< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

96/09/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسير آيات 29 تا 40 سوره الرحمن

﴿يَسْئلُهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ (۲۹) فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (30) سَنَفْرُغُ لَكُمْ آيُّهَ الثَّقَلاَنِ (۳۱) فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۳۲) يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوْا مِن أَقْطَارِ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ فَانفُذُوْا لاَ تَنفُذُونَ إِلاّ بِسُلْطَانٍ (۳۳) فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۳٤) يُرْسَلُ عَلَيْكُمَا شُوَاظٌ مِن نَارٍ وَ نُحَاسٌ فَلاَ تَنتَصِرَانِ (۳۵) فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۳۶) فَإِذَا انشَقَّتِ السَّماءُ فَكَانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهَانِ (۳۷) فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۳۸) فَيَوْمَئِذٍ لاَ يُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لاَ جَانٌّ (۳۹) فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (٤۰)﴾

اينکه فرمود هر موجودي که در آسمان‌ها يا زمين است، از خدا سؤال مي‌کند، براي آن است که ذات اقدس الهي يک حقيقت نامحدود است؛ چه اينکه در خطبه نوراني، همان اوّلين خطبه نهج البلاغه آمده است که اگر کسي خدا را به اوصاف زائد بر ذات وصف بکند: «فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَه‌» تا مي‌رسد به اينجا که «فَقَدْ حَدَّهُ»؛ خدا را محدود کرده است؛ در حالي که خدا حقيقت نامتناهي است. اگر خدا حقيقت نامتناهي است، هر موجودي در هر زماني در هر زميني چيزي بخواهد، خدا سبحان به او پاسخ مثبت مي‌دهد. اين دعاي نوراني «جوشن کبير» که هزار يا بيش از هزار نام در آن هست، اين هزار در هست يا هزار کليد هست که زير مجموعه آن هم هزارها کليد و درهاي ديگر است. اين کليد را هم به دست افراد داعي مي‌دهند که «الدُّعَاءُ مِفْتَاح‌» است. اين دعا در روايات دارد که دعا کليد در اجابت است.[1] هر کسي سؤالي دارد بعضي موجودات برتر مثل فرشته‌ها، سؤالات خاص دارند، انبيا سؤالاتشان مخصوص است، ائمه(عليهم السلام) سؤالاتشان مخصوص است، علما درخواست علم دارند، گنهکارها درخواست مغفرت دارند، کساني که مشکلات مالي دارند درخواست سعه رزق دارند. هر کاري هر چيزي از ذات اقدس الهي بخواهند که ﴿يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ شامل آن است، خدا پاسخ مثبت مي‌دهد. چون اين چنين است، از آن طرف فرمود: ﴿أَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَ‌ وَجْهُ اللَّهِ‌﴾،[2] از اين طرف هم خدا حقيقت نامحدود است از اين طرف هم قدرت او بي‌کران است، از طرفي هم ﴿بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَليمٌ﴾[3] است، از اين طرف فرمود هر چه خواستيد گرفتيد؛ منتها بايد از او بخواهيد: ﴿وَ آتَاكُم مِن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ﴾،[4] اما اينکه فرمود: ﴿سَنَفْرُغُ لَكُمْ أيُّهَ الثَّقَلاَنِ﴾، اين ﴿سَنَفْرُغُ﴾ ظاهر فراغت اين است که ما از کاري که قبلاً مشغول بوديم از آن فارغ شديم به کار جديد مي‌پردازيم، اين برای موجودي است که محدود باشد، موجودي که «لَا يَشْغَلُهُ شَيْ‌ءٌ عَنْ شَيْ‌ءٍ»[5] و «لَا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْن‌»،[6] اين فراغت يعني چه؟ اگر موجودي محدود باشد که «شَغَلُهُ» يا «لَا يَشْغَلُهُ شَيْ‌ءٌ عَنْ شَيْ‌ءٍ»، «شَأْنٌ عَنْ شَأْن‌»، اين مي‌تواند بگويد ما قبلاً آن کار را انجام مي‌داديم، وقتي از آن کار فارغ شديم حالا اين کار را انجام مي‌دهيم. اما اگر موجودی ﴿أَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَ‌ وَجْهُ اللَّهِ‌﴾ بود، ﴿عَلي‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدير﴾[7] بود، ﴿بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَليمٌ﴾[8] بود، حقيقت نامتناهي بود، ﴿مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾[9] بود، فراغت معنا ندارد. معلوم مي‌شود اين فراغت به لحاظ قابل است، شما چون تدريجاً اين مراحل را طي مي‌کنيد، تدريجاً آن جواب سؤال را از خدا دريافت مي‌کنيد. اين فصول چهارگانه تدريجاً ظهور مي‌کنند، تدريجاً سؤال دارند تدريجاً جوابشان را دريافت مي‌کنند. ما «تارةً» در دنيا هستيم، «اُخريٰ» در برزخ هستيم، «اُخريٰ» در ساهره معاد هستيم، «اُخريٰ» در بهشت هستيم ـ إن‌شاءالله ـ. اين مراحل چهارگانه را ما به تدريج طي مي‌کنيم، پس سؤال‌هاي ما به تدريج است. ما وقتي در دنيا هستيم سؤال دنيايي داريم، وقتي وارد برزخ شديم از آن سؤال فارغ مي‌شويم به سؤال ديگر مي‌پردازيم. وقتي از برزخ به ساهره معاد رسيديم از برزخ فارغ مي‌شويم به ساهره معاد مي‌رسيم سؤال معادي داريم. از ساهره معاد به بهشت رسيديم ـ إن‌شاءالله ـ از ساهره قيامت و ساحت قيامت رهايي پيدا مي‌کنيم فارغ مي‌شويم وارد بهشت مي‌شويم سؤال بهشتي و جديد داريم. پس اين فراغت به لحاظ سائل است نه به لحاظ مجيب، به لحاظ سؤال هست نه به لحاظ جواب. اين «سين» هم «سين» تحقيق است نه «سين سوف» و تسويف و امثال آن، مثل «سين»ي که در سوره مبارکه «توبه» است که ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾؛[10] «سَيري الله» نه يعني بعدها خدا مي‌بيند! يعني تحقيقاً خدا مي‌بيند. اگر «سين» و «سوف» در اين گونه از موارد به کار رفت، اينها براي تحقيق است نه براي استقبال، ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ﴾، با اينکه در سوره مبارکه «يونس» همان آيه 61 دارد که همين که وارد کار مي‌خواهيد بشويد در مشهد ما هستيد: ﴿مَا تَتْلُوا مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَ لاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ﴾، «أفاض»؛ يعني وارد شد. به حاجيان مي‌گويند که غروب عرفات از عرفه به طرف مشعر بياييد: ﴿ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ﴾[11] مردم غروب عرفه که شد، از عرفات به مشعر مي‌آيند، شما هم همين کار را بکنيد، ﴿ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ﴾. اينجا هم دارد همين که مي‌خواهيد وارد کار بشويد، در مشهد ما هستيد، در محضر ما هستيد، ﴿إِلاّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شَهُوداً﴾. پس اين چنين نيست که در سوره «توبه» ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ﴾، اين «سين»، «سين سوف» باشد؛ يعني يقيناً خدا مي‌بيند. اينجا هم ﴿سَنَفْرُغُ﴾، نه يعني «سين سوف» باشد بعدها؛ شما به تدريج داريد پيش مي‌آييد، سؤالتان تدريجي است ما هم جوابمان تدريجي است؛ وگرنه اين چنين نيست که ما قبلاً مشغول کاري باشيم، از کار ديگر غافل باشيم يا به کار ديگر نپردازيم، وقتي از آن فارغ شديم به کار ديگر مي‌پردازيم! ما با هر کسي هستيم و اگر او بخواهد از فيض خاص ما برخوردار باشد، بايد اين معيت را خودش توجيه کند. ما سه نحوه معيت داريم: يک معيت مطلقه داريم که با همه هستيم اين معيت قيّوميه است در سوره «حديد» فرمود: ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾[12] هر جا باشيد ما هستيم؛ چه مؤمن چه کافر، چه مسلم چه عادل چه فاسق. اين معيت قيّوميه است که اختصاصي ندارد. دو تا معيت است که يکي مربوط به مؤمنين است براي کفار نيست، يکي مربوط به کفار است براي مؤمنين نيست که آن معيت‌هاي خاصه است. فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ﴾،[13] ﴿أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقينَ﴾،[14] يعني با آنهاست که کمک بکند، دست آنها را بگيرد. آن ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾، معيت قيّوميه مطلقه است، خصوصيتي ندارد. اما ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذينَ اتَّقَوْا﴾،[15] ﴿إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ﴾، اين با شما هست که کمکتان بکند. با کفار هست که آنها را بگيرد. آنهايي که پشت درهاي بسته تصميمي مي‌گيرند: ﴿هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لاَ يَرْضَي مِنَ الْقَوْلِ﴾،[16] همين که درها را بستند، دارند تصميم مي‌گيرند، بيتوته مي‌کنند، ﴿إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لاَ يَرْضَي مِنَ الْقَوْلِ﴾، اينکه پشت درهاي بسته، شبانه جلسه سرّي تشکيل مي‌دهند، ما آن‌جا هستيم. ما آن‌جا هستيم که اينها را بگيريم، همان جا مي‌گيريم آنها را؛ منتها حالا دادشان بعداً در مي‌آيد. پس سه نحوه معيت براي ذات اقدس الهي هست؛ سه نحوه به سؤال پاسخ مي‌دهد: يک سؤال عمومي است که قيّوم است، قيّوم به متقوّم پاسخ تقويمي مي‌دهد. چيزي که نيازمند به قيّم هست، ذات اقدس الهي با او هست، او را نگه مي‌دارد، اين مطلق است، اين رحمت رحمانيه است. اما ‌﴿رَحْمَتي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‌ءٍ﴾،[17] آن رحمت رحمانيه است به استناد رحمت رحمانيه قيّوميت مطلقه هم هست. اما با مؤمنين هست، ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذينَ اتَّقَوْا﴾ اين به موسي و هارون(سلام الله عليهما) فرمود برويد: ﴿إِنَّني‌ مَعَكُما﴾؛[18] بعد جمع‌بندي کرد فرمود وقتي که مي‌رويد نزد فرعون، ﴿اذْهَبَا إِلَي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَي﴾،[19] وقتي آن‌جا رفتيد من هم آن‌جا هستم، ﴿ائْتِيَا﴾؛[20] بياييد، يعني من آن‌جا هم هستم. اين «إئتِ» را کسي مي‌گويد که خودش پيشاپيش آن‌جا باشد. فرمود من آن‌جا هم هستم، آن‌جا با سه نفرتان هستم. اين دو طايفه از آيات است يک طايفه مي‌گويد: ﴿مَعَكُما﴾، به موسي و هارون(سلام الله عليهما) تا نصرت بدهد. آن طايفه آيات مي‌گويد من با هر سه شما هستم با فرعون هستم که او را بگيرم، با شما هستم که دستگيري کنم. غضب او با رحمت او هم جمع مي‌شود، چون «لَا يَشْغَلُهُ شَيْ‌ءٌ عَنْ شَيْ‌ءٍ» است. با شما هستم که ياري کنم، با او هستم که او را بگيرم، هر دو هست. پس گاهي به صورت تفصيل هست، مثل ﴿إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذينَ اتَّقَوْا﴾. گاهي به صورت ﴿وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لاَ يَرْضَي﴾ همين که پشت درهاي بسته دارند تصميم مي‌گيرند من آن‌جا هستم که آنها را بگيرم گاهي با هم هستند، مثل آن طايفه ثانيه‌اي که به موسي و هارون(سلام الله عليهما) مي‌فرمايد من با شما دو نفر و با فرعون که سه سومي هستند، با هر سه شما هستم که شما را ياري کنم و او را بگيرم. بنابراين «لَا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْن‌» «لَا يَشْغَلُهُ شَيْ‌ءٌ عَنْ شَيْ‌ءٍ» و امثال آن. پرسش: الله وقتی بسيط است چگونه .؟ پاسخ: اگر بسيط نامتناهي است اين طور است. اين بيان نوراني حضرت امير در همان اوّلين خطبه نهج البلاغه است که اگر کسي او را به وصف زائد بر ذات متّصف کند «فَقَدْ حَدَّه‌» در حالي که او محدود نيست. وقتي نامتناهي است بسيط نامتناهي است همه جا حضور دارد «ببساطته و عدم تناهي»؛ لذا «لَا يَشْغَلُهُ شَيْ‌ءٌ عَنْ شَيْ‌ءٍ» يا «شَأْنٌ عَنْ شَأْن‌» و امثال آن. پس اين ﴿سَنَفْرُغُ﴾ به لحاظ قابل است نه به لحاظ فاعل. اين طور نيست که حالا خدا مشغول کاري باشد، از کار ديگر باز مي‌ماند و بعداً به آن کار مي‌رسد و فراغت پيدا مي‌کند! پرسش: قابل که نمی‌تواند ؟ پاسخ: ما قابل تدريجي هستيم، در دنيا هستيم بعد از دنيا وارد برزخ مي‌شويم. بيان نوراني حضرت امير است که فرمود: «تَنْتَقِلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَي دَار»;[21] پرسش: چطور می‌تواند خدا را محدود کند؟پاسخ: نه، خداوند که محدود نيست، خود قابل محدود است. «تَنْتَقِلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَي دَار»؛ فرمود مرگ هجرت است انتقال است، «وَ لَكِنَّكُمْ تَنْتَقِلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَي دَار». حالا ما که در دنيا هستيم، ذات اقدس الهي که کار برزخي را نسبت به ما انجام نمي‌دهد. اين نه براي اينکه او نمي‌تواند يا مثلاً مشغول کار ديگر است، براي اينکه ما نيستيم تا آثار برزخي را دريافت بکنيم. پرسش: محدوديت را به خودش نسبت داده؟ پاسخ: محدود که نه! اينکه فرمود: ﴿سَنَفْرُغُ﴾، با اينکه فرمود: ﴿أَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَ‌ وَجْهُ اللَّهِ‌﴾، با اينکه فرمود: ﴿يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾، حالا ﴿يَسْئَلُهُ﴾ مگر اين سؤال به نوبت است تا خدا ـ معاذالله ـ بفرمايد به که شما صبر کنيد من کار آقا را انجام بدهم بعد کار شما را! الآن شما مي‌بينيد ميلياردها موجود از دريايي، فضايي، زميني و آسماني مي‌گويند «يا الله»! نياز همه را يکجا انجام مي‌دهد، اين طور نيست که حالا مشغول کاري شد، از کار ديگر باز بماند ـ معاذالله ـ اين طور نيست. پس اگر در آيه‌اي مي‌بينيم که از فراغت خدا سخن به ميان مي‌آيد، براي اينکه آن سؤال‌کننده‌ها متدرّج هستند. ما مادامي که در دنيا هستيم سؤالات دنيايي داريم، وقتي وارد برزخ شديم ما از دنيا فراغت پيدا مي‌کنيم وارد برزخ مي‌شويم سؤال جديد داريم ذات اقدس الهي به سؤال ما پاسخ مي‌دهد. وگرنه الآن هم موجوداتي که قبل از ما رحلت کردند الآن در برزخ هستند نيازهاي آنها را هم برطرف مي‌کند. شما در روايات برزخ ملاحظه بفرماييد اگر کسي مُرد، مؤمن بود وارد صحنه ايمان مي‌شود نزد مؤمنان مي‌برند. اوّلاً مي‌گويند صبر کنيد اين به حال بيايد اين انتقال از دنيا به برزخ يک چيز روشني نيست دفعتاً انسان مي‌بيند که صحنه عوض شد، خيلي‌ها نمي‌دانند که مرده‌اند. اين تلقين ميت که مي‌گويند بدان! «أَنَّ الْمَوْتَ حَق‌»؛[22] يعني الآن اين حالتي که براي تو پيش آمد، اين حالت مرگ است تو مُردي. تنها تو نيستي همه ما اين چنين هستيم، خيلي‌ها نمي‌دانند که مرده‌اند، دفعتاً مي‌بينند که وضع عوض شد، صحنه عوض شد. افرادي ديگري مي‌بينند، جاي ديگري هستند نمي‌دانند منتقل شدند. خواص البته مي‌دانند که منتقل شدند، ولي توده مردم برايشان روشن نيست، بعد از مدتي مي‌فهمند که منتقل شدند. به اين ميت در قبر مي‌گويند که بدان! «أَنَّ الْمَوْتَ حَق‌» و «ان السؤال في القبر حق» اينها حق است. وارد برزخ شد، مي‌گويند يک کمي صبر کنيد به حال بيايد، وقتي به حال آمد از آنها سؤال مي‌کند که فلان دوست چطور است؟ فلان دوست چطور است؟ اين مي‌گويد حالشان خوب است يا مثلاً در فلان حالت هستند. گاهي سؤال مي‌کنند که فلان رفيق ما چطور شد؟ مي‌گويند اين که قبل از من مُرد. اينها مي‌گويند پس چرا اينجا نياوردند؟ ديگران پاسخ مي‌دهند که «هَويٰ هَويٰ»؛[23] اين وسط‌ها سقوط کرده است. اين ظاهراً با شما بود، ولي باطناً با شما نبود. اين اوضاع برزخ است. پس اين فراغت برای خود ماست که از يک صحنه فارغ مي‌شويم وارد صحنه ديگر مي‌شويم، سؤال جديد داريم پاسخ جديد دريافت مي‌کنيم. وگرنه اين طور نيست که ذات اقدس الهي وقتي مشغول کاري باشد، از کار ديگري باز بماند، بعد بفرمايد وقتي من از آن کار فارغ شدم وارد اين کار مي‌شوم! اين طور نيست.

مطلب ديگر اين است که اين فصل دوم سوره مبارکه «الرحمن» که مربوط به عالم بعد از مرگ است، دارد آن عالم بعد از مرگ را براي ما ترسيم مي‌کند، نه اينکه در عالم بعد از مرگ اين سؤال و جواب‌ها واقع مي‌شود. دو مطلب است: يکي اينکه وقتي انسان وارد آن صحنه شد، اين مطلب‌ها برقرار مي‌شود؛ دوم اينکه نه، آن صحنه بعد از مرگ را؛ يعني صحنه برزخ و قيامت و بهشت را يا جهنم را الآن براي ما ترسيم کرده است، بعد مي‌فرمايد کدام‌ يک دروغ است؟ مي‌فرمايد وضع جهنم اين است، اين جهنمي است که مجرمان تکذيب مي‌کنند. مجرمان که در قيامت باور دارند، تصديق مي‌کنند! ذات اقدس الهي مي‌فرمايد در قيامت، ما از مجرم سؤال مي‌کنيم جهنم را نشانشان مي‌دهيم، مي‌گوييم اين جهنم است: ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾،[24] ﴿أَ فَسِحْرٌ هذَا﴾،[25] شما در دنيا مي‌گفتيد اينها شعر و سِحر و کهانت و حرف‌هاي ديگر است! ﴿أَ فَسِحْرٌ هذَا﴾؟ آنها مي‌گويند: نه، ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا﴾‌؛[26] البته همين‌هايي که کور هستند، همين‌ها که ﴿نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمي﴾[27] به همين کورها مي‌گوييم: ﴿أَ فَلَا تُبْصِرُون‌﴾، مگر نمي‌بينيد؟! بله ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا﴾. اين معنا هم قبلاً در سوره مبارکه «طه» گذشت که کافر کور محشور نمي‌شود؛ اينکه فرمود: ﴿مَن كَانَ فِي هذِهِ أَعْمَي فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَي﴾،[28] يعني همان گونه که در دنيا کور بود همان گونه ما اين را کور مي‌کنيم. کافر در دنيا کوري‌اش به چيست؟ او مسجد و حسينيه و حرم را نمي‌بيند و مراکز فساد را مي‌بيند در قيامت هم همين گونه است او بهشت و انبيا و اوليا و مؤمنين را نمي‌بيند جهنم را مي‌بيند. مي‌گويد شما مگر در دنيا اين طور نبودي؟ الآن همين طور هستيد. چرا مي‌گويي مرا کور محشور کردي؟ ما شما را کور محشور نکرديم وقتي که مي‌گويند: ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني‌ أَعْمي‌﴾،[29] خدا در قرآن مي‌فرمايد که ﴿كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسي﴾‌؛‌[30] مگر در دنيا چه طوری بودي؟ دنيا که مسجد و حرم و حسينيه و اينها را نمي‌ديدي، مراکز فساد را مي‌ديدي. الآن هم بهشت و اهلش را نمي‌بيني جهنم را مي‌بيني، جهنم را به خوبي مي‌بيند. وقتي خدا مي‌فرمايد: ﴿أَ فَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾، مي‌گويند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا﴾؛[31] به همين کورها هم مي‌گويد؛ لذا در سوره «طه» فرمود که همان گونه که بودي همان گونه محشور کرديم ما کاري ديگر نکرديم. اين طور نبود که تو بصير باشي و ما تو را اعمي بکنيم. در دنيا خيلي از چيزها را نمي‌ديدی الآن هم در آخرت آن چيزها را نمي‌بيني. در دنيا خيلي از چيزها را مي‌ديدی الآن هم همان‌ها را مي‌بيني.

بنابراين اينکه مي‌فرمايد: ﴿هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي﴾، يعني دارد ترسيم مي‌کند که بهشتي هست وضعش اين است، جهنمي هست وضعش اين است، جهنمي که مجرمون آن را تکذيب مي‌کنند، در قيامت که جهنم، آن‌جا هيچ کسي نيست که جهنم را تکذيب بکند. در آيات بعد که مي‌خوانيم دارد که ﴿هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتىِ يُكَذِّبُ بهَِا المُْجْرِمُون ٭ يَطُوفُونَ بَيْنَها وَ بَيْنَ حَميمٍ آن ٭ فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ﴾،[32] مگر در قيامت کسي جهنم را تکذيب مي‌کند؟ پس معلوم مي‌شود ترسيم صحنه معاد است در دنيا، نه اينکه در قيامت اين چنين مي‌گوييم! الآن مي‌گوييم بهشت هست، جهنم هست، بهشت وضعش اين است جهنم وضعش اين است، جهنمي که مجرمون تکذيبش مي‌کنند؛ وگرنه در قيامت که مجرم جهنم را تکذيب نمي‌کند. در قيامت مي‌گويد: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا﴾. خودش هم در جهنم غرق است بنده خدا! پرسش: ...؟ پاسخ: بله در آن ﴿يَرِثُونَ﴾،[33] که آيه سوره مبارکه «مؤمنون» بود که ﴿يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ﴾ آنجا رواياتش هم هست که بهشت را براي همه آماده کردند در صورت لياقت. جهنم را براي همه آماده کردند در صورت عدم لياقت. مؤمنان گذشته از اينکه وارد بهشت خودشان مي‌شوند، ﴿يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ﴾، جاي ديگران را هم مي‌گيرند؛ يعني جاي ديگراني را که اگر لايق بودند به آنها مي‌دادند، حالا چون در اثر بي‌لياقتي بهشت را ترک کردند، به اينها ارث مي‌رسد. به آنها مي‌گويند اينجا جاي شما بود درباره جهنمي‌ها هم همين طور مي‌گويند که اين جاي شما بود مي‌توانستيد اينجا بياييد ولي به سوء اختيار خودتان راه را عوض کرديد.

بنابراين اينکه فرمود: ﴿سَنَفْرُغُ لَكُمْ أيُّهَ الثَّقَلاَنِ﴾، نه يعني ما قبلاً مشغول کاري بوديم به اين کار نپرداختيم الآن به اين کار مي‌پردازيم. اين شما هستيد که متدرّج هستيد و فيض ما را به تدريج دريافت مي‌کنيد؛ وگرنه «وَ لَيْسَ عِنْدَ رَبِّكَ صَبَاحٌ وَ لَا مَسَاء».[34] ﴿الثَّقَلاَنِ﴾، «ثَقَل» يعني وزين. غير از ثقيل است. گرچه ثقيل هم به معناي وزين است، ﴿إِنَّا سَنُلْقي‌ عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلا﴾؛[35] فرمود وحي سبک‌مغز نيست، وزين است، سنگين است، اين قول، قول سنگين است، بي‌محتوا نيست، ﴿إِنَّا سَنُلْقي‌ عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلا﴾. هم ثَقَل و هم ثقيل؛ منتها ثَقَل براي آن وزنه‌دارها و وزين‌بودن‌هاست، ثقيل أعم است ثِقل هم أعم است. شما آيا چون روي زمين هستيد از اين جهت سنگين هستيد يا نه، آن فطرتي که من به شما دادم يک فطرت سنگين و وزيني بود؛ منتها شما به سوء اختيارتان به هم زديد. به جهنمي‌ها و بهشتي‌ها از جن و انس به هر دو خطاب مي‌کند، اينها که ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[36] هستند ثَقل بودنِ آنها به لحاظ فطرت آنهاست که ذات اقدس الهي فطرت طيّب و طاهري به آنها داده است؛ وگرنه اينها ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾. پرسش: پس برای يک لحظه هم که شده جهنّمی‌ها بهشت را می‌بينند ...؟ پاسخ: نه، اصلاً يک لحظه هم فيض است. لذّت است، ديدنش خوب است. اينها يک لحظه هم حاضر نبودند مسجد و حسينيه و حرم بروند. اگر ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً﴾,[37] بله، نشان مي‌دهند. اما اصلاً کاري با مسجد و دين و خدا نداشتند. اينها ـ معاذالله ـ در اثر اينکه معرفت‌شناسي آنها حسّ و تجربه است، ابطال‌پذيري و اثبات‌پذيري در مدار حسّ و تجربه است، اگر چيزي را آزمايشگاه موش جواب داد، قبول دارند؛ اما چون ﴿في‌ قُلُوبِهِمْ مَرَض‌﴾[38] را آزمايشگاه موش جواب نمي‌دهد باور نمي‌کنند، مي‌گويند اين فسون است و فسانه. اين منتظر است که فتوا را از آزمايشگاه موش بگيرد باورشان اين است ـ معاذالله ـ که ترس از جهنم مثل ترس از سوسک است. بعضي‌ها تصريح مي‌کنند بعضي‌ها به کنايه مي‌گويند؛ مي‌گويند معيار شناخت و علمي بودن اين است که حسّ و تجربه باشد، همان حرف بني‌اسرائيل که ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي نَرَي اللَّهَ جَهْرَةً﴾،[39] يک؛ ﴿أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً﴾،[40] دو. چيزي را که ما با چشم مسلّح يا بي‌سلاح نبينيم باور نمي‌کنيم و علمي نيست ـ معاذالله ـ مي‌گويند خدا اثبات‌پذير نيست، جهنم و بهشت و دين و وحي اثبات‌پذير نيست. اگر کسي از مار و عقرب بترسد، اين علمي است، چون راه اثبات دارد. اگر کسي از سوسک بترسد آزاد است، ولي راه علمي نيست. مي‌گويد اينها که به بهشت اميدوارند يا از جهنم مي‌ترسند؛ مثل اينکه از سوسک مي‌ترسند راه علمي نيست، اين حرف خيلي‌هايشان است که از غرب اين حرف تلخ را آوردند. همان حرف ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي نَرَي اللَّهَ جَهْرَةً﴾ است. روزنامه‌هاي قبل از پيروزي انقلاب از زبان رئيس شوروي سابق صريحاً مي‌گفت که خدايي نيست ـ معاذالله ـ وگرنه ما هم مي‌ديديم و روزنامه‌ها هم نوشتند، اين همان حرف ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي نَرَي اللَّهَ جَهْرَةً﴾ است. جواب موساي کليم و جواب همه انبيا اين است که اينها ﴿مُتَبَّرٌ مَا هُمْ فِيهِ وَ بَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾،[41] کف معرفت‌شناسي حسّ و تجربه است، بالاترش نيمه تجربي رياضي است، بعد کلامي است، بعد فلسفي است، بعد عرفان نظري است، اينها در کف معرفت‌شناسي‌اند، اينها دلشان مي‌خواهد که هر چه موجود است با چشم ديده بشود. اينکه يک لحظه هم به سراغ دين نيامده بود و دين را افيون مي‌دانست، يک لحظه هم بهشت را نمي‌بيند؛ اما آنها که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً﴾، مقداري با بهشت بودند، آنها بله ممکن است مقداري هم ببينند. پس ﴿سَنَفْرُغُ لَكُمْ﴾، فراغت به لحاظ قابل است نه به لحاظ فاعل. ﴿الثَّقَلاَنِ﴾ هم به احترام جنّ و انس به احترام همان نظام فطرت آنهاست که موجود گرانبهايي هستند و قرآن کريم هم بر اينها حرمتي قائل است. ﴿يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوْا مِن أَقْطَارِ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ فَانفُذُوْا لاَ تَنفُذُونَ إِلاّ بِسُلْطَانٍ﴾، حالا بعد از اينکه مسئله قيامت را خدا ترسيم کرده است، در فضاي ترسيم شده ارض و سماي قيامت، مي‌فرمايد کجا مي‌خواهيد برويد؟ «أَيْنَ تَفِرُّون‌» بخواهيد آسمان برويد که راه بسته است؛ بخواهيد زمين فرو برويد که راه بسته است. شما با سلطنتي بخواهيد نفوذ بکنيد، آن سلطنت را هم که نداريد. «أَيْنَ تَفِرُّون‌»؛ کجا مي‌خواهيد برويد؟ ﴿فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ﴾.[42]

بنابراين اين سؤال و جواب در قيامت نيست، چون در قيامت قدرت مطلقه حق براي همه روشن است، عجز مطلق همه براي همه روشن است و هيچ کسي قدرت کاري را ندارد: ﴿لاَّ يَتَكَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ﴾؛[43] اما صحنه قيامت را دارد ترسيم مي‌کند، مي‌فرمايد در آن صحنه هيچ کسي نمي‌تواند حرکت بکند از جايي به جايي برود ﴿إِلاّ بِسُلْطَانٍ﴾، چه اينکه هيچ کسي نمي‌تواند حرف بزند الا به اذن خدا: ﴿لاَّ يَتَكَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ﴾ مگر کسي مي‌تواند حرف بزند؟ مثل دنياست که آزاد باشد؟ کلّ صحنه قيامت که فرمود: ﴿إِنَّ الأوَّلِينَ وَ الآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾؛[44] مگر کسي مي‌تواند حرف بزند؟ حرف زدن آزاد است؟ ﴿لاَّ يَتَكَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قَالَ صَوَاباً﴾، آن روز است که اهل بيت(عليهم السلام) به اذن خدا سخن مي‌گويند کلمات آنها را در روايات ما آمده است که چه مي‌فرمايند و امثال آن. آن روز خلاصه حرکت ممنوع است، قدرت محدود است دنياست که هر کسي هر کاري مي‌خواهد بکند آزاد است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo