< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

90/09/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 45 تا 46 سوره نور

 

﴿وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ فَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي رِجْلَيْنِ وَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي أَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ﴾ ﴿لَقَدْ أَنزَلْنَا آيَاتٍ مُبَيِّنَاتٍ وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾

 

در صدر اين سور‌ه فرمود آيات بيّن و روشني در اين سور‌ه هست بخشي از آياتي كه مربوط به توحيد بود علل اخلاقي و فقهي بود كه گذشت در اين آيه 45 مي‌فرمايد خداوند هر جنبنده‌اي را از آب خلق كرد آياتي كه مربوط به خلقت خداست چند طايفه است: طايفه اُوليٰ آياتي است كه مي‌فرمايد هر چه ممكن است كه هستيِ او عين ذات او نيست خدا خالق اوست ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ اين موجبه كليه است يعني «كلّ ممكنٍ مخلوق الله سبحانه و تعالي» كه اين ناظر به كان تامّه است. طايفه ديگر آياتي است كه دلالت مي‌كند بر اينكه خداوند هر چه را آفريد زيبا آفريد ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقَهُ﴾ هر چه خلق كرد زيبا خلق كرد كه اين ناظر به كان ناقصه است. منظور از زيبايي، زيبايي ظاهري نيست آن طوري كه در طاووس و امثال طاووس است زيبايي حكمتِ نظري است يعني هم به حق خلق شد هم با نظم آفريده شد نظم رياضي در همه مشهود است كه بشر علمش را مطابق با نظم جهان تنظيم مي‌كند ما كه مي‌گوييم فلان شخص دانشمند است يعني چه؟ يعني گوشه‌اي از نظم آفرينش را فهميد يا در رشته كشاورزي يا در رشته دامداري يا در رشته‌هاي ديگر، علم هر كسي به اين است كه گوشه‌اي از اسرار عالَم را بفهمد پس زيباييِ آفرينش كان ناقصه است ناظر به نظم علمي است از يك سو و حق است كه حكمت نظري است از سوي ديگر، چيزي كه باطل باشد بي‌هدف باشد زيبا نيست چيزي كه هدف دارد ولي ابزار رسيدن به آن هدف را واجد نيست زيبا نيست اينكه فرمود: ﴿أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقَهُ﴾ كه ناظر به كان ناقصه است يعني هر چيزي را هدفمند آفريد (اولاً) وسايل پيمودن راه رسيدن به آن هدف را در اختيارش قرار داد (ثانياً) مي‌شود زيبا خواه به صورت خرچنگ باشد خواه به صورت طاووس اين زيباييِ هنري ظاهري معيار نيست آن زيبايي رياضي و زيبايي عقلي معيار است اين دو طايفه.

طايفه سوم آياتي است كه درباره گوشه‌هاي عالم وارد شده است يا درباره آسمان و زمين است كه فرمود: ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾ يا درباره انسان است كه فرمود: ﴿خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ يا درباره حيوانات است كه در اين آيهٴ 45 سورهٴ «نور» به آنها اشاره كرد كه فرمود: ﴿وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ﴾ هر جنبنده‌اي را از آب آفريد كه اينها ناظر به مبدأ مادّي است. آن كه فرمود: ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾ يعني هر چيزي نظم رياضي دارد چيزي را كم يا اضافه نمي‌بينيد ﴿مَا تَرَي فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾ اينكه فرمود: ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾ يعني هر چيزي نظم رياضي دارد چيزي را كم يا اضافه نمي‌كنيم ﴿مَا تَرَي فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِن تَفَاوُتٍ﴾ اينكه فرمود: ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾ يعني همه چيز مقصدي دارند كه به سراغ او مي‌روند اينها راجع به مصالح ساختمانيِ عقلي اينهاست كه اين آدم با حق ساخته شد يعني اگر بخواهيد از منظر عقل نگاه كنيد مصالح ساختماني جهان حق است اگر بخواهيد از منظر حس نگاه كنيد مصالح ساختماني اشياء فرق مي‌كنند جنبنده‌ها را از آب آفريد برخيها را از خاك آفريد برخيها را از آتش آفريد و مانند آن. اينكه فرمود: ﴿وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ﴾ يعني آن جنبنده‌هايي كه شما مي‌بينيد با آنها سر و كار داريد اينها از آب خلق شدند آب منظور نطفه نيست زيرا جنبنده‌ها چند قسم‌اند كه سه قسم‌اش را در همين آيه 45 اشاره فرمودند بعضيها روي شكم راه مي‌روند نظير ماهي دريا يا مار و كِرم و مانند آن، بعضي روي دو پا راه مي‌روند مثل مرغها بعضي روي چهار پا راه مي‌روند چهار دست و پا مانند گوسفند و امثال اينها كه البته حصر نيست نفرمود همه از اين قبيل‌اند فرمود «منهم كذا» اما اينكه فرمود: ﴿وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ﴾ اگر منظور از آب، نطفه باشد شما مستحضريد اين حيوانات از سه نوع متولّد مي‌شوند يك قسم با داشتن پدر و مادر متولّد مي‌شوند مثل گوسفند و اينها كه در رَحِم جنين‌اند و بعد متولّد مي‌شوند برخيها نظير تخم‌گذاري مرغ و امثال مرغ متولّد مي‌شوند بعضي از حيوانات‌اند كه از راه نطفه و پدر و مادر نيستند نظير كرمهاي زيرزمين، كرمي كه در ميوه پيدا مي‌شود اينها از سنخ نطفه و امثال نطفه متولّد نمي‌شوند بنابراين اينكه فرمودند: ﴿وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ﴾ منظور از «ماء» نمي‌تواند نطفه باشد. خب اگر اين است كه همه دابّه‌ها از آب‌اند آن وقت انسان هم جزء دوابي است كه روي دو پا راه مي‌رود آيا اينكه فرمود انسان را ما ﴿مِن صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ﴾ آفريديم يا ﴿إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ﴾ آفريديم منظور چيست؟ اين از خاك خلق شده اگر منظور اين است پس چرا در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» كه قبلاً گذشت آيهٴ سي فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ‌ءٍ حَيٍّ﴾ هر زنده‌اي از آب خلق شده خب اينها تخصيص خورده به ﴿خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ﴾ يا نه تخصيص نخورده؟ مرحوم شيخ طوسي در تبيان و برخي از مفسّران اهل سنّت اين راه را طي كردند كه اوّلين چيزي را كه ذات اقدس الهي در نشئه مادّه آفريد آب است بعد آتش از او پيدا شده باد از او پيدا شده خاك از او پيدا شده و مانند آن خب اين فرضي است كه بايد اثبات بشود اينكه گفته مي‌شود علمِ ديني همان طوري كه شما مستحضريد از «رُفع امّتي» يا از «لا تنقض» كه هر كدامشان بيش از يك سطر نيستند از اين «لا تنقض» در اين صد سال اخير پنجاه شصت جلد كتاب استخراج شده اين عقل است كه رفته خدمت اين نقل و از آن اين شصت جلد يا صد جلد كتاب را در آورده «رُفع امّتي» هم همين طور است اين هم يك سطر بيش نيست اين پنجاه شصت جلد كتابي كه در طيّ اين صد سال فقهاي ما(رضوان الله عليهم) مرقوم فرمودند با به‌ كارگيري عقل و طرح اين مطالب در حوزه‌ها پنجاه شصت جلد كتاب از اين يك سطر در آوردند. اين آيات كه مي‌گويد هر شيء زنده‌اي از آب است بعد مي‌فرمايد انسان از خاك است جن از آتش است آيا اينها تخصيص است يا آن طوري كه شيخ طوسي و ديگران فرمودند اصلِ موجودات آب است بعد از آب عناصر ديگر به دنيا آمده اينها كارِ تحقيقي علمي مي‌خواهد اگر عقل در خدمت اين نقل تلاش و كوشش كند از همين آيات هم پنجاه شصت جلد كتاب در مي‌آورد مي‌شود علمِ ديني اين‌چنين نيست كه علم ديني همه‌اش اين باشد كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ نماز ظهرتان اين است نظير روايت طولاني حمّاد چند طور علم، علم ديني است بنابراين اينكه آيات خلقت اگر بررسي بشود چه نتيجه‌اي مي‌دهد يك مطلب است بررسي محقّقانه اينها هم علم ديني است مطلب ديگر، منتها علم آن قياس و خيال و گمان و وهم را بايد گذاشت كنار ضروري‌ترين كار براي حوزه‌هاي علميه داشتن يك منطق قوي است با بناي عقلا و فهم عرف گوشه‌اي از اين علوم تأمين مي‌شود جهان‌بيني را، خلقت را با بناي عقلا و فهم عرف و لغت نمي‌شود حل كرد عقل است و عقل اگر عقل ميدان‌دار شد اين مي‌تواند علم ديني داشته باشد وگرنه شما بخواهيد اين معنا را تبيين كنيد كه چگونه خداي سبحان يك جا مي‌فرمايد: ﴿مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ‌ءٍ حَيٍّ﴾ يك جا مي‌فرمايد انسان را از طين يك جا مي‌فرمايد جن را از آتش اين را بخواهيد با لغت و بناي عقلا و فهم عرف حل كنيد اين شدني نيست فهم عرف و اينها براي همين احكام فقهيِ ما كارآمد است براي اينكه ائمه(عليهم السلام) و همچنين پيغمبر و همچنين ذات اقدس الهي با مردم طرزي حرف مي‌زند كه مردم بفهمند خب مردم وقتي بخواهند احكامشان را ياد بگيرند لغت است و بناي عقلا و فهم عرف ديگر، اما در جهان‌بيني كه با مردم حرف نمي‌زنند كه شما مي‌بينيد بين خطبه‌هاي حضرت امير با خطابه‌هايش خيلي فرق مي‌كند شما مي‌بينيد بين مناجات شعبانيه با اين بيست جلد وسائل خيلي فرق مي‌كند شما ممكن است بيست جلد وسائل را مطالعه كنيد كمتر احتياج داشته باشيد به تحقيقات لغوي براي اينكه معصومين(عليهم السلام) با مردم حرف مي‌زنند بايد طرزي حرف بزنند كه مردم بفهمند آن كسي كه مي‌رود منبر حرفهاي محقّقانه و حرفهاي درس و بحثي مي‌زند اين حقّ منبر را ادا نكرده اگر رفته در ايام عاشورا يا ماه مبارك رمضان منبر مطالب علمي تهيه كرد كه مستمعين نمي‌فهمند خب اين حقّ خطابه را ادا نكرده اين فقط بايد اين حرفها را در حوزه بگويد وقتي با مردم حرف مي‌زنند بايد مردم‌فهم باشد ديگر اين بيست جلد وسائل يك طرف، مناجات شعبانيه و خطبه‌هاي حضرت امير طرف ديگر شما مي‌بينيد اين مناجات شعبانيه قدم به قدم حرفهاي نفس‌گير دارد انسان مي‌رود از منادات به مناجات از مناجات مي‌رود به لبه سكوت بعد به خدا عرض مي‌كند خدايا نوبت من تمام شد حالا تو بگو من بشنوم اين حرفها كه با بناي عقلا حل نمي‌شود با لغت حل نمي‌شود اينها را نه قاموس مي‌فهمد نه صاحب لسان‌الميزان و امثال ذلك.

بنابراين اگر اين حرفها را به عقل بدهيم نه به لغت نه به بناي عقلا نه به فهم عرف آن وقت اين هم مي‌شود جهان‌بيني خوب اين هم مي‌شود زمين‌شناسي ديني اين هم مي‌شود جانورشناسي ديني پس بنابراين آياتي كه در اين زمينه وارد شده بايد بررسي بشود كه واقعاً اينكه شيخ طوسي و امثال شيخ طوسي(رضوان الله عليه) فرمودند اين درست است كه اوّلين پديده آب بود بعد از آب عناصر ديگر پديد آمد يا نه انسان را از طين و تراب خلق كرده است اين تخصيص است از آيه سوره «انبياء» كه فرمود: ﴿مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ‌ءٍ حَيٍّ﴾ خب.

پرسش...

پاسخ: اگر كسي فعل خدا را بررسي مي‌كند علم ديني است در الهيات فلسفه ثابت مي‌كند كلّ جهان مخلوق خداست فعل خداست اگر ثابت شد كلّ جهان فعل خداست همان طوري كه بررسي قول معصوم علمِ ديني است بررسي فعل معصوم علم ديني است بررسي قول خدا هم علم ديني است بررسي فعل خدا هم علم ديني است الآن ما كه داريم تفسير مي‌كنيم علم ما علم ديني است چرا براي اينكه مي‌گوييم خدا چنين گفت آن استاد دانشگاه كه دارد زمين‌شناسي تدريس مي‌كند مي‌گويد خدا چنين كرد آن وقت تفسير ما مي‌شود ديني آن وقت علم آن آقا ديني نيست؟! منتها بايد در اين فضا فكر بكند كه كلّ جهان فعل خداست و او دارد فعل خدا را تصريح مي‌كند بعد هم اين معنا را بايد بپذيرد كه عقل عطيّه الهي است نگويد اين دانش ما بشري است بشر همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «القيامه» مشخص كرده ﴿أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي﴾ آنكه سهم بشر است همان است اينكه ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾ شد سهم الله است نه سهم بشر بارها به عرضتان رسيد كه مشكل ما حوزويان و عزيزان دانشگاهي اين است كه ما اسلامي حرف مي‌زنيم ولي قاروني فكر مي‌كنيم قارون هم غير از اين نمي‌گفت ما مي‌گوييم چهل سال زحمت كشيديم عالِم شديم او هم مي‌گفت كه ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾ من خودم زحمت كشيدم مال پيدا كردم چرا آن حرف محكوم است براي اينكه فرمود: ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ نگو من زحمت كشيدم پيدا كردم مال را خدا آفريد تو را خدا آفريد فهم را خدا آفريد كوشش را خدا آفريد قدرت را خدا آفريد اختيار را خدا آفريد منتها تو تلاش و كوشش كردي اين راه را بروي نگو من پيدا كردم بگو «ما مِن نعمة فمنك» اين آيه كه ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ را گفتند در نمازها بخوانيد در تعقيبات نماز بخوانيد يكي از تعقيبات نماز همين است «اللهم ما بنا من نعمة فمنك» آن وقت اين دانش مي‌شود حجّت مگر مي‌شود چيزي آدم بفهمد و حجّت شرعي نباشد هيچ دانشمندي مجاز است كه بگويد من اين مطلب را خودم كشف كردم و مي‌خواهم برابر او هر چه دلم خواست عمل بكند مي‌تواند بگويد يا نه هرگز نمي‌تواند بگويد چون اين حجّت شرعي است برابر اين دانش موظّف است در راه صحيح حركت كند وگرنه جهنّم است خب چرا جهنّم است براي اينكه يك حجّت شرعي دارد مگر مي‌شود علم حجّت نباشد بنابراين راه علم ديني اين نيست كه ما يك صحيحه حمّاد داشته باشيم كه از اذان و اقامه شروع بكند تا «السلام عليكم» نماز را به حمّاد ياد بدهد تا بشود علم ديني ما اگر اين قسم داشتيم كه به صحيحه حمّاد معروف است مي‌شود علم ديني اگر يك «لا تنقض» داشتيم كه متفكّران ديني درباره او تلاش و كوشش كردند مي‌شود علم ديني اگر هيچ يعني هيچ دليل نقلي نداشتيم عقل رفته خدمت اين كوهها و كوهها را شناسايي كرده و فهميده چگونه «لعل گردد در بدخشان يا عقيق اندر يمن» مي‌شود علم ديني چون فعل خدا را دارد مي‌بيند ديگر مگر مي‌شود بررسي فعل خدا ديني نباشد آن وقت اين علم حجّت شرعي است (يك) معلوم، مخلوق خداست علم مخلوق خداست عالِم مخلوق خداست و اين علم حجّت شرعي است حالا اين راهي را كه مرحوم شيخ طوسي و امثال شيخ طوسي نشان دادند يكي از احتمالات مسئله است كه آيا اوّلين چيزي كه در جهان خلق شده آب است بعد عناصر پيدا شدند قهراً آيه سورهٴ مباركهٴ «انبياء» بدون تخصيص مي‌ماند يعني آيه سي سورهٴ «انبياء» كه فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ‌ءٍ حَيٍّ﴾.

 

پرسش...

پاسخ: بالأخره فرمود هر چيزي از آب است خب اگر ﴿كُلَّ شَيْ‌ءٍ حَيٍّ﴾ انسان حيّ است ديگر انسان كه حيّ است آيا از آب است يا ﴿مِن تُرَابٍ﴾.

 

پرسش..

پاسخ: بله انسان حيّ بودنش از آب است يا از تراب؟ حيّ بودن انسان به اين است كه اين موجودي كه از تراب خلق شده است حالاتي را پيدا كرده ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ زنده مي‌شود اگر اصلش از تراب است آيا صادق است كه ما بگوييم اصلش از آب است يا اگر آبِ به علاوه تراب، طين را درست مي‌كند آيا صادق است كه ما بگوييم اصلش از آب است با اينكه مخلوطي از آب و طين است اگر آن راه شيخ طوسي(رضوان الله عليه) است كه بايد ثابت بشود آيه سورهٴ مباركهٴ «انبياء» تخصيصي نخواهد خورد اگر نه اين عناصر با هم آفريده شدند اين حتماً تخصيص مي‌خورد يا ناظر به تحوّل في‌الجمله است اينكه فرمود همه از آب‌ هستند يك وقت است كه اصل كلّي و جامع را ذكر مي‌كند لذا آن را به صورت معرفه ياد مي‌كند آيه سي سورهٴ مباركهٴ «انبياء» اين است ﴿وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ‌ءٍ حَيٍّ﴾ در اينجا هم كه فرمود همه دابّه‌ها از آب‌اند اينجا ديگر با الف و لام نيست اينجا نكره است براي اينكه تنوّع مخلوقها را مي‌خواهد ارائه كند در آيهٴ 45 همين سورهٴ «نور» فرمود: ﴿وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ﴾ هر دابّه‌اي را از يك آب خلق كرده حالا اين مي‌تواند في‌الجمله‌ درباره نطفه‌ها باشد ولي درباره كِرمها و امثال اينها صادق نيست چون درباره انواع و اصناف و امثال ذلك است نكره آورده مشابه همين تعبير را در سورهٴ مباركهٴ «رعد» آيه چهار آنجا هم نكره ذكر كرده فرمود اين بحث اختصاصي به انسان و حيوان ندارد در كشاورزيها و در باغداريها هم همين طور است در كشاورزي كه مزرعه است در باغداري كه درختكاري است مي‌بينيد يك قطعه زمين مثلاً يك هكتار زمين اين قِطَع به قطعه‌هاي متجاور هست (يك) آب اينها يك هواي اينها يك آفتاب اينها يك مهتاب اينها يك باغبان اينها يك اما مي‌بينيد دو برگ شبيه هم نيست ميوه‌هاي گوناگون طعمهاي گوناگون لذّتهاي گوناگون بوهاي گوناگون در گلها و مانند آن، آن را در آيه چهار سورهٴ مباركهٴ «رعد» قبلاً بحثش شد فرمود: ﴿وَفِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ﴾ در يك هكتار را كه شما به چند قسمت بكنيد ده قَبيضش بكنيد هر كدام مجاور قطعه ديگر است ﴿وَجَنَّاتٌ مِنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِيلٌ صِنْوَانٌ وَغَيْرُ صِنْوَانٍ يُسْقَي بِمَاءٍ وَاحِدٍ﴾ بماء واحد بترابٍ واحد بهواء واحد بنورٍ واحد و مانند آن اما ﴿وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَي بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ﴾ اُكُل يعني خوراكي نه خوردن نه اَكل يعني اين ميوه‌ها گوناگون است رنگهايشان گوناگون است طعمهايشان گوناگون است برگهاي درختها گوناگون است رائحه گلها گوناگون است اين صوَر كثيره را ديگري عطا مي‌كند ديگر ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾ خب اگر كسي بررسي كند كه چگونه اين درخت انگور اين طور مي‌شود اين درخت سيب اين طور مي‌شود خب مي‌شود علمِ ديني ديگر چون فعل خدا را دارد بررسي مي‌كند ما تعجّب مي‌كنيم كه بررسي فعل معصوم را ديني مي‌دانند اما بررسي فعل خدا را ديني نمي‌دانند خدا چنين كرد، خدا چنين كرد قرآن كه اينها را دارد نقل مي‌كند ديني بودن اين حرفها به قول است يا بالقول و المقول الآن اين حرفها كه ديني است چون قول، قول خداست ديني است يا هم قول ديني است هم مقول. مطلب ديني است يا نيست چون خدا گفت اين گفتن ديني است اين گفتار ديني است يا آن مطلب هم ديني است اگر آن مطلب ديني است اگر ما از راه نقل نفهميديم از راه عقل فهميديم خب مي‌شود ديني ديگر. آنچه در قرآن است هم قول ديني است هم مطلب و مقول نقل و منقول هر دو ديني است و اگر كسي از راه عقل به آن مطلب برسد كسي است كه موحّد نيست ولي با بررسي نظم عالَم مسلمان شد خب آن مطلبش ديني است يا نيست اين اصلاً قرآن را نديده يا خبري از اين مطالب ندارد از بررسي آيات الهي موحّد شده آيا آن مطلب ديني است يا نيست اين قرآن نقلاً و منقولاً ديني است حالا اگر كسي عقلاً و معقولاً به اين مطالب رسيده هم ديني است ديگر.

به هر تقدير فرمود در جريان باغداري اين طور است در جريان كشاورزي هم همين طور است و اينكه فرمود «منهم كذا، منهم كذا» كه ضمير جمع مذكّر عاقل و سالم آوردند مي‌گويند تغليباً للعاقل علي غير العاقل است اين بر اساس ديد ماست ولي بر اساس ديد ديگران كه ﴿إِن مِن شَيْ‌ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلكِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ﴾ اين سخن از تغليب نيست همه‌شان عاقل‌اند اين ماييم كه زبان اينها را متوجّه نمي‌شويم وگرنه همه اينها عاقل‌اند ﴿كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاَتَهُ وَتَسْبِيحَهُ﴾ در مجازات قرآن در متشابهات قرآن ما چگونه بايد ارزيابي بكنيم آراء گوناگوني است برخيها مي‌گويند دست به اين ظاهر نزنيد اينها حق است نگوييد كه تغليب است چون بعضي از اينها عاقل‌اند بعضي از اينها غير عاقل تغليباً للعاقل علي غير العاقل ضمير جمع مذكّر سالم آورد فرمود: ﴿مِنْهُم﴾ نه همه‌شان عاقل‌اند به دليل اينكه در همين سورهٴ مباركهٴ «نور» قبلاً گذشت كه فرمود: ﴿كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاَتَهُ وَتَسْبِيحَهُ﴾ همه اينها آيه 41 همين سور‌ه اين بود كه ﴿كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاَتَهُ وَتَسْبِيحَهُ﴾ كه ظاهراً اين است كه ضمير ﴿عَلِمَ﴾ به كلّ واحد از اين حيوانات برمي‌گردد نه «الله» چون در ذيلش جريان «الله» آمده كه ﴿وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ﴾ خب اگر سراسر جهان ادراك است و شعور است خرد است آگاهي است چرا تغليب باشد همه اينها عاقل‌اند ديگر.

اما اينكه مي‌بينيد هزار پا داريم يا بعضي از حيوانات‌اند كه بيش از چهار پا دارند اينجا را ممكن است كه يا تغليب باشد يا جهات ديگر كه اكثر حيواناتي كه بشر با آنها سر و كار دارد همين سه قسم است يا ماهي و مار و كِرم است كه ﴿يَمْشِي عَلَي بَطْنِهِ﴾ يا مرغ و انسان و امثال اينهاست كه ﴿يَمْشِي عَلَي رِجْلَيْنِ﴾ يا نظير گوسفند و امثال گوسفند است كه ﴿يَمْشِي عَلَي أَرْبَعٍ﴾ آنها كه ضمن حفظ ظاهر از لطايف هم طرْفي مي‌بندند مي‌گويند آيات ظاهرش محفوظ است شكّي در آن نيست كه ﴿فَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي بَطْنِهِ﴾ براي ماهي است و مار است و كِرم است و امثال ذلك اما راهي هم هست كه ما از اين ظاهر به باطن و بالاتر برويم نه همين ظاهر مي‌گويند ﴿فَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي بَطْنِهِ﴾ يعني برخيها خطّ مَشي‌شان شكم است فقط براي شكم كار مي‌كنند خب اين كاري با معناي اوّلي ندارد نه اينكه معاذ الله آن معناي اوّل را انكار بكند اينكه مي‌گويند: «اقرأ وارق» همين است شما مي‌بينيد اين بيان نوراني از وجود مبارك حضرت امير هست از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليهما) هست كه مردم سه طور عبادت مي‌كنند يك عدّه «خوفاً مِن النّار» يك عدّه «شوقاً الي الجنّة» يك عدّه «حبّا و شكرا» اين عبادت تنها مربوط به نماز و روزه نيست درس و بحث هم عبادت است ديگر تفسير خواندن و روايت خواندن و علم التفسير و علم حديث هم عبادت است بعضيها «خوفاً من النار» است بعضي «شوقاً الي الجنّة» است بعضي «حبّاً و شكراً» است كه «لك عبادة الأحرار» اين قسم سوم را مي‌گويند اهل طريقت آن دو قسم را مي‌گويند اهل شريعت اين شريعت با طريقت ممكن است همراه نباشد ولي هيچ طريقتي نيست مگر كه در خدمت شريعت است همين نماز كه شريعت است همين روزه كه شريعت است يك عدّه اهل شريعت‌اند يعني يا اين سَمت مي‌روند يا اين سَمت يا فرار مي‌كنند كه نسوزند يا مي‌دوند كه بهشت نصيبشان بشود اينها سير افقي دارند و بهشت هم مي‌روند جهنّم هم نمي‌روند متشرّع هم هستند عادل هم هستند متديّن هم هستند. اما يك عدّه اهل طريقت‌اند مي‌گويند اينها را كه به ما مي‌دهد ما به سراغ محبوب برويم اين عمودي حركت مي‌كند اين بالا مي‌رود اين اين طرف و آن طرف نمي‌دود مي‌گويد جهنم كه براي ما نيست بهشت هم كه كمتر از آن است كه او به ما مي‌دهد اما ما خود او را مي‌خواهيم در قيامت

گر مخيّر بكنندم به قيامت كه چه خواهي ٭٭٭ دوست ما را و همه نعمت فردوس

خب اينكه در پايان سوره مباركه «قمر» دارد ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾ ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ اگر كسي اهل تقواي كامل بود يقيناً جنّات و نَهر را دارد آن «ممّا لا ريب فيه» است اين مي‌خواهد ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ برسد اين اهل طريقت است يعني راه مي‌رود عمودي مي‌رود بالا مي‌رود نه ـ معاذ الله ـ آن را رها مي‌كند چون آن را رها كرده كه همان‌جا سقوط مي‌كند بنابراين بعضيها فقط متشرّع‌اند يعني مي‌دوند كه نسوزند مي‌دوند كه به بهشت برسند بعضيها متطرّق‌اند عمودي فكر مي‌كنند «حبّاً لله» درس مي‌خوانند «شكراً لله» درس مي‌خوانند مي‌خواهند ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ نصيبشان بشود اينها وقتي به اين آيات رسيدند مي‌گويند بله دو مطلب هست و در كنار اين دو مطلب دهها مطلب هم هست حيوانات چند قسم‌اند بعضيها ﴿يَمْشِي عَلَي بَطْنِهِ﴾ مثل ماهي دريا مثل مار بيابان مثل كِرم زير زمين و اينها قدري بالاتر مي‌آيند مي‌گويند همين مردم هم ﴿فَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي بَطْنِهِ﴾ يك عدّه روي شكم حركت مي‌كنند فقط براي همين، بهترين غذا را تهيّه كنند بعد هم همان بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه حكومت خليفه سوم را تشريح كرد فرمود عصاره زندگي مسئولان عثماني بين نَسيل و مُعتلف بود همين فرمود يك عدّه بين نسيل و معتلف دارند زندگي مي‌كنند اين مي‌شود ﴿فَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي بَطْنِهِ﴾ معنايش اين نيست كه معاذ الله آن ﴿فَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي بَطْنِهِ﴾ كه مربوط به حيوانات شكم‌خيز است نظير مار را انكار كند آن مي‌شود شريعت اين مي‌شود حقيقت. از اينها بالاتر اهل حقيقت‌اند اينها در طول هم هستند هيچ ممكن نيست متطرّقي متشرّع نباشد يك محقّق و متحقّقي متطرّق نباشد بنابراين ظاهر آيه همين است كه ﴿فَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي بَطْنِهِ﴾ همين مقدار و نظم را اگر كسي بررسي كند مي‌شود موحّد لذا بعد مي‌فرمايد ما آياتي روشن را براي شما تشريح كرديم ﴿وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ فَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي رِجْلَيْنِ﴾ آنها كه گرفتار شهوت‌اند ﴿وَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي أَرْبَعٍ﴾ بعد نفرمود دابّه غير از اين نيست اين ﴿مِنْهُم﴾ مفيد حصر نيست بعد فرمود: ﴿يَخْلُقُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ﴾ هر چه را بخواهد بنابراين اگر كسي بگويد ما سرطان، سرطان همين خرچنگ را مي‌گويند سرطان ما در فارسي مي‌گوييم خرچنگ آنها در عربي مي‌گويند سرطان اين بيماري صعب‌العلاج هم چون مثل خرچنگ از هر طرف ريشه مي‌دوانند به آ‌ن گفتند سرطان اگر حيواني نظير خرچنگ چند دست و پا بود خدا فرمود: ﴿يَخْلُقُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ﴾ اگر هزارپا داشتيم ﴿يَخْلُقُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «نحل» هم شبيه اين گونه از مطالب گذشت كه فرمود: ﴿وَيَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ آيه هشت سورهٴ مباركهٴ «نحل» اين بود فرمود: ﴿وَالْخَيْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهَا وَزِينَةً وَيَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ خيلي از چيزهاست كه شما نمي‌دانيد و خدا مي‌آفريند چه وقت كُرات ديگر كشف شده چه وقت تحت الأرض كشف شده چه وقت درون اشجار و احجار كشف شده كه ما از همه حيوانات باخبر باشيم فرمود: ﴿وَيَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ اينجا هم فرمود خداي سبحان آنچه را كه بخواهد و مشيئت او هم حكيمانه است انجام مي‌دهد چرا، چون ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَي كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ﴾ براي اهميّت مطلب هم صدر آيه هم ذيل آيه به اسم جلاله شروع كرده و ختم كرده وگرنه در همه موارد با ضمير مي‌شد مطلب را بيان كني چون در آيه 44 اين بود كه ﴿يُقَلِّبُ اللَّهُ الَّيْلَ وَالنَّهَارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُوْلِي الْأَبْصَارِ﴾ اگر مي‌فرمود «و هو خَلق» خب كافي بود چون قبلاً نام مبارك الله آمده يا در ذيل همين آيه 45 اگر بفرمايد: «إنّه علي كلّ شيء قدير» كافي بود براي اينكه قبلاً نام مبارك الله آمده تصريح به اسم جلاله در صدر و ذيل اين آيه نشانه اهتمام به مطلب است بعد فرمود: ﴿لَقَدْ أَنزَلْنَا آيَاتٍ مُبَيِّنَاتٍ وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ اين جمله ﴿لَقَدْ أَنزَلْنَا﴾ شبيه ترجيع‌بند اين سورهٴ مباركهٴ «نور» است در صدر اين سور‌ه ملاحظه فرموديد كه فرمود ما اين سور‌ه را نازل كرديم ﴿سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ﴾ بعد از چند آيه هم دوباره فرمود ما براي شما تشريح كرديم آيه هجده ﴿وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾ باز در بخشهاي ديگر فرمود: ﴿وَلَقَدَ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ آيَاتٍ مُّبَيِّنَاتٍ﴾ تا به اين قسمت رسيديم اين چندمين بار است كه مي‌فرمايد: ﴿لَقَدْ أَنزَلْنَا آيَاتٍ مُبَيِّنَاتٍ وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ باز هم نرسيده به پايان اين سورهٴ مبار‌كه باز هم همين تعبير است اين به منزله ترجيع‌بند است لذا مي‌بينيد سيدناالاستاد به اين آيه كه رسيدند ديگر اين را معنا نكردند يعني اين آيه 46 را ديگر معنا نكردند چون قبلاً گذشت فرمود ما اينها را براي شما شفاف و روشن كرديم اما حالا چه كسي به مقصد مي‌رسد و چه كسي به مقصد نمي‌رسد ما راه را به هم نشان داديم اگر كسي عاقلانه به اين راه بنگرد نظمش را ببيند از يك سو حق بودن و هدفمند بودن خلقت را ببيند از سوي ديگر به توحيد حق راه پيدا كند از سوي سوم از آن به بعد ما قلبش را گرايش مي‌دهيم مي‌بينيد برخيها اصلاً بي‌تابي مي‌كنند مواظب‌اند ساعت را نگاه مي‌كنند كه چه وقت اول وقت مي‌شود نمازشان را بخوانند اين براي چيست؟ با چه كسي مي‌خواهند حرف بزنند چرا اين قدر بي‌تابي مي‌كنند اين گرايش از كجا پيدا شده اين براي سوختن جهنم كه نيست براي اينكه تا آخر وقت هم فرصت هست اين چرا دلش شور مي‌زند كه با محبوبش گفتگو بكند اين ﴿يَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾ از همين قبيل است گرايشها كششها تلاشها علاقه‌ها به دست كسي است كه مقلّب‌القلوب است فرمود اينها اگر مقداري راه بيفتند من اينها را كمك مي‌كنم ﴿وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَي صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾ اين هدايت پاداشي است وگرنه هدايت عمومي كه فرمود: ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ اميدواريم همه از اين فيض برخوردار باشيم!

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo