< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

94/11/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسير آيات 1 تا 6 سوره دُخان

﴿حم (۱) وَ الْكِتَابِ الْمُبِينِ (۲) إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ (۳) فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ (٤) أَمْراً مِنْ عِندِنَا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ (۵) رَحْمَةً مِن رَبِّكَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (۶)﴾

سوره مبارکهٴ «دُخان» که جزء «حواميم»[1] هفت‌گانه است، در مکه نازل شده است؛ اين هفت سوره که مصدّر به «حم» است، گذشته از اينکه عناصر محوري اينها اصول دين است، بحث مهم اينها درباره وحي و نبوّت و کيفيت نزول وحي و امثال آنهاست. اين هفت «حم» از سوره مبارکهٴ «غافر» شروع مي‌شود، «فصلّت» و «شوري» و «زخرف» ـ اين چهار سوره ـ گذشت، «دُخان» و «جاثيه» و «احقاف» هم ـ به خواست خدا ـ در پيش است؛ اوّلِ اين «حواميم» هم به قرآن کريم اختصاص دارد: ﴿حم ٭ وَ الْكِتَابِ الْمُبِينِ﴾، در اول سوره مبارکهٴ «زخرف» ـ همان‌طوري که ملاحظه فرموديد ـ آن‌جا هم بود: ﴿حم ٭ وَ الْكِتَابِ الْمُبِينِ﴾.

مطلب ديگر آن است که گرچه ذات اقدس الهي حقايق را بيان مي‌کند، ولي إسناد آن به کلام او که بگوييم قرآن بيان مي‌کند، اين «دور» نيست؛ چه اينکه گاهي خدا مي‌فرمايد اين کتاب ﴿يَقُصُّ عَلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ﴾[2] کذا و کذا، بعد مي‌فرمايد: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾؛[3] گاهي حرف را به کلام اسناد مي‌دهند و گاهي هم به متکلّم. وقتي حرف را به کلام اسناد مي‌دهند، معناي آن اين نيست که اين کلام اين حرف را مي‌زند يا بيان مي‌کند، معنايش اين است که متکلّم به وسيله اين کلام بيان مي‌کند يا قصه مي‌گويد و مانند آن؛ هم در اين کتاب ﴿يَقُصُّ عَلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ﴾ با ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾ منافات ندارد و هم با ﴿وَ الْكِتَابِ الْمُبِينِ﴾ که خداي سبحان بيان مي‌کند منافات ندارد.

سوگند به «کتاب مبين» در حقيقت سوگند به «بيّنه» است؛ قبلاً هم ملاحظه فرموديد، قَسم‌هاي قرآن که خداي سبحان سوگند ياد مي‌کند در مقابل «بيّنه» نيست. معمولاً بشر وقتي در محاکم قضايي قَسم مي‌خورد، قَسم آنها در مقابل «بيّنه» است؛ يعني «الْبَيِّنَةُ عَلَی الْمُدَّعِي وَ الْيَمِينُ عَلَی مَنْ أَنْكَر»؛[4] در محکمهٴ قضا آن‌که مدّعي است شاهد مي‌آورد و آن‌که منکر است سوگند ياد مي‌کند که قَسم در مقابل «بيّنه» است؛ اما قَسم‌هاي ذات اقدس الهي به خود «بيّنه» است، نه در مقابل «بيّنه»؛ مثلاً اگر کسي در شب تار سوگند ياد کند که الآن صبح شده است، او بايد دليل بياورد و بگويد من به فلان دليل و برابر آن علامت يا در برابر آن ساعت يا اين صدايي که شنيدم، اين صداي اذان است؛ سوگند ياد مي‌کند که الآن روز شده است. يک وقت است که کسي در برابر انسان نابينا مي‌گويد الآن روز است، بعد مي‌گويد قَسم به اين آفتاب الآن روز است! او به خود دليل قَسم مي‌خورد، نه به بيگانه؛ اگر کسي به خود آفتاب سوگند ياد کرد و گفت قَسم به اين آفتاب الآن روز است، اين در مقابل دليل نيست، اين قَسمي نيست که در مقابل «بيّنه» باشد، قَسمی است که متعلّق به خود «بيّنه» است.

قَسم‌هاي الهي به خود دليل و برهان است، پس اينکه مي‌فرمايد به قرآن قَسم! براي اينکه قرآن «بيّنه» و شاهد الهي است که «تبشير» و «إنذار» را خوب تحليل مي‌کند و مانند آن. چه در آغاز سوره مبارکهٴ «زخرف»، چه در اين سوره و چه در بخش‌هاي ديگر که خدا به قرآن قَسم مي‌خورد، به خود دليل قَسم مي‌خورد.

در بخش‌هايي از آيات قرآن کريم، قرآن به عنوان نور معرفي شده است که ﴿قَدْ جَاءَكُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ كِتَابٌ مُبِينٌ﴾.[5] اين ﴿وَ الْكِتَابِ الْمُبِينِ﴾ که در آغاز سوره مبارکهٴ «دُخان» است، همان است که در آغاز سوره مبارکهٴ «زخرف» بود و گذشت. فرمود قَسم به قرآن که ما آن را در شب بابرکت نازل کرده‌ايم، ما براي «إنذار» اين کتاب را نازل کرديم: ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ﴾. مستحضريد که در جريان نزول قرآن کريم، ـ قبلاً در بحث «زخرف» مشخص شد ـ نزول آن به نحوِ تَجافي است، نه تجلّي؛ خداي سبحان آن‌طوري که باران را نازل مي‌کند، آن‌طور قرآن را نازل نکرده است، چون باران را به زمين انداخت، ولي قرآن را به زمين آويخت؛ يعني آن طرف طناب به دست خداست و طرف ديگر به دست ماست. اين قرآن را به زمين آويخت، آويزان کرد، نه آن‌طوري که باران را فرستاد يا آن‌طوري که برف و تگرگ را فرستاد. فرمود ما آن را نازل کرديم، يعني به زمين فرو فرستاديم و آويختيم، نه انداختيم. پس اصل کيفيت نزول آن به نحوِ تجلّي است، نه تجافي و آويختن است، نه انداختن. اين يک مطلب.

اما از نظر زمان، در سوره مبارکهٴ «بقره» فرمود که ما اين را در ماه مبارک رمضان نازل کرديم، پس ماه نزول رمضان است و اينکه در شب بود يا روز و اينکه در چه شبي بود، سه طايفه از آيات عهده‌دار اين‌ مطلب هستند: يک طايفه از آيات عهده‌دار اين هستند که قرآن در ماه مبارک رمضان نازل شده است: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾،[6] طايفهٴ ديگر مي‌گويد که ما آن را در شب نازل کرديم؛ مثل همين آيه سوره «دُخان» که فرمود: ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ﴾، پس از نظر ظرفيت ماه، در ماه مبارک رمضان بود و برابر آيهٴ سه همين سوره «دُخان» هم در شبي از شب‌هاي ماه مبارک رمضان بود که فرمود ما آن را در شب بابرکت نازل کرديم و آن شب هم شب قدر است که ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾.[7] بنابراين طبق اين سه طايفه از آيات مشخص مي‌شود که در چه زماني قرآن نازل شده است.

زمخشري در کشّاف[8] اين را نقل کرده است و فخر رازي[9] هم در تفسير خود نقل کرده که بعضي‌ها بر آن‌ هستند قرآن در نيمهٴ شعبان نازل شده است و خصوصياتي هم براي نيمه شعبان ذکر کردند؛ البته براي نيمه شعبان برکات فراواني است؛ ولي با ظاهر قرآن هماهنگ نيست، براي اينکه قرآن دارد: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ﴾، نه اينکه قرآن در ماه شعبان نازل شده باشد. براي نيمهٴ شعبان برکات فراواني هست که آن هم «عِدل» قرآن است، لکن قرآن در ماه مبارک رمضان نازل شد. اين سه طايفه آيات مشخص مي‌کند که آويختن قرآن در ليلهٴ مبارکه بود؛ منتها حرف‌هايي که جناب فخر رازي در تفسير دارد، قدري بازتر از آن است که زمخشري در کشّاف دارد. فخر رازي مي‌گويد شما که نقل کرديد قرآن در نيمهٴ ماه شعبان وارد شده است، آيا سند و روايتي داريد؟ خود آيات قرآن که برخلاف آن دلالت دارد، آيا روايتي داريد که توجيه کنندهٴ اين حرف باشد؟ در اين زمينه هم که از وجود مبارک پيغمبر(صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) چيزي نرسيده است، پس حرف شما حرفّ مُسندي نيست، گرچه براي نيمه شعبان برکاتي هست؛ اين نقد جناب فخر رازي است که قرآن نمي‌تواند در نيمهٴ شعبان نازل شده باشد.[10]

مطلب ديگر در آن است که اگر بخواهيد ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾ را توجيه کنيد و بگوييد که قرآن دو بار نازل شده است؛ يکي اينکه مثلاً تدريجاً نازل شده است و ديگری دفعتاً نازل شده است، چه اينکه در بعضي از تعبيرات هم هست[11] که آغاز نبوّت آن حضرت 27 رجب بود، در آغاز نبوّت بخشي از آيات قرآن مثل اوايل سوره «علق» نازل شده است: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الأكْرَمُ﴾[12] و مانند آن، چگونه شما مي‌گوييد قرآن در ليلهٴ قدر و در ماه مبارک رمضان نازل شده است؟ با اينکه بين 27 رجب تا 23 و 24 و 25 ماه رمضان تقريباً دو ماه فاصله است؛ حالا چند آيهٴ اول در 27 رجب نازل شد، اين منافات ندارد که کلّ قرآن در ماه مبارک رمضان نازل بشود يا راه‌هاي ديگري که در بحث کيفيت نزول قرآن و جمع بين اينها بود که گذشت. ظاهر اين آيات يعني اين سه طايفه آيات اين است که خود قرآن در ماه رمضان و در ليلهٴ مبارکه نازل شد، آن ليله هم ليلهٴ قدر است که ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾، با اينکه ظاهر چند طايفه از آيات قرآن کريم اين است که قرآن تدريجاً نازل شد؛ يعني در ظرف اين 23 سال به تدريج نازل شد. در سوره مبارکهٴ «فرقان» دارد که آنها گفتند چرا دفعتاً کتابي نمي‌آوريد؟ مثل اينکه موساي کليم(سَلٰامُ اللهِ عَلَيهَا) بعد از مناجات در کوه «طور» الواحي را دفعتاً از طرف ذات اقدس الهي آورد، شما چرا دفعتاً يک کتاب مدوّني را به ما نشان نمي‌دهيد؟ هر از چند گاهي چند آيه‌اي يا سوره‌اي را می‌گوييد که از طرف خدا نازل شده است! آيه 32 سوره مبارکهٴ «فرقان» ـ البته بخشي از آيات سوره مبارکه «اسراء»[13] و مانند آن همين معنا را مي‌رساند ـ اين است: ﴿وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾؛ اگر تمام قرآن يکجا نازل شده بود، اينها ديگر اعتراض نمي‌کردند و نمي‌گفتند که چرا يکجا نازل نشده است؟ هر از چند گاهي مي‌گوييد آمده يا سوره‌اي مي‌گوييد نازل شده است! پس معلوم مي‌شود که قرآن تدريجاً نازل شد. اگر قرآن تدريجاً نازل شد، اينها با ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾ يا ﴿فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ﴾ چگونه هماهنگ درمي‌آيد؟ تنها سوره مبارکهٴ «فرقان» نيست، در سوره مبارکهٴ «اسراء» و مانند آن ـ چند جا ـ آمده است که مسئله نزول تدريجي را در بر دارد. برخي‌ها خواستند بين اين دو نزول را جمع بکنند؛ بالاخره چه نزول تدريجي و چه نزول دفعي، به معناي آويختن است و نه به معناي انداختن. اين «حَبل متين»ي که فرمود: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً﴾[14] که تار و پود آن قرآن و عترت است، اين از بالا آمده است: «أَحَدُ طَرَفَيهِ بِيَدِ اللهِ سُبحَانَهُ وَ تَعَالي»؛[15] يک طرف آن به دست خداست و طرف ديگر آن هم به دست ماست و به ما هم گفتند: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً﴾. اين کتاب نمي‌تواند دفعتاً نازل شده باشد، چرا؟ براي اينکه در بسياري از اين آيات شأن نزولي دارد يا سؤالي دارد، سؤال مي‌کنند: ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾،[16] ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوح﴾،[17] ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحيض﴾[18] که اين سؤال‌ها هست، بعد از دو روز يا سه روز جواب مي‌آيد که سرّ «أهلّة» اين است، سرّ «روح» اين است، سرّ و حکم آن عادت زنانه اين است؛ اين شأن نزول‌ها نشان مي‌دهد که اين کتاب حتماً تدريجي است! وجود مبارک پيغمبر(صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) بعد از دريافت ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ﴾،[19] بعد از مدتي در آن واقعه غدير، آن حادثه سنگين پيش آمد و وجود مبارک حضرت امير را نصب کرد که بعد ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾[20] نازل شد، بين اين ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ﴾ با ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾ خيلي فاصله است! حضرت چندين بار زمينه را فراهم کرد، تا اينکه در جريان غدير اين صحنه را عملي کرد؛ جريان مُباهله اتفاق افتاد که ﴿نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ﴾[21] نازل شد؛ جريان آيهٴ تطهير نازل شد ـ به مناسب‌هاي گوناگون ـ جريان «کساء» بود، گفت خدايا! اهل بيت من اينها هستند: ﴿لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ﴾[22] که بعد آيهٴ تطهير نازل شد. پس اين کتاب، يک کتاب تدريجي است! اين را اسباب نزول نشان مي‌دهد، اين سؤال و جواب‌ها نشان مي‌دهد و اين انتظار حضرت که پاسخي بيايد تا جواب عطا کند، نشان مي‌دهد که کتاب، کتاب تدريجي است، کتاب تدريجي چگونه دفعتاً نازل شده است؟!

لذا فرمودند که دو نزول هست: يک نزول دفعي است و يک نزول هم تدريجي است؛ نزول دفعي‌ آن در ليلهٴ قدر ماه مبارک رمضان بود و مانند آن و نزول تدريجي‌ آن در ظرف 23 سال بود؛ ولي آن شبهه همچنان باقي است. اينکه نزول دفعي شد يعني چه؟ يعني کلّ اين قرآن دفعتاً نازل شد؟ اگر دفعتاً نازل شد، آن‌جا که سؤال و جواب هست، حضرت منتظر چيست؟ گاهي دو روز يا سه روز کمتر يا بيشتر منتظر است! ﴿وَ اللَّهُ يَسْمَعُ تَحاوُرَكُما﴾،[23] زن و شوهر درباره مسايل خانوادگي خودشان محاوره‌ و مجادله‌اي داشتند، آمدند خدمت پيغمبر(صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) و سؤالاتي کردند، بعد حضرت منتظر جواب بود که جوابی آمده است، يا آن‌که همسر حضرت گفت که ﴿مَنْ أَنْبَأَكَ هٰذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ﴾.[24] اين قصه‌هاي تدريجي نشان مي‌دهد که حادثه‌اي اتفاق مي‌افتد، وجود مبارک حضرت منتظر دستور الهي است، بعد حکم الهي نازل مي‌شود و حکم مشخص مي‌شود. پس اين کتاب نمي‌تواند يک کتاب دفعي باشد! اگر نزول آن دفعي بود و دفعتاً کلّ مجموعه اين کتاب نازل شد، حضرت منتظر چه بود؟! هر سؤالي مي‌کردند که جواب مي‌آمد! قهراً بين آن نزول دفعي و اين نزول تدريجي بايد فرق گذاشته شود، چون در سوره مبارکه «زخرف» ملاحظه فرموديد که فرمود اين کتاب مثل باران نيست که ما همه‌ را به زمين انداخته باشيم، اين يک «حَبل متين» است! ما اين را به زمين آويختيم، يک؛ يک طرف آن بالاست، دو؛ طرف پايين به دست شماست، سه؛ بالا اسم ندارد، نه عبري، نه عربي، نه تازي، نه فارسي و نه آذري است، در آن‌جا سخن از لفظ و مفهوم نيست؛ مستحضريد که لفظ و مفهوم يک امر قراردادي است. الآن ممکن است که کسي خيلي با فخر بگويد من همه هفتاد معاني کلمه ٴ«عين» را ـ که در عربي داراي اين معاني هفتادگانه است ـ مي‌دانم، البته اشعاري هم در اين زمينه گفته شد؛ اين يک سرمايهٴ فرهنگي است؛ منتها در محدودهٴ زبان عرب؛ قدري آن طرف‌تر رفتند و گفتند که اصلاً کلمه «عين» مهمل است و در نزد بعضي‌ها معنا ندارد، چون اينها براساس قرارداد است، پس اين‌چنين نيست که لفظ و قرارداد و مانند اينها در عالَم الهي و لدي‌اللّهي و مانند اينها باشد؛ لذا در همان اول سوره مبارکه «زخرف» فرمود اين کتاب را که ما اين را فرستاديم: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾،[25] اين‌جا «عربيِّ مبين» است و آن‌جا «عليِّ حکيم» است؛ آن‌جا سخن از عبري و عربي نيست، وقتي سخن از عبري و عربي نبود، اگر کسي با آن مقام بخواهد تماس بگيرد، يک مرحله است و با «عربيِّ مبين» بخواهد تماس بگيرد، يک مرحله ديگر است؛ آن نزول اجمالي و نزول دفعي برای آن است که وجود مبارک حضرت با آن «عليِّ حکيم» ارتباط پيدا مي‌کند، کلّ قرآن آن‌جا هست! آن‌جا ديگر وقايع و کثرت‌ها و سؤال و جواب‌ها و امثال آنها نيست، چون کلّ حقايق قرآن در آن‌جا هست. نزول تدريجي‌ آن در ظرف 23 سال است که فرمود ما آن را «عربيِّ مبين» قرار داديم؛ ما نمونه و مَثَلي نداريم، ولي اجمالاً آن مقداری که مي‌تواند فرق اين دو نشئه را روشن کند ـ نشئهٴ «عليِّ حکيم» را با نشئهٴ «عربيِّ مبين» را روشن کند ـ که در آن نشئه سخن از لفظ نيست، سخن از مفهوم نيست، سخن از واژه و کلمات نيست، سخن از تفصيل سُوَر و آيات نيست، بلکه حقيقت ملکوتي و علمي است؛ مثلاً مي‌بينيد که مرحوم صاحب جواهر(رِضوانُ اللهِ عَلَيهِ) دو مرحله دارد، يک جواهر چهل جلدي دارد که هزارها کلمه و هزارها مفهوم است، تمام اين کلمات هزارگانه و مفاهيم هزارگانه، از ملکهٴ اجتهاد اين مرد بزرگوار نشأت گرفته است؛ آن‌ مرحله را که او به عنوان ملکهٴ اجتهاد داراست، آن‌جا نه فارسي است و نه عربي؛ منتها حالا چون در منطقه عرب‌نشين بود و در نجف نوشته بود، شده عربی، او اگر در جاي ديگر بود؛ مثلاً فارسي يا به زبان ديگر مي‌نوشت، پس مرحوم صاحب جواهر(رِضوانُ اللهِ عَلَيهِ) دو مرحله دارد: مرحله‌اي که مجتهد مسلّم و فقيه نامي است، آن‌جا نه عبري است و نه عربي که آن ملکه اجتهاد است؛ وقتي دست به قلم مي‌کند و مي‌نويسد، به نحو تجلّي است و نه تَجافي، هيچ حکيم، فقيه و متکلّمي حرف‌ها را به نحو تَجافي منتقل نمي‌کند، مثل باران نيست، همه‌ آنها حبل‌گونه و تجلّي است! يعني استاد آن مطالب را در مرحله عاقلهٴ خود تنظيم مي‌کند، بعد به مرحله خيال مي‌آورد که من اين حرف‌ها را چگونه بگويم؟ به فارسي بگويم يا به عربي بگويم؟ يک مقدمه‌ داشته باشد، چند تا فصل و باب داشته باشد، چند تا نتيجه داشته باشد، اينها را ترسيم مي‌کند، بعد به صورت رساله، مقاله يا کتاب مي‌گويد، يا در درس مي‌گويد يا مي‌نويسد، اين‌طور نيست که مثلاً آنچه در ذهن اوست مثل باران پايين بيايد، بلکه آنچه در ذهن اوست مثل طناب آويخته است، نه انداخته. پس در آن‌جايي که سخن از اجتهاد صاحب جواهر است، ملکه‌اي است که منشأ اين چهل جلد است. مرحوم صاحب جواهر مي‌تواند بگويد که يک ملکهٴ اجتهادي نزد من هست که اين نور است: «الْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاء»[26] ‌ و ما آن را در ظرف چند سال به صورت چهل جلد کتاب درآورديم، آن هم به نحو تجلّي نه تَجافي، آويختن نه انداختن! اين است که «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»،[27] ‌ خيلي از مشکلات را معرفت نفس حلّ مي‌کند، چون بهترين آيت و علامت ذات اقدس الهي همين نفسي است که خليفهٴ اوست و خداي سبحان هم با آفرينش آن فرمود: ﴿فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِين‌﴾،[28] اين تَجلي‌گونه کار را تعليم مي‌دهد؛ چيزي مي‌نويسد، چيزی مي‌گويد، چيزي مي‌پذيرد که به نحو تجلّي است. در اوّل سوره مبارکه «زخرف» فرمود که آن طرف قرآن «عليِّ حکيم» است و آنچه در دست شماست «عربيِّ مبين» است؛ بنابراين نزول آن به نحو آويختن است نه انداختن، اگر کسي نسبت به «عليِّ حکيم» بخواهد بحث کند، مي‌شود: ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾ و بخواهد نسبت به «عربيّ مبين» بحث بکند، نزول تدريجي 23 ساله دارد. پرسش: اين اشکال راه پيدا نمی‌کند که الفاظ کار خدا نيست؟ پاسخ: چرا! الفاظ ايجاد کرده است، چون طناب از بالا تا پايين کار خداست. پرسش: چون شما فرموديد که بالا «عليِّ حکيم» و پايين«عربيِّ مبين» است؟ پاسخ: بعد فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً﴾، اين پايين را هم او بافت و آويخت، پايين را که ديگري نبافت! فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً﴾؛ اين پايين را ما بافتيم و به صورت «عربيِّ مبين» درآورديم که در دسترس شماست، بالا را به عنوان «عليِّ حکيم» قرار داديم که نزد ماست؛ اگر کسي «علم لَدُنّي» مي‌خواهد ـ «لَدُن» يعني نزد؛ مستحضريد که «علم لَدُنّي» علمي نيست در برابر فقه و اصول و فلسفه و کلام که ما علمي داشته باشيم به نام «علم لَدُنّي» ـ همين علومي که در کتاب و سنّت است، اگر اين را «لَدَي الله» کسي ياد بگيرد، مي‌شود «علم لَدُنّي»، آن‌جا ديگر نه استاد واسطه است، نه کتاب واسطه است، نه قلم واسطه است، هيچ‌کسي واسطه نيست، «لَدُن» يعني نزد. همين حقايق و معارف را نزد خدا ياد بگيرد مي‌شود «علم لَدُنّي» و وقتي هم که از کتاب و استاد ياد بگيرد، مي‌شود همين علم عادي. پرسش: اين آيهٴ ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ﴾ که تفسير شده به صديقهٴ طاهره حضرت فاطمهٴ زهرا(سَلَامُ اللَّهِ عَلَيْها)، آيا می‌توانيم تعبير کنيم به؟ پاسخ: در حقيقت به چهارده معصوم تفسير شده است! اين را بارها عنايت کرديد که اين طناب يکي‌ تار است و ديگری پود؛ اين تار و پود را ذات اقدس الهي با هم بافت و آويخت، چون اينها مثل ما نيستند که در زمين با قرآن آشنا شده باشند! ما در زمين با قرآن آشنا شديم، اينها در همان آسمان با قرآن بودند و با قرآن آمدند. اينها مثل ما نيستند که اين‌جا با قرآن آشنا شده باشند، اينها با قرآن بودند و با قرآن آمدند، چون با قرآن آمدند اين طناب يک تار و پودي دارد، بگوييد اهل بيت حق است و اين قرآن حق است، چون اين طناب اين‌طور نيست که دو حقيقت جداي از هم باشند و اينها اين‌جا آشنا شده باشند؛ منتها حالا درباره وجود مبارک صديقه کبريٰ وارد شده است که او حقيقت «ليلهٴ قدر» است،[29] در حقيقت چون «کُلُّهُم نورٌ واحِد»[30] هستند و در آن نشئه هيچ فرقي بين اين چهارده نفر نيست، حقيقت قرآن همين «ليلة القدر» است که قرآن در اين ظرفيت نازل شده است. بنابراين اين تعدّد نزول اگر به اين معنا باشد که کلّ اين قرآن دفعتاً نازل شد، مي‌شود نزول دفعي، بعد کل اين قرآن در طي 23 سال نازل شده باشد، فهم اين آسان نيست، براي اينکه اين کتاب نمي‌تواند يک کتاب دفعي باشد. اگر کتاب دفعتاً نازل شده بود، ديگر وقتي سؤال مي‌شود ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوح﴾، ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾ يا ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحيض﴾، حضرت چند روز صبر کند تا ببيند که چه حکمي مي‌آيد و جبرئيل چه نازل مي‌کند، اين‌طور ديگر نبود. پرسش: نبايد ﴿وَ لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ﴾ باشد؟ پاسخ: ﴿لاَ تَعْجَلْ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَي﴾ است، حالا بعد از ﴿أَن يُقْضَي﴾ که شد چه؟ اين ﴿وَ لاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَي﴾؛[31] يعني قبل از اينکه تمام بشود و وحي بيايد تو شروع نکن.پرسش: چه اشکالی دارد که قرآن به صورت «علم لَدُنّی» در قلب پيامبر؟ پاسخ: بنابراين، اين به عنوان «علم لَدُنّی» دفعتاً نازل شد، نه تدريجاً! و اين چيزی که ما در خدمت او هستيم در طول 23 سال نازل شد، وگرنه خود اين قرآن دو نزول داشته باشد، يک نزول دفعي يعني کلّ اين قرآن با اين سُوَر، اين «عربيِّ مبين» يک بار دفعتاً نازل شده باشد و يک بار تدريجاً، فهم آن آسان نيست، براي اينکه اگر يک بار همين کتاب دفعتاً نازل شده بود و همهٴ سؤال و جواب‌ها در آن بود، حضرت دو ـ سه روز منتظر پاسخ باشد يا مثلاً اوّل ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ﴾ صادر بشود و بعد ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾ بگويد اين‌طور ديگر هماهنگ درنمي‌آيد. پرسش: ... اگر خلق هم نشده باشد علم تفصيلی دارد؟ پاسخ: علم تفصيلي هم دارد، علم اجمالي هم دارد؛ منتها اجمال ما که در اصول مطرح مي‌شود، يک علم تفصيلي است با دو جهل؛ اين مجموعهٴ يک علم تفصيلي و دو جهل را ما مي‌گوييم علم اجمالي. ما الآن اگر بگوييم يک قطره خون مثلاً در يکي از اين دو ظرف آمد که ما می‌گوييم منشأ علم اجمالي ماست و در اصول از اين بحث مي‌کنيم، اين «عند التحليل» يک علم تفصيلي است با دو جهل؛ علم تفصيلي اين است که ما يقين داريم که اين قطره خون به «احد الظرفين» افتاد، اين علم تفصيلي است؛ اما نسبت به اين ظرف دست راست، نمي‌دانيم؛ نسبت به ظرف دست چپ، نمي‌دانيم؛ آن علم تفصيليِ همراه با اين دو جهل، زمينهٴ علم اجمالي مصطلح را فراهم مي‌کند، اين علم اجمالي است که در اصول مطرح است. اما يک علم اجمالي هم هست که در علوم عقلي مطرح است، همين مثالی بود که درباره صاحب جواهر مطرح شد، آن اجتهاد ايشان علم اجمالي به چهل جلد است و اين چهل جلد علم تفصيلی اوست، اين اجمال و تفصيل اگر کسي به اين يک مقدار برسد اين آيت و نشانه‌اي است براي ادراک کردن آن «عليِّ حکيم» و اين «عربيِّ مبين»؛ آن «عليِّ حکيم» نور است، بسيط است، لفظ و مفهوم نيست، بلکه حقيقت است؛ مثل اينکه ملکهٴ اجتهاد لفظ و مفهوم نيست، بلکه حقيقت نوري در قلب آن بزرگوار است. اين چهل جلد لفظ است و مفهوم است که از او نشأت گرفته است، منتها اين تجلّيات اوست نه تجافي او. اگر از صاحب جواهر سؤال بکنيد که چه کار کرديد؟ مي‌گويد من آن حقيقتي را که در نزد من بود تجلّي دادم نه تجافي، آن را آويختم نه انداختم، آن وقت اين مي‌شود: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ». ما تا آن اندازه که در درون خودمان اين آيات و علامت را داريم مي‌توانيم آيات را بفهميم، از اين بگذريم که ديگر مقدور ما نيست! ما از «عليِّ حکيم» همين مقدار را مي‌فهميم، از «عربيِّ مبين» همين مقدار را مي‌فهميم، از نزول «آويختن» مي‌فهميم نه انداختن، اين «عربيِّ مبين» را او بافت، آن «عليِّ حکيم» را او بافت، هر دو را او بافت و هر دو را او ساخت که به نحو تجلّي آويخت و نه به نحو تجافي، بنابراين اين دو راه اگر باشد، اين راه دوم بهتر است؛ يعني نزول دفعي و نزول تدريجي به اين نباشد که يک دفعه همين کتاب نازل شد؛ يعنی مجموعهٴ اين کتاب با همين مفاهيم و الفاظ، بعد يک دفعه هم به تدريج در ظرف 23 سال نازل شد؛ ادراک اين آسان نيست، اما ادراک آن شواهد تأييد مي‌کند و محذوري هم ندارد. پرسش: ... زمان مطرح نيست که بگوييم در ماه رمضان بود؟ پاسخ: چرا، در ماه مبارک رمضان انسان به آن‌جا مي‌رسد، ما مثلاً مي‌گوييم معراج در شب چندم ماه مبارک رمضان بود. مادامي که با ما زميني‌ها سخن مي‌گويند، بايد از زمان و زمين نگذرند، مثلاً ما مي‌گوييم معراج در فلان زمان بود يا در «ليلهٴ إسريٰ» که ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾[32] بود، در حالي که وقتی به آن‌جا رفت نه شب بود و نه روز! مستحضريد که بسياري از احکام نماز در معراج آمده است، در همان چند دقيقه‌اي که حضرت طول کشيد صبح شد، شب شد، ظهر شد، عصر شد، حضرت نماز پنج‌گانه را در همان‌جا؛ يعنی در محضر ذات اقدس الهي خواند، همان وقت که شبانه رفت آن‌جا صبح شد؛ يعني جايي بود که از اين طرف اين‌جا شب بود و آن‌جا نه شب بود و نه صبح، «وَ لَيْسَ عِنْدَ رَبِّكَ صَبَاحٌ وَ لَا مَسَاء»؛[33] ولي در روايات معراج که ملاحظه بفرماييد، فرمود شب شد نماز شب را خواند، صبح شد نماز صبح را خواند، چون نماز پنج وقت چگونه بايد خوانده بشود، به وسيله حضرت در معراج تنظيم شد و از آن‌جا آمده پايين! چند دقيقه‌اي است که هم شب است و هم روز، هم صبح است، هم ظهر، هم عصر، چنين حالتي است. بنابراين اگر براي وجود مبارک حضرت معراجي است که: چنان رفته و آمده باز پس ٭٭٭ که نايد در انديشه هيچ کس[34] کسي که معراجي دارد همين شخص «عربيِّ مبين» را در يک‌جا و «عليِّ حکيم» را در جاي ديگري مي‌بيند. پرسش: آيا نزول دفعی بعد از بعثت بوده يا از روی زمان مطرح می‌شود که؟ پاسخ: اين نزول در ليلهٴ مبارکه بود؛ اين نزول در ماه مبارک رمضان بود، يک؛ شب بود، دو؛ شب قدر هم بود، سه؛ اين نزول دفعي! اين حالت دفعي که حضرت از «عليِّ حکيم» شروع کرد، اين مي‌شود صديقه کبريٰ، اين مي‌شود اهل بيت؛ يعني اين مقام! اين دفعتاً حاصل شد؛ اما همين معنا در ظرف 23 سال و به تدريج يکي پس از ديگري نازل شد. در اين زمين که هست، وقتي از حضرت سؤال مي‌کنند: ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوح﴾، ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾ يا ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحيض﴾ و مانند آن، دو روز، سه روز، کمتر و بيشتر منتظر است تا جواب بيايد؛ يعني تا جواب تفصيلي بيايد؛ يعني آن «عليِّ حکيم» را تجلّي بدهد و به صورت «عربيِّ مبين» دربياورد، آن وقت مي‌گويد که اين آيه الآن نازل شده است، چه اينکه بعد از نصب وجود مبارک حضرت امير آيه: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾ نازل شده است. بين ﴿بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ﴾ و بين ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾ فاصله زماني هست، با اينکه اين فاصله زماني در «عربيِّ مبين» است، وگرنه در «عليِّ حکيم» همه يک نور هستند. پرسش: سؤال باقی است، آيا نزول دفعی قبل از بعثت بود؟ پاسخ: نه، در ليلهٴ قدر بود. در اوّل بعثت که 27 رجب است، ممکن است که همان چند آيهٴ سوره مبارکه «علق» نازل شده باشد؛ اما اين ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ﴾ که تناسبي هم بين انزال و تنزيل دارد؛ البته از تمام جهات تام نيست که إنزال فقط إنزال دفعی باشد و تنزيل تدريجي، ولي در همه موارد کلمه إنزال به کار رفته است نه تنزيل و اين انزال به همين کتاب برمي‌گردد، ما اين کتاب را در ليلهٴ مبارکه، ليلهٴ قدر نازل کرده‌ايم؛ يعني در ليلهٴ قدر وجود مبارک حضرت به آن «عليِّ حکيم» رسيده است؛ اما تنزيل تدريجي‌آن که در همان سوره مبارکه «فرقان» بود که آن‌جا سخن از تنزيل است، مي‌فرمايد: ﴿لَوْ لاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾،[35] آيه نازل شد: ﴿كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ﴾؛[36] ما هر لحظه هر روز مي‌خواهيم با شما ارتباط داشته باشيم! آنها سؤال مي‌کنند و ما جواب مي‌دهيم، ما اين ارتباط متقابل را مرتّب داريم! ﴿كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ﴾! ما اوّل کتابي به شما ‌بدهيم و بگوييم مردم را هدايت بکن، با اينکه هر روز، هر لحظه يا هر ساعت يا هر دو روز در ميان يا هر زمان مناسب با تو ارتباط داشته باشيم خيلي فرق دارد! آنها گفتند که ﴿لَوْ لاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ چرا يک‌جا نازل نشد؟ اگر چنين کتابي ﴿جُمْلَةً وَاحِدَةً﴾ نازل شده بود که آنها ديگر اشکال نمي‌کردند و آنها نمي‌گفتند که چرا قرآن دفعتاً نازل نشد، اگر چنين بود حضرت مي‌فرمود که قرآن دفعتاً نازل شد. اينها مي‌گويند چرا دفعتاً نازل نشد؟ شما هر از چند گاهي يک آيه براي ما مي‌خواني! جوابي که ذات اقدس الهي به آنها داد، اين است که فرمود به آنها بگو: ﴿كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَ رَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلاً﴾؛ ما به تدريج مي‌خوانيم تا تثبيت بکنيم و رابطه‌مان محفوظ باشد؛ اگر چنين کتاب جامعي نازل شده بود که آنها نمي‌گفتند چرا مثل تورات موسي يکجا نياورديد؟ چون وجود مبارک موساي کليم تورات را يکجا آورد. بنابراين اينکه فرمود: ﴿أَنزَلْنَاهُ﴾ با ﴿تَنزِيلُ﴾ اين دو مرحله مي‌تواند اين‌چنين باشد؛ اما اينکه همين کتاب دو بار نازل شده باشد، اثبات آن آسان نيست. پرسش: در جريان ولادت حضرت امير(عَلَيْهِ السَّلَامْ) نقل شده که در ملاقات با پيامبر آياتی از سوره «مؤمنون» را تلاوت کرد و اين قبل از بعثت بود؟ پاسخ: اين در اثر ارتباط با همان «عليِّ حکيم» است، وگرنه خيلي از اهل بيت مثلاً بعدها منتظر بودند که آيات نازل بشود، آن‌طوري که وجود مبارک مسيح مي‌گويد: ﴿إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ﴾،[37] بعد ديگر فرد عادي شد! اين‌طور نبود که وجود مبارک مسيح از آن به بعد پيغمبر شده باشد. آن لحظه معجزه‌آسا اين حرف را زد، بعد فرد عادي شد تا به مقام نبوّت برسد. وجود مبارک حضرت امير يا اهل بيت ديگر همه همين‌طور هستند: يا بعضي‌ها در رحم مادر آياتي مي‌خواندند، اينها در اثر ارتباط با همان «عليِّ حکيم» است، نه با «عربيِّ مبين»، گاهي «عربيِّ مبين» بعدها نازل مي‌شود، اين‌طوري است! اين ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ بعد نازل شد، نمي‌شود گفت به اينکه مثلاً حضرت با «عربيِّ مبين» ارتباط داشت. اگر روشن بشود که اينها نور واحد هستند، چه اينکه درباره صديقه کبريٰ(سَلٰامُ اللهِ عَلَيهَا) آمده است که ليلهٴ قدر است، اين مسئله حل است، چون اينها با آن «عليِّ حکيم» رابطه دارند. پرسش: آن جواب و سؤال‌هايي را هم پيامبر با افراد دارد، خدا اجازهٴ جواب دادن نداده است؟ پاسخ: نه، دو حرف است اجازه که البته! پرسش: ... وقتی سؤال کردند جواب داده! پاسخ: بعد از اينکه به مقام امامت رسيد، نه اينکه در لحظه کودکي به همين‌ها آگاه بود. پرسش: ؟ پاسخ: بله، اگر وجود مبارک حضرت امير همان‌طوري که به انگشتان دست خود اشاره کرد و فرمود اين چندتاست و سائل زود پاسخ داد، فرمود چرا فکر نکردي؟ آن سائل گفت براي من محسوس و روشن است، من ديگر نبايد فکر بکنم که اين پنج تا انگشت است، حضرت فرمود براي ما هم اسرار عالَم همين‌طور است![38] مرحوم کاشف الغطاء(رِضوَانُ اللهِ عَلَيهِ) نقل مي‌کند ـ در همان کتاب شريف کشف الغطاء ـ که حضرت مشغول سخنراني بود و داشت نصيحت مي‌کرد که مواظب عواقب اعمال خود باشيد، بعد فرمود که به هر حال غائله‌اي پيش مي‌آيد، اشاره کرد به يکي از درهاي مسجد و فرمود مبادا شما اين کارها را بکنيد! يک کسي خيلی حرف مي‌زد و اعتراض مي‌کرد، حضرت فرمود عاقبت تو هم طور ديگري است، براي اينکه وقتي آن لشکر بيگانه اموي ـ حضرت به يکي از درهاي مسجد کوفه اشاره کرد ـ از همين در وارد مي‌شوند، پرچمي هم هست که به دست توست، عرض کرد به دست من؟ فرمود بله به دست توست، ولي مبادا به دست بگيري؟! اما تو اين کار را مي‌کني! اين را مرحوم کاشف الغطاء در اوايل در معجزات وجود مبارک حضرت نقل کرد. فرمود اموي‌ها از اين در مي‌آيند و از اين در وارد مي‌شوند ـ اشاره کرد به در خاصي از مسجد ـ و پرچم هم به دست توست! همين جريان جنگ صفين و اينها هم همين‌طور بود، فرمود نکن اين کار را، ولي مي‌کني! بعدها که آن غائله پيش آمد، همين شخص از همان در وارد شد و پرچم هم به دست او بود.[39] اين حرف را مثلاً می‌دانيد که در قرآن کريم نيست، يعنی در «عربيِّ مبين» هم نيست! در «عربيِّ مبين» هم اين‌طور نيست که در واقعه صفين از فلان در مي‌آيند، اموي‌ها وارد مي‌شوند و پرچم به دست فلان شخص است، او با «عليِّ حکيم» رابطه دارد. وقتي به اين‌جا مي‌رسد، «عليِّ حکيم» خيلي رقيق مي‌شود وبه اندازه فهم ما مي‌شود، اما آن‌جاست که قول «ثقيل» است ﴿إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً﴾.[40] بنابراين اگر ما بگوييم ارتباط با آن‌جا ارتباط با مقام «أُحْكِمَتْ» است و ارتباط با اين‌جا با مقام «فُصِّلَتْ» است هماهنگ درمي‌آيد؛ اين تطبيق از آياتي که فرمود: ﴿كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ﴾؛[41] يعني يک مرتبه، مرتبهٴ حکيم و محکم و متقن و بسته و ملکوتي است و يک مرتبه هم مقام تفصيل است، آن وقت آن مرتبهٴ اجمالش يک بار و مرتبه تفصيلش هم يک بار که اين مي‌شود تعدد نزول و مقابل جمع است، اين آياتي که دارد: ﴿كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ﴾ همين است. در همين آيه سوره مبارکه «دخان» دارد که ﴿إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ ٭ فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ﴾ آن امرهاي محکم و متقن و متن‌ها در ليلهٴ قدر شرح مي‌شود. پس ما يک امر محکمي داريم و يک امر مفصّلي؛ اين ﴿أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ﴾ ناظر به ترتّب «عربيِّ مبين» بر «عليِّ حکيم» است، آن مرحله متقن و محکم که متن است مثل همان ملکهٴ اجتهاد صاحب جواهر است، آن مقام حکيم است و اين مقامي که به صورت 114 سوره درآمده است، مقام تفريق است، مقام تفصيل است که اينجا فرمود: ﴿فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ﴾، پس ما يک امر متقن متني داريم و يک شرحي داريم، اين شرح تفصيل است و آن متن اجمال است؛ از آن متن به إنزال تعبير مي‌شود و از اين شرح به تنزيل تعبير مي‌شود؛ لذا در آيه 32 سوره مبارکهٴ «فرقان» به تنزيل ياد شد و در اين‌گونه از مواردي که مربوط به ليلهٴ قدر است به إنزال ياد شده است؛ حضرت هر دو را به اذن ذات اقدس الهي داراست. فرمود ما اين کار را مي‌کنيم، ولي حواس شما جمع باشد که تنها براي اين نيست تا شما عالِم بشويد، بلکه شما را هم مي‌ترسانيم! چون اکثري مردم با ترس زنده‌اند و با ترس دين دارند.

ببينيد اين همه فضايل براي نماز شب ذکر شده است! 41 روايت را در فضيلت نماز شب صاحب وسائل نقل کرد، سيزده روايت در آن مشکلات و محروميت‌هايي است که در اثر ترک نماز شب وجود دارد. بيش از پنجاه روايت مربوط به جريان نماز شب است، اما غالباً مردم‌ از خواندن نماز شب محروم هستند؛ اما دو رکعت نماز صبح را حتماً مي‌خوانند، براي اينکه اين‌جا جهنم است! آن‌جا چون عذاب نيست «شَوْقاً إِلَی‌ الثَّوَاب‌»[42] است، کمتر به سراغ آن مي‌روند؛ اما اين دو رکعت نماز صبح را از ترس مي‌خوانند. اکثري مردم با ترس عبادت مي‌کنند و «خَوْفاً مِنَ النَّارِ»[43] است؛ لذا شما مي‌بينيد که در قرآن کريم در عين حال که «تبشير» و «إنذار» را کنار هم ذکر مي‌کند؛ اما در هيچ‌جا قرآن، خدا را، يا پيغمبر را، يا کتاب الهي را منحصراً «مبشّر» معرفي نکرده است، «انما أنا مبشّر» يا «انما أنت مبشّر» نيست؛ «إنما أنت نذير»، «إنما أنت منذر»، «إنما أنا منذر»، به صورت حصر درباره «إنذار» آمده است؛ اما درباره «تبشير» چنين حصري نيست؛ حوزه‌هاي علميه را هم با «إنذار» تأمين مي‌کنند، اينکه فرمود: ﴿فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ﴾[44] ديگر «ليبشروا» نيست، فرمود: ﴿وَ لِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾ و در آغاز رسالت هم فرمود: ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾،[45] نه «قم فبشّر» يا «فبشّر فانذر». اکثري مردم «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» گناه نمي‌کنند، مي‌بينيد اين همه فضايل که براي احسان و خَير هست، کمتر به سراغ آن مي‌روند؛ اما از معصيت البته «خَوْفاً مِنَ النَّارِ» هراسان هستند. فرمود: ﴿إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ﴾، اصلاً سيرهٴ ما اين است! براي اينکه مردم را مي‌خواهيم از جهنم نجات بدهيم. اين ليلهٴ قدر با ليله‌اي که اين‌جا آمده، اين ليلهٴ مبارکه است، يک؛ فرمود: ﴿رَحْمَةً مِن رَبِّكَ﴾ که در آيه شش همين بخش است، دو؛ در سوره مبارکه «قدر» فرمود اين ليلهٴ مبارکه است: ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾ و آن ﴿خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾ است، چه برکتي بالاتر از اين! ﴿سَلاَمٌ هِيَ﴾ است، چه برکتي بالاتر از اين! اين‌جا فرمود ليلهٴ مبارکه است، بعد هم فرمود: ﴿رَحْمَةً مِن رَبِّكَ﴾ آن‌جا فرمود: ﴿خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾ است و ﴿سَلاَمٌ هِيَ حَتَّي مَطْلَعِ الْفَجْرِ﴾ است؛ از آن‌جا به سلام ياد کرد، از آن‌جا به ﴿خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾ ياد کرد، در اين‌جا به مبارک بودن و رحمت بودن ياد کرد.

پس به تعبير جناب فخر رازي آنها که مي‌گويند نيمهٴ شعبان مهبط وحي بود و قرآن نازل شد، اينها دليلي ندارند؛ گذشته از اينکه دليل ندارند، ظاهر آيه هم اين است که در ماه مبارک رمضان نازل شده است. ﴿فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ﴾ تفصيل مي‌شود؛ البته ﴿أَمْراً مِنْ عِندِنَا﴾، نه اينکه فرشته‌اي يا عامل ديگري بخواهد آن «عليِّ حکيم» را عربي ‌کند، نه! فرشته هم مأمور است که اين حرف ما را برساند؛ انبيا هم موظف‌ هستند که حرف ما را برسانند، وجود مبارک حضرت هم همين‌طور است. الآن اگر صاحب جواهر بگويد اين نوشته خود من است، اين يعني چه؟ يعني آن ملکه نوراني که «الْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ» که آن نه عربي است نه عبري، من اين را به چهل جلد درآوردم، او درست مي‌گويد! اين مي‌شود: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»، ما يک مرحله داريم که واقعاً نور است، لفظ نيست، مفهوم نيست، يک قاعده علمي است؛ خواستيم عربي مي‌گوييم، خواستيم فارسي مي‌گوييم، خواستيم آذري مي‌گوييم، خواستيم عبري، هيچ لفظ نيست؛ اگر کسي به آن مقام والا برسد، خود شخص دارد فکر مي‌کند، اصلاً سخن از لفظ و مفهوم نيست؛ وقتي مي‌خواهد بگويد، مثل طناب‌گونه اين را آويخته مي‌کند، بعد مي‌گويد من بايد فارسي حرف بزنم يا عربي بنويسم که يک مقدمه مي‌خواهد، پنج فصل مي‌خواهد، يک نتيجه مي‌خواهد، اينها را در ذهن خود ترسيم مي‌کند، بعد دست به قلم مي‌کند يا شروع به سخنراني مي‌کند؛ فرمود ما اين کار را کرديم! احدي ـ در تنظيم قرآن ـ نه در «عليِّ حکيم» دخيل بود و نه در «عربيِّ مبين» دخيل است، نه بين آن «عليِّ حکيم» و اين «عربيِّ مبين» است، بلکه همه کار، کار ماست. پرسش: محتوا متناسب با تنزيل است! پاسخ: بله، بعضي از کلمات‌ هستند که با ماده مي‌فهمانند، لازم نيست با هيأت بفهمانند يا با باب «افعال» و «تفعيل» بفهمانند. بعضي از الفاظ هستند که ماده‌ آنها يکي است، ولي آن باب يا آن هيأت مي‌فهماند. ماده «فرق» چه «فرَّقَ» باشد، چه «فَرَقَ» باشد، چه «يَفرُقُ» باشد و چه «يُفصِّلُ» باشد کثرت را مي‌رساند؛ لذا فرمود وقتي که از آن مرحله گذشت، بخواهيم به مرحله تفصيل و به مرحلهٴ عربيِّ مبين برسانيم، اين‌جا «فرق» است، براي ما از اين جهت يک اصل کلّي است، ليلهٴ قدر اصولاً ليلهٴ تفصيل است! ما تمام اين مقدّرات را به صورت کلّي بيان کرديم، ولي تقسيم اين کارها در شب قدر است. مرحوم کليني(رِضوَانُ اللهِ عَلَيهِ) بابي در کافي دارد که حضرت فرمود شما با اهل سنّت به سوره مبارکهٴ «قدر» استدلال کنيد، عرض کردند اين چه دليلي است بر ولايت شما؟ فرمود شما از اينها سؤال بکنيد، بعد از پيغمبر(صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) هر سال ماه مبارک رمضان هست يا تمام شد؟ آنها لابد خواهند گفت که هر سال ماه مبارک رمضان هست. فرمود وقتي ماه مبارک رمضان هست، آيا ليلهٴ قدر بعد از پيغمبر هست يا نيست؟ يعني بعد از حضرت ليلهٴ قدر رخت بربست، يا الآن در هر سال «ليلة القدر» هست؟ آنها لابد خواهند گفت که ليلهٴ قدر هست، مگر مي‌شود که ماه مبارک رمضان باشد و ليلهٴ قدر نباشد؟! فرمود تا اينجا که آمدند از آنها سؤال کنيد ليلهٴ قدر که ملائکه با همه مقدّرات نازل مي‌شوند، اين مقدّرات را آکبند و بسته‌بندی شده مي‌آورند مي‌آورند که بسته ببرند، يا مي‌آورند که به کسي بدهند؟ اگر آن مقدّرات را می‌آورند که ببرند، پس چرا آوردند؟ ﴿تَنَزَّلُ الْمَلاَئِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِن كُلِّ أَمْرٍ﴾، اين ﴿كُلِّ أَمْرٍ﴾ را براي چه مي‌آورند؟ مي‌آورند که ببرند يا مي‌آورند که به کسي بدهند؟! لابد خواهند گفت که مي‌آورند تا به کسي بدهند، فرمود آن‌کس ما هستيم، کيست روي زمين!؟ روي زمين مهمان‌دار ملائکه در شب قدر کيست؟ اين است که گاهي به صورت صديقه کبري(سَلٰامُ اللهِ عَلَيهَا) گفته مي‌شود و گاهي هم به عنوان اينکه «نور واحد» هستند، فرمود اينها را مي‌آورند به ما بدهند. اين روايات را مرحوم کليني(رِضوَانُ اللهِ عَلَيهِ) فرمود که با اينها احتجاج کنيد که اينها مي‌آيند، براي چه چيزي مي‌آيند و به چه کسي مي‌خواهند بدهند؟ چه کسي روي زمين است که مالک أرض است و به اذن خدا و مهمان‌دار فرشته‌هاست و همه امور را مي‌گيرد؟ بنابراين قدري که آدم جلوتر برود ـ مَعَاذَ اللهِ ـ مي‌گويند که اغراق شده يا غلو شده است، اين‌طور نيست! ما اگر جريان عظمت الوهيت را بشناسيم، اينها در برابر آن عظمت نامتناهي قابل قبول است. فرمود شما با ليلهٴ قدر استدلال کنيد! در ليلهٴ قدر اين است، اينها با آن «عليِّ حکيم» در ليلهٴ قدر هر سال تجديد ميثاق مي‌کنند، وگرنه اينکه هست! ﴿فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ﴾؛ اختصاصي به مسئله قرآن و آيات ندارد، بلکه مقدّرات همه همين‌طور است.

 


[15] غرر الاخبار، ص62.
[34] خمسه نظامی، شرف نامه، بخش4.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo