< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

97/07/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیات 5 تا 7 سوره طلاق

﴿ذلِکَ اَمْرُ اللَّهِ اَنزَلَهُ اِلَیْکُمْ وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ وَ یُعْظِمْ لَهُ اَجْراً (5) اَسْکِنُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ سَکَنتُم مِن وُجْدِکُمْ وَ لاَ تُضَارُّوهُنَّ لِتُضَیِّقُوا عَلَیْهِنَّ وَ اِن کُنَّ اُولاَت حَمْلٍ فَاَنفِقُوا عَلَیْهِنَّ حَتَّی یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَاِنْ اَرْضَعْنَ لَکُمْ فَآتُوهُنَّ اُجُورَهُنَّ وَ اْتَمِرُوا بَیْنَکُم بِمَعْرُوفٍ وَ اِن تَعَاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ اُخْرَی (6) لِیُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِن سَعَتِهِ وَ مَن قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لاَ یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً اِلاّ مَا آتَاهَا سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً (7) ﴾

سوره مبارکه «طلاق» که در مدینه نازل شد، ضمن بررسی احکام الهی، بین «امر الله» و «امر النّاس» فرق گذاشته است. در جریان «امر الله» که کیفیت اداره زندگی فردی و مانند آن است، می‌فرماید باهم مشورت کنید: ﴿وَ اْتَمِرُوا بَیْنَکُم﴾، ملاحظه فرمودید که این باب افتعال معنای باب مفاعله را می‌دهد، مثل «ائتلف، اختلف». «ائتمر»؛ یعنی با دیگران مؤامره کرده است، نظرخواهی کرد. اینکه می‌گویند «مُؤتَمَر»، این اسم مکان باب افتعال است به معنای اسم مکان باب مفاعله؛ یعنی جایی که بزرگان نشسته‌اند مشورت می‌کنند. «مُؤتَمَر»؛ یعنی این. ﴿وَ اْتَمِرُوا﴾؛ یعنی باهم مشورت کنید در امور اجتماعی یا فردی خودتان.

در بخش‌های مشورت هم فرمود: ﴿وَ اَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُم﴾،[1] نه «امر الله». در اموری که مربوط به اداره زندگی خانوادگی یا جمعی است، با هم مشورت می‌کنند؛ اما در احکام الهی جا برای مشورت نیست، احکام شریعت نه جای برای استخاره است، نه جا برای مشورت؛ جا برای قرآن و عترت است که با منابع فقهی، احکام الهی روشن می‌شود و اما امور مردمی با «مُؤتَمَر» با کنگره و با نشست و با مشورت حلّ می‌شود. درباره احکام الهی در آیه پنج همین سوره «طلاق» فرمود: ﴿ذلِکَ اَمْرُ اللَّهِ اَنزَلَهُ اِلَیْکُمْ﴾، این «امر الله» است. «امر الله» فقط باید از ناحیه خدا صادر بشود؛ یعنی حکم خدا و این هم نازل کردن است. قبلاً هم ملاحظه فرمودید ذات اقدس الهی دو چیز را به دو نحوه نازل می‌کند: باران را نازل می‌کند به‌انداختن در زمین که امیدواریم به برکت قرآن و عترت این سال، سال پربرکت باشد که این کشور نیازی به بیگانه نداشته باشد و در قرآن هم فرمود: ﴿وَ اَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَاَسْقَیْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾؛[2] مردم اگر بیراهه نروند، یک؛ راه دیگران را نبندند، دو؛ ما باران کافی می‌فرستیم، ﴿وَ مَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً﴾.[3] حالا نماز استسقاء و امثال آن، دستورهای جداگانه است، جزء نوافل کار است؛ اما فرائض کار این است که مردم اگر بیراهه نروند و راه دیگری را نبندند، ما یقیناً باران به‌اندازه کافی می‌فرستیم. اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ اهل احتکار بود یا زیادبخر بود، یا دو تابعیتی بود بگوید روزی نظام برگردد ما چرا ایران بمانیم! این به آیه عمل نکرده است. در سوره مبارکه «مائده» فرمود یک عده اصلاً دو تابعیتی‌ هستند یک چشمش به ایران است یک چشمش به بیگانه است که اگر یک وقت مثلاً ـ خدای ناکرده ـ اوضاع به هم خورد فوراً برگردند یا دیگران کمکشان بکنند: ﴿فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَی اَن تُصِیبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَی اللّهُ اَن یَاْتِیَ بِالْفَتْحِ اَوْ اَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلَی مَا اَسَرُّوا فِی اَنْفُسِهِمْ نَادِمِینَ﴾،[4] فرمود یک عده قلبشان مریض است. منتظرند که ـ خدای ناکرده ـ آسیبی در کشور پیدا بشود اینها فرار کنند. اینها را نفرمود: «یُسارعون الیهم» فرمود: ﴿یُسَارِعُونَ فِیهِمْ﴾؛ یعنی قلباً با آنها هستند، نه اینکه بی‌تفاوت باشند. اینها را قرآن فرمود نمی‌گذارند برکات الهی نازل بشود. ﴿وَ اَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَاَسْقَیْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾، فراوان! این خداست! این آیه است! ﴿مَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً﴾؟ از او راستگوتر؟ ﴿مَنْ اَوْفَی بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ﴾[5] از او باوفاتر در فکر کسی نمی‌آید. ما از ذات اقدس الهی به برکت کربلای حسینی قسم می‌دهیم که این کشور را مثل سال قبل گرفتار خشکسالی نکند، هر روز دعا بکنیم باران فراوان نازل بکند که این کشور به بیگانه نیازمند نباشد، ولی فرمود اگر شما این کار را بکنید ما برکاتمان یقینی است.

در امر خدا جا برای مشورت کردن یا برای استخاره و اینها نیست: ﴿ذلِکَ اَمْرُ اللَّهِ اَنزَلَهُ اِلَیْکُمْ﴾. انزال دو قسم است: یک قسم نظیر باران است که خدا باران نازل می‌کند تگرگ نازل می‌کند برف نازل می‌کند که به زمین القا می‌کند به زمین می‌اندازد. یک قسمت نظیر قرآن است، وحی است، الهام الهی است که انزال به معنای آویختن است نه‌انداختن؛ یعنی این مطالب را ذات اقدس الهی به قلب مقدس پیغمبر و اهل بیت (علیهم الصلاة و علیهم السّلام) القا می‌کند، این طناب را می‌اندازد به دست اینها. این را به زمین نمی‌اندازد به زمینه آویزان می‌کند که یک طرف آن به دست خداست و طرف دیگر به دست پیغمبر است. اینکه می‌گویند: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ﴾[6] برای اینکه دین طنابی نیست که خدا به زمین‌انداخته باشد، چون طنابِ‌انداخته مشکل خودش را حلّ نمی‌کند. الآن این طنابی که در گوشه‌های مغازه‌انداخته است این مشکل خودش را حلّ نمی‌کند تا اعتصام دیگران به آن اثربخش باشد. آن حبلی اثربخش است که به یک جای بلندی بسته باشد. فرمود دین خدا حکم خدا حبلی نیست که به جایی‌انداخته باشند این آویخته است یک طرفش به دست خداست: «اَحَدُ طَرَفَیهِ بِیَدِ اللهِ سُبحَانَهُ وَ تَعَالی وَ الطَرَفُ الآخَرُ بَاَیدِیکُم»؛[7] لذا فرمود: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً﴾. اگر این طناب مثل باران ـ معاذالله ـ به زمین‌انداخته شده باشد، این می‌شود زمینی. این مشکل را حلّ نمی‌کند. این قرآن ـ معاذالله ـ نه رؤیای پیغمبر است، نه قرائت خود پیغمبر از جهان؛ این وحی الهی است، حبل متین است. برخی‌ها فکر می‌کنند این قرآن رؤیاست، ـ معاذالله ـ همه انبیا را با همین وضع توجیه کردند، برای اینکه اگر ـ معاذالله ـ قرآن خواب پیغمبر باشد خدا در همین قرآن می‌فرماید: ﴿اِنَّا اَوْحَیْنَا اِلَیْکَ کَمَا اَوْحَیْنَا اِلَی﴾ انبیای قبلی. یعنی همان طوری که به انبیای قبلی گفتیم به تو هم می‌گوییم. آن وقت لازمه‌اش این است که همه انیبا خواب دیده باشند. غرض این است که در خواب نبود، در بیداری بود، القای به معنی‌انداختن نبود، به معنی آویختن هست یک طرف این امر خدا به دست خداست. این طور نیست که خدا دین خودش را به پیغمبر داده باشد یا به اهل بیت داده باشد. این طناب را که دین است به دست خود خداست طرف دیگر این طناب به دست پیغمبر و اهل پیغمبر است، همین! لذا گسستنی نیست.

پرسش: ...

پاسخ: ما یک چیز تازه‌ای نمی‌گوییم. مگر این طناب را از بالا به پایین می‌اندازند انزال نمی‌گوییم؟ باران هم که می‌آید انزال نمی‌گوییم؟ «انزال کلّ شیء بحسبه» این یک امر عادی است. ما حرف تازه‌ای نداریم. ما غرائز مرتکز مردم را احیا می‌کنیم بعد مردم وقتی که به غریزه خود مراجعه می‌کنند می‌گویند بله ما دو نحوه فرستادن داریم. دو نحوه نازل کردن داریم، همین! یک حرف تازه‌ای که نگفته باشند یا از خودمان بگوییم که نیست این در درون همه ما هست؛ منتها گوینده‌ای این غریزه را می‌گوید آن یکی که در ذهن شماست آن یکی نیست آن دیگری که در ذهن شماست آن دیگری است، همین! الآن بگوید ما طناب‌انداختیم، اینکه طناب را می‌اندازند تا کسانی از تهِ چاه بیرون بیاورند یعنی چه؟ یک وقت سنگ می‌اندازند ببینند عمق این چاه چقدر است! یک وقت طناب می‌اندازند که آن کسی که تهِ چاه است در بیاید، هر دو‌انداختن است یکی آویختن است یکی به آن صورت‌انداختن.

فرمود: ﴿ذلِکَ اَمْرُ اللَّهِ اَنزَلَهُ اِلَیْکُمْ﴾، به دست شما ندادیم، آن طرفش به دست ماست. این باران نیست که‌انداخته باشیم. این حبل متین است، دست خود ماست؛ لذا کلّ عالم بخواهند جمع بشوند ـ معاذالله ـ بساط قرآن را جمع بکنند دین را جمع بکنند حرف عترت را جمع بکنند شدنی نیست. اینکه زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) با ضرس قاطع قسم خورد که امر ما ماندنی است، [8] برای همین جهت است، چون یک طرفش به دست خداست و گرنه اگر جریان زمینی باشد که به هر حال از بین رفتنی است. فرمود ممکن نیست وحی ما و عاشورا را بتوانی از بین ببری: «لَا تَمْحُو ذِکْرَنَا وَ لَا تُمِیتُ وَحْیَنَا»، چون یک طرفش به دست خداست. در این حدیث «اِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْن»[9] که صریحاً فرمود که آن ثقل اکبر یعنی قرآن «اَحَدُ طَرَفَیهِ بِیَدِ اللهِ سُبحَانَهُ» است. بنابراین دین خدا امر خدا «امر الله» است که ﴿اَنزَلَهُ اِلَیْکُمْ﴾ به نحو القا، نه‌انداختن.

در جریان امور دیگر هم فرمود: ﴿وَ اْتَمِرُوا بَیْنَکُم﴾، آن کارهای شما دست خود شماست؛ اما کارهای شما که دست شماست در تدبیر ربوبیت مطلق ماست. مبادا خیال کنید کار شما را به نحو تفویض ـ معاذالله ـ به شما واگذار کردیم! همان طوری که جبر محال است تفویض هم محال است، نه بد است! محال است. خطر تفویض از خطر جبر بدتر است، چون یک شرک جلی را به همراه دارد که کار کسی را به خود او واگذار بکنند؛ یعنی ممکن «بما انه ممکن» کاری انجام می‌دهد که به واجب ختم نمی‌شود. این اختیار که «بین الامرین» است این حلقه ارتباطی عبد و مولاست که کارهای عبد از راه اختیار او به الله می‌رسد؛ لذا در همین بخش فرمود: ﴿اِنَّ اللَّهَ بَالِغُ اَمْرِهِ﴾؛ یعنی اموری که خدا باید تدبیر بکند، مدبّر جهان است، مربی جهان است، ربّ جهان است، این ربّ مضاعف است، آن تربیت ناقص است، خدا هم ربوبیت دارد، یعنی مدبّر و مدیر است، هم مربی است که تربیت می‌کند. کاملاً یعنی کاملاً مرز ربوبیت از مرز تربیت جداست. فرمود ما کارمان را به مقصد می‌رسانیم چه بخواهید چه نخواهید. ما که عالم را به میل شما اداره نمی‌کنیم. ﴿اِنَّ اللَّهَ بَالِغُ اَمْرِهِ﴾ در نظام تکوین. این امر خدا که امر تشریع است این را ما نازل کردیم یعنی آویختیم. یک طرف طناب به دست خود ذات اقدس الهی است، طرف دیگرش به قلب پیغمبر و اهل بیت (علیهم الصلاة و علیهم السلام) است؛ البته اهل بیت به برکت پیغمبر. اما درباره امور دیگر فرمود: ﴿وَ اْتَمِرُوا بَیْنَکُم﴾.

«فتحصّل ان‌هاهنا اموراً»؛ آن ربوبیت مطلقه فرمود خواه و ناخواه براساس اراده تکوینی ما کارها به مقصد می‌رسد: ﴿اِنَّ اللَّهَ بَالِغُ اَمْرِهِ﴾ و در هر صحنه تاریخی آن پرهیزکاران موفق هستند: ﴿وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ [10] [11] به نحو موجبه کلیه. این طور نیست که گاهی اهل تقوا به مقصد برسند گاهی نه. در هر پاراگراف تاریخی، در هر بسته تاریخی حق با متقیان است و اینها پیروز هستند. الآن شما ببینید کلّ عالم ساسانی، سامانی، سلجوقی، پانصد سال عباسیان، اینها عراق و ایران را گرفته بودند؛ از طرفی بغداد در اختیار اینها بود، از یک طرف این مرو و طوس در اختیار اینها بود،‌هارون و امین! اثری از اینها روی زمین نیست و ائمه (علیهم‌السّلام) یا مسموم یا مقتول یا زندان یا تحت نظر، کلّ دنیا را گرفتند. این ﴿وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ یک امر «قضیة فی واقعة» نیست این به نحو موجبه کلیه است در هر داستان تاریخی حق پیروز است در کلّ جهان هم که البته حق پیروز است.

پس یک امور مردمی است که فرمود: ﴿وَ اْتَمِرُوا بَیْنَکُم﴾؛ کار خودتان را با مشورت حلّ بکنید شما را ما فکر دادیم که با خرَد فردی و جمعی انجام بدهید. یک سلسله تدبیر جهان است آن را ما به کسی اجازه دخالت ندادیم، همه مدبرات امر هستند، هم کارهای ما را دارند اداره می‌کنند. این بیان چقدر بلند است که حسین بن علی (صلوات الله علیه) از آن بیان استفاده کرد! در سوره «کهف» فرمود در تمام ماموران من یک آدم بی‌عُرضه نیست، یک آدم اختلاسی و نجومی نیست: ﴿وَ مَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً﴾[12] همین بیان را حسین بن علی با قامت بلند وقتی خواست نظام کربلا را تنظیم کند گفت در دستگاه من احدی از اینها نیستند. خیلی حرف بلند است! این حرف، حرف خداست در تدبیرات عالم و حسین بن علی از آن منظر که «خلیفة الله» است می‌گوید در دستگاه من احدی از بی‌عُرضه‌ها و مضلّین نیست «الی یوم القیامة» چه کسی بخواهد به نام او تبلیغ کند به نام او کتاب بنویسد، به نام او قلم‌فرسایی کند، به نام او وقف کند، به نام او حسینیه بسازد. فرمود اگر ذرّه‌ای ـ خدای ناکرده ـ خلاف در اینها بود در دستگاه من نیست، این را به عبید الله بن حر جحفی فرمود. کربلا و عاشورا یعنی این! اگر می‌گوییم عاشورای قرآنی است یعنی این! این حرف خیلی یعنی خیلی بلند است! چه کسی می‌تواند چنین حرفی بزند غیر از معصوم که در دستگاه من هیچ آدم خلاف‌کاری نیست. وقتی عبید الله بن حر جحفی آن پیشنهاد را داد حضرت فرمود: ﴿وَ مَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً﴾، غیر معصوم مگر می‌تواند چنین حرفی بزند؟! این است که می‌ماند و اگر کسی خواست به دستگاه سالار شهیدان راه پیدا کند که بهترین دستگاه است، باید طیّب و طاهر باشد.

پس یک امر تکوینی است که خدا فرمود در کارهای تکوینی من هیچ بیگانه‌ای راه ندارد. من به هر حال آن نظام احسن را اجرا می‌کنم، چون همه سپاه و ستاد من هستند، ما که مخالفی نداریم. بیرون از ساختار خلقت که چیزی نیست. درون ساختار خلقت که همه آماده به خدمت هستند. پس ما مخالفی نداریم که جلوی کار ما را بگیرد، ﴿اِنَّ اللَّهَ بَالِغُ اَمْرِهِ﴾. این مربوط به نظام تکوین. در نظام تشریع هم فرمود: ﴿ذلِکَ اَمْرُ اللَّهِ اَنزَلَهُ اِلَیْکُمْ﴾، ما این طناب را آویختیم یک طرفش به دست ماست کسی نمی‌تواند حکم الهی را عوض بکند، برای اینکه این طناب به دست ماست، ما که این را نینداختیم به زمین تا دیگری بگیرد. این ﴿لاَ یَاْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ﴾، هیچ بطلانی در حرم امن دین راه پیدا نمی‌کند، چون این طناب به دست ماست. بیرون نظام خلقت که کسی نیست، درون نظام خلقت هم که ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ﴾؛[13] همه فرمانروای ما هستند، اصلاً مامور ما هستند، ما مخالفی نداریم در عالم؛ لذا ﴿لاَ یَاْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ﴾. این ﴿کِتَابٌ اَنزَلْنَاهُ اِلَیْکَ﴾،[14] [15] کتاب عزیز است ﴿اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ اِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ﴾[16] و مانند آن؛ لذا امر خدا حکم شریعت «امر الله» است که ﴿اَنزَلَهُ اِلَیْکُمْ﴾ «امر الناس» نیست. در قسمت سوم که «امر الناس» است فرمود با مؤتمر و با نشست و کنگره و مشورت زندگی‌تان را اداره کنید: ﴿وَ اْتَمِرُوا بَیْنَکُم﴾. این مؤتمَر داشتن، کنگره داشتن، پیش نشست داشتن، خود کنگره، مشورت، این کار شماست این را امر کرده است. با خرَد جمعی مشکلات خودتان را حلّ کنید. از همین خانواده شروع می‌شود تا مسائل اجتماعی. به هر حال یا جامعه وجود دارد «کما ذهب الیه بعض» یا جامعه وجود جدا ندارد انسان حیثیت اجتماعی دارد «کما ذهب الیه آخرون» آن سلسله احکامی که نظیر انتخابات، نظیر راهپیمایی نظر روز قدس، نظیر نماز جمعه، نظیر جهاد، نظیر دفاع، اینها وظیفه امت اسلامی است «کما ذهب الیه قوم» یا وظیفه افراد است براساس حیثیت اجتماعی که دارند «کما ذهب الیه آخرون». به هر حال ما یک حیثیت اجتماعی داریم، احکام اجتماعی داریم. از همین جامعه کوچک که خانواده است فرمود برای خانواده کنگره بگیرید که مبادا ـ خدای ناکرده ـ طلاق راه پیدا کند. نشست داشته باشید مبادا اختلاف بین زن و شوهر پیدا بشود. این غده بدخیم ـ خدای ناکرده ـ اگر جایی راه پیدا کرد آن پدر بیچاره در غصّه است آن مادر بیچاره در غصّه است طرفین هم که نمی‌فهمند چه غده‌ای گرفتارشان شده است! فرمود کنگره بگیرید برای امور خانواده. مؤتمر بگیرید حتی مسئله طلاق هم که شد مؤتمر باشد که باز دوباره ﴿لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ اَمْراً﴾، این بچه بی‌سرپرست نماند، در شیر دادن بچه کنگره بگیرید، پیش نشست داشته باشید و اگر پدر و مادر به توافق نرسیدند یا مشغول کار هستند یا در سفر هستند مبادا این بچه آسیب ببیند: ﴿فَسَتُرْضِعُ لَهُ اُخْرَی﴾؛ یک زن دیگری سرپرست بگیرد. پدر عهده‌دار هزینه او باشد، آن زن شیرده عهده‌دار شیر این باشد، اوّل مادر این مقدم است. برای همه اینها کنگره بگیرید، مؤتمر بگیرید. پس «امر الناس» داریم، یک؛ «امر الله» ربوبی داریم، دو؛ «امر الله» تشریعی داریم، سه؛ همه اینها را مشخص فرمود که این به دست خداست. آن «امر الله» هم فرمود امر تکوینی: ﴿اِنَّ اللَّهَ بَالِغُ اَمْرِهِ﴾، اینجا هم فرمود به دست خداست کسی نمی‌تواند بگیرد، کارهای خودتان را هم با مشورت حلّ کنید. ما مامور نمی‌فرستیم به اجبار شما را به طرف بهشت ببرند، با خودتان حلّ کنید، راه باز است. اگر قدری بیراهه رفتید، دوباره برگردید، شما را می‌پذیریم. این را هم شیعه‌ها نقل کردند هم سنی‌ها نقل کردند هم زمخشری[17] نقل کرده است در کتاب‌های شیعه آمده است[18] که وجود مبارک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود آیه‌ای در قرآن من می‌دانم، بلد هستم، آگاه هستم که مشکل‌گشاست. فرمود: ﴿وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً﴾، این جامعه روح و ریحان است، همه نعمت در این مملکت فراوان است. فرمود: ﴿وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً﴾، هم به فرد فرمود هم به جامعه فرمود. چگونه بگوید خدا؟ چگونه شفاف بگوید خدا؟ و حضرت هم فرمود من آیه‌ای در قرآن می‌دانم که همه مشکلات را حلّ می‌کند.

هم شیعه‌ها نقل کردند هم سنی‌ها. همین امروز ما تصمیم بگیریم گناه نکنیم، همین! آن وقت همه چیز هست. هم باران فراوان خواهد بود، ما باور کردیم این حرف‌ها را و این حرف‌ها «حق لا ریب فیه». فرمود: ﴿وَ اَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَاَسْقَیْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾، چرا کاری بکنیم که در قیامت ـ معاذالله ـ به صورت حیوان محشور بشویم؟! منتها اساس خطر در این است که اینها که به صورت حیوان محشور می‌شوند نه اینکه واقعاً حیوان بشوند! گرچه بعضی از مکتب‌ها این است که واقعاً حیوان می‌شوند؛ منتها «انسانٌ قِرَدٌ»، «انسانٌ فارةٌ»، کسی بوزینه بشود، بوزینه چه خجالتی دارد؟ این «انسان قرَدٌ»، بر اساس آن تحلیل انسان نوع اخیر نیست، انسان نوع متوسط و جنس سافل است. ما آنچه در منطق عادت کردیم این است که حیوان جنس سافل است و انسان نوع اخیر. این نیست یعنی نیست! انسان نوع متوسط است تحت این انسان انواع متعدد است، انسان جنس سافل است، نه نوع اخیر. این جنس به انواع دیگر. این را قرآن گفته، این دیگر حرف‌های ارسطو و امثال ارسطو که نیست. این حرف‌هایی نبود که به عقل بشر عادی در بیاید. این «انسانٌ قردٌ»؛ لذا کاملاً می‌فهمد و خجالت می‌کشد. چرا ما آن طور بشویم؟ از خدا راستگوتر نیست. از خدا مقتدرتر نیست. می‌تواند این کار را انجام بدهد، این قرآن است!

فرمود: ﴿ذلِکَ اَمْرُ اللَّهِ اَنزَلَهُ اِلَیْکُمْ وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ وَ یُعْظِمْ لَهُ اَجْراً﴾، این همه مشرکینی که سالیان متمادی بت پرستیدند آمدند شده سلمان و اباذر، با این همه سوابق بت‌پرستی! چرا ما برنگردیم؟ چه کسی خواست برگردد که راه نبود؟ در سوره مبارکه «نساء» مشابه این گذشت؛ آیه 31 سوره مبارکه «نساء» فرمود: ﴿اِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُم مُدْخَلاً کَرِیماً﴾؛[19] اگر لغزش‌های جزئی داشتید آنها قابل اغماض است. آن اعتقادات باطل، آن ظلم، آن ترک عمود دین اینها را نداشته باشید. اگر لغزش‌هایی جزئی بود آنها را ما صرف نظر می‌کنیم. این همه مشرکان آمدند گفتند: «استغفر الله ربی و اتوب الیه» و شدند مسلمان و مؤمن، ما سوابق آن چنانی که الحمدلله نداریم، چرا برنگردیم؟ این چه رمزی است که پیغمبر هم شیعه نقل کرد هم سنّی، فرمود من یک آیه بلدم که مشکل شما را حلّ می‌کند؟ گفت همین: ﴿وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً﴾، چرا ما این کار را نکنیم؟ همین امروز اگر ایران ما تصمیم بگیرد یقیناً همه مشکلات حلّ است. همه چیز در این مملکت هست. آن وقت خدای سبحان که باران می‌فرستد آن آب حیات را که فکر خوب است آن را هم می‌فرستد. چطور؟ مگر نعمت خدا مخصوص باران است؟ این همه علما که به جای دقیق رسیدند حرف‌های خوب آوردند از کجا آوردند؟ مگر همه را در کتاب‌ها خواندند؟ اگر همه را از کتاب‌های قبلی و اساتید قبلی می‌خواندند که این همه علم پیشرفت نمی‌کرد. باران را می‌فرستد بله، تگرگ را می‌فرستد بله، فهم را می‌فرستد بله: ﴿تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاَئِکَةُ اَلاَّ تَخَافُوا وَ لاَ تَحْزَنُوا﴾ این فرشته‌ها برای همین‌ هستند. اصلاً این فرشته‌ برای چه می‌آید فرّاشی بکند؟ الآن از کافی تا معالم،[20] از معالم تا کافی همه محدثین ما این احادیث نورانی را نقل کردند که «اِنَّ الْمَلَائِکَةَ لَتَضَعُ اَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْم‌»[21] این را همه نقل کردند. قبل از اینکه طلبه‌ها به مسجدی یا مدرسه‌ای برسند مدرسی برسند، این ملائکه می‌آیند پر پهن می‌کنند. این برای چیست؟ فرّاشی مسجد و مدرسه را ملائکه دارند. برای چه می‌آیند پهن می‌کنند؟ برای اینکه به ما یاد بدهند که باید پر دربیاوریم، یک؛ پرواز بکنیم، دو؛ از جهت پرواز بکنیم، نه در جهت، سه. خود ملائکه چگونه پر دارند؟ ما چه می‌دانیم چه گونه پر دارند؟ ولی اینکه قرآن فرمود: ﴿اُوْلِی اَجْنِحَةٍ مَّثْنَی وَ ثُلاَثَ وَ رُبَاعَ﴾[22] که این «مما لا ریب فیه» است. این هم که روایات فرمود اینها پر پهن می‌کنند این هم «مما لا ریب فیه» است حالا ما چه می‌دانیم چه پری است؟ ولی با این پر پرواز می‌کنند از جهت نه در جهت. این مرغ‌های تالاب‌پذیر اینها یا از مشرق به مغرب می‌آیند یا بعکس؛ یا از شمال به جنوب می‌آیند یا بعکس، اینها در جهت حرکت می‌کنند. ملائکه از جهت حرکت می‌کنند؛ یعنی از فرش می‌رود به عرش، اینکه از شرق به غرب نمی‌آید. به ما گفتند پر دربیاور، مثل اینها پرواز کن. این راه باز است. این ﴿مَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً﴾، این ﴿اُوْلِی اَجْنِحَةٍ مَّثْنَی وَ ثُلاَثَ﴾، این را ائمه تفسیر کردند اینها قرآن ناطق هستند فرمود اینها پر پهن می‌کنند در تحت اقدام طلاب علوم، چرا از جهت پرواز نکنیم؟ در جهت پرواز کنیم از آن جهت به این جهت، از این جهت به آن جهت، اینکه مشکل را حلّ نمی‌کند، این می‌شود مرغ تالابی! اما مرغ ملکوتی که مرغ بال ملکوتم، یعنی همین! اگر کسی مرغ باغ ملکوت شد دیگر از جهت بیرون می‌رود، آن وقت می‌شود: «قَلْبَ‌ الْمُؤْمِنِ‌ عَرْشُ‌ الرَّحْمَن‌»[23] شاید یک وقت هم به عرض شما رسید که این «قَلْبَ‌ الْمُؤْمِنِ‌ عَرْشُ‌ الرَّحْمَن‌»، باعث می‌شد که حکمای قبلی، فقهای قبلی، بزرگان قبلی، مفسّران قبلی اگر یک مطلب عمیق علمی به قلب خود آنها القا می‌شد نه از جای دیگر یاد گرفته بودند، اگر به قلب خود آنها القا می‌شد زیرش می‌نوشتند «حکمةٌ عرشیة»، چون این به قلب اینها القا شد و «قَلْبَ‌ الْمُؤْمِنِ‌ عَرْشُ‌ الرَّحْمَن‌». اما اگر مطلب علمی دیگری بود، او ممکن بود بنویسد ولی این آقا نمی‌نوشت. حالا بعدها این اصطلاح رخت بربست هر مطلب علمی را می‌گویند حکمت عرشی، مطلب عرشی و مانند آن. ولی قبلاً رسم این نبود که هر کسی یک مطلب علمی را بگوید مطلب عرشی. اگر برای خودش بود بر قلب او القا می‌شد، چون «قَلْبَ‌ الْمُؤْمِنِ‌ عَرْشُ‌ الرَّحْمَن‌»، می‌گفتند حکمت عرشی.

اگر انسان از جهت پرواز نکند که دیگر «قَلْبَ‌ الْمُؤْمِنِ‌ عَرْشُ‌ الرَّحْمَن‌» نمی‌شود، پس این راه باز است. اینها را که برای انبیا و ائمه (علیهم‌السّلام) نگفتند، آنها که مقام و حسابشان جدا، راهشان جدا، اینها را برای ما گفتند.

غرض این است که این قرآن که می‌تواند جامعه را نجات بدهد، «الیوم» هم می‌تواند نجات بدهد. پس این ﴿وَ اْتَمِرُوا بَیْنَکُم﴾، کنگره گرفتن، از خرَد جمعی استفاده کردن یک مسئله است. ﴿اِنَّ اللَّهَ بَالِغُ اَمْرِهِ﴾، ناظر به نظام کلّی است مسئله دیگر. ﴿ذلِکَ اَمْرُ اللَّهِ اَنزَلَهُ اِلَیْکُمْ﴾ به نحو آویختن است نه‌انداختن، امری دیگر. اما اینکه فرمود: ﴿وَ اَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنکُمْ﴾، این در سوره مبارکه «بقره» بحث آن گذشت که شهادت زن چگونه است، شهادت مرد چگونه است. اگر این تعبیر همان معنای خاص خودش را داشته باشد از آن جهت که جامع ذکر نکرد، یک؛ و از آن جهت که نفرمود: «و اشهدوا ذواتی عدل»، دو؛ معلوم می‌شود ذات عدل کافی نیست، ذو عدل کافی است که شاهد باید مرد باشد، ولی آنها در امور خاص خودشان البته شهادت آنها نافذ است.

فرمود در جریان همسر حتی در حال طلاق، به‌اندازه‌ای که شوهر وُسعی دارد از نظر نفقه و کسوه و مسکن به همان‌اندازه ﴿لِیُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِن سَعَتِهِ وَ مَن قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ﴾، این «قدَرَ، یقدِرُ»؛ یعنی تنگ گرفت سخت گرفت. این مجهولش می‌شود «قُدِرَ» ﴿وَ مَن قُدِرَ عَلَیْهِ رِزْقُهُ فَلْیُنفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لاَ یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً اِلاّ مَا آتَاهَا سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً﴾، ـ ان‌شاءالله ـ.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo