< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

94/01/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:تفسير آيات 9 تا 13 سوره فصلت
﴿قُلْ أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ الْأَرْضَ في‌ يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِكَ رَبُّ الْعالَمينَ (9) وَ جَعَلَ فيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فيها وَ قَدَّرَ فيها أَقْواتَها في‌ أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلينَ (10) ثُمَّ اسْتَوي‌ إِلَي السَّماءِ وَ هِيَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ (11) فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في‌ يَوْمَيْنِ وَ أَوْحي‌ في‌ كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ حِفْظاً ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ (12) فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ (13)

تبيين تفاوت دو طايفه از آيات در خلقت آسمان و زمين
سُور مكّي عموماً و سوره مباركه «فصّلت» خصوصاً، اصول توحيدي را خوب تبيين مي‌كند. در جريان آفرينش آسمان و زمين؛ گاهي از نظم عميق و علميِ اينها سخن مي‌گويند تا هم وجود مبدأ را ثابت كنند, هم علم و تدبير و نظم و حكمت آن را ثابت كنند و همچنين اين ساختار را مي‌فرمايند به حق خلق شد تا حكومت عدل و عقل را در دنيا و ضرورت معاد را بعد از مرگ ثابت كنند كه اين مسئله سومِ از اصول سه‌گانه دين است. در اين بخش‌ها مي‌فرمايد نظم عميق علمي بر جهان حاكم است و در بخش‌هاي ديگر مي‌فرمايد که ما آسمان و زمين را به حق خلق كرديم؛ گاهي به صورت «موجبه» و گاهي به صورت «سالبه» که گاهی مي‌فرمايد ما آسمان و زمين را به حق خلق كرديم و گاهي مي‌فرمايد باطل در كار ما نيست: ﴿ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً﴾ [1]که به نحو سالبه است. آسمان و زمين به حق خلق شدند ـ در بحث‌هاي قبل گذشت ـ که ساختار داخلي اينها گاز نيست، گاز براي بدن و بدنهٴ آسمان‌هاست؛ امّا اين ساختار, ساختار حق و هدفمند است. يك وقت است مي‌گويند اين را از چه چيزي خلق كردي؟ مي‌گويد از گاز خلق كردم. چرا خلق كردي؟ براي اينكه اين جامعه به هدف برسند.

اثبات توحيد با خلقت بدنه آسمان و زمين و معاد با حق بودن آن
اينكه فرمود ما از گاز آفريديم، اين براي بدن و بدنهٴ اين نظام است، آن‌كه مي‌فرمايد: ﴿ما خَلَقْناهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ﴾؛ [2]ما آسمان و زمين را به حق خلق كرديم؛ يعني اين نظام هدفمند است، اين نظام به پوچي نمي‌رود و اهل اين نظام هم پوچ نيستند و پايان زندگي هم پوسيدن نيست، بلکه از پوست به در آمدن است؛ لذا آن‌جا كه سخن از معاد است، مي‌فرمايد ما آسمان و زمين را به حق خلق كرديم، باطل و ياوه خلق نكرديم كه هر كسي بيايد هر كاري بكند و مسئول نباشد؛ آن‌جا كه مي‌خواهد مبدأ را ثابت كند، از نظم و تدبير عميق رياضي سخن مي‌گويد كه ما گاز را به اين صورت در آورديم, آسمان‌ها را چند طبقه كرديم, ستاره‌هاي پرنور آفريديم و مانند آن و در اين بخش كه دارد ما آسمان و زمين را با اين تدبير و نظم آفريديم، براي اثبات توحيدي ربوبي است كه فرمود: ﴿أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذي خَلَقَ الْأَرْضَ في‌ يَوْمَيْنِ﴾.

تفصيل دو طايفه از آيات دال بر خلقت آسمان و زمين در اين سوره
آن دو طايفه‌اي كه قبلاً گذشت را در اين سوره تفصيل مي‌دهد؛ يك طايفه اين بود كه آسمان و زمين را در شش روز خلق كرد که در هفت آيه و سوره است: [3] ﴿خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‌ سِتَّةِ أَيَّامٍ﴾[4] که اين طايفه «اُوليٰ» بود. طايفه «ثانيه» تقريباً در سه سوره از سُور قرآن بيان كرد كه آسمان و زمين و ﴿ما بَيْنَهُمَا﴾ [5]را در شش روز خلق كرد و اين هم طايفه «ثانيه» بود. طايفه «ثالثه» آمد توضيح داد كه دو روز آن براي زمين, دو روز آن براي آسمان و آن دو روز ديگر كه مي‌ماند، روشن است كه براي «بَيْنَ الْأَرْض و السَّمَاء‌» است, پس ﴿خَلَقَ الْأَرْضَ في‌ يَوْمَيْنِ﴾, «خَلَقَ السَّمَاء في‌ يَوْمَيْن» و قهراً ﴿ما بَيْنَهُما﴾ هوا و فضاست كه در «جوشن كبير»[6] و ساير ادعيه آمده است براي آن دو روز است. پرسش: جمع اين آيات و روايتي كه می فرمايد: «أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِي‌» [7]چه می شود؟ پاسخ: آنها مربوط به مجرّدات است، نه عالم ماده و عالم «أرض و سماء», آن‌جا كه سخن از «أوّل مَا صَدَرَ» يا «أوّل مَا ظَهَرَ» است آن مربوط به ارواح انبيا و اوليا(عليهم السلام) و امثال آنهاست.

تأمين بودن رزق همه موجودات و بهره مندی از آن مشروط به تلاش
مطلب ديگر اين است، اينكه فرمود «أَقْوات» را در چهار روز قرار داد، اين ﴿سَواءً لِلسَّائِلينَ﴾ را هم در كنار آن ذكر كرد; يعني هم برابر نياز جامعه و افراد و موجودات جمادي و نباتي و حيواني ما روزي خلق كرديم و اينكه هر كس به اندازه سؤال و استعداد و كوشش و تلاش خود بهره‌مند است؛ ما كم نياورديم و هر چه اينها خواستند خلق كرديم: ﴿وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ﴾[8] که اين سؤال به لسان تكوين است; يعني موجودات زمين هر چه بخواهند خدا خلق كرد، اين‌طور نيست كه به زبان تكوين، موجودات چيزي از خدا بخواهند و خدا عطا نكند. در اوايل سوره مباركه «هود» گذشت که فرمود همه موجودات عائله خدا هستند: ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَي اللَّهِ رِزْقُها﴾؛[9] فرمود تمام مار و عقرب ها در دستگاه ما پرونده دارند, رزق دارند, روزي دارند, حساب و كتابي دارند و ما هيچ ماري, هيچ عقربي، هيچ حيوان آبزي, هيچ حيوان خشكی و هيچ حيوان دو زيستی را بي‌روزي نگذاشتيم؛ در آيه با ﴿عَلَي﴾ تعبير كرده و فرمود که من «معيل» هستم و اينها عائله من هستند، همه از من روزي مي‌خواهند و من هم روزي اينها را دادم و مي‌دهم. اين ﴿آتاكُمْ﴾ سوره «ابراهيم» را به فعل ماضي ياد كرد تا تحقّق ضروري را بفهماند، با اينكه بخشي از اينها مستقبل است! پس هر موجودي كه روزي مي‌طلبد در دستگاه خدا پرونده دارد و جزء عائله خداست و ذات اقدس الهي «معيل» است و اين عائله را به خوبي مي‌پروراند؛ همه اينها به زبان تكوين از خداي سبحان روزي طلب مي‌كنند: ﴿يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[10] و خدا هم پاسخ همه اينها را داد و مي‌دهد که فرمود: ﴿وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ﴾ و در اين آيه هم فرمود: ﴿سَواءً لِلسَّائِلينَ﴾.

نفی نظام اقتصادی سوسيال و کاپيتال با قيد ﴿سَواءً لِلسَّائِلينَ﴾
الآن سه فكر و مكتب در عالم حاكم است: يكي مكتب كاپيتال[11] و نظام سرمايه‌داري غرب است و يكي هم مكتب سوسيال[12] و بُلشِويكي[13] يا اشتراكي شرق است و يكي هم مكتب اسلام است كه «لَا شَرْقِيٌّ وَ لَا غَرْبِيٌّ»[14] پيام اوست. در قرآن كريم فرمود نه نظام سرمايه‌داري حق است كه به ستوه بيايند و بگويند چون بشر زياد هست و روزي كم و ما بهتر از ديگران هستيم، بايد با نظام سرمايه‌داري جهان را اداره كنيم و لو يك عدّه گرسنه باشند، پس نه سرمايه‌سالاري حق است كه غرب به آن مبتلاست و نه دولت‌سالاري حق است كه نظام بُلشِويك و سوسياليسم به آن مبتلاست, بلکه نظام عقل‌مداري و عدل‌داري و امثال آن حق است. گاهي تعبير قرآن كريم اين است كه ﴿سَواءً لِلسَّائِلينَ﴾ که چه دولت و چه ملت، هر كس تلاش و كوشش ‌كند راه براي ارتزاق او باز است. در سوره مباركه «حشر» آيه هفت به اين صورت بيان كرد و فرمود: ﴿ما أَفاءَ اللَّهُ عَلي‌ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُري‌ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبي‌ وَ الْيَتامي‌ وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ﴾؛ ما اين اموال را توزيع كرديم، ﴿كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ﴾; يعني ثروت دنيا نبايد در دست يك گروه خاص قرار بگيرد، خواه آن گروه خاص سرمايه‌داران غرب باشند يا گروه خاص دولت‌هاي شرق باشند. سرمايه نه در اختيار گروه خاص سرمايه‌دار است و نه در ضبط و اختيار دولت‌هاست، اين سرمايه به منزله خون جامعه است كه بايد در تمام رگ‌ها حركت كند؛ اگر بخشي از جامعه از اين سرمايه الهي محروم باشد، آن بخش فلج است و فرمود اين را ما دولت ناميديم، براي اينكه «تداول» شود, دور بزند و به تمام اجزا برسد؛ منتها هر كس برابر استعداد و استحقاقي كه دارد ﴿كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ﴾، پس اين سرمايه نبايد در يك نيم منحني خاص دور بزند؛ كسي چندين اتومبيل بفروشد و چند كشتي بخرد؛ يك نفر چند كشتي بفروشد و چند هواپيما بخرد؛ يك نفر چند هواپيما بفروشد و چند كارخانه بخرد! سرمايه در غرب دست چندين نفر است كه ميلياردي معامله مي‌كنند و بقيه مردم كارگر يا کارتن خواب هستند! فرمود اين بايد بين همه مردم «تداول» پيدا كند، نه ﴿بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ﴾. در نظام سوسيال شرق هم همين‌طور است که ثروت از دولتي به دولت مي‌رسد، نه از مردم به مردم و از جامعه به جامعه برسد.

يکسانی انسان ها در بهره مندی از نعمت ها در نظام اقتصادی اسلام
چه در سوره «حشر» و چه در سوره «فصلت» فرمود مردم در بهره‌برداري از نعمت الهي يكسان‌ می باشند؛ مثل فراگيري علم که مثلاً راه حوزه علميه براي همه باز است، منتها هر كسي به اندازه استعداد خود بهره مي‌گيرد يا راه دانشگاه هم براي همه باز است و هر كسي به اندازه استعداد خودش بهره مي‌برد؛ راه كسب و تجارت هم بايد براي همه باز باشد! راه بانك‌ها هم بايد براي همه باز باشد! راه وام‌ها هم بايد براي همه باز باشد! تا اين ﴿كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ﴾ نشود! «كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الدُّول مِنْكُمْ» نشود! اگر اين‌چنين باشد اين اقتصاد مقاومتي سامان مي‌پذيرد و اگر اين‌طور نباشد، بالأخره يك‌جا فلج است و يك‌جا خون فراواني دارد. چه در سوره «حشر» چه در سوره «فصلت»، گاهي به صورت ﴿كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ﴾ تعبير مي‌كند كه صورت سلبي و قضيه سلبي است, گاهي به صورت ﴿سَواءً لِلسَّائِلينَ﴾ تعبير مي‌كند كه قضيه, قضيه موجبه است؛ آن‌جا فرمود: ﴿كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ﴾ و در محلّ بحث فرمود: ﴿سَواءً لِلسَّائِلينَ﴾.

مقصود از «تسويه» آسمان در آيات مورد بحث
بعد فرمود بين آسمان و زمين يك فرق است: ﴿ثُمَّ اسْتَوي‌ إِلَي السَّماءِ﴾، اين ﴿اسْتَوي﴾ درباره «عَرش» يك حساب ديگري دارد كه به معناي «إسْتَوْلَیٰ» است و روي «عَرش» است؛ بعضي حامل «عَرش» هستند, بعضي تكيه به «عَرش» دارند, بعضي روي «عَرش»‌ می باشند و كارهاي مستوي و ﴿سَواءً لِلسَّائِلينَ﴾ را مي‌خواهند انجام بدهند و مانند آن, اين‌جا كه فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوي‌ إِلَي السَّماءِ﴾ سخن از «عَرش» نيست؛ يعني «ثمّ قصد الي السماء لتسويتها»؛ لذا فرمود: ﴿فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ﴾. در سوره مباركه «بقره» به جاي ﴿فَقَضاهُنَّ﴾, ﴿فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ﴾ ياد كرد، آيه 29 سوره مباركه «بقره» كه قبلاً بحث آن گذشت اين بود: ﴿هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً ثُمَّ اسْتَوي‌ إِلَي السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ﴾، «تسويه» نه يعني همه اجزا و اعضا را مساوي قرار دادند، اين‌جا ﴿فَسَوَّاهُنَّ﴾ همان «تعديل» است; يعني هر موجودي, هر جزئي, هر مرحله‌اي به اندازه استعداد خود كه دارد، ما به آنها پاسخ مثبت داديم كه اين «تسويه» همان «تعديل» خواهد بود، نه اينكه همه را يكسان خلق كرديم. در جريان بدن انسان فرمود: ﴿فَإِذا سَوَّيْتُهُ﴾،[15] ﴿سَوَّيْتُهُ﴾ يعني دست را به اندازه خود, چشم را به اندازه خود, گوش را به اندازه خود که «كلٌّ بحسبه» ﴿فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‌ فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ﴾، «تَسويه» يعني هر جزء و عضوي را به اندازه استعداد و لياقتي كه دارد، به همان اندازه من نظم بخشيدم و اين‌جا هم كه فرمود: ﴿ثُمَّ اسْتَوي‌ إِلَي السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ﴾ كه در سوره «بقره» هست; يعني هر كدام از اين آسمان‌ها را به حسب استعداد و صلاحيتي كه دارند حقّ آنها را ادا كرديم و آنچه در محلّ بحث، يعني سوره «فصلت» است كه فرمود: ﴿فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ﴾، اين با همان ﴿فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ﴾ سوره مباركه «بقره» هماهنگ است تا ﴿اسْتَوي﴾ معناي خاصّ خودش را پيدا كند; منتها درباره آسمان‌ها خصيصه‌اي است كه درباره زمين نيست. درباره زمين فرمود: ﴿فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قالَتا أَتَيْنا طائِعينَ﴾ که زمين را هم به همين صورت فرمود: ﴿وَ جَعَلَ فيها رَواسِيَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَكَ فيها وَ قَدَّرَ فيها أَقْواتَها في‌ أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلينَ﴾ و امثال آن؛ امّا «وَ أَوْحي فيِ الْأَرْض أَمْرَها» در آن نيست كه امر زمين را ما وحي فرستاديم تا بحث شود كه اين وحي را به چه كسي فرستاد؛ امّا درباره آسمان‌ها فرمود: ﴿فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في‌ يَوْمَيْنِ وَ أَوْحي‌ في‌ كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾؛ امرِ هر آسماني را ما وحي فرستاديم.

اخبار قرآن به وجود فرشتگان عهده دار مقررات در آسمان
در سوره مباركه «نجم» از فرشته‌هايي كه در آسمان هستند سخن به ميان آمده كه آيه 26 سوره مباركه «نجم» اين است: ﴿وَ كَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّماواتِ لا تُغْني‌ شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً إِلاَّ مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَرْضي﴾، در هر آسماني يك سلسله فرشته‌هايي هستند و شايد گيرندگان وحي آسمان‌ها همان فرشته‌هايي باشند كه در آسمان‌ها مستقرّ می باشند؛ درباره زمين چنين چيزي نفرمود, نه درباره زمين فرمود فرشته‌هايي در زمين هستند و نه درباره زمين فرمود: «وَ أَوْحي فيِ الْأَرْض أَمْرَها»، بلکه فقط درباره آسمان‌هاست و در آسما‌ن‌ها هم فرمود: ﴿وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ ما تُوعَدُونَ﴾؛[16] ارزاق ظاهري و معنوي همه اينها از آسمان به سوی شما مي‌آيد و در آسمان هست؛ اگر همه ارزاق در آسمان هست ﴿فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّكُمْ تَنْطِقُونَ﴾،[17] پس يك سلسله اموري است كه نيازمند به «تعديل» هست, نيازمند به «تدبير» هست, نيازمند به اعتصام از سهو و نسيان و خطاست؛ لذا فرشته‌هايي را در آسمان‌ها خلق كرده كه اين امور را تنظيم كند و اين فرشته‌ها مقدّرات الهي را به عهده دارند که در شب‌هاي قدر نازل مي‌شوند و شايد اينكه درباره زمين نفرمود فرشته‌اي در زمين هست، آن وليِّ هر عصري به منزله فرشته‌اي باشد كه كارها به وسيله او انجام مي‌گيرد.

استدلال امام(عليه السلام) به نزول فرشتگان مقدّرِ شب قدر بر امامت
قبلاً هم اين روايات نقل شده است كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در همان جلد اول اصول كافي[18] فرمود با ديگران اگر خواستيد احتجاج كنيد، به سوره مباركه «قدر» استدلال كنيد. به حضرت عرض كردند سوره «قدر» چه دلالتی بر مسئله امامت دارد؟ فرمود از اينها سؤال كنيد كه آيا با رحلت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شب قدر از بين رفته است يا هست و خواهد بود؟ آنها لابد خواهند گفت شب قدر هر سال هست, از آنها سؤال كنيد در شب قدر كه فرشته‌ها مي‌آيند و امور را مي‌آورند, مي‌آورند كه ببرند؟ پس چرا آوردند؟ اگر مي‌آورند كه بسپارند و به كسي بدهند آن شخص كيست؟ اگر ﴿تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ﴾[19] که همه مقدّرات را مي‌آورند؛ يعني به همراه خودشان بسته مي‌آورند كه ببرند؟ چرا آوردند؟ چرا مي‌آيند؟ اگر آوردند كه به كسي بدهند، آن شخص كيست؟ پس يك وليّ ای در زمين هست و در ليله قدر مهماندار فرشته‌هاست که همه مقدّرات را از آنها تحويل مي‌گيرد «و هو الامام المعصوم»؛ اين استدلالي است كه وجود مبارك امام(سلام الله عليه) به سوره «قدر» مي‌كند و به شاگردانش مي‌آموزد كه شما هم با ديگران به سوره «قدر» استدلال كنيد.

دليل دال بر وجود آسمان غير از آسمان نجومی
اگر درباره آسمان‌ها آمد كه ﴿وَ أَوْحي‌ في‌ كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ و درباره زمين نيامد، براي اينكه در زمين حجّت الهي هست كه به اذن خدا اين امور را مي‌گيرد, بنابراين آسمان‌ها اين خصوصيت را دارند كه رزق ما ـ چه رزق علمي, بدني و چه روحي ـ در آسمان‌هاست ﴿وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ ما تُوعَدُونَ﴾ و درهاي اين آسمان هم به روي كفّار باز نمي‌شود ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾،[20] معلوم مي‌شود غير از اين منظومه‌هايي كه اهل نجوم و هيئت بررسي مي‌كنند, غير از اين كُراتي كه رفتند و ارزيابي مي‌كنند که چه باسرنشين و چه بي‌سرنشين باخبر هستند, آسمان‌هاي ديگري هم هست كه درهاي آن آسمان به روي كفّار باز نمي‌شود و آن آسمان‌ها به اذن خدا در تحت تدبير فرشته‌هايي هستند كه ﴿وَ أَوْحي‌ في‌ كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾. پرسش: ولیّ خدا که فرق نمی کند زمين و آسمان؟
پاسخ: بله, او وليّ است و تدبير مي‌كند، از آسمان هم مي‌گيرد و او در زمين مدير و مدبّر است. مأموريت‌ها فرق مي‌كند, رسالت‌ها فرق مي‌كند, دستورها فرق مي‌كند، گرچه از نظر مقام روحي در آن‌جا كه هستند «کُلُّهُم من نورٍ واحِد» [21]ولي مسئوليت‌ها, مأموريت‌ها, دستورها براي هر زمان و زمين يكسان نيست.

مقصود از نزول وحی از آسمان و حفظ آن با سنگ های آسمانی
آن‌جا كه فرمود: ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾؛ درهاي آسمان به روي اينها باز نمي‌شود، معلوم مي‌شود اين آسمان يك وجود ديگري دارد, فرشته‌هاي ديگر دارد که مركز وحي‌ هستند و اين هم كه فرمود: ﴿وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ﴾ بعد فرمود: ﴿وَ حِفْظاً﴾، در سوره مباركه «ملك» دارد كه ﴿وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطينِ﴾.[22] خود اين ستاره كه «رَجْم» نيست، اين شهاب‌سنگ‌ها كه از اين ستاره‌ها ريزش مي‌كند، به منزله تيري است كه به اين شياطين مي‌خورد كه اينها بالا نروند؛ منتها اين سؤال مي‌ماند كه مگر اين وحي در آسمان هست؟ مگر اين شهاب‌سنگ‌ها مأموريتي دارند كه اين شياطين را طرد كنند تا آسمان نروند؟ پاسخ آن چنين است که درست است وحي يك امر مجرّدي است و زمان و زمين برايش يكسان است، امّا برای گيرنده‌هاي وحي يك فرصت‌هاي مناسبي مثل ليله قدر لازم است يا يك سرزمين مخصوصي مثل سرزمين وحي ـ مكّه ـ و مانند آن لازم است كه اين مكان يا زمان خصيصه‌اي دارند. ابليس‌ها و شياطين قبلاً برخي از اين وحي‌ها را باخبر بودند و به بخش‌هاي زيرمجموعه خودشان مي‌گفتند که مقداري از حق و مقداري از باطل را تلفيق مي‌كردند و مزاحم ديگران مي‌شدند. فرمودند اينها اگر بخواهند وحي بگيرند، بايد يك جا و منطقه مناسبي باشد كه بتوانند, مثل اينكه مي‌گويند اگر بخواهيد اعتكاف كنيد بايد به مسجد برويد يا اگر مي‌خواهيد فيض بيشتري نصيب شما شود «ليله قدر» را درك كنيد، پس زمان گاهي ممكن است زمينه استعداد را فراهم كند, مكان گاهي ممكن است زمينه استعداد را فراهم كند, قُرب به آن آسمان‌ها گاهي ممكن است زمينه استعداد را فراهم كند؛ لذا فرمودند همان‌طور كه كفّار نمي‌توانند در حرم الهي وارد شوند، در طول سال ورودشان ممنوع است و نبايد اينها را آزاد گذاشت که تشريعاً ممنوع است, اگر شياطين بخواهند قدري بالاتر بروند آن‌جا جاي وحي نيست; ولي اين فرصت و زمينه براي وحي‌يابي مناسب است؛ اگر اين‌چنين شد ﴿وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطينِ﴾، نه اينكه خود اين كُره را ما پَرت مي‌كنيم، اين شهاب‌سنگ‌هايي كه از آنها ريزش مي‌كند، براي از بين بردن اين شياطين مي‌تواند سهمي داشته باشد.

ناتمامی تلاش علامه طباطبايي در تمثيل دانستن حفظ وحی با سنگ های آسمانی
سيدناالاستاد(رضوان الله عليه)[23] و ساير مفسّران همه اينها به زحمت افتادند كه اين ستاره چندين برابر زمين است، مگر اين مي‌تواند تير و رجم باشد؟! غالب اين بزرگواران اين را بر تمثيل حمل كردند; ولي يك راه عادي هم دارد كه بر تمثيل حمل نشود. درست است که وحي مجرّد است؛ امّا اگر يك موجود مادّي بخواهد از وحي استفاده كند، زمينه‌هاي مناسبي لازم است که گفتند «ليله قدر» را درك كنيد, گفتند سرزمين وحي را درك كنيد که آن‌جا جزء «ضيوف‌الرحمان» هستيد و اگر فرشته‌اي هم بخواهد اين را درك كند فرصت‌هاي مناسبي مي‌طلبد و اگر شياطين بخواهند از آن وحي كم و بيش استفاده كنند بايد مقداري سري به آسمان‌ها بزنند در سوره مباركه «جن» و ساير سُور هست كه جن‌ها مي‌گويند ما قبلاً بيشتر مي‌رفتيم، امّا الآن ﴿فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَديداً وَ شُهُباً﴾؛[24] الآن پر از نيروهاي محافظ است كه جلوي ما را مي‌گيرند و ما نمي‌توانيم برويم. در بخشي از آيات هم مثل سوره «ملك» دارد كه ﴿وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطينِ﴾ که اين آيه مي‌تواند معناي ظاهري خودش را هم حفظ كند.

شباهت های آسمان با بدن انسان در تسويه و تدبير
پس آسمان‌ها شبيه انسان هستند، نه مثل انسان! درباره انسان فرمود: ﴿فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾ و درباره آسمان‌ها فرمود: ﴿فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ في‌ يَوْمَيْنِ وَ أَوْحي‌ في‌ كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ اين معلوم مي‌شود كه آسمان‌ها يك مدير و مدبّر فرشته‌اي دارند، چه اينكه انسان‌ها يك مدير و مدبّر ملكوتي به نام روح دارند, پس اين تعبير درباره زمين نشده است و اينكه فرمود: ﴿وَ أَوْحي‌ في‌ كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾، با آنچه در سوره مباركه «نجم» آمده كه فرمود: ﴿كَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّماواتِ﴾،[25] اين نشان مي‌دهد كه آسمان‌ها بعد از «تسويه» نيازمند به يك مدير و مدبّر هستند که فرشته‌ها می باشند؛ مثل اينكه انسان بعد از «تسويه» بدن نيازمند به يك مدير و مدبّر به نام روح الهي است كه فرمود: ﴿نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾، اين روح كه مدير و مدبّر بدن است، همانند آن فرشته‌هايي است كه مدير و مدبّر آسمان‌ها هستند, بنابراين اينكه در سوره «ملك» دارد كه ﴿وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطينِ﴾ تا حدودي مي‌تواند معناي ظاهري خودش را هم حفظ كند و اين‌طور نيست كه حالا ما مجبور باشيم حمل بر تشبيه كنيم.

عدم نقض ممنوعيت رهيافت کفار به آسمان ها با رفتن به کُرات ديگر
آيه پنج سوره مباركه «ملك» اين است: ﴿وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطينِ﴾، شياطين که بالأخره بايد به بالا بروند! اين كه بالا مي‌رود و كُره مريخ را وجب به وجب مي‌پيمايد، اين شخص که آسمان نرفته است! او آسماني حرف مي‌زند؛ ولي زميني فكر مي‌كند! اين شخص هنوز در زمين است! در آن آسماني كه ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾ جا براي ورود كفّار نيست! فرمود درهاي آسمان به روي اينها باز نمي‌شود. ما از آسمان اول باخبريم, از آن آسمان شش‌گانه كه خبري نداريم! فرمود ما هرگز اجازه نمي‌دهيم كه كفّار به آسمان‌ها راه پيدا كنند و درهاي آسمان به روي كفّار باز نمي‌شود؛ مثل اينكه درب حرم به روي كافر باز نمي‌شود؛ منتها اين‌جا تشريع است و آن‌جا تكوين است که احدي قدرت تخطّي ندارد.

تفاوت زندگی در زمين و آسمان با زمينی و آسمانی فکر کردن
بنابراين نمي‌شود مسئله آسماني را با اين زمين حل كرد و اينها كه به كُره ماه و كُرات ديگر رفتند، اينها به حسب ظاهر آسماني حرف مي‌زنند؛ ولي زميني فكر مي‌كنند، ﴿أَخْلَدَ إِلَي الْأَرْضِ﴾؛[26] يعني همين! تا آن‌جا كه سخن از من و ماست و تا آن‌جا كه سخن از آب و خاك است، زمين است! اين از بحث‌هاي عميق قرآني بود كه چند روز قبل نقل شد؛ بعضي‌ها روي زمين زندگي مي‌كنند, زير آسمان زندگي مي‌كنند, با آب و هوا زندگي مي‌كنند، با دريا و صحرا زندگي مي‌كنند، اينها انسان‌ هستند و واقعيّت دارند و مؤمن‌ می باشند و سرانجام به فيض الهي مي‌رسند و در قيامت اهل بهشت‌ هستند، براي اينكه اينها با حقيقت سر و كار دارند؛ اگر جهان‌بيني هم داشته باشند مي‌شوند حكيم و اگر معرفت‌شناسي هم داشته باشند، ديگر از شكّ و سفسطه و اينها منزّه و مبرّا هستند. بعضي‌ها در زمين زندگي نمي‌كنند! بعضي زير آسمان زندگي نمي‌كنند! بعضي‌ها با دريا و صحرا كار نمي‌كنند! بعضي‌ها با دنيا سر و كار دارند! اين از دقائق قرآن كريم است؛ در سوره مباركه «حديد»[27] پنج قسمت كرد و در سوره «محمد»[28] و «انعام»[29] به دو قسم تقسيم كرد که فرمود دنيا جز بازيچه چيز ديگر نيست. قبلاً تحليل شد، يك نوجواني كه افتاد در مسئله بازي تا دوران هفتاد ـ هشتاد سالگي كه به مقام پيشكسوتي برسد، اين در بازي زندگي كرده است! اندازه ميدان بازي چقدر است؟ عرض دروازه چقدر است؟ چه كسي برنده است؟ چه كسي بازنده است؟ همه اعتباري است و حقيقتي كه ندارد، طبق قرارداد است! اگر طبق قرارداد است، اين پنج بخش سوره مبارکه «حديد» درباره اينها صادق است؛ با ﴿أَنَّما﴾ حصر كرده و فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ﴾.[30] اين شخص از نوجواني تا هفتاد ـ هشتاد سالگی که پيشكسوت می شود در اعتبارات دارد زندگي مي‌كند و اعتبارات يعني هيچ! يعني پوچ! اين شخص در دنيا دارد زندگي مي‌كند. اگر هم يك وقت خواست فكري داشته باشد، فكر فلسفي ندارد، فكر سفسطه ای و شك و اعتبارات است. در ديگر امور هم فرق نمي‌كند، لکن اين براي بازي است؛ اگر كسي ـ معاذ الله ـ به حوزه بيايد و به فكر «حجّت» و «آيت» و «عظمی» و «اعظم» باشد، او هم همين است! او هم وقتي به دوران كهنسالي رسيد، او هم در دنيا دارد زندگي مي‌كند، او روي زمين زندگي نمي‌كند! زمين حقيقتي است و آيت الهي است؛ دريا حقيقتي است و آيت الهي است. اين شخص به دانشگاه هم برود و به فكر استادياري و دانشياري و استاد شدن باشد، او هم در دنيا دارد زندگي مي‌كند! در پوچي زندگي مي‌كند! سرانجام هم پوچ مي‌ميرد! آخر هم وقتي او را به خانه سالمندان بردند، سرگردان است كه من از كجا آمدم و به كجا مي‌روم؟ پس بعضي‌ها در دنيا دارند زندگي مي‌كنند و بعضي روي زمين, اينها كه روي زمين زندگي مي‌كنند مثل فرشته‌ هستند، براي اينكه با آيتِ الهي كار دارند و اينها را نمي‌گويند ﴿أَخْلَدَ إِلَي الْأَرْضِ﴾. آنها كه با دريا و صحرا كار دارند که به دريا بنگرند اين‌طور و به صحرا بنگرند اين‌طور, [31]دائماً به ياد حقّ‌ هستند، اينها اهل آخرت‌ هستند. اين بيان نوراني حضرت امير هم قبلاً قرائت شد كه فرمود دنيا فرزنداني دارد و آخرت نيز فرزنداني دارد: «وَ لْيَكُنْ مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ فَإِنَّهُ مِنْهَا قَدِمَ»،[32]شما شناسنامه بگيريد فرزند بهشت و آخرت باشيد كه ﴿إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ﴾،[33] شما فرزندان عالَمي هستيد كه آن عالَم, عالمَِ حيات است؛ لذا بعد از مرگ هم «أَلعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهرُ» [34]شما زنده‌ايد! امّا اگر كسي ـ خداي ناكرده ـ در بازي‌هاي من و ما بيفتد، اين در دنيا دارد زندگي مي‌كند و زمين در حاشيه زندگي اوست، آسمان در حاشيه زندگي اوست, دريا و صحرا در حاشيه زندگي اوست؛ امّا اگر كسي روي زمين زندگي كند واقعيّتی است و دنيا در حاشيه زندگي اوست، نه در متن زندگي او; لذا فرمود شما بايد مواظب باشيد که ما يك پوچي داريم و يك حقيقت, بعضي‌ها در پوچ دارند زندگي مي‌كنند و بعضي در حقيقت دارند زندگي مي‌كنند؛ آنها كه ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ﴾،[35] اينها در حق دارند زندگي مي‌كنند. هر كس بايد حساب خودش را بررسي كند.

تلاش قرآن بر تقسيم جهان و انسان به حقيقت و پوچ
تمام تلاش و كوشش قرآن كريم اين است كه هم جهان بيرون را به دو قسمت تقسيم كند که يكي حقيقت است و ديگری پوچ و هم اينکه افراد را به دو قسم تقسيم كند: يكي حقيقت و ديگری پوچ! فرمود اينها به دنبال سراب مي‌گردند، وقتي پايان كارشان شد ﴿إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً﴾؛[36] نه خبري و نه چيزي! در دوران بازنشستگي و پيشكسوتي كه برايشان جشن گرفتند، دستشان خالي است؛ من چندتا گُل زدم, چندتا هورا برايم گفتند, دروازه فلان كشور را باز كردم، اينها واقعيّتي ندارند! همه اينها قرارداد و اعتبار است! اگر قرارداد و اعتبار است، وقتي آن طرف قضيه، يعني به برزخ كه مي‌خواهد برود دستش خالي است! اينكه در دو بخش از قرآن خدا فرمود فرشتگان عدّه‌اي را با فشار از دنيا بيرون مي‌كنند ﴿يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾،[37] براي همين است. فرمود: ﴿وَ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابيحَ وَ حِفْظاً﴾، هم مصباح بودن اينها روشن است كه چراغ ظاهري هستند و هم مانع خاموش كردن چراغ باطني‌ می باشند كه به وسيله اينها وحي و دين از «تطرّق» شياطين حفظ مي‌شود. ﴿ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ﴾؛ خدايي كه نفوذناپذير است و «عالِم بكلّ شيء» است، اين‌چنين آسمان‌ها و اين‌چنين زمين را مشخص كرده است. ﴿اسْتَوَی عَلَی الْعَرْش﴾[38] هم به همين معناست و بر خلاف حمل «عَرش» كه ﴿وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ﴾[39] و مانند آن است, بنابراين انساني كه از روح مدير و مدبّری برخوردار است، خودش شبيه آسماني است كه با ملائكه دارد كار مي‌كند.


[31]ديوان اشعار بابا طاهر، دو بيتي162. «به صحرا بنگرم صحرا ته وينم ٭٭٭ به دريا بنگرم دريا ته وينم.
بهر جا بنگرم کوه و در و دشت ٭٭٭ نشان روي زيباي ته وينم».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo