< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

94/02/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسير آيات 1 تا 7 سوره شوريٰ
﴿حم (1) عسق (2) كَذلِكَ يُوحي‌ إِلَيْكَ وَ إِلَي الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (3) لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظيمُ (4) تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَ الْمَلائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ (5) وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ اللَّهُ حَفيظٌ عَلَيْهِمْ وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكيلٍ (6) وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُري‌ وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فيهِ فَريقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَريقٌ فِي السَّعيرِ (7)﴾

تبيين تفسير حروف مقطعه قرآن به اسم اعظم
سوره مباركه «شوريٰ» مثل ساير «حواميم سبعه» [1]در مكّه نازل شد، البته به استثناي برخي از آياتي كه مطرح خواهد شد و همچنين عناصر محوري سوَر مكّي, اصول دين و خطوط كلي اخلاق و فقه است. قسمت مهمّ اين «حواميم سبعه» درباره وحي و نبوّت است. آغاز اين سوره كه مثل بعضي از سوَر حروف «مقطّعه» دارد، در همان جلد دوم تفسيرتسنيم تقريباً سي وجه براي اين حروف «مقطّعه» ذكر شده است؛ يكي از آن وجوهي كه خيلي روي آن تكيه مي‌كنند اشاره به اسم أعظم بودن اين حروف است.[2] در بحث‌هاي قبلي هم مخصوصاً سوره مباركه «اعراف» گذشت كه اسم أعظم لفظ نيست كه انسان با گفتن اين لفظ بتواند مُرده‌اي را زنده كند و بيماري را شفا دهد و مانند آن؛ مفهوم نيست كه با درك يك مفهوم ذهني، انسان بتواند مُرده‌اي را زنده كند و مانند آن؛ مصداق خارجي هم نيست كه تا انسان با تحقّق آن مصداق خارجي بتواند چنين كاري را انجام بدهد. اسم أعظم مقام است، اگر كسي به آن مقام رسيد آن‌گاه الفاظي كه دالّ بر آن مقام است از او اگر صادر شود، اين صفت‌ها و اوصاف را خواهد داشت. آن روايت نوراني را كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در جلد اول كافي[3] نقل كرد كه اسم أعظم متعدّد بود و آصف‌بن‌برخيا يك اسم داشت و توانست با استمداد از آن اسم‌ها به وجود مبارك سليمان(سلام الله عليه) عرض كند: ﴿أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ﴾، [4]هرگز ناظر به لفظ يا مفهوم نيست كه اگر كسي لفظي را بگويد يا مفهومي را تصوّر كند و بتواند چنين كاري را خارق عادتي در نظام هستي انجام بدهد. نظام, نظام علت و معلول است که ممكن نيست يك حقيقت خارجي و واقعي را انسان با يك مفهوم زير و رو كند. اسماي الهي حقايق خارجيه هستند؛ شما در غالب دعاهاي «كميل» در دعاي «سمات» در دعاي «ندبه»و مانند اينها داريد که«وَ بِأَسْمَائِكَ الَّتِي مَلَأَتْ أَرْكَانَ كُلِّ شَيْ‌ء»[5]يا«بِاسْمِكَ الَّذِي‌» [6]توفيقي به موساي كليم دادي و«بِاسْمِكَ الَّذِي‌» [7]به نوح اين عنايت را کردی.از آن «وَ بِأَسْمَائِكَ الَّتِي مَلَأَتْ أَرْكَانَ كُلِّ شَيْ‌ء» معلوم مي‌شود که لفظ و مفهوم نيست، چون مفهوم ذهني كه اركان جهان هستي را تأمين نمي‌كند. بنابراين آ‌نچه درباره اين‌گونه از حروف «مقطّعه» ذكر شد كه اسماي اينها اشاره‌ هستند؛ يعني الفاظ اينها نه, مفاهيم اينها نه, بلکه حقايق خارجيه‌اي كه مظهر اسماي الهي هستند، مي‌توانند اثرگذار باشند.

اصل وحي و خطوط كلي آن مشترك بين همه انبيا
مطلب دوم در جريان وحي است كه هم اصلِ وحي مشترك بين انبيا(عليهم السلام) است و هم خطوط كلي وحي كه توحيد و نبوّت و معاد و اخلاق و حقوق و مانند آن باشد؛ امّا آنچه مشترك بين آنها نيست و مخصوص هر پيغمبري است اين است که فرمود: ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً﴾؛ [8]براي هر پيامبري يك دين خاصي برابر آن عصر است كه مردم آن روزگار چقدر نماز بخوانند، به كدام طرف نماز بخوانند, چند روز روزه بگيرند و در چه ماهي روزه بگيرند؛ اينها عبارت از فروع دين است كه عوض شدني است ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً﴾، امّا خطوط كلي دين؛ يعني اصول دين و خطوط كلي فقه و اخلاق و حقوق و اينها كه جزء دين است و نه جزء «شِرعة» و «منهاج»، آن ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ﴾ [9]خواهد بود, پس هم اصل ضرورت وحي و هم خطوط كلي و عناصر محوري وحي مشترك بين انبيا از آدم تا خاتم(عليهم السلام) است؛مؤيّد آن ﴿كَذلِكَ يُوحي﴾است که با فعل مضارع اين استمرار را مي‌فهماند.

عزت و حكمت خداي سبحان منشأ انزال وحي
منشأ اينها هم عزّت و حكمت خداي سبحان است, چرا؟ چون خداي سبحان خالق همه است، يك؛ ربّ همه هست، دو؛ انسان را بايد بپروراند، سه؛ پرورش انسان در سايه دين و قانون است، چهار؛ انسان كه نظير گياهان نيست كه فقط با آب و كود و هوا زندگي كند يا نظير حيوان نيست كه غذاي او در فضاي طبيعتآماده باشد، غذاي او معارف الهي است كه بايد به وسيله فرشتگان به پيغمبران(عليهم السلام) ابلاغ شود. تربيت و ربوبيت خدا نسبت به انسان الاّ ولابد از ناحيه وحي و دين است، اگر بخواهد انسان را بپروراند پرورش انسان با همان عقيده و اخلاق و اينهاست.هر جا ﴿ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ﴾ را فرمود، يعني خود «سماوات و أرض» هم داخل است و هر جا که «سماوات و أرض» را فرمود, ﴿ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ﴾ هم داخل است. گاهي مي‌فرمايد:﴿خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾؛ [10]يعني «ما في السماوات و ما في الأرض» هم مخلوق اوست؛ گاهي مي‌فرمايد: ﴿لَهُ فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ﴾؛ يعني خود «سماوات و أرض» هم براي اوست. بر اساس تلازمی كه در اين تعبيرات هست، هر جا «سماوات و أرض» مطرح شود ﴿ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ﴾ هم داخل است و هر جا که﴿ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ﴾ مطرح شود، خود «سماوات و أرض» هم داخل است.

عدم ارتباط آسمان نجومي با لرزش آسمان ها‌ هنگام عبور وحي
امّا در بيان اينكه فرمود ممكن است اين آسمان‌ها متلاشي شود، مستحضريد اين آسمان‌ سپهري و نظامي كه علم نجوم با آن سر و كار دارد، اين خيلي محور بحث وحي و نبوّت و فرشته‌ها و نزول بركات و استجابت ادعيه و عدم انفتاح درها به روي كفّار و اين چندين بخش از آيات قرآن كريم براي آنها نيست. قرآن كريم فرمود ما «سماوات سبع» خلق كرديم،[11] بعد مي‌فرمايد همه اين ستاره‌ها را ما در آسمان اول قرار داديم ﴿إِنَّا زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَةٍ الْكَواكِبِ﴾ [12]يا ﴿بِمَصابيحَ﴾ [13]كه اين با هيئت سابق هرگز سازگار نيست، چون آنها مي‌گفتند اين هفت ستاره سيّار كه آن روز كشف شده بود در اين هفت آسمان است و همچنين آنها ستاره‌هاي ثابت و فلك هشتم هستند و فلك‌الأفلاك، يعني فلك اطلس ـ فلك نهم ـ ستاره ندارد؛ لذا كلمه اطلس كه نقطه ندارد، آن را براي اين فلك نهم انتخاب كردند. اينها ظاهراً اساسي ندارد، براي اينكه قرآن دارد تمام ستاره‌ها را ما در آسمان اول خلق كرديم:﴿زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِزينَةٍ الْكَواكِبِ﴾؛ امّا آن آسمان‌هايي كه در مورد آنها فرمود: ﴿وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ﴾[14]يا ﴿وَ أَوْحي‌ في‌ كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾،[15]فرمود درهاي آن آسمان به روي كفّار باز نمي‌شود ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾،[16]معلوم مي‌شود اين آسمان‌هايي كه الآن اينها مرتب مسافر مي‌برند, وسيله مي‌فرستند, باسرنشين و بي‌سرنشين، معلوم مي‌شود که آن آسمان نيست، براي اينكه فرمود درهاي آسمان به روي كفّار باز نمي‌شود. در همان بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرمود دعاي شما به آسمان مي‌رود، وقتي سائل سؤال كرد كه «كَمْ بَيْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاء» فرمود: «مَدُّ الْبَصَرِ وَ دَعْوَةُ الْمَظْلُوم‌»؛ [17]آه مظلوم به آسمان‌ها مي‌رسد،از اين معلوم است که اين آسمان سپهري نيست, پس آن آسماني كه فرمود: ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾و درباره آن آسمان‌ها كه فرمود: ﴿وَ أَوْحي‌ في‌ كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ آن‌جا مقرّ ملائكه است و در بعضي از روايات وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه هيچ جايي در آسمان خالي از فرشته نيست؛ بعضي در حال ركوع‌ و بعضي در حال سجود هستند که هيچ جاي خالي در آسمان‌ها نيست،[18] آن‌گاه اين فرشته‌ها كه از از جلال و شكوه خدا هراسناك می باشند، در هنگام نزول وحي يا به وسيله اينها وحي مي‌آيد:﴿بِأَيْدي سَفَرَةٍ ٭ كِرامٍ بَرَرَةٍ﴾[19]يا اينها اسكورت‌كنندگان وحي‌هستند كه ﴿مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً﴾ [20]يا ناظران می باشند و يك ارتباطي با وحي الهي دارند، اينها از آن جلال و شكوه وحي هراسناك‌ هستند.

عوامل خوف فرشته‌ها هنگام دريافت وحي و رصَد آن
در بخش‌هايي فرمود: ﴿يُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِكَةُ مِنْ خيفَتِهِ﴾؛[21]فرشته‌ها از جلال و شكوه خدا هراسناك‌ هستند؛ حالا يا براي اينكه وحي سنگين است﴿إِنَّا سَنُلْقي‌ عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقيلاً﴾[22]که به دست اينها مي‌خواهد برسد و اينها امين وحي می باشند يا ﴿بِأَيْدي سَفَرَةٍ ٭ كِرامٍ بَرَرَةٍ﴾نيست،فرشته‌ها رصد می کنند كه مبادا شياطين راهي براينفوذ پيدا كنند, كم يا زياد كنند، يا اينهايي كه وحي را مي‌آورند گرفتار سهو و نسيان شوند, خطا كنند, اين است كه فرمود خداي سبحان رصد و اسكورت مي‌فرستد:﴿مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ٭ لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ﴾.[23]به هر حال انسان كه فراموش مي‌كند، براي چه فراموش مي‌كند؟چون به هر حال يكمبدأيي است كه كم و زياد مي‌كند و اين همان نفوذ شيطنت است. يك وقت است که مي‌گوييم ـ معاذ الله ـ هيچ خبري از علّت و معلول نيست،تصادفاً بعضي چيزها مي‌آيد و تصادفاً بعضي چيزها مي‌رود،در اين صورت كه سنگ روي سنگ بند نمي‌شود. اگر كسي قائل به تصادف شد نظام علّي را فَك كرد، اصلاً او راه انديشه خودش را بسته است. اگر تصادف و صِدفه و اتفاق ـ معاذ الله ـ حق باشد، به چه دليل انسان بنشيند و فكر كند که دو مقدمه ترتيب بدهد و يك نتيجه بگيرد؟ شايد شما اين دو مقدمه را ترتيب داديد و اتفاقاً يك نتيجه گرفتيد وديگري همين دو مقدمه را ترتيب بدهد و اتفاقاً يك نتيجه خلاف بگيرد, اگر نظم علّي نباشد اين «مقدمتين», يعنی دو مقدمه علت معلول نباشند و ربطِ ضروري بين «مقدّمتين» و نتيجه نباشد، فكر و انديشه حاصل نمي‌شود! ما به چه دليل در بحث‌هاي رياضي يا بالاتر از رياضي يقين پيدا مي‌كنيم؟ براي اينكه اين دو مقدمه، يعني صغرا و كبرا «بالضرورة» سبب پيدايش نتيجه سوم‌ هستند؛ اينكه صغرا وكبرا ضروري است، يعني حتمي! اگر صغرا و كبرا ضروري شد، نتيجه ضروري است؛ يعني حتمي است, پس معلوم مي‌شود يك ربط و پيوند ضروري بين «مقدّمتين» و نتيجه است؛ اگر تصادف باشد كه راه علم و انديشه بسته است.پس اگر چيزي به ذهن مي‌آيد، حساب‌شده است؛ چيزي از ذهن انسان مي‌رود، حساب‌شده است؛ تصادف, اتفاق و شانس اينها جزء اوهام است. انبيا(عليهم السلام) براي اينكه مصون از سهو و نسيان و خطا و خطيئه باشند، يك اسكورت‌هاي مخصوصي لازم است که آنها فرشتگان هستند. در پايان سوره مباركه «جن» فرمود خدا كسي است كه ﴿مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ٭ لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ﴾؛خداي سبحان اينها را اسكورت كرده تا سالماً به دست انبيا برسد تا فرشته‌اي, عاملي, عللي در سهو و نسيان اينها دخالت نكنند و اينها را به فراموشي مبتلا نكنند. اين عوامل است كه فرشته‌ها هراسناك‌ هستند:﴿وَ يُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِكَةُ مِنْ خيفَتِهِ﴾،پس معلوم مي‌شود اين وحي كه مي‌خواهد بيايد از اين آسماني كه الآن بحث‌هاي هيئت و نجوم است اين جاها عبور نمي‌كند، همه اينها جزء آسمان اوّل‌ می باشند. آن آسماني كه درهاي آسمان به روي كفّار باز نمي‌شود، آن‌جا معبر وحي است و آن‌جاست كه ﴿وَ أَوْحي‌ في‌ كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾،آن‌جاست كه احساس سنگيني و دشواري مي‌كنند ﴿يَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ﴾.

طوايف سه‌گانه آيات دربارهٴ اظهار نظر فرشته‌ها براي انسان‌ها
در آن آسمان‌ها فرشته‌هايي است كه طبق سه طايفه از آيات درباره انسان‌ها اظهارنظر مي‌كنند يا نفرين مي‌كنند يا دعا مي‌كنند؛ طايفه اُوليٰ اين است كه ﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ﴾ اين جنس است؛ ولي «استغراق» نيست، اين «في‌الجمله» در نظر دارد، نه «بالجمله». طايفه ثانيه آياتي هستند كه در سوره «غافر» و امثال «غافر» گذشت كه نسبت به مؤمنين طلب مغفرت مي‌كنند كه ﴿فَاغْفِرْ لِلَّذينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبيلَكَ﴾. [24]طايفه ثالثه‌ آياتي‌ هستند كه لعنت فرشته‌ها را نسبت به كفّار و منافقين ابلاغ مي‌كنند كه ﴿أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ﴾ [25]چه در سوره «بقره» چه در سوره«آل‌عمران»[26]لعنت فرشته‌ها نسبت به اين گروه است. پس سه طايفه آيات است كه درباره اصلِ دعا و نفرين و طلب مغفرت يا درخواست عذاب فرشته‌ها نسبت به مردم روي زمين است.

توجيه بعضي از مفسران در تقييد اطلاق طلب مغفرت فرشته‌ها
توجيهات فراواني كه در سوره مباركه «شوريٰ» شده است كه ﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ﴾،برخي‌ها گفتند منظور اين است که هر كسی را که مي‌بينند؛مَثلي كه قرآن كريم ذكر مي‌كند، مي‌گويد اينها مثل افرادي هستند كه در درياها در شب تار با موج گرفتار ظلمت‌ هستند﴿ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ﴾؛ [27]اينها در تاريكي و تيرگي‌ می باشند، ديده نمي‌شوند؛ لذا فرشته‌ها اينها را نمي‌بينند تا ﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ﴾ شامل حال اينها شود. اينها چون كافر هستند, «أرضِ» به معناي آيت الهي و مخلوق الهي را نمي‌شناسند،أرضي را مي‌شناسند كه مي‌گويند: ﴿إِنْ هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا﴾، [28]اينها اين‌طور نيست كه در زمين به معناي آيه الهي زندگي مي‌كنند؛ بله، آن كسي كه در زمين به معناي آيه الهي زندگي مي‌كند، كسي است كه مورد عنايت خدا و انبيا و فرشته‌هاست؛ امّا كسي كه مي‌گويد: ﴿وَ قالُوا ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ﴾، [29]اين در همان هواي خود دارد زندگي مي‌كند، نه در زمين! اين شخص بدتر از عناوين اعتباري، در همان وَهْم و خيال خود دارد زندگي مي‌كند.پرسش:... برگشت را چطور پيدا می کنند؟پاسخ: ملائكه هم در همه موارد مثل ذات اقدس الهي درهاي رحمت را باز مي‌كنند؛ اماآنهايي كه به جايي رسيدند كه ﴿سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ﴾ [30]و خودشان هم صريحاً به انبياي خود مي‌گفتند: ﴿سَواءٌ عَلَيْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْواعِظينَ﴾، [31]اصلاً نمي‌گويند «سواء علينا أوعظت أم لم تعظ»،بلکه مي‌گويند اصلاً جزء واعظين نباشي ﴿أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْواعِظينَ﴾؛ اين گروه كساني هستند كه ﴿ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ﴾. [32]در سوره مباركه «آل‌عمران» كه در بحث ديروز اشاره شد كه اينها گروهي را لعنت مي‌كنند، در سوره مباركه «بقره» هم همين‌طور است؛ در آيه 87 سوره مباركه «آل‌عمران» كه در بحث ديروز خوانده شد، اين بود كه ﴿أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعينَ ٭ خالِدينَ فيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ ٭ إِلاَّ الَّذينَ تابُوا﴾؛[33]البته راه توبه براي هميشه باز است؛ امّا آنها اگر به سوء اختيار خودشان اين راه را بستند، ديگر كسي مسئول نيست:﴿إِلاَّ الَّذينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾، البته توبهٴ برخي افراد به اين است كه هم صالح شوند و هم مصلح, آن راه‌هاي فساد, آن نوشته‌ها, آن گفته‌ها و آن رفتارهايي كه باعث تيرگي و تاريكي جامعه شد را بايد اصلاح كنند. در برخي از آيات دارند آنها كه ﴿أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا﴾، [34]هر جايي كه تبليغ سوء كردند, شبهه‌اي ايجاد كردند و مشكلي ايجاد كردند، آنها را بيان كنند, حل كنند، چونبه هر حال«حقّ‌الناس» است. در سوره مباركه «بقره» كه قبل از سوره «آل‌عمران» بود، آن‌جا هم آيه 161 اين است:﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعينَ﴾. فتحصّل آياتي كه درباره فرشته‌ها نسبت به اهل «أرض» است سه طايفه است: يك طايفه مطلق است كه ﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ﴾؛ امّااستغراق نيست، جنس است؛ طايفه ديگر تصريح مي‌كند كه ﴿فَاغْفِرْ لِلَّذينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبيلَكَ﴾، چون در همان سوره مباركه «غافر» كه از طلب فرشته‌ها نام مي‌برد،در آيه هفت دارد:﴿الَّذينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذينَ آمَنُوا﴾ چه چيزي مي‌گويند؟ عرض مي‌كنند: ﴿رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْلِلَّذينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحيمِ﴾، پس طايفه اوليٰ طايفه‌اي است كه بر اصل جنس دلالت مي‌كند نه استغراق؛ طايفه ثانيه آن است كه آيه هفت سوره «غافر» و مانند آن است كه براي مؤمنين طلب مغفرت مي‌كنند؛ طايفه ثالثه آيه 87 سوره مباركه «آل‌عمران» و 161 سوره مباركه «بقره» است كه نسبت به كفّار و منافقين لعنت مي‌كنند.پرسش: فرشته ها از وحی دچارسنگينی می شوند؟

تبيين چگونگي احساس سنگيني فرشته‌ها از ثقل معنوي وحي
پاسخ: بله، چونوحي مطلب سنگينی است. ما الآ‌ن يك مطلب سنگيني را كه درك كنيم، مي‌بينيم که سرمان به درد مي‌آيد، چون آن ثِقل معنوي در ماده اثر مي‌گذارد؛ اگر موجودي مجرّد محض باشد، آن ديگر ثقل و امثال آن را ادارك نمي‌كند؛ امّا اگر چيزي ارتباطي با عالم طبيعت داشته باشد، احساس سنگيني مي‌كند؛ اين‌طور است كه ﴿ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾،[35]پس بعضي از مطالب است كه براي خود آسمان‌ها و زمين سنگين است.وقتي انسان يك صفحه روزنامه نگاه مي‌كند سرش درد نمي‌گيرد، وقتي يك صفحه ازجواهررا مطالعه كند مي‌بيند که خسته مي‌شود؛ آن مرتب روي اين دستگاه فشار مي‌آورد تا اين ابزار همراه روح باشد و آ‌ن مطلب را بتواند درك كند،آن صفحه روزنامه چند برابر يك صفحه جواهر است؛ ولي اين روي مغز فشار نمي‌آورد، براي اينكه خود مطلب سنگين نيست. غرض اين است كه اين سه طايفه آيه درباره فرشته‌ها نسبت به انسان‌هاست و تفطّر سماوات هم اين سماواتي است كه ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾، آنها احساس سنگيني مي‌كنند، وگرنه اين آسماني كه الآن محور بحث نجومي‌ها و «هيويين» است، اين از محور كلام خارج خواهد بود.پرسش:... چطور پيامبر(صلی الله عليه و اله و سلّم) که خودش در مقام عالی است جبرئيل بين او و خدا فاصله می شود؟پاسخ: چون حضرت در قوس صعود بايد بالا برود، در قوس نزول هر چه دارد كه دارد؛ امّا در قوس صعود هر چه مي‌خواهد بالا برود به وسيله ايمان و عمل صالح بالا مي‌رود، يك؛ به وسيله وحي بالا مي‌رود، دو؛ درباره قوس صعود فرمود: ﴿وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمينِكَ﴾؛ [36]فرمود اگر آمدن فرشته‌ها نبود، تو از اينها هيچ خبري نداشتي! اين در قوس صعود است و امّا درباره قوس نزول البته آ‌ن‌جاست كه «أوّل مَا خَلق الله» و «أوّل مَا ظهر مِن الله» است.

علت اصرار قرآن بر تفهيم طلب مغفرت فرشته‌ها براي انسان
فرمود: ﴿تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ﴾؛ امّا﴿وَ الْمَلائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ﴾ که اهل تسبيح و حمد هستند،﴿وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ﴾، اينكه گفتند شما خوي فرشته‌ها بگيريد هم همين است. سيدناالاستاد بي‌ميل نيستند كه بفرمايند اين استغفاري كه فرشته‌ها براي اهل زمين دارند، درخواست وحي و نبوّت و هدايت و كتاب است؛[37] يعني خدايا راهنمايي اينها اصل باشد، هدايت اينها و حمايت از اينها مورد توجه شما باشد. اينها را مورد مغفرت قرار بدهيد؛ يعني براي اينها وحي نازل كنيد, پيامبر بفرستيد, كتاب بفرستيد و اين كارها را بكنيد. قرآن كريم كه از حمايت و رعايت فرشته‌ها نقل مي‌كند، مي‌خواهد خوي فرشته‌ها را در انسان‌ها، مخصوصاً عالمان دين احيا كند؛ يعني اگر فرشته‌ها به فكر مردم‌ هستند، شما هم بايد به فكر مردم باشيد. در همه موارد اين قرآن كريم و اين روايات اهل بيت(عليهم السلام) سعي مي‌كنند كه آداب فرشته‌ها را به ما ياد بدهند. از همان اول طلبگي به ما گفتند ـ اين روايت را هم مرحوم كليني[38] نقل كرد و هم صاحب معالم[39] نقل كرد؛ يعني اين جوامع روايي از عصر كليني(رضوان الله عليه) تا عصر صاحب معالم مرتب اين روايات در كتب ديني ما بود ـ كه فرشته‌ها «إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْم‌». از همان روز ورودِ طلبه‌ها به حوزه‌هاي علميه به اينها گفتند متوجه باشيد كه فرّاشان شما فرشته‌ها هستند! ملائكه فرّاش شما هستند!اين‌طور نيست كه شما اگر در فلان مسجد يا فلان مدرس يا فلان حسينيه مشغول درس و بحث هستيد يك خادم براي شما فرش پهن كند،اينها البته كارهايشان را انجام مي‌دهند؛ ولي در حقيقت كساني هستند به نام ملائكه که از طرف خدا مأمور هستند فرّاشي شما را به عهده بگيرند «إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْم‌»، اين «أجنَحه» همان است كه در سوره مباركه «فاطر» مشخص كرد كه آن ﴿أُولي‌ أَجْنِحَةٍ مَثْني‌ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ﴾، [40]چند بار همين «أجنَحه» به مناسبت سوره مباركه «فاطر» يا ساير سوَر مشخص شد كه اين فرّاش‌ها چيزي از ما نمي‌خواهند؛ ولي مي‌خواهند مرتب به ما چيز ياد بدهند.

ضرورت پيروي از سيره فرشته‌ها براي عالمان دين
اصرار قرآن كريم بر اينكه فرشته‌ها براي شما طلب مغفرت مي‌كنند، اين براي چيست؟ اين براي اين است كه روح فرشته‌خويي در ما ايجاد شود و ما هم به فكر ديگري باشيم. اگر خداي ناكرده راه ديگري را بستيم يا بيراهه رفتيم، ديگر راه فرشته‌ها را نرفتيم. استغفار ما براي تودهٴ مردم, هدايت آنهاست, نوشتن كتاب است, تبليغ است, سيره ما, سنّت و سريره ما طوري باشد كه مردم ما را ببينند و به راه بيفتند، كار ديگري از ما ساخته نيست، چون دل‌هاي مردم كه به دست «مقلّب‌القلوب» است؛ اصرار قرآن كريم اين است كه فرشته‌ها اين كارها را مي‌كنند. در جريان انبيا مشخص است، انبيا براي ما الگو هستند؛ هم در جريان حضرت ابراهيم و انبياي ابراهيمي(عليهم السلام) آمده است كه اينها اسوه‌ می باشند، هم درباره شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در سوره مباركه «احزاب» فرمود: ﴿لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‌ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[41]که اينها درست است؛ قصص اُمم گذشته را براي ما نقل مي‌كند كه عبرت بگيريم، درست است؛ اسرار خلقت آسمان و زمين را براي ما نقل مي‌كنند،براي اينكه كار علمي و بحث‌هاي علمي است تا ما برويم و ياد بگيريم، اينها درست است؛ امّا برنامه‌هاي فرشته‌ها را براي ما نقل مي‌كند براي چيست؟ براي اينكه ما هم فرشته‌خويي را پيدا كنيم! آن‌جا كه به ما گفتند فرّاشان شما هيئت امناي مسجد نيستند، فرّاشان حقيقي شما فرشته‌ها هستند، آن هيئت امنا و خدمه که اجرشان با اولياي الهي، آنها يك برنامه‌هاي ظاهري دارند که درست است؛ امّا فرمود همين كه مي‌خواهيد وارد مدرس شويد, وارد مسجد شويد, وارد مدرسه شويد, وارد حسينيه شويد و درس و بحث را شروع كنيد، تمام اين ملائكه مي‌آيند و پرهايشان را پهن مي‌كنند، اين براي چيست؟ «إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْم‌»، اين براي اين است كه ما خوي فرشته‌ها را ياد بگيريم، آنها پَر دارند و ما هم بايد پَر در بياوريم! آنها پرواز مي‌كنند، ما هم بايد پرواز كنيم! كسي كه نتواند پرواز كند و از جايي به جايي برود خوي فرشتگي ندارد؛ امّا آنها در جهت حركت نمي‌كنند، از جهت حركت مي‌كنند؛ اينها مثل مرغ‌ها نيستند كه به طمع تالاب‌ها حركت كنند که زمستان از جايي, تابستان از جايي و بهار از جايي, از جايي به جايي و در جهت حركت كنند نيست، بلکه فرشته‌ها از جهت حركت مي‌كنند، نه در جهت؛ فرشته‌ها از زمين بيرون هستند, از ماده و طبيعت بيرون‌ می باشند، اينها آمدند به ما آيين پَر در آوردن ياد بدهند، يك؛ آئين پرواز كردن را بياموزانند، دو؛ جهت پرواز را هم به ما ياد بدهند، سه؛ ما به طمع تالاب كه فلان مسجد برويم و فلان مريد را پيدا كنيم حركت نكنيم، چهار؛ از ماده فرار كنيم و با فرشته‌ها محشور شويم، پنج. وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) که در همان روايت نوراني مرحوم كليني در كافي نقل كرد، فرمود: «لَصَافَحَتْكُمُ الْمَلَائِكَة»؛ [42]فرشته‌ها با شما مصافحه مي‌كنند؛ لذا قرآن كريم رابطه فرشته‌ها را با ما نقل مي‌كند و اين براي آن است كه ما هم فرشته‌خوي شويم و براي ما هم نازل شود! ما كه نمي‌خواهيم پيغمبر و امام شويم, پيغمبر و امام شدنِ ما محال است، نه كسي چنين خيالي دارد و نه چنين كاري ممكن است؛ امّا﴿إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا﴾ [43]اينكه ممكن است و اين را كه ذات اقدس الهي وعده داد. طرح ارتباط فرشته‌ها با طالبان علوم الهي خصوصاً و با عموم مؤمنان عموماً، براي اين است كه اينها خوي فرشتگي پيدا كنند، آن وقت جامعه‌اي كه دارای اوصاف فرشتگي شد، ديگر سخن از اختلاس و كم آوردن و زياد آوردن و مفاسد اقتصادي و اينها در جامعه نيست، اين جامعه وجود مبارك وليّ عصر(عجل الله تعالی فرجه الشريف) مي‌شود.

علت عدم امكان استفاده اطلاق از استغفار فرشته‌ها براي انسان
در همين آيه سوره مباركه «شوريٰ» كه از فرشته‌ها به عنوا‌ن ﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ﴾ ياد مي‌كند، نمي‌شود از اين ﴿لِمَنْ فِي الْأَرْضِ﴾ اطلاق گرفت، چون محفوف به قرينه يا «ما يصلح للقرينيّة» است، براي اينكه دارد:﴿وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِأَوْلِياءَ اللَّهُ حَفيظٌ عَلَيْهِمْ وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكيلٍ﴾، اينهايي كه اولياي غير الهي قبول كردند؛ يعني مشرك‌ هستند، براي اينها هم فرشته‌ها طلب مغفرت مي‌كنند؟ يقيناً اين نيست، پس اين ﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ﴾ براي «في‌الجمله» است نه «بالجمله»، براي اينكه يا مقيّد به خصوص مؤمنين است يا چون قدر متيقّن در مقام تخاطب دارد اطلاق ندارد كه ما بگوييم ﴿يَسْتَغْفِرُونَلِمَنْ فِي الْأَرْضِ﴾ يعني همه مردم زمين را طلب مغفرت مي‌كنند يا اگر منظور «بالجمله» است و مطلق است كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) مقداري هم به اين قسمت پرداختند، منظور اين است كه خدايا اينها را هدايت كن با فرستادن انبيا, با فرستادن «صُحُف», با فرستادن كتاب, پس با يكي از اين موارد يادشده اين كلمه ﴿يَسْتَغْفِرُونَ﴾حل مي‌شود.

هدايت فعلي براي جامعه بشري مقصود از استغفار فرشته‌ها
در طليعه بحث اشاره شد كه قرآن كريم دو نحو وحي دارد: يك وحي كه به كسي مطلبي را مي‌فهماند كه با عقل نظري او يا با قلب نظري او كار دارد؛ مثل همين وحي تشريعي و بخشي از وحي‌ها هم مربوط به تصميم و عزم است. وحي‌اي كه به مادر موسي فرستاد كه از سنخ هيچ كدام از اين انحاي سه‌گانه پايان اين سوره نيست؛ اين وحي فعل است و وحي فعل را در بخش‌هاي ديگر خدا فرمود: ﴿وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ﴾، [44]گاهي مي‌بينيد انسان يك تصميم خوبي در قلب او پيدا مي‌شود، اين شخص نمي‌داند از كجاست، او بايد شاكر باشد که به دست الهي القا شده است! گاهي تصميم مي‌گيرد كه فلان كار را بكند, فلان مدرسه را بسازد, فلان مسجد را بسازد, فلان كار خير را انجام بدهد, فلان بيمار را درمان كند، فرمود ما به بعضي‌ها فعل القا مي‌كنيم، اين كاري به نبوّت و امامت و مانند اينها ندارد ﴿وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ﴾؛ امّا آنچه در بخش پايانی اين سوره است وحي علمي است:﴿ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ﴾[45]كه اين مي‌شود كلام الهي, اين مي‌شود تشريع و دين؛ امّا الآن اين‌جا بحث در وحي و نبوّت و هدايت و تشريف است كه فرشته‌ها همين معنا را احتمالاً از ذات اقدس الهي براي جامعه بشري درخواست مي‌كنند.


[2]تفسير تسنيم، آيت الله جوادي آملي، ج2، ص76. «رأي پنجم: حروف مقطعه اجزاي اسم اعظم الهي است و اگر به درستي و از روي بصيرت تركيب شود، اسم اعظم ظهور مي‌كند...».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo