< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

95/02/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسير آيات 4 تا 11 سوره محمد(ص)

﴿فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّي إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنَّاً بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً حَتَّي تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذلِكَ وَ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لكِن لِيَبْلُوَا بَعْضَكُم بِبَعْضٍ وَ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ (٤) سَيَهْدِيهِمْ وَ يُصْلِحُ بَالَهُمْ (۵) وَ يُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ (۶) يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ (۷) وَ الَّذِينَ كَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ (۸) ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ (۹) أَ فَلَمْ يِسِيرُوا فِي الأرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لِلْكَافِرِينَ أَمْثَالُهَا (۱۰) ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْكَافِرِينَ لاَ مَوْلَي لَهُمْ (۱۱)﴾

سوره مبارکه‌اي که به نام پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) هست، از اين‌جا شروع شده که چيزي که باطل محض است، يک؛ يا مَشوب به باطل است، دو؛ يا حق است و مَشوب به باطل نيست، ولي حق محدود است، سه؛ اين با ساختار کلّ جهان هماهنگ نيست. چيزي با ساختار کلّ جهان هماهنگ است که اصلاً بطلان در او راه نداشته باشد و باطل نباشد، يک؛ مَشوب به باطل هم نباشد، دو؛ حقِّ محدود نباشد، سه؛ حقِ طِلق و مطلق باشد که با کلّ هستي بسازد، چهار؛ آن اسلام هست و آورنده‌ٴ آن هم شخص پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) می‌باشد؛ لذا با ضمير فصل و با «الف» و «لام» فرمود: ﴿وَ آمَنُوا بِمَا نُزِّلَ﴾ بر حضرت که ﴿هُوَ الْحَقُّ﴾،[1] اين ﴿هُوَ الْحَقُّ﴾ يعني نه نظير صَنَمي و وَثَني، باطل محض است؛ نه نظير دين‌هاي مُحَرَّف، حقِ مَشوبِ به باطل است؛ نه نظير دين‌هاي غير محرَّف، آنچه را که مسيح و کليم(سلام الله عليهما) آوردند که حق است ولي حق محدود، زيرا اينها کلّي و دائم نيستند، اينها محدود به زمان ختمي مرتبت هستند. حق محدود با کلّ نظام هماهنگ نيست و تنها چيزي که با کلّ نظام عالم هست، آن اصل چهارم است که حق بايد مَشوب به بطلان نباشد، حق محدود نباشد و حق مطلق باشد که کلّي و دائم است؛ لذا در هر زمان و زمين سخن از پيغمبر و اهل بيت او(سلام الله عليهم) هست، اين است که مي‌ماند!

مطالبي که مربوط به سؤالات قبلي است، يکي ﴿إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُم﴾[2] است؛ مستحضريد تعبير قرآن کريم گاهي به تکفيرِ سيئات است، گاهي به سَترِ سيئات است، گاهي به تخفيف است و گاهي هم به غفران که آن درجه عاليه مغفرت است. گاهي ممکن است اين مفاهيم با غفران نزديک باشد؛ ولي پوشاندن، زمينه بخشودن را فراهم مي‌کند، ولي انسان را وادار مي‌کند که در نهايت زمينهٴ بخشايش را به توبه فراهم بکند؛ لذا اگر تکفير کفّاره سيئات شد يا سَترِ سيئات شد، انسان در امان محض نيست؛ وقتي در امان محض است که غفران باشد، اين مطلب اوّل.

مطلب دوم اين است که در آيه دوم همين سوره فرمود: ﴿وَ أَصْلَحَ بَالَهُمْ﴾ که اين مربوط به مسائل دنياست؛ در روايات هم اهل بيت(عليهم السلام) فرمودند: «مَنْ‌ أَصْلَحَ‌ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَصْلَحَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاس‌»؛[3] يعني از طرف او هيچ مشکلي نيست که مي‌تواند حجّت الهي را به مردم برساند؛ اما مردم با يکديگر يک حساب دارند و با رهبران الهي حساب ديگري دارند؛ ممکن است در آن دو مقطع آسيب ببينند، ولي رهبران الهي هيچ مشکلي با مردم ندارند و حجّت الهي را در حدّ بالغ به مردم ابلاغ مي‌کنند. بنابراين «مَنْ‌ أَصْلَحَ‌ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَصْلَحَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاس‌»؛ يعني از طرف رهبران الهي حجت الهي بالغه است، هيچ مشکلي ندارند و حق را بيان مي‌کنند! حالا قبول و نکول به دست خود مردم است. بنابراين اين ﴿وَ أَصْلَحَ بَالَهُمْ﴾ که مربوط به مسائل دنيايي است سر جايش محفوظ است، برخلاف آن ﴿يُصْلِحُ بَالَهُمْ﴾[4] است که فعل مضارع است و مربوط به بعد از مرگ و شهادت است که به خواست خدا اشاره مي‌شود.

مطلب بعدي اين است که نظام سياسي اسلام بخش‌هاي فراواني دارد که بخشي از آنها مربوط به جنگ و صلح است از يک نظر، مربوط به قصاص است از نظر دوم، مربوط به حدود است از نظر سوم، مربوط به تعزيرات است از نظر چهارم، که قتل و اعدام و زندان و اسيرگيري و امثال آنها در اين بخش‌هاي چهارگانه است؛ مسائل سياسي ديگري مربوط به مسئله امور مالي، زَکَوات و خراج و مانند آنها جداگانه است. در مسائل سياسي و نظامی که مسئله قتل و اعدام و امثال آن است جنگ يک احکام ثابتي دارد و احکام متغيّر، قصاص احکام ثابتي دارد و احکام متغيّر، حدود احکام ثابتي دارد و احکام متغيّر و تعزيرات هم که به رأي حاکم شرع است متغيّرات هستند؛ هرکدام از اينها را حاکم شرع برابر با مصحلت‌هايي که حکومت اسلامي و امام مسلمين صلاح مي‌داند اجرا مي‌کند؛ البته بخشي از اينها به صورت تعيين ذکر شده و بخشي هم به صورت تمثيل ذکر شده است. اينکه فرمود: ﴿فَضَرْبَ الرِّقَابِ﴾ اين تمثيل است، لازم نيست که حتماً گردن را بزنند يا سر را بزنند يا اينکه فرمود: ﴿فَاضْرِبُوا فَوْقَ الأعْنَاقِ﴾[5] بالاي گردن که سر است را بزنيد، چون اين قسمت‌ها کُشنده است فرمود: ﴿فَضَرْبَ الرِّقَابِ﴾ يا ﴿فَاضْرِبُوا فَوْقَ الأعْنَاقِ﴾؛ گردن بزنيد يا بالاي گردن که سر است را بزنيد، منظور اعدام کردن و قتل کردن است. الآن که با تير و امثال آن رقيب را از پا درمي‌آورند، سخن از «رقبه» و «فوق رقبه» و «فوق اعناق» و امثال آن نيست، آنها در حد تمثيل بود؛ اينکه فرمود: ﴿فَضَرْبَ الرِّقَابِ﴾، اينها تمثيل است و نه تعيين!

در جريان اسيرگيري اين مربوط به حکومت اسلامي است؛ در بخش‌هاي قبلي هم فرمود که پيامبر نمي‌تواند اسير بگيرد ﴿حَتَّي يُثْخنَ فِي الأرْضِ﴾؛[6] تا اينکه خون دامن‌گير آنها بشود و اينها اسلحه را زمين بگذارند، آن وقت از اين به بعد حکومت اسلامي ممکن است که از اينها اسير بگيرد؛ وگرنه اينها را الآن اسير بگيرد و بعد آزاد بکند، دوباره همان راه‌هايي که باطل بود و طي کردند را طي مي‌کنند؛ لذا اين آيه چهارم که فرمود: ﴿فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّي إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ﴾ و مانند اينها طبق مصالحي که رهبران الهي و ائمه(عليهم السلام) تشخيص مي‌دهند احياناً تغييرپذير است. پرسش: ببخشيد! طبق آيات و رواياتی که شما فرموديد، کسی که آخرت خود را اصلاح کند دنيای او هم اصلاح می‌شود، ما در علمای قديم به وفور ديديم که تحت تقوا، نماز شب، درس و تدريس؛ اما با غذای ناچيز زندگی خودشان را می گذراندند، چرا دنيای اينها اصلاح نشد؟ پاسخ: اصلاح به معناي اين نيست که وضع مالي آنها خوب است، داشتن کمال نيست! فقر به آن معنا که ديگري مزاحم آدم بشود و غارت بکند نقص نيست! فدک را غصب کردند و خيلي‌ چيزها را هم غصب کردند، اين معنايش اين نيست که داشتن کمال باشد و نداشتن نقص، معيار کمال و سلامت اين نيست! مردم از آن طرف خلاف نکنند و معصيت نکنند تأمين نشد، اين به هر حال با ديانت زندگي کرد و نه بيراهه رفت و نه راه کسي را بَست، اين تا آخر عمر با عزّت زندگي کرد! اين‌طور نيست که اگر کسي بين خود و بين خداي خود را اصلاح بکند وضع مالي او خوب مي‌شود، چنين وعده‌اي را دين نداده است؛ اما اگر کسي تلاش و کوشش بکند، برابر تلاش و کوشش خود بهره صحيحي مي‌برد. عمده آن است که فرمود تلاش و کوششتان از يادتان نرود ﴿فَامْشُوا فِي مَنَاكِبَها﴾،[7] ﴿فَابْتَغُوا عِندَ اللَّهِ الرِّزْقَ﴾.[8] تنبلي و بيکاري و شمّ اقتصاد نداشتن و کارها را به دست ديگري رها کردن و توکّل نابجا داشتن، اين با ﴿فَامْشُوا فِي مَنَاكِبَها﴾ و ﴿فَابْتَغُوا عِندَ اللَّهِ الرِّزْقَ﴾ سازگار نيست! فرمود روي دوش زمين سوار بشويد: ﴿فَامْشُوا فِي مَنَاكِبَها﴾؛ مِنکَب يعني شانه؛ روي دوش زمين حرکت کنيد، روي کوه‌ها و تپّه‌ها حرکت کنيد اين معدن‌ها را استخراج کنيد! انسان بنشيند و بگويد ذات اقدس الهي روزيِ مرا تأمين مي‌کند، اين بين خود و بين خداي خود را اصلاح نکرده است! فرمود ما اين چيزها را به شما ياد داديم که شما اين امور را فراهم بکنيد ﴿فَابْتَغُوا عِندَ اللَّهِ الرِّزْقَ﴾! رايگان بنشينيد و درس اقتصاد نخوانيد و از دل زمين بي‌خبر باشيد، اين دستور خدا نيست. فرمود: ﴿فَامْشُوا فِي مَنَاكِبَها﴾ مِنکَب يعني دوش؛ اگر کسي بخواهد روي دوش اسب سوار بشود زحمت و تلاش و کوشش مي‌خواهد! فرمود روي دوش زمين حرکت کنيد، اين معدن‌ها را شناسايي کنيد، دربياوريد و استخراج کنيد تا زندگي‌ شما تأمين ‌شود. همان‌طوري که در بحث‌هاي نظامي فرمود: ﴿وَ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ﴾، «انتصَرَ» يعني «انتقَمَ»؛ فرمود اگر ذات اقدس الهي مي‌خواست نيازي به شما نبود و از کفّار انتقام مي‌گرفت؛ اما ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَ ثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ﴾[9] يا ﴿دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ﴾ همه اين کارها بود که خدا انجام داده است، فرمود: ﴿وَ لكِن لِيَبْلُوَا بَعْضَكُم بِبَعْضٍ﴾ شما را مي‌آزمايد که به کمال خودتان برسيد، اين در مسائل نظامي و جهاد بود.

در مسائل اقتصادي هم فرمود که شما همين‌طور بنشينيد و بگوييد «اَللّهُمَّ ارْزُقْنا»! در بحث‌هاي روايي مي‌فرمايد يکي از گروه‌هايي که دعاي آنها مستجاب نيست، طبقه‌اي است که کم‌کار يا بيکار می‌باشد؛ درس اقتصاد نمي‌خواند، زمين را نمي‌شناسد، دل زمين را نمي‌شناسد، کيفيت استخراج برکات زمين را ياد نمي‌گيرد، دعاي اين طبقه مستجاب نيست! فرمود که شما تا دوش زمين سوار نشويد و از دل زمين خبر نداشته باشيد و اين معدن‌ها را در نياوريد گرفتار فقر هستيد! ﴿فَامْشُوا فِي مَنَاكِبَها﴾ و ﴿فَابْتَغُوا عِندَ اللَّهِ الرِّزْقَ﴾، آن وقت ما دلمان مي‌خواهد با دعا مسئله حلّ بشود؛ البته گاهي با دعاي ولي‌ّاي از اولياي الهي، مثل اينکه با خواندن يک حمد بيماري را شفا مي‌دهد، آن برای اولياي الهي است و مستجاب الدعوه‌ها و مانند اينهاست؛ آن راه باز است؛ اما رفتن آن راه سخت است. اما در راه‌هاي عادي و ﴿عِندَ اللَّهِ الرِّزْقَ﴾، وجود مبارک حضرت امير(سلام الله عليه) در جريان نخل‌هاي اطراف مدينه بارها و بارها کَند‌و‌کاو کردند ـ چون آنجا منطقه کم‌آبي است ـ تا آب بجوشد؛ باغبان حضرت مي‌گويد روزي وجود مبارک حضرت امير آمد و کلنگ را ـ مِعْوَل ـ از ما گرفت و مثل گذشته‌ها به سراغ کَندوکاو رفت، چند بار کَندوکاو کرد که از چاه آبي دربيايد، امروز تلاش و کوشش کردند سنگي در بين راه بود که آن سنگ را گرفتند، وقتي سنگ گرفته شد آب از چشمه جوشان بالا آمد، همين که آب از اين چشمه ـ واقع در مدينه ـ بيرون آمد، هم‌زمان وجود مبارک حضرت صيغهٴ وقف را خواندند فرمود: «أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّهَا صَدَقَة».[10] اگر بنا بر اين بود که با دعا وبا استجابت حلّ بشود که وجود مبارک حضرت امير آن همه تلاش و کوشش را براي باغداري و کشاورزي انجام نمي‌داد! نظام عالم بر تلاش و کوشش است، هم در مسئله جنگ فرمود: ﴿وَ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ﴾ و هم در مسائل اقتصاد فرمود شما مادامي که از دل کوه خبر نداريد بايد گرسنه بمانيد! بايد بدانيد دل اين کوه چه خبر است؛ يا نفت و گاز است يا معادن ديگر است، اگر از دل کوه با فهم اقتصادي آگاه نشديد فقر براي شما يقيني است؛ اين «ضَرَبَ اللَّهُ عَلَيهِم کذا و کذا» اين است، غرض اين است که نظام عالم براساس تلاش و کوشش و پيگيري مداوم است. پرسش: از اين قسمت که فرمود: ﴿حَتَّی تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا﴾، آيا می‌شود نتيجه گرفت جنگی اگر اتفاق افتاد تا آن وقتی که به پايان نرسيد ؟ پاسخ: آن هم هست! يک وقت است که قصد جنگ دارند؛ اما يک وقت است که ﴿فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ﴾.[11] در سوره مبارکهٴ «توبه» که در اواخر عمر حضرت نازل شد و تقريباً نظر نهايي حکومت اسلامي درباره جنگ و صلح است، فرمود مادامي که کاري با شما ندارند شما هم کاري نداشته باشيد ﴿فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ﴾، مادامي که کاري با شما ندارند! ولي شما هميشه در حالت آماده‌باش باشيد که مبادا يک وقت فريب بخوريد و بيگانه به کشور شما حمله کند، اين وظيفه شبانه‌روزي هر مسلمان است که مرزباني کند! اما هيچ وقت شما به کسي حمله نکنيد ﴿فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ﴾. اما حِذر بودن ﴿خُذُوا حِذْرَكُمْ﴾،[12] هوشمند بودن، از نفوذ منزّه بودن و نفوذي را راه ندادن اين دستور رسمي است! فرمود هوش خود را از دست ندهيد، فرمود: ﴿خُذُوا حِذْرَكُمْ﴾، اين ﴿خُذُوا حِذْرَكُمْ﴾ يعني هوشتان هميشه در دستتان باشد! اين‌جا که فرمود: ﴿وَ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ﴾ به مسئله شهادت و رحلت شهيدانه عدّه‌اي مي‌رسد، بعد فرمود همان‌طوري که دنيا نظامي دارد، رهبري دارد، زندگي دارد، يک رفاه و گزارشي دارد، مشابه همين صحنه يا غني‌تر و قوي‌تر براي شهدا بعد از مرگ است. ما در دنيا «بال» و شأن مردان الهي را اصلاح مي‌کنيم که فرمود: ﴿وَ أَصْلَحَ بَالَهُمْ﴾؛[13] اما ﴿وَ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ﴾ اينها يک زندگي اجتماعي دارند، اينها نزد ما زنده‌اند، نزد ما روزي دارند و تنها مشغول بهره‌برداري نيستند؛ اينها همان‌طوري که در دنيا به فکر ديگران بودند، الآن هم مرتّب به فکر ديگران هستند، ما بايد شأن اينها را اصلاح کنيم؛ آن فعل ماضي که در آيه دو هست ﴿وَ أَصْلَحَ بَالَهُمْ﴾ يعني «شأنهم» که مربوط به مسائل دنياست؛ اما اين فعل مضارع که در بخش‌هاي بعدي مي‌آيد ـ آيه چهارم همين سوره مبارکه که مربوط به شهداست ـ فرمود: ﴿وَ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ﴾؛ اينها که در راه خدا شربت شهادت نوشيدند، هيچ عملي از اعمال اينها گُم نمي‌شود و همه اعمال اينها محفوظ است! هر کار خيري که کردند و هر قدمي که برداشتند! در بخش‌هاي پاياني سوره مبارکهٴ «توبه» فرمود: ﴿وَ لاَ يُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَ لاَ كَبِيرَةً﴾؛[14] يک بند کفشي، يک بند پوتيني، يک مجاهدي يک سربازي به سرباز ديگر کمک کرد در نامه عمل او محفوظ است! ﴿وَ لاَ يُنفِقُونَ نَفَقَةً﴾؛ يک تکه ناني را کسي به ديگري داد يا يک شربت آبي را به او داد ﴿وَ لاَ يُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَ لاَ كَبِيرَةً وَ لاَ يَقْطَعُونَ وَادِياً﴾؛ هيچ قدمي بر نمي‌دارند در ميدان شلمچه يا غير شلمچه، مگر اينکه همه آنها را ما مي‌نويسيم و نزد ما ثبت است! ﴿وَ لاَ يُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَ لاَ كَبِيرَةً وَ لاَ يَقْطَعُونَ وَادِياً﴾؛ هيچ دشمني را نمي‌ترسانند، مگر اينکه اين در نامه عملشان ثبت است؛ هيچ دوستي را خوشحال نمي‌کنند، مگر اينکه در نامه عملشان ثبت است. اين تثبيت اعمال ريز و درشت در بخش‌هاي پاياني سوره مبارکه «توبه» هست، اين‌جا مي‌فرمايد همه اعمال اين شهدا محفوظ است، اين يک؛ بعد ﴿سَيَهْدِيهِمْ﴾، اينها زنده‌اند! يک شخص واحد که نيستند، اينها سازماندهي مي‌خواهند؛ هم اعمال اينها را حساب شده به آنها مي‌دهيم، هم راهي را که اينها در برزخ بايد طي کنند به اينها نشان مي‌دهيم، هم راهي که از برزخ به بهشت مي‌رسند را به آنها نشان مي‌دهيم، هم مقصد را به ايشان نشان مي‌دهيم و هم مقصود را در مقصد به ايشان نشان مي‌دهيم! همه اينها هدايت است، هدايت‌هايي که مربوط به برزخ و «ساهره» قيامت است، در طريق بهشت است و در خود بهشت است! هدايت اين پنج ـ شش مرحله را ما به عهده داريم و ﴿سَيَهْدِيهِمْ وَ يُصْلِحُ بَالَهُمْ﴾؛ شأن اينها را اصلاح مي‌کنيم. مهم‌ترين شأني که شهيد دارد، اين است که اين منتظر است ببيند که همراهان او در کجا هستند؟! مستحضريد که ديگران هم البته به اعمال خيرشان مي‌رسند؛ اما آن‌طوري که براي مجاهدان و مهاجران و شهدا قرآن کريم برنامه‌ريزي کرده، به صورت مبسوط براي ديگران چنين برنامه‌ريزي نکرده است. شهيد وقتي وارد آن صحنه شد، قرآن کريم فرمود: ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا﴾،[15] يک؛ ﴿لاَ تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ﴾،[16] دو؛ اينها زنده‌اند، خوشحال‌ هستند و روزي مي‌خورند؛ اما اينها بخشي از کارهاي شهداست! اينها کار رسمي دارند، رسمي يعني ﴿يَسْتَبْشِرُونَ﴾،[17] ﴿يَسْتَبْشِرُونَ﴾ فعل مضارع مفيد استمرار است، مرتّب با ذات اقدس الهي و مأموران الهي در ارتباط هستند و مي‌گويند گوشي دست ما باشد! اينها که راهيان راهِ ما بودند الآن کجا هستند؟ ﴿يَسْتَبْشِرُونَ﴾؛ يعني به ما بشارت بدهيد، ما آمديم اين‌جا که عدّه‌اي به دنبال ما راه بيفتند، ما که نيامديم اين‌جا استراحت کنيم! مژده بدهيد اينهايي که به دنبال راه افتادند الآن در چه حالتي هستند؟! اينها هرگز به فکر آنهايي که در خانه‌هايشان پارک کردند نيستند! به فکر «قاعدين» نيستند! به فکر «قائمين» هستند، به فکر راهيان راه شهادت‌ می باشند، به اين فکر هستند که خدايا! يک عدّه با ما کاري نداشتند و ما هم با آنها کاري نداريم، هر چه که هستند! اما يک عدّه با ما بودند، از اينهايي که با آنها بودند تعبير قرآن اين است که ﴿الَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾،[18] اين ﴿الَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾ عدم ملکه است؛ مثلاً کسي که اصلاً وارد حوزه نشده، نمي‌گويند اين مجتهد نشد؛ اما به کسي که وارد حوزه شده و ساليان متمادي درس مي‌خواند، مي‌گويند هنوز مجتهد نشد؛ يعني خيلي تلاش و کوشش کرده، ولي ممکن است در آينده به مقصد برسد. اين ﴿الَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾ عدم ملکه است، شما ببينيد اگر کسي از تهران حرکت نکرده و اتومبيل او در پارکينگ پارک است، برخي‌ها با اين آقا همسفر بودند، منتها وسيله‌ آنها کُند بود که در راه رشدي نکردند و توقف داشتند و به مقصد نرسيدند، آنهايي که هنوز حرکت نکردند از آنها تعبير نمي‌شود به اينکه هنوز نرسيدند، مي‌گويند هنوز راه نيفتادند؛ اما اينها راه افتادند و در راه هستند، به اينها مي‌گويند: ﴿الَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾ اين عدم ملکه است! ﴿الَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾ يعني اينها در راه هستند و هنوز نرسيدند، شهدا با اينها کار دارند! مرتّب به خدا مي‌گويند خدايا! مژده بده اينها در کجا هستند؟ چقدر مانده به ما برسند؟ چقدر مانده به مقصد برسند؟ اين ﴿الَّذِينَ﴾، ﴿الَّذِينَ﴾، ﴿الَّذِينَ﴾ کار آنهاست! پس معلوم مي‌شود که آنها بيکار نيستند؛ فعل مضارع هم هست، مفيد استمرار هم هست، دائماً هم شهدا سؤال مي‌کنند که همرزمان ما کجا هستند؟ آنها که در خط فکري ما هستند، در راه انقلاب هستند، در راه امام هستند و در راه شهدا هستند اينها کجا هستند؟ به ما بشارت بده! يعني توفيق بده که اينها اين راه را به خوبي ادامه بدهند و ما با هم برسيم ﴿وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم﴾، با ديگران کاري ندارند! يک گروهي هستند، برنامه‌اي دارند و حياتي دارند بايد بعضي از آنها را خدا اصلاح کند! بنابراين با مُرده‌هاي ديگر فرق مي‌کنند، مُرده‌هاي ديگر مُرده‌اند و در کارهاي خودشان هستند؛ البته هر کسي نعمتي دارد و در همان نعمت خاص خودش است. همان‌طوري که در دنيا به فکر ديگري نبود، آن‌جا هم هست به فکر ديگري نيست و به فکر خودش است؛ آدم خوبي بود ـ إن‌شاءالله ـ اهل صلاح و فلاح است! اما اين که شهيد بود به فکر ديگران بود، چون به فکر ديگران بود الان مرتّب از خدا سؤال مي‌کند و توفيق طلب می‌کند که خدايا! اينها را توفيق بده، تأييدشان کن که زودتر راه بيفتند و مشکل آنها را حلّ بکن که به ما برسند. به ما برسند نه يعني شهيد بشوند! گاهي ممکن است کسي شهيد بشود و گاهي هم ممکن است که بالاتر از شهيد! چون شهادت اوج مقام انسانيت نيست، اوج مقام انسانيت آن است که انسان بتواند کلّ نظام دين را حفظ بکند. مي‌بينيد مبارک حضرت امير شهيد هم شد، جنگ خيبر را هم او فتح کرد؛ ولي درباره شهادت حضرت امير که نيامده «شَهادَةُ عَلِيٍّ يَوم کَذا و کَذا تَعْدِلُ»، اين «لَضَرْبَةُ عَلِيِّ لِعَمْرٍو يَوْمَ الْخَنْدَقِ تَعْدِلُ عِبَادَةَ الثَّقَلَيْن‌»[19] اين است! پس گاهي انسان فاتح است، ثواب يک سردار فاتح به مراتب بيش از شهداست! ثواب آن جنگ خندق حضرت امير از شهادت او هم بالاتر است، براي اينکه اگر ـ خداي ناکرده ـ در آن جنگ اسلام رفته بود و کفر بود ديگر علي و اولاد علي نمي‌ماند! شهادتي نمي‌بود! قَدري نمي‌بود! ماه مبارک رمضاني نبود! آن «بَرَزَ الْإِيمَانُ‌ كُلُّهُ إِلَی الشِّرْكِ كُلِّه‌»،[20] آن بود! اينکه فرمود: «لَضَرْبَةُ عَلِيِّ لِعَمْرٍو يَوْمَ الْخَنْدَقِ تَعْدِلُ عِبَادَةَ الثَّقَلَيْن‌»، به اين علت است! اگر ـ خداي ناکرده ـ آن روز در جريان جنگ خندق حضرت امير نرفته بود و آن کار را نکرده بود، چيزي از اسلام باقي نمانده بود! مدينه بود و تحت غارت مشرکان، اصل اسلام رفته بود و چون اصل اسلام ماند در مجموعه او شهادت حضرت امير است، شهادت کربلا هست، شهادت ائمه ديگر هست و مانند آن، اينها همه زير مجموعه آن شمشير هستند؛ لذا فرمود: «لَضَرْبَةُ عَلِيِّ لِعَمْرٍو يَوْمَ الْخَنْدَقِ تَعْدِلُ عِبَادَةَ الثَّقَلَيْن‌». گاهي ممکن است انسان پيروز بشود و ثواب پيروزي او از شهادت شهيد بالاتر باشد، ما که نمي‌دانيم! اين است که آدم بايد از ذات اقدس الهي خَير بخواهد! اين عزيزاني که مي‌گويند ما شهيد بشويم، گاهي به اينها عرض مي‌شود که شما بگوييد خدايا! آن عالي‌ترين درجه را به ما بده! هر چه که هست! گاهي انسان شهيد مي‌شود؛ البته ثواب آن مشخص است؛ گاهي فاتح مي‌شود و دين را از هر خطري حفظ مي‌کند، يقيناً آن پيروزي بالاتر از اين شهادت است! فرمود اين شهدا کار دارند ـ حالا در جمع اينها فاتحاني هم هستند ـ فرمود ما همه کارهايشان را اصلاح مي‌کنيم! پس اين ﴿يُصْلِحُ﴾ که فعل مضارع است و بعد از شهادت اينهاست يک امر است که مربوط به آخرت است و آن ﴿أَصْلَحَ﴾اي که در آيه دوم هست مربوط به دنياست و شهدا هم برنامه‌هاي رسمي و سنگين روزانه دارند، بيش از آن مقداري که ما عرض ادب مي‌کنيم نسبت به آنها، آنها به فکر ما هستند، اين حق شهيد است! پرسش: «فَوْقَ كُلِّ ذِي بِرٍّ بَر»[21] چه می‌شود؟ پاسخ: اين نسبي است، نه نفسي! اما اين بِرّ بايد باشد يا نه؟ «فَوْقَ كُلِّ ذِي بِرٍّ بَر» تا اينکه انسان شهيد بشود که «يَنْظُرَ إِلَی‌ وَجْهِ‌ اللَّه‌»،[22] اما اصل دين بايد باشد تا مسئله توحيد و «نظر إلي وجه الله» بايد باشد؟! اگر ـ خداي ناکرده ـ در جريان خندق اصل دين نمانده بود، ديگر «فَوْقَ كُلِّ ذِي بِرٍّ بَر» ما نداشتيم! «يَنْظُرَ إِلَی‌ وَجْهِ‌ اللَّه‌» ما نداشتيم! اگر اصل دين باشد، بله درجات و مراتبي هست، در اين درجات و مراتب «فَوْقَ كُلِّ ذِي بِرٍّ بَر» هست، حتي اينکه «يَنْظُرَ إِلَی‌ وَجْهِ‌ اللَّه‌» که کار شهيد است؛ اما در محدوده و در زير خيمه دين! مرحوم کاشف الغطاء را خدا غريق رحمت کند! در آن کتاب بزرگ فقهي خود دارد که به هر حال نماز ستون دين است؛ اما ستون يک خيمه مي‌خواهد يا نمي‌خواهد؟ جهاد خيمه است! ستون را براي چه مي‌خواهيد؟ اصل خيمه است و ستون در خدمت خيمه است! فرمايش ايشان اين است که اينکه کافر را سر جاي خودش مي‌نشاند، خيمه دين است؛ زير اين خيمه يک ستون مي‌خواهد؟ بله نماز ستون دين است، اين‌طور نيست که حالا نماز اصل دين باشد، نماز براي اين است که دين را نگه بدارد؛ آنچه دين را نگه مي‌دارد مسئله جهاد است.[23]

هر جا راه هست هدايت مي‌خواهد! در جريان دنيا هدايت است و اعمال دين، احکام شرعي و امثال آن؛ حالا وقتي رفتند وارد صحنه قيامت شدند، صحنه‌اي که انسان هيچ سابقه ندارد در آن‌جا، مخصوصاً در «ساهره» قيامت که ﴿إِنَّ الأوَّلِينَ وَ الآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾؛[24] کجا بايد برود اين؟ جاي اين کجاست؟ فرمود ما راهنمايي مي‌کنيم و فرشته‌ها را مي‌فرستيم! عدّه‌اي هستند وقتي می‌خواهند رحلت بکنند فرشته‌ها در خدمتشان هستند و سلام عرض مي‌کنند: ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ﴾،[25] اينها را راهنمايي مي‌کنند! پرسش: ﴿قُتِلُوا﴾ به معنای مقاتله نيست؟ پاسخ: ﴿قُتِلُوا﴾ جنگ و جهاد است. پرسش: نه کشته شدن! بلکه به معنای اصل مقاتله. پاسخ: بسيار خب! چه شهيد بشوند و چه پيروز بشوند، اينها حکمشان همين است. پرسش: چرا ﴿سَيَهْدِيهِمْ﴾؟ اگر بماند ﴿سَيَهْدِيهِمْ﴾! پاسخ: اگر نماند اين است، اگر بماند که در دنياست و مسئله ﴿سَيَهْدِيهِمْ﴾ قبل بيان شده است. فرمود: ﴿وَ أَصْلَحَ بَالَهُمْ﴾ که هدايتشان مي‌کند؛ اما اينها که فرمود: ﴿فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنَّاً بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً حَتَّي تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذلِكَ﴾؛ تا اينکه بيگانه‌ها اسلحه‌ها را زمين بگذارند، بعد فرمود: ﴿وَ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ﴾؛ اگر خدا هم بخواهد دين را رايگان حفظ بکند مي‌تواند آنها را از بين ببرد، ﴿وَ لكِن لِيَبْلُوَا بَعْضَكُم بِبَعْضٍ﴾. بعد فرمود: ﴿وَ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ﴾؛ اينهايي که شربت شهادت نوشيدند، اينها که شربت شهادت نوشيدند پنج ـ شش کار دارند که همه را ما انجام مي‌دهيم؛ تک‌تک کارهاي اينها! آن بند پوتيني که دادند، آن تفنگي که براي ديگري درست کردند، آن ساچمه‌اي که به ديگري دادند، آن خمپاره‌اي که به ديگري دادند، ﴿وَ لاَ يُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَ لاَ كَبِيرَةً﴾، آن تکّه ناني که دادند، آبي دادند! ﴿وَ لاَ يَقْطَعُونَ وَادِياً﴾، آن خشمي که اِعمال کردند و دشمن را ترساندند ما آن را نوشتيم! آن لبخندي را که زدند و دوستانشان را خوشحال کردند ما آن را نوشتيم! اگر دشمن را ترساندند ما نوشتيم، دوست را خوشحال کردند ما نوشتيم، يک شربت يا آبی را به دوستانشان دادند ما نوشتيم، پوتين ديگري را بستند ما نوشتيم، يک قدمي برداشتند ﴿وَ لاَ يَقْطَعُونَ وَادِياً﴾ که ﴿لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ﴾[26] ما آن را نوشتيم، همه را نوشتيم! اين زير مجموعه ﴿فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ﴾ که جمع مضاف است؛ بعد حالا تمام اين کارها را کردند، از اين به بعد تازه وارد صحنه ناآشنا شدند که زنده هستند، کار و زندگي دارند، مرفّه بايد باشند، چه کسي اينها را تأمين مي‌کند؟ ﴿سَيَهْدِيهِمْ﴾؛ تمام شئون بعد از مرگشان را ما هدايت مي‌کنيم و شأن اينها را ما اصلاح مي‌کنيم! اينها هر چه مي‌خواهند ما به اينها مي‌دهيم؛ اينها از ما مي‌خواهند که فلان شخص کجاست؟ ما به او مي‌گوييم! ممکن است ديگري نداند که فلان شخص در چه راهي است و در کجاي سنگر افتاده است، ولي ما به او مي‌گوييم. اين ﴿يَسْتَبْشِرُونَ﴾، اين‌طور نيست که اينها استبشار بکنند و خدا بفرمايد اينها از ما مژده بخواهند و ما حرف نمي‌زنيم، اين‌طور نيست! آنها از ما مژده مي‌خواهند و ما هم مژده مي‌دهيم؛ آنها از ما مژده مي‌خواهند که راهيان ما، سنگربانان ما و مدافعان ما الآن کجا هستند؟ ما مي‌گوييم فلان‌کس شهيد شد، فلان‌کس پيروز شد، فلان‌کس زخمي است، فلان‌کس بيمارستان است، اين راه را دارند مي‌روند، ما تمام جزئيات را به اينها مي‌گوييم، آنها استبشار مي‌کنند. اين‌جا هم فرمود: ﴿سَيَهْدِيهِمْ وَ يُصْلِحُ بَالَهُمْ﴾، بعد هم وارد بهشتشان مي‌کنند و جاهاي آنها را هم نشان مي‌دهند. مگر آدم وارد يک عالَم ناآشنا بشود مي‌داند جايش کجاست؟! در هر حال کسي بايد راهنمايي بکنند! آن فرشتگاني که مي‌گويند: ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ﴾ براي همين مي‌فرستند، اين برای آخرت آنهاست. بعد فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ﴾؛ منتها شما يک قدم برداريد ذات اقدس الهي ده قدم به شما کمک مي‌کند و موقعيت شما را هم تثبيت مي‌کند! اينکه شما را از ترس نجات مي‌دهد و رُعب شما را در دل‌هاي دشمنان القا مي‌کند، اين از برکات وعده‌هاي ذات اقدس الهي است. فرمود اما کساني که کافرانه زندگي مي‌کنند، مرگ بر آنها! اين مرگ بر آنها نفرين الهي نيست، اين قضا و قدر الهي است: ﴿فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ﴾؛ کارهايشان را گمراه مي‌کند، خيلي از موارد نقشه مي‌کشند و به مقصد نمي‌رسند، اين به معني ضلالت عمل است! چرا ﴿فَتَعْساً لَهُمْ﴾ مرگ بر اينها؟! يک؛ چرا کارهاي اينها بي‌نتيجه است، دو؛ براي اينکه ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ﴾، ما اين ﴿مَا أَنزَلَ اللَّهُ﴾ را اصل چهارم قرار داديم؛ باطل برای ما نيست، مَشوب به باطل برای ما نيست؛ حق محدود، آن هم در محدوده خودش برای ماست، نه حق مطلق! ما فعلاً با جهان کار داريم و جهان را حق مطلق اداره مي‌کند که آن حق نسخ‌ناپذير است و آن حقي است که قرآن و اهل بيت آوردند ﴿وَ هُوَ الْحَقُّ﴾،[27] فرمود ما چنين چيزي آورديم، اينها ﴿كَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ﴾؛ بدشان مي‌آيد. اين‌جا فرمود: ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ﴾ اين برهان حق است و اگر به دنبال حسّ و تجربه هم هستند ببينند که ما همه آنها را خاک کرديم، جهان با حق مي‌ماند ولو با کم! الآن کلّ جهان را چهار ـ پنج نفر دارند اداره مي‌کنند! کلّ جهان را! آنهايي هم که کمونيست هستند اين بخش‌هاي انساني دين را گرفتند، وگرنه خودشان که مسئله عدل را و امثال عدل را متوجه نمي‌شدند! ديدند دين يک سلسله اخلاقياتي دارد، يک سلسله حقوقي دارد، يک سلسله اعمال و عدالت‌هايي دارد، اينها را گرفتند و آن جنبه‌هاي الهي را ـ متأسفانه ـ کنار گذاشتند؛ وگرنه همين کمونيست‌ها و امثال آنها اگر دم از رعايت حقوق مستضعف مي‌زنند، اينها را از جاي ديگر که نگرفتند! اساس سلطنت هم اين بود که ﴿إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً﴾،[28] چه در سوره مبارکهٴ «انفال» چه در سوره مبارکهٴ «آل عمران»، اين بخش‌ها را بيان کرد که دل‌ها به دست ماست! آن آيه معروف در آيه 63 سوره «انفال» هست که فرمود: ﴿وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الأرْضِ جَمِيعاً مَا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾، اما آنکه در سوره مبارکه «آل عمران» هست آيه 103 اين است که فرمود: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ﴾؛ اين دشمني را به دوستي تبديل کرد، اينکه با مال حل نمي‌شود! مگر دل، آن کينه، آن عداوت و آن بغضا با مال مسئله حلّ مي‌شود؟! ﴿فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً وَ كُنْتُمْ عَلَي شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ﴾، اين لبهٴ ريزش بوديد! شما اين نهرهايي را که در دامنه کوه و غير کوه هست مي‌بينيد، اين نهرها که مي‌آيند وقتي سيل يا غير سيل باشد و آب تُند داشته باشد، بخشي از آن آب‌بُرد است؛ آب‌بُرد يعني اين ديواره‌ها را آب مي‌برد و آن لبهٴ اين نهر که در دسترس آب نيست مي‌ماند و اين زيرش خالي است؛ اگر کسي روي اين لبه پا بگذارد، چون زيرش را آب بُرده چيزي نمي‌ماند، اين را مي‌گويند: ﴿شَفَا حُفْرَةٍ﴾، مشابه اين گاهي در شن‌زارهاست و گاهي هم در رودخانه‌هاست؛ اگر کسي نداند و اشتباهاً پا را روي اين لبه بگذارد سقوط مي‌کند، چون زيرش خالي است، اين را مي‌گويند: ﴿شَفَا﴾ يعني لبهٴ حفره است. گاهي يک ديوارهاي شني است که بادها اين شن‌ها را مي‌برد، چون در دسترس آن باد نيست آن لبهٴ نازکش مي‌ماند، اگر کسي روي لبه پا بگذارد مي‌افتد. در بخش‌هاي نهر هم همين‌طور است، گاهي اين باران‌هاي سيلي دو طرف ديوارهای اطراف اين نهر را مي‌برد و آن‌جاي هم که در دسترس آب نيست يک چند سانتي بالا مي‌ماند، اگر کسي نمي‌داند همان که آن‌جا پا بگذارد مي‌افتد، اين را مي‌گويند ﴿شَفَا حُفْرَةٍ﴾، فرمود شما آن‌جا در لبهٴ آتش بوديد و ما شما را نجات داديم! پس طبق آنکه در سوره مبارکه «انفال» هست و آنکه در سوره مبارکه «آل عمران» است، فرمود ما در دل‌هاي شما اثر کرديم؛ امروز هم همين کار را مي‌کنيم، ما که عوض نشديم و فيض ما هم که عوض نشده است، اگر بخواهيد پايدار باشيد راه همين است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo