< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

97/02/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:تفسیر آیات 1 تا 5 سوره تغابن

﴿یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّماوَاتِ وَ مَا فِی الارْضِ لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ هُوَ عَلَی کُلِّ شَی‌ءٍ قَدِیرٌ (1) هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنکُمْ کَافِرٌ وَ مِنکُم مُؤْمِنٌ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (2) خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الارْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَکُمْ فَاَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ اِلَیْهِ الْمَصِیرُ (3) یَعْلَمُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَ الارْضِ وَ یَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَ مَا تُعْلِنُونَ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (٤) اَلَمْ یَاْتِکُمْ نَبَاُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ فَذَاقُوا وَ بَالَ اَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ اَلِیمٌ (5) ﴾

سوره مبارکه «تغابن» طبق نقل اکثر مفسران در مدینه نازل شد. سور قرآنی از نظر محل نزول و زمان نزول، سه طایفه‌ هستند: یک قسم نزولشان در مکه یقینی است؛ نظیر سوره «علق» و سایر عتائق از سور که در اوایل بعثت نازل شدند، یقیناً در مکه است. یک قسم جزء سوری است که در اواخر عمر مبارک حضرت نازل شدند، مثل «مائده» که جریان غدیر و اکمال نعمت و اتمام دین و امثال آن مطرح است، اینها یقیناً در مدینه است. قسم سوم سوری است که مورد اختلاف است که آیا در مکه نازل شد یا در مدینه؟ آن هم که اختلاف است آیا همه‌اش در مکه نازل شد یا همه‌اش در مدینه نازل شد یا تلفیقی از مکی و مدنی است؟ این گروه سوم که هم از نظر کلّ و بعض مورد اختلاف است، از نظر قلّت و کثرت مفسّران هم مورد اختلاف است. بعضی از آنها اکثری اهل تفسیر قائل‌ هستند که در مکه نازل شد، اقلّی قائل هستند در مدینه، بعضی از سور هستند که قائل می‌باشند که اکثری در مدینه نازل شد اقلّی در مکه. برخی از سور هم به طور تساوی است.

این سوره مبارکه «تغابن» اکثر مفسران بر این هستند که این در مدینه نازل شد و اصرارشان این است که آنچه در درون شماست، راز شماست، پنهان شماست خدا می‌داند، این اشراف و اشاره نسبت به منافقان است که در مدینه کم نبودند.

مطلب دوم درباره تسبیح است که ذات اقدس الهی گاهی به صورت فعل ماضی گاهی به صورت فعل مضارع، گاهی به صورت امر گاهی به صورت مصدر، سور قرآنی را به اینها منوّر کرده است. این ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الاعْلَی﴾، [1] که با امر شروع شد ﴿سَبَّحَ‌﴾ای که در بعضی از سور با فعل ماضی شروع شد، ﴿یُسَبِّحُ﴾ که در این سوره و مانند آن با فعل مضارع شروع شد، ﴿سُبْحَانَ الَّذِی اَسْرَی﴾، [2] که در سوره «اسراء» با مصدر شروع شد، نشانه تنوّع تسبیحات موجودات است و اشاره به تنوّع افعال انسان‌هاست در مسیر تسبیح.

مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿اِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ اِلاَّ یُسَبِّحُ﴾،[3] یا آنچه در آسمان و زمین‌ می‌باشند تسبیح‌گوی حق هستند یقیناً شامل انسان هم می‌شود در نظام تکوین. در بعضی از روایات آمده است یک کافر زبانش کفر می‌ورزد، ولی سایه او تسبیح می‌کند که منظور از سایه، آن قسمت بدنی او و تکوینی اوست؛ یعنی او تکویناً به غیر خدا تکیه نمی‌کند؛ منتها نمی‌فهمد که مورد اتّکای او چیست! به حسب تشریع کافر است، ولی در نظام تکوین نمی‌داند که به چه کسی دارد مراجعه می‌کند و از چه کسی دارد حرف می‌شنود؛ لذا آن عموم تسبیح شامل انسان هم می‌شود، ولی در نظام تشریع ﴿فَمِنکُمْ کَافِرٌ وَ مِنکُم مُؤْمِنٌ﴾ است.

مطلب بعدی این است که فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنکُمْ کَافِرٌ وَ مِنکُم مُؤْمِنٌ﴾، آنها که تفکر جبری دارند مثل اشاعره فکر می‌کردند که ـ معاذالله ـ این کفر و ایمان هم به جبر الهی و خلق ابتدایی الهی است و انسان مسئول نیست؛ نظیر آنچه در سوره مبارکه «نور» آمده این آیه سوره «تغابن» شبیه آیه سوره «نور» است. در سوره «نور» آیه 45 به این صورت آمده است: ﴿وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ فَمِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی بَطْنِهِ وَ مِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی رِجْلَیْنِ وَ مِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی اَرْبَعٍ﴾، یعنی خدا چند گونه خلق کرد. اینجا هم که فرمود خداوند انسان را خلق کرد: ﴿فَمِنکُمْ کَافِرٌ وَ مِنکُم مُؤْمِنٌ﴾، ـ معاذالله ـ یعنی خدا کافر خلق کرد، مؤمن خلق کرد! مثل اینکه آن‌جا ﴿یَمْشِی عَلَی بَطْنِهِ﴾ مثل خزنده‌ها. ﴿یَمْشِی عَلَی رِجْلَیْنِ﴾ مثل مرغ‌ها. ﴿یَمْشِی عَلَی اَرْبَعٍ﴾ مثل چهارپاها. از آن قبیل نیست، بلکه شما می‌فرمایید در سوره مبارکه «عبس» آیه هفده دارد که ﴿قُتِلَ الْاِنسَانُ مَا اَکْفَرَهُ﴾؛ مرگ بر انسان، چه چیزی او را کافر کرد؟ اگر ـ معاذالله ـ کفر به جبر و به خلق الهی باشد، دیگر ذات اقدس الهی نمی‌فرماید مرگ بر انسان، چه چیزی باعث کفر او شد. پس معلوم می‌شود که این ﴿فَمِنکُمْ کَافِرٌ﴾ یعنی به سوء اختیار، ﴿وَ مِنکُم مُؤْمِنٌ﴾، یعنی به حُسن اختیار و هرگز از سنخ آیه سوره «نور» نیست که ﴿وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ فَمِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی بَطْنِهِ وَ مِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی رِجْلَیْنِ وَ مِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی اَرْبَعٍ﴾ نیست.

پرسش: آنچا از انسان تکوین است مورد هدایت است، در غیر تکوین هم چیزی نیست که بخواهد ضامن باشد.

پاسخ: چرا هدایت تکوینی داریم، هدایت تشریعی؛ هدایت تکوینی فرمود: ﴿اَعْطی‌ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾[4] این هدایت تکوینی است و گرنه شما ببینید این گوسفندها و این برّه‌ها وقتی که به دنیا آمدند با اینکه مجرای تولد این کودک هم از پشت این مادر هست؛ اما هیچ برّه‌ای مادرش را اشتباه نمی‌کند، هیچ مادری هم برّه‌اش را اشتباه نمی‌گیرد. شامگاه که می‌شود وقتی آنها از چراگاه برمی‌گردند و از طرف دیگر این برّه‌ها برمی‌گردند یکی تلاش می‌کند که مادرش را پیدا کند، یکی کوشش می‌کند که بچه‌اش را پیدا بکند. این ﴿اَعْطی‌ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی﴾ است. در نظام تشریع هم که فرمود: ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾؛[5] ما قرآن فرستادیم برای هدایت مردم. هدایت مردم در نظام تکوین تخلّف‌پذیر نیست در نظام تشریع فرمود: ﴿فَمِنکُمْ کَافِرٌ وَ مِنکُم مُؤْمِنٌ﴾.

پرسش: ... غیر از تکوین چیزی نیست که به آن عمل کند.

پاسخ: چرا، تشریع همین نظام تشریعی است که اختیار دارد می‌تواند عمل بکند می‌تواند عمل نکند. اینکه می‌تواند عمل بکند می‌تواند عمل نکند مختار است مکلّف است بهشت و جهنم دارد، می‌شود تشریع و گرنه هیچ درختی را هیچ حیوانی را که به جهنم نمی‌برند.

در مسئله سوره مبارکه «نور» که آن فرمایش را فرمودند از آن قبیل نیست. در سوره مبارکه «کهف» آیاتی است که مثل آیه 37 نظیر آیه سوره مبارکه «عبس» است که آنجا هم ﴿قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَ هُوَ یُحَاوِرُهُ اَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِن تُرَابٍ﴾، دو نفر که یکی وضع مالیش خوب بود وارد باغ می‌شد گفت: ﴿مَا اَظُنُّ اَن تَبِیدَ هذِهِ اَبَداً﴾،[6] بعضی از افکار افکار جاهلی بود که کم و بیش هنوز هم در گوشه و کنارها هست می‌گویند ملک نمیر! این ملک نمیر مثلاً زمین را، باغ را می‌گفتند ملک نمیر. ظرف‌های مسی را می‌گفتند ملک نمیر. این ملک نمیر یک توهم جاهلی بود که می‌گفتند: ﴿مَا اَظُنُّ اَن تَبِیدَ هذِهِ اَبَداً﴾، وقتی وارد باغ شد این دیگر باغ نمیر است، برای اینکه آب که دارد درخت‌ها هم که از این آب استفاده می‌کنند، هرگز خشک نمی‌شود، ﴿مَا اَظُنُّ اَن تَبِیدَ هذِهِ اَبَداً﴾ و این مال ماست و به جای اینکه شاکر باشد، ﴿قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَ هُوَ یُحَاوِرُهُ اَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلاً﴾، به هر حال تو یک خاک بودی بعد نطفه شدی بعد یک انسان مستوی القامة شدی همه اینها به تدبیر الهی است باید خالق خود را بشناسی و بپذیری و بپرستی.

بنابراین طبق این گونه از آیات که کفر را به خود انسان اسناد می‌دهد و خود ذات اقدس الهی هم در قرآن کریم درباره کافر می‌فرماید: ﴿قُتِلَ الْاِنسَانُ مَا اَکْفَرَهُ﴾، معلوم می‌شود که این آیه‌ای که فرمود خدا خلق کرد: ﴿فَمِنکُمْ کَافِرٌ وَ مِنکُم مُؤْمِنٌ﴾، از سنخ ﴿وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِن مَاءٍ فَمِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی بَطْنِهِ وَ مِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی رِجْلَیْنِ وَ مِنْهُم مَن یَمْشِی عَلَی اَرْبَعٍ﴾ از آن قبیل نیست.

فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنکُمْ کَافِرٌ وَ مِنکُم مُؤْمِنٌ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ﴾، هر چه بکنید او بیناست برای محکمه هم آماده است.

پرسش: ...

پاسخ: اکثری آنها گرفتار کفر بودند، چون با «فاء» که نیست. اکثری آنها این طور بودند در آن فضا ذکر کافر را قبل از مؤمن کرد ولی در خیلی از موارد به عکس است.

فرمود: ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الارْضَ بِالْحَقِّ﴾، این گونه از آیات از غرر آیات هر سوره‌ای است که این نظام یا در لباس حق است یا در صحابت حق است، هیچ باطلی در این عالم نیست، ﴿رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً﴾، [7] هم مؤمنان می‌گویند: ﴿رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً﴾، هم خود ذات اقدس الهی فرمود که ﴿وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْاَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً﴾؛[8] فرمود ما لاعب نیستیم، کار ما باطل نیست، لغو و بطلان و یاوه در کار ما نیست، ﴿اَ یَحْسَبُ الْاِنسَانُ اَن یُتْرَکَ سُدی﴾؛[9] انسان خیال می‌کند که یاوه است کسی به فکر او نیست؟ این طور نیست نه مخلوق ما یاوه است و بی‌هدف؛ نه ما یاوه‌کار هستیم، نه خلقت این چنین است. هیچ بطلانی در خلقت نیست.

پرسش: ...

پاسخ: چون در آن‌جا ما را آفریدند می‌برند. کار ما نیست ما را آوردند ما را می‌برند در اختیار ما نیست. ما مگر به میل خود آمدیم؟ مگر به میل خود می‌مانیم؟ مگر به میل خود می‌رویم؟ این نظامی است که آورد و نگه می‌دارد و می‌برد. همه موجودات عالم هستی همین طور هستند. در برابر ذات اقدس الهی که حکیم محض است خلقتش و عنایتش عین حکمت است که کسی اراده‌ای نمی‌کند؛ اما در نظام تشریع بله ما مختار هستیم که حق را بپذیریم یا ـ معاذالله ـ نپذیریم.

پرسش: اشکال می‌کنند که ما نمی‌خواستیم بیاییم در این دنیا این همه رنج بکشیم.

پاسخ: هیچ رنجی نیست این رنج به سوء اختیار خود ماست، موجودی از عدم به وجود بخواهد بیاید نقص نیست تا رنج باشد. فرمود: ﴿وَ مَا اَصَابَکُم مِن مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ اَیْدِیکُمْ﴾، [10] ما چون «کژ روی جف القلم کژ آیدت»، [11] ( «کژ روی جف القلم کژ آیدت ٭٭٭ راستی آری سعادت زایدت.) ما چون بیراهه رفتیم آسیب می‌بینیم والا کسانی که مستقیم راه می‌روند تا ابد می‌روند و برای همیشه هم راحت‌ هستند. اگر رنجی هست به سوء اختیار خود ماست این طور نیست که در نظام علیه ما کسی تصمیم رنج بگیرد. عدمی که نقص محض است به وجود که خیر صِرف است راه پیدا کرد و به ما هم راهنمایی کردند که اگر این مسیر را بروید هیچ آسیبی نمی‌بینید، این ما هستیم که راه را ﴿یَبْغَونَهَا عِوَجاً﴾؛ بیراهه می‌رویم خیال می‌کنیم که زودتر به مقصد می‌رسیم.

پرسش: آیه دارد: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنسَانَ فِی کَبَدٍ﴾.[12]

پاسخ: رنج است، یعنی آدم باید زحمت بکشد ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنسَان﴾، این «لام» لام قَسم است، ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنسَانَ فِی کَبَدٍ﴾، نه کبِد؛ مکابده و رنج. انسان هر حال باید به گنج برسد. تا تلاش و کوشش نکند که چیزی گیرش نمی‌آید. آن وقت وقتی که تلاش و کوشش کرد قدر آن را هم می‌داند. ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنسَانَ فِی کَبَدٍ﴾،

فرمود: ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الارْضَ بِالْحَقِّ﴾، یعنی سراسر عالم را شما بررسی کنید یک گوشه باطل پیدا نمی‌شود که چرا این طور خلق کردی! میلیون‌های موجوداتی که در دریا هستند همه‌شان دانشکده پزشکی می‌خواهند. بعضی از اینها را شما می‌بینید؛ منتها قبلاً متاسفانه این طور بود الآن به لطف الهی سال‌ها برگشت آنچه اسرار خلقت بود همه‌اش سیر افقی بود وقتی می‌خواستند اسرار حیوانات را، اسرار گیاهان را، اسرار معادن را شرح بکنند این ماهی این طوری زندگی می‌کند این طوری جفتگیری می‌کند این طوری باردار می‌شود این طور فرزند می‌آورد؛ اما چه کسی کرد؟ و برای چه کرد؟ در برنامه‌های قبلی اصلاً نبود. این برنامه‌ها از جای دیگر می‌آمد. این اسرار خلقت را، نظام خلقت را که رسانه‌ها از جای دیگر تنظیم می‌کردند، همه‌اش «لاشیء» علم را تشریح می‌کردند؛ اما چه کسی کرد؟ برای چه کرد؟ این اصلاً نبود. به برکت انقلاب اسلامی این رسانه‌هایمان اینها را به این صورت درآوردند که ذات اقدس الهی اینها را خلق کرد این نظم دقیق که الآن صدها دانشکده است برای اینکه بفهمند این ماهی‌ها چگونه زندگی می‌کنند! اینها را چه کسی آفرید؟ همین طوری اتفاقی و شانسی درآمدند؟

خدا شیخنا الاستاد مرحوم حکیم الهی قمشه‌ای را غریق رحمت کند! می‌فرمود این تخم‌مرغ حالا این تخم‌مرغ طاووس این زرده‌ای دارد و سفیده‌ای، چیزی دیگر که ندارد. «عقل داند طایر از در بیضه بال و پر ندارد»[13] («عقل داند طایر‌اندر بیضه بال و پر ندارد ٭٭٭ آدمی در نطفه جان و حسن و زیب و فر ندارد.)این همه رنگ‌ها از این یک قطره زرد است و یک قطره سفید! کدام علم است؟ چه کسی می‌تواند بفهمد؟ یک بیان نورانی حضرت امیر در نهج دارد که این طاوس چند رنگ اگر پری که بنفش است این را بکَنی باز بنفش درمی‌آید. اشتباهی سبز دربیاید یا زرد دربیاید نیست.[14] اگر پری را که بنفش است بکَنی جایش همان بنفش درمی‌آید، از بس منظّم است! این محیّر العقول است این را که نمی‌شود گفت شانسی پیدا شد.

این نظم است، این نظم فرمود که شما ﴿ما تَری‌ فی‌ خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ﴾؛ [15] صدها دانشکده داشته باشید بخواهید یک ذره در خلقت این آبزی‌ها یا موجودات خشکی یا موجودات فضایی بررسی کنید ببینید یک گوشه‌ آن اشکال دارد پیدا نمی‌کنید، ﴿ما تَری‌ فی‌ خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ﴾. اختلاف هست که اختلاف رحمت و برکت است. اما تفاوت یعنی این حلقه یک گوشه‌اش فوت شده و کمبود دارد، این را می‌گویند تفاوت. فرمود در صدر و ساقه عالم تفاوتی نیست که مثلاً این سلسله هستی یک حلقه ظریف یا ضعیفی این گوشه فوت شده باشد، این می‌شود تفاوت؛ اما اختلاف باید باشد یکی بزرگ است یک کوچک است یکی دریایی است یکی صحرایی است.

فرمود در سراسر عالم شما یک ذره بی‌نظمی نمی‌بینید. تازه صدها دانشکده می‌خواهد یک گوشه از آن را بفهمد نه همه‌ آن را. الآن درباره انسان بسیاری از بیماری‌ها کشف نشده است. فرمود این را ما آفریدیم: ﴿ما تَری‌ فی‌ خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ﴾، ما ده‌ها بار نگاه بکنیم همین طور است، ﴿ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنقَلِبْ اِلَیْکَ الْبَصَرُ خَاسِئاً وَ هُوَ حَسِیرٌ﴾، نه یک بار، نه دو بار؛ این ﴿کَرَّتَیْنِ﴾، اصطلاحی در علوم عقلی است می‌گویند معقول ثانی، یک مشابه عرفی هم دارد. در معقول ثانی؛ چه معقول ثانی منطقی چه معقول ثانی فلسفی یعنی «ما لیس باول»، نه یعنی دوم. گاهی این مفهوم عقلی مرتبه دهم و دوازدهم هست چون در مرحله اوّل نیست به آن می‌گویند معقول ثانی. ما در تعبیرات گرچه حیف است با این مثال‌ها آدم آن ممثّل را بیان کند، اما در مسئله دوم مثلاً خانه‌ای که دست دهم هست می‌گویند این دست دوم است، یک خانه دست دوم خریدیم. دست دوم یعنی نو نیست، نه یعنی دومین است. فرش دست دوم این طور است، خانه دست دوم این طور است، مِلک دست دوم این طور است. معنای آن این است که «ما لیس باوّل». این مفهوم عرفی هم هست؛ اما این کجا و آن معقول کجا!

در آن‌جا فرمود شما ﴿کَرَّتَیْنِ﴾، نه یعنی دو بار که اگر بار سوم بررسی کنید مشکل پیدا می‌کنید. یعنی بیش از یکبار. ﴿ کَرَّتَیْنِ یَنقَلِبْ اِلَیْکَ الْبَصَرُ خَاسِئاً وَ هُوَ حَسِیرٌ﴾، یعنی «ما لیس باوّل». بار صدم هم که باشد؛ یعنی «ما لیس باوّل» است. شما صد بار هم این نظام آفرینش ماهی‌های دریا، پرنده‌های فضا، پرنده‌های زمین، اینها را بررسی کنید بی‌نظمی نمی‌بینید.

پرسش: ...

پاسخ: در داخله خودش بله، برای اینکه دارد اینها کسانی‌ هستند که ﴿یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ﴾، [16] اما بخواهد بی‌نظمی وجود بیاورد با نظم باید وجود بیاورد؛ یعنی باید از آتش استفاده کند تا مزرعه‌ای را بسوزاند این ﴿یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ﴾ همین است. بخواهد کسی را بکشد باید از ابزار کشتن کمک بگیرد. این فساد ﴿یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ﴾، ﴿یُفْسِدُونَ فِی الارْضِ﴾، فساد می‌کند؛ یعنی بی‌جا؛ اما طبق اصول علمی باید کسی را از پا دربیاورد یا زمینی را ویران کند یا خانه‌ای را بسوزاند، همه آنها براساس اصول علمی باید باشد. بدون اصول علمی ممکن نیست کسی ﴿یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ﴾ بشود.

مطلبی که سؤال شده این است که اگر علم امام (سلام‌الله‌علیه) سند فقهی نیست پس اداره امور مردم چرا به دست معصوم باشد، غیر معصوم هم می‌تواند اداره کند؟ این پاسخش هم قبلاً اشاره شد معصوم خلیفه عالم است کاری می‌کند که در این «مستخلف عنه» او هیچ فسادی پیدا نشود. هم در مسائل علمی از گزند خطا معصوم است، هم در مسائل عملی از آسیب خطیئه معصوم است. یک چنین کسی خلیفه خداست. هم در بیان احکام معصوم است، هم در اجرای احکام؛ اما مامور به علم غیب نیست مگر در مورد ضرورت. این طور نیست که کار جهان را مدیریت جهان را به غیر خلیفه خدا آدم بسپارد. اصل آزادی مردم است. غالباً در کتاب‌های اصول خواندید، اصل عدم ولایت احدی است بر احد که این اصل کسی است انسان آزاد خلق شد. خلیفه خدا یا منصوبین از طرف خلیفه خدا می‌توانند احکام و حِکَم الهی را برای مردم بیان کنند. آن وقت ذات اقدس الهی که خلیفه معین کرده است این خلیفه حافظ اصل دین است، کاری می‌کند که اصل دین محفوظ بماند آن جاها که ممکن است نظام محفوظ بماند آن جا که ممکن است جامعه محفوظ بماند آن‌جا که ممکن است جامعه ارباً اربا بشود از حق خودش هم ممکن است صرف نظر بکند. وقتی خواستند به قبر حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) دسترسی پیدا کنند که مثلاً قبر را بشکافند حضرت شمشیر کشید. فرمود: «اَمَّا حَقِّی فَقَدْ تَرَکْتُهُ مَخَافَةَ اَنْ یَرْتَدَّ النَّاسُ عَنْ دِینِهِم وَ اَمَّا قَبْرُ فَاطِمَةَ فَوَ الَّذِی نَفْسُ عَلِیٍّ بِیَدِه لَئِنْ رُمْتَ وَ اَصْحَابُکَ شَیْئاً مِنْ ذَلِک‌ لَاَسْقِیَنَّ الْاَرْضَ مِنْ دِمَائِکُم‌»؛[17] کلنگی به یکی از این قبرها بزنید زمین را به خونتان رنگین می‌کنم. هر چیزی حسابی دارد کتابی دارد خلیفه الهی معصوم الهی می‌داند که چه وقت قیام بکند، چه وقت قعود بکند. البته او کسی را که نصب کرده است چون منصوب از طرف خلیفه است ماذون است.

پرسش: قضایای شخص هم برای ما الگو هستند؟

پاسخ: قضایای شخصی اگر به نحو سنّت و دائمی باشد بله؛ اما یک وقت فلان ساعت در فلان روز آمده در یک روز دیگر آمده که متنوّع باشد نه؛ اما اگر به نحو سیره باشد چرا. سیره حضرت باشد این طور است. اما یک روز این گونه شد یک روز آن گونه شد اینها قضایای شخصی است اینها نه.

﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَ الارْضَ بِالْحَقِّ﴾، که این ﴿بِالْحَقِّ﴾ خیلی پیام دارد. ﴿وَ صَوَّرَکُمْ فَاَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ اِلَیْهِ الْمَصِیرُ﴾، که فرق سیر و صیرورت گذشت. انسان به سوی حق صیرورت پیدا می‌کند. مناسب آن عالم می‌شود. حالا آن عالم طوری است که میلیاردها سال باید بماند. میلیاردها سال می‌ماند غذا می‌خورد بدون نیاز به دفع. میلیاردها سال می‌ماند و خسته نمی‌شود. یک چنین عالمی است. ﴿یَعْلَمُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَ الارْضِ وَ یَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَ مَا تُعْلِنُونَ﴾، که ارشاد و جریان نفاقی است که در مدینه اتفاق افتاده بود. ﴿وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾، نه تنها از چشم و گوش شما باخبر است، نه تنها از صدر شما باخبر است، بلکه از «ذات الصدور» هم مطلع است. «ذات الصدور» آن خاطراتی است که انسان در درون سینه خود ذخیره کرده است آن خاطرات می‌شود «ذات الصدور»؛ یعنی در دل هست، صاحب دل هست، صاحب این خانه است. نه تنها خدا به صدور ما عالم است، بلکه به «ذات الصدور» عالم است.

فرمود: ﴿وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا فِی اَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾؛ [18] آنچه می‌گذرد او می‌داند. بنابراین آن کاری که منافقان داشتند در باطنشان یک حرف، در ظاهرشان یک حرف که در سوره قبلی بود آن‌جا فرمود ذات اقدس الهی عالم است که این ارشاد به آن مناسبت است.

فرمود: ﴿اَلَمْ یَاْتِکُمْ نَبَاُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ فَذَاقُوا وَ بَالَ اَمْرِهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ اَلِیمٌ﴾، فرمود شما مردم مکه آثار دیگران را دیدید هم از یهودی‌ها شنیدید هم ما به شما گفتیم هم سر راهتان است. در قرآن دارد در همان سوره مبارکه «حجر» شما که از مکه به طرف شام برای کالای تجاری رفت و آمد می‌کنید یک بزرگراه دارد که قافله از آن بزرگراه رد می‌شوند این بزرگراه را می‌گویند امام. این راه‌های فرعی را نمی‌گویند امام. آن بزرگراه که اگر کسی وارد آن شد به مقصد می‌رسد و از این و آن نمی‌پرسد. این اتوبان‌ها همین طور است، اینها را می‌گویند امام. در قرآن فرمود شما که از مکه حرکت می‌کنید به قصد تجارت به شام می‌روید این کالای تجاری را می‌خواهید حمل و نقل بکنید این قافله‌ها که رفت و آمد می‌کنند دو تا محل است سر راه شما است: ﴿اِنَّهُما لَبِاِمامٍ مُبینٍ﴾،[19] این سر راه شما است ما اینها را ویران کردیم قصه لوط بود در منطقه شام بود لازم نیست از این و آن بپرسید. سر راه شما است می‌بینید. شما که قصه لوط را شنیدید قوم لوط را شنیدید خانه‌هایشان را هم که می‌دانید سر راه شما است این دیگر لازم نیست که کتاب بخوانید. این دو تا شهر سر راه شما است برِ خیابان است برِ این بزرگراه است. این کوچه فرعی نیست که از این و آن بپرسید، ﴿اِنَّهُما﴾؛ یعنی این دو تا قریه‌ای که ما ویران کردیم، ﴿لَبِاِمامٍ مُبینٍ﴾؛ یعنی سر راه شما است، آن هم بزرگراه! شما که اینها را دیدید. مقداری را دیدید، مقداری را شنیدید. وضع شما هم به همین صورت در می‌آید. «اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا».

 


[11] مثنوی معنوی، مولوی، دفتر پنجم، بخش135.
[13] دیوان حکیم الهی قمشه‌ای (انتشارات علمیه اسلامیه)، ص598، غزل 187.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo