< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

90/10/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 4 تا 11 سوره فرقان

 

﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْماً وَزُوراً﴾ ﴿وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَي عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلاً﴾ ﴿قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ غَفُوراً رَّحِيماً﴾ ﴿وَقَالُوا مَالِ هذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلاَ أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً﴾ ﴿أَوْ يُلْقَي إِلَيْهِ كَنزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَّسْحُوراً﴾ ﴿انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً﴾ ﴿تَبَارَكَ الَّذِي إِن شَاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِّن ذلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَيَجْعَل لَّكَ قُصُوراً﴾ ﴿بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَأَعْتَدْنَا لِمَن كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيراً﴾

 

گرچه همه بركات به وسيله اهل بيت(عليهم السلام) است و ثواب همه درس و بحثها در درجه اول به ارواح مطهّره آنها مي‌رسد ولي بحثهاي امروز و ثواب بحثهاي امروز مخصوص وجود مبارك امام مجتبي و امام كاظم(سلام الله عليهما) است. قبل از ورود به بحث يك حديث نوراني از وجود مبارك امام مجتبي نقل كنيم كه مربوط به مسائل ديني و عملي ماست. مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) در كتاب قيّم كافي از وجود مبارك امام مجتبي(سلام الله عليه) نقل مي‌كند كه آن حضرت فرمود: «كونوا أوعية العلم و مصابيح الهديٰ» به مؤمنان به شيعيان به همه جوامع بشري نصيحت مي‌كند مي‌فرمايد ظرف دانش باشيد و چراغ هدايت جانتان ظرف اوهام و خيالات نباشد در ظرف دل معارف الهي را قرار بدهيد وِعاء علم باشيد.

از بيانات نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) استفاده مي‌شود كه دلها ظروف معارف‌اند حضرت در آن جريان كميل فرمود «يا كميل! إنّ هذه القلوب اوعية فخيرها اوعاها» دلها ظروف علوم‌اند و بهترين دل آن قلبي است كه ظرفيّتش براي علوم و معارف بيشتر باشد «إنّ هذه القلوب اوعية فخيرها أوعاها» بر اساس همان بيان وجود مبارك امام مجتبي فرمود: «كونوا أوعية العلم» يعني وِعاء دانش باشيد دلهاي شما خالي نباشد كه گرفتار مضمون آيه ﴿وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾ باشد (يك) حرفهاي باطل، افسانه و خيالات را در دل جا ندهيد (دو) اين دل را ظرف معارف قرار بدهيد (سه) «كونوا أوعية العلم» لكن براي اينكه اين علم نافع باشد برابر اين علم باور داشته باشيد (اولاً) متخلِّق باشيد (ثانياً) عمل بكنيد (ثالثاً) جامعه را روشن كنيد (رابعاً) «و مصابيح الهديٰ» چراغ هدايت باشيد. اگر چيزي روشن نباشد فضاي خود را و راه خود را نبيند هرگز توان روشن‌گري جامعه را هم ندارد اينكه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾ ناظر به همين علمِ نافع است پس عصاره فرمايش امام مجتبي(سلام الله عليه) اين شد كه جامعه وقتي به علمِ صائب و عملِ صالح رسيد اين جامعه به مقصد مي‌رسد حالا وارد بحث بشويم.

در سوره مباركه «فرقان» كه در مكّه نازل شد مسائل اصلي دين يعني توحيد و وحي و نبوّت و معاد محور اصلي بحث است. مشركان از يك طرف، اهل كتاب از طرف ديگر هم درباره اسلام از نظر توحيد مشكل داشتند هم درباره وحي و نبوّت و هم درباره جريان معاد. بعد از اينكه فرمود: ﴿وَاتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً﴾ كه ناظر به مشركان است براي اينكه معلوم بشود ضمير به آنها برنمي‌گردد اسم ظاهر آورده فرمود: ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ اين اختصاصي به كساني كه اتّخاذ آلهه كردند ندارد كفّار عرب يا غير عرب دو تهمت سنگين را روا داشتند دو فِريه و كذب را روا داشتند يكي اينكه گفتند مطالب قرآن ـ معاذ الله ـ اسطوره و افسانه است دوم اينكه گفتند براي اينكه اين مطالب در جامعه مورد قبول بشود ـ معاذ الله ـ پيامبر روي افترا اينها را به خدا اسناد داد پس هم افسانه خبري است هم كذب مخبري يعني اين مطالب اسطوره است و افسانه است (يك) و اينها گفته خدا نيست و پيامبر معاذ الله اينها را روي افك و افترا به خدا اسناد داد كه گفتند ﴿إِنْ هذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ﴾ درباره مطالب قرآن هم گفتند كه اين ﴿أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ﴾ است. ذات اقدس الهي به هر دو شبهه جواب داد هم درباره حكمت و حق بودن اين كتاب كه اين منزّه از افسانه و اسطوره است هم درباره شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه اين منزّه از افتراست. درباره حق بودن اين كتاب فرمود اين فرقان است فارق بين حقّ و باطل صدق و كذب خير و شرّ حسن و قبيح است بين راه و چاه فرق مي‌گذارد چنين كتابي حكمت است و اين هم به وسيله وحي بر وجود مبارك پيغمبر نازل شده است اگر كمترين ترديدي در شما هست او كه يك نفر است و درس‌نخوانده شما همه علما و دانشمندان كُره زمين را جمع بكنيد يك سوره كوتاه مثل اين بياوريد كه در سوره مباركه «اسراء» بحثش گذشت. در سوره «اسراء» صريحاً تحدّي فرمود كه اگر شما شك داريد كه اين كتاب، كتاب الهي است همه‌تان جمع بشويد يك سور‌ه مثل اين بياوريد آيه 88 سوره مباركه «اسراء» اين بود ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً﴾

 

پرسش:..افرادي بودند كه قصد اصلاح جامعه را داشتند ولي به خاطر اينكه حرفشان مقبول واقع بشود به خدا نسبت دادند.

پاسخ: نه خير براي اينكه هيچ اصلاح‌طلبي از راه دروغ جامعه را اصلاح نمي‌كند بدترين فساد، كذب است ديگر چگونه ممكن است كسي انسان دروغگو باشد و درصدد اصلاح جامعه باشد اوّلين فساد دامنگير خود اين دروغگوست اگر چنين چيزي باشد معاذ الله خب اين تحدّي كرده است ديگران بايد بتوانند بياورند ديگر همه كساني كه در رشته‌هاي گوناگون حرفي براي گفتن دارند همه‌شان اظهار عجز مي‌كنند مي‌گويند اين عصاره فكر ماست شما اگر توانستيد نقدي كنيد از شما تمنّا مي‌كنيم تكميل كنيد تتميم كنيد اين حرف همه دانشمندان است تنها كسي كه مي‌گويد مثل ما احدي حرفي ندارد انبيايند شما ببينيد از مرحوم فارابي گرفته تا حكماي متأخّر از قديم‌ترين فقيه گرفته تا فقيه متأخّر همه‌شان مي‌گويند نظر قاصر ما اين است اگر اشكالي به نظرتان رسيد بگوييد تنها كسي كه مي‌گويد در جهان ما حرف مي‌زنيم و مثل ما كسي نيست پيغمبران‌اند ديگر اين حرف، حرف كمي نيست صريحاً هم اعلام مي‌كنند ديگر ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَي أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً﴾ همه علما و دانشمندان گرفتار تجديد نظرند تكامل‌اند فتواهايي كه قبلاً داشتند الآن تجديدنظر مي‌كنند اما تنها كتابي كه مي‌گويد ﴿لَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً﴾ وحي است ديگر بنابراين حرفهاي آنها در اين دو بخش نقل شد و هر دو بخش را قرآن رد كرد فرمود: ﴿فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْماً وَزُوراً﴾ اينكه گفتند اين كتاب معاذ الله اسطوره است اين حرفِ زوري است حرف باطلي است زور يعني باطل اينكه گفتند وجود مبارك پيامبر معاذ الله دروغ گفته است فِريه كرده است به خدا اسناد داد، ستم كردند به او ﴿فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْماً﴾ (يك) ﴿وَزُوراً﴾ (دو) يكي مربوط به مُخبر يكي مربوط به خبر براي اينكه صريحاً اعلام كردند فرمودند خب اگر اين است او يك نفر است و درس‌نخوانده شما همه علما و دانشمندان را جمع بكنيد يك سور‌ه كوچك هم مثل اين بياوريد. بعد فرمود اين سخن اينها ما با اينكه فرقان نازل كرده‌ايم اينها بيراهه رفتند تعبير ﴿وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جَاؤُوا ظُلْماً وَزُوراً﴾ مشخص شد براي چيست ﴿وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَي عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلاً﴾ فخررازي از برخيها نقل كرد كه اين ﴿فَهِيَ تُمْلَي﴾ جواب است يعني اين طور نيست كه اسطوره پيشينيان باشد يا مستور و مكتوب گذشتگان باشد بلكه وحي الهي است كه بامداد و شامگاه بر او نازل مي‌شود خود فخررازي پذيرفته است كه حرف معروف در اين آيه غير از اين حرفي است كه برخيها گفتند اين ﴿فَهِيَ تُمْلَي﴾ حرف همان كفار است كه مي‌گويند اين كلماتي است كه بامداد و شامگاه بر او املاء مي‌كنند سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) هم فرمودند اين مطابق با سياق نيست ظاهرش هم فرمايش همين آقايان است اين مطابق با سياق نيست اين ﴿فَهِيَ تُمْلَي عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلاً﴾ جواب نيست بلكه تتمّه حرف آنهاست. در سوره مباركه «نحل» اين سخن گذشت كه آن حرفهايي كه شما به او نسبت مي‌دهيد كه ﴿عَلَيْهِ﴾ بعضيها املاء مي‌كنند بر او از جاي ديگر آمدند و حرفها را به پيامبر مي‌گويند آنها عرب‌زبان نيستند عربي نمي‌دانند و اين كتاب عربيِ مبين است آيه 103 سوره مباركه «نحل» اين است ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ﴾ شما مي‌گوييد كه ديگران املاء كردند ديگر خب ديگران كه عربي مبين نمي‌دانند اين عربي مبين است ﴿يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ﴾ در خود مكّه كه كسي نيست اين حرفها را بداند و آنها اهل سواد و اينها نبودند شما مي‌گوييد اين قصّه‌ها را ديگري از جاي ديگر آمده به پيامبر گفته خب بيگانه كه از كشور ديگر آمده كه عرب‌زبان نيست و اينها عربي است ﴿وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ﴾

مطلب بعدي آن است كه اينها براي اهانت به قرآن كريم ـ معاذ الله ـ تعبير به كتاب و قرآن و امثال ذلك نمي‌كنند مي‌گويند ﴿إِنْ هذَا﴾ بر اساس تحقيري كه داشتند و اگر از شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به عنوان رسول ياد مي‌كنند آن به صورت تحكّم و استهزاست نه اينكه حضرت را به عنوان رسول قبول داشته باشند اگر در تعبيراتي كه بعد داريم كه ﴿وَقَالُوا مَالِ هذَا الرَّسُولِ﴾ اين بر اساس اعتقاد نيست بلكه بر اساس تحكّم و استهزا و مانند آن است خب خداي سبحان در جواب اينها گذشته از آن تحدّي عام فرمود اين قرآن از مبديي است كه او عالِم سرّ است انسان يك حقيقت نامحسوسي دارد كه جانِ ملكوتي اوست كه ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾ كه حقيقتِ او را تشكيل مي‌دهد و يك بدن محسوسي جهان هم يك حقيقت نامحسوسي دارد كه بر اساس آن حقيقت نامحسوس مسبِّح خداست ساجد خداست مُسلِم و مطيع و منقاد خداست و در تمام حالات به دستور خدا حركت مي‌كند و يك بدنه محسوسي هم دارد كه خب همه اين بدنه محسوس را مي‌بينند رابطه بين انسان و جهان هم بشرح ايضاً يك ربط ظاهري است و يك ربط ملكوتي كسي كه انسان را آفريد جهان را آفريد پيوند انسان و جهان را آفريد بايد عالِم باشد به ظاهر اين مثلث و به باطن اين مثلث آن كسي كه به باطن اين مثلث عالِم است يقيناً ظاهر مثلث را هم آگاه است فرمود كسي كه سرّ عالم را سرّ آدم را سرّ پيوند عالم و آدم را مي‌داند كتاب نازل كرده است تا بشر برابر آن سرّ هم با خودش رابطه برقرار كند هم با جهان ارتباط برقرار كند ما حق نداريم هر كاري را بكنيم لذا در بحثهاي ديگر آيات قرآن كريم فرمود اينها به خودشان ظلم مي‌كنند معلوم مي‌شود يك لايه‌اي از درون ما امانت الهي است كه ما اگر بد كرديم به او ظلم مي‌كنيم او مِلك ما نيست اين خودِ حيوانيِ ما را موقّتاً در اختيار ما قرار دادند آن خودِ ملكوتي ما به عنوان چراغ راهنما امانت الهي است ما حق نداريم نسبت به او تعدّي كنيم اگر گناه كرديم به او ظلم كرديم اينكه در قرآن دارد اينها به خودشان ظلم مي‌كنند ظالم و مظلوم حتماً بايد متعدّد باشند نظير عالِم و معلوم نيست كه ممكن است مفهوماً دوتا و مصداقاً يكي كسي به خودش علم داشته باشد ظالم يعني از مرز خودش تجاوز كرده مظلوم يعني كسي وارد مرز او شده محدوده ظالم مشخص، محدوده مظلوم مشخص اگر كسي از مرز خود بيرون برود وارد محدوده ديگري بشود مي‌شود ظلم ما اگر به خودمان ظلم كرديم معلوم مي‌شود يك لايه‌اي از خود كه خودِ ملكوتي است ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي﴾ اين چراغ الهي است اين امانت الهي است اين مال ما نيست لذا ما حق نداريم هر كاري بكنيم كه به او آسيب برسد لذا فرمود: ﴿وَمَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَلكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾ خب كسي كه سرّ ما را مي‌داند سرّ جهان را مي‌داند او بايد كتابي نازل كند كه هم مطابق با ظاهر هم مطابق با باطن باشد لذا مي‌فرمايد: ﴿قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ﴾ لذا فارق است فرقان بين حق و باطل است فرقان بين صدق و كذب است فرقان بين خير و شرّ و حسن و قبيح است ﴿يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ غَفُوراً رَّحِيماً﴾ اين ترغيبي است هم نسبت به مشركان هم نسبت به كافران هم نسبت به ديگران كه شما اگر به آن نداي فطرتتان توجه كنيد اين مطالب را مي‌پذيريد هر وقت هم برگرديد مشمول غفران و رحمت الهي هستيد.

 

پرسش: خود پيماني هم براي خداست.

پاسخ: البته، همه‌اش براي خداست منتها خداي سبحان به ما تمليك موقّت كرده است يا به ما عاريه داده است اينكه فرمود تمليك كرد مِلك شما كرد از ما هم مي‌گيرد در همان محدوده چشم و گوش هم قبلاً گذشت كه ذات اقدس الهي فرمود درست است كه شما به حسب ظاهر مالك چشم و گوشيد اما مُلك و مِلك اين اعضا و جوارح ظاهري هم در حقيقت در تحت قدرت الهي است ﴿أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ﴾ اين «أم»، «أم» منقطعه است نظير ﴿أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ﴾ اين أم منقطعه با ميم مَن كه كنار هم جمع شد مشدّد مي‌شود ﴿أَمَّن﴾ يعني «بل مَن يملك السّمع و الأبصار» خداست خدا چه كسي است او كه مالك چشم و گوش است به چه دليل مالك چشم و گوش است براي اينكه هم چشم و گوش را آفريد هم اينكه به خيليها اجازه نمي‌دهد چشمش را ببندد تا بعد از بستن چشم بميرد اينكه به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عرض كردند چرا شما اين قدر بي‌تابيد فرمود اين قدر قدرت خدا زياد است من نمي‌دانم اين چشمي كه باز كردم مي‌توانم ببندم و بميرم يا با چشم باز مي‌ميرم لذا در حال احتضار اگر كسي چشم محتضر را نبندد يك حالت رعب‌آوري دارد يك منظره دلخراشي دارد اجازه نمي‌دهد آدم چشم را ببندد بميرد اين بدنِ ظاهر هم مِلك و مُلك اوست اما در محدوده اختيار عادي فرمودند اين را ما به شما داديم حالا يا عاريه است يا هر چه هست از آن استفاده كنيم اما آن را به شما نداديم اين فقط چراغ است ديگر اين را نشكن اين چراغي كه ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ اين ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾ اين استاد شماست معلّم شماست راهنماي شماست چراغ شماست به او كار نداشته باشد شما غذايي مي‌خواهي، زندگي‌اي مي‌خواهي، نكاحي مي‌خواهي، تجارتي مي‌خواهي با اين محدوده انجام مي‌گيرد آن هم كه راهنماي شماست او را تيره نكن ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ نشود و مانند آن.

 

پرسش:

پاسخ: خب بله ديگر اين اصلاً منهاي قرآن است در حقيقت، اگر ـ معاذ الله ـ كسي بگويد «حسبنا كتاب الله» يعني قرآنِ منهاي قرآن خب.

 

پرسش:

پاسخ: ما هستيم اما ما به عنوان امانت الهي هستيم چون خدا اين امانت را به ما داد ما مادامي كه امينيم مي‌توانيم بگوييم كه ماييم به او اشاره مي‌كنيم اما در حقيقت اختيار به ما ندادند كه هر كاري توانستيم هر بلايي به سر او در بياوريم.

 

پرسش:

پاسخ:خب خداي سبحان محيط محض است ديگر.

 

حالا حرفهاي آنها يعني تبهكاراني كه منكر وحي‌اند اينها شش حرف مبتذل دارند الآن هم كه برخيها كه منكر وحي و نبوّت‌اند معاذ الله حرفهايشان از همين قبيل است آنها كه مي‌گويند ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا﴾ و مانند آن اين سخنشان به همين صورت در مي‌آيد.

 

پرسش:

پاسخ: خب براي كسي كه عِدل قرآن را گذاشته كنار فرمود: «لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض» خب قرآنِ ناطق است آن قرآن ناطق از اين جدا نمي‌شود يك حقيقت است به دو صورت در آمده حالا اگر كسي معاذ الله كسي گفته «حسبنا كتاب الله» عترت را گذاشته كنار يعني در حقيقت قرآن را گذاشت كنار ديگر براي اينكه اينها كه «لن يفترقا» اگر «لن يفترقا» و آ‌نجا عترت حضور ندارد پس در حقيقت قرآن حضور ندارد ديگر.

خب فرمود شش امر را اينها ذكر كردند كه همه‌اش باطل است ﴿وَقَالُوا مَالِ هذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ﴾ اينها كه بر اساس ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا﴾ (يك) بر اساس ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي نَرَي اللّهَ جَهْرَةً﴾ (دو) يعني معرفت‌شناسي اينها حس و تجربي است و از آن طرف هم آخرت را منكرند چه اينكه مبدأ را هم منكرند فقط دنيا را مي‌پذيرند اينها اگر سخن از وحي و نبوّت باشند مي‌گويند خب اين پيامبر كه در اين پنج شش امر با ما شريك است چگونه مي‌تواند با خدا رابطه داشته باشد خدايي كه او ادّعا مي‌كند و از طرف او قانون بياورد اين مثل ماها غذا مي‌خورد اگر كسي از طرف خدا باشد فرضاً بايد فرشته بايد اين مثل ما در بازار راه مي‌رود تجارت مي‌كند كسب مي‌كند خب اگر كسي از طرف خداست بايد فرشته باشد ﴿مَالِ هذَا الرَّسُولِ﴾ تعبير به رسول هم به عنوان تحكّم و استهزاست معاذ الله ﴿يَأْكُلُ الطَّعَامَ﴾ يك گزافه ﴿وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ﴾ گزافه دوم، سوم ﴿لَوْلاَ أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ﴾ خب حالا بر فرض رسول ما بشر بود اولاً رسول نيست بر فرض اگر باشد بايد فرشته، رسول باشد اگر هم بشر رسول شد فرشته‌اي بايد او را تصديق كند و تأييد كند كه اين از طرف خدا آمده ﴿لَوْلاَ أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً﴾ فرشته‌اي بايد باشد دستيار او، معين او، معاون او كه مردم را از باطل بهراساند ولي او همه كارها را خودش انجام مي‌دهد چهارم ﴿أَوْ يُلْقَي إِلَيْهِ كَنزٌ﴾ بر اساس نظام باطل سرمايه‌داري كه ارزش را به مال مي‌دادند گفتند او اگر بخواهد در جامعه بر ما مسلّط باشد يا حاكم باشد يا مُطاع ما باشد بايد قدرت مالي بيشتري داشته باشد گنجي، ثروتي داشته باشد كه ما از او اطاعت كنيم. پنجم ﴿أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا﴾ بالأخره يا تجارت داشته باشد يا كشاورزي و زراعت داشته باشد كه ديگر نيازي به كسي نداشته باشد محتاج به كارهاي عادي نباشد و مانند آن. عدّه‌اي در برابر اين پنج شبهه گفتند كه اينها نيست اين شخص ـ معاذ الله ـ سِحر شده است حرفهاي مسحورانه دارد ﴿وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَّسْحُوراً﴾ مستحضريد كه در بخش پاياني سوره مباركه «اسراء» غالب اين مطالب آمده در سوره مباركه «اسراء» آيه 91 به بعد آيه 100 و اينها تقريباً بخش وسيعش مربوط به همين است چه اينكه آيه 89 به بعد همان سور‌ه هم درباره همين است در سوره «اسراء» آيه 89 و 90 اين است ﴿وَقَالُوا لَن نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّي تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً﴾ ﴿أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِن نَّخِيلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلاَلَهَا تَفْجِيراً﴾ ﴿أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَمَا زَعَمْتَ عَلَيْنَا كِسَفاً أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَالْمَلاَئِكَةِ قَبِيلاً﴾ ﴿أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَي فِي السَّماءِ وَلَن نُّؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّي﴾ كذا و كذا اين شبهاتش گذشت در آغاز سوره مباركه «انعام» هم آيه شش به بعد به صورت مبسوط اين شبهات ذكر شده آنجا گفتند كه ﴿وَقَالُوا لَوْلاَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ﴾ چرا فرشته‌اي به همراه او نيست اولاً بشر نمي‌تواند رسالت خدا را داشته باشد بر فرض اگر بشر رسول خدا باشد بايد فرشته‌اي او را تأييد كند آنجا شبهاتش نقل شد و كاملاً به آن شبهات ذات اقدس الهي پاسخ داد اينجا هم بعد از نقل اين شش جهتِ باطل فرمود: ﴿انظُرْ﴾ نگاه كن طرز فكر اينها را. ما كتابي فرستاديم مطابق با حكمت همه را هم دعوت كرديم كه اين را مطالعه كنيد افزايش و كاهشش اگر مقدور شماست نشان بدهيد و همه‌تان هم جمع بشويد يك سور‌ه كوچك مثل اين بياوريد اينها به جاي اينكه از اين كتاب بهره صحيح ببرند كوثري فكر كنند تكاثري اشكال مي‌كنند لذا به جايي نمي‌رسند ما بر اينها كوثر فرستاديم اينها مي‌گويند چرا تكاثر نداري چرا بيت و گنج نداري چرا باغ نداري چرا بوستان نداري خب ما از كجا حرف مي‌زنيم اينها كجا حرف مي‌زنند ما چه چيزي فرستاديم اينها چطور اشكال مي‌كنند؟!

 

پرسش:

پاسخ: بله خب ديگر آنچه بر جهان بايد حكم بكند بايد الهي باشد ديگر.

 

﴿انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا﴾ اصلاً بيراهه مي‌روند ما اينها را به جهان ديگر دعوت مي‌كنيم ما مي‌گوييم مرگ پوسيدن نيست از پوست به در آمدن است انسان مسافرخانه‌اي دارد چند روز بعد نابود نمي‌شود مهاجر است مهاجر كه شد بايد توشه تهيه كند توشه آنجا هم تقواست ببين اينها چطور حرف مي‌زنند ﴿انظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً﴾ راه گم كردند ديگر همان طوري كه در آغاز اين سور‌ه فرمود: ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ﴾ در آيه ده همين سور‌ه مي‌فرمايد: ﴿تَبَارَكَ الَّذِي﴾ خب اينها گفتند كه چرا اين باغ ندارد چرا گنج ندارد خب اگر ذات اقدس الهي بخواهد همان طوري كه در عالم ديگر مي‌آفريند اينجا هم مي‌آفريند ﴿تَبَارَكَ الَّذِي إِن شَاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِّن ذلِكَ﴾ برتر و بهتر از آنچه را كه اينها پيشنهاد مي‌دهند به تو مي‌دهد ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَيَجْعَل لَّكَ قُصُوراً﴾ كلّ اين قصوري كه ديگران دارند قصري كه ديگران دارند باغي كه ديگران دارند اينها را چه كسي به اينها داد فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَنبَتَكُم مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً﴾ شما يك قطره بوديد اين قطره آب را به اين صورت در آورديم ديگر ﴿أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي﴾ ﴿وَأَنَّهُ هُوَ أَغْنَي وَأَقْنَي﴾ او هم غنا داد هم قُنيه هم غنا داد بي‌نيازي داد هم غُنيه و سرمايه داد وگرنه شما اينها را كه نداشتيد كه ديگران هر چه دارند هم با عطاي الهي است ديگر ﴿تَبَارَكَ الَّذِي إِن شَاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِّن ذلِكَ جَنَّاتٍ﴾ كه ﴿تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ بعد هم ﴿وَيَجْعَل لَّكَ قُصُوراً﴾ قصرهاي فراواني عطا كند چون مضمون اين آيات در بحثهاي قبلي هم چه در سوره مباركه «اسراء» چه در سوره مباركه «انعام» و مانند آن گذشت ديگر ما آنها را اينجا تكرار نمي‌كنيم لكن در پايان آن فرمايش نوراني امام مجتبي(سلام الله عليه) را نقل كنيم كه باز ثواب همه اين بحثها به روح مطهّر آن حضرت برسد. مرحوم محمدبن علي‌بن شهر آشوب اين بزرگوار خب مي‌دانيد قبل از مرحوم علامه و اينها بود و راه نزديك به شيخ طوسي داشت و كاري كه شيخ طوسي(رضوان الله تعالي عليه) كرده بود ايشان به عنوان تتميم و تكميل كار شيخ طوسي تلاش و كوشش كرد خب شيخ طوسي از بزرگاني بود كه سيّد مرتضي(رضوان الله عليه) او را خوب پروراند و حوزه نجف با مديريت سيّد مرتضي خوب تدبير شد مديريت و عظمت و جلال و شكوه حوزه نجف تنها در اين نيست كه در جوار حضرت امير است خب در جوار پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در جوار ائمه بقيع(عليهم الصلاة و عليهم السلام) خبري از اين معارف نبود يك انسان حكيمِ عاقلِ مديرِ مدبّرِ فقيه نامي مثل سيّد مرتضي مي‌خواهد تا حوزه را اداره كند حوزه تشكيل بدهد اين‌چنين نيست كه حالا نجف قداست دارد بله نجف قداست دارد ولي حرم نبوي هم بي‌قداست نيست بقيع هم بي‌قداست نيست آنجا خبري از اين معارف نيست يك انسان عاقل است كه جانشين امام است و مي‌تواند حوزه را تدبير كند جامعه را تدبير كند علم را ترويج كند اين سيّد مرتضي و آن سيّد رضي چقدر عاقل و خردمند بودند اين سيّد مرتضي توانست آن‌چنان حوزه علميه بي‌سابقه نجف را سابقه‌دار كند كه شيخ طوسيها را بپروراند آن برادرش سيّد رضي هم خيلي آدم عاقلي بود اين برادرش سيّد رضي(رضوان الله عليه) بيانات نوراني حضرت امير را جمع كرد خب مي‌دانيد وجود مبارك حضرت امير در حال عصبانيّت حرفهاي حقّي دارد مثل خود قرآن كريم است ديگر قرآن كريم براي يك عدّه اصلاً آبرو باقي نگذاشت گاهي مي‌فرمايد: ﴿فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ﴾ گاهي مي‌فرمايد «مثلهم كمثل الذين فلان» ﴿كَمَثَلِ الْحِمَارِ﴾ آبرويي از يك عدّه كفار باقي نگذاشت وجود مبارك حضرت امير هم همين طور بود براي سقيفه و اهل سقيفه آبرويي باقي نگذاشت ولي سيّد رضي(رضوان الله تعالي عليه) بعد از گذشت چند قرن از عصر غدير و سقيفه وقتي خواست بيانات نوراني حضرت امير را جمع‌آوري كند فرمود مسائل كلامي سر جايش محفوظ است حقّانيّت غدير و بطلان سقيفه سر جايش محفوظ است اما ما الآن به جان هم بيفتيم وجهي ندارد آن قدر دقيقانه و حكيمانه نهج‌البلاغه را ترتيب داد كه آن حرفهاي تند و تيز را در نهج‌البلاغه نقل نكرد اينكه مي‌بينيد نهج‌البلاغه اگر صدتا شرح دارد هشتاد تاي آ‌ن را سنّيها شرح كردند براي همين جهت است اگر آن اعتراضهاي تند و تيز حضرت امير در نهج‌البلاغه مي‌آمد اين هم يك كتاب منزوي بود اين است كه آدم مسائل كلامي را با مسائل اجتماعي نبايد مخلوط كند ما با برادران اهل سنّت در يك كشور در يك خاورميانه با هم زندگي مي‌كنيم دوستان مشترك داريم دشمنان مشترك داريم و بحثهاي كلامي جدّي هم داريم ما غدير را حق مي‌دانيم و لاغير، سقيفه را باطل مي‌دانيم و لاغير، اين بحثهاي كلامي ماست اما بالأخره با هم داريم زندگي مي‌كنيم اگر نظامي به نام نظام اسلامي مستقر شد شما مي‌بينيد هم برادران اهل سنّت در اين هشت سال شهيد دادند هم ما اين‌چنين نيست كه يك كشور را در اثر اينكه ـ خداي ناكرده ـ يك عدّه شيعه‌اند يك عدّه سنّي بيگانه طمع بكند بخواهد اينها را ارباً اربا كند اين كار سيّد رضي ستودني است لذا آن حرفهاي تند و تيز حضرت امير را نقل نكرد اما وجود مبارك سيّد مرتضي(رضوان الله عليه) شما ببينيد مرحوم علامه، علامه بحرالعلوم يعني علامه بحرالعلوم يك آدم كوچكي نيست ايشان در فوايد الرجاليه نقل مي‌كند وقتي خواجه نصير طوسي در اثناي درس حرفي را از سيّد مرتضي نقل مي‌كرد مي‌گفت «قال السيّد المرتضي(صلوات الله عليه)» بعضي از شاگردان تعجّب مي‌كردند كه مگر مي‌شود بر سيّد مرتضي صلوات فرستاد؟! ايشان فرمود: «كيف لا يصلّي علي المرتضي» اين را بحرالعلوم نقل مي‌كند حرف مرحوم خواجه طوسي مستند به آيه سوره مباركه «احزاب» است در آن سور‌ه ذات اقدس الهي دوتا صلوات دارد يك صلوات بر وجود مبارك پيامبر است كه معروف است ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلاَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ﴾ در همان سور‌ه يك صلوات نسبت به مؤمنين دارد فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ خدا بر شما صلوات مي‌فرستد اگر اهل ولايت بوديد اهل قرآن بوديد اهل ديانت بوديد اين كم نيست كه خدا بر مؤمني صلوات بفرستد خواجه نصير مي‌گويد چگونه ما بر سيّد مرتضي صلوات نفرستيم «و كيف لا يصلّي علي المرتضي» همين سيّد مرتضي كه وضع مالي‌اش هم خوب بود مقداري مال را وقف لوازم‌التحرير و كتاب و قلم و كاغذ طلاّب حوزه علميه نجف كرد خب ديگري مي‌بينيد وقف طعام ظاهري مي‌كند اين وقف طعام و غذاي معنوي كرده غذاي روح كرده آئين وقف كردن را ياد ديگران داده اين كارِ سيّد مرتضي است همين بحرالعلوم نقل مي‌كند كه بارها اين قصّه به عرضتان رسيد كه ايشان نيروها را شناسايي كرده طلبه‌ها را شناسايي كرده استعدادها را شناسايي كرده ديده بعضيها خيلي خوش‌استعدادند اينها را جداگانه شهريه بيشتري مي‌داد كه اينها بيشتر درس بخوانند بيشتر پژوهش كنند بيشتر تحقيق كنند به يكي از اينها كه استعداد راقي داشت ماهي دوازده دينار شهريه مي‌داد و آن يكي كه در درجه بعد بود ماهي هشت دينار آن كه ماهي دوازده دينار شهريه مي‌گرفت شده شيخ محمد حسن طوسي اين يكي كه ماهي هشت دينار شهريه مي‌گرفت شده قاضي ابن البرّاج هر دو جزء فحول علماي شيعه شدند همين شيخ طوسي وقتي خواست در جمع نويسندگان كتب اربعه حضور پيدا كند يك نفره دو كتاب از كتابهاي اربعه را نوشت تهذيب و استبصار براي همين شيخ طوسي است وقتي خواست مسائل رجالي را و مسائل فهرست و كتب علماي شيعه را بنويسد بعضيها فقط رجال نوشتند بعضيها فقط فهرست نوشتند اين به تنهايي هم رجال نوشت هم فهرست هم رجال شيعه را تنظيم كرد هم كتب علماي شيعه را به نام فهرست نوشت ما فهرست شيخ طوسي براي آثار و مؤلّفات و كتابهاي علمي بزرگان شيعه است اين رجالش هم كه مشخص است لذا محمدبن علي‌بن شهر آشوب سعي كرد مع‌الواسطه از شيخ طوسي اجازه بگيرد چون عصر شيخ طوسي را ادراك نكرده گرچه او قبل از علامه و امثال علامه است سال 488 هجري به دنيا آمده سال 588 هجري تقريباً قريب يكصد سال اين مرد بزرگ زندگي كرده لذا مي‌بينيد مناقب شهر آشوب مورد اعتماد بسياري از فتاحل علماست اين بزرگوار در همان جلد دوم يا جلد چهارم اين مناقب شهر آشوب جريان وجود مبارك امام مجتبي را نقل مي‌كند مي‌گويد كه وجود مبارك امام مجتبي و همچنين سيّد الشهداء(سلام الله عليهما) اينها روي آتق و دوش پيغمبر سوار شده بودند مستحضريد اين كار را پيغمبر تنها براي اين نمي‌كرد كه به اينها علاقه داشت يا اينها حرمت خاص داشتند براي همان جريان واقعه كربلا و امثال كربلا كه پنجاه سال بعد از رحلت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اتفاق مي‌افتاد علناً اين كار را مي‌كرد چون آنچه مربوط به حسنين بود اينها سيّدا شباب اهل الجنّة هستند امام دوم و سوم هستند همه اينها را فرموده بود خب اينها را به عنوان احاديث كه اينها امام‌اند عِدل قرآن‌اند اينها را فرمود، كساني كه جزء اصحاب حضرت بودند اين را مي‌شنيدند اما اينها كه شاگردان حضرت بودند اصحاب حضرت بودند صحابه حضرت بودند اينها كه در جريان كربلا نيستند كه براي اينكه اينها آن وقت هم بودند پنجاه شصت سال سنّش بود كم است كسي كه صد و اندي سال زندگي كند آنها كه شصت سال بودند هفتاد سال بودند يكي پس از ديگري مردند اينهايي كه الآن بچه‌هاي ده دوازده ساله هستند بعد از پنجاه سال مي‌شوند مرد شصت ساله آن وقت آنها زنده‌اند لذا وجود مبارك پيغمبر كاري مي‌كرد كه بچه‌هاي مدينه هم ببينند بچه‌هاي مدينه هم بفهمند اينها را گاهي روي آتق راست گاهي روي آتق چپ روي دوش اينها را سوار مي‌كرد و حركت مي‌كرد تا اينها بفهمند بچه‌ها بفهمند كه اين قدر مورد علاقه پيغمبرند يك وقت حضرت روي منبر بود خب سخنراني بود پيغمبر است سخنراني است دفعتاً ديدند حضرت از منبر پايين آمد گفتند چه اتفاقي افتاده ديدند وجود مبارك حسين‌بن‌علي وارد شد حضرت اين را بغل كرد آن وقت نيست آخر اين كارها حضرت اين را بغل كرد لبانش را بوسيد روي منبر روي دامن خودش نشاند آخر اين كار يعني چه؟! در حضور اين همه آدم اين را كه نمي‌فهميدند براي چه حضرت اين كار را كرده خب آخر اين نوه را خيليها داشتند بچه را خيلي داشتند با بچه‌هاي خودش كه حضرت اين كار را نكرده بود كه اينها نمي‌فهميدند كه چرا وجود مبارك پيغمبر از بالاي منبر پايين مي‌آيد و اين بچه را در بغل مي‌گيرد بالاي منبر مي‌برد در حضور مردم لبش را مي‌بوسد. ابن شهر آشوب نقل مي‌كند كه وقتي وجود مبارك پيغمبر اين دو نازدانه را روي دوش خودش سوار كرد يكي از اصحاب رسيد به اين دو بچه گفت كه اسب خوبي داريد «نِعم الفرس لكما» چه اسب خوبي پيغمبر فرمود نه خير، چه سواره خوبي «نِعم الفارسا» خب اينها براي چيست؟! اينهايي كه اصحاب حضرت بودند اينها كه بعد از پنجاه سال نيستند كه آن جوانهايي كه ده ساله دوازده ساله اينها هستند، اينها هستند كه در مجلس شام به يزيد مي‌گويند چوب را بردار چون خودم ديدم پيغمبر اين لب را مي‌بوسد «إرفع غضيبك عن هاتين الشفتين فإنّي رأيت رسول الله يقبّلهما» من خودم ديدم پيغمبر اينها را مي‌بوسد حضرت براي اين، اين كار را مي‌كرد اين‌چنين نيست كه حالا سرّ دوست داشتن بچه وادار بشود خب در حضور خيليها اين دكمه را باز كند از گلو تا سينه را ببوسد خب براي چه؟! خب بالأخره اين كار را آدم در خانه مي‌تواند انجام بدهد هر كسي بالأخره بچه دارد نوه دارد اين كار را مي‌كند اما روي منبر در حضور همه دكمه را باز كن از گلو تا سينه، لذا وجود مبارك سيّدالشهداء به شمر(عليه اللعنه) فرمود هر كه هستي بدان جاي بلندي نشستي «لقد ارتقيت مرتقاً عظيما» خيلي جاي بلندي نشستي «طال ما قَبَّله رسول الله» اينجا را پيغمبر خيلي بوسيد. خدايا! اين عرض ادب را قبول بكن به پيشگاه حسن‌بن‌علي اهدا بكن.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo