< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

96/12/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیات 1 تا 4 سوره ممتحنه

﴿یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ اَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ اِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُوْا بِمَا جَاءَکُم مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ اِیَّاکُمْ اَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ اِن کُنتُم خَرَجْتُمْ جِهَاداً فِی سَبِیلی وَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ اِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَ اَنَا اَعْلَمُ بِمَا اَخْفَیْتُمْ وَ مَا اَعْلَنتُمْ وَ مَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ (1) اِن یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ اَعْدَاءً وَ یَبْسُطُوا اِلَیْکُمْ اَیْدِیَهُمْ وَ اَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ (2) لَن تَنفَعَکُمْ اَرْحَامُکُمْ وَ لاَ اَوْلاَدُکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (3) قَدْ کَانَتْ لَکُمْ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی اِبْرَاهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ اِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ اِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَ بَدَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَ الْبَغَضاءُ اَبَداً حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ اِلاّ قَوْلَ اِبْرَاهِیمَ لِاَبِیهِ لَاَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَ مَا اَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِن شَی‌ءٍ رَبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَ اِلَیْکَ اَنَبْنَا وَ اِلَیْکَ الْمَصِیرُ (٤) ﴾

سوره مبارکه «ممتحنه» هم به لحاظ اینکه آن شخص مورد ابتلا قرار گرفت، از او به ممتحَنَه؛ یعنی به فتح یاد می‌شود و هم اینکه در آیه دَه همین سوره مبارکه دارد که ﴿یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اِذَا جَاءَکُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ﴾، که این می‌شود ممتحِنِه که این فتح و کسر در نام به مناسبت این دو قسمت است.

مطلب دیگر آن است که سوره‌هایی که در مکه نازل می‌شد محور اصلی‌ آن بیان توحید و نفی شرک و الحاد بود اثبات وحی و نبوت و اثبات معجزه و نفی تهمت‌ها بود و مانند آن؛ اما سُوری که در مدینه نازل شد گذشته از آن خطوط کلّی توحیدی و احکام فقهی و اجتماعی و اخلاقی و مانند آن، بحث نفاق هم مطرح است. در جریان نفاق، ذات اقدس الهی به مؤمنین می‌فرماید که شما مواظب باشید دو تا دشمن دارید که مبنای اصلی آنها عداوت با شماست، یک؛ این عداوت هم عداوت مکتبی است، بر ایمان و اعتقاد شما اینها نشانه رفته و هیچ رابطه‌ای را هم اینها امضا نمی‌کنند؛ نه به قولشان عمل می‌کنند نه به عهدشان وفادار هستند و نه زیر پای امضایشان ایستاده‌اند، چنین دشمنی هستند که ﴿لاَ یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ اِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً﴾ [1] لذا فرمود: ﴿فَقَاتِلُوا اَئِمَّةَ الْکُفْرِ اِنَّهُمْ لاَ اَیْمَانَ لَهُمْ﴾؛ [2] نه ﴿لا ایمانَ لهم﴾. اینها سوگند، امضا، تعهد، هیچ چیزی برای اینها مهم نیست. با چنین گروهی شما چگونه می‌توانید زندگی کنید؟ دشمن فکری شما که هستند، دشمن مال و جان شما هم که هستند، در تعهّدات به قول خود عمل نمی‌کنند، در قباله‌های رسمی به امضای خود پابند نیستند. اگر ملّتی این طور بود که زیر پای امضای خود نایستاده بود، با این نمی‌شود زندگی کرد. نسبت به شما هم هیچ علاقه‌ای ندارند و هیچ فرصتی هم به شما نمی‌دهند، این دشمنان شما هستند. ﴿لاَ یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ اِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً﴾، ﴿فَقَاتِلُوا اَئِمَّةَ الْکُفْرِ اِنَّهُمْ لاَ اَیْمَانَ لَهُمْ﴾، می‌شود با کافر کنار آمد؛ اما با مستکبر نمی‌شود کنار آمد؛ لذا در آیه هفت و هشت همین سوره مبارکه «ممتحنه» فرمود آن کفاری که فقط یک اختلاف مکتبی با شما دارند به قولشان عمل می‌کنند، به تعهّدشان عمل می‌کنند، به امضایشان معتقد هستند با اینها می‌توانید رابطه داشته باشید؛ اما آن کسی که ﴿لاَ اَیْمَانَ لَهُمْ﴾ نه «لا ایمان لهم» یمین، سوگند، امضا، به هیچ چیزی پابند نیست. ﴿لاَ یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ اِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً﴾؛ یعنی تعهّد، قرارداد، پیمان، به هیچ چیزی عمل نمی‌کنند. آن وقت

پرسش: اینها مصداق دارند؟

پاسخ: فراوان است، از دو طرف مصداق دارد.

مطلب دیگر این است که اینکه فرمود در حقیقت اینها عدوِّ الله هستند؛ یعنی با توحید مشکل جدّی دارند، با ایمان مشکل جدّی دارند، با حق مشکل جدّی دارند. اگر دشمن پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هستند، چون او مدّعی رسالت از طرف خداست و اگر دشمن شما هستند، برای اینکه شما به خدا مؤمن هستید. در بسیاری از موارد ملاحظه فرمودید که ذات اقدس الهی غیر خود را در کار خود شریک می‌داند به حسب عبارت لفظی. بعد به آن تحلیل نهایی که می‌رسد می‌فرماید همه اینها مجاری فیض و قدرت الهی‌ هستند جزء مدبّرات امر هستند هیچ کاری از آنها ساخته نیست فقط ماموریت.

ببینید در مسئله قوّت می‌فرماید: ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾، [3] یا ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾، [4] قوّت را به خیلی‌ها نسبت داد، ﴿وَ اَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾.[5] این قوّه را به خیلی‌ها اسناد می‌دهد. در خلقت می‌فرماید: او ﴿اَحْسَنُ الْخالِقینَ﴾ [6] است، معلوم می‌شود خلقت را به دیگری نسبت می‌دهد؛ اما خودش ﴿اَحْسَنُ الْخالِقینَ﴾ است. او ﴿خَیْرُ الْفَاصِلِینَ﴾ [7] است، او ﴿خَیْرُ الْحَاکِمِینَ﴾ [8] است. اینها نشانه آن است که ذات اقدس الهی بندگان خود را در بسیاری از اوصاف فعلی در کنار نام خود نام می‌برد؛ اما همه این آیات به آن اصول اوّلیه و محکمات توجیه می‌شود. وقتی که مسئله برهان توحید مطرح است رسول و مؤمنین اگر عزیزند به عزت الهی‌اند، ﴿الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً﴾؛ [9] [10] یعنی آنها عزیز نیستند. آنها آینه‌دار عزت ما هستند، همین! در سوره مبارکه «بقره» فرمود: ﴿اَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً﴾؛ [11] یعنی اگر ما به عده‌ای گفتیم: ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾، یا گفتیم: ﴿وَ اَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾، یا گفتیم: ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾، همه اینها مظاهر قدرت الهی و مجاری قدرت الهی‌ هستند. یا اگر درباره مسیح (سلام‌الله‌علیه) گفتیم: ﴿اِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِاِذْنِی﴾، این ﴿بِاِذْنِی﴾ تو خالق طیر هستی؛ وگرنه ﴿اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ﴾، [12] اگر خلقت است منحصراً متعلق به اوست. عزت است منحصراً متعلق به اوست. قوّه است منحصراً متعلق به اوست. این طور نیست که واقعاً دیگران عزیز باشند یا قوی باشند یا خالق باشند یا قادر باشند، اینها آینه‌دار قدرت الهی‌اند.

در اینجا هم اوّل تشریک را ذکر کرد، بعد توحید را. فرمود اینها دشمن من و شما هستند. به حسب ظاهر نام مبارک خود را کنار نام آنها و نام آنها را کنار نام خود می‌برد: ﴿لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ﴾، بعد کم‌کم به توحید می‌رسد که اگر اینها دشمن شما هستند برای این است که شما بنده من هستید و گرنه کاری با شما ندارند. پس محور اصلی عداوت آنها توحید است. این طور نیست که با شما از آن جهت که مردم مکه هستید دشمن باشند، یا شما کسانی باشید که اصلاً لایق دشمنی باشید. شما موجودی هستید که آمدید می‌روید. شما به احترام آن توحیدی که نسبت به من دارید مدار دشمنی بیگانه‌ هستید. ﴿لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ﴾ این اوّل تشریک است. مبادا اینها را به عنوان اولیا و سرپرست خود قرار بدهید! حساب نشده نسبت به اینها دوستی را ارزانی بدارید. یک وقت دوستی بر اساس عقل است آن‌جا دیگر القای مودّت نیست. این مودّت عاقلانه است، اتّخاذ است و مانند آن؛ اما القاء یعنی همین طوری رها کردن، این ممکن است بدون حساب باشد، ﴿تُلْقُونَ اِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ﴾. چرا اینها عدوّ هستند؟ عدوّ من و عدوّ شما هستند؟ کم‌کم مؤمنین را کنار می‌گذارند. ﴿وَ قَدْ کَفَرُوْا بِمَا جَاءَکُم مِنَ الْحَقِّ﴾ چون با وحی و نبوت من مخالف‌ هستند. می‌بینید دیگر سخن از مؤمنین نیست. ﴿وَ قَدْ کَفَرُوْا بِمَا جَاءَکُم مِنَ الْحَقِّ﴾، چون ﴿کَفَرُوْا بِمَا جَاءَکُم مِنَ الْحَقِّ﴾ و شما به همراه پیامبرتان (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به این وحی ایمان دارید، ﴿یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ اِیَّاکُمْ اَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ﴾؛ یعنی تمام عدوات آنها من هستم، توحید است. اگر با پیغمبر مخالف‌هستند، چون پیام توحید را می‌آورد. اگر با شما مخالف هستند، چون به پیغمبر ایمان دارید. این طور نیست که اینها بالاستقلال با شما مخالف باشند، یا بالاستقلال با پیغمبر مخالف باشند، اگر با شما دشمن‌اند برای این است که ﴿اَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ﴾. این ارجاع همه شرکت‌ها به وحدت است که هیچ اثری برای پیغمبر و مؤمنین نیست، چون شما حرف مرا می‌زنید مخالف هستند.

حالا این مسئله توحید و تحلیل همه کارها به توحید؛ یعنی واقعاً ﴿الْعِزَّة لِلَّهِ جَمیعاً﴾. دیگر مؤمن باید خودش حسابش را بکند که اگر آینه‌ای یک صورت خوبی را دارد نشان می‌دهد، چون آن صورت خوب است سیمای آینه زیباست و گرنه اگر صورتی خوب نبود این آینه ارزشی نداشت. اگر عنایت الهی نباشد آن وقت عزتی برای مؤمن نیست و همچنین خلقتی برای او نیست قدرتی برای او نیست، فرمود او ﴿خَیْرُ الرَّازِقِینَ﴾ [13] است. در بخش پایانی سوره «ذاریات» فرمود: ﴿اِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ﴾، [14] این ﴿هُوَ﴾ با «الف» و «لام» ی که روی خبر آمده مفید حصر است؛ یعنی دیگران رازق نیستند، آینه‌دارِ رازقیت خدا هستند. اینجا هم همین طور است که اگر یک وقت آیه‌ای مثلاً نام دیگران را کنار «الله» می‌برد یا نام رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را کنار «الله» می‌برد همین طور است. آن آیه معروف: ﴿اَطِیعُوا اللّهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الامْرِ مِنْکُمْ﴾ [15] هم همین طور است. درست است که رسول و اولوا الامر (علیهم‌السّلام) مطاع ما هستند؛ اما ببینید این آیه چقدر ظریفانه اوّل تثلیث، بعد تثنیه، بعد به توحید می‌رسد! اوّل تثلیث است: ﴿اَطِیعُوا اللّهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الامْرِ مِنْکُمْ﴾ که ائمه (علیهم‌السّلام) هستند. بعد نام ائمه را نمی‌برد: ﴿فَاِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْ‌ءٍ فَرُدُّوهُ اِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾، [16] برای اینکه اگر در خود امامت اختلاف کردید، اگر در امامت اختلاف کردید که به امام مراجعه نمی‌کنید، ناچار به پیغمبر مراجعه می‌کنید و قرآن. ببینید اوّل تثلیث است، بعد تثنیه: ﴿اَطِیعُوا اللّهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الامْرِ مِنْکُمْ﴾، این اوّل که تثلیث است. ﴿فَاِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْ‌ءٍ﴾ «حتی فی الامامة»، ﴿فَاِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْ‌ءٍ﴾ مراجعه کنید محکمه‌تان ﴿فَرُدُّوهُ اِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾، دیگر سخن از «اولوا الامر» نیست. این برای کیست؟ برای کسی است که به خدا ایمان دارد، دیگر سخن از رسول هم نیست: ﴿اِن کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَومِ الآخِرِ﴾، یعنی اگر رسول است حرف ما را می‌زند، اگر اولوا الامر است جانشین رسول هستند. این آیه اوّلش از تثلیث شروع می‌شود، بعد به تثنیه می‌رسد، بعد به توحید. تا روشن کند که آن ذوات قدسی حرف الله را می‌زنند، همه جا همین طور است، اصلاً قرآن کتاب توحید است. بیان می‌کند که انبیا آینه‌دار هستند، ائمه (علیهم‌السّلام) آینه‌دار اوصاف الهی و اسمای حُسنای الهی‌اند.

پرسش: ...

پاسخ: همین! یعنی مدبّرات امر هستند پیام او را می‌رسانند.

پرسش: ﴿لا تُشْرِکْ بِاللَّه﴾ [17] ‌ را چگونه معنا می‌کنید؟

پاسخ: همین، شرک است. خود قرآن هم می‌گوید برای خدا ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‌ءٌ﴾ [18] آن وقت دیگران حرف او را می‌زنند مدبّرات او هستند، پیام او را دارند می‌گویند. رسول او هم هستند، خلیفه او هم هستند، ﴿اِنِّی جَاعِلٌ فِی الاَرْضِ خَلِیفَةً﴾ [19] است.

فرمود در مسئله نظامی که با بیگانه می‌خواهید ارتباط پیدا کنید، القای مودّت مطلقا ممنوع است؛ ﴿اِن کُنتُم خَرَجْتُمْ جِهَاداً فِی سَبِیلی وَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی﴾، وجود مبارک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تجهیز کرده بود؛ اما برای همه نگفت که کجا می‌خواهیم برویم؟ آیا خیبر مورد نظر ماست یا جریان حدیبیه مطرح است یا خود مکه مطرح است؟ برای خیلی‌ها نفرموده بود. این حاطب بن ابی بلتعه که بحث آن دیروز گذشت این باخبر شد و گزارش داد. فرمود اگر در راه خدا، ببینید: ﴿فِی سَبِیلی﴾، اینجا دیگر توحید محض است، در راه من دارید حرکت می‌کنید، ﴿وَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی﴾ دیگر اینجا توحید محض است؛ سخن از رسول و مؤمنین مطرح نیست، چون رسول حرف او را می‌زند، مؤمنین به آن رسول ایمان دارند. فرمود اصل القای مودّت «بالقول المطلق» ممنوع است، این ذکر خاص بعد از عام است؛ چه دوستی علن چه دوستی سرّ هر دو ممنوع است، مخصوصاً دوستی سرّ در زمان جنگ و شب‌های عملیات و حمله. ﴿وَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ اِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ﴾، این ذکر خاص بعد از عام است که بدتر از آن مودّت علنی است. فرمود شما به هر حال رازی دارید، راز شما، این یک؛ و آن القای مودّت که اعمّ از راز و آشکار، دو؛ هر دو نزد من یکسان است. این طور نیست که اعلم باشد؛ یعنی اگر شما سرّی دارید من اعلم از شما هستم و اما براساس توحید، جا برای اعلم گفتن نیست، چون این طور نیست که دیگران عالم باشند و خدا اعلم باشد. دیگران اگر علمی هم دارند به عنایت الهی است؛ لذا ما اعلم را متکلم وحده بدانیم و افعل تفضیل ندانیم انسب است. ما آنچه برای شما مخفی است یا جزء اسرار شماست برای ما یکسان است. پرده‌ای برای ذات اقدس الهی فرض ندارد، نه اینکه خدا به علن بهتر از سرّ آگاه باشد. همان طور که در بحث دیروز ملاحظه فرمودید این ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ﴾ [20] ارشاد به نفی موضوع است؛ یعنی برای خدا غیبی نیست و گرنه علم که با غیب جمع نمی‌شود. علم یعنی شهود و حضور. علم به غیب یعنی چه؟ اگر علم هست یقیناً مشهود و حاضر است. این که فرمود: ﴿عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ﴾؛ یعنی عالم که نزد شما دو قسم است: یک قسم غیب است یک قسم شهادة، نزد ذات اقدس الهی کلاً مشهود است، این دیگر غیبی در کار نیست. ﴿وَ اَنَا اَعْلَمُ بِمَا اَخْفَیْتُمْ وَ مَا اَعْلَنتُمْ﴾، بعد فرمود القای مودّت «بالقول المطلق» مخصوصاً القای سرّی در زمان جنگ خطری را به همراه دارد که ﴿وَ مَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ﴾، شما بنا شد در راه خدا حرکت کنید؛ اما راه را گم کردید بیراهه می‌روید. اینها که بیراهه می‌روند و راه را گم می‌کنند، در بحث‌های قبلی مشخص شد که اینها فقط به فکر خودشان هستند. در سوره مبارکه «مجادله» با جمع‌بندی سوره «حشر» نتیجه این شد که اینها خودشان را فراموش کردند. آن‌که قبلاً بحثش بود این منافقین و امثال منافقین را خدا می‌فرماید اینها ﴿اَهَمَّتْهُمْ اَنْفُسُهُمْ﴾؛ اینها فقط به فکر خودشان هستند، این یک. در پایان سوره مبارکه «مجادله» فرمود: ﴿اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَاَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ﴾، آن‌گاه در سوره مبارکه «حشر» فرمود: ﴿وَ لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَاَنسَاهُمْ اَنفُسَهُمْ﴾؛ اینها خودشان را فراموش کردند، این دو. معنای آن این نیست که انسان دو تا روح دارد. اگر گفته می‌شود منافق یا سرمایه‌دار فقط به فکر خودش است، بعد در سوره «حشر» می‌فرماید اینها خودشان را فراموش کردند، یعنی این مرحله عالیه روح را که روح انسانی است انسانیت است این را فراموش کردند؛ مرحله نازله را که روح حیوانی است، به فکر حیوانیت هستند. نه اینکه انسان واقعاً دو تا روح دارد. در فرمایشات سیدنا الاستاد هم همین در می‌آید، نه اینکه انسان واقعاً چند تا روح دارد. همین‌هایی که قرآن در سوره «حشر» می‌فرماید اینها خودشان را فراموش کردند در سوره «مائده» و «نساء» و امثال آن می‌فرماید اینها فقط به فکر خودشان هستند: ﴿اَهَمَّتْهُمْ اَنْفُسُهُمْ﴾؛ یعنی اینها از آن جهت حیوان‌اند، نفس حیوانی‌شان به یاد آنهاست و از آن جهت که ﴿فَاَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾‌؛ [21] ﴿نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾، [22] [23] و مانند آن که ما دادیم، آن را فراموش کردند.

اینجا هم همین است آنها خودشان را فراموش کردند، آن راه اصلی را فراموش کردند، آن مودّت اصلی را فراموش کردند و گرنه برابر سوره «شوریٰ» یک مؤمن تمام مودّت را می‌دهد به اهل بیت. [24] به هزارها چیز ممکن است علاقه‌مند باشد؛ اما همه در راستای همین قرآن و عترت است. فلان گروه را، فلان مؤسسه را، فلان شخص را، فلان نهاد را دوست دارد، برای اینکه در مسیر قرآن و عترت هستند. این کثرت به آن وحدت برمی‌گردد؛ اما اگر نه، به هر جهت هر چه شد دوست دارد، آنها را قرآن می‌فرماید: ﴿فَهُمْ فی‌ اَمْرٍ مَریجٍ﴾، [25] مریج یعنی مریج! می‌گویند فلان شخص کارش هرج و مرج است یعنی چه؟ یعنی نظمی ندارد. تعبیر قرآن این است کسی در پایگاه فکری خودش یک محور اصلی ندارد، این در درونش بازار هرج و مرج است، ﴿فَهُمْ فی‌ اَمْرٍ مَریجٍ﴾. «امر مریج»؛ یعنی هرج و مرج! پس اگر کسی صدها نهاد را دوست دارد، صدها ارگان را دوست دارد، چون همه‌ آنها در مسیر نظام‌ هستند، این پراکنده نیست، این با ﴿الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾، [26] هماهنگ است، چون همه‌ آنها در یک مسیر هستند؛ اما اگر با هر گروهی هم که درآمد حرف‌های همان‌ها را می‌زند، این می‌شود: ﴿فَهُمْ فی‌ اَمْرٍ مَریجٍ﴾؛ این در هرج و مرج دارد زندگی می‌کند، در هرج و مرج که زندگی بکند به جایی نمی‌رسد. این اضغاث احلام، خواب آشفته برای کیست؟ شما ببینید این دسته سبزی‌هایی که از بازار می‌آورند هم خوراکی داخل آن است هم علف هرز داخل آن هست که می‌گویند «اضغاث»، «ضغث» همین است. کسانی هم که بیداری‌ آنها ضغثی است خواب‌هایشان هم اضغاث احلام است.

مرحوم کلینی (رضوان الله تعالی علیه) در همین جلد هشت کافی نقل می‌کند وجود مبارک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روز که می‌شد از اصحابش سؤال می‌کرد: «هَل مِنْ مُبَشِّرَات»؛ [27] دیشب در عالم خواب چه دیدید؟ حضرت طرزی شاگردانش را تربیت کرد که این خواب کلاس درس باشد برای آنها. بسیاری از معارف هم در عالم رؤیا برای خیلی‌ها کشف می‌شود. فرمود: «هَل مِنْ مُبَشِّرَات»، شما هشت ساعت در کلاس درس بودید چه دیدید؟ آنها هم می‌گفتند که ما چنین حالتی برای ماپیدا شد! فرمود قدری کمتر بخورید قدری با آن ذکر بخوابید، با آن نام بخوابید، با تسبیح حضرت زهرا بخوابید رو به قبله بخوابید، قدری مواظب شکم خود باشید، آدم آن طور می‌خوابد که هیچ خوابی نصیبش نشود؟! فرمود اصلاً خواب کلاس درس است.

پرسش: صحت و سقم خواب به چه چیزی است؟

پاسخ: میزان داریم، این کتاب و سنّت میزان است. روایات را گفتیم بر قرآن عرضه کنید، چه رسد به خواب! این معارف فراوانی که در قرآن است فرمود ما میزان فرستادیم. این میزان این ترازو را فرستاد برای همین جهت. حالا فرمود این کاری که شما انجام می‌دهید این ضغث است اضغاث احلام است ﴿فَهُمْ فی‌ اَمْرٍ مَریجٍ﴾. خیلی از علما برای خودشان برنامه‌ریزی کردند، هر کتابی را نخواندند، هر مقاله‌ای را نخواندند، هر روزنامه‌ای را نخواندند، یک مطلب علمی را خواندند و گرنه انسان انبار خاطرات را بگذارد اینجا انبار ضایعات می‌شود. فلان کس چه گفته؟ فلان کس چه گفته؟ فلان کس خنده کرده، فلان کس خندانده، این می‌شود انبار ضایعات! آن وقت این انبار ضایعات نه روز قدرت فکری دارد، نه شب رؤیای صالح دارد که این دستور روزانه حضرت بود این جلد هشت کافی خیلی کتاب شیرینی است. فرمود: ﴿وَ اَنَا اَعْلَمُ بِمَا اَخْفَیْتُمْ وَ مَا اَعْلَنتُمْ وَ مَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ﴾، بعد تحلیل می‌کند فرمود تنها این نیست که اینها به امضای شما به تعهّدات شما عمل نکنند، هر جا دستشان برسد خونتان را می‌ریزند، چنین چیزی هستند! ﴿اِن یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ اَعْدَاءً﴾، «ثقافت» همین یافتن، دسترسی پیدا کردن، کم‌کم به معنی فرهنگ به کار رفته است. فرمود اینها اگر به شما دسترسی پیدا کنند خونتان را می‌ریزند: ﴿اِن یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ اَعْدَاءً وَ یَبْسُطُوا اِلَیْکُمْ اَیْدِیَهُمْ وَ اَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ﴾؛ تبلیغات علیه شما دارند، توطئه علیه شما دارند، تمام تلاش و کوشش آنها این است که ﴿وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ﴾؛ این نظام شما به هم بخورد، این فکر شما به هم بخورد، توحید شما به هم بخورد. ببینید باز برمی‌گردد به آن رشته توحیدی و اصلی، برای اینکه اینها که چیزی نداشتند، مالی نداشتند، معدنی نداشتند که با اینها مخالف باشند، اینها جزء افراد ضعیف بودند.

پرسش: کفار با مسلمانان که جنگ می‌کنند به خاطر توحید است، اگر خودشان با همدیگر باشند چگونه است؟

پاسخ: همان اختلاف چیز بدی است. فرمودند اختلاف نکنید و از وجود مبارک حضرت امیر (سلام‌الله‌علیه) قبلاً این بیان نورانی آن حضرت نقل شد در نامه‌هایش هست در خطبه‌هایش هست چند جای نهج البلاغه این جمله نقل شده است که حضرت فرمود در بین امت پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هیچ کس مثل من مردم را به وحدت دعوت نمی‌کند: «لَیْسَ رَجُلٌ فَاعْلَمْ اَحْرَصَ[النَّاسِ‌] عَلَی جَمَاعَةِ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله عَلَیه و آلِهِ و سَلَّم وَ اُلْفَتِهَا مِنِّی‌»، [28] بعد فرمود: «وَ اِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یُعْطِ اَحَداً بِفُرْقَةٍ خَیْراً مِمَّنْ مَضَی وَ لَا مِمَّنْ بَقِی‌»، [29] این را حضرت بر اساس تاریخ نمی‌گوید، بر اساس سنّت الهی و علم غیب می‌گوید، می‌فرماید بدانید! ذات اقدس الهی نه در گذشته دور و نزدیک نه در آینده دور و نزدیک «الی یوم القیامة» هیچ ملّتی را که با هم اختلاف دارند خیر نمی‌دهد. حالا گذشته را ممکن است انسان بگوید که حضرت بر اساس تاریخ بگوید؛ اما آینده را که بر اساس علم غیب می‌گوید. از سنّت الهی خبر می‌دهد. سنّت الهی این است ملّتی که با هم مختلف‌ و ناسازگار هستند خدا به این ملّت خیر نمی‌دهد. اختلاف هم مستحضرید گاهی دست خود آدم است گاهی در اثر بدرفتاری آدم ذات اقدس الهی این اختلاف که یک بیماری بدخیمی است را دامنگیر افراد می‌کند. در سوره مبارکه «مائده» بحث آن گذشت فرمود از بس این یهودی‌ها و ترساها خلاف کردند خلاف کردند، من همه اینها را به جان هم‌انداختم. درباره یهودی‌ها با تعبیر تُندتری فرمود: ﴿وَ اَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ اِلی‌ یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾ [30] درباره ترسا و مسیحی‌ها یک مقدار رقیق‌تر ﴿فَاَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ اِلی‌ یَوْمِ الْقِیامَة﴾ [31] گاهی اختلاف در اثر اختلاف سلیقگی و اینهاست با گفتمان و نشست و دیدارها حلّ می‌شود. گاهی اختلاف یک غدّه بدخیمی است که در اثر رفتارهای ممتدّ سالیانِ دراز ذات اقدس الهی در بین امتی القا می‌کند. آن وقت آن اختلاف با نصیحت و نشست و همایش و کنگره حلّ نمی‌شود، چون او با دست غیب‌انداخته شده است، ﴿وَ اَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ اِلی‌ یَوْمِ الْقِیامَةِ﴾، ﴿فَاَغْرَیْنا﴾؛ هر دو آیه در سوره مبارکه «مائده» است.

غرض این است که اختلاف‌هایی که در درون خود انسان است اگر ـ خدای ناکرده ـ به آن وضع برسد هیچ! به آن وضع نرسد قابل درمان است. اینجا هم فرمود دشمنان شما این هستند؛ خون شما را می‌ریزند، مال شما را می‌گیرند حیثیت شما را می‌برند، با اینها رابطه نداشته باشید. ﴿وَ یَبْسُطُوا اِلَیْکُمْ اَیْدِیَهُمْ وَ اَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ﴾، تمام تلاش و کوشش این است که برگردید و کافر بشوید! شما گاهی به فکر منفعت‌های زودرس هستید، با دشمنانتان ممکن است پیوند برقرار کنید، ولی بدانید که نه از ارحامتان به شما خیری می‌رسد نه از اولادتان به شما خیری می‌رسد: ﴿لَن تَنفَعَکُمْ اَرْحَامُکُمْ وَ لاَ اَوْلاَدُکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾، شما در دنیا به فکر اینها هستید؛ اما اینها در آخرت به فکر شما نیستند. آن ﴿الْاَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ اِلاّ الْمُتَّقِینَ﴾؛ [32] ﴿یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ﴾، بعد می‌فرماید اینها مطالب تعلیمی است و حق است؛ اما قبل از شما سالیان متمادی افرادی بودند این نصایح را عمل کردند به مقصد رسیدند، پس اینها عملی است. ﴿قَدْ کَانَتْ لَکُمْ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾، درباره چه کسی؟ ﴿فِی اِبْرَاهِیمَ﴾، نگویید ابراهیم خلیل جزء انبیای اولوا العزم (علیهم‌السّلام) است ما چگونه به او تاسّی کنیم؟ نه، شاگردان خوبی هم او تربیت کرد، شما راه شاگردان او را بروید، این طور نبود که این راه را تنها ابراهیم خلیل رفته باشد. ﴿قَدْ کَانَتْ لَکُمْ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی اِبْرَاهِیمَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ﴾، در سوره مبارکه «احزاب» نسبت به خود پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آیه 21 فرمود: ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کَانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً﴾،[33] اما آن‌جا مؤمنین یاد نشدند، در آن آیه البته. ممکن است کسی بگوید تاسّی به پیغمبر کار آسانی برای ما نیست؛ اما در این آیه چهار سوره مبارکه «ممتحنه» فرمود که نه، افراد عادی که همراه ابراهیم خلیل (سلام‌الله‌علیه) بودند راه او را طی کردند.

شما به شاگردان ابراهیم خلیل تاسّی کنید. ﴿قَدْ کَانَتْ لَکُمْ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی اِبْرَاهِیمَ﴾، نه در جریان ذبح ولد به او تاسّی کنید، او مقاماتی دارد که ما نمی‌گوییم شما در آن قسمت به او تاسّی کنید. نمی‌گوییم در ﴿حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ [34] به ابراهیم تاسّی کنید، آن مقدر همه نیست؛ اما کارهای دیگری که به ارحامشان، به قبیله‌شان، به فامیل‌هایشان که اختلاف دینی داشتند گفتند: ﴿اِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ﴾. اینکه مقدورشان است. ما نمی‌گوییم به ابراهیم خلیل تاسّی کنید در آتش آفتادن! آن را نمی‌گوییم. اینکه با بستگان غیر موحّد خود هماهنگ نباشید این مقدور شماست. ﴿اِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ اِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾، این که مقدور است. حالا اگر آن کارهای بلند خلیل حق که «خلیل من که همه بتهای آزری بشکست» [35] [36] آن کار مقدور خیلی‌ها نیست به ما نگفتند که شما هم یک تبر بگیرید، این بت‌ها را ریز ریز کنید، آن مقدور همه نیست، یا ذبح ولد مقدور همه نیست، یا ﴿حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ مقدور همه نیست؛ اما به قوم و خویش غیر مسلمان بگویید ما رابطه‌ای با شما نداریم این که مقدور است، برای اینکه شاگردان ابراهیم خلیل هم این راه را رفتند ﴿اِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ اِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ﴾. حالا قوم و خویش نه، یک کشور کافری است بگویید ما با شما رابطه نداریم، این دیگر داخل کشور نیست این خیلی آسان است آن‌که خیلی سخت بود اینها به قوم و خویش خودشان می‌گفتند. اینجا حالا به بیگانه که خیلی آسان است، ﴿اِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ اِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ﴾؛ به آن مکتب شما ما کفر می‌ورزیم. ﴿وَ بَدَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَ الْبَغَضاءُ﴾؛ منشا آن هم شما هستید ما با کسی مخالف نیستیم شما مخالف حق هستید. ﴿حَتَّی تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ﴾؛ وقتی برگشتید موحد شدید، بین ما مودّت هست.

فرمود این را تاسّی بکنید. یک کار است که ابراهیم خلیل کرد ما نمی‌گوییم آن را شما تاسّی کنید؛ آن حکمتی دارد که مقدور همه نیست: ﴿اِلاّ قَوْلَ اِبْرَاهِیمَ لِاَبِیهِ لَاَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَ مَا اَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِن شَی‌ءٍ رَبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَ اِلَیْکَ اَنَبْنَا وَ اِلَیْکَ الْمَصِیرُ﴾، که این برمی‌گردد به اینکه آیا منظور پدر ابراهیم بود یا عموی ابراهیم؟ که ﴿یَا اَبَتِ﴾، [37] [38] ﴿یَا اَبَتِ﴾ می‌گفتند، ﴿سَاَسْتَغْفِرُ لَکَ﴾ [39] می‌گفتند، آیا عموی او بود یا پدر او؟ و مسلّماً پدر او نبود، عموی او و مانند آن بود و کفر ورزید و حضرت وعده مغفرت داد و ذات اقدس الهی فرمود برای کافر طلب مغفرت نکنید.

 


[35] دیوان سعدی، غزل40.
[36] «دگر به روی کَسم دیده بر نمی‌باشد ٭٭٭ خلیل من همه بت‌های آزری بشکست».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo