< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

97/02/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:تفسیر آیات 5 تا 9 سوره تغابن

﴿اَلَمْ یَاْتِکُمْ نَبَاُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ فَذَاقُوا وَ بَالَ اَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ اَلِیمٌ (5) ذلِکَ بِاَنَّهُ کَانَت تَاْتِیهِمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَقَالُوا اَبَشَرٌ یَهْدُونَنَا فَکَفَرُوا وَ تَوَلَّوْا وَ اسْتَغْنَی اللَّهُ وَ اللَّهُ غَنِیٌّ حمِیدٌ (6) زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا اَن لَن یُبْعَثُوا قُلْ بَلَی وَ رَبِّی لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ (7) فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی اَنزَلْنَا وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (8) یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ وَ مَن یُؤْمِن بِاللَّهِ وَ یَعْمَلْ صَالِحاً یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ وَ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الانْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا اَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (9) ﴾

سوره مبارکه «تغابن» که در مدینه نازل شد، بخشی از آن مربوط به تبیین اصول کلّی است؛ یعنی توحید و وحی و نبوت و معاد است.

راز تکرار بعضی از آیات در قرآن کریم این است که خدای سبحان قصص انبیای سرزمین‌های متعدّد، مردم‌های گوناگون، ملّت‌ها و نحله‌های متعدّد را نقل می‌کند. گرچه برخی از این مطالب، تکرار به نظر می‌رسد؛ اما برای بیان کردن اینکه مشرکان یک سلسله مشکل مشترک داشتند، یک سلسله مشکل خاص، هم قصص انبیا را ذکر می‌کند، چون حرف‌های آن واحد است، «مصدقاً لما بین یدیهم» هست، تکرار به نظر می‌رسد. مشکلات اعصار و امصار چون مشترک است، تکرار به نظر می‌رسد. جواب آن مشکلات چون شبیه هم است، تکرار به نظر می‌رسد؛ لذا خیال می‌کنند قرآن کریم یک مطلب را درباره یک ملّت چند بار گفته است، در حالی که چنین نیست. ملل مختلف، نحل مختلف، ازمنه مختلف، امکنه مختلف، انبیای مختلف، کتب مختلف در طی این قرونِ غیرمتعین نازل شده است. یک سلسله اصول مشترک جهانی است مربوط به توحید و وحی و نبوت، یک سلسله خصوصیات مشترک تمام انسان‌هاست، یک سلسله هم خصوصیات مربوط به هر ملّت و نحلتی است.

بنابراین اگر قرآن کریم مخصوص مردم حجاز بود، یک مطلب را چند بار ذکر می‌کرد، یک قصّه را چند بار تکرار می‌کرد، یک اشکال را، یک جواب را، یک دلیل را، یک شبهه را چند بار تکرار می‌کرد این ممکن بود زمینه اشکال بر قرآن کریم ـ معاذالله ـ وارد بشود، ولی این چنین نبود.

حالا خصوصیات اینکه این مردم چه مردمی هستند را وجود مبارک حضرت برای آنها مشخص کرد؛ یعنی وجود مبارک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این کتاب را در طی 23 سال در جهاد و هجرت، در سفر و حضر، در دشواری و غیر دشواری، در مسجد و میدان جنگ برای مردم تفسیر کرد، چون فرمود: ﴿وَ اَنزَلْنَا اِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ اِلَیْهِمْ﴾؛ [1] این قرآن را رها نکرد. بخشی از آیات که نازل می‌شد، این را در مسجد برای مردم می‌خواند: ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ﴾[2] این را تفسیر می‌کرد، تبیین می‌کرد، بعد وارد صحنه اجتماع می‌شد. اگر مربوط به اقتصاد بود وارد می‌شد، اگر مربوط به سیاست بود وارد می‌شد، اگر مربوط به جنگ یا صلح بود وارد می‌شد. در میدان عمل با مردم از نزدیک حضور داشت. بعد دوباره این مردم را به مسجد جمع می‌کرد بعد از نماز می‌گفت فلان جا به فلان آیه عمل شده است، فلان جا به فلان آیه عمل نشده است، چون معنای آیه این است. یک مفسر معصوم 23 سال تفسیر کننده، جا برای ابهام نگذاشت.

بنابراین این کتاب تکرار ندارد، یک؛ ابهام ندارد، دو؛ تفسیرش مربوط به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بلاواسطه است، این سه؛ برابر سوره «حشر» که فرمود: ﴿ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾؛ [3] حضرت فرمود: «اِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ»،[4] اهل بیت به جای او نشستند و قرآن ناطق‌ هستند، این چهار و پنج؛ لذا هم مصونیت قرآن از تکرار، مصونیتش از اجمال، مصونیتش از ابهام از همه جهات تامین شده است؛ لذا گرچه به حسب ظاهر دارد: ﴿الَّذِینَ کَفَروا﴾، اما این ﴿الَّذِینَ کَفَروا﴾ چه گروهی‌ هستند، آن را شاگردان حضرت در مسجد حضرت بعد از نماز از حضرت سؤال می‌کردند، این در روایات هست، در تاریخ هست، در تعبیرات تفسیری اهل بیت (علیهم‌السّلام) هست.

فرمود: ﴿اَلَمْ یَاْتِکُمْ نَبَاُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ فَذَاقُوا﴾، اگر یک قصّه‌ مبهم باشد اینها سؤال می‌کنند که منظور چه کسی هست؟ ما کجا را برویم تحقیق بکنیم؟ حضرت می‌فرماید قرآن می‌فرماید که عذاب الهی آمده است اینها سؤال می‌کنند چه گروهی بودند؟ چه زمانی بود؟ چه زمینی بود؟ همین طور بفرماید گروهی در عالم بودند وحی را تکذیب کردند و خدا عذاب کرد! این را چه کسی قبول می‌کند؟ ﴿اَلَمْ یَاْتِکُمْ نَبَاُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ فَذَاقُوا وَ بَالَ اَمْرِهِمْ﴾، در دنیا ﴿وَ لَهُمْ عَذَابٌ اَلِیمٌ﴾، در آخرت. چرا؟ چرا عذاب شدند؟ دلیل مسئله: ﴿ذلِکَ بِاَنَّهُ کَانَت تَاْتِیهِمْ رُسُلُهُم﴾، این به نحو استمرار است، هیچ ملّتی نبودند مگر اینکه پیغمبر دارند. در چند جای قرآن می‌فرماید تا‌اندیشه هست بشر هست، فکر می‌کند، مختار است راهنما می‌خواهد: ﴿اِنْ مِنْ اُمَّةٍ اِلاَّ خَلا فیها نَذیرٌ﴾؛ [5] نتها قبلاً هم بحث شد در دو جای قرآن می‌فرماید شما الآن وسایل ارتباط جمعی ندارید تا ما از خاور دور و باختر دور خبر بدهیم. چه در پایان سوره مبارکه «نساء» چه در بخشی از سوری که بعد از سوره مبارکه «یس» است فرمود انبیای فراوانی در عالم آمدند: ﴿مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾؛ [6] هیچ کس نمی‌تواند بگوید چطور این انبیا در خاورمیانه بودند! آن روز تنها رابطه‌ای که انسان‌ها با هم داشتند در همین محدوده خاورمیانه بود. خاور دور، باختر دور کسی خبر نداشت تا قصه آنها را خدا در قرآن بگوید. فرمود قصّه‌ خیلی از انبیا را ما نگفتیم. این که در روایات دارد در اخبار دارد که هزار و‌اندی انبیا آمدند نحله‌ای داشتند برای همین جهت است. فرمود: ﴿مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾، ولی اصل کلّی قرآنی سرجایش محفوظ است هیچ قریه‌ای نبود مگر اینکه ما نذیر فرستادیم، هیچ ملّتی نبود مگر ما راهنما فرستادیم، این برهان عام است. این برهانی که در پایان سوره مبارکه «نساء» آمده است این چه خدایی است! این چه دینی است! اگر ما انبیا نمی‌فرستادیم بشر علیه ما احتجاج می‌کرد. همین سوره مبارکه «نساء» بخش پایانی‌ آن این بود که چندی قبل هم خوانده شد؛ فرمود: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرین﴾؛ [7] چرا انبیای فراوان فرستادیم؟ سوره مبارکه «نساء» بعد از اینکه نام مبارک نوح و ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و‌هارون و سلیمان و داود (سلام‌الله‌علیها) را برد در آیه 163، در آیه 164 می‌فرماید: ﴿وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ﴾، خیلی از انبیا بودند در جهان که ما چه بگوییم؟ ما باید قصّه انبیا را بگوییم که شما بتوانید تحقیق کنید یا بهره علمی ببرید یا بهره موعظه‌ای ببرید که بتوانیم بگوییم: ﴿فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ﴾؛[8] [9] ﴿کَیْفَ کانَ﴾، ﴿کَیْفَ کانَ﴾، شما چه دسترسی‌ای به خاور دور دارید؟ دسترسی به باختر دور دارید؟

پرسش: اگر آن موقع قابل دسترسی نبود، الان که قابل دسترسی است.

پاسخ: الآن گفته، به طور کلّی گفته، الآن قابل دسترسی هست. فرمود شما در هر زمانی بخواهید بررسی کنید آثار گذشتگان هست، میراث فرهنگی گذشتگان هست، الآن بروید تحقیق کنید آثارش را می‌بینید. این برای آن است که ﴿فَسِیرُوا﴾، ﴿فَسِیرُوا﴾، ﴿فَسِیرُوا﴾، که در قرآن دارد به ماهاست! آن روز منطقه‌ آنها محدود بود می‌توانستند از شام به حجاز و مانند آن رفت و آمد بکنند؛ اما وسیله قاره‌پیما و کشتی‌های اقیانوس‌پیما و اینها را که نداشتند. فرمود: ﴿وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ اللّهُ مُوسَی تَکْلِیماً﴾، چرا این همه انبیا را فرستادیم؟ ﴿رُسُلاً﴾، اینها را که در قرآن نامشان را برد! می‌فرماید: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ﴾، که نام آنها را ما در قرآن نبردیم، ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل﴾، این از غنی‌ترین و قوی‌ترین آیات قرآن کریم است. به ملّتی که عقل دارد، ملّت مختال؛ مختال یعنی کسی که با خیال کار می‌کند. ملّت وهّام یعنی کسی که با وهم کار می‌کند. مستحضرید نه خیال علمی است، نه وهم علمی است اینها را می‌گویند عرفی. اگر از مدار خیال و وهم از بند خیال و از دام خیال و وهم بگذرد، به قلمرو و مسیر عقل، عقل یعنی برهان برسد، آن‌گاه الهی فکر می‌کند. فرمود اگر ما انبیا نمی‌فرستادیم همین عقلی که غنی‌ترین و قوی‌ترین مخلوق من است، علیه من احتجاج می‌کند می‌گوید تو ما را در جهانی خلق کردی که اسرار فراوانی در عالم هست، یک؛ به ما گفتی عادل باش، دو؛ معنای عدل هم این است که هر چیزی را سرجای خود قرار بدهیم، سه؛ جای اشیا را اشیاآفرین می‌داند نه ما، چهار؛ و معین نکردی جای اشیا چیست! جای اشخاص چیست! کدام ماهی حلال است، کدام ماهی حرام است؟ آیا هر چه از انگور برمی‌آید چه شراب چه شربت هر دو حلال است یا نه؟ ما که نمی‌دانیم. اگر انبیا نمی‌فرستادیم عقل علیه خدا احتجاج می‌کرد. این کدام مکتب است؟ چگونه خدا اجازه می‌دهد که عقل در برابر او بگوید تو چرا پیغمبر نفرستادی؟ از ما عدل می‌خواهی، معنای عدل هم این است که هر چیزی را سرجایش قرار بدهیم، ما که نمی‌دانیم! جای اشیا کجاست؟ میلیون‌ها موجود در دریا هست، میلیون‌ها موجود در صحرا هست، میلیون‌ها کار می‌شود کرد، تو باید معین بکنی. عظمت و جلال عقل چقدر است خدا می‌داند!

فرمود: ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل﴾؛ که مستحضرید «بعد» ظرف است مفهوم ندارد، مگر اینکه در مقام تحدید باشد اینجا چون در مقام تحدید است مفهوم دارد.

مضمون همین بیان نورانی مرحوم کلینی از امام باقر (سلام‌الله‌علیه) نقل کرد به دنباله آن حدیث، حدیثی است که مربوط به زمان ظهور حجت (سلام‌الله‌علیه) که در آستانه میلاد آن ذات مقدس است اوّلین حدیث، حدیث 21 باب عقل و جهل است این است که وقتی حضرت (سلام‌الله‌علیه) ظهور کرد ذات اقدس الهی به برکت حضرت دست روی رئوس مردم می‌گذارد عقل مردم کامل می‌شود. حالا الآن اگر حضرت ظهور کرد با هفت میلیارد، اگر مردم عاقل باشند صحابی هم مثل امام داشته باشد، اداره اینها خیلی آسان است. مشکل این است که عقل نیست. مردم دارند با کشتار یکدیگر زندگی‌ می‌کنند. الآن بودجه غالب کشورها مشخص است. قسمت مهم بودجه بخشی از این کشورهای زورگو مثل صهیونیسم مثل آمریکا و امثال آن صرف سلاح‌های آدم‌کشی است، صرف بودجه نظامی است.

اگر فقر هست، فلاکت هست، بیکاری هست، برای اینکه قسمت مهم روزی که خدا در زمین آفریده صرف سلاح‌های آدم‌کشی است این برخلاف عقل است. در این روایت نورانی که امام باقر (سلام‌الله‌علیه) دارد این روایت 21 از روایات جلد اوّل اصول کافی است آن‌جا دارد که «وَضَعَ اللَّهُ یَدَهُ عَلَی رُئُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ کَمَلَتْ بِهِ اَحْلَامُهُم»؛ [10] عقولشان می‌آید بالا. حالا اگر حضرت ظهور کرد عقل مردم بالا آمد، 313 شاگرد مثل امام داشت، اداره این هفت میلیارد آسان است.

بعد از آن روایت، روایت بیست و دوم است. آن روایت بیست و دوم مضمون همین آیه 165 سوره مبارکه «نساء» است. آن‌جا دارد که از امام (سلام‌الله‌علیه) سؤال می‌کنند که حجت خدا امروز چیست؟ حضرت تفصیل می‌دهد می‌فرماید: «حُجَّةُ اللَّهِ عَلَی الْعِبَادِ النَّبِیُّ»؛ حجت خدا بر مردم پیغمبر است. «وَ الْحُجَّةُ فِیمَا بَیْنَ الْعِبَادِ وَ بَیْنَ اللَّهِ الْعَقْلُ»؛ چقدر این نمکین و شیرین و قدیر و قوی است. حجت خدا بر مردم وحی است. حجت بین خدا و بندگان، عقل است. امام در آن‌جا خیلی ظریفانه تادّب را رعایت کرده، کلمه «علی» را نیاورده، نفرمود حجت مردم بر خدا؛ فرمود حجت بین مردم و خدا، عقل است؛ اما خود خدا چون صاحب قدرت و صاحب اختیار بود فرمود حجت مردم بر خدا عقل است. این «علی» در قرآن هست، اگر به کتاب کافی مراجعه نکنید، به این دو تا روایت مراجعه نکنید، به تفسیر این دو روایت مراجعه نکنید، این معنی اتلاف عمر است.

در اینجا فرمود: ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾، پس آن قدر عقل هنرمند است وقتی علیه الله می‌تواند حرف بزند، علیه رسول الله، عقل حرف می‌زند، نه هوس، نه وهم، نه خیال؛ البته کمترین چیزی که خدا خلق کرده است عقل است، شما در مسئله یقین این روایات را ببینید کمترین چیزی که خلق شده یقین است. مگر یقین به این آسانی گیر می‌آید؟ مگر برهان به آسانی گیر می‌آید؟ این هست.

در محکمه‌ای که یک طرف خدا، یک طرف خلق خدا، داور عقل است، چنین محکمه‌ای کجا باید ترسیم بشود؟ یک غزل لطیفی آن بزرگوار طبیب اصفهانی دارد که:

مرنجان دلم را که این مرغ وحشی     ٭٭٭ ز بامی که برخاست مشکل نشیند[11]

خلد گر به پا خاری، آسان برآرم ٭٭٭     چه سازم به خاری که در دل نشیند؟

به آن بخش پایانی می‌رسد:

بنازم به بزم محبت که آن جا     ٭٭٭ گدایی به شاهی مقابل نشیند

این خیلی لطیف است؛ اما از آن لطیف‌تر همین مضمون آیه است:

بنازم به بزم قضاوت که آن‌جا     ٭٭٭ خدایی و خلقی مقابل نشیند

این کجاست که یک طرف خدا و یک طرف بنده خدا دارند محاجّه می‌کنند؟ درباره چه محاجّه می‌کنند؟ کمترین چیزی که خلق شده است عقل است. همه ما موظف هستیم که عادل باشیم؛ اما آنهایی که فرعونی فکر می‌کنند می‌گویند جای اشیا را خودمان معین می‌کنیم، الآن فرق نظام اسلامی با نظام شرق و غرب همین است. اگر کشوری بخواهد اداره بشود سه عنصر رسمی می‌خواهد: یک عنصر مواد حقوقی است که عملیاتی است و کاربردی است که مجلس‌های هر کشوری عهده‌دار آن هستند. چگونه زندگی کنند؟ اقتصادشان، روابطشان، ترافیکشان، مالیاتشان، تجارتشان، این مواد حقوقی است که مجلس هر کشوری آنها را ترسیم می‌کند. ما هم مجلس داریم که موضوعات را مشخص می‌کند هم رساله عملیه مراجع داریم که احکامش را مشخص می‌کند.

قسمت دوم مبانی یعنی مبانی! مبانی این مواد است. به هر حال هر کشوری که مواد حقوقی دارد، به استناد اینکه می‌خواهد مستقل باشد، مواسات داشته باشد، مساوات داشته باشد، امنیت داشته باشد، آبادی داشته باشد، عدم مداخله داشته باشد، نفوذی نداشته باشد، محیط زیست داشته باشد، اینهاست که اینها مبانی است. به استناد این مبانی، آن مواد را مجلس قانون‌گذاری و اینها تنظیم می‌کنند.

کلید همه این مبانی عدل است. تا اینجا مشترک بین ما و دیگران است. از این به بعد مرز افتراق نظام اسلامی با کشورهای غیر مسلمان است. همه ما یعنی تمام این هفت میلیاردی که روی زمین زندگی می‌کنیم می‌گوییم کلید همه این مبانی عدل است، براساس عدل باید موادی تصویب بشود و عملیاتی. عدل هم این کلمه سه حرفی هم محبوب همه است هم معلوم همه است. عدل یعنی هر چیزی را سرجایش گذاشتن. تا اینجا مشترک است؛ اما جای اشیا کجاست؟ جای اشخاص کجاست؟ آنها که تفکّر فرعونی دارند می‌گویند: ﴿اَنَا رَبُّکُمُ الْاَعْلی﴾، [12] ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْری﴾[13] می‌گویند جای اشیا را ما مشخص می‌کنیم، جای اشخاص را ما مشخص می‌کنیم. صهیونیسم را می‌گوییم دارد از حق خودش دفاع می‌کند. آل سعود را می‌گوییم در حق خودش دفاع می‌کند. یمنی مظلوم را می‌گوییم متجاوز است. مگر فرعون غیر از این می‌گفت؟ فرعون که می‌گفت: ﴿اَنَا رَبُّکُمُ الْاَعْلی﴾؛ یعنی من خالق شما هستم؟ اینکه خودش بت‌پرست بود. درباریان فرعون می‌گفتند که اگر جلوی موسی را نگیری: ﴿یَذَرَکَ وَ آلِهَتَک‌﴾؛ [14] کذا و کذا. او خودش بت‌پرست بود. اینکه می‌گفت: ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْری﴾، اینکه می‌گفت: ﴿اَنَا رَبُّکُمُ الْاَعْلی﴾، یعنی قانون مملکت، افکار مملکت،‌اندیشه مملکت براساس‌اندیشه من باید دور بزند. الآن همان حرف است بدون نام فرعونی؛ لذا می‌گویند شراب و سرکه فرقی نمی‌کند. بول و عرق فرقی نمی‌کند، هر دو از بدن خارج می‌شود هر دو پاک است. ما می‌گوییم آن‌که این نظام را آفرید بدن را آفرید انگور را آفرید او می‌داند چه پاک است چه نجس است چه حلال است چه حرام است. این می‌شود منبع، منبع یعنی منبع! ما منبع داریم و مبنا داریم و ماده. آنها ماده دارند و مبنا و لاغیر! این فرق بین توحید و کفر است.

بنابراین:

بنازم به بزم قضاوت که آن‌جا     ٭٭٭ خدایی و خلقی مقابل نشیند

این دین است. از این بالاتر و عظیم‌تر و باشکوه‌تر فرض نمی‌شود. در اینجا فرمود انبیا آمدند اینها گوش ندادند. انبیا برهان اقامه کردند: ﴿ذلِکَ بِاَنَّهُ کَانَت تَاْتِیهِمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ﴾، با شواهد و معجزات ادعایشان را تثبیت کردند. آنها ﴿فَقَالُوا اَ بَشَرٌ﴾، این بشر هم بر مفرد اطلاق می‌شود هم چون اطلاق دارد یا اسم جمع است معنی جمع دارد. تا اینجا همه‌اش جمع بود، ﴿تَاْتِیهِمْ رُسُلُهُم﴾، اینها جمع است. ﴿فَقَالُوا﴾ جمع است. از این «رسل» به عنوان بشر یاد شده است که این ظاهرش مفرد است ولی باطنش جمع. ﴿فَقَالُوا اَبَشَرٌ یَهْدُونَنَا﴾، نه «یهدِینا». جمع است این. این بشر اسم جمع است، معنای جمعی را دارد. ﴿فَکَفَرُوا﴾، یک؛ از محافل مذهب روبرگرداندند، دو؛ ﴿تَوَلَّوْا﴾؛ درباره ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَ اسْتَغْنَی اللَّهُ﴾، دیگر نفرمود: «عنهم»؛ او مستغنی محض است، این یک: که درجه اوّل است. ﴿وَ اللَّهُ غَنِیٌّ﴾، دو: که درجه دوم است. انسان را گفتند یا فقیر است یا مستغنی است یا غنی است؛ گرچه تقسیم اساسی این است که موجود یا غنی است یا فقیر.

فقیر یعنی موجودی که نیازمند چیزی باشد، یک؛ و چیزی که نیازش را رفع بکند نداشته باشد، دو؛ این می‌شود فقیر. مستغنی کسی است که نیازمند است، یک؛ چیزی که نیازش را رفع بکند دارد، دو؛ این می‌شود مستغنی؛ لذا انسان یا فقیر است یا مستغنی به حسب ظاهر؛ اما غنی آن است که نیاز ندارد. نه اینکه نیاز دارد و عامل رفع نیاز خودش است.

پس اوّل سخن از استغنای الهی است، حذف متعلّق هم «یدل علی العموم». بعد هم فرمود: ﴿غَنِیٌّ﴾. بعد فرمود نه تنها غنی است حمید هم هست. دیگران که مستغنی‌ هستند چه کسی آنها را بی‌نیاز کرد؟ ﴿ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾؛ [15] تمام حمدها مختص اوست حالا چه بخواهید چه نخواهید، چه بدانید چه ندانید. شما آن منعمتان را شکر می‌کنید حالا خیال می‌کنید منعم این زید و عمرو است! فرمود: ﴿ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾، بارها به عرض شما رسید شخصیت‌هایی نظیر مرحوم آیت‌الله قاضی و دیگران حشرشان با اولیای الهی، اینها اگر چیزی به آنها می‌رسید فقط دو تا حرف داشتند، ما سه تا حرف داریم؛ اگر چیزی به ما بدهند اوّل سؤال می‌کنیم این چیست؟ می‌گویند این سبد میوه است. می‌گوییم چه کسی داد؟ می‌گویند فلان باغبان داد یا فلان باغدار داد. بعدها می‌فهمیم که چه کسی داد؛ اما ایشان همین دو تا حرف را داشت. سؤال می‌کرد که این چیست؟ می‌گفتند این میوه است. می‌فرمود: چه کسی آورد؟ نه چه کسی داد! داد معلوم است که خدا داد. فلان باغبان داد فلان آقایی که باغ دارد داد مثلاً. هر چه باشد یا کتابی را به کسی هدیه بکنند، سؤال نمی‌کردند که چه کسی داد. می‌گفتند چه کسی آورد؟ این یک نگاه توحیدی است. فرمود خدا مستغنی است برای فهم اوّل ما، یک؛ بعد غنی است که بالاتر از مستغنی است، دو؛ بعد استغنای دیگران را هم او تامین می‌کند حمید است، سه؛ دیگران فقیر محض‌ هستند: ﴿یَا اَیُّهَا النَّاسُ اَنتُمُ الْفُقَرَاءُ اِلَی اللَّهِ﴾.[16]

پرسش: اگر غنی باشد نباید بندگان فقیر داشته باشد.

پاسخ: چرا! بندگانش فقیر هستند؛ منتها حرفی در این اسدالغابة هست که از آن حکیم و از آن بردبار معروف عصر خودشان در این اسدالغابة که تقریباً دوازده هزار صحابی آنهایی که از یکساعت تا آنهایی که یک عمر خدمت حضرت بودند اینها را جمع کرد.

خدا سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی را رحمت کند! می‌فرمود این اسد الغابة فی معرفة الصحابه تقریباً دوازده هزار نفر را نام برده است. کسانی که یکساعت حضرت را درک کردند، تا کسانی که مرتّب در خدمت حضرت بودند، اینها به هر حال صحابی حضرت شناخته شدند. می‌فرمودند این دوازده هزار نفر یک طرف، وجود مبارک حضرت امیر یک طرف. این دوازده هزار نفر به‌اندازه حضرت امیر حرف نیاوردند. یکی از آن بزرگان معروف در همین اسدالغابة ایشان حضور داشت. معاویه گفت که اگر مشکلات مالی دارید مشکلات اقتصادی دارید بودجه همین قدر است و خدا همین قدر برابر آیات قرآن که نازل می‌کند ﴿وَ اِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ اِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ اِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾،[17] خدا برای شما همین مقدار نازل کرده است و اگر کم دارید برای اینکه خدا کم نازل کرد! این بزرگوار در جمع برخاست گفت معاویه! اینجا سه مطلب است تو داری خلط مبحث می‌کنی. مطلب اوّل اینکه در مخزن الهی روزی‌های نامتناهی است این چنین نیست که در مخزن خدا فیض محدود باشد. دوم اینکه ذات اقدس الهی عهده‌دار شده روزیِ تمام موجودات را حتی حرام‌گوشت‌ها را، نجس‌العین را، همین آیه شش سوره مبارکه «هود» همین است، ﴿وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْاَرْضِ اِلاَّ عَلَی اللَّهِ رِزْقُها﴾، حالا چه کار داری فلان خرس یا فلان خوک یا حرام‌گوشت است یا حلال‌گوشت! روزی آن به عهده من است، عائله من هستند تمام مار و عقرب عائله من هستند. نزد من پرونده دارند من روزی همه اینها را می‌دهم. گفت معاویه اینجا سه مطلب است: اوّل اینکه در مخزن الهی نِعَم نامتناهی است. دوم اینکه ذات اقدس الهی به‌اندازه کافی برای حفظ مردم داد. سوم اینکه تو روزیِ مردم را در خزانه خودت گذاشتی، ما روی این سومی اشکال داریم. ما روی اوّلی و دومی اشکال نداریم تا شما بگویید آیات این قدر است.

غرض این است که همیشه این مردان الهی بین مسائل توحیدی و غیر توحیدی فرق می‌گذاشتند. فرمود خدا غنی است، یک؛ محمود هم هست، دو؛ یعنی هر کس مستغنی است به برکت الهی است.

﴿زَعَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا اَن لَن یُبْعَثُوا﴾، خدای سبحان گاهی حد وسط معاد را ربوبیت قرار می‌دهد، چون خدا ربّ است یقیناً معاد هست، چرا؟ چون ربّ یعنی مالک مدیر، مربی، اینها مردم را باید بپرورانند این باید محکمه قضا داشته باشد، چون ربّ هست یقیناً معاد هست. گاهی به ربوبیت الهی قسم می‌خورد برای اثبات معاد. این قَسم‌های خدا قَسم به بیّنه است نه در قبال بیّنه. مثل اینکه کسی سوگند یاد کند بگوید به این آفتاب قسم الآن روز است. خدا وقتی قسم می‌خورد به دلیل قسم می‌خورد. می‌فرماید به ربوبیتم قسم معاد حق است، چون رب یعنی اینکه باید مدیر باشد. کسی در عالم هر کاری کرد کرد، حساب و کتابی نباشد؟ این ممکن نیست هیچ یعنی هیچ! هیچ ممکن نیست که ما ربّی داشته باشیم بدون محکمه. وقتی به ربوبیت خود قسم می‌خورد به حد وسط قسم می‌خورد. مثل کسی که به آفتاب قسم می‌خورد که الآن روز است.

﴿قُلْ بَلَی وَ رَبِّی﴾؛ قسم به پروردگار من معاد حق است. البته آنها حرمتی برای خود قسم قائل‌ هستند، ولی این احیای ارتکاز مخاطب است که من دارم به دلیل قسم می‌خورم. ممکن است کسی ربّ باشد، محکمه نداشته باشد؟ مالک باشد، مدیر باشد، مربی باشد، همه چیز بدهد و مسئولیت نخواهد؟ گاهی از راه معاد، وحی و نبوت صادر می‌شود می‌گوید چون معاد حق است یک راهنمایی هست. گاهی از ربوبیت معاد ثابت می‌شود، گاهی از ضرورت معاد، وحی ثابت می‌شود. اگر جایی هست راهنمایی هست. بارها به عرض شما رسید این خاندان گذشته از اینکه خلیفه خدا هستند، معصوم هستند، حجت بالغه الهی‌اند، امام‌اند، ولیّ هستند، اینها یک طرف؛ اینها رائد هستند که این دیر به ذهن می‌آید. رائد به معنای امام نیست، به معنای پیغمبر نیست، به معنای رسول و نبیّ نیست، به معنی خلیفه نیست؛ رائد یعنی پیشرو. همه شما به هر حال مکه رفتید، یک عده هستند که پیشرو هستند می‌روند آن‌جا جا تهیه می‌کنند از آن‌جا باخبرند از آن‌جا می‌آیند فرمودند ما رائد قیامت هستیم؛ یعنی رفتیم و آمدیم از آن‌جا باخبر هستیم. «اِنَّ الرَّائِدَ لَا یَکْذِبُ اَهْلَه‌»، [18] ما از آن‌جا می‌آییم. این فرمود ما پیشرو شما هستیم. اینکه فرمود: «لَوْ کُشِفَ‌ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِیناً»،[19] ما آن‌جا رفتیم دیدیم که بهشت چه خبر است، چون بیان نورانی امام رضا (سلام‌الله‌علیه) این است که بهشت و جهنم الآن مخلوق است: «لیس منا»؛[20] «فَقَالَ (علیه‌السّلام) لَا هُمْ مِنَّا وَ لَا نَحْنُ مِنْهُمْ مَنْ اَنْکَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَقَدْ کَذَّبَ النَّبِیَّ صلّی الله و علیه و آله و سلّم‌» از ما نیست کسی که بگوید بهشت و جهنم خلق نشده است. فرمود ما از آن‌جا می‌آییم. این حرف‌هایی است که دیر به ذهن می‌آید. فرمود: «اِنَّ الرَّائِدَ لَا یَکْذِبُ اَهْلَه‌».

پس گاهی ربوبیت حد وسط اثبات ضرورت معاد است، یک؛ گاهی حقانیت معاد حد وسط ضرورت اثبات وحی و نبوت است، دو. چون مقصدی هست، یک راهنما می‌خواهد، یک پیشرو می‌خواهد که فرمود: ﴿قُلْ بَلَی وَ رَبِّی لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ﴾.

 


[11] دیوان اشعار طبیب اصفهانی.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo