< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

95/02/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسير آيات 16 تا 23 سوره محمد(ص)

﴿وَ مِنْهُم مَن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّي إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِكَ قَالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفاً أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ (۱۶) وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدي وَ آتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ (۱۷) فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلاّ السَّاعَةَ أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةً فَقَدْ جَاءَ أَشْرَاطُهَا فَأَنَّي لَهُمْ إِذَا جَاءَتْهُمْ ذِكْرَاهُمْ (۱۸) فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَ مَثْوَاكُمْ (۱۹) وَ يَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْ لاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَ ذُكِرَ فِيهَا الْقِتَالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَي لَهُمْ (۲۰) طَاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ فَإِذَا عَزَمَ الأمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَكَانَ خَيْراً لَهُمْ (۲۱) فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِي الأرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ (۲۲) أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمَي أَبْصَارَهُمْ (۲۳)﴾

مقصود از تقييد نهر عسل در بهشت به ﴿مُصَفًّی﴾

در اين بخش از سوره مبارکه‌اي که به نام پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) است، بعد از اينکه فرمود «أنهار» چهارگانه در بهشت است و منظور از ﴿عَسَلٍ مُصَفًّی﴾[1] ـ که تعبير به اسم مفعول کرده است ـ اين نيست که اين عسل با موم بود و بعد ما او را تصفيه کرديم؛ مثل اينکه مي‌فرمايد: ﴿رَفَعَ السَّماوَاتِ﴾،[2] معنايش اين نيست که آسمان‌ها پايين بودند و بعد خدا اينها را بالا برد؛ يعني «خلق السّماوات مرتفعةً» و «خلق العسل مصفًّی». در جريان تطهير اهل بيت(عليهم السلام) هم همين‌طور است، «طَهَّرَهُم‌»[3] نه اينکه ـ معاذالله ـ سابقه طهارت نداشتند و بعد خدا تطهيرشان کرد، بلکه «خَلَقَهُم مُطَهَّرين». پس «عسل مصفّی»، «رفع سماوات» و «تطهير اهل بيت» به اين معناست که حدوث اينها، پيدايش و پرورش اينها با اين سبک بود.

تقسيم مستمعان وحی به جاهلان و عالمان

مسئله تقسيم مستمعان وحی ـ برابر سوره مبارکهٴ «انبياء» و «انعام» و ساير سُوَر، خداي سبحان نسبت به پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) دو کار کرد ـ يکي تقسيم عمومي بود، زيرا افرادي که مي‌آيند يکسان نيستند؛ ديگری هم تعيين افراد و خصوصيت بعضي از افراد را ‌ ذکر فرمودند که اين شخص براي چه منظور مي‌آيد يا آن شخص براي چه منظوري مي‌آيد! اينکه فرمود: ﴿وَ مِنْهُم مَن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّي إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِكَ قَالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾، اين شخص يا براي توهين و مسخره آمده يا به علت بي‌تفاوتي آمده است؛ اين گروه در برابر علما و دانشمندان قرار گرفتند که قبلاً بحث آن اشاره شد: در سوره مبارکه «قصص» فرمود که دانشمندان در قبال افراد ساده و کوته‌نظر ‌هستند؛ آنها که قارون را ديدند يک عدّه گفتند: ﴿يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ﴾[4] و يک عدّه هم گفتند: ﴿قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ﴾ و اما علما ﴿وَ قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً وَ لاَ يُلَقَّاهَا إِلاّ الصَّابِرُونَ﴾،[5] اين دو نگاه است: نگاه عالمانه و نگاه جاهلانه! جاهلان آن‌طور مي‌گويند: ﴿يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ﴾ و عالمان هم مي‌گويند: ﴿وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ﴾؛ همين دو نگاه در محضر و مشهد پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) هم بود، عدّه‌اي بهره‌هاي علمي مي‌بردند، عالمانه مي‌آمدند و علمشان زياد مي‌شد، متّقيانه مي‌آمدند و تقواي اينها زياد مي‌شد؛ يعني هم در بخش انديشه رشد مي‌کردند و هم در بخش عزم و تصميم و اراده و انگيزه مصمّم‌تر مي‌شدند. آنها که براي تحقير و توهين و مانند آن مي‌آمدند، جاهلانه وارد مي‌شدند و جاهلانه و فاسقانه خارج مي‌شدند: ﴿وَ مِنْهُم مَن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ حَتَّي إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِكَ قَالُوا لِلَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ مَاذَا قَالَ آنِفاً﴾؛ يعني ديروز يا ديشب در اين جلسه چه گفت؟ به تاز‌گي چه گفت؟ مستأنف هم از همين باب است؛ «أنف» هم چون پيش درآمد است و اوّل چيزي که ظهور مي‌کند «أنف» است، «اوّلُ مَا يَبْدُوا» را مي‌گفتند «آنِف». ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ﴾، در بخش‌هايي از سوره مبارکهٴ «انعام» مشابه اين تعبير آمده است؛ آيه 25 سوره مبارکهٴ «انعام» اين بود: ﴿وَ مِنْهُم مَن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَ جَعَلْنَا عَلَي قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذَانِهِمْ وَقْراً وَ إِن يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لاَ يُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّي إِذَا جَاءُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذَا إِلاّ أَسَاطِيرُ الأوَّلِينَ﴾.

تبيين پيامد سوء رفت و آمد جاهلان وحی نزد پيامبر

آن وقت آثار سوء اين‌گونه از رفت و آمدها را هم ذکر مي‌کند که ﴿وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾؛[6] اينها هم «نائي»‌ هستند و هم «ناهي»؛ هم خودشان دور از معرفت ديني‌ می‌باشند و هم نهي از معروف مي‌کنند و ديگران را باز مي‌دارند ﴿وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾. اينکه مي‌گويند حج تمتّع برای «نائي» است، «نائي» يعني دور در برابر «قريب»؛ اينها هم «نائي»‌اند و دور هستند، هم «ناهي»اند و دور مي‌دارند؛ مثل ﴿الَّذِينَ يَصُدُّونَ﴾[7] که ﴿يَصُدُّونَ﴾ هم «يَنْصَرِفُون بِأنْفُسِهِم» و هم «يَصْرِفُون غَيرَهُم»، اينها هم «نائي»‌اند و هم «ناهي». و اما آنچه در سوره‌ مبارکه‌ای که به نام پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) می‌باشد آمده است، فقط افرادي بودند که «نائي» بودند؛ ديگر اينکه ديگران را نهي بکنند، در اين سوره از نهي آنها سخني به ميان نيامده است، فقط مي‌گفتند که چيست؟ خدا فرمود: ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ﴾؛ اينها نمي‌خواهند بفهمند و از همان اوّل براي استنکار مي‌آيند، در بخش انديشه جاهلانه به سر مي‌برند و در بخش انگيزه هوسرانانه ﴿وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ﴾، وقتي عقل و علم نباشد رهبري آنها را فقط هوا و ميل به عهده مي‌گيرد.

ازدياد هدايت و اعطای تقوا، ثمره رفتن عالمان نزد پيامبر

در قبال اينها ﴿وَ الَّذِينَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدي﴾ در بخش‌هاي علمي ﴿وَ آتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ﴾ در بخش‌هاي عملي که بارها ملاحظه فرموديد مسئول علم در درون ما چيزي است و مسئول عمل در درون ما چيزی ديگر که هيچ ارتباط ضروري بين اينها نيست! ممکن است انسان مطلبي را صد درصد بداند ديني است و حق است و عمل نکند، چون آن مسئول عمل يک قوّهٴ ديگر است که فلج شده است، اين «كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍ تَحْتَ [عِنْدَ] هَوَی أَمِير»[8] اين است! عزم و اراده و تصميم برای عقل عملي است که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»[9] و اين هميشه در سنگر جنگ با هوس و هواست که گاهي شکست مي‌خورد؛ اگر او شکست خورد، شما به اين آقا مدام آيه بده! او خودش آيه گفته، تفسير کرده و کتاب او هم چاپ شده است! او که مشکل علمي ندارد! آن عقلي که استدلال مي‌کند قضيه و قياس و تقرير و برهان و اينها را تشکيل مي‌دهد مسئول انديشه و جزم است، از مسئول جزم هيچ کار عملي ساخته نيست؛ مثل اينکه چشم و گوش موظف‌ هستند که مار و عقرب را ببينند، مي‌بينند! اما از چشم و گوش هيچ کاري ساخته نيست که فرار بکنند، فقط دست و پا است که فرار مي‌کنند؛ اگر دست و پا فلج بود و شخص ويلچري بود، شما مدام عينک بده، دوربين بده، ذرّه‌بين بده، ميکروسکوپ بده، تلسکوپ بده، او که مشکل علمي ندارد! مدام آيه و روايت بخوان! آيه و روايت مشکل کسي را حلّ مي‌کند که او جاهل باشد و بخواهد عالِم بشود؛ اما کسي که عالِم شد، ولي آن نيرويي که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان» در جهاد دروني از هوس شکست خورده است که «كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍ تَحْتَ [عِنْدَ] هَوَی أَمِير»، هيچ کاري از او ساخته نيست! لذا عالماً و عامداً گناه مي‌کند؛ اين استدلال نوراني وجود مبارک حضرت موساي کليم به فرعون همين است، فرمود براي تو مسلّم شد که حق با من است، ديگر چه مشکلی داريد؟ ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلاّ رَبُّ السَّماوَاتِ وَ الأرْضِ بَصَائِرَ﴾؛[10] براي تو مسلّم شد که اينها معجزه است، تو مشکل علمي نداري! اين ﴿وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾[11] هم همين است، با اينکه صد درصد براي فرعون روشن شده بود که حق با موساي کليم است؛ اما علم نيمي از قضيه است؛ بخش وسيعي از کار در فضايل اخلاقي و تقوايي به عهده عقل عملي است، فرمود او را مواظب باشيد که آسيب نبيند! لذا فرمود ما تقواي اينها را هم به اينها داديم؛ يعني «مزيد تقوا» که برای يک عدّه «رجساً إلي رجسٍ» هست و برای يک عدّه هم «نوراً علي نور» هست؛ آنهايي که «رجساً إلي رجسٍ» هست در بخش‌هاي ديگر ـ بخش‌هاي پاياني سوره مبارکه «توبه» ـ فرمود: ﴿وَ إِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَن يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هذِهِ إِيمَاناً فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَزَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَ هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ﴾،[12] يک؛ ﴿وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَي رِجْسِهِمْ﴾،[13] دو؛ کسي که بيماري گوارشي دارد، شما هر چه ميوه خوب به او بدهي بيماري او افزوده مي‌شود! شما هر چه براي او آيه بخواني، روايت و دعا بخواني، هر چه بگويي انکار او زيادتر مي‌شود . گناه او بيشتر مي‌شود که مي‌شود ﴿فَزَادَتْهُمْ رِجْساً إِلَي رِجْسِهِمْ وَ مَاتُوا وَ هُمْ كَافِرُونَ﴾. بنابراين در برابر آن گروهي که «يقولون» ﴿مَا ذَا قَالَ آنِفاً﴾، مردان الهي هستند که عالمانه وارد مي‌شوند و عالمانه خارج مي‌شوند؛ اينها هم بهره‌هاي علمي مي‌برند که ايمان آنها اضافه مي‌شود ﴿زَادَهُمْ هُدي﴾ و هم ﴿وَ آتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ﴾.

تهديد جاهلان استهزاکننده مستمع وحی به فرا رسيدن ناگهانی قيامت

بعد فرمود اين گروهي که جاهلاً و غافلاً وارد مي‌شوند و جاهلاً و غافلاً و مستهزئاً خارج مي‌شوند، اينها منتظر روز دردناک و روز سختي‌ هستند، قيامت هم در پيش است؛ خطر اين است که ﴿بَغْتَةً﴾ مي‌آيد، خيلي نزديک است و کسي هم نمي‌داند که چه زمانی مي‌آيد و کسي هم پرده‌برداري نمي‌کند «الّا الله». حالا قيامت کبري اگر وضع آن روشن نيست، قيامت صغري «مَنْ مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِيَامَتُهُ»،[14] اما قيامت کبری سريع است و هيچ‌کس هم نمي‌داند.

دفعی بودن وقوع قيامت و «أشراط الساعة» علامت آن

فرمود: ﴿فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلاّ السَّاعَةَ﴾؛ اينها منتظر قيامت، حالا يا قيامت صغري يا قيامت کبري، ﴿أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةً﴾؛ قيامت يک امر تدريجي نيست. شئ تدريجي، اوّل و وسط و آخر دارد؛ اما حدوث قيامت اوّل و وسط و آخر ندارد، چون هم «چه زمانی» برداشته مي‌شود و هم «کجا»! ما يک زمان داريم که وقتي از زمان مي‌خواهيم سؤال بکنيم مي‌گوييم: چه زمانی، کِی؟ يک مکان داريم که وقتي از مکان مي‌خواهيم سؤال بکنيم مي‌گوييم: کجا؟ اين کِي و کجا که حرف استفهام است، براي تعيين زمان و زمين است؛ اگر زماني در کار نباشد و زميني در کار نباشد، نه جا براي کِي است و نه جا براي کجا، چون کلّ زمان و زمين عوض مي‌شود! اين‌طور نيست که قيامت در تاريخ هجري شمسي يا هجري قمري يا ميلادي باشد! تاريخ رخت برمي‌بندد! وقتي شمس و قمري در کار نيست ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[15] هست، ﴿وَ إِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ﴾[16] هست، ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ الأرْضُ غَيْرَ الأرْضِ وَ السَّماوَاتُ﴾[17] هست که کلّ اين مجموعه عوض مي‌شود، ما ديگر زمان و زمين نداريم، شمس و قمر نداريم تا شب و روز داشته باشيم! کِي در کار نيست! کجايي در کار نيست! فرمود اين «دفعةً» مي‌آيد و چيزي که «دفعةً» مي‌آيد اوّل و وسط و آخر ندارد؛ ولي علامت‌ها و «اشراط» آن هست که «اشراط» قيامت ظهور مي‌کند.

بی‌خبر بودن اکثری مردم از وقوع مرگ و انتقال آنها به برزخ

در بخش پاياني سوره مبارکهٴ «نجم» فرمود: ﴿أَزِفَتِ الْآزِفَةُ﴾،[18] «آزفة» يعني «قريب»، «اُزُوف» همان قُرب است؛ فرمود اين مرگ دَم دست است، شما هر روز مي‌بينيد که هزارها نفر مي‌ميرند! اين «مَنْ مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِيَامَتُهُ» که نزديک است؛ حالا آن قيامت کبري را انسان از او خبري ندارد مطلبي ديگر است؛ ولي دفعةً صحنه عوض مي‌شود و خيلي‌ها اصلاً نمي‌دانند که مُردند، يک دفعه مي‌بينند که وضع عوض شده و با افراد ديگري سر و کار دارند! بعد از مدتي مي‌فهمند که مُردند، همه نمي‌فهمند که مُردند، يک گروه کمي مي‌فهمند که دارند منتقل مي‌شوند؛ اکثری دفعةً مي‌بينند که اوضاع عوض شده است. اينکه در تلقين ميّت مي‌گويند بدان! «أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ»[19] و «کذا حقٌّ»، يعني تو مُردي بدان و اين را ياد بگير! اين‌طور نيست که حالا رفتي نزد يک عدّه ديگری، نخير! وضع عوض شده است؛ او کاملاً هم مي‌فهمد، اين تلقين ميّت تنها موعظه براي حاضران و تشييع‌کننده‌ها نيست، براي آن متوفّي هم اثر تعيين‌کننده دارد؛ يعني اين وضعي که براي تو پيش آمده مرگ است، ديگران هم مي‌ميرند ولي تو الآن مُردي! «أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ سُؤَالَ مُنْكَرٍ وَ نَكِيرٍ فِي الْقَبْرِ حَقٌّ» و کذا حق و کذا حق و کذا حق. پرسش: زمان به عنوان بُعد چهارم چگونه رخت برمی‌بندد؟ پاسخ: چون وقتي که ابعاد سه‌گانه رخت بربندد، آن هم رخت برمي‌بندد ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ الأرْضُ غَيْرَ الأرْضِ وَ السَّماوَاتُ﴾[20] سه بُعدش که طول و عرض و عمق است مي‌رود کنار، اين هم مي‌رود کنار. پرسش: فرمود که ﴿كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ﴾![21] پاسخ: اين برای قيامت است که تشبيه مي‌کند، وقتي وجود مبارک حضرت در منزل «زَيْدِ بْن أَرْقَم‌» جلسه تفسيري داشتند، يکي به حضرت عرض کرد که «مَا أَطْوَلَ هَذَا الْيَوْمَ»؛ چه روز طولاني است که پنجاه هزار سال است، فرمود: «وَ الَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ»؛ قسم به ذات اقدس الهي که جانم در دست اوست، اين روز پنجاه هزار سال براي مؤمن به اندازه «صلاة مکتوبة» است.[22] يک نماز چهار رکعتي مگر چقدر وقت مي‌خواهد؟ خيلي با طمأنينه بخواند ده الي پانزده دقيقه! فرمود اين پنجاه هزار سال براي مؤمن هشت ـ ده دقيقه است، براي اينکه اين راه‌ها را قبلاً رفته، معطّل چيزي نبود! اينکه پنجاه هزار موقف داشته باشد، پنجاه هزار ايست و بازرسي داشته باشد؛ از بيت‌المال جواب بده، از غيبت جواب بده، از فلان کار جواب بده، از تهمت جواب بده، از نگاه جواب بده، از خيال جواب بده؛ مؤمن اين ايستگاه‌هاي فراوانی که سؤال مي‌کنند را ندارد، همه اينها را طي کرده است، او براي چه معطّل بشود؟! فرمود: «وَ الَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ» اين روز براي مؤمن مثل «صلاة مکتوبة» است. بنابراين براي زيد پنجاه هزار سال، براي عمرو پنج روز است، براي بکر پنج دقيقه است و براي بعضي‌ها هم يک ثانيه است، چنين زماني است! ما هستيم و چنين روزي! فرمود «اشراط» آن آمده، ولي براي خيلي‌ها که بخواهند آن روز اعمال آنها را بررسي بکنند و منتظر باشند خيلي سخت است!

منفعت نداشتن ايمان جاهلان يا عالمان بدون عمل هنگام مرگ

پايان سوره مبارکه «غافر» ـ از سوره «غافر» به عنوان سوره «مؤمن» هم ياد مي‌شود، اين غير از سوره «مؤمنون» است که بعد از سوره «حج» است، سوره «غافر» که در جزء بيست و چهارم هست ـ آيه 85 آن اين است: ﴿فَلَمْ يَكُ يَنفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ وَ خَسِرَ هُنَالِكَ الْكَافِرُونَ﴾؛ وقتي «بأس» ما آمد که ايمان اينها فايده ندارد، حالا آن روز زمان ظهور حق است، چه اينکه در بخش پاياني سوره مبارکهٴ «انعام» هم مشابه اين آمده که در سوره «انعام» در بخش پاياني‌ آن فرمود اينها چگونه مي‌توانند برگردند و چه چيزی را مي‌توانند عوض بکنند؟ آيه 158 سوره مبارکه «انعام» اين است: ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاّ أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلاَئِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لَا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً﴾؛ آن لحظه که آيات آمد، کساني که ايمان نياوردند يا ايمان آوردند ولي عمل صالح نداشتند مشکل آنها حلّ نمي‌شود، ﴿هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاّ أَن تَأْتِيَهُمُ الْمَلاَئِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ﴾، چه مي‌شود آن روز؟ مي‌فرمايد: ﴿يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ﴾ که دو گروه آسيب مي‌بينند ، يک: ﴿لَا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ﴾ آن روز اگر بخواهد ايمان بياورد ـ عند الاحتضار ـ آن روز ايمان او مقبول نيست. دو: ﴿أَوْ كَسَبَتْ﴾ ـ اين عطف بر منفي است ـ يا ايمان نياورد و آن روز بخواهد ايمان بياورد کافي نيست، يا ايمان آورد ولي کاري انجام نداد، فقط يک مسلمان شناسنامه‌اي بود ﴿أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً﴾، اين ﴿كَسَبَتْ﴾ عطف بر منفي است؛ يعني «ما کسبت في ايمانها خيرا»، ايمان داشت؛ ولی يک مسلمان شناسنامه‌اي بود، کاري انجام نداد. اين دو گروه «عند الاحتضار» بهره‌اي نمي‌برند، اين‌جا هم تهديد کرد و فرمود: ﴿فَهَلْ يَنظُرُونَ﴾؛ يعني اينها منتظر چنين روزي هستند که وقتي آمد هيچ کاري از اينها ساخته نيست و اينها گرفتار خطر هستند و بايد آن خطر را تحمّل کنند.

مأموريت پيامبر بر ادامه راه و استغفار برای خود و مؤمنان

در چنين فضايي به وجود مبارک حضرت فرمود تو سه کار انجام بده! اين راهي که داري ادامه بده! تو راه موحّدانه داري، تو اسماي حسناي او و اوصاف او و ذکر و وِرد و دعا داري، ﴿فَاعْلَمْ﴾؛ اين علم را داشته باش؛ يعنی علم توحيدي که مي‌گويند: «خير العلم التوحيد» و «خير العمل الاستغفار». اوّل رابطه خود را با خدا محکم بکن که داري و همين را هم حفظ بکن! دوم مشکل دروني خودت را هم خوب مواظب باش! ﴿وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ﴾، براي خودت استغفار بکن! مستحضريد که استغفار معصوم دفع است و نه رفع؛ يک وقتي به سمت انسان مگسي آمد که اين مگس آمده را مي‌پَراند، اما يک وقت بادبزن در دست اوست و نمي‌گذارد که مگس بيايد! استغفار براي اينها دفع خطر است، نه رفع خطر موجود. اينها همواره در حال استغفار هستند، در حال نيايش هستند و در حال ذکر هستند، اين براي آن است که اصلاً گناه به طرف اينها نخواهد آمد، اين مي‌شود دفع گناه. سوم اينکه مشکل جامعه را هم حلّ کن! اينها که پيرو تو هستند و ايمان دارند، لغزش‌هايي هم دارند، براي اينها هم طلب مغفرت بکن.

استجابت لازمه امر خدای سبحان به دعا و استغفار

مستحضريد وقتي که ذات اقدس الهي چيزي را امر کرد، يقيناً اگر کسي به آن امر مؤتمر بشود و امتثال بکند، خدا پاسخ مثبت مي‌دهد! اگر فرمود دعا کنيد: ﴿ادْعُوا رَبَّكُمْ﴾،[23] ﴿وَ إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ﴾،[24] دعا کنيد؛ يعني من جواب مي‌دهم و اگر فرمود استغفار کنيد؛ يعني من مغفرت دارم. گاهي وعده مي‌دهد و گاهي هم امر مي‌کند، در هر دو حال اگر بندگان طبق وعدهٴ الهي و طبق دستور الهي عمل بکنند يقيناً خدا مي‌بخشد.

ظهور رحمت واسعه الهی در دعای حيوانات و فرشتگان برای عالمان و مؤمنان

البته گاهي هم بدون امر، سخن از وعده است که فرمود فرشته‌ها براي مؤمنين طلب مغفرت مي‌کنند. در آن بحثي که دارد براي علما، حيوانات دريا، حيوانات فضا و صحرا طلب مغفرت مي‌کنند، اين کم بهايي نيست که خدا به عالِمان دين مي‌دهد و کم بهايي نيست که دين به علم مي‌دهد! براي عالِم «يَسْتَغْفِرُ»[25] «حِيتان دريا» و «پرندگان فضا»، يعني چه که اينها استغفار مي‌کنند؟ انسان راهي برود که هم ماهي دريا به ياد او باشد و هم مرغ هوا، راه خوبي است! اگر ـ خداي ناکرده ـ آدم اين راه را ارزان بفروشد، آن وقت نه آن دريايي به ياد آدم است و نه آن هوايي و صحرايي؛ در روايات هست که براي علما «حِيتان دريا» و «طيور سماء» طلب مغفرت مي‌کنند و فرشته‌ها هم که ﴿وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِي الأرْضِ﴾؛[26] براي همه مؤمنين طلب مغفرت مي‌کنند، مخصوصاً براي عالمان دين! در همان سوره مبارکه «مؤمن» آمده است که فرشتگان طلب مغفرت مي‌کنند؛ البته براي مؤمنين! آيه هفت سوره مبارکهٴ «مؤمن» ـ همان سوره «غافر» ـ اين است: ﴿الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا﴾، براي مؤمنين! «سيّما» برای عالِمان ديني طلب مغفرت مي‌کنند، مي‌گويند: ﴿رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَ قِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ﴾،[27] پس دريا و صحرا، پرنده و خزنده و فرشته‌ها براي مؤمنان و عالِمان طلب مغفرت مي‌کنند، يک چنين رحمت واسعه‌اي است که نصيب انسان مي‌شود؛ فرمود اگر اين کار را بکنند به تو تأسّي کردند و رحمت واسعه الهي هم شامل حال آنها خواهد بود، اين سه کار را انجام بده!

«دفع» بودن استغفار پيامبر برای خودش و «رافعيت» آن برای امت

در رواياتي که ذيل اين‌گونه از آيات هست آمده است که «خير العلم التوحيد و خير العمل الاستغفار»،[28] ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ اللَّهُ﴾، يک؛ ﴿وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ﴾، دو؛ ﴿وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ﴾، سه؛ اين استغفار، دفع است براي اهل بيت(عليهم السلام) که وجود مبارک حضرت روزانه هفتاد بار استغفار مي‌کرد، مرحوم شيخ بهايي(رضوان الله عليه) در آن رساله شريف و آن کتاب لطيف خود به عنوان اربعين،[29] آن‌جا دارد که البته استغفار حضرت دفع است، اين برای استغفار بود و براي ديگران هم از اين استغفار سهمي تعيين کرده‌اند؛ اما آنچه در سوره مبارکهٴ «فتح» مي‌آيد: ﴿لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنْبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ﴾[30] ـ إن‌شاءالله ـ آن‌جا خواهد آمد که اين «ذَنب» به معناي گناه فقهي نيست، وگرنه فتح و پيروزي نعمتي است که خدا به پيغمبر و مسلمين داده است، آن وقت اين فتح و نعمت باعث مغفرت «ذَنب» مي‌شود و هيچ ارتباطي بين مقدم و تالي نيست! ما ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً ٭ لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ﴾؛[31] ما مکّه را فتح کرديم تا گناهان تو را ببخشيم! اين است که اين بزرگان گفتند که فتح مکّه باعث جلال و شکوه حضرت بود و آن عفوِ عامي که حضرت کرد و فرمود: «اَلْيَومُ يومُ المَرْحَمَةِ»[32] است و خانه اباسفيان را هم خانه بَسط قرار داد که فرمود هر کس آن‌جا برود در اَمان است، اين نشانه آن است که اگر آنها نسبت به حضرت گمان گناه داشتند، اين ديگر برطرف مي‌شود؛ نظير آنکه وجود مبارک موساي کليم به خدا عرض کرد من اگر بروم مصر، ﴿لَهُمْ عَلَيَّ ذَنبٌ﴾،[33] من نزد اينها گنهکارم، براي اينکه سابقه قتل دارم و اينها مرا مُذنب مي‌دانند! مشرکان حجاز حضرت را گنهکار مي‌دانستند، در جنگ‌هايي که شرکت کردند و کشته دادند حضرت را متّهم مي‌کردند، مُذنب می‌دانستند و ـ معاذالله ـ قاتل مي‌دانستند؛ حضرت نزد مشرکان مُذنب بود، فرمود ما اين فتح را به دست تو انجام داديم که همه اينها را مورد رحمت خودت قرار بدهي و اين گناه «مَزعوم» جاهلي کلاً برداشته خواهد شد، شرح آن ـ إن‌شاءالله ـ در سوره مبارکه «فتح» خواهد آمد؛ اما اين «ذَنب» همان «ذَنب» فقهي و الهي است که با دفع حلّ مي‌شود که فرمود: ﴿وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ﴾.

اِخبار پيامبر از آگاهی خدای سبحان به آشکار و نهان اعمال انسان

و بدان که خدا تمام شئونتان را مي‌داند، آينده‌تان را هم مي‌داند! فرمود: ﴿وَ هُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُم بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ﴾،[34] هم ﴿مَا تُسِرُّونَ وَ مَا تُعْلِنُونَ﴾[35] را مي‌داند، هم ﴿مَا تُخْفُونَ وَ مَا تُعْلِنُونَ﴾[36] را مي‌داند، ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ﴾![37] هم آن صُوَر ذهني و تصميمات شما را مي‌داند، هم اعمال روزانه‌ شما را مي‌داند، هم در شب با چه ره‌آوردي جان خود را تسليم مي‌کنيد را مي‌داند ﴿وَ هُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُم بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ﴾! اين روحِ بدبو را که شب به او تقديم مي‌کنيد را هم مي‌داند، اين روح آلوده است! اين انسان ﴿يَتَوَفَّاكُم بِاللَّيْلِ﴾؛ هر شب انسان مي‌ميرد؛ منتها يک مرگ خفيف است ﴿وَ هُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُم بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ﴾. فرمود: ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّي الأنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا﴾؛[38] خدا دو بار انسان را توفّي مي‌کند: يکي در مرگ و يکي هم در خواب، او ﴿وَ يَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ﴾، يک؛ و هر نفسي در هر لحظه‌اي هم که بميرد خداي سبحان توفّي مي‌کند و کساني هم که نمردند «يتوفاکم في المنام»، دو؛ در هر حال فرمود که تمام کارها را ذات اقدس الهي مي‌داند.

توصيف مدّعيان دستور صريح مبارزه و حالت محتضرانه آنها بعد از آن

درباره افرادي که در صدر اسلام به سر مي‌بردند، بعضي‌ها مي‌گفتند اگر دستوري برسد و سوره‌اي بيايد که در آن آيه‌اي محکم باشد، متشابه نباشد و صريحاً ما را به قتال و مبارزه و جهاد دعوت کند ما حاضر هستيم، فرمود: ﴿وَ يَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْ لاَ﴾، اين «لولا»ي تحضيضيه است ﴿لَوْ لاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ﴾؛ چرا سوره‌اي نمي‌آيد که ما را صريحاً به جهاد دعوت کند؟! اما ﴿فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ﴾، اين سوره محکم است، متشابه نيست، خيلي شفّاف است و دستور قتال هم در آن هست که فرمود: ﴿وَ ذُكِرَ فِيهَا الْقِتَالُ﴾، همين‌هايي که مي‌گويند چرا دستور مبارزه نمي‌آيد ﴿رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ﴾؛ يک عدّه مجاهد هستند، يک عدّه قاعد هستند، يک عدّه قائم هستند يک عدّه همين‌هايي هستند که مي‌گفتند چرا دستور مبارزه نمي‌آيد، وقتي دستور مبارزه آمده، اينها مثل حالت احتضار را دارند، مثل اينکه اينها را به طرف چوبهٴ اعدام دارند مي‌برند! ﴿يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ﴾، کسي که در حال مرگ و انتظار و «غَشيه» و «غَشوه» است چگونه نگاه مي‌کند؟ او نگاه محتضرانه دارد! فرمود يک عدّه نگاه محتضرانه دارند، در حالي که در حال اَمن و صلح مدام اصرار مي‌کنند که چرا دستور صريح مبارزه نمي‌آيد؟! ﴿يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلَي لَهُمْ﴾؛ اين حالت براي آنها اُوليٰ است. در بخش پاياني سوره مبارکهٴ «قيامت» هم آيه 35 به بعد دارد: ﴿ثُمَّ ذَهَبَ إِلَي أَهْلِهِ يَتَمَطَّي ٭ أَوْلَي لَكَ فَأَوْلَي ٭ ثُمَّ أَوْلَي لَكَ فَأَوْلَي﴾[39] و اين حالت براي شما شايسته‌تر است، در اين‌جا هم ذات اقدس الهي مي‌فرمايد که اين حالت «مغشيّ عليه» بودن براي شما شايسته‌تر است.

ترغيب به ايمان همراه با عمل و پيروی از رهبری الهی

ولي بدانيد ﴿طَاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ﴾؛ عمل داشته باشيد! حرف شناخته شده داشته باشيد! حرفي است که عقل آن را به نيکي بپذيرد، نقل آن را به نيکي بپذيرد، شريعت بنا بر آن دستور صادر کرده باشد، اين اساس کار است! ﴿فَإِذَا عَزَمَ الأمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ﴾؛ اگر تصميم نهايي از طرف رهبري الهي صادر شد که جهاد بکنيد و شما در برابر او مقاومت بکنيد، آسيب مي‌بينيد و اگر اطاعت بکنيد ﴿لَكَانَ خَيْراً لَهُمْ﴾ و اگر اطاعت نکرديد همان جاهليت است و همان خونريزي و همان جنگ داخلي! ﴿فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ﴾؛ اگر اعراض کرديد چه چيزي گيرتان مي‌آيد؟ اگر نظام اسلامي را نپذيرفتيد، دوباره همان جاهليت است و همان کفر است و همان شرک است و همان آدم‌کشي و همان راهزني! اين‌طور نيست که اگر حالا شما دين را نپذيرفتيد درِ بهشت را به روي شما باز کنند! ﴿فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ﴾ «عن القرآن و العترة، عن الحق و العمل الصالح» ﴿أَن تُفْسِدُوا فِي الأرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ﴾؛ راهزني داشتيد، آدم‌کشي و قطع رحم داشتيد ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمَي أَبْصَارَهُمْ﴾؛ اينها نه از راه مشاهده خودشان مطلبي را مي‌فهمند و نه گوش شنوا دارند که حرف ديگران را بشنوند. در قيامت يک عدّه مي‌گويند: ﴿لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾،[40] اين‌جا هم مي‌فرمايد اينها نه گوش شنوا دارند که حرف ديگري را گوش بدهند و نه چشم بينا دارند که خودشان بفهمند! منشأ آن هم همان اعراض از دين است. ﴿فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ﴾ «عن الاسلام و عن القرآن و عن العترة»، اينکه ﴿أَن تُفْسِدُوا فِي الأرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ ٭ أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمَي أَبْصَارَهُمْ﴾.

 


[29] الاربعون حديثا، ص313؛ «و قد اقتفي أثره القاضي الفاضل البيضاوي في شرح المصابيح عند شرح قوله صلي الله عليه و آله و سلم: إِنَّهُ لَيُغَانُ عَلَي قَلْبِي وَ إِنِّي لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِي اليَوْمٍ مَائةَ مَرَّةً.‌، قال: الغين لغه في الغيم و غان علي کذا: اي غطّي عليه»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo