< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

93/11/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسير آيات 7 تا 10 سوره غافر
﴿الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَ قِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ (۷) رَبَّنَا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدتَّهُمْ وَ مَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَ أَزْوَاجِهِمْ وَ ذُرِّيِّاتِهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (۸) وَ قِهِمُ السَّيِّئَاتِ وَ مَن تَقِ السَّيِّئَاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (۹) إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا يُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِنْ مَقْتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَي الْإِيمانِ فَتَكْفُرُون (10)

أعظم بودن بعضی از اسمای الهی و نمونه آن
برخي از سؤالات و مطالبی که مربوط به مسائل قبل هست، اين است که ذات اقدس الهي داراي اسماي حسناي فراوانی است که همهٴ آنها «عظيم» هستند؛ ولي بعضي از آنها «أعظم» می باشند. «اَلرَّحْمَن» و همچنين «الله» از اسم هايي هستند که به «أعظم» بودن معروف هستند؛ گرچه «اَلرَّحْمَن» به عنوان اسم «أعظم» مطرح است، لکن «الله» هم اسم «أعظم» است و هم از «اَلرَّحْمَن» «أعظم» می باشد.
در قرآن کريم دو تعبير هست: يکي اينکه ﴿قُلِ اُدْعُوا اَللََّهَ أَوِ اُدْعُوا اَلرَّحْمَنَ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ اَلْأَسْمَاءُ اَلْحُسْنى‌ ﴾؛[1]چه بگوييد ﴿اَللََّهَ و چه بگوييد ﴿اَلرَّحْمَن﴾، هر کدام را بگوييد ساير «اسماي حسنا» هم برای او هست. معروف اين است که در ﴿أَيًّا مَا تَدْعُوا﴾ ضمير «له» را به ﴿اَللَّهَ برمي‌گردانند، امّا احتمالي که ضمير «لَهُ» به «أيُّ» هم برگردد هست. پس در ﴿ أَيًّا مَا تَدْعُوا﴾، چه بگوييد ﴿اَللَّهَ و چه بگوييد ﴿اَلرَّحْمَن ـ ﴿فَلَهُ﴾، يعني براي «أيّ» ـ هرکدام از اينها اسماي حسناي ديگر را دارند، چون «أعظم»‌ هستند؛ نه اينکه ﴿أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ﴾، يعني «لِلّهِ اَلْأَسْمََاءُ اَلْحُسْنى»، آن وقت ﴿اَلرَّحْمَن و ﴿اَللَّهَ چه کاره هستند؟! در ﴿أَيًّا مَا تَدْعُوا﴾ چه بگوييد ﴿اَللَّهَ و چه بگوييد ﴿اَلرَّحْمَن﴾، همهٴ اسما را داراست. اين‌طور که «لَهُ» به ﴿اَللَّهَ برگردد، يک مطلب و تفسير مياني است؛ امّا اگر ضمير به ﴿اَللَّهَ يا ﴿اَلرَّحْمَن برگردد؛ يعني اينها چون اسم «أعظم» هستند‌، همهٴ اسما را دارا هستند. در تعبير دوم از آيات وقتي قرآن کريم «الله» را ذکر مي‌کند، «اَلرَّحْمَن» را صفت او قرار مي‌دهد؛ امّا هيچ جا اين‌طور نيست که «اَلرَّحْمَن» را اول ذکر کند «الله» را صفت او قرار دهد. معلوم مي‌شود که در عين حال که اين دو اسم اسماي «أعظم» هستند، «الله» «أعظم» از «اَلرَّحْمَن» خواهد بود.
پرسش: از پيامبر نقل شده است که «کلُّ أسماء الله أعظمٌ»؟
پاسخ: اين «أعظم» نسبي است؛ وگرنه همه «أعظم» باشند، بالاخره «أفعل تفضيل» مقابل مي‌طلبد.

تعداد حاملين عرش در قيامت
اما درباره مطلب دوم که اين حاملان «عَرش» چه گروهي هستند، در سوره مبارکه «حاقّه» خواهد آمد که ﴿وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمانِيَةٌ﴾[2]ـ إن شاء الله ـ رواياتي که آن جا هست مشخص مي‌کند که اين هشت موجود با عظمت و کرامتي که حاملان «عَرش» هستند، چه کساني می باشند؟ که فرشتگان چهارگانهٴ معروف‌ و چه گروهی از اهل بيت(عليهم السلام) هستند، در ذيل آيه مذکور، روايات آنها را مشخص مي‌کند. مطلب سوم درباره کرسي است که فرق کرسي و «عَرش» چيست؟ اين در «آية الکرسي» مشخص شد که ﴿وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض﴾[3] که ـ إن شاء الله ـ آن جا مراجعه کنيد، مطلب بيان شده و حل است.

ناتمامی وجود خبر امکان عام برای «لا اله الا الله»
مطلب چهارم اين است که اگر خبر در «لاَ إِلٰهَ إِلاَّ اللَّه» ممکن است که به امکان عام باشد؛ يعني اعم از وجوب و امکان خاص در طرف اثبات و همچنين اعم از ممتنع و ممکن خاص در طرف نفي و عدم باشد؛ اگر «لاَ إِلٰهَ إِلاَّ اللَّه» خبر داشته باشد و خبر ممکن عام باشد، امکان عام ثبوتي دو مصداق دارد: يکي واجب و ديگری ممکن خاص؛ امکان عام سلبي هم دو مصداق دارد: يکي ممتنع و ديگری امکان خاص، پس «لاَ إِلٰهَ إِلاَّ اللَّه» اگر خبر داشته باشد و آن خبر هم ممکن عام باشد، مي‌شود «لاَ إِلٰهَ مُمکِن» به امکان عام، «إِلاَّ اللَّه» که «الله» ممکنِ به امکان عام خواهد بود و ديگر وجوب آن ثابت نمي‌شود. بنابراين آن جا خبر، عام هم نمي‌تواند باشد.

ردّ بر اعتقاد مشرکان به استقلال فرشته ها و طلب شفاعت از آنها
مطلب پنجم اين است که در فضاي شرک، براي فرشته‌ها قداستي همراه با استقلال قائل بودند که مي‌گفتند اينها مقرّبان هستند و ما اينها را مي‌پرستيم تا اينها مقرِّب و شفيع ما باشند. قرآن کريم دارد که هر موجودي غير ذات اقدس الهي هيچ استقلالي ندارد و تمام کارهاي علمي و عملي او بايد که تحت تدبير الهي باشد. آيات فراواني که در قرآن کريم است مخصوصاً در سوره مبارکه «انبياء» که فرشته‌ها را به اين وصف مي‌ستايد که﴿لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[4] همين است. در بخش پاياني سوره مبارکه «اعراف» مي‌فرمايد که فرشتگان و موجوداتي که «عِندَ الله»ی هستند، هرگز اهل استکبار نيستند؛ آيه 206 سوره مبارکه «اعراف» که سجده مستحب دارد اين است: ﴿إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لَا يَسْتَكْبرُِونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَ يُسَبِّحُونَهُ﴾؛ اينها دائماً در حال تسبيح می باشند و هيچ استکباري ندارند. ستايش و تکريم و اجلال فرشته‌ها، براي آن است که بگويد اينها در عين حال، قداست خودشان را از بندگي دارند؛ اين‌طور نيست که مستقل باشند و اين شرافت آنها برای خود اينها باشد. بنابراين اينها چون ﴿لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ﴾ هستند، اگر بخواهند از کسي شفاعت کنند، تا خدا اذن ندهند اينها شفاعت نمي‌کنند و خدا هم اجازه مي‌دهد که از گروهي شفاعت کنند که «مرتضي المذهب» باشند، ﴿وَ لاَ يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضَی﴾؛[5] مشرکان و ملحدان و کفّار و منافقان «مرتضي المذهب» نيستند؛ لذا از شفاعت بهره‌اي ندارند.

رفع نگرانی پيامبر از کثرت دشمنان خود با معرفی دوستان او در عالَم
مطلب ششم اين است که در آغاز اين سوره مبارکه «غافر» فرمود کفّار خصم کينه‌توز شما هستند؛ هم به زعم خودشان کارهاي علمي مي‌کنند ﴿لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَق﴾؛ «إدحاض» و باطل کنند، در حالي که ﴿حُجَّتُهُمْ دََاحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾[6] و تلاش و کوشش آنها اين است که ﴿ هَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ﴾، آن‌گاه ذات اقدس الهي به رسولِ خود مي‌فرمايد که بالاخره کفّار و منافقان دشمنان شما هستند؛ امّا اين‌طور نيست که شما در عالَم دوست نداشته باشيد! حاملان «عَرش» دوست شما هستند! «حافّين» اطراف «عَرش» دوست شما هستند! آنها که حرف و دعاي آنها اثربخش است، دوست شما هستند! در کنار شما و با شما هستند! هيچ نگران نباشيد! اين‌طور نيست که﴿كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ اَلْأَحْزََابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَ جََادَلُوا بِالْبََاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ اَلْحَقَّ﴾؛[7] چنين نيست که اينها دشمن شما باشند و شما آسيب ببينيد! اسرار عالم، حقايق عالم، نيکان عالم و فرشتگان عالم هم دوست شما هستند و هم دعاگوي شما می باشند، آن وقت آدم چه نگراني بايد داشته باشد؟! فرمود: ﴿اَلَّذِينَ يَحْمِلُونَ اَلْعَرْشَ﴾ آنها دوستان شما هستند، يک گروه؛ ﴿ وَ مَنْ حَوْلَهُ﴾،[8] گروه دوم؛ «مَنْ حَوْلَهُ» همان‌ها هستند که در پايان سوره مبارکه «زمر»، آيه 75 فرمود: ﴿وَ تَرَی اَلْمَلاََئِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ اَلْعَرْشِ﴾، پس اين دو گروه دوستان شما هستند که مرتب براي شما طلب مغفرت مي‌کنند و مرتب دعا مي‌کنند، اينها کم اثر ندارد! شما منتظر چه کسی هستيد؟! ﴿اَلَّذِينَ يَحْمِلُونَ اَلْعَرْشَ﴾،يک گروه؛ ﴿وَ مَنْ حَوْلَهُ﴾،گروه دوم؛ اينها اولاً مؤدبانه در پيشگاه ذات اقدس الهي تسبيح‌گوي او هستند ﴿يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ﴾،اين تسبيح آنها آميخته با تحميد است که بحث آن در ديروز گذشت، ﴿وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ﴾؛[9]اينها دائماً اهل ايمان هستند.

محدود به زمان نبودن خير خواهی فرشته ها برای پيامبر(صلّی الله عليه و آله و سلّم)
اگر يک موجود مجرد بود، اسناد فعل به آن موجود مجرد منزه از زمان است. اين را در کتاب‌هاي ادبي ملاحظه فرموديد که مي‌گويند وقتي گفتند: ﴿كانَ اللَّهُ عَليماً﴾[10] يا «كانَ اللَّهُ قَدِيرا»، اين «کان» منسلخ از زمان است[11] و فعل ماضي نيست که از گذشته خبر دهد؛ آن جا هم که «يکون» دارد، فعل مضارع نيست که از حال و آينده خبر دهد. فعل ماضي، فعل مضارع و مانند آن اگر به يک موجود «متزمن» اسناد داده شود که زمان‌مند هستند، ماضي و مضارع دارند؛ ولي اگر به يک موجود منزّه از زمان و مکان اسناد داده شود، منسلخ از زمان است. مي‌گوييم دو دوتا چهارتا بود و دو دوتا چهارتا هست، اين مثل فعل ماضي و مضارع نيست، اين از «كَيْنُونَت» خبر مي‌دهد، از ثبات خبر مي‌دهد؛ نه از امر تديجي خبر مي‌دهد، نه از استمرار خبر مي‌دهد و نه از سکون خبر مي‌دهد، بلکه از ثبات خبر می دهد و شیء ثابت خسته نمي‌شود، شیء ثابت متزمّن و متمکّن نيست؛ فرشتگان اين چنين هستند که قبل از زمان خلق شدند؛ مثل ارواح انبيا و اينها که بعد آسمان و زمين خلق شد. فرمود اينها ﴿وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ﴾؛ حرف لطيفي جناب زمخشري در کشّاف دارد که آن حرف آن روز خيلي ارزش داشت و فخر رازي بعد از نقل آن حرف مي‌گويد: اگر در تمام کتاب زمخشري هيچ حرفی جز همين حرف نبود، «لكفاه فخراً و شرفاً».[12] همان‌طوري که امروز داعشي شمشير به دست است و براي جامعه اسلامي مصيبتي شده است، آن روز مجسِّمه و مشبِّهه هم براي فرهنگ اسلامي مصيبتي شده بودند. آنها ـ معاذ الله ـ قائل بودند که خدا جسم است که بخشي از «حنابله» اين‌طور بودند! مي‌گفتند او در عرش است و خدا در شب‌هاي جمعه که ـ معاذ الله ـ تنزل مي‌کند، همان رئيس مذهب آنها از پله‌هاي منبر پايين آمد و گفت همان‌طوري که من از پله بالا به پله پايين آمدم ـ معاذ الله ـ خدا اين‌چنين پايين مي‌آيد يا به آسمان مي‌رود؛ جريان «تجسيم» مانند يک داغ فرهنگي بر دل ها بود. زمخشري در کشّاف مي‌گويد که اگر ـ معاذ الله ـ خدا در عرش بود و جسم بود و عرش هم تخت بود و خدا بر روي تخت بود، ايمان به آن خدا شرفي نمي‌آورد![13] مثل اينکه آدم آفتاب را مي‌بيند، مي‌گوييم فلان شخص آفتاب را ديد، اين چه وصف و کمالي براي فلان شخص است که شما داريد او را تعريف مي‌کنيد؟! مي‌گوييد فلان شخص کسي است که آفتاب را مي‌بيند، آفتاب را که همه مي‌بينند! يا آفتاب يک جرم شفاف است، اين را که همه مي‌بينند! اگر ـ معاذ الله ـ خدا جسم بود، اگر بر «عَرش»، يعني روی تخت خاصی نشسته بود، اگر اينها حامل «عَرش» بودند و اگر اينها «حول العَرش» بودند ـ معاذ الله ـ خدا را که مي‌ديدند و در ايمان به خداي محسوس و ديدني که شرفي نيست! چگونه ذات اقدس الهي در جلال و شکوه اينها فرمود اينها کساني‌ هستند که به خدا ايمان دارند؟! پس معلوم مي‌شود که ايمان اينها، ايمان به غيب است و نه ايمان به شهادت. اگر ـ معاذ الله ـ جسم بود و ديدني بود، خدا مي‌فرمود که اينها کساني هستند که به خدا ايمان دارند، اين چه شرفي براي فرشته‌ها بود؟ فرشته‌اي که حامل «عَرش» است، فرشته‌اي که دور تا دور «عَرش» است و ـ معاذ الله ـ «عَرش» هم يک تخت است و ـ معاذ الله ـ آن کسي که مدير است روي تخت است و فرشته ها به او ايمان دارند، معلوم است که محسوس است! شما مدام تعريف کنيد و بگوييد که زيد آن چنان کسي است که به اين آفتاب ايمان دارد، آفتاب را مي‌بيند، اينکه شرف نيست! اينکه شما مي‌بينيد جناب فخر رازي با جلال و شکوه از زمخشري ياد مي‌کند، به همين جهت است؛ با اينکه تفکر اينها خيلي فرق مي‌کند، جناب فخر رازي اشعري است و زمخشری معتزلي است؛ دائماً فخر رازي در مسئله تفويض و جبر دارد حرف او را رد مي‌کند. زمخشری مفوّضه است، معتزله است، آزادانديش است و فخر رازي اشعري است و بسته فکر مي‌کند؛ امّا مي‌گويد که ما با اين بينش و گرايش و دقت و ظريف‌کاري جناب زمخشري از خطر اين مجسمه راحت مي‌شويم. حرف ايشان در تفسير کبير اين است که اگر در تمام کشّاف هيچ مطلبي نبود، مگر همين نکته «لكفاه فخراً و شرفاً»؛ مثل اينکه امروز اگر به وسيله سردار دلمايه و دلپذيري خطر داعشي‌ها از بين برود، مي‌گوييم «لكفاه فخراً و شرفاً»! امروز خطر داعشي‌ها تهديد است، آن روز خطر «تجسيمي»‌ها، «مجسمی»‌ها و «مشبهه»‌ها بود. اگر کسي بداند فخر رازي در چه عصري زندگي مي‌کرد، «حنابله» چه مي‌گفتند، «مشبهه»ها چه مي‌گفتند، «مجسمی»ها چه مي‌گفتند و چگونه ذات اقدس الهي را جسم تلقي مي‌کردند، آن‌گاه مي‌پذيرد که حق با فخر رازي است که از زمخشري با جلال و شکوه ياد مي‌کند با اينکه تفکر کلامی اينها خيلي از هم دور است؛ زمخشریِ معتزله آزادانديشِ تفويضي است تقريباً و فخر رازی اشعريِ جبري و جامد و بسته‌فکر است، خيلي بين آنها فرق است!

عدم نگرانی از تحريم ها با وجود دعای فرشته ها برای نظام اسلامی
فرمود: ﴿اَلَّذِينَ يَحْمِلُونَ اَلْعَرْشَ﴾، يک گروه و گروه دوم هم ﴿وَ مَنْ حَوْلَهُ﴾؛ يعني «اَلَّذِينَ هُم حَولَ اَلْعَرْشَ» که اين دو گروه به فکر شما هستند، پس امروز هم همين‌طور است! کسي تحريم کند، کسي عليه ما حرف بزند و کسي عليه ايران شعار دهد، اگر ما واقعاً در مسير باشيم، اينها امروز هم به فکر ما هستند، استغفار مي‌کنند، طلب رحمت مي‌کنند، طلب خير مي‌کنند و نجات ما را مي‌طلبند! اينکه مخصوص به گذشته و «قضيةٌ في واقعه» نيست، فرمود براي «الّذين» است! ﴿اَلَّذِينَ يَحْمِلُونَ اَلْعَرْشَ﴾، گروه اول و ﴿وَ مَنْ حَوْلَهُ﴾؛ يعني «اَلَّذِينَ هُم حَولَ اَلْعَرْشَ» گروه دوم، اينها ﴿يُسَبِّحُونَ﴾، يک؛ تسبيح اينها با تحميد الهي همراه است ﴿بِحَمْدِ رَبِّهِم﴾، دو؛ که آميختگي تسبيح با تحميد هم در بحث ديروز اشاره شد و هم تفصيل آن در سوره مبارکه «اسراء» گذشت. ﴿وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ﴾؛ ايمان اينها به «الله» ايمان به غيب است، «الله» را که اينها مشاهده نمي‌کنند! ﴿وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذينَ آمَنُوا﴾؛ اينها براي همه مؤمنين طلب مغفرت مي‌کنند.

مقصود از نديدن فرشته ها، تبهکاران را هنگام استغفار
آنچه در سوره مبارکه «شوري» آمده است که ﴿وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي اَلْأَرْضِ﴾؛[14]اينها کفار را نمي‌بينند و مؤمنين را مي‌بينند،[15] منظور ديدن به معناي علم نيست، چون اينها ﴿وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحََافِظِينَ‌ ٭ كِرََاماً كََاتِبِينَ﴾،[16]همه را مي‌بينند، اعمال آنها را ضبط مي‌کنند، اقوال و آراي آنان را مي‌نويسند ﴿وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحََافِظِينَ‌ ٭ كِرََاماً كََاتِبِينَ﴾‌؛اما نگاه اينها مثل نگاه خالق اينها که آفريدگار اينهاست، دو قسم است؛ ما در دعاها هم به خدمت وجود مبارک امام زمان(عليه السلام) هم همين عرض را داريم: «وَ انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً»،[17] دو نحوه نگاه دارند اينها؛ خداي سبحان يک نگاه عمومي دارد، چون ﴿بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ بَصيرٌ﴾[18] است و همه را مي‌بيند! «بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ سَميع» است و همه حرف‌ها را مي‌شنود! مگر مي‌شود انساني باشد و خدا او را نبيند؟! انساني باشد که خدا حرف او را نشنود؟! اينکه محال است! امّا در عين حال در وصف قيامت مي‌فرمايد که يک عدّه را خدا نگاه نمي‌کند و با يک عدّه حرف نمي‌زند:﴿لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ﴾؛[19]يعني «لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ نَظرةً رَحمةً کَرامةً تَشريفِية». فرشته‌ها يک عدّه را نگاه نمي‌کنند، نه اينکه نبينند! خدا يک عدّه از حرف‌ها را نمي‌شنود و نمي‌شنود يعني گوش نمي‌دهد. ما در پايان دعاهامي‌گوييم: «رََبّنا... إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ»[20] خدايا تو دعا را مي‌شنوي، يعني چه؟ غيبت را هم مي‌شنود، فحش را هم مي‌شنود، «إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ» نه يعني مي‌شنوي، يعني گوش به حرف ما مي‌دهي! ما در تعبيرات محاورات فارسي و عربي يکسان همين حرف را مي‌زنيم و مي‌گوييم فلان آقا حرف ما را گوش مي‌دهد؛ يعني ترتيب اثر مي‌دهد يا فلان آقا که حرف ما را گوش نمي‌دهد؛ يعني ترتيب اثر نمي‌دهد. «رََبّنا... إِنَّكَ» گوش به حرف ما مي‌دهي «سَميعُ الدُّعاءِ» و دعا را مستجاب مي‌کني، وگرنه «إِنَّكَ سَميعُ الغَيبَة» هم هستي، «سَميعُ التُهمَة» هم هستي، « سَميعُ السَبّ و اللَعن» هم هستي، « سَميعُ القَذف» هم هستي؛ اين‌طور نيست که خدا فحش و بددهني و گناه را نشنود! همه را مي‌شنود! امّا اين سمعي که مي‌گوييم خدا «بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ سَميع» است، خيلي با «إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ» فرق مي‌کند. ما در محاورات فارسي و عربي اين دو فرق را داريم که يک وقت مي‌گوييم فلان کس کَر است و نمي‌شنود؛ يک وقت هم مي‌گوييم فلان کس حرف ما را نمي‌شنود؛ يعني ترتيب اثر نمي‌دهد. پس خدا دو «سمع» دارد، دو «کلام» دارد؛ همان خدايي که به عدّه‌اي از کلاب جهنم که کفار و منافقان هستند مي‌گويد: ﴿اخْسَئُوا[21] همان خدا با اينها حرف نمي‌زند، دارد حرف مي‌زند؛ امّا حرف تکريمي ندارد! فرشتگان هم همچنين يک عدّه را نگاه نمي‌کنند؛ يعني نگاه تشريفي ندارند. در اين دعاي «ندبه» که نسبت به حضرت داريم مي‌گوييم: «وَ انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً» همين است، وگرنه حضرت همه ما را مي‌بيند! تمام اعمال ما را به حضور حضرت مي‌برند! اين‌طور نيست که نبيند! امّا آن نگاه تشريفي و لطف و عنايت را نسبت به بعضي دارد و نسبت به بعضي ندارد. فرشتگاني که در سوره مبارکه «شوري» ياد شد که بعضی در ذيل آن آيه نقل می کنند که فرشتگان آسماني تبهکاران را نمي‌بينند،[22] آن نگاهي که ﴿لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ﴾ است؛ آن نگاه و «سمع» تشريفي را ندارند؛ امّا براي مؤمنين طلب مغفرت مي‌کنند.
پرسش: اين «سميع الدّعاء» به معنای «مجيب الدعاء» نيست؟
پاسخ: بله، يعني گوش به حرف ما مي‌دهي که در همين تعبيرات فارسي و عربي ما هم هست. مي‌گوييم «سميع» هستي؛ يعني گوش به حرف ما مي‌دهي، وگرنه اين نيست که «سميع»، «سَمَع» يعني «أجاب» باشد، بلکه «سمع» دو معنا دارد. در تازي، فارسي، عبري، سرياني و همه جا اين دو تعبير هست؛ مثلاً ما مي‌گوييم فلان شخص گوش به حرف ما نمي‌دهد؛ يعني ترتيب اثر نمي‌دهد يا فلان آقا گوش به حرف ما مي‌دهد؛ يعني محبّت دارد، حرف ما را مي‌شنود و انجام مي‌دهد. اين گوش مي‌دهد يا گوش نمي‌دهد و مي‌شنود يا نمي‌شنود به دو نحوه است: يکي شنيدن فيزيکي است که همه حرف‌ها را مي‌شنوند و يکي هم شنيدن به صورت ترتيب اثر اجتماعي و کلامي و امثال آن است. پس در اين آيه پنج سوره «شوري» که فرمود: ﴿يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي اَلْأَرْضِ﴾،﴿مَنْ فِي اَلْأَرْضِ﴾ خصوص مؤمنين هستند، وگرنه همان‌طوري که در بحث‌هاي ديروز گذشت يک عدّه را اينها لعنت مي‌کنند: ﴿عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعينَ﴾.[23]
پرسش: با توجه به اينکه خداوند و فرشتگان الهی و ائمه(عليهم السلام) به فکر مومنين هستند، چرا اين همه بازار باطل پُر رونق و با شکوه است؟
پاسخ: آن در اثر اين است که ما به ايمانمان عمل نکرديم؛ اگر ما عمل مي‌کرديم که فرمود: ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اَللََّهَ يَنْصُرْكُمْ﴾،[24]﴿كَتَبَ اَللََّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي﴾،[25]اگر ما همان‌طور که لفظاً اين حرف‌ها را مي‌گوييم، قلباً و عملاً هم عمل مي‌کرديم که اثر يقيني داشت.

علّت عدم طرح وعده زوج بهشتی برای زنان در قرآن
بنابراين در آيه‌اي که فرمود: ﴿وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبََائِهِمْ وَ أَزْوََاجِهِمْ﴾که به خواست خدا خواهد آمد، در قيامت مذکر و مؤنث هستند؛ امّا زن و شوهر نيستند. کسي زنِ کسي نيست و کسي شوهرِ کسي نيست، چون همه «دفعتاً» از خاک برمي‌خيزند. بله! آن جا مسئله حور و امثال آن مطرح است؛ منتها ادب قرآن اين است که به مردها وعده حوري مي‌دهد؛ امّا به زن‌ها وعده همسرهاي جوان بهشتي نمي‌دهد، اين ادب قرآن است؛ منتها به نحو کنايه ذکر مي‌کند. برخي‌ها بر آن هستند که اين حور هم جمع «احور» است و هم جمع «حوراء»، اين «عين» هم جمع «اعين» است و هم جمع «عيناء»؛ اين «وَ زَوِّجنِی مِنَ الحُورِ العِين»[26]را هم زن‌ها بعد از نماز مي‌خوانند و هم مردها می خوانند، چون اين دعا براي هر دو گروه است؛ منتها ادب قرآن اين است که به مرد مي‌گويد اگر ايمان آورديد، اين‌گونه از «نِعَم» هست، حوري هم هست؛ امّا به زن‌ها نمي‌گويد که اگر ايمان آورديد اين «نِعَم» هست، همسران خوب هم براي شما هست، اگرچه آن جا هست! لکن در دنيا هر کس همسر ديگري بود، اين رابطه کلاً قطع مي‌شود، چون همه خاک مي‌شوند و دوباره از خاک برمي‌خيزند. پدري و پسري و امثال آن ديگر در آن جا به اين معنايي که در دنيا بود نيست؛ منتها ﴿أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ﴾[27] به «علاقه ما کان» تعبير مي‌شود.

بيان استغفار فرشته ها با تعبير ديگر و عدم اختصاص آن به قيامت
فرمود: ﴿وَسِعْتَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْما فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تََابُوا﴾ ملاحظه بفرماييد که اين ﴿يَسْتَغْفِرُون﴾ را مجدداً توضيح داده است؛ اين ﴿يَسْتَغْفِرُون﴾ که به معنای طلب مغفرت است را باز کرده و فرمود: ﴿فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تََابُوا وَ اِتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَ قِهِمْ عَذََابَ اَلْجَحِيم ٭رَبَّنََا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنََّاتِ عَدْنٍ اَلَّتِي﴾، اين آيه اختصاصي به آخرت ندارد، بلکه اين آيه مي‌تواند دنيا را هم دربر بگيرد. ﴿رَبَّنََا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنََّاتِ عَدْنٍ اَلَّتِي وَعَدْتَهُمْ﴾؛ شما که به اينها وعده دادي اين وعده را وفا کنيد و اگر کمبود، نقص و عيبي هم بود صرف نظر کنيد ـ اين دعا به صورت يک شفاعت همراه است ـ اينها را وارد بهشت کنيد! ﴿وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبََائِهِمْ﴾ يک، ﴿وَ أَزْوََاجِهِمْ﴾ دو، ﴿وَ ذُرِّيََّاتِهِمْ﴾ سه، اينها را هم به آنها ملحق کنيد که اين آيه جامع‌تر از آن آيه سوره «طور» است که فرمود: ﴿أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ﴾، در اينجا ﴿أَلْحَقْنا بِهِمْ﴾،﴿آبََائِهِمْ وَ أَزْوََاجِهِمْ وَ ذُرِّيََّاتِهِمْ﴾ خواهد بود. ﴿إِنَّكَ أَنْتَ اَلْعَزِيزُ اَلْحَكِيمُ﴾؛ عزت و نفوذناپذيري برای شماست و کار شما هم حکيمانه است؛ وقتي اينها را برابر با مصلحت تشخيص داديد، يقيناً حکيمانه عمل مي‌کنيد. آن دعاي نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) هم که بارها نقل شد، فرمود خدايي را تسبيح مي‌کنيم که «لَا تُبَدِّلُ حِكْمَتَهُ الْوَسَائِل‌»؛[28] خدا آن قدر حکيم است که با هيچ وسيله ای نمي‌شود او را وادار کرد که کاري برخلاف حکمت کند، حکمت او تغيير پذير نيست که مثلاً ـ معاذ الله ـ کاري برخلاف حکمت کند. «يَا مَن‌ لَا تُبَدِّلُ حِكْمَتَهُ الْوَسَائِل‌»؛ ما هر وسيله‌اي بياوريم که ـ معاذ الله ـ خدا کاري برخلاف حکمت کند، اين‌چنين نيست.

امکان استفاده محفل خانوادگی بهشتيان در بهشت از قرآن
پرسش: ...؟پاسخ: امّا با هم در يک جا باشند يا نباشند، مطلب ديگری است. آنهايي که «مُحْبَنْطِئاً»[29] هستند و مي‌گويند والدين ما وارد بهشت شوند؛ همه از اولين و آخرين اهل ايمان در بهشت می باشند، امّا در کنار هم باشند و يک محفل خانوادگي داشته باشند، آن برابر آيه سوره «طور» است که فرمود: ﴿وَ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ﴾ و شبيه اين هم است که فرمود اينها را هم داخل ببر! البته اين آيه لطافتي دارد که لطافت آيه سوره «طور» مانند اين جا نيست. اين جا دارد که «مؤمنين»، «آباء»، «ازواج» و «ذرّيات» آنها را وارد بهشت کن! امّا با هم باشند؟ اين باهم باشند در سوره مبارکه «طور» است که ﴿وَ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ﴾ که اينها يک محفل خانوادگي و اُنسي را تشکيل می دهند؛ اما حالا به برکت آن آيه سوره «طور»، از اين آيه هشت سوره «غافر» مي‌شود استفاده کرد که اينها با هم باشند، وگرنه از اين آيه که نمي‌شود چنين استفاده کرد. پس اگر اين آيه هشت سوره «غافر» در کنار آن قرار بگيرد يا آيه «زخرف»[30] در کنار آن قرار گيرد و اين ورود به بهشت به معناي «لحوق» به يکديگر باشد، همان محفل انس خانوادگي را تأمين مي‌کند. فرمود اينها را ما وارد و خارج مي‌کنيم، نفوذناپذيري خدا باعث مي‌شود که هيچ چيزي نتواند او را از آن اراده اصلي و وفاي به وعده دور کند و حکمت او هم اين چنين است.

حفظ از بدی ها و بخشش سيئات مؤمنين تقاضای فرشته ها از خدای سبحان
﴿وَ قِهِمُ السَّيِّئات﴾؛ خدايا اينها را از زشتي‌ها و بدي‌ها حفظ کن! چون سياق درباره آخرت است، سيئات يعني کيفر اعمال بد؛ اگر يک کار ناشايستي در دنيا کردند، اين‌طور نباشد که حالا شما از اينها صرف نظر نکني. اينها نه تنها معصوم نيستند، عادل هم نيستند، چون همه مؤمنين که عادل نيستند، بالاخره غفلتي، سهوي، نسياني، اشتباهي، عيبي و نقصي هست، خدايا از اينها بگذر و اينها را حفظ کن، براي اينکه هر کس که تو آنها را از سيئات باز داشتي و امروز با رحمت خاصّه مورد رحمت الهي است ﴿فَقَدْ رَحِمْتَهُ﴾، اين فوز عظيمي است که نصيب اينها مي‌شود که بايد اين محبت را بکنيد و انجام دهيد؛ اين خواسته گروه اول؛ يعني حاملان «عَرش» است و هم خواسته گروه دوم است؛ يعني «حافين حول العرش» يا همان عرش‌مداران است. هم حاملان عرش و هم عرش‌محوران هستند که براي مؤمنين چنين دعايي مي‌کنند!

دوری از رحمت و ابتلای به غضب الهی، سرانجام کار کافران
بعد مي‌فرمايد: ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾، همان‌هايي که در آيه پنج سوره «غافر» فرمود کافران جدال مي‌کنند: ﴿لِيُدْحِضُواْ بِهِ الحَْقَّ﴾ تا «أدحاض» کنند، «دحض» و باطل شود که در اينهايي که هيچ نصيحتی اثر نمي‌گذارد ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾، اينها از رحمت الهي دور هستند، چون دور هستند و ندا برای دور است، به اينها ندا داده مي‌شود: ﴿يُنَادَوْن﴾؛ به آنها گفته مي‌شود که شما الآن يکديگر را لعنت مي‌کنيد، يک؛ در سوره مبارکه «اعراف» آيه 38 گذشت، ﴿قالَ ادْخُلُوا في‌ أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِي النَّارِ كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾؛ نه تنها يکديگر را لعنت مي‌کنيد با غضب مرگ خودتان را مي‌خواهيد و مي‌گوييد: ﴿يا لَيْتَها كانَتِ الْقاضِيَة﴾،[31] اين دو؛ وقتي خواستهٴ شما عملي نمي‌شود، به «مالک»(سلام الله عليه) مسئول دوزخ مي‌گوييد تو از خداي خود بخواه که جان ما را بگيرد: ﴿يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ﴾،[32] اين سه؛ اين سه کار نشانه آن است که شما اهل «مَقت» و غضب هستيد: ﴿كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُون﴾؛[33] يعني «غضباً»، خيلي غضبان و عصباني هستيد و نسبت به خودتان لعن روا مي‌داريد، چون لعن متقابل داريد، تقاضاي مرگ مي‌کنيد و از مالک(سلام الله عليه) مي‌خواهيد که از خدا بخواهد که مرگ شما را برساند، اين «مَقت» شماست. امّا ﴿لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِنْ مَقْتِكُمْ﴾؛ آن کيفري که ذات اقدس الهي مي‌دهد بالاتر از اينهاست، چون هيچ اثري براي خواسته‌هاي شما نيست و شما گرفتار يک آتش داغي شديد که پيکر نسوز پيدا مي‌کنيد! اين آتش، آتشي است که درخت با آن رشد مي‌کند ﴿إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ في‌ أَصْلِ الْجَحيمِ﴾،[34] درختي که بايد با آب رشد کند، حالا با آتش رشد مي‌کند؛ اين درخت نسوز و اين آتشِ نسوز از شما يک بدن نسوز درست مي‌کند. بدنِ نسوز يعني چه؟ يعني بدني که مرتب مي‌سوزد و خاکستر مي‌شود و دوباره ساخته مي‌شود که در سوره مبارکه «نساء» دارد ﴿كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها﴾،[35]به اين معناست. بنابراين ﴿لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِنْ مَقْتِكُمْأَنْفُسَكُمْ﴾،ما نمي‌دانيم گناه با آدم چه مي‌کند؟ عقيده بد چه مي‌کند؟ خيانت چه مي‌کند؟ نفاق چه مي‌کند؟ استکبار چه مي‌کند؟ فرمود: ﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا يُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِنْ مَقْتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ﴾؛ شما الآن از خودتان بدتان مي‌آيد، بله! بدتان می آيد، مرتب خودتان را لعنت مي‌کنيد و تقاضاي مرگ مي‌کنيد؛ اما مي‌دانيد چه کرديد؟! ﴿إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَی الْإِيمانِ﴾؛ شما به ايمان دعوت مي‌شديد، امّا ﴿فَتَكْفُرُون﴾؛ به صورت مستمر، مرتب کفر مي‌ورزيديد که نتيجه اين کفر مستمر شما همين شعله است.

ضرورت تفکر عميق در تبديل ظالم به هيزم جهنم
اين آيه سوره مبارکه «جن» از آياتي است که بالاخره انسان را به تفکر عميق وا مي‌دارد که خود ظالم، هيزم جهنم مي‌شود! ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا﴾؛[36]خدا نکند انسان آن را از نزديک ببيند؛ ولي اسرار جهنم که براي ما روشن نيست. اين‌طور هست که آيا از جاي ديگر و از مانند جنگل هيزم مي‌آورند؟ يا خود همين شخصِ ستمکار سوخت و سوز مي‌شود؟ فرمود: ﴿فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتي‌ وَقُودُهَا النَّاس﴾؛ نه تنها هيزم آن خود انسان است، آتش‌مايه‌ آن هم انسان است. «وَقُود»، يعني «ما تُوقَد بِه النَّار». حالا يا آتش‌زنه است يا آتش‌گيره است که دقيق‌تر و مهم‌تر از «حَطَب» است. پس هيزمِ آن خود ظالم است! معلوم مي‌شود که اين عقيده بد، اين کفر و اين نفاق با آدم چه خواهد کرد؟! ﴿وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا﴾.بنابراين اينها هيچ فکر نمي‌کردند به يک چنين دردي مبتلا ‌شوند. فرمود: ﴿لَمَقْتُ اللَّهِ﴾ که اين «لام»، «لام» قسم است، سوگند ياد مي‌کند که خشم خدا نسبت به شما اکبر از خشم شما نسبت به خودتان است، مي‌دانيد چه کرديد؟! ﴿إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَی الْإِيمانِ فَتَكْفُرُون﴾.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo