٍ مَکْتُوبَة» است، این هم در طریق ما و هم در طریق اهل سنّت هست، همه نقل کردند که وقتی به حضرت عرض کردند: «مَا اَطْوَلَ هَذَا الْیَوْمَ»؟ فرمود: «وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ»، این برای مؤمن «مِنْ صَلَاةٍ مَکْتُوبَة» است.[16] ( «وَ رَوَی اَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیُّ قَالَ: قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا اَطْوَلَ هَذَا الْیَوْمَ فَقَالَ وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ اِنَّهُ لَیُخَفَّفُ عَلَی الْمُؤْمِنِ حَتَّی یَکُونَ اَخَفَّ عَلَیْهِ مِنْ صَلَاةٍ مَکْتُوبَةٍ یُصَلِّیهَا فِی الدُّنْیَا. ) آن وقت برای خودش هم می‌فرماید که این پنجاه هزار سالی که مسئله بعث است و قبلش که معلوم نیست، زمانش چقدر بود که مسئله خلق است: ﴿ما خَلْقُکُمْ وَ لا بَعْثُکُمْ اِلاَّ کَنَفْسٍ واحِدَةٍ﴾،[17] نزد ذات اقدس الهی اوّلین و آخرین که رقمشان معلوم نیست، آغاز و انجامشان، بدو و حشرشان، دنیا و آخرتشان ﴿کَنَفْسٍ واحِدَةٍ﴾ است.

«فتحصّل ان‌هاهنا اموراً ثلاثة»، نسبت به ذات اقدس الهی کلّ صحنه ﴿کَنَفْسٍ واحِدَةٍ﴾ است، نسبت به مؤمنین پنجاه هزار سال «مِنْ صَلَاةٍ مَکْتُوبَة» است، نسبت به افراد دیگر هم یقیناً می‌تواند فرق بکند؛ یعنی بعضی‌ها پنجاه هزار سال آنها که دنیا عده‌ای را سرگردان کردند، سر گرداندند، معطّل کردند، آنجا باید معطّل بشوند. آنها که کار دیگران را راه‌انداختند، نه بی‌راه رفتند نه راه کسی را بستند، سریعاً عبور می‌کنند. فقرا پیش از اغنیا وارد بهشت می‌شوند، [18] («یَدْخُلُ الْفُقَرَاءُ الْجَنَّةَ قَبْلَ الْاَغْنِیَاءِ بِنِصْفِ یَوْمٍ وَ مِقْدَارُهُ خَمْسُمِائَةِ عَام‌. ) برای اینکه آنها مشکلاتی ندارند. آن که دیگری را معطل کرد و سرگردان کرد، آنجا سرگردان می‌ماند. «کژ روی جف القلم کژ آیدت»،[19] («کژ روی جف القلم کژ آیدت ٭٭٭ راستی آری سعادت زایدت.)آن که کار دیگری را راه‌انداخت او «سریع الرضا» بود، مشکل دیگران را حلّ کرد، زود هم کارش حلّ می‌شود، چون هر کسی به هر حال در کنار سفره خود نشسته است. فرمود این تفاوت‌ها هست؛ لذا فرمود شما خیلی نگران این صحنه نباشید: ﴿فَاصْبِرْ صَبْراً جَمیلاً﴾. اینها خیال می‌کنند قیامت شدنی نیست، ما می‌گوییم حتمی است. اینها می‌گویند قیامت «بعید عن الامکان» است، ما می‌گوییم «قریب به امکان» است. این قُرب و بُعد نسبت به امکان و عدم امکان، یک؛ نسبت به وقوع و عدم وقوع، دو؛ این هست. سخن از قرب و بُعد زمانی یا زمینی نیست.

چه وقت اتفاق می‌افتد؟ روزی که آسمان مثل فلز گداخته بشود و کوه‌ها به منزله پنبه ندّافی شده بشوند، در آن روز هیچ دوستی از دوست دیگر سؤال نمی‌کند نه برای اینکه از او خبر ندارد، نه ﴿یُبَصَّرُونَهُمْ﴾. ما همه را نشان هم می‌دهیم و یکدیگر را می‌شناسند: ﴿لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَاْنٌ یُغْنیهِ﴾، نه اینکه خبر نداشته باشند و نبینند! کاملاً می‌بینند، ما آشنایشان می‌کنیم، تبصیر می‌کنیم، تبصره می‌کنیم، بینا می‌کنیم، همه یکدیگر را می‌بینند، چون ﴿لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَاْنٌ یُغْنیهِ﴾؛ لذا یا فرار می‌کنند یا به دنبال فدیه هستند. آن فرار را آن آیه آمد، این فدیه را این آیه.

﴿یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنیهِ ٭ وَ صاحِبَتِهِ وَ اَخیهِ ٭ وَ فَصیلَتِهِ الَّتی‌ تُؤْویهِ ٭ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ جَمیعاً ثُمَّ یُنْجیهِ﴾، مسئله «لظیٰ»؛ یعنی لهب. خود آتش جهنم را می‌گویند لهب. که این «لظیٰ» اسم است برای آن، لذا مذکر و مؤنثش یکسان است. «لظیٰ»؛ یعنی لهب. آنجا که سخن از فعل است، دارد که ﴿ناراً تَلَظَّی﴾،[20] فعل مؤنث می‌آورد؛ اما آنجا که اسم است، می‌فرماید این لهب است، چون چیزی نیست که خاکستر یا مانند آن بشود، فقط شعله است. چون فقط شعله است، لهب است، فرمودند: ﴿اِنَّها لَظی﴾. بعد افعالی هم که ذکر می‌کنند، آنها هم مؤنث است یا اسامی که ذکر می‌کنند، آنها هم مؤنث است. «شَوی»؛ یعنی عضو. اعضا را به هر حال می‌کَند: ﴿نَزَّاعَةً لِلشَّوی ٭ تَدْعُوا مَنْ اَدْبَرَ وَ تَوَلَّی﴾؛ کسی که در دنیا از دین رو کرد، اعراض کرد و گریزان بود، او را جذب می‌کند. دعوت او همان جذب اوست. کسی که ﴿جَمَعَ فَاَوْعی﴾، در سوره مبارکه «توبه» گذشت کسانی که ﴿یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی‌ سَبیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ اَلیمٍ﴾،[21] فرمود: ﴿فَتُکْوی‌ بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما کَنَزْتُمْ﴾، [22] در آنجا فرمود آنها که اهل اکتناز هستند، ذخیره‌اند، اهل گرفتن مال مردم هستند، چاپیدن بیت‌المال هستند، اختلاس و نجومی هستند «او ما شئت فثم»، اینها که ﴿جَمَعَ فَاَوْعی﴾، در سوره «توبه» فرمود که ما همان سکه‌ها را داغ می‌کنیم. حالا آهن در عالم زیاد است؛ اما فرمود همین‌ها که محبوب او بود و جمع کرد: ﴿الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی‌ سَبیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ اَلیمٍ﴾، همین سکه‌ها اینها را داغ می‌کنیم: ﴿فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ﴾. «کیّ»؛ یعنی داغ کردن. در خطبه نورانی حضرت امیر هم چند بار گذشت که حضرت فرمود: «فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْکَی‌»؛ [23] این «کیّ» مضاعف است، دو تا «یاء» دارد، البته «کوی» است یکی «واو» است، یکی «یاء». مشدّد است. «کیّ»؛ یعنی داغ کردن. آن آقایی که گفت: «علاجِ کی کنمت کآخر الدواء الکی»،[24] نه «علاج، کی کنم» «علاجِ کی کنمت»، به همین خطبه نورانی حضرت استدلال کرد، «فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْکَی‌»؛ داغ کردن است. فرمود همین سکه‌ها را داغ می‌کنیم به پیشانی و پهلو و پشت اینها می‌گذاریم. اینهایی که جمع کردند ﴿فَاَوْعی﴾؛ یعنی «جعلها فی وعاء»؛ در جایی ذخیره کرده است، با اینها کار دارد جهنم. حالا اینها درد بود؛ اما علاجش چیست؟ چه چیزی اینها را معالجه می‌کند؟ این درد، از این سنگین‌تر دیگر ممکن نیست! چه چیزی اینها را معالجه می‌کند؟ می‌فرماید نماز اینها را معالجه می‌کند. عظمت نماز، این خطر را نماز برطرف می‌کند، معلوم می‌شود که واقعاً معراج مؤمن است. فرمود انسان را ما از بدن خلق کردیم که با طبیعت راه دارد، تراب هست، تین هست، ﴿حَمَاٍ مَسْنُونٍ﴾[25] [26] [27] است، به زمین چسبیده است. خلق کردم روح خودم را ﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾؛ [28] [29] اما این روح یک لوح نانوشته نیست، فرمود یک کتاب زرّینی است که خودم با دست خودم نوشتم به او دادم. چیزهایی در این کتاب نوشتم که به درد خود او می‌خورد. یک وقت است که اطلاعاتی می‌دهم که عالم چه بود، زمین چه طور شد، آسمان چه طور شد، آنها اطلاعاتی است که مشکل آدم را حلّ نمی‌کند. سه تا «هاء» آورد که هر سه به نفْس برمی‌گردد بعد از آن یازده قسم؛ یعنی ﴿وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها﴾،[30] تا رسید به ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها﴾، می‌فرماید من آنچه خیر این نفْس است به این نفس گفتم، آنچه شرّ این نفْس است به این نفْس گفتم. چیزی که به درد او می‌خورد را به او گفتم: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ٭ فَاَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾،[31] عالم چه هست از آسمان و زمین، آنها اطلاعاتی است که بعد یاد می‌گیرد؛ اما آنچه خیر اوست ما به او گفتیم. آنچه شرّ اوست ما به او گفتیم، نه آنچه حق و باطل است در عالم به نحو کلّی، آنها نه! آنها را بعد یاد می‌گیرد. چه بد است؟ چه خوب است؟ چه خلق شده؟ چه خلق نشده؟ چه ضرر دارد؟ چه ضرر ندارد؟ آنها را بعد یاد می‌گیرد؛ اما چه چیزی برای او خوب است؟ چه چیزی برای او بد است؟ را ما به او گفتیم: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها﴾، ما هیچ کسی را ناقص الخلقه خلق نکردیم، مستوی الخلقه خلق کردیم. تصویر خلقت روح، مستوا بودن خلقت روح به عالم بودن اوست با «فاء فصیحیه» این «فاء» مفسِّر قبلی است. ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها﴾، چگونه ﴿سَوَّاها﴾؟ ﴿فَاَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾، هر چه برای او بد است، به او گفتیم. هر چه برای او خوب است، به او گفتیم؛ لذا هیچ کسی نمی‌تواند بگوید من تشخیص نمی‌دهم. این نفس لوّامه برای همین است. آن علومی که حالا در عالم چه خبر است، آن را در سوره «نحل» فرمود: ﴿وَ اللَّهُ اَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ اُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾.[32] این نکره در سیاق نفی است؛ یعنی هیچ چیزی بلد نبودید، حتی نمی‌دانستید که آتش می‌سوزاند که جزء بدیهیات است. کم‌کم یاد می‌گیرید؛ اما چه برای شما خوب است، چه برای شما بد است را من در درون شما نقاشی کردم؛ لذا هیچ کسی نمی‌تواند بگوید من اینجا نمی‌دانستم، اینجا اشتباه کردم، حجت خدا بر آدم تمام است. چیزهای دیگر را انسان از بیرون یاد می‌گیرد، این حرفی دیگر است. کمالی است باید یاد بگیرد؛ اما این لوح زرّین را خدا با دست بی‌دستی خود نوشت و فرمود آنچه خیر هر کس است، من به او گفتم، هیچ کسی نیست که بین خود و بین خدای خود نداند که این کار حلال است یا حرام است! فرمود این کار را ما کردیم؛ لذا فرمود بدن انسان با طبیعت سازگاری دارد، طمع دارد، تقریباً نزدیک شصت آیه است که به بدن انسان و به طبیعت انسان، به خاکی بودن انسان برمی‌گردد که همه آن مذمت است. انسان ﴿خُلِقَ هَلُوعاً﴾، انسان ﴿جَزُوعًا﴾، انسان ﴿مَنُوعًا﴾، انسان کذا و کذا و کذا! اما تمام آن فضایل به روح او برمی‌گردد. این در حدود شصت آیه که مذمت است، برای آن جریانی است که انسان را از زمین خلق کردیم، از تین خلق کردیم، از تراب خلق کردیم، از آب آلوده خلق کردیم، به اینها برمی‌گردد؛ اما آنچه که فضایل است به روح او برمی‌گردد که ﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾، این ﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾ با علم آمیخته شد، فرمود هیچ کسی را ما بدون این مطالب خلق نکردیم، همه را قسم یاد کرد، این یازده قسم پشت‌سر هم برای همین است.

پرسش: اگر نیاز دارد چرا شرط فرستاد؟ چرا دین فرستاد؟

پاسخ: بله، امتحان است، سرمایه را ذات اقدس الهی داد، امتحان هم می‌کند، چون یک سفر ابد را در پیش دارد. ابد را خودش باید بسازد. قیامت را خودش باید بسازد. آن روز هر کسی به تنهایی می‌آید، باید مهمان اعمال خودش باشد.

پرسش: نه، ضرورت فیض عالَم این است.

پاسخ: عالَم فیض خداست، چطور می‌شود که او فیض نکند. فیض از کمالات الهی است، او «دائم الفیض علی البریة» است، «یَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَی الْبَرِیَّة»[33] است. او جواد محض است: «فَهُوَ الْجَوَادُ اِنْ اَعْطَی وَ هُوَ الْجَوَادُ اِنْ مَنَعَ» ;[34] خاصیت کریم محض بودن، جواد محض بودن، افاضه و فیض و جود است.

پرسش: منظورشان این است که وقتی انسان بلد هست، پس پیامبران برای چه می‌آیند؟

پاسخ: نه، فطرت است، پیامبران هم آمدند برای اینکه این درون را احیا کنند. این بیان نورانی حضرت امیر در آن خطبه اوّل نهج‌البلاغه است: «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ». چون ما اگر تنها فرشته بودیم و همین روح بودیم، آنها انبیا ندارند، فرشته‌ها پیغمبر ندارند، چون ﴿لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِاَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾،[35] آنها شریعتی، امر و تکلیفی، بهشت و جهنمی به این صورت که ندارند، چون همه‌شان با همان نورانیت زندگی می‌کنند. در سوره مبارکه «انبیاء» که دارد: ﴿بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ ٭ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِاَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾، درباره فرشته‌هاست. اگر ما همان جنبه روح محض بودیم؛ مثل فرشته بودیم و پیغمبر نمی‌خواستیم؛ اما ما وقتی وارد عالم طبیعت شدیم، طبق آن پنجاه، شصت آیه با طبیعت سروکار داریم، با عالم ماده سروکار داریم، با همین خاک سروکار داریم. اینها آن شهوت و غضب را تهییج می‌کنند، آنها جاذبه‌های خودشان را به ما نشان می‌دهند، ما را دعوت می‌کنند به آب و گِل. این جنگ و جهاد بین دو طرف هست. این جهاد درونی که بین خواسته‌های نفْس که ما را به طبیعت و بدن می‌کشاند، به خواسته‌های فطرت که ما را به جنبه روح می‌کشاند، هست. انبیا از بیرون و عقل از درون برای آن است که ما در این جهاد پیروز بشویم. فرمود: «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»، این در خطبه اوّل نهج‌البلاغه است. اثاره کردن؛ یعنی شکوفا کردن، آماده بهره‌برداری می‌کند. انقلاب شیار می‌کند جامعه را، ﴿خافِضَةٌ رافِعَةٌ﴾[36] می‌شود. حضرت فرمود انبیا (علیهم‌السّلام): «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»، آنچه دفن شده، ذخیره شده، گنجینه است، آن را شکوفا می‌کنند، به او نشان می‌دهند که سرمایه‌ات این است، با این سرمایه زندگی کن!

یک بیان نورانی از حضرت امیر (سلام‌الله‌علیه) در نهج‌البلاغه است که فرمود درست است انبیا برای اثاره و شکوفا کردن و شیار کردن جامعه آمدند؛ اما شما به هر حال میدان انقلاب باید یادتان نرود، میدان انقلاب اهل‌بیت هستند، فرمود: «مُسْتَثَارِ الْعِلْم»؛[37] این از کلمات نورانی آن حضرت است. «مستثار» اسم مکان است؛ یعنی محل ثوره، انقلاب و قیام. فرمود اهل‌بیت میدان انقلاب هستند، اگر کسی بخواهد در جهاد درونی علیه هوس مبارزه کند، میدان انقلاب حرم اهل‌بیت است، «مُسْتَثَارِ الْعِلْم»، «فَبَادِرُوا الْعِلْمَ... مُسْتَثَارِ الْعِلْم‌»؛[38] بروید به میدان انقلاب، اگر بخواهید جهاد داشته باشید. اگر نه، دیگر میدان انقلاب لازم نیست، چون هر روز مدام می‌گوید این را نگاه کن، آن را بگیر، کمتر کسی است که شما به دست او امانت بسپارید که خیانت نکند! این آیه پایانی سوره مبارکه «احزاب» که ﴿اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمانَة﴾،[39] آنجا بحثش گذشت! آن را که به ما ندادند. درست است که آسمان بار امانت نمی‌تواند،[40] «آسمان بار امانت نتوانست کشید ٭٭٭ قرعه کار به نام من دیوانه زدند. درست است؛ ﴿اِنَّا عَرَضْنَا الْاَمانَة﴾، آن امانت را که به ما نمی‌دهند. این امانت همین امانت است. این نهج‌البلاغه را نگاه کنید، فرمود ذات اقدس الهی امانت مال مردم را، بیت المال را در کنار نماز و روزه قرار داد. شما به هر کسی دادید خیانت کرد. دیدید «الا شذّ و ندر». این چنین نیست که حفظ امانت مردم، مال مردم کاری باشد که از کوه‌ها ساخته بشود. حضرت فرمود امانت مردم، بیت‌المال مردم، اموال مردم، حفظ اموال مردم کاری است که از کوه‌ها ساخته نیست. ما این را گفتیم امانت؛ یعنی ولایت کلیه الهی، ولایت کلیه الهی را که به مامورین ما نمی‌دهند. مشکل ما هم آن ولایت کلیه الهیه نیست، آن ولایت کلّیه الهیه برای اهل‌بیت همیشه هست. این امانت مردم که اختلاس است و جان مردم و گرانی مردم و فشار اقتصادی مردم همین است. این کشور همه چیز داشت و دارد؛ اما ناله همه بلند است! این برای چیست؟ فرمود این امانت و حفظ اموال مردم را به کوه‌ها بدهید، نمی‌توانند: ﴿اِنَّا عَرَضْنَا الامَانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَ الارْضِ﴾. آنها عاقل هستند، می‌گویند ما این سمَت را قبول نمی‌کنیم، ما مشکل داریم. ما مشکل داریم که می‌گویند این زمینی که زندگی می‌کنی، از تو بالاتر است، این آسمانی که زندگی می‌کنی، از تو بالاتر است، حضرت فرمود این امانتی که آسمان‌ها و زمین نمی‌توانند تحمّل بکنند، همین حفظ بیت‌المال است، همین اموال مردم است. در همین قم به هر حال احتکار شد، انبارهای احتکاری پیدا شد! این جان مردم و فشار مردم را درآوردن، این نه خدا را راضی است، نه پیغمبر راضی است، پس تجربه شد و دیدیم که در بهترین شهر احتکار است، بهترین افراد در اموال بیت‌المال خیانت می‌کنند، این است!

غرض این است که این انبیا آمدند بگویند که شما باید انقلاب کنید، باید جهاد کنید، باید با خواسته‌هایتان جهاد کنید، میدان انقلاب هم اهل‌بیت هستند، «فَبَادِرُوا... مُسْتَثَارِ الْعِلْم‌». این «مستثار» اسم مکان است؛ یعنی میدان ثوره. ثوره هم یعنی انقلاب. فرمود ما خاندان، میدان انقلاب هستیم. بیایید نزد ما، شما را نجات بدهیم. آبروی شما را محفوظ است. طوری نیست که ذات اقدس الهی «کَیْفَ یَضِیعُ مَنِ اللَّهُ کَافِلُهُ»[41] هر‌اندازه که آبروی ما محفوظ باشد خدا از راه حلال تامین کرده، ممکن نیست از راه حلال تامین نکند. این دین است به هر حال، پس انبیا برای این آمدند که در جهاد ما را یاری کنند. راه انقلابی شدن را از درون شروع بکند. آن که از درون انقلابی بود، از بیرون یقیناً انقلابی است، بدون تردید! آن بیان نورانی حضرت همین بود. فرمود شما از جهاد اصغر پیروز شدید، باید به جهاد اکبر برگردید. اگر کسی در جهاد اکبر پیروز است، یقیناً در جهاد اصغر هم پیروز است. این هیچ مشکلی ندارد.

پس «جَاهِدُوا اَهْوَاءَکُمْ کَمَا تُجَاهِدُونَ اَعْدَاءَکُم‌»؛[42] اینها را همین اهل‌بیت گفتند. این «اَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ»[43] را همین‌ها فرمودند. اینها این‌طور نیست که فقط سفارش بکنند، بگویند آدم خوبی باشید و راه نشان ندهند. راه را نشان دادند، فرمود ما صراط مستقیم هستیم. در زیارت اینها می‌خوانیم: «اَنْتُمُ الصِّرَاطُ الْاَقْوَم‌»، [44] «السَّلَامُ عَلَی مِیزَانِ الْاَعْمَال‌» ;[45] «اَنْتُمْ... وَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ»،[46] «اَنْتُمُ الصِّرَاطُ الْاَقْوَمُ» همه اینها را گفتند. حضرت هم در نهج‌البلاغه فرمود ما میدان انقلاب هستیم. ما نمی‌خواهیم که شما جان بکَنید، همین که با حلال بسازید کافی است. ما که چیز دیگری از شما نخواستیم. نه بی‌راهه بروید و نه راه کسی را ببندید. ممکن نیست که خدا تامین نکند، او تمام مار و عقرب‌ها را دارد اداره می‌کند. این آیه شش سوره مبارکه «هود» چیست؟ می‌گوید شما چه کار دارید که مار و عقرب نیش می‌زند، سمّی است؟ این عائله من است: ﴿وَ مَا مِن دَابَّةٍ﴾ با «علی» تعبیر کرده! فرمود تمام مار و عقرب‌ها عائله من هستند و نزد من روزی دارند، من خودم را موظف می‌دانم که شام و ناهار اینها را تامین کنم ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِی الارْضِ اِلاَ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا﴾، حالا خوک یا خرس قطبی شش ماه باید زیر برف بخوابد به تو چه! من او را خلق کردم و باید تامین کنم و می‌کنم. این خداست! آن وقت این خدا به ما می‌گوید مال حرام، حرام است، اگر دست زدی به مال حرام، ﴿جَمَعَ فَاَوْعی﴾ می‌شود، این خطر را دارد. راهش هم نماز است. مذاکره با «الله» است. ﴿اِیِّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیَّاکَ نَسْتَعِینُ﴾[47] است. ما چه می‌گوییم؟ می‌گوییم: ﴿اِیِّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ٭ اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ ٭ صِرَاطَ الَّذِینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾، اینها را می‌گوییم. انبیا هم همین را می‌گفتند حالا با کلمات کمتر یا بیشتر یا به سبک دیگر. رهبر بنی‌اسرائیل در برابر فرعون حرفش چیست؟ وجود مبارک کلیم الهی می‌گوید: ﴿رَبِّ بِمَا اَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ اَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾، [48] خدایا تو به من نعمت دادی، من هرگز از ظالم حمایت نمی‌کنم، این حرف کلیم حق است: ﴿رَبِّ بِمَا اَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ اَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾ شد! ما می‌گوییم: ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾، راه اینها را به ما نشان بده! ﴿اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ همین‌ها هستند. در سوره مبارکه «نساء» دارد که ﴿فَاُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ اَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَاءِ﴾،[49] اینها انعام هستند. ﴿اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾؛ یعنی خدایا آن نعمت ایمان و فهمی که به منِ کریم دادی، من هرگز از ظالم حمایت نمی‌کنم. این جنگ ده ساله این‌طور بود، هشت ساله همین‌طور بود، الآن هم انقلابیون همین‌طور هستند. این می‌شود: ﴿اِلاَّ الْمُصَلِّینَ﴾ راه دیگری که ما نداریم. این نماز همان راه کلیم را به ما نشان می‌دهد. مگر کلیم حق غیر از این گفت؟ اگر وجود مبارک کلیم حق چیز دیگری غیر از این گفته بود که خدا نقل می‌کرد. حرف کلیم الهی این است که چون به من نعمت دادی، من با ظالم نمی‌سازم، همین! ﴿رَبِّ بِمَا اَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ اَکُونَ ظَهِیراً﴾،[50] من از او حمایت نمی‌کنم. ما می‌گوییم: ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ اَنْعَمْتَ﴾، ﴿اَنْعَمْتَ﴾، ﴿اَنْعَمْتَ﴾، همین است. این نماز است، این نماز او را می‌سازد، آدم را کلیم حق می‌کند با او مکالمه می‌کند؛ منتها ما می‌شویم ماموم اینها می‌شوند امام. فرق این است، ما می‌شویم امت، آنها می‌شوند انبیا، فرق این است. وگرنه مکتب که همین یک مکتب، دیگر دو چیز که نیست.

پرسش: ...

پاسخ: بله، خدا مرحوم شیخ بهایی را غریق رحمت کند! می‌گوید این نیت ما نیت به حمل اوّلی است، غفلت به حمل شایع است، ما هم می‌گوییم چهار رکعت نماز ظهر به جا می‌آورم «قربة الی الله» این را تصور می‌کنیم و بعد تا آخر «السلام علیکم» هم مشغول فکر و ذکر خودمان هستیم. این که نماز نشد. نماز به هر حال ذکر خداست، معراج است. صلات معراج مؤمن است، با او داریم گفتگو می‌کنیم. چرا او حرف ما را گوش نمی‌دهد؟ ممکن نیست خدای سبحان کسی بگوید «یا الله»! و او جواب ندهد؛ اما ما نمی‌گوییم «یا الله»! به قول حضرت آقای حسن‌زاده (حفظه الله)

به مجاز این سخن نمی‌گویم ٭٭٭ به حقیقت نگفته‌ای الله[51]

همین کلمه همین نماز است، آنها که کار دیگری نداشتند. این کلیم حق همین می‌گوید: ﴿رَبِّ بِمَا اَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ اَکُونَ ظَهِیراً لِّلْمُجْرِمِینَ﴾، ما هم هر روز می‌گوییم: ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾، ﴿صِرَاطَ الَّذِینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾، ما هم همین را می‌خواهیم. آن وقت اگر این بود این کشور همه چیز دارد، آن وقت با وجود این دست انسان به این و آن دراز باشد یا بیکار داشته باشد یا آن کسی که معتاد می‌شود؛ یعنی چه؟ یعنی این نه اینکه نداند، شما می‌خواهی نصیحت بکنید او که هر شب یک تکه کارتون گرفته و در کنار جدول خیابان دارد می‌خوابد، چگونه می‌خواهی نصیحتش کنی؟! او شروع کرد به مرگ تدریجی و از همه جا ناامید شد، چه کسی مسئول است؟ جامعه مسئول نیست؟ ما مسئول نیستیم؟ این کسی که به طرف اعتیاد می‌رود؛ یعنی خودکشی تدریجی. بخواهی نصیحت بکنی، او که هر شب با یک تکه کارتون در کنار جدول دارد می‌خوابد. چگونه می‌خواهی او را نصیحت بکنی؟!

پس گاهی انسان به جایی می‌رسد که دست به خودکشی می‌زند حالا یا تدریجی یا دفعی. مهم‌ترین عامل نجات یک ملت همین نماز است. با او داریم مذاکره می‌کنیم، نه بی‌راهه برویم نه راه کسی را می‌بندیم، آن وقت جامعه تامین است. فرمود انسان طبعاً آن است؛ ولی فطرتاً این است. این فطرت باید جلوی آن طبیعت را بگیرد و تربیت کند. انبیا آمدند هدایت بکنند، امر است، نهی است، وعده است، وعید است، میدان انقلاب هم هست. این را ـ حتماً یعنی حتماً ـ به نهج‌البلاغه مراجعه کنید که چرا حضرت می‌گوید بدوید به میدان انقلاب: «فَبَادِرُوا... مُسْتَثَارِ الْعِلْم‌»، اینها میدان انقلاب هستند، میدان انقلاب علمی‌ هستند. «فَبَادِرُوا... مُسْتَثَارِ الْعِلْم‌»، جانم به فدای کلماتت!

 


[5] سوره قیامت، آیه11.
[13] تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج6، ص428.
[19] مثنوی معنوی، مولوی، دفتر پنجم، بخش135.
[24] دیوان حافظ، غزلیات، غزل430.
[40] اشاره به غزل 184 حافظ.
[43] مجموعة ورام، ج‌1، ص59.
[51] دیوان علامه حسن زاده آملی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo