< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

90/02/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 1 تا 9 سوره مؤمنون

 

﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ ﴿الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ﴾ ﴿وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾ ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ﴾ ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ﴾ ﴿إِلَّا عَلَي أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ﴾ ﴿فَمَنِ ابْتَغَي وَرَاءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْعَادُونَ﴾ ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ﴾ ﴿وَالَّذِينَ هُمْ عَلَي صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ﴾

 

بخش پاياني سوره ي مباركه ي «حج» فرمودند: ﴿وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ در طليعه ي امر سخن از شايد است كه فرمود كارِ خير را انجام بدهيد شايد به فلاح برسيد. در پايان امر سخن از بايد است و نه شايد آنها كه دستور خداي سبحان را اطاعت كردند خير را چه در بخشهاي عبادي چه در بخشهاي مالي قربةً إلي الله انجام دادندتا آنجا كه مقدورشان بود اطاعت كردند از آن به بعد سخن از بايد است لذا با فعل ماضي نه با فعل مضارع و با كلمه ي «قد» نه بدون كلمه ي «قد» فرمود: ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ اين تعبير كه فعل ماضي با كلمه ي «قد» كاري را در جمله ي فعليه مي‌كند كه در جمله ي اسميه با «إنّ» تأكيد با «لام» قَسم و مانند آن انجام مي‌شود تحقيقاً مؤمنان به مقصد مي‌رسند. اين براي آن است كه مؤمن تا آنجا كه مقدور اوست اطاعت بكند چون معصوم نيست احياناً ممكن است غفلتِ علمي يا غفلتِ عملي داشته باشد باعث بخشش الهي است كه ﴿إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُم﴾ و ذات اقدس الهي هم بر اساس ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ﴾ تأييد مي‌كند لذا آنچه در آيه ي 77 سوره ي مباركه ي «حج» كه قبلاً گذشت فرمود: ﴿وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ الآن در آيه ي اول سوره ي مباركه ي «مؤمنون» با قطع فرمود: ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ﴾.

مطلب بعدي آن است كه قرآن كريم در غالب موارد هر جا سخن از فلاح و رستگاري و بهره‌برداري از قرآن كريم است مؤمنان را كه اهل عمل‌اند ياد مي‌كند از علما نام نمي‌برد. اگر در بخشي از آيات نظير سوره ي مباركه ي «فاطر» آنجا مي‌فرمايد علما از خداي سبحان هراسناك‌اند آيه ي 28 سوره ي مباركه ي «فاطر» كه فرمود: ﴿إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾ در ذيل اين آيه و همچنين روايات مشابه اين ائمه(عليهم السلام) فرمودند يعني «بالعالِم مَن صَدَّق فعله قوله» منظور عالِم با عمل است نه صِرف عالم چه اينكه در همان سوره ي مباركه ي «فاطر» قبل از اينكه به اين ﴿إِنَّمَا يَخْشَي اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾ برسد آيه ي هجده به بعدش اين است فرمود: ﴿إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَمَن تَزَكَّي فَإِنَّمَا يَتَزَكَّي لِنَفْسِهِ وَإِلَي اللَّهِ الْمَصِيرُ﴾ آيات بعد از اين يعني آيات نوزده به بعد هم در همين زمينه است، بنابراين هم در سوره ي مباركه ي «فاطر» هم در ادله ي ديگر اگر خَشيت را و كمال را به علما نسبت داد علما را گفتند منظور هر تحصيل‌كرده‌اي نيست «مَن صدّق فعله قوله» اين مي‌شود عالِم چه اينكه در آيه هجده همان سوره ي «فاطر» خشيت را به مؤمنان اسناد داد اگر مسئله هدايت است ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾ است اگر مسئله شفاست ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ است همه ي بركات براي مؤمنين است يعني علم، بخشي از كمالها را فراهم مي‌كند اگر اين علم به عمل برسد مايه ي كمال است وگرنه حجّة الله علي الأرض است آن علم، حجّت خداوند است كه ذات اقدس الهي در يوم القيامه مي‌گويد تو كه مي‌دانستي چرا بيراهه رفتي.

خب اگر ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ مؤمنون را مشخص كرده است كه چه گروه با ايمان‌اند و چه گروه اهل فلاح‌اند. تك تك اينها في‌الجمله اثر دارد مجموع اينها بالجمله اثر دارد اگر كسي بخواهد هيچ گونه عذابي را از هجرت عندالموت تا صحنه ي برزخ تا صحنه ي ساهره ي قيامت تا مواقف پنجاه‌گانه ي قيامت هيچ رنجي نبيند و فرشتگان در برخورد با او با ادب و احترام به او سلام بكنند ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ﴾ اين بايد به همه ٴد ستورات ايمان عمل بكند. فرشتگان در خدمت او هستند با ادب و احترام به حضورش مي‌آيند هيچ لذّتي براي مؤمن به اندازه ي لذّت مرگ نيست براي اينكه تمام افتخارات ما اين است كه مثلاً ضريح مطهّر سيدالشهداء را زيارت بكنيم چه رسد به اينكه قبر حضرت را، چه رسد به اينكه آن تربت حضرت را، ولي براي مؤمن خود حضرت حضور پيدا مي‌كند.

مرحوم كليني نقل كرده است كه در تمام مدّت عمر هيچ لذّتي را مؤمن به اندازه ي لذّت مرگ نمي‌چشد براي اينكه همه ي ائمه حضور پيدا مي‌كنند خب پس اگر كسي در همان روايات را هم مرحوم كليني نقل كرد فرمود اين حديث را براي همه نقل نكنيد چون ظرفيتش را همه ندارند كه وجود مبارك صديقه كبرا(سلام الله عليها) حضور پيدا مي‌كند آن وقت مردم نمي‌فهمند كه آن صحنه، صحنه ي محرم و نامحرم نيست و وجود مبارك حضرت هم بر اساس اينكه حضرت امير مثل پيامبر(عليهما الصلاة و عليهما السلام) حضرت فرمود: «أنا و عليٌّ أبواه هذه الاُمّة» اگر وجود مبارك حضرت امير پدر ما شد و ما شناسنامه ي ولايي گرفتيم و او را به عنوان پدر پذيرفتيم صديقه ي كبرا مي‌شود مادر ما آنجا ديگر چون اين حرف براي خيليها قابل فهم نيست فرمود اين روايت را براي همه نقل نكنيد حالا در جمع علما حساب ديگري است كه مؤمنان هم درحال احتضار صديقه ي كبرا(سلام الله عليها) را مي‌بينند خب اين براي كسي است كه به همه ي دستورات عمل بكند، اما اگر كسي في‌الجمله عمل كرد نه بالجمله خب مشكلي دارد ديگر. اينكه فرمود: ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ ﴿الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ﴾ يعني آن مشكلاتي كه مربوط به ترك نماز است اگر كسي اهل نماز بود آن هم مخصوصاً با خشوع او از آن مشكلات نجات پيدا مي‌كند اما مشكلات تزكيه و امثال ذلك همچنان در انتظار اوست، اگر كسي ﴿وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾ آن مشكلاتي كه در اثر ابتلاي به لغو و لهو دامن‌گير انسان مي‌شود اگر كسي از لغو و لهو مصون بود آن مشكلات به سراغش نمي‌آيد يك وقت است انسان كار لغو نمي‌كند اين مَلكه ي ايمان نيست اين حال است آيه نمي‌گويد مؤمنان آنها كه اهل فلاح‌اند كساني‌اند كه كارِ لغو نمي‌كنند فرمود كساني كه از لغو اعراض دارند اعراض يعني رو برگردان يعني جهتشان فرق مي‌كند، اگر مسافري به طرف شرق است مسافري به طرف غرب اينها هرگز يكديگر را نمي‌بينند چون سَمت و سويشان دوتاست.

مؤمن از لغو رو برگردان است ارضشان با ارض اين فرق مي‌كند همين تعبير در جريان اجتناب هم هست فرمود شما اجتناب كنيد در بحث اجتناب كه در سوره ي مباركه ي «نحل» يا «اسراء» گذشت اين بود كه اگر مؤمن اجتناب دارد تَجَنُّب دارد نه يعني گناه نمي‌كند بلكه موضع خاص دارد در برابر گناه او در جانبي است گناه در جانب ديگر، صِرف ترك گناه نيست ممكن است هر دو در يك سَمت و سو باشند ولي اين نكند، اما وقتي كسي موضعش جداست جانبش جداست جهتش جداست خب يقيناً هميشه از گناه فاصله دارد اين را مي‌گويند اجتناب، اعراض كردن مشابه اجتناب است موضع‌گيري كردن، خطّ فكر جدا بودن، رويكرد جدا بودن، جهت و سَمت و سو جدا بودن اين را مي‌گويند لغو. در قرآن كريم فرمود مردان الهي كساني‌اند كه نه خودشان به سراغ لغو مي‌برند نه لغو به سراغ آنها مي‌آيد برخيها هستند كه به مجالس گناه نمي‌روند اما دوستان ناباب آنها را كِشان كِشان مي‌برند يا حوادث و مناسبتهايي آنها را دامنگير مي‌كند بالأخره.

سوره ي مباركه ي «نور» كه به خواست خدا خواهد آمد فرمود ما در سوره ي «مؤمنون» گفتيم مؤمن از لغو و همچنين از لهو رو برگردان است يعني مؤمن به طرف كار باطل نمي‌رود در سوره ي مباركه ي «نور» مي‌فرمايد باطل هم به طرف مؤمن نمي‌رود فرمود: ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾ كه در آنجا ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ﴾ الحاء يعني لهوي به سراغ آن برود و او را سرگرم كند پس نه مؤمن به طرف لهو مي‌رود نه لهو و لغو آن هنر را دارد كه به طرف مؤمن برود او را كشان كشان بياورد مي‌بينيد بعضيها منزّه از مجالس لهوند نه خودشان مي‌روند نه دوستي دارند كه هنرمند باشد به خيال خودش قدرتمند باشد او را كشان كشان ببرد ولو در مجلس نشاط اينها كساني‌اند كه نه مي‌روند نه كسي مي‌تواند اينها را ببرد ﴿لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ﴾ اين براي قداست روح است ديگر برخيها مي‌گويند ما نمي‌خواستيم ولي دوستان مجبورمان كردند خب حالا اين جبر هم كه درست نيست تعبير ناروايي است ولي بالأخره يك عدّه كشان كشان اين را بردند مردان پاك نه مي‌روند نه كسي مي‌تواند اينها را ببرد هم ﴿عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾ هستند هم ﴿لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ﴾ است. حلال اينها را از ياد خدا باز نمي‌دارد چه رسد به حرام اينها كساني‌اند كه ﴿عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾.

 

پرسش:؟

پاسخ: نه، آنكه مشخص شد كدام لهو حرام است كدام لهو مكروه است خود كلّ دنيا ﴿إِنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ﴾ آنها مشخص است لهوي است در برابر حلال آن لهوي كه در برابر حلال است تحريم‌شده است آن آهنگهايي كه «لهو الحديث» در بعضي از روايات ما به آنها تأويل شده است آنها مشخص است وگرنه كلّ دنيا سرگرميهايش ﴿لَعِبٌ وَلَهْوٌ﴾.

 

سوره ي مباركه ي «فرقان» فرمود مردان الهي كساني‌اند كه اگر لغو را ديدند از آنها كريمانه مي‌گذرند ﴿وَالَّذِينَ لاَ يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا﴾ آيه ي 72 سوره ي مباركه ي «فرقان» اين است ﴿وَالَّذِينَ لاَ يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَاماً﴾ از لغو و لاغي كريمانه مي‌گذرند گذشتِ كريمانه يعني نه هتّاكي مي‌كنند نه بددهني مي‌كنند اگر هم خواستند نهي از منكر بكنند با بزگواري با نحوه ي روش‌شان نهي از منكر مي‌كنند بالأخره كريمانه مي‌گذرند. در بخشهاي ديگر نظير سوره ي مباركه ي «قصص» و اينها سخن از اِعراض است آيه ي 55 سوره ي مباركه ي «قصص» اين است ﴿وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ﴾ غيبت، تهمت، دروغ اينها كه لغو است معصيت است و اگر چيزي معصيت نبود اتلاف عمر بود بالأخره اينها اعراض مي‌كنند ﴿أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا﴾ خب پس ﴿وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾ به عنوان مَلكه حصر شده است و به عنوان موضع‌گيري و در عرض لغو، راه ديگر انتخاب كردن مطرح شده است و مانند آن ﴿وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾ ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ﴾ كه در بحث ديروز اشاره شده است اين زكات نمي‌تواند زكات فقهي باشد براي اينكه زكات فقهي در مدينه واجب شده نظير صوم، نظير حج و اين بخش در مكه نازل شده گذشته از اينكه زكات، بخشي از مال است كه يك موجود خارجي است نظير خمس حالا يا كسر مشاع است يا كلّي في المعيّن است بالأخره يك مال خارجي است اين مال خارجي را مي‌گويند اَدا كرده يا ايتا كرده نمي‌گويند انجام داده اَداي زكات و مانند آن فعل است اما خود زكات را نمي‌شود گفت «فَعل الزكاة» به قرينه ي ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ﴾ و به قرينه ي اينكه زكاتِ فقهي در مدينه واجب نشد گفتند اين زكات همان تزكيه ي نفس است البته اخلاق، تزكيه ي نفس است زكاتهاي واجب هم تزكيه است زكاتهاي مستحب هم تزكيه است زكاتهاي مستحب يعني اصل انفاق و اينها خب در مكّه بود. اصل زكات هم مي‌تواند مطهِّر باشد اينكه مي‌گويند ما رفتيم مال خودمان را تطهير كرديم اين تطهير درست نيست آنكه تعبير قرآني اين است كه كسي كه وجوهات مي‌دهد خود را تطهير مي‌كند نه مال را.

سوره ي مباركه ي «توبه» اين آيه گذشت كه عدّه‌اي وقتي زكاتشان را اَدا مي‌كنند خودشان پاك مي‌شوند آيه ي 107 سوره ي مباركه ي «توبه» اين بود فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا﴾ تعبير لطيف مرحوم شيخ طوسي اين بود كه اين ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ چون مرفوع است، جمله در محلّ نصب است تا صفت باشد براي ﴿صَدَقَةً﴾، ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ يعني «صدقةً مطهّرةً» نه اينكه تو پاك مي‌كني اگر تو پاك مي‌كني اين جوابِ امر بود و مجزوم بود بايد مي‌خوانديم «تطهِّرْهُم» اما چون مرفوع است و در محلّ نصب است صفت است براي ﴿صَدَقَةً﴾ خود اين صدقه آن متصدِّق را پاك مي‌كند يعني كسي كه وجوهات به عهده ي اوست زكات به عهده ي اوست اين مردي است ناپاك وقتي مال را داد پاك مي‌شود چطور غُساله مادامي كه هست آن شيء يا آن پارچه آلوده است همين كه خارج شد آن پارچه پاك مي‌شود.

پرسش:؟پاسخ: بله، اما باز ﴿تُزَكِّيهِم﴾ منتها چه كسي بايد بگيرد؟ كسي كه ولايتِ امر به عهده ي اوست كسي كه مأمور به اخذ است، پس بنابراين خودِ اين فعل وقتي به دست صاحبِ اصلي‌اش رسيد سهمي در تطهير دارد. خب عمده آن است كه فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ و اين مال نظير غُساله، غساله خب گفتند بعدالعَسْر پاك است نه قبل‌العَسْر اگر با آب قليل يك ظرف دستمالي كه آلوده است كسي شُست تا عَسْر نكند يعني فشار ندهد اين معصور نشود فشار نبيند غُساله بيرون نرود كه پاك نيست تا اين غُساله هست اين دستمال آلوده است وقتي معسور شد فشار داده شد اين غساله بيرون رفت پاك مي‌شود اين هم نظير آن غساله است تا هست انسان آلوده است وقتي به صاحب اصلي‌اش داده شد مي‌شود پاك. عمده آن تعلّق است وگرنه آن مال از آن جهت كه مال است كه طيّب و طاهر است نشانه‌اش اين است كه اين در في سبيل الله صرف مي‌شود مسجد ساخته مي‌شود كعبه با اين ساخته مي‌شود جهاد اسلامي با اين تأمين مي‌شود.

 

پرسش:؟

پاسخ: و خب اين شخص آلوده است مثل كسي كه دستش آلوده است اين نمي‌تواند دست بزند بايد دستش را بشويد بعد دست بزند ولو بخواهد به لباس خودش دست بزند اما دستش آلوده است اين مال تعلّق دارد به اين شخص اين تعلّق باعث آلودگي اوست وگرنه مال كه آلوده نيست الآن همين الآن گفته شد كه همين وجوهات را وقتي به امام عصر دادند با او مسجد مي‌سازد با او كعبه مي‌سازد اين مال آلوده نيست اين شخص آلوده است نفرمود ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً﴾ كه «تطهّر أموالهم» فرمود: ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ خود اينها را پاك مي‌كند وگرنه مال چه آلودگي دارد. خب، بنابراين اينكه فرمود: ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ﴾ قسمت مهمّش ناظر به تزكيه ي نفوس است (يك) زكاتهاي مستحبّي و مانند آن را مي‌گيرد (دو) بعد از نزول آيات زكات فقهي در مدينه به قرينه ي آيه ي سوره ي مباركه ي «توبه» و مانند آن مشمول اطلاق يا عموم همين آيه است (سه) وگرنه آن آيه در هنگام نزول زكاتِ فقهيِ واجب را شامل نمي‌شد. خب ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ ٭ وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ﴾ در سوره ي مباركه ي «مائده» و امثال مائده در تبيين كلمه ي «غائط» گذشت كه اين الفاظ و اندام تناسلي اينها الفاظ فراواني دارند افعال قبيحه، اشياي قبيحه، اندام قبيح اينها اسما فراواني دارند سرّش آن است كه اينها «ما يَستقبح الذّكر»ند چون «ما يستقبح الذّكر»ند از اينها با الفاظ كنايي ياد مي‌شود بعد از چند بار كه اين كنايي شهرت پيدا كرد يا مجازِ مشهور شده حقيقي يا وضع تعييني پيدا كرد اين لفظ را كنار مي‌گذارند يك لفظ ديگري انتخاب مي‌كنند آن لفظ هم چند روز و چند صباح گفته مي‌شود تا به صورت رسمي در مي‌آيد بعد آن را رها مي‌كنند و الفاظ ديگري مي‌گيرند آن روزي كه كلمه ي:

«غائط» را وضع كرده بودند غائط كه به معني مدفوع نيست آ‌ن مكان پَست كه بادگير نيست و جاي امن است نه كسي مي‌بيند نه جاي باد است كه وزش باد داشته باشد ترشّحات را جابه‌جا بكند آن مكان مُنخفظ را مي‌گفتند «غائط» در مسافرتها براي قضاي حاجت چنين مكان منخفظي را انتخاب مي‌كردند تعبير قرآن كريم اين نيست كه شما وقتي مدفوعي از شما خارج شده است وضو بگيريد اين كتاب سراسرش ادب است فرمود وقتي از آن محلّ منخفظ در آمديد ﴿أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنكُم مِنَ الْغَائِطِ﴾ شما از غائط آمديد غائط يعني آ‌ن مكان منخفظ نظير دستشويي كه الآن مي‌گويند بعد از مدّتي دستشويي هم ديگر نمي‌گويند براي اينكه دستشويي ديگر كلمه‌اي است معنايش روشن شد كه حالا جايگاه قضاي حاجت است آن روز كه كلمه ي غائط اطلاق شده بود از ادبي‌ترين الفاظ بود براي اينكه خيلي كنايي بود بعد كم كم به اين معنا شد.

فَرْج هم اين‌چنين است آن روز كه به اين معنا نبود الآن تعبير فروج، تعبير روا و ادبي نيست ولي آن روز كه اين طور نبود الفاظي كه براي معاني قبيح، اشياي قبيح، اشخاص قبيح، اندام قبيح است شما در كتابهاي لغت مي‌بينيد خيلي است سرّش اين است كه هر از چند گاهي اين از مجاز به حقيقت مي‌رسد مشهور مي‌شود يك وقت مي‌گفتند مَوال، يك وقت مي‌گفتند مستراح همه ي اينها معاني كنايي بود الآن نه موال مي‌گويند نه مستراح مي‌گويند نه غائط مي‌گويند، مي‌گويند دستشويي بعد از اين هم يك مدّتي يك الفاظ ديگر انتخاب مي‌كنند.

غرض اين است كه اگر قرآن كريم كلمه ي غائط دارد كلمه ي فروج دارد و مانند آن، آن روز نزول از ديرترين و دورترين معاني كنايي محسوب مي‌شد فرمود: ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ﴾ يعني خودش را حفظ مي‌كند نه مال همسرش را، فروج خودشان را حفظ مي‌كنند همان طوري كه چشم خودشان را حفظ مي‌كنند هر جايي را نمي‌بينند گوششان را حفظ مي‌كنند هر چيزي را نمي‌شنوند دستشان را حفظ مي‌كنند به هر چيزي دراز نمي‌كنند اين عضو تناسلي را هم حفظ مي‌كنند به هر جايي هم نمي‌برند حافظ خودشان‌اند.

منازعه‌اي مرحوم شيخ مفيد(رضوان الله عليه) و بين بعضي از علماي اهل سنّت رخ داده آنها مي‌گفتند كه برابر اين آيه رافضه ـ معاذ الله ـ شيعه‌ها مبتلا به كارِ مُحرَّم‌اند براي اينكه در اين آيه دارد كه مؤمنان كساني‌اند كه حافظ اين اندام تناسلي‌اند (يك) و اين اندام تناسلي را هيچ جا به كار نمي‌برند مگر در دو مورد يكي همسرانشان يكي مِلك يَمين، اگر موردي كه همسر نباشد ملك يمين نباشد جاي ملامت است (يك) و اينها عادي‌اند متعدّي‌اند متجاوزند (دو) براي اينكه فرمود: ﴿إِلَّا عَلَي أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ﴾ يعني اگر كسي در اين دو مورد اين اندام تناسلي را به كار برد ملامت نمي‌شود، در غير اين دو مورد به كار برد جا براي ملامت است (يك) فرمود: ﴿فَمَنِ ابْتَغَي وَرَاءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْعَادُونَ﴾ اگر كسي تعدّي كرده است نه تنها ملامت است اين اهل تعدّي و تجاوز و امثال ذلك است (اين دو). آنها بافتند كه شيعه ـ معاذ الله ـ چون مُتْعِه را تجويز كرده است و متعه نه مشمول ﴿عَلَي أَزْوَاجِهِمْ﴾ است نه مشمول ﴿مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ﴾ پس مشكل ملامت دارند (يك) مشكل ﴿هُمُ الْعَادُونَ﴾ دارند (دو). مرحوم مفيد(رضوان الله عليه) كاملاً در برابر اينها ايستاده است فرمود شما چرا همه ي قرآن را نمي‌بينيد (يك) چرا فرمايش پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) كه عِدل قرآن كريم است نمي‌بينيد (دو). خب مگر در سوره ي مباركه ي «نساء» صريحاً جريان تمتّع را مطرح نكرده در سوره ي مباركه ي «نساء» آيه ي 24 اين‌چنين فرمود: ﴿وَالُمحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ كِتَابَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَأُحِلَّ لَكُم مَا وَرَاءَ ذلِكُمْ أَن تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِكُم مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ ما يك مَهريه داريم يك اُجرت اين اجرت براي نكاح منقطع است ممكن است آن را هم مَهر بگويند اين استمتاع است تمتّع است اجرت است فرمود: ﴿فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ از اين شفاف‌تر چه مي‌خواهيد شما، چرا ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ مي‌گوييد.

بيان نوراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم كه هست فرمود اين مُتعه است و خيلي از اصحاب متعه‌زاده‌اند «أين تذهبون» خب اين دفاع مرحوم شيخ مفيد(رضوان الله عليه) در زمينه اين آيه. پس بنابراين اينكه گفته شد ﴿إِلَّا عَلَي أَزْوَاجِهِمْ﴾ در روايات اهل بيت(عليهم السلام) است كه زوجيّت و نكاح دو قسمت است موقّت و دائم، منقطع و دائم اين جزء ﴿أَزْوَاجِهِمْ﴾ است اين ﴿ما استعطتم﴾ همين است، ﴿أُجُورَهُنَّ﴾ همين است. خب پس اين محذوري ندارد البته آن مناظره و مصاحبه قدري تندروي از دو طرف شده چون آنها تعبيرات تندي داشتند.

سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي خدا غريق رحمت كند و غريق رحمت كند مرحوم علامه اميني را اينها گذشته از اينكه خب در نجف مأنوس بودند آذري بودند از آن آذري‌زبانهاي شيرين و مأنوس هم بودند يك وقت مرحوم آقاي طباطبايي مي‌فرمودند مرحوم آقاي اميني آمده به ديدن من، ديدم كه اين قصّه را نقل مي‌كنند گفت كه كسي از علما آمده مرحوم آقاي اميني براي مرحوم آقاي طباطبايي(رضوان الله عليهما) نقل كرد فرمود يكي از علما آمده به ديدن من خواست مثلاً با من چند جمله‌اي گفتگو بكند كمي نصيحت بكند من ديدم اين جلوي ميزم كتابهاي فراواني بود من هم مشغول مطالعه بودم ايشان بعضي از اين كتابها را گرفته دارد مطالعه مي‌كند بعد از اينكه مدّتي مطالعه كرد خداحافظي كرد و خواست برود گفتم براي چه تشريف آورديد آخر چه مي‌خواستيد بگوييد؟ گفت آمدم به شما نصيحت بكنم كه قدري تندروي نكنيد اين قلم صحّاري كه شما داريد قدري مراعات كنيد آمدم اينجا جوابم را گرفتم و رفتم. خواستم به شما بگويم قدري كوتاه بياييد قدري نرم رفتار كنيد من اين كتابهاي اينها را ديدم بدگوييهاي اينها، بددهنيهاي اينها را ديدم، ديدم كه يك اميني مي‌خواهد كه جواب اينها را بدهد. اگر مي‌بينيد در مدح مرحوم اميني جناب شهريار گفته كه «لا قلم لا أمين لا رقم لا غدير بازويش از لا فتيٰ منطقش از هل أتي» (رضوان الله عليهما) بر اساس همين جهت است. گفت من آمدم به شما بگويم اين قدر تند نرويد ديديم خيليها تندروي كردند شما جلوي اينها را گرفتيد لااقل شما در همين مناظره ي بين مرحوم شيخ مفيد و آنها، آنها تعبيرات تندي دارند كه حالا شايسته ي نقل نيست ما اينجا عرض كنيم كه آنها نسبت به شيعه‌ها گفتند وقتي كه ازواج نباشد ﴿مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ﴾ نباشد ـ معاذ الله ـ چيز ديگر است و حدّ هم دارد خب آن را يك شيخ مفيد مي‌خواهد آن را حماسه‌اي مي‌خواهد كه بالأخره دفاع بكند ديگر اينها هستند كه حاميان دين‌اند حالا البته به بركت پيروزي انقلاب اين تعبيرات كم شد از دو طرف. فرمود: ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ﴾ ﴿إِلَّا عَلَي أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ﴾ ﴿فَمَنِ ابْتَغَي وَرَاءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْعَادُونَ﴾ ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ﴾ اينها كه اهل فلاح‌اند كه امانتهايشان و عهدهايشان را رعايت مي‌كنند.

امانت مستحضريد بخشي به مال برمي‌گردد بخشي به اخلاق برمي‌گردد بخشي به حقّ‌الناس برمي‌گردد بخشي به حقّ‌الله برمي‌گردد. در سوره ي مباركه ي «انفال» آنجا مسئله ي اماناتي كه حقّ خداست آنجا مشخص شده است آيه ي 27 سوره ي مباركه ي «انفال» اين بود ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَتَخُونُوا اللّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ﴾ كه اين مجزوم است يعني ﴿لا تخونوا أماناتكم﴾ ﴿وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ امانت الله را، امانت الناس را هر دو را رعايت كنيد. امانت الله همين عبادات و تكاليف است امانت الناس همين حقوق و مسائل مالي و امثال مالي است و برخي از ائمه(عليهم السلام) كه هنگام نماز «ترتعدّوا فرائسه» مي‌گفتند چرا؟ فرمود مي‌خواهم امانت خدا را اَدا كنم. خب اگر مي‌خواهم امانت الهي را اَدا كنم نمي‌دانم كه اين امانت را درست دارم ادا مي‌كنم يا نه. نماز امانت خداست ساير تكاليف هم امانت خداست. اطلاق اينكه اينها امانات خود را رعايت مي‌كنند برابر همان آيه ي 27 سوره ي مباركه ي «انفال» كه هر دو قِسم را زيرمجموعه ي وجوه امانت شمرده شامل مي‌شود ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ﴾ در بخشي از آيات آن بيان نوراني حضرت امير خوانده شد كه درست از امانتِ قرآن، اصل دين، امانت توحيد اينها در قلّه ي امانات قرار گرفتند ولي آنكه در نهج‌البلاغه است آيه ي پاياني سوره ي مباركه ي «احزاب» را دارد معنا مي‌كند كه فرمود: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا﴾ طبق آن خطبه ي نوراني حضرت كه خوانديم همين سهم امام همين مال را همين وجوه شرعيه را حضرت به امانت مي‌داند مي‌گويد اينها امانتهاست شما در بين هر ده هزار نفر شايد يك نفر را پيدا كنيد كه به اين امانت عمل بكند اينكه تعارف ندارد وقتي گفتند ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ﴾ آسمان را نگاه نكنيد كه منظور قرآن است و ولايت اهل بيت آنها اوج قرار دارند همين امانتهايي كه به دست ما مي‌دهند كدام يك از ماها را ديديد با طلبه ي ساده يكسان زندگي بكنيم خب اگر نديديد پس بدانيد وجود مبارك حضرت امير يك درددلي دارد فرمود همين مسائل مالي، مالي يعني همين مالي يعني همين وجوهات شما اگر مثل علي پيدا كرديد كه خودش با طلبه ي عادي يك اندازه شهريه بگيرد بله، اما وقتي كه ديديد نه اين طور نيست مي‌گويد ما شأنمان ديگر است وضعمان ديگر است خب پس طور ديگر است، طور ديگر يعني طور ديگر. آسمان را نگاه نكنيد همين امانتها را مي‌گويند همين مال مردم را مي‌گويند ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا﴾ همين است خيلي سخت است در هر هزار مرجع يكي را پيدا نمي‌كني چه رسد به آدمهاي عادي. يك علي مي‌خواهد خب اين خاورميانه در اختيار حضرت بود پنجاه دولت يا كشور الآن در خاورميانه هست از ايران و روم و امثال ذلك يعني شرق حجاز و غرب حجاز كلاً در اختيار حضرت امير بود عسلها را خيك خيك آن وقت شيشه كه نبود، مي‌آوردند حضرت فرمود خيلي خوش‌رنگي ولي من نمي‌دانم مزّه‌ات چطور است اگر قدري به ديگري دادم ممكن است سهمم را ببرم. چنين آدمي مي‌خواهد خب سخت است حالا سخت است معلوم شد سخت است آسمان را نگاه نكنيد نگوييم ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ﴾ يعني ولايت علي آن را كه به ما عرضه نكردند كه ما را همين عرضه كردند اين براي ما سخت است بنابراين آنها كه خيلي ناله مي‌كنند ضجّه مي‌كنند آنها كه خودشان را بدهكار مي‌دانند ما لااقل بفهميم بدهكاريم و ناله كنيم بلكه ببخشند اما وقتي طلبكار ببينيم بگوييم كه ما شأنمان اين بود با وجوهات شأن درست كنيم با شأن، وجوهات بيشتري مصرف كنيم يك تعامل متقابلي بين شأن و وجوهات و وجوهات و شرع باشد مشكل دارد ديگر. اينكه مي‌بينيد يك عدّه ضجّه مي‌زنند در نماز شب براي اينكه مي‌دانند آنكه وظيفه است نكردند مي‌گويند خدايا تو بايد ببخشي! به هر تقدير توقّع داشته باشيم كه فرشته‌ها به استقبال ما بيايند و سلام عرض كنند آن يك توقّع بي‌جايي است البته براي يك عدّه افراد خاص مي‌آيند. آن همه ملائكه ﴿الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ﴾ اين كم مقام نيست اين ملائكه هم جمع محلاّ به الف و لام است يعني همه ي مجموعه اين فرشته‌هايي كه مربوط به اين بخش‌اند همه‌شان صف مي‌بندند براي عرض ادب.

خب، فرمود: ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ﴾ تعهّدي كردند رعايت مي‌كنند تعهّد ديني كردند تعهّد اخلاقي كردند تعهّد اجتماعي كردند تعهّد سياسي كردند اينها را رعايت مي‌كنند، اگر اين كارها را كردند باز دوباره «ردّ العجز الي الصدر» است فرمود: ﴿وَالَّذِينَ هُمْ عَلَي صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ﴾ اينجا جمع آورد آنجا مفرد آورد آن ناظر به اصل جنس است اين ناظر به تمام نمازهاست يك وقت مي‌گويند نمازم دير شد نمازم قضا شد اين طور نيست اين محافظ صَلَوات است.

سوره ي مباركه ي «معارج» آنجا آمده كه اينها دائم‌الصلات‌اند آنجا طبق بعضي از رواياتي كه در كنزالدقائق و امثال ذلك آمده آنجا را بر ﴿الَّذِينَ هُمْ عَلَي صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ﴾ كه آيه ي 23 سوره ي مباركه ي «معارج» است آنجا مشخص كرده كه نماز مستحبّي مراد است هيچ كدام از اينها درصدد حصر نيستند اينها مثبتين‌اند هم ﴿عَلَي صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ﴾ واجب و مستحب را شامل مي‌شود منتها مصدا مستحب ذكر شده هم ﴿وَالَّذِينَ هُمْ عَلَي صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ﴾ واجب و مستحب هر دو را شامل مي‌شود منتها بر فريضه تطبيق شده به عنوان مصداق كامل. اين مواظب نماز جماعت است، مواظب نماز جمعه است، مواظب نماز شب است، مواظب نماز روز است، مواظب نمازهايش است اين نماز هم ﴿تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾ اين نماز هم ﴿يناجي ربه﴾ مناجات ربّ است.

درباره ي وجود مبارك پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) نقل شده است كه حضرت وقتي خسته مي‌شد اصلاً موقع ظهر به بلال مي‌گفت: «يا بلال أرِحْنا» ما مي‌خواهيم با دوستمان حرف بزنيم. خب اين آدم را راحت مي‌كند مشكلش اين است كه ما خيال كرديم اينجا ماندني هستيم (يك) و چون مرگ از يادمان رفته. بعضيها هم ـ معاذ الله ـ مرگ را پوسيدن مي‌دانند نه از پوست به در آمدن (اين دو) و خيال مي‌كنند مرگ آخر خط است. اگر طبق بيانات قرآني روشن شد كه انسان مرگ را مي‌ميراند و مرگ اول راه است و تمام مشكلات اساسي بعدالموت است خب اين مواظب كار خودش است ديگر. در جهنّم يك سؤال و جوابي بين مسئول ورودي جهنّم است با تبهكاران در آنجا در سوره ي مباركه ي «مدثّر» دارد كه اينها مُجرمين‌اند كه تبهكاران‌اند و اهل دوزخ‌اند از آ‌نها سؤال مي‌كنند ﴿مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ﴾ چطور شد مَسلكتان جهنّمي شد معبرتان عبورتان به اين طرف آمديد؟ ﴿قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ﴾ ما نمازخوان نبوديم (يك) ﴿وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ﴾ اين اختصاصي به زكات واجب ندارد زكات مستحب را هم مي‌گيرد ما اهل اين نبوديم ﴿وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضينَ﴾ خب مؤمن از لغو اِعراض مي‌كند اينها ﴿كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضينَ﴾ مؤمن ﴿الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ﴾ اينها مي‌گويند ﴿لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ﴾، مؤمن ﴿هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ﴾ اينها مي‌گويند ﴿وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ﴾ نه اهل تزكيه ي نفس‌اند نه اهل تزكيه به معني ايتاي زكات ﴿وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ ٭ حَتَّي أَتَانَا الْيَقِينُ﴾ در اين صورت فرمود: ﴿فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ﴾ بنابراين اگر كسي اين مجموعه‌اي كه در اول سوره ي مباركه ي «مؤمنون» داشت اين با فعل مضارع (يك) با كلمه ي «قد» (دو) از گوينده‌اي كه ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً﴾ (سه) صادر شده است ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ اگر كسي بعضي از اينها را داشت في‌الجمله داشت نه بالجمله به همان موقع به همان قسمت از عذاب الهي دور است از رحمت الهي برخوردار

وجود مبارك امام صادق نقل شده است كه خداي سبحان وقتي بهشت را خلق كرد فرمود: «تَكَلّمي» حرف بزن. بهشت حرف زد «قالت قد أفلح المؤمنون» حرف بهشت اين است، بهشت حرفش اين است يعني چه؟ يعني اينجا كسي مي‌آيد كه جزء مؤمنان باشد مؤمنان هم با همين وضع است حالا اين تمثيل است يا واقعيت است ما از او خبر نداريم ولي براي ما حجّت است يعني بهشت اگر بخواهد حرف بزند مي‌گويد ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ﴾

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo