< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

92/12/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیات 21 تا 34 سوره صافات
﴿هذا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ (21) احْشُرُوا الَّذينَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ وَ ما كانُوا يَعْبُدُونَ (22) مِنْ دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلي‌ صِراطِ الْجَحيمِ (23) وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ (24) ما لَكُمْ لا تَناصَرُونَ (25) بَلْ هُمُ الْيَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ (26) وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلي‌ بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ (27) قالُوا إِنَّكُمْ كُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْيَمينِ (28) قالُوا بَلْ لَمْ تَكُونُوا مُؤْمِنينَ (29) وَ ما كانَ لَنا عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بَلْ كُنْتُمْ قَوْماً طاغينَ (30) فَحَقَّ عَلَيْنا قَوْلُ رَبِّنا إِنَّا لَذائِقُونَ (31) فَأَغْوَيْناكُمْ إِنَّا كُنَّا غاوينَ (32) فَإِنَّهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ (33) إِنَّا كَذلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمينَ (34)﴾

اطلاق ظالم بر مشرك و كافر و شمول آن بر معاصي ديگر
در اين سوره مباركه «صافات» كه در مكه نازل شد، بعد از تبيين اجمالي مسئله توحيد, جريان معاد را يك مقدار بازتر ذكر فرمودند و شبهات منكران معاد را هم در سه بخش اشاره كردند كه از نظر مبدأ فاعلي و قابلي مشكلي نيست, ـ پس امكان معاد مطرح است ـ . از نظر مبدأ غايي و هدف, معاد ضروري است و «حتمي‌الوقوع» است. بعد از آن جريان فرمود: چون مهم‌ترين ظلم همان شرك و كفر است، ظالم «عندالاطلاق» به همان مشرك و كافر اطلاق مي‌شود كه ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ﴾[1] اينكه فرمود: ﴿احْشُرُوا الَّذينَ ظَلَمُوا﴾ اين يعني كفار, ﴿وَ أَزْواجَهُمْ﴾؛ يعني صنف تبهكاران و معصيتكاران كه با كفار در اصلِ معصيت سهيم‌ هستند; منتها كفر و شرك معصيتي است بسيار بزرگ, معاصي ديگر معاصي بزرگ هستند يا معاصي كوچك; ولي بالأخره همه اينها معصيت‌ می باشند، منتها بزرگ‌ترين معصيت همان شرك است. مشركان و كافران و «ازواج» آنها؛ يعني اصناف آنها از تبهكاران و عاصيان و معبودهاي اينها که اين سه گروه وقتي وارد دوزخ مي‌شوند، درباره اينها مي‌فرمايد اينها را به راه جهنم هدايت كنيد كه معناي هدايت به صراط جحيم گذشت.

بازگشت ضمير جمع سالم در ﴿و قفوهم﴾ به مشركان
بعد فرمود: ﴿وَ قِفُوهُمْ﴾؛ در بين راه اينها را بازداشت كنيد، براي اينكه اينها مورد سؤال هستند. چون اين سه گروه را به طرف جهنم اعزام كردند، ضمير ﴿وَ قِفُوهُمْ﴾ بايد به كساني برگردد كه صلاحيّت سؤال دارند و آن دو گروه‌ هستند، نه گروه سوم. گروه اول كه ظالمان و كافران هستند و گروه دوم كه اصناف آنها از تبهكاران هستند اينها مي‌توانند مسئول باشند، اما صنف سوم كه معبودها و بت‌ها هستند، اينها محلّ سؤال نيستند و ضمير به چيزي برمي‌گردد كه صلاحيت رجوع را داشته باشد، چه اينكه در سوره مباركه «انبياء» هم مشابه اين گذشت. در سوره مباركه «انبياء» آيه 98 به بعد به بت‌پرستان مي‌فرمايد: شما مشركان ﴿وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾؛ سنگ‌ريزه‌هاي جهنم هستيد ﴿أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ * لَوْ كَانَ هٰؤُلاَءِ آلِهَةً مَا وَرَدُوهَا﴾؛[2] اگر اين معبودهاي شما آلهه راستين بودند كه به جهنم نمي‌رفتند، بعد فرمود: ﴿لَهُمْ فيها زَفيرٌ وَ هُمْ فيها لا يَسْمَعُونَ﴾[3] اين ضمير ﴿لَهُمْ﴾, ﴿وَ هُمْ﴾، ﴿لا يَسْمَعُونَ﴾ اين سه ضمير جمع مذكر سالم به همان مشركان برمي‌گردد، ديگر آن معبودها و آن بت‌ها چون اين صلاحيت را ندارند، ضمير به آنها برنمي‌گردد؛ گرچه در آيه 98 فرمود: ﴿إِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ﴾ شما و بت‌هاي شما به جهنم مي‌رويد و بعد در آيه 99 هم فرمود اگر اين بت‌ها استحقاق ربوبيت داشتند كه به جهنم نمي‌رفتند؛ ولي در آيه 100 و 101 كه ضمير جمع مذكر سالم هست، به خصوص انسان‌هاي تبهكار برمي‌گردد. اين‌جا كه فرمود: ﴿لَهُمْ فيها زَفيرٌ﴾ به گروه خاص برمي‌گردد و آن‌جا كه مي‌فرمايد: ﴿وَ قِفُوهُمْ ضمير به همان افرادي كه شايسته است برمي‌گردد. بارها گفته شد كه از طرف خدا ﴿ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ﴾[4] و از طرف مخلوق است كه تدريج‌پذير است، وگرنه امر خدا ﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾،[5] در سوره «نحل» فرمود: ﴿كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ﴾،[6]در پايان سوره مباركه «قمر» فرمود: ﴿وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ تدريج در گيرنده است نه در دهنده.

طولاني بودن زمان توقف تبهكاران در قيامت
حالا اين پنجاه هزار سال كه فرمود: ﴿خَمْسينَ أَلْفَ سَنَةٍ﴾؛[7]اين روايت هم به مناسبت‌هاي گوناگون چندين بار ذكر شد؛ شخصی سؤال مي‌كند اينكه شما اين آيه را قرائت كرديد ﴿خَمْسينَ أَلْفَ سَنَةٍ پنجاه هزار سال «مَا أَطْوَلَ هَذَا الْيَوْمَ» چه روز طولاني است كه يك روز پنجاه هزار سال است؟ آن هم تازه روشن نيست که اين سال‌هاي دنياست كه 365 روز است يا سال آخرت است كه هر روز آن هزار سال است. فرمود اين پنجاه هزار سال درست است که طولاني است; اما «وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ» قسم به ذات كسي كه جانم در دست اوست، براي مؤمن «أَخَفَّ عَلَيْهِ مِنْ صَلاةٍ مَكْتُوبَةٍ» است. يك مؤمن يك نماز چهار ركعتي را بخواهد بخواند، چقدر وقت صرف مي‌كند؟ حداكثر ده دقيقه يا يك ربع, فرمود اين پنجاه هزار سال براي مؤمن به اندازه يك نماز چهار ركعتي است، «صَلاةٍ مَكْتُوبَة» است.[8] بنابراين نسبت به گيرنده تدريج است. اين كسي كه تمام كارهايش را در دنيا انجام داد وجهي ندارد که در ساهره قيامت معطّل شود، اما اينكه ديگران را معطّل كرده، خودش بيراهه رفته و راه ديگران را بسته او را نگه مي‌دارند. پس ضمير در اين‌جا كه فرمود: ﴿وَ قِفُوهُمْ به افراد سنخ اول و دوم برمي‌گردد كه شايسته هستند؛ نظير آنچه در سوره مباركه «انبياء» گذشت.

مسئول بودن همه انسان‌ها در مواقف قيامت
فرمود حالا كه اينها به اين صورت هستند، اين پنجاه هزار سال مواقف فراواني دارد؛ در برخي از مواقف فرمود که ما از همه سؤال مي‌كنيم. در سوره مباركه «اعراف» گذشت كه در آن روز كسي نيست زير سؤال نباشد؛ آيه شش سوره مباركه «اعراف» اين بود ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلينَ﴾؛ما هم از انبيا سؤال مي‌كنيم و هم از امت‌ها سؤال مي‌كنيم، هيچ كس نيست كه مسئول نباشد; منتها انبيا مظهر «سريع‌الحساب» هستند و حسابشان زود رسيدگي مي‌شود «كَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ»[9]هستند، اينها طوري هستند كه گويا حساب و كتابي در كار نيست، اينكه فرمود: ﴿يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فيها بِغَيْرِ حِسابٍ[10]نه يعني بي‌حساب وارد بهشت مي‌شوند اصلاً به حساب در نمي‌آيد، بعضي‌ها معطّل نمي‌شوند و مانند آن, پس سؤال عمومي است.

اقسام سه‌گانه سؤال و توبيخي بودن آن در قيامت
سؤال هم مستحضريد که سه قِسم است: يك قسم سؤال استفهامي است كه در قيامت مطرح نيست, يك قسم سؤال استعطايي است كه از طرف خداي سبحان نيست, يك قسم سؤال توبيخي است؛ مثلاً مي‌گويند فلان وزير زير سؤال رفته و مجلس از فلان وزير سؤال مي‌كند، مانند اين سؤال استفهامي كه شاگرد از معلم مي‌كند كه نيست, سؤال استعطايي كه ﴿وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ[11] كه نيست, سؤالي است كه چرا اين كار را كردي؟ يا چرا اين كار را نكردي؟ سؤال استعتابي است؛ يعني سرزنش كردن، اين را می گويند فلان شخص زير سؤال رفته است، فرمود همه زير سؤال‌ هستند مه قسم سوم محل بحث است .

چگونگي جمع دو طايفه از آيات دال بر سؤال و عدم آن در قيامت
چون مواقف قيامت زياد است در يك موقف سؤال, سؤال عمومي است. در همين سوره مباركه «صافات» فرمود اينها را براي سؤال نگه داريد ﴿وَ قِفُوهُمْ﴾, ﴿قِفُوهُمْ﴾؛ يعني متوقفشان كنيد و بازداشت كنيد، ما مي‌خواهيم سؤال كنيم که آن وقت سؤال و جواب را هم اين‌جا ذكر مي‌كند. در بعضي از بخش‌هاي مثل سوره مباركه «الرحمن» فرمود آن‌جا جاي سؤال نيست و در قيامت ما از كسي سؤال نمي‌كنيم، اين كدام موقف است كه سؤال نمي‌كنيم؟ آن موقفي است كه از موقف سؤال گذشته است؛ در موقف سؤال عدّه‌اي جواب مي‌دهند و عدّه‌اي جواب نمي‌دهند؛ يعني نمي‌توانند جواب دهند و اينها كه نمي‌توانند جواب دهند، آثار مجرميّت بر پيشاني اينها ظهور مي‌كند؛ برهان مسئله هم در همان سوره مباركه «الرحمن» مطرح است. در سوره مباركه «الرحمن» فرمود ما از اينها سؤال نمي‌كنيم، سوره مباركه «الرحمن» آيه 39 ﴿فَيَوْمَئِذٍ لا يُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ﴾؛ در اين موقف و در اين جا ما از كسي سؤال نمي‌كنيم؛ برهان مسئله هم که با خودش هست، چرا سؤال نمي‌كنيد؟ شما كه فرموديد: ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلينَ﴾؛ ما از انبيا سؤال مي‌كنيم، از اُممشان سؤال مي‌كنيم و هيچ كسي نيست كه زير سؤال نرود، چطور اين‌جا سؤال نمي‌كنيم؟ فرمودند اين براي بعد از آن موقف است، ما در موقف قبل سؤال كرديم و كساني كه محكوم شدند آثار محكوميّت روي پيشاني اينها هست، اين موقف ديگر جا براي سؤال نيست، چرا سؤال نمي‌كنيم؟ براي اينكه ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصي‌ وَ الْأَقْدامِ﴾[12]ما در موقف قبر سؤال كرديم و اينها كه تبهكار و مجرم هستند وضع آنها روشن شد که در پيشاني‌ و پاهاي آنها هم علامت هست، بعضي‌ها به صورت حيوان در مي‌آيند؛ حالا از اين شخصي كه به صورت گرگ درآمده، شما چه چيزي سؤال می كنيد؟ معلوم است که درنده بود؛ از آن كسي كه به صورت خنزير درآمده، الآن چه چيزي مي‌خواهي سؤال كني؟ اين شخص معلوم است گرفتار شهوت بود. اين‌جا جاي سؤال نيست، سؤال در موقف قبل بود؛ سؤال كرديم بعضي‌ها جواب خوب دادند و بعضي‌ها نتوانستند جواب بدهند و آنها كه نتوانستند جواب دهند مجرم شناخته شدند، آنها كه مجرم شناخته شدند برابر جرمشان مجسم شدند؛ پيشاني‌شان معلوم است, پاهايشان معلوم است ﴿يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسيماهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّواصي‌ وَ الْأَقْدامِ﴾،بنابراين ما از چه چيزي سؤال كنيم؟ اين‌جا جاي سؤال نيست.

همراه با عتاب بودن سؤال از تعامل تبهكاران با «نذير»
مرحله نهايي سؤالي است كه فقط براي داغ كردن و سرزنش كردن است، اينها كه حالا مي‌خواهند وارد جهنم شوند؛ يعنی همين گروهي كه همه مواقف را گذراندند، اين پنجاه موقف را گذراندند، پنجاه هزار سال را گذراندند، حالا مي‌خواهند وارد جهنم شوند؛ فرشته‌هايي كه متصدّي و مسئولان جهنم هستند «خزنة النار» هستند اينها سؤال مي‌كنند کهاين سؤال هم سؤال استفهامي نيست, سؤال استعطايي نيست, سؤال استعتابي است؛ يعني سرزنش كردن است، مي‌گويند: ﴿سَأَلَهُمْ خَزَنَتُهَا أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ﴾،[13] اين ﴿أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ معنايش اين نيست كه مگر پيغمبر با شما سخن نگفت يا امام با شما سخن نگفت؛ مگر در زمان پيغمبر و امام آن ذوات قدسي با تك تك افراد تماس مي‌گرفتند؟ به درب خانه‌ مردم مي‌رفتند؟ ﴿أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ﴾؛ يعني مگر عالِم محلّتان در اين مسجد در اين حسينيه، در اين سقاخانه، اين پيش‌نماز محل, امام جمعه, امام جماعت اين حرف‌ها را براي شما گفت يا نگفت؟!

مقصود از «نذير» و شمول آ‌ن بر مبلّغان ديني
«نذير» همين‌ها هستند. اينكه در سوره مباركه «توبه» فرمود: ﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا﴾[14]يعني همين, وگرنه از مردم مگر سؤال مي‌كنند كه پيغمبر به شما نگفت؟! اينكه پيغمبر و امام(عليهما السلام) را نديد. در همان زماني كه پيغمبر و امام(عليهما السلام) زنده بودند مردم با آنها تماس نداشتند، الاّ آحادی كه در آ‌ن شهر زندگي مي‌كردند وگرنه افراد دوردست كه امام را نمي‌ديدند, پيغمبر را نمي‌ديدند. منظور از اين «نذير» اعم از امام و پيغمبر, عالمان دين, مبلّغان الهي, سفيران وحي, سفيران هجرت, طرح هجرت و همين‌ها هستند، اينها مي‌روند احكام الهي را به مردم مي‌گويند؛ مي‌گويند خدا چنين فرمود, پيغمبر چنين فرمود, امام چنين فرمود اين شخص مي‌شود نذير. فرشته‌هاي جهنم به اين جهنمي‌هايي كه حالا مي‌خواهند وارد شوند مي‌گويند: ﴿أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ﴾. اين ﴿أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌكه فرشتگان جهنم به عنوان نقد و اعتراض مي‌گويند، از همين قبيل است. در سوره مباركه «ملك» آيه نُه به بعد اين است ﴿إِذا أُلْقُوا فيها سَمِعُوا لَها شَهيقاً وَ هِيَ تَفُورُ ٭ تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّما أُلْقِيَ فيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ﴾؛ مگر شما در فلان شهر, در فلان روز پاي فلان منبر نبودي و فلان عالم اين حرف را نزد؟ اين مي‌شود حجّت بالغه، وگرنه «نذير» به معناي امام و پيغمبر(عليهما السلام) براي گروه اندكي حاصل شده است، همه كه سلمان و اباذر نبودند كه خدمت امام و پيغمبر(عليهما السلام) برسند، فرمود حجّت خدا وقتي بر شما بالغ شد، راه اين است.
مي‌بينيد يك روحاني, يك پيش‌نماز, يك واعظ, يك سخنران به چنين جايي مي‌رسد؛ اين كم مقامي نيست كه فرشته‌هاي الهي در قيامت به سخن او احتجاج كنند و بگويند مگر فلان عالِم از حوزه نيامد در محلّ شما اين سخنراني را نكرد و اين آيه را براي شما نخواند؟! آدم مي‌تواند به جايي برسد كه فرشته به حرف او استدلال كند، اين كم مقامي نيست. حالا كه گفته شد علما ورثه انبيا هستند و آ‌ن معارف را دارند، آن هم درجات خاصّ خودش را دارد؛ ولي بالأخره انسان مي‌تواند كاري كند كه عدّه‌اي به جهنم نروند و اگر ـ خداي ناكرده ـ حرف اين سخنران را, حرف امام جماعت را, حرف امام جمعه را, حرف آن آقا كه كتابي نوشته, موعظه‌اي كرده يا در دبيرستان بود يا در دانشگاه بود يا طرح هجرت بود يا سفيران هدايت بود، هر چه بود فرشته‌ها به حرف او استدلال می كنند و می گويند فلان عالِم كه در محل شما، در مدرسه شما و در دانشگاه شما آمده اين حرف را زد اين حرف‌ها, حرف‌هاي الهي بود، چرا گوش نداديد؟ ﴿أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ﴾ كه در سوره مباركه «ملك» است همين است. بنابراين از همان اوّلي كه شروع مي‌شود، مواقف مرزبندي شده است؛ يك بخش عمومي دارد كه ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلينَ﴾، بعد بخش ديگری دارد كه سؤال‌هاي خاص است و سوره مباركه «صافات» ناظر به همان است.
در بخش ديگر فرمود اين ايست بازرسي جاي سؤال نيست، براي اينكه اينها در موقف قبلي سؤال شدند و پرهيزكاران آنها شناخته شد, تبهكاران آنها شناخته شد و مجرمين الآن با علامت دارند مي‌روند؛ يعنی پيشاني‌شان و پاهايشان معلوم است، ديگر چه سؤالي كنيم؟! وقتي وارد جهنم مي‌شوند يك سؤال سرزنش‌آميزي هم فرشته‌هاي جهنم(سلام الله عليهم) دارند كه ﴿أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ﴾؛ اينها بيان بخش‌هاي گوناگون است.

سؤال از علت عدم نصرت با توجه به ناصر بودن در دنيا
اما آنچه در سوره مباركه «صافات» محلّ بحث است اين است: از آنها سؤال مي‌كنند كه شما در دنيا هميشه به فكر يكديگر بوديد؛ شعار رسمي جاهليت اين بود «انْصُرْ أَخَاكَ‌ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوماً» به فكر برادرت, به فكر قبيله‌ات, به فكر باندت, به فكر حزبت, به فكر هم‌فكرت باش چه ظالم چه مظلوم, اين شعار رسمي جاهليّت بود «انْصُرْ أَخَاكَ‌ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوماً». وقتي اسلام آمد وجود مبارك حضرت اين شعار رسمی را به دو صورت تغيير داد و فرمود نگوييد «انْصُرْ أَخَاكَ‌ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوماً»، بلکه بگوييد «انْصُرْ المَظلُوم سَواءٌ كَانَ أخَاكَ أَوْ غيرِ أخَاك»؛ به داد مظلوم برسيد چه برادرتان باشد و چه برادرتان نباشد و اگر خواستيد همين شعار را بدهيد بگوييد «انْصُرْ أَخَاكَ‌ ظَالِماً أَوْ مَظْلُوماً»[15]معنايش را عوض كنيد؛ يعني به فكر برادرت باش برادرت را كمك كن؛ برادرت, هم‌حزبت, هم قبيله‌ات را كمك كن اگر مظلوم است به داد او برس و اگر ظالم است دستش را بگير كه ظلم نكند، اين كمك به اوست. اين‌طور پيغمبر شعار را عوض كرد، فرمود يا الفاظتان را عوض كنيد يا معاني را عوض كنيد يا بگوييد «انْصُرْ المَظلُوم» چه برادر چه غير برادر, يا بگوييد «انْصُرْ أَخَاك» برادرت را كمك كن، اگر مظلوم است دستگيري كن و اگر ظالم است دستش را بگير كه ظلم نكند «أحد الأمرين» را وجود مبارك پيغمبر دستور داد كه انجام دهيد. اين‌جا فرمود: ﴿ما لَكُمْ لا تَناصَرُونَ﴾، بعد فرمود همه آنها ديگر تسليم محض هستند و نه تنها تسليم هستند، بلكه «مستسلم» هستند؛ «مستسلم» مبالغه در سِلم و خضوع است.

گفتگوي مشاجره‌آميز تبهكاران هنگام ورود به جهنم
حالا اينها وقتي وارد جهنم مي‌شوند براي عُقده خالي كردن ـ با توجه به ﴿الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾[16]ـ از نظر رواني, اين مي‌گويد تو تقصير داشتي و آن مي‌گويد تو تقصير داشتي. در چند جاي قرآن اين گفتگوهاي مشاجره‌آميز تبهكاران دوزخي را ذكر مي‌كند که يكي از موارد همين‌جاست؛ فرمود: ﴿وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلي‌ بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ﴾ سخن از سؤال و جواب نيست, تسائل است و تسائل يعني سؤال متقابل.

تبيين محتواي مشاجره تبهكاران در آستانه دوزخ
حالا حرف‌هايشان چيست؟ حرف‌هايشان اين است كه يك عدّه به ديگري مي‌گويند: ﴿إِنَّكُمْ كُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْيَمينِ﴾شما از طرف يمين آمديد؛ اين يمين را به وجوهي معنا كردند: يكي اينكه شما از طرف ميمنت و خير و سعادت و بركت آمديد و گفتيد دين اين را مي‌گويد, خيرِ شما در اين است، يُمن و بركت شما در اين است، حرف‌هاي انبيا اين است؛ تبليغات كرديد و گفتيد دين اين را مي‌خواهد بگويد، حالا يا يمين به معناي يُمن و بركت است كه خير شما و تمدّن شما در اين است يا نه, حرف‌هاي ديني در اين است و انبيا اين را گفتند، بالأخره از اين حرف‌ها زديد و ما را فريب داديد يا نه, با قهر و غلبه آمديد، چون «يمين» «أقبل الجانبين» است كه شما از راه قدرت و قهر و غلبه آمديد. ابليس(عليه اللعنة) طبق آنچه در سوره مباركه «اعراف» آمده گفت: ﴿ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ﴾؛در آيه هفده سوره مباركه «اعراف» آن‌جا اين وجوه را معنا كردند كه بحثش گذشت؛ شيطان گفت: ﴿فَبِما أَغْوَيْتَني‌ لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقيمَ ٭ ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ﴾[17]يا از جلو مي‌آيم مسئله معاد كه آينده اينهاست و پيش روي اينهاست اين را با شبهه از ذهن اينها مي‌برم، اينها که درباره معاد سهل‌انگاري دارند يا شبهه دارند يا ـ معاذ الله ـ منكر مي‌شوند, يك; ﴿وَ مِنْ خَلْفِهِمْ﴾ مي‌گويم به فكر بچه‌هايت نبودي, آينده‌نگر نبودي, اينده را نديدی، بچه‌ها را چه كار مي‌كني, دوران سالمندي را چه كار مي‌كني ـ در حالي كه هيچ كسي خبر ندارد که در چه وقتي مي‌ميرد ـ يا از آن راه مي‌آيند; ﴿وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ﴾ يا از راه «يمين» و دين مي‌گويد ـ اين نِحلي كه ساختند همين است ـ از اين راه مي‌آيم, يا مي‌گويند يُمن و بركت و خير در اين است، سعادت در اين است، تمدّن در اين است و مانند آن, يا ﴿وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ﴾از راه شهوت و امثال ذلك مي‌آيم؛ اين راه‌هاي گوناگون است كه اينها «مانعة الخلوّ» است كه جمع آنها شايد ممكن باشد و از چند راه شيطنت شيطان ظهور كند. اينها هم مي‌گفتند كه شما جزء آن شياطيني بوديد ﴿عَنْ أَيْمانِهِمْ﴾كه گفت مي‌آيي، شما از همان راه آمديد که به عنوان دين, به عنوان تمدّن, به عنوان برجستگي ملّت راقی[18]ما را فريب داديد ﴿إِنَّكُمْ كُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْيَمينِ. آن مستكبران و متبوعان مي‌گفتند شما اصلاً دين نداشتيد، شما دنبال بهانه بوديد و ما را الگو قرار داديد، همين؛ ما با شما چه كار كرديم؟ ﴿قالُوا بَلْ لَمْ تَكُونُوا مُؤْمِنينَ﴾ شما اصلاً اهل ايمان نبوديد، ما كاري نكرديم؛ شما ما را ديديد به دنبال ما راه افتاديد. ﴿وَ ما كانَ لَنا عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ﴾؛ ما بر شما مسلّط نبوديم و چيزي نگفتيم، اصولاً ﴿بَلْ كُنْتُمْ قَوْماً طاغينَ﴾شما مثل ما اهل طغيان و تمرّد بوديد; منتها يك الگو مي‌خواستيد كه دنبال كسي راه بيفتيد ما را ديديد و به دنبال ما راه افتاديد، همين؛ ﴿بَلْ كُنْتُمْ قَوْماً طاغينَ ٭ فَحَقَّ عَلَيْنا قَوْلُ رَبِّنا﴾ ما مستحق آن فرمان الهي بوديم، آن قول حق بود و قول پروردگار بر ما «ثَبَت» كه ما به عذاب الهي محكوم شويم ﴿إِنَّا لَذائِقُونَ﴾؛ ما عذاب الهي را مي‌چشيم و شما هم بايد بچشيد؛ ما هيچ كاري نكرديم الاّ اينكه آدم‌هاي بدي بوديم, يك; همين بديِ ما شما را بد كرده است؛ يعني چه؟ يعني شما ما را الگو قرار داديد و به دنبال بدي رفتيد ﴿فَأَغْوَيْناكُمْ إِنَّا كُنَّا غاوينَ﴾. در سوره مباركه «سبأ» يك مقدار مبسوط‌تر اين گفتگوهاي تبهكاران رد و بدل شد. وقتي مستكبران و متبوعان مي‌گفتند ما كاري نكرديم، ما چه كار كرديم؟ آنها در جهنم داد مي‌زنند مي‌گويند: ﴿بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ﴾؛[19]شب و روز نشستيد نقشه كشيديد و ما را به بند كشيديد؛ شما مستكبر بوديد، كاری نكرديد يعني چه؟!

ردّ تقاضاي مستضعفين از تبهكاران بر عذاب مضاعف رهبران خود
(مستحضريد آن مستضعفي كه حجّت الهي بر او بالغ نشود، براساس حديث «رفع»[20] هرگز عذاب نخواهد شد؛ آن مستضعفي كه نفهميده به دنبال اين و آن مي‌رود، اين مثل مستكبر گرفتار عذاب است وگرنه آ‌ن مستضعفي كه چون هيچ حقی براي او روشن نشد دست به كاري نبرد، آن «رُفِعَمَا لَا يَعْلَمُونَ» است، آ‌ن مستضعفي كه ﴿عَلَي الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ[21] اينها اهل عذاب نيستند. آن مستضعفي كه نفهميده به دنبال زيد و عمرو راه افتاد، او مثل مستكبر در عذاب است). اينها در جهنم گفتگوهاي تند و تيزي دارند كه در سوره «سبأ» گذشت؛ مستضعفان مي‌گويند پروردگارا ما با هم در عذاب جهنم هستيم و يكسان داريم مي‌سوزيم ﴿رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ﴾؛[22]خدايا ما دنبال اينها راه افتاديم عذاب اينها را دو برابر كن ﴿رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ﴾،[23] ذات اقدس الهي پاسخ مي‌دهد ﴿قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾[24] هم عذاب شما دو برابر است كه مستضعف هستيد و هم عذاب مستكبران دو برابر است.

علت مضاعف بودن عذاب تبهكاران مستضعف
آنها دو گناه كردند و دو گناه آن2ها هم روشن است و عذابشان هم زياد است؛ شما هم دو گناه كرديد، اما دو گناه شما براي شما مخفي است، خيال مي‌كنيد نبايد به اندازه آ‌نها عذاب ببينيد ﴿قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾؛ دو گناه آنها ضلالت و اضلال است که خودشان بيراهه رفتند و در اثر تبليغ سوء شما را هم گرفتار كردند. اينها دو گناه دارند: هم گناه ضلالت و هم گناه اضلال; لذا دو عذاب مي‌چشند، اما شما هم دو گناه كرديد: يكي اينكه خود آن عمل را مرتكب شديد, ديگر اينكه با داشتن رهبران الهي, مثل اهل بيت(عليهم السلام) آنها را رها كرديد و به دنبال اينها راه افتاديد، آنها كه در معرض شما بودند. اين رساله «التعجّب» كه براي كنزالفوائد كراجكي است كه بارها اين رساله را شنيديد، اين رساله اسم آن «التعجّب» يا «عجب» است؛ همان‌طوري كه قوانين مرحوم ميرزا، چون «قانونٌ، قانونٌ» است، اسم كتاب قوانين شده؛ فصول مرحوم صاحب فصول، چون بحث‌هاي آن «فصلٌ، فصلٌ» است اسم اين كتاب فصول شده، رساله آ‌ن بزرگوار، چون «عجبٌ، عجبٌ» است اصلاً رساله اسمش «عجب» است يا رساله اسمش «التعجّب» است؛ اين رساله هيچ نام ديگری ندارد مگر «رسالة التعجّب» يا «رسالة العجب» چون همه اين تيترها و فصل‌هايش اين است كه «عجبٌ، عجبٌ». مي‌گويد يك وقت بانويي كه دومي ندارد، اين در همين مدينه ـ اين بانو ديگر در بانو بودن دومي ندارد ـ شب‌ها و روزها آمد گفت بياييد علي‌بن‌ابي‌طالب را ياري كنيد، جواب ندادند. در همين مدينه طولي نكشيد زني بلند شد آمد گفت بياييد علي‌بن‌ابي‌طالب را بكُشيد هزارها نفر جواب دادند، «التعجّب!» اين است. استدلال ذات اقدس الهي اين است كه ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾ شما چرا حساب نمي‌كنيد؟ رهبران الهي كه بودند, در دسترس هم كه بودند, خودشان را هم كه معرفي كردند، شما حرف آن بانو را گوش نداديد، اما حرف اين زن را گوش داديد؛ هميشه اين‌طور است! ﴿قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾اين احتجاج در جهنم است. در صحنه محاكمه كه اينها را مطرح نكردند، لکن در صحنه جهنم گفتند: ﴿رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ ٭ رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ﴾, ﴿قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾ شما هم حجّت الهي را كنار گذاشتيد. مشابه همان استدلالي كه وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) به كسي كه مستشار ديوان عالي اموي بود، فرمود شماها درِ خانه ما را بستيد، اگر شماها نبوديد كه در خانه ما بسته نمي‌شد.[25] اين‌جا هم مي‌فرمايد آنها وقتي به مستكبران گفتند, مستكبران گفتند: بله ما آدم‌هاي بدي بوديم، ما نمي‌گوييم آدم خوبي بوديم؛ ولي شما ما را الگوي خود قرار داديد، مي‌خواستيد دنبال ائمه‌تان برويد! ﴿فَأَغْوَيْناكُمْ إِنَّا كُنَّا غاوينَ﴾؛ لذا فرمود: ﴿فَإِنَّهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ﴾؛ در قيامت، اينها شريك در عذاب‌ هستند، هم آن مستكبر و هم اين مستضعَف. بنابراين اين‌چنين نيست كه اگر كسي مستضعف شد جهنم نرود يا عذابش كمتر باشد. حضرت سيّدالشهداء(سلام الله عليه) فرمود شما که مثل يك مُشت ملخ جمع شديد، آخر بگوييد من چه كسي هستم! من كه خودم را معرفي كردم. در تمام روي كره زمين فرزند دختر پيغمبر غير از من نيست؛ مثل يك مُشت ملخ جمع شديد براي كشتن من براي چيست؟! گفتند: «بُغضاً لأبيك»؛[26] اين مستضعف مثل آن مستكبر عذابش دو برابر است، چون فرمود ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لا تَعْلَمُونَ﴾ شما حساب نكرده داريد اعتراض مي‌كنيد.

زيبا بودن آفرينش دنيا و خرابي آن توسط تبهكاران
مسئله ديگر اين است كه ذات اقدس الهي كلّ اين دنيا را خيلي زيبا آفريد؛ يعني اگر كسي هنر بخواهد، هنر به معناي كارِ انساني, صنعت است و اين مي‌تواند بد يا خوب باشد، اما هنر به معناي زيباشناسي نظام هستي، جز خوبي و خير و كمال و سعادت چيز ديگر نيست، چون ﴿أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقَهُ﴾.[27] امروز هم شما مستحضريد همه نعمت‌ها را ذات اقدس الهي براي بشر فراهم كرده است، فرمود همه بشر عائله من هستند و من بايد روزي همه را تأمين كنم و تأمين هم كرده است ﴿ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَي اللَّهِ رِزْقُها﴾[28] که با ﴿عَلَي﴾ تعبير كرده؛ فرمود تمام مار و عقرب عائله من هستند، چه رسد به فقراي شرق يا غرب. من روزي همه را تأمين مي‌كنم. اما مي‌بينيد قسمت مهمّ درآمد روي كُره زمين به وسيله همين مستکبران صَرف هزينه جنگ است؛ همين آمريكا, همين اسرائيل, همين مستكبران پنج به علاوه يك و دو و سه و چهار و پنج و همين ها! شما بودجه‌هاي نظامي اينها را نگاه كنيد، مي‌بينيد اكثر بودجه كُره زمين صرف آدم‌كشي است. اين كارخانه‌هاي اسلحه‌ آدم‌كشي سه شيفته دارند كار مي‌كنند. اگر مردم عاقل باشند، اين دنياي ويران و خراب مي‌شود؟ در روايات هست که اگر عاقل باشند «لخربة الدنيا».[29] دنيا را در چند جاي قرآن مخصوصاً در سوره مباركه «حديد» مشخص كرد ﴿أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ﴾[30]اين خراب مي‌شود، اما ﴿سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في‌ أَنْفُسِهِمْ﴾[31]احيا مي‌شود، علوم احيا مي‌شود, معارف احيا مي‌شود, داروها كشف مي‌شود, بيماري‌ها كشف مي‌شود, درمان ها کشف می شود، احسان و صدقه و عاطفه يكي پس از ديگري شكوفا مي‌شود؛ اين صد منزل يا هزار منزلي كه از خاك تا «لقاءالله» هست آنها روشن مي‌شود, اسرار الهي روشن مي‌شود, آيات آفاقي روشن مي‌شود؛ اگر مردم عاقل باشند دنياي حقيقي آباد مي‌شود و اين دنيايي كه ﴿لَهْوٌ وَ لَعِبٌ[32] كه اكثري بودجه‌ آن صَرف آدم‌كشي است، اين البته ويران مي‌شود. در بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است كسي دنيا را مذمّت كرده فرمود: «أَيُّهَا الذَّامُ‌ لِلدُّنْيَا»[33] اي كسي كه داري دنيا را مذمّت مي‌كني، چه عالَمي زيباتر از دنيا! چه عالمي راستگوتر از دنيا! كجاي آن بد است؟ او اگر چهارتا جمال را به شما نشان داد، بيمارستان و گورستان را هم به شما نشان داد، او كه كار بدي نكرده است. اين «مَتْجر» اوليای خداست، هر كس به هر جايي که رسيد در همين دنيا رسيد. ذرّه‌اي خلاف و دروغ و فتنه در دنيا نيست؛ بله، او اگر پارك را نشان دهد و گورستان را نشان ندهد و اتاق سالمندان را به شما نشان ندهد، مي‌گوييد او فريبكار است؛ لذا فرمود: «مَا الدُّنْيَا غَرَّتْكَ‌ وَ لَكِنْ‌ بِهَا اغْتَرَرْتَ»[34] او شما را فريب نداد او راستگوترين راستگوهاي اين نشئه است، شما فريب خورديد. اگر او غدّه‌هاي سرطاني را به شما نشان نداده بود, بيماري‌هاي «صعب‌العلاج» را به شما نشان نداده بود, مي‌گفتيد فريبكاري كرده، اما دارد همه را به شما نشان مي‌دهد؛ اين‌طور نيست كه فقط مدرسه و پارك را نشان دهد و بيمارستان و گورستان را نشان ندهد؛ همه را به شما نشان داد فرمود: «مَا الدُّنْيَا غَرَّتْكَ‌ وَ لَكِنْ‌ بِهَا اغْتَرَرْتَ» اين «مَتْجر» اولياست.
بنابراين وضع دنيا مشخص است، آن دنيايي كه الآن استكبار اين را به صورت جهنم درآورده مشخص است، دنيايي كه ذات اقدس الهي آن را آفريده و فرمود آيات آفاقي در اين دنياست, آيات انفسي در اين دنياست, ميليون‌ها رشته‌هاي علوم ديني در بررسي آيات آفاقي و آيات انفسي هست كه ـ ان‌شاءالله ـ زمان ظهور حضرت مقداري از اينها روشن شود!


[8]الجامع لاحکام القرآن، ج14، ص23.
[18]بالارونده؛ ترقی‌کننده؛ کسی که مدارج علم و دانش را پيموده باشد؛ تحصيل‌کرده..

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo