< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

93/10/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسير آيات 53 تا 59 سوره زمر
﴿قُلْ يَا عِبَادِی الَّذِينَ أَسْرَفُواْ عَلی أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ(53) وَ أَنِيبُواْ إِلىَ‌ رَبِّكُمْ وَ أَسْلِمُواْ لَهُ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ(54) وَ اتَّبِعُواْ أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً وَ أَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ(55) أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَاحَسْرَتی‌ عَلی مَا فَرَّطتُ فىِ جَنبِ اللَّهِ وَ إِن كُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ(56) أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدَئنىِ لَكُنتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ(57) أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَی الْعَذَابَ لَوْ أَنَّ لىِ كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ(58) بَلی‌ قَدْ جَاءَتْكَ ءَايَاتی فَكَذَّبْتَ بهَِا وَ اسْتَكْبرَْتَ وَ كُنتَ مِنَ الْكَفِرِين﴾(59)

مطلق بندگان الهی مقصود از «عباد» در آيه
تعبير «عباد» گاهي به صورت تکويني و تشريعي و جامع اينهاست، گاهي خصوص بندگان مؤمن است؛ آ ن جا که منظور از «عباد»، خصوص بندگان مؤمن است، ديگر سخن از توبه و تهديد و مانند آن نيست؛ نظير آيهٴ 6 سورهٴ مبارکهٴ «انسان» که اوّل آن: ﴿هَلْ أَتی‌ عَلَی الْإِنْسانِ حينٌ مِنَ الدَّهْراست، آيه ششم اين است: ﴿عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجيراً؛ اين ناظر به بندگان خاصّ الهي است که در بهشت مسلّط بر جوشاندن چشمه‌ها هستند. در دنيا انسان تابع چشمه است و هر جا چشمه است، زندگي مي‌کند؛ امّا در آخرت چشمه‌ها تابع اراده مؤمنين‌ هستند و هرجا مؤمن اراده کند، چشمه مي‌جوشد؛ لذا تفجير را به مؤمنان و عباد خدا اسناد داد و فرمود: ﴿يُفَجِّرُونَها تَفْجيراً﴾. اين ﴿عِبادُ اللَّهِ﴾ همان مؤمنان خاص‌ هستند؛ چه اينکه در بخش پاياني سورهٴ مبارکهٴ «فرقان»؛ يعني آيه 63 به بعد به اين صورت آمده است: ﴿وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً که فضايل و اوصاف کمالي ﴿عِبادُ الرَّحْمنِ﴾ را ذکر مي‌کند و همچنين بخشي از آيات ديگر؛ امّا آيهٴ محل بحث که فرمود: ﴿قُلْ يَاعِبَادِیاين مطلق است، به دليل اينکه در ذيل اين آيه فرمود، اگر چنانچه اين کارها را نکرديد، در قيامت گرفتار عذاب خواهيد شد: ﴿أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَاحَسْرَتی‌ عَلی‌ مَا فَرَّطتُ فىِ جَنبِ اللَّهِ وَ إِن كُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدَئنىِ کذا و کذا ﴿بَلی‌ قَدْ جَاءَتْكَ ءَايَاتی فَكَذَّبْتَ بهَِا وَ اسْتَكْبرَْتَ وَ كُنتَ مِنَ الْكَفِرِين﴾؛ همين عبادي که مناداهستند و فرمود: ﴿قُلْ يَاعِبَادِی، به همين عباد مي‌فرمايد که شما توبه نکرديد: ﴿وَ كُنتَ مِنَ الْكَفِرِين﴾. معلوم مي‌شود که اين عباد تشريعي و مؤمنينِ خاص نيستند؛ يعني بندگان الهي، چون همه مردم بندگان حق هستند.
سؤال: ؟جواب: نه، «حَسَنَاتُ الأَبرَار سَيِّئَاتُ المُقَرِّبِين» [1]است. اين بزرگواران که استغفار مي‌کنند و دعا مي‌کنند، با دعا و استغفارِ ديگران فرق دارد؛ استغفار ديگران احياناً رفعِ خطر هست؛ يعني کساني که به سيئاتي مبتلا شدند، استغفار مي‌کنند براي زدودن آن لغزش‌ها؛ امّا استغفار انبيا و معصومين (عليهم السلام) دفع است؛ يعني اين کار را انجام مي‌دهند که خطيئه به سراغ آنها نيايد، نه اينکه خطيئه به سراغ آنها آمده و درصدد رفع خطيئه باشند. همه استغفارهايي که آنها مي‌کنند از باب دفع است؛ يعني اين عنايت و توجّهي که به خداي سبحان دارند، براي اين است که مبادا گرفتار غفلت شوند! ولي ديگران که استغفار مي‌کنند، براي رفع خطرها و خطورها آمده است. فرمود: ﴿قُلْ يَاعِبَادِی، پس منظور از اين عباد، مطلق بندگان است؛ اعم از موحّد و مشرک و ملحد.

گسترده‌تر بودن حوزه تأثيرگذاری توبه از شفاعت
مطلب ديگر آن است که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که در بحث قبل گذشت که خدا ﴿إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ﴾ [2]و در مقام ما فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعَا﴾، معلوم مي‌شود که در عين حال که شفاعت، اثر فراواني دارد، حوزه تأثير شفاعت، کمتر از حوزه تأثير توبه است، زيرا در شفاعت دو عنصر محوري شرط است: يکي اينکه شفيع بايد مأذون باشد: ﴿مَنْ ذَا الَّذي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِه﴾،[3]دوم اينکه «مشفوع له» بايد «مرتضي المذهب» باشد: ﴿لايَشفَعُونَ إِلا لِمَنِ ارتَضَي﴾. [4]«مشفوع له» وقتي «مرتضي المذهب» است که داراي ايمان و ولايت و مانند آن باشد، براي اينکه در سورهٴ «مائده» بعد از جريان ولايت حضرت امير فرمود: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‌ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا﴾؛ [5]دين خداپسند، همين دين کامل است و همين دين تام است، پس کسي «مرتضي المذهب» است که برابر آيهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مائده» ايمان آورده باشد. چنين کسي که «مرتضي المذهب» است، مورد شفاعت است، اگر «مرتضي المذهب» نباشد، شفاعت شامل حال او نمي‌شود، پس در شفاعت دو عنصر محوري لازم است: يکي شفيع بايد مأذون باشد، خدا به هر کسي که اذن نمي‌دهد، «مشفوع له» هم بايد «مرتضي المذهب» باشد؛ يعني برابر همين آيهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مائده» عمل کرده باشد و مشرک، چون «مرتضي المذهب» نيست، خداي سبحان به شفعا، اذن شفاعت اينها را نخواهد داد، پس شرک با شفاعت بخشوده نمي‌شود؛ امّا با توبه بخشوده مي‌شود. همه مشرکين صدر اسلام توبه کردند و مسلمان شدند و اليوم هم هر مشرک و ملحدي بخواهد توبه کند و ايمان و اسلام بياورد، توبه‌ او مقبول است.
بنابراين حوزهٴ توبه و تأثيرگذاري توبه، بيش از حوزه تأثيرگذاري شفاعت است. اگر در آيهٴ 48 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مي‌فرمايد: ﴿إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاء﴾، اين ﴿لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ﴾ بدون توبه، با شفاعت هم بخشوده نمي‌شود، زيرا اگر کسي توبه نکرد و مشرک بود، او «مرتضي المذهب» نيست و شفاعت در جايي است که «مشفوع له» «مرتضي المذهب» باشد.

امکان شمول رحمت واسعه الهی بر مشرک غير معاند در قيامت
اين جا فرمود: ﴿قُلْ يَاعِبَادِی هيچ نااميد نباشيد، براي اينکه توبه، همهٴ گناهان را مي‌بخشد؛ منتها شرک درجاتي دارد. اگر کسي مشرک بود و توبه نکرد، يقيناً مورد شفاعت اولياي الهي نيست، براي اينکه آيه فرمود: کسي شفاعت دارد که «مشفوع له» او «مرتضي المذهب» باشد؛ امّا در باب شفاعت دارد که «وَ آخَرُ مَن يَشفَع ارحَمُ الرَّاحِمِين». [6]خداي سبحان اگر بخواهد از کسي صرف نظر کند، آن ديگر برابر مشيئت حکيمانه‌ خود اين کار را مي‌کند و انحصاريندارد از اينکه چه کسي را ببخشد، چه کسي را نبخشد، چه عاملي باعث مي‌شود که صرف نظر کند و مانند آن. بخشي از آنها که خبر هست، يقيناً واقع خواهد شد؛ امّا بخشي از آنها انشا است، وعيد است و تهديد است، خُلف وعيد که مخالف حکمت نيست. ممکن است خداي سبحان بعضي از مشرکان را مورد تخفيف يا عفو قرار دهد، اين را انسان هيچ نمي‌داند، ديگران حق شفاعت ندارند؛ امّا برابر روايتي که دارد: «وَ آخَرُ مَن يَشفَع ارحَمُ الرَّاحِمِين»، آن را واقعاً انسان درباره سعهٴ عفو الهي، کسي توان اين را ندارد که محدود کند. بين اين دو امر فرق است: آن جا که خدا خبر داد، يقيناً خلاف واقع نمي‌شود؛ امّا آن جا که خبر نيست، انشا است و تهديد و وعيد است، خُلف وعيد ممکن است و درجات مشرکان هم خيلي فرق مي‌کند، آن مشرک معاند است که مخلّد است و آن مشرکي که مستضعف بود و مانند آن، از اينها که نقل نشده که اينها مخلّد باشند. فرمود: اينکه ﴿لَا تَقْنَطُواْ مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ﴾؛ درِ رحمت، برای هميشه بر همگان، باز است؛ مگر اينکه در را خود انسان ببندد؛ هرگز درِ رحمت الهي، بسته نيست! مگر اينکه خود ببندد.

فرق نعمت‌های ظاهری و باطنی
اگر نعمت را ذات اقدس الهي عطا کرده است، اين نعمت دو قسم است: نعمت‌هاي مادي تغييرپذير است؛ گاهي مي‌دهد و گاهي مي‌گيرد، برابر آزمون الهي است؛ امّا نعمت دين، توحيد، ولايت، قرآن، عترت، اينها تغييرپذير نيست، مگر اينکه ـ معاذ الله ـ خود انسان رد کند، وگرنه اينها، مثل مال و فرزند و مانند آن نيستند که تغييرپذير باشد، گاهي «يبسط» و گاهي «يغفر»، اينطور نيست. اين نعمت‌هاي معنوي که خدا عطا کرده است، تا انسان ـ معاذ الله ـ اينها را رد نکند، اينها هستند؛ امّا نظير نعمت مال و فرزند و مانند آن نيست که به دست انسان نباشد. نعمت‌هاي مادي واقعاً به دست انسان نيست، اينها به امتحان الهي است که گاهي مي‌دهد، گاهي مي‌گيرد، گاهي قبض است، گاهي بسط است و مانند آن؛ امّا نعمت‌هاي معنوي کاملاً انسان مسئول است و هرگز ذات اقدس الهي نعمت کرامت و دين و مانند آن را که داد از کسي نمي‌گيرد! اين فرق نعمت ظاهري و نعمت‌هاي باطني است.

امر به انابه و توبه قبل از فرارسيدن عذاب الهی
بعد فرمود: ﴿وَ أَنِيبُواْ إِلىَ‌ رَبِّكُمْ﴾، بنابراين چون درِ رحمت باز است، انابه هست، انقياد هست، پشت‌سر هم مسئله توبه و انابه و انقياد، گرچه جامع مشترکي دارند؛ ولي راه‌هاي خاصي هم هست که از هر راهي شما خواستيد بياييد راهِ فرصت باز است: ﴿مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ﴾. اگر ـ معاذ الله ـ کار به پايان رسيد و عذاب الهي فرا رسيد، ديگر منصور نخواهيد بود، جاي توبه که بسته شد و شفاعت هم برای «مشفوع له»اي است که «مرتضي المذهب» باشد.

امر به همت بلند و انديشه وسيع در امور معنوی
﴿وَ اتَّبِعُواْ أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُم﴾؛ فرمود: شما به آن حداقل اکتفا نکنيد؛ ما گفتيم: ﴿لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِص﴾ [7]ما گفتيم: ﴿فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّين﴾ [8]يک عده‌اي خوفاً هست، عده‌اي شوقاً هست، عده‌اي حباً هست؛ شما بايد سعي کنيد، آن درجهٴ بالاتر را بگيريد، وقتي درجهٴ بالاتر را گرفتيد درجهٴ پايين‌تر يقيناً براي شما هست. شما اگر به فکر درجهٴ پايين‌تر بوديد، شايد به درجهٴ بالاتر نرسيد؛ امّا اگر به درجهٴ بالاتر فکر کرديد، يقيناً درجهٴ پايين‌تر را داريد. آن کسي که مي‌گويد: من «خوفاً من النار» عبادت نمي‌کنم، «شوقاً الي الجنة» عبادت نمي‌کنم، «بل حباً و شکراً» [9]عبادت مي‌کنم، يقيناً نجات از دوزخ را دارد، يقيناً ورود به درِ بهشت را دارد؛ امّا به ما فرمودند: شما همّت‌هاي بلند داشته باشيد. وجود مبارک سيد الشهدا (سلام الله عليه) روايات ايشان کم هست؛ امّا همه اين روايت‌ها قدر اوّل است، اين از روايات نوراني آن حضرت است که فرمود: «إِنَّ اللهَ سُبحَانَهُ وَ تَعَالي يُحِبُّ مَعَالي الاُمُورَ وَ يَکرَهُ سَفسَافَهَا» خدا آن همت‌هاي بلند را دوست دارد. کسي وارد حوزه علمي مي‌شود به اين فکر است که؛ مثلاً پيش‌نماز شود يا واعظ شود، اين همّت متوسط است. وقتي وارد شود که نه، من بتوانم حوزه‌اي داشته باشم که تربيت‌شدگان من شوند ائمه جمعه و جماعات، تربيت‌شدگان من شوند نويسنده‌ها و گوينده‌ها، اين يک همّت برتر است. فرمود: شما آن همّت بلند را بخواهيد، چرا به همّت‌هاي کوتاه اکتفا مي‌کنيد؟ «إِنَّ اللهَ سُبحَانَهُ وَ تَعَالي يُحِبُّ مَعَالي الاُمُورَ وَ يَکرَهُ سَفسَافَهَا»؛ همت‌هاي کوچک و پَست را خدا دوست ندارد. خود سيدالشهدا عملاً همين طور بود؛ يعني آن صحنه‌هايي که دستور داد، هرگز حاضر نشد به کمتر از اصل اسلام که نظام خاورميانه را تأمين کند اکتفا کند، حضرت مي‌توانست در همان مدينه قيام کند، جنگي شود و شربت شهادت را بنوشد؛ امّا با تمام تلاش و کوشش کل خاورميانه را حضرت بيدار کرد، کار آساني نبود؛ يعني فاصله مکه و مدينه که تقريباً هفتاد ـ هشتاد فرسخ بود، همه اينها را با پيام و با مصاحبه و گفتگو و گفتمان و اينها پُر کرد، در مکه هم مرتّب اين کار را کرد، در بازگشت از مکه تا کوفه و کربلا که سيصد فرسخ است، مرتّب سخنراني کرد، پيام فرستاد، نماينده فرستاد، کل خاورميانه را بخشي خود و بخشي را به وسيله خواهر و فرزندان خود در شام و اينها پُر کرد، آن روز حوزهٴ اسلام همين اينها بود. اين را مي‌گويند جزء معالي امور؛ اگر حضرت در همان مدينه قيام مي‌کرد و شربت شهادت مي‌نوشيد، اين طور خاورميانه بيدار شود و بعد در فاصلهٴ کوتاهي دودمان اموي را منقرض کنند، نبود. فرمود: ﴿وَ اتَّبِعُواْ أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم﴾؛ وقتي وارد حوزه شديد، آن قله را فکر کنيد، در هر کاري که مي‌انديشيد، اخلص و احسن آن را فکر کنيد، براي اينکه همه مراحل مادون پيش شما هست. فلان شخص اين طور گفت، فلان شخص اين طور نگفت، اينها خيلي اثر ندارد، اينها گذراست؛ ببينيد که «الله» چه مي‌گويد، آن وقت همه برکات هست، چون قلوب ديگران به دست خداي سبحان است. اگر کار را ما براي «الله» انجام دهيم، کار ديگران را هم خداي سبحان حل مي‌کند. ﴿وَ اتَّبِعُواْ أَحْسَنَ مَا﴾؛ همه حرف ها حَسن است؛ ولي آن خالص‌ترين و برترين و آن قلهٴ حرف ها، آن قلهٴ فکرها، آن قلهٴ عبادت ها را بگيريد.

کم‌نشدن جود الهی علت نهی پيامبر(صلی الله عليه و آله و سلم) از تقاضای محدود
يک وقت کسي در محضر پيغمبر (عليه و علي آله آلاف التحيه و الثنا) عرض کرد: خدايا من و پيغمبر و خانواده مرا بيامرز! فرمود چرا اين طور دعا مي‌کني؟ «إِستَوسِع رَحمَةَ الله»[10]فرمود اين طرز دعاکردن چيست؟ خدايا ما و خانواده ما را بيامرز چيست؟ بگو: «وَ اغفِر لِمَن فِي مَشَارِقِ الارضِ وَ مَغَارِبِهَا مِنَ المُؤمِنِينَ وَ المُؤمِنَات»،[11]«إِستَوسِع رَحمَةَ الله» مگر کم مي‌آيد؟ اين بيان نوراني وجود مبارک حضرت حجّت که در اوائل شب ماه مبارک رمضان خوانده مي‌شود، همين فائده را دارد: «يَا مَن لايَزِيدُهُ کَثرَةُ العَطَاءِ إِلا جُودَاً وَ کَرَمَا» [12]اين هم از غُرَر روايات و ادعيه ماست. يک وقت است مي‌گوييم که خدا هر چه بدهد، کم نمي‌شود، چون خزينه‌ او نامتناهي است که اين يک بخش از روايات است. يک وقت است که مي‌گوييم هرچه بدهد بيشتر مي‌شود، اين آن را مي‌خواهد، بگويد. يک وقت است مي‌گوييم اين اقيانوس آب فراواني دارد و نامتناهي است و ما هرچه بگيريم، کم نمي‌شود، اين يک تعبير است که دعا اين را نمي‌خواهد، بگويد که کم نمي‌شود، بلکه اين دعا مي‌خواهد، بگويد، به اينکه هرچه شما بگيريد، آن بيشتر مي‌شود: «يَا مَن لاتَزِيدُهُ کَثرَةُ العَطَاءِ إِلا جُودَاً وَ کَرَمَا» هرچه جود کند، باعث مي‌شود که جود او بيشتر شود، اين يعني چه؟ اگر ذات اقدس الهي به کسي لطفي اعمال کرد و روا داشت و محبتي کرد، اين شخص قدر اين نعمت را دانست، وقتي قدر اين نعمت را دانست و اين نعمت را به جا مصرف کرده است، مي‌شود ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾[13]اين ﴿مَنْ جاءَ﴾ قبلاً ملاحظه فرموديد، نه يعنی «من فعل»، نه کسي که کار خوبي کرد، بلکه کسي که کار خوب دست او است؛ يعني کار خوب کرد و آن را هم هدر نداد، به حضور ما که مي‌آيد دست او پُر است و با دست پُر مي‌آيد، نه «من فَعل حسنه»، بلکه ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾. اگر کسي به حضور ما با سوابق خوب بيايد که بهم نزده باشد: ﴿فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾؛ ما ده برابر آن را داديم. باز همين شخص با دست پُرِ ده برابري آمد، صد برابر مي‌گيرد. اگر قدر نعمت ما را بداند ما بيشتر مي‌دهيم، ما که جود ما و بخشش ما، مثل اقيانوس نيست که، کار ما با اراده است. خداي سبحان اين طور نيست که اقيانوس باشد و از اقيانوس بگيرد به ما بدهد، تا ما بگوييم کم نمي‌شود، حالا چرا زياد مي‌شود، او با اراده کار مي‌کند. اگر با اراده کار کرد و اراده کرد که به زيد اين مقدار عطا بکند و زيد لياقت اين را داشت و از اين عطا حداکثر بهره را بُرد، همين جود الهي باعث مي‌شود که خدا دو برابر به او بدهد؛ اگر قدر اين دو برابر را دانست، باعث مي‌شود که چهار برابر بدهد: «يَا مَن لاتَزِيدُهُ کَثرَةُ العَطَاءِ إِلا جُودَاً وَ کَرَمَا» هر اندازه اين شخص از عطاي الهي استفاده کرد، باعث مي‌شود که جود الهي بيشتر شود، چون جود او هم با ارادهٴ او سامان مي‌پذيرد.

حسرت مذکور در آيه دال بر مطلق بودن ﴿عبادی﴾ در آيه
﴿وَ اتَّبِعُواْ أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُم﴾؛ اگر اين عباد، منظور آن عباد الله است که در سورهٴ مبارکهٴ «انسان» و مانند آن است باشد، ديگر ﴿مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً وَ أَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ﴾، نيست، معلوم مي‌شود اين عباد مطلق است. مبادا يک وقتي عذاب الهي بيايد و شما آگاه نيستيد! آن روز اين چنين بگوييد؛ ﴿أَن تَقُولَ﴾؛ يعني «کراهة ان تقول»، مبادا اينکه بگوييد! نظير همان آيه «نبأ» که ﴿إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا﴾؛ [14]يعني «کراهة ان تصيبوا»؛ مبادا اين چنين شود! ﴿أَن تَقُولَ﴾؛ يعني مبادا کسي در قيامت اين چنين بگويد! که ﴿يَاحَسْرَتی‌ عَلی‌ مَا فَرَّطتُ فىِ جَنبِ اللَّهِ وَ إِن كُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ﴾، من اينها را به سُخريه مي‌گرفتم، من اينها را به استهزا مي‌گرفتم، جدّي نمي‌گرفتم، باور نمي‌کردم اين حرف ها را، اين پيداست که با مشرکان سخن مي‌گويد، پس معلوم مي‌شود آن عبادي که در اول آيه آمده است از آن قبيل نيست.

استفاده از آيه دعوت به انتخاب اَحسن در مسئله تقليد
اينکه فرمود: ﴿وَ اتَّبِعُواْ أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُم﴾؛ ما را دعوت مي‌کند به انتخاب برتر. آيه 18 همين سوره قبلاً گذشت فرمود: ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾؛ اين ما را به آن احسن و اعلا مي‌پروراند، نه حَسن، نه قول صحيح، بلکه قول اصح را انتخاب مي‌کند. بنابراين بخش‌هاي فراواني از قرآن کريم است که ما را به انتخاب احسن، انتخاب اصلح، انتخاب اعلم، انتخاب اکمل، انتخاب ازهد و مانند آن دعوت مي‌کند. خدا مرحوم شيخ بهايي را ـ غريق رحمت ـ کند، او در «زبدة الاصول» خود که آن روزها سخن از تقليد اعلم نبود، فتواهاي مرحوم شيخ بهايي در زبدة الاصول، تقليد افضل بود، نه تقليد اعلم.[15] همين معنا محفوظ بود، بود، بود، تا عروه مرحوم آقا سيد محمد کاظم يک مقداري کمرنگ شد، بعد ديگر رنگ خود را باخت. مرحوم سيد در عروه دارد که «اعلمِ اتقي» [16]که؛ مثلاً تقوا خيلي سهم تعيين‌کننده دارد، بعد ديگر کم‌کم در رساله‌هاي بعدي اين «اتقي» رخت بربست، فقط «اعلم» مانده است، خيلي فرق مي‌کند. زبده الاصول مرحوم شيخ بهايي همين طور بود که تقليد افضل لازم است؛ يعني کسي که هم اعلم است، هم اتقي است، هم اثقي است، هم اعلی و اطيب است و مانند آن همين معنا بود، تا زمان مرحوم آقا سيد محمد کاظم که «اتقي» را در کنار «اعلم» ذکر کرده بود، ولو يک مقداري کمرنگ، بعد هم کلاً رخت بربست و رنگ باخت.

سرّ دعوت به انتخاب اَحسن در امور معنوی
فرمود: ﴿وَ اتَّبِعُواْ أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمچه اينکه آن جا هم فرمود: ﴿فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾؛ اين کار را بکنيد مبادا اينکه دشمن در کمين شما باشد اين حرف ها را بزنيد! در قيامت بگوييد: ﴿يَاحَسْرَتی عَلی‌ مَا فَرَّطتُ فىِ جَنبِ اللَّهِ﴾؛ در کنار دين خدا ما تفريط کرديم و ما جزء کساني بوديم ـ معاذ الله ـ دين خدا را به سُخريه مي‌گرفتيم. يا بگوييد اگر خدا ما را هدايت مي‌کرد، ما از متّقين بوديم، خدا هدايت کرد؛ هم با برهان عقلي هدايت کرد، هم با برهان نقلي هدايت کرد. يا بگوييد که اين در همه موارد مبادا مبادا و «کراهة ان تقول» روي همين جمله ها درمي‌آيد: ﴿أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَی الْعَذَابَ لَوْ أَنَّ لىِ كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ﴾ يا آرزو بکنيد، بگوييد که اي کاش ما به دنيا برمي‌گشتيم و جزء محسنين بوديم! و احسان قرآني هم همين است که اعتقاد توحيدي داشته باشيم، برابر قرآن و عترت عمل کنيم. اين حرف ها را آن روز مي‌گوييد، ما براي اينکه آن روز به اين حرف ها نيافتيد، شما را دعوت کرديم به تدبّر و اخلاص در عمل، اگر يک چنين حرف هايي بزنيد؛ يعني بگوييد که ﴿يَاحَسْرَتی﴾ بگوييد: که ﴿لَوْ أَنَّ اللّهَ هَدَانِی﴾ بگوييد: که ﴿لَوْ أَنَّ لىِ كَرَّةً﴾ ما آن روز خواهيم گفت: ﴿بَلی‌ قَدْ جاءَتْكَ آياتِی﴾ همه آيات ما آمد از درون و بيرون، حالا اگر کسي واقعاً مستضعف باشد، آيات الهي به دست او نرسد، مثل منطقه‌هاي کَفْرنشين روستاهاي دورافتاده در کشورهاي کفر و کمونيستي که احکام الهي به آنها نرسيد، اينها مستضف‌ هستند، اينها را ذات اقدس الهي به جهنّم نمي‌برد، حجّت الهي بر اينها بالغ نشده فرمود: کسي به جهنّم مي‌رود که ﴿عَنْ بَيِّنَة﴾ باشد ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَة﴾[17]اگر کسي بينهٴ الهي بر او قائم نشده که خدا آنها را عذاب نمي‌کند، فرمود: ﴿بَلی‌ قَدْ جَاءَتْكَ ءَايَاتی فَكَذَّبْتَ بهَِا وَ اسْتَكْبرَْتَ وَ كُنتَ مِنَ الْكَفِرِين﴾. اين صدر و ساق نشان مي‌دهد که اين ﴿يَا عِبَادِي﴾ که فرمود؛ نظير ﴿يُفَجِّرُونَها تَفْجيراً﴾اي آيه 6 سورهٴ مبارکهٴ «انسان» نيست؛ نظير بخش پاياني آيهٴ سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» فرمود: ﴿عِبَادُ الرَّحمَن﴾ [18]کذا و کذا از آن قبيل نيست، براي اينکه به همين مناداها که فرمود: ﴿يَا عِبَادِي﴾ به همين ها مي‌فرمايد: ﴿بَلی قَدْ جَاءَتْكَ ءَايَاتی فَكَذَّبْتَ بهَِا وَ اسْتَكْبرَْتَ وَ كُنتَ مِنَ الْكَفِرِين﴾، پس معلوم مي‌شود اين عباد، عباد تکويني است؛ يعني همه افراد بندگان خدا هستند و همه هم مشمول اينها هستند.

حشر انسان با چهره سياه در فردای قيامت از نوآوری‌های انبيا
بعد فرمود: به اينکه ﴿وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَی الَّذينَ كَذَبُوا عَلَی اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ أَ لَيْسَ في‌ جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْمُتَكَبِّرين﴾؛ بارها اين مطلب را عنايت کرديد، ائمه (عليهم السلام) چيزهايي به آدم ياد مي‌دهند و ياد داده‌اند که دست هيچ کسي به آنها نمي‌رسد، در قرآن کريم چهار مطلب را که ذکر کرد، آن مطالب سه‌گانه قابل حلّ است: فرمود: ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتاب﴾ را مي‌فهميم، ﴿وَ الْحِكْمَةرا مي‌فهميم، ﴿وَ يُزَكِّيهِمْ﴾ را مي‌فهميم؛ امّا بخش چهارم اين است که فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون﴾[19]انبياي الهي اهل بيت (عليهم السلام) چيزهايي به شما مي‌گويند که شما اصلا نمي‌توانيد اينها را ياد بگيريد، نه «ما لا تعلمون» ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون﴾؛ يعني شما آن نيستيد که ياد بگيريد، حتي به خود پيغمبر (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) فرمود: ﴿عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَم﴾ [20]غير ﴿عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَم﴾ [21]است، فرمود: به توي پيغمبر، خدا چيزهايي را داد، تو با همه هوش و استعدادي که داري، تو نمي‌تواني ياد بگيري، چون در هيچ جا اين حرف ها نوشته نيست. و آن اين است که دنيا را براي ما معنا کردند، انرژي هسته‌اي رفتن به کره مريخ رفتن، به عمق زمين، اينها با چند سال درس‌ خواندن حلّ مي‌شود؛ امّا دنيا چيست؟ ما چگونه در اين دنيا زندگي کنيم؟ اين را خيلي از ماها متوجه نيستيم، با اينکه گفتند، هم حاضر نيستيم، بيدار شويم و ياد بگيريم، به ما در سورهٴ مبارکهٴ «حديد» روي اين مراحل پنج‌گانه منحصر کرد، فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا﴾ [22]اين لهو است و لعب است و زينت است و تفاخر است و تکاثر. اينها ظاهر آن هم حصر است و با «إنما» و «أنما» شروع شده است. در آيات ديگر هم با «إنما» و «أنما» حصر کرد، فرمود: ﴿أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ﴾[23]بازيچه است. چه چيزي بازيچه است؟ آسمان و زمين که آيات الهي هستند و خدا از خلقت آسمان و زمين به عنوان آيه ما را تعليم مي‌دهد، اينها که بازيچه نيست علوم و مانند آن هم که بازيچه نيستند، ائمه و انبيا (عليهم السلام) آمدند به ما گفتند: شما همان طوري که براي استخراج معادن، اگر کسي بخواهد يک شمش طلا استخراج کند، او خروارها خاک را بايد زير و رو کند تا يک شمش طلا دربياورد و کار عاقلانه هم هست، آن زحمت را مي‌کشد تا شمش طلا را ببرد. فرمود شما در کارهاي خود هر کاري که مي‌خوهيد کنيد، حالا چه کارهاي حوزوي، ‌چه دانشگاهي باشد، چه خدمات سياسي باشد، چه خدمات اجتماعي باشد، با مردم بخواهيد کار کنيد، خيلي براي اقتصاد فرهنگ هر کاري بخواهيد کنيد، اينها بمنزله شمش طلاست اينها ارزش دارد، الهي است. ولي يک مُشت خاک ها هم هست که اينها را بايد غربال کنيد، به فکر اين خاک ها نباشيد، چه کسي اوّل آمده، چه کسي دوّم آمده، چه کسي را با لقب صدا کنيم، با چه لقبي صدا کنيم، به چه کسي بگوييم آيه، به چه کسي بگوييم حجّت، به چه کسي بگوييم عظما، فرمود: اينها بازي است، اينها همان خروارها خاک است که اينها بايد بزني کنار و لابه‌لاي اينها همان يک مُشت طلاست که کار خيري داري، انجام مي‌دهي. اگر جشنواره است، طلاست. اگر خدمت قرآني است، هدايت مردم است، بهزيستي است، بهداشتي است، کشاورزي است، دامداري است، همه اينها طلاست، چون يک خدمت به جامعه اسلامي است؛ امّا اينکه من اين طور هستم، من بايد بگويم، نام مرا بايد ببرند، فرمودند: اينها همان خروارها خاک است که خود را به آنها نفروشيد. اين حرف ها، حرف هاي ائمه است اين حرف ها در هيچ جا نيست، نشانه آن اين است که در غير حوزهٴ قرآن و عترت که از اينها خبري نيست، در حوزهٴ قرآن و عترت هم انسان هر روز گير دارد؛ يعني هر روز بايد مبارزه کند با خود که مبادا گرفتار اين عناوين شود! که چرا اسم مرا نبردند؟ چرا مرا بالا نبردند؟ چرا من اوّل نشدم. اينها حرف هايي است که فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون﴾، نه «ما لاتعلمون» فرمود، ما براي اين آمديم. انبيا براي اين آمدند و باطن اين کارهاي که ـ خدايي ناکرده ـ انسان به دنبال آنها برود، تاريکي بسياري است. ما که در دنيا هستيم و به دنيا آمديم، يک انسان دو طبقه هستيم، يک بدن داريم که همه آن را مي‌بنينند، يک نوزداي به دنيا آمده، يک روحي هم داريم که خداي سبحان فرمود: ﴿وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾؛ [24]اما کم‌کم يک بدني داريم مي‌سازيم که مي‌شويم سه اشعوبه، که با آن بدن بعد از مرگ محشور مي‌شويم، حالا تا ذات قيامت در قيامت ما را به بدن اوّلي برگرداند، الآن کسي که ميان سال است، يک انسان سه اشعوبه و سه طبقه است، يک بدن ظاهري دارد که به دنيا آمده، يک روحي هم دارد که خدا فرمود: ﴿وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾ يک بدني هم دارد که خود ساخته، اين بدن يا زيباست يا زشت است، اينکه در دعاي شستن صورت در هنگام وضو مي‌گوييم: «اللَّهُمَ‌ بَيِّضْ‌ وَجْهِي‌ يَوْمَ تَسْوَدُّ فِيهِ الْوُجُوهُ وَ لَاتُسَوِّدْ، وَجْهِي يَوْمَ تَبْيَضُّ فِيهِ الْوُجُوهُ» [25]اين است. ما در درون ـ معاذ الله ـ يا جاي چهره بدبويِ سياهِ عفن درست کرديم که بعد از مرگ با آن محشور مي‌شويم يا ـ ان شاء الله ـ يک چهرهٴ زيباي خوبي درست کرديم که بعد از مرگ مي‌بينيم اين «يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوُه» «يَوْمَ تَسْوَدُّ وُجُوُه» باطن همين گناهان ماست، باطن همين حسنات ماست؛ يعني کار خير، وضو گرفتن، عبادت کردن، احسان به مردم، اين همان چهرهٴ زيبا مي‌شود، ما اين بدن را که رها کرديم، در برزخ با آن بدن ظهور مي‌کنيم تا در قيامت ذات اقدس الهي ما را به بدن اوّلي برگرداند. بنابراين اينکه فرمود: ﴿وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّة﴾ [26]اينها تشبيه نيست، بعضي‌ها با چهرهٴ سياه محشور مي‌شوند، سياه‌چهره هستند با صورت سياه و سيه‌روي هستند، اينها تشبيه نيست، واقعاً به اين صورت‌ هستند اينکه؛ مثلا گناه مال مردم، حق مردم و مانند آن، ظاهر آن معصيت است، باطن آن سيه‌رويي است، اين را کسي چون ما دسترسي نداريم به علم و آزمايش نيست تا آزمايشگاه آن را نشان دهد، اين را بشر از چه راه بفهمد؟ مسئله برزخ و قيامت که جزء علوم تجربي نيست که انسان با حس تجربه، حسي آزمايش کند! فرمود: اين چيزهايي است که در هيچ جا نيست، انبيا آمدند اينها را به شما بگويند وگرنه کره مريخ رفتن و مانند آن سخت نيست، با چند سال درس‌ خواندن مي‌رويد، چه اينکه بشر مي‌رود؛ امّا اينکه باطن گناه سياه‌رويي است، انسان سياه‌رو مي‌شود، اين را انسان با چه چيزي بفهمد؟ راه تجربي ما نداريم. اين تا بخش چهارم است که فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون﴾ اين جا فرمود: ﴿وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَی الَّذينَ كَذَبُوا عَلَی اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ﴾[27]اينها سياه‌رو محشور مي‌شوند، معلوم است که اينها در دنيا چه کاره بودند.

علت مورد سؤال واقع نشدن انسان در بعضی مواقف قيامت
در بخشي از قرآن کريم، فرمود: اين جا جايي است که بازرسي است: ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُون﴾ [28]اينها را بازداشت کنيد تا سؤال کنيم. در بخشي از آيات؛ نظير سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» دارد: ﴿فَيَوْمَئِذٍ لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَان﴾؛ [29]يعني اين مقطع در اين موقع سؤال نمي‌کنند. ايست بازرسي و زمان سؤال جاي ديگر است که فرمود: ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُون﴾ فرمود: اين جا جاي سؤال نيست، چرا جاي سؤال نيست، چرا ﴿لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَان﴾؟ «فان قلت» که چرا جاي سؤال نيست، قلت: ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُم﴾[30]؛ اگر کسي به صورت حيوان درنده درآمده باشد، شما چه چيزي مي‌خواهي سؤال کني؟ اين معلوم است که در دنيا گرگ بود. اگر در اين موقف سؤال نمي‌کنند، براي اين است که درون شما را بيرون آورديم، همه مي‌بينند چرا ﴿لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَان﴾ براي اينکه: ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُم﴾ از چه کسي سؤال کنيم؟ از گرگ سؤال کنيم که آيا شما درنده هستي يا نه؟ جا براي سؤال نيست. بنابراين در بعضي از مقاطع که هنوز باطن ظاهر نشده، سؤال مي‌کنند، در بعضي از مقاطع که باطن ظاهر شده است، ديگر جا براي سؤال نيست. پس چرا ﴿لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ﴾ در «يومئذ»، در آن مقطع؛ چرا ﴿لا يُسْئَلُ﴾ براي اينکه: ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُم﴾ اين جا هم که فرمود: ﴿وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ﴾ ما چه راهي داريم واقعا براي ايست و بازرسي که اگر کسي خلاف کرد، سيه‌روي مي‌شود و با روي سياه محشور مي‌شود؟ ما چه راهي داريم؟ هيچ راهي براي اثبات اين نيست. اين است که در آن بخش چهارم فرمود: وحي الهي حرف هاي تازه دارد، چيزهايي به بشر ياد مي‌دهد که در دسترس بشر نيست. چگونه مي‌تواند، آثار برزخ را بررسي کند؟! فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون﴾ که از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌کنيم، آبروي همه ما را در دنيا و آخرت حفظ بفرمايد و نظام ما را تا ظهور اصلي خود از خطر داخل و خارج محافظت بفرمايد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo