< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

90/01/14

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ ﴿58﴾ لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ ﴿59﴾ ذلكَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ ﴿60﴾

 بعد از اينكه در آيه ي 56 فرمود: ﴿الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ يعني در صحنه ي قيامت مالكيّت مطلقِ خداي سبحان ظهور مي‌كند نه جا براي تمليكِ آزموني است (يك)، نه جايي براي مهلت دادن به ظالمان است كه ستم بكنند و قاسمانه مَلِك و مالك بشوند (دو)، پس آنچه در صحنه ي قيامت اتفاق مي‌افتد مِلك حقيقي است ﴿الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ چه اينكه درباره ي قيامت هم به عنوان نفي جنس فرمود: ﴿لاَ ظُلْمَ الْيَوْمَ﴾ يعني اليوم ديگر ظلمي نيست. آن كه قادر است به نام خداي سبحان كه منزّه از ظلم است ديگران هم كه عاجزند ﴿كُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ﴾ قدرت ظلم ندارند پس به عنوان نفي جنس، ظلم از كلّ صحنه ي قيامت نفي شده است ﴿لاَ ظُلْمَ الْيَوْمَ﴾ هر مِلك و مُلكي كه در قيامت حاصل بشود حق است ﴿الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾ آن‌گاه فرمود: ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ﴾ اينها بر اساس ايمان و كفر به نحو مطلق.

درباره ي خصوص افراد مهاجر و شهيد كه گروه خاصّي از اهل ايمان‌اند فرمود: ﴿وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا﴾ اول فرمود مُلكي كه در صحنه ي قيامت است حق است بعد فرمود مؤمنيني كه داراي اعمال صالح‌اند در جنّات نعيم‌اند آن‌گاه خواصّ از مؤمنان را كه مهاجران و شهدا باشند جداگانه نام مي‌برد فرمود: ﴿وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً﴾ در سوره ي مباركه ي «بقره» و همچنين در سوره ي مباركه ي «آل‌عمران» جريان شهدا را به نحو ويژه ذكر كرد فرمود: ﴿لاَ تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ﴾ در سوره ي «بقره» ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً﴾ در سوره ي «آل‌عمران» فرمود شهدا زنده‌اند از رزقِ خاص برخوردارند درباره ي مهاجران چنين تعبيري نيامده درباره ي خصوص شهدا آمده.

مهاجر و شهيد را در اين آيه كنار هم ذكر مي‌كند مي‌فرمايد آنها كه مهاجر في سبيل‌الله‌اند خواه شربتِ شهادت بنوشند خواه به طور مرگِ طبيعي بميرند اينها از رزقِ حَسن برخوردارند معلوم مي‌شود كه ذكر جريان مهاجر و شهيد بعد از ذكر مؤمناني كه داراي عمل صالح‌اند معلوم مي‌شود كه اينها يك حياتِ خاص دارند يك رزقِ مخصوص دارند يك مسكن ويژه، كسي كه مهاجر در راه خدا باشد خواه شربت شهادت بنوشد يا شهيد نشود داراي رزقِ حَسن است (يك)، مسكن طيّب و طاهر دارد (دو) و خداوند هم از او راضي است (سه)، فرمود: ﴿وَالَّذِينَ هَاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ﴾ اين گروه ﴿ثُمَّ قُتِلُوا﴾ نظير كساني كه در صدر اسلام از مكه به مدينه مهاجرت كردند بعد در جبهه‌هاي جنگ شركت كردند شربت شهادت نوشيدند يا نه، مهاجرت كردند و در جنگ شركت كردند ولي شهيد نشدند يا قبل از جنگ مُردند ﴿أَوْ مَاتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً﴾ معلوم مي‌شود يك رزقِ خاص است نظير آنچه در سوره ي مباركه ي «آل‌عمران» آمده است آيه ي 169 «آل‌عمران» ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ٭ فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ مشابه آنچه درباره ي شهدا آمده است درباره ي مهاجرين هم هست براي اينكه آنجا به عنوان رزقِ خاص ياد كرد اينجا هم به عنوان رزقِ حَسن آ‌نجا فرمود: ﴿فَرِحِينَ﴾ اينجا فرمود داخل در مسكني مي‌شوند كه به رضا مي‌رسند يعني ﴿فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ﴾ رضا و فَرَح و سرور اينها نزديك هم‌اند، بنابراين «لا تحسبن الذين مهاجرين أمواتا» بلكه اينها هم احياي‌اند ﴿عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ﴾.

مطلب ديگر از سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) هم به آن اشاره فرمودند اين است كه اين هشت آيه در قرآن كريم بي‌نظير است زيرا در پايان اين هشت آيه هر كدام از اينها دو اسم از اسماي حسناي خدا ذكر شده كه جمعاً مي‌شود شانزده اسم در اثناي اينها و همچنين در آيه ي نهم دو اسم ديگر با دو اسم قبلي ضميمه شده چهار اسم كه چهار اسم با اين شانزده اسم مي‌شود بيست اسم، بيست اسم از اسماي حسناي خداي سبحان در اين هشت آيه ي منسجم و در آن آيه‌اي كه همانند اينها منسجمِ با اينها نيست ولي مضمونش مطابق با اينهاست در بردارد.

بيست اسم از اسماي حسناي الهي در اين نُه آيه است اين هشت آيه را كه خيلي منسجم‌اند و ايشان فرمودند در قرآن بي‌نظير است ملاحظه بفرماييد اين آيات از 58 شروع مي‌شود تا 65 در آيه ي 58 دارد كه ﴿وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ در اينجا بنا بر اينكه «هو» هم از اسماي حق دارا باشد ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ است با ﴿هُوَ﴾ دوتا، 59 دارد ﴿إِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ﴾ 60 دارد كه ﴿لَعَفُوٌّ غَفُورٌ﴾ 61 دارد ﴿وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ﴾ 62 دارد كه ﴿وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ﴾ 63 دارد كه ﴿وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ﴾ 64 دارد كه ﴿وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ﴾ 65 دارد كه ﴿إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ﴾ اين هشت آيه هر كدام به دو اسم از اسماي حسنا مختوم‌اند كه جمعاً مي‌شود شانزده اسم. در آيه ي نهم دارد كه ﴿وَهُوَ الَّذِي أَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ﴾ كه «مُميت» و «مُحيي» هم از اسماي حسناي الهي هستند اين مي‌شود هجده اسم در اين اثنا هم ﴿أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾ چه اينكه در همي آيه آمده است كه خداي سبحان ﴿هُوَ الْحَقُّ﴾ و ﴿لَّهِ مُلْكُ السَّماوَاتِ﴾ هم هست جمعاً مي‌شود بيست اسم، اما آنچه منسجم است و مشابه ندارد همان هشت آيه‌اي است كه پايان هر كدام از آنها دو اسم از اسماي حسناي خداي سبحان است. به هر تقدير عظمت هجرت در همين بس كه فرمود كسي كه مهاجر في سبيل الله باشد خواه شهيد بشود خواه شهيد نشود از چند خصيصه برخوردار است يكي اينكه ﴿لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً﴾ ديگر اينكه ﴿لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ﴾ مسكنِ خوب به اينها عطا مي‌كنند مسكني كه باعث رضاي اينها باشد اينها راضي باشند.

سوره ي «حاقه» فرمود گروهي از مردان الهي وقتي وارد بهشت شدند آيه ي 21 سوره ي «حاقه» اين است كه ﴿فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ﴾ در يك زندگي كه رضايتمندانه او به سر مي‌برد وارد مي‌شود خب مسكني كه مرضيّ آنها باشد دارند، رزقِ حَسن هم كه دارند و آنچه را كه راه بخواهند برايشان حاصل است. در بحثهاي قبل هم داشتيم كه در بهشت تنها مسئله ي فرح و رضا مطرح نيست تنها مسئله ي ﴿وَلَهُم مَّا يَشْتَهُونَ﴾ مطرح نيست بلكه ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ﴾ هم مطرح است (يك)، ﴿وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾ هم مطرح است (دو)، يعني در بهشت يك سلسله چيزهايي است كه اينها نمي‌دانند و نمي‌فهمند تا آرزو كنند و در دعاها از خدا بخواهند. دعاي هر كسي به اندازه ي معرفت اوست هر كسي خدا را و بهشت را و اسماي حسناي الهي را به هر اندازه بشناسد در دعاها به همان اندازه خواسته دارد اما ذات اقدس الهي در اين بخشهاي قرآن فرمود در بهشت چيزهايي هست كه عقلِ كسي نمي‌رسد تا از ما بخواهد ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ﴾ اين هم نكره در سياق نفي است هيچ كسي نمي‌داند آنجا چه خبر است ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ﴾ در بخشهاي ديگر فرمود: ﴿لَهُم مَا يَشَاؤُونَ فِيهَا وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾ يعني هر چه بخواهند هست اين يك، چيزهايي هم هست كه اينها نمي‌خواهند از ما براي اينكه دركش را ندارند چند بار اين مثال ذكر مي‌شد كه هيچ گاه يك دامدار يا يك كشاورز يا پيشه‌ور عادي اين در دعاها در خواسته‌ها هرگز از خدا آرزو نمي‌كند اي كاش من نسخه ي خطّي تهذيب شيخ طوسي را مي‌داشتم او اصلاً شيخ طوسي نمي‌شناسد تهذيب نمي‌داند چيست تا از خدا بخواهد كه خدايا توفيقي بده من نسخه ي خطّي تهذيب شيخ طوسي را فراهم بكند اين در تمام مدّت عمر مكه هم برود، مدينه هم برود، دعا هم بكند اين دعا را نمي‌خواهد در شب قدر براي اينكه اصلاً اين چيزها را نمي‌فهمد خيلي از چيزهاست كه در ادراك ما نيست تا از خدا بخواهيم، بنابراين فرمود: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ﴾ (يك)، ﴿لَهُم مَا يَشَاؤُونَ فِيهَا وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾ (دو)، اين دوتا آيه مي‌فهماند كه نعمتهاي الهي بخشي از آن فوق ادراك همه ي ماهاست بنابراين آنچه در سوره ي «حاقه» آمده است ﴿فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ﴾ آنچه هم كه اينها مطرح است كه ﴿لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ﴾ اين دونِ آن ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ﴾ است، دون ﴿وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾ است ممكن است هم‌سطح ﴿لَهُم مَا يَشَاؤُونَ فِيهَا﴾ باشد اما دون ﴿وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾ است آن ﴿وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾ يعني فوق اراده ي اينها، چيزهايي هست كه اينها اصلاً نمي‌خواهند، نمي‌خواهند نه يعني مي‌فهمند و نمي‌خواهند خب اگر بفهمند يقيناً مي‌خواهند، بنابراين اين آيه آن مرحله ي عالي را نمي‌رساند اما حالا آن مرحله ي عاليه براي چه كسي است آن را خود ذات اقدس الهي مي‌داند.

 پرسش:؟پاسخ: ﴿وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾ يعني بيش از آرزوي آنها.

 پرسش:؟پاسخ: يعني آنچه را كه آنها مي‌خواهند كه ما به آنها مي‌دهيم، چيزهايي هم هست كه اصلاً آنها نمي‌خواهند از ما.

 پرسش:؟پاسخ: همان، فرمود ما به اينها خواهيم داد ديگر، درباره ي نعمت اينهاست اگر درك كسي ضعيف باشد به اندازه ي همان درك از خداي سبحان خواسته‌اي دارند.

رزقِ حسن براي اينهاست، پس هجرت آن عظمت را خواهد داشت كه تقريباً معادل شهادت است البته برخيها توفيق جمع بين هجرت و شهادت را دارند (يك)، برخيها توفيق شهادتِ دون الهجرة را دارند (دو)، برخيها توفيق هجرت دون الشهادت را دارند (سه)، درجات اين سه گروه يكسان نيست چه اينكه در آيه ي 56 هم كه فرمود: ﴿فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ﴾ همه ي مؤمناني كه داراي عملِ صالح‌اند كه يكسان نيستند هم ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ در قرآن كريم آمده است هم ﴿هُمْ دَرَجَاتٌ﴾ كه بالاتر از ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ است در قرآن كريم آمده است يكي در «انفال» است يكي در «آل‌عمران» اگر جامع اينها در آيه ي 56 آمده منافات ندارد كه برخيها بر بعضيها افضل باشند اينجا هم اگر شهيد و مهاجر كنار هم ذكر شدند معنايش اين نيست كه اينها همسان هم‌اند اينها از رزقِ حَسن برخوردارند منتها رزق حسن مراتبي دارد مسكني كه مورد رضا باشد آن هم مراتبي دارد.

 پرسش:؟پاسخ: نه، جامعش يكسان است مثل همان آيه ي 56 ديگر، در 56 فرمود: ﴿فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ به عنوان جمع ذكر كرد اينها ﴿فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ﴾ در حالي كه مراتب فراواني دارند غُرف مبنيه است شما در آيات غرف مبنيه ملاحظه بفرماييد رواياتي كه در ذيل اين آيات است نشان مي‌دهد كه كسي كه در غرفه ي بالاست مي‌تواند سَري به غرفه ي پاييني بزند حال آنها را بپرسد ولي كسي كه در غرفه ي پايين است نمي‌تواند برود بالا حال آنها را بپرسد به همان دليل كه در دنيا كسي نماز شب مي‌خواند كسي نمي‌خواند آن كه نماز شب مي‌خواند در غرفه ي بالاست سري هم به پايين مي‌زند اما كسي كه اهل تهجّد نبود فقط در غرفه ي پايين است ﴿غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ﴾ اين‌چنين نيست كه بالايي بتواند سري به پاييني بزند پاييني هم بتواند سري به بالايي بزند اين طور نيست درجاتشان محفوظ است، اگر اين‌چنين است حالا هم كه مسئله ي مهاجر و شهيد كنار هم ذكر كردند معنايش اين است كه جامع مشتركي دارند نه يعني در تمام مراتب اينها يكسان‌اند خب ﴿وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾.

مسئله ي رزق از افعال خداست (اين يك)، وقتي فعل خدا شد داخل در منطقه ي سوم است (دو)، منطقه ي اول و منطقه ي دوم منطقه ي ممنوعه بود يعني مقام ذات اقدس الهي منطقه ي ممنوعه بود كه احدي راه ندارد، منطقه ي صفات ذات كه عين ذات است اكتناهش هم منطقه ي ممنوعه است كسي راه ندارد مي‌ماند وجه‌الله، فعل‌الله، خَلق‌الله، رزق‌الله همه ي اينها افعال خداست فعل خدا هم وجودِ ممكن است گاهي خلق مي‌كند گاهي نمي‌كند، گاهي رزق مي‌كند گاهي نمي‌دهد، گاهي قبض مي‌كند گاهي بسط مي‌دهد اينها فعل خدا هستند فعل خدا كه شد مي‌شود ممكن، وقتي ممكن شد خداي سبحان هم به ديگران هم اجازه مي‌دهد اين كارها به دست آنها هم انجام بگيرد مثل اينكه به عيساي مسيح فرمود: ﴿وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونَ طَيْراً بِإِذْنِي﴾ عدّه‌اي خالق‌اند، عدّه‌اي رازق‌اند، عدّه‌اي فاصل‌اند، اما خيرالرازقين اوست، خيرالفاصلين اوست، خيرالخالقين اوست، أحسن‌الخالقين اوست براي اينكه خداي سبحان بالذات اين صفات را دارد اين فعل براي اوست بالاصاله دارد ديگران به افاضه ي الهي دارند به توجّه الهي دارند بالعرض دارند، بالتبع دارند، بالمجاز دارند با نقض همراه است با كمبود همراه است و مانند آن، لذا خدا خيرالرازقين است در جمع‌بنديهاي نهايي براي اينكه كسي خيال نكند كه ديگران هم رازق‌اند واقعاً و خدا هم رازق است واقعاً، در جمع‌بندي نهايي به صورت توحيد فصل مي‌كند ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾ كه معرفه بودن خبر با ذكر ضمير فصل به نام «هو» اين مفيد حصر است مسئله ي خلق هم همين طور است ﴿اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾ مسئله ي رزق هم اين‌چنين است مسئله ي فصل هم اين‌چنين است او خيرالفاصلين است بعد هم مي‌فرمايد: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾ آن افعالي كه به غير خدا اسناد مي‌دهند در آيات توحيدي جمع‌بندي مي‌كنند مي‌فرمايند بالاصاله همه ي اينها براي خداست ما آيه‌اي نداريم كه فعلي از افعال خدا را خداي سبحان به غير خود اسناد بدهد بعد جمع‌بندي نكند در همه ي جمع‌بنديها اگر فرمود: ﴿خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ يا ﴿أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾ در بخشهايي دارد كه ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعاً﴾ ديگران هر چه دارند بالأخره يا مظهرند يا افاضه ي الهي است يا تعبيرات ديگر بالأخره داده ي خداست. اينجا فرمود: ﴿لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ اين براي رزقشان.

رزق هم مستحضريد كه تنها خوردن و پوشيدن و نوشيدن و امثال ذلك نيست علم است، فهم است، حشر با انبيا و اولياست شعيب(سلام الله عليه) از نبوّت خود به عنوان رزق حسن ياد مي‌كند فرمود: ﴿رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً﴾ اينها جزء حَسَن است حشر با اوليا هم اين‌چنين است اين طور نيست كه تنها بهشت در همان ﴿أُكُلُهَا دَائِمٌ﴾ باشد. خب اين ﴿خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ است ﴿لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً﴾ كه اين «مُدْخَل» اسم مكان است نه مصدر ميمي ﴿مُّدْخَلاً﴾ كه ﴿يَرْضَوْنَهُ﴾ اينها راضي‌اند هر چه بخواهند در اين خانه هست در اين غُرف مبنيه هست بعد فرمود: ﴿وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ﴾ اينجا كه فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ﴾ ضمن اينكه پاداش آنها را ذكر مي‌كند تذكّر هم مي‌دهد كه اگر به شما جفايي شده است دوتا راه دارد يكي انتقام يكي عفو، شما در حوزه ي داخلتان يعني مسلمانها در حوزه ي داخل با دشمني بجنگيد نه با دشمن با اختلاف بجنگيد نه با مُختلِف، با مخالفت مبارزه كنيد نه با مخالف، نسبتهاي برون‌مرزي بيگانه كه حمله كرد.

بيان نوراني حضرت امير است كه فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ» سنگ را همان‌ جايي كه آمد برگردانيد اين طور نيست كه ستم‌پذير باشيد آن آياتي كه مي‌فرمايد در حوزه ي داخلي امّت اسلامي با مخالفت مبارزه كنيد نه با مخالف، با اختلاف مبارزه كنيد نه با مختلِف. فرمود: ﴿يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ﴾، ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ يعني فرمود سيّئه را دفع كن نه سيّء را، بدي را كينه را اختلاف را حل كن اين كار آساني هم نيست البته، اما نسبت به برون‌مرزي بيگانه حمله كرده است «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ» ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ﴾ براي همين است ديگر اينجا كه نفرمود با آنها مدارا كن فرمود: ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ﴾ اما در داخله ي حوزه ي اسلامي فرمود: ﴿وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ﴾ نه «السيّء» ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ آن سيّئه را براي اينكه ممكن است در آينده ي نزديك وليّ حَميم شما بشود. خب چون اين‌چنين است فرمود در داخله ي خودتان اگر كسي به شما ظلم كرده است مظهر خداي عليمِ حليم بشويد چرا؟ ﴿ذلكَ﴾ برهان مسئله اين است ﴿وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنصُرَنَّهُ اللَّهُ﴾ اول حِلم است و بردباري اگر نه، ديديد حلم و بردباري و گذشت اثر ندارد خواستيد انتقام بگيريد انتقامتان مجاز است و اگر دگربار آن شخص ظالمانه اقدام كرد خداي سبحان او را سرِ جايش مي‌نشاند ﴿ذلكَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ﴾ مستحضريد كه صنعت مشاكله و ازدواج از صنايع ادبي است مثل اينكه مي‌گويند ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ بنا بر اين تفسير معروف خب جزاي سيّئه حَسنه است سيّئه نيست يعني اگر كسي بدي را بخواهد كيفر بدهد انتقام بگيرد انتقامِ بدي، عدل است و عدل حَسنه است انتقامِ كسي كه كار زشت كرد اين انتقام زيباست انتقام كه زشت نيست اما اينكه گفته شد ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ اين بر اساس مشاكله است البته معناي ديگري هم براي اين آيه ذكر كردند. خب، در آنجا كه فرمود: ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ اين دومي حَسنه است چون عدل است و سيّئه نيست لكن بر اساس مشاكله گفته شد در سوره ي مباركه ي «نحل» كه بحثش گذشت در بخش پاياني سوره ي «نحل» آيه ي 126 اين‌چنين است فرمود: ﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ﴾ اگر خواستيد عِقاب بكنيد همان طوري كه دشمنِ شما، شما را عِقاب كرد شما هم به همان اندازه عِقاب بكنيد نه بيشتر خب دشمن كه عِقاب نكرد دشمن ظلم كرد آن كسي كه اول ستم مي‌كند ظلم است آن كه به عقب به دنبال او انتقام مي‌گيرد عقوبت مي‌كند اين عدل است دومي را مي‌گويند عِقاب كه عَقبِ اوّلي است ولي اوّلي را كه عِقاب نمي‌گويند كه.

سوره ي «نحل» فرمود: ﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ﴾ يعني اگر خواستيد عِقاب بكنيد ﴿فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ﴾ به همان اندازه كه آن شخص شما را عِقاب كرده و شما معاقَب شديد خب شما كه معاقب نبوديد شما مظلوم بوديد تعبير از ظلمِ ابتدايي به عِقاب بر اساس صنعت مشاكله و ازدواج است مثل ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ در بخشهاي ديگر از قرآ‌ن هم آمده است كه ﴿مَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَي عَلَيْكُمْ﴾ خب اين هم بر اساس صنعت مشاكله است اوّلي اعتدا كرده، تعدّي كرده، عداوت كرده، تجاوز كرده، دومي كه عدل است تجاوز نيست. فرمود: ﴿مَنِ اعْتَدَي عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا﴾ اين دومي كه اعتدا نيست دومي عدل است اما بر اساس صنعت مشاكله درباره ي دومي اعتدا ياد شده است خب گاهي درباره ي دومي اعتدا ياد مي‌شود گاهي درباره ي دومي عِقاب ياد مي‌شود كه مورد عِقاب آن شخص است نه آن ظلمِ ابتدايي عِقاب است نه اين كيفرِ ثانوي اعتدا، هم آن ظلم اوّلي ظلم است عِقاب نيست هم كيفرِ دومي عدل است اعتدا نيست لكن بر اساس صنعت مشاكله اين طور تعبير مي‌شود.

 پرسش:؟پاسخ: نه ديگر، بر فرض كسي كافر هم باشد كافر نمي‌گويد كه اگر كسي به ديگري ستم كرده يك سيلي زده آن ديگري هم دارد ستم مي‌كند شما اول عِقاب كردي كافر كه با لغت و ادبيات مخالف نيست.

 پرسش:؟پاسخ: نه، عِقاب يعني عِقاب، يعني اگر كسي كافر شد مي‌گويد شما سيلي به صورت ديگري زديد اين عِقاب است يعني با لغت مخالف است؟!

تعبير قرآ‌ن كريم اين است كه شما معاقب شديد به همان اندازه كه معاقب شديد عِقاب بكنيد خب كسي معاقب نشد اين ظلم كرده سيلي زده به صورت ديگري اين را كه نمي‌گويند عقاب كه، ولي صنعت مشاكله ايجاب مي‌كند كه تعبير به عِقاب بشود چه در پايان سوره ي مباركه ي «نحل» چه در اين آيه محلّ بحث فرمود: ﴿مَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ﴾ اين صنعت، صنعت مشاكله است خب. مستحضريد كه بسياري از اينها را خود قرآن كريم ارائه كرده شما مي‌بينيد بركت مغني و جامع و سيوطي به همان آيات و رواياتي است كه استشهاد كردند وگرنه عربِ قبل از اسلام قانون مدوّني نداشت نحو و صرف و معاني و بيان و بديعِ مدوّني نداشت اين قرآن آمده علوم ادبي را به همراه خود آورده مبادا كسي به اين فكر باشد كه يك شعر جاهلي پيدا كند تا قرآن را با آن حل كند نعم، اگر عربي بود، نژادي بود، تمدّني بود، يك قانون ادبي مدوّني بود مقبول بود بايد ما برابر آن بگوييم قرآن را بايد معنا كرد اما همه ي لطايف مغني را مي‌بينيد آيات تهيه كرده، همه ي لطايف جامي را مي‌بينيد آيات معيّن كرده اگر شما شواهد قرآني و روايي را از جامي و مغني و سيوطي برداريد ادبياتي نمي‌ماند بنابراين اين بزرگاني كه گفتند مثل سنايي و امثال سنايي كه «قرآن ز قرآن پُرس و بَس» همين است ما ضمن اينكه بايد به ادبيات رايج احترام بگذاريم بايد اينها را در پلّه‌هاي اوّلي بدانيم وقتي خود سياق و سِباق آيات اين هنر ادبي را به ما ياد مي‌دهد ما نبايد غفلت كنيم ادبيات را قرآن شكوفا كرده است و نهج‌البلاغه شكوفا كرده است خب، ﴿لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ ٭ ذلكَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ﴾ بعد به او ستم شده ﴿ثُمَّ بُغِيَ﴾ دوباره ستم شده ﴿لَيَنصُرَنَّهُ اللَّهُ﴾ شما در رواياتي كه ذيل اين آيات است حتماً ملاحظه فرموديد:

تفسير كنزالدقائق آمده وجود مبارك ابي‌ابراهيم امام كاظم(سلام الله عليه) از پدر بزرگوارش امام صادق(سلام الله عليهما) نقل مي‌كند كه پدرم امام باقر(سلام الله عليه) را مكرّر مي‌خواندند مي‌گفتند اين درباره ي حضرت امير(سلام الله عليه) است خب اين معنايش تطبيقِ مصداقي است نه تفسيرِ مفهومي، اگر تفسيرِ مفهومي باشد مفيد حصر است ديگر شامل شهداي كربلا و ساير شهدا نمي‌شود، اما وقتي تطبيقِ مصداقي باشد بله، خب يكي از مصاديق بارز اين آيه وجود مبارك حضرت امير است كه مظلوم شد يكي از مصاديقش هم شهداي جنگ بدر و احد و حنين‌اند يكي از مصاديقش هم شهداي كربلا هستند و مانند آن ﴿ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ﴾ اگر شما بخواهيد مظهر خداي سبحان بشويد درست است كه اگر انتقام گرفتيد منصوريد لكن اگر عفو كرديد اگر غفران كرديد بيش از آن منصور بودن از فيض الهي بهره مي‌بريد در همان سوره ي مباركه ي «نحل» آنجا دارد كه اگر كسي عِقاب كرده است پاداش خوبي دارد اما ﴿وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ﴾ آيه ي 126 سوره ي «نحل» همين بود كه خوانده شد آيه ي 127 اين است كه در همان ذيل آيه ي 126 دارد كه ﴿وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ﴾ صبر نصيب هر كس نيست صبر از بهترين فضايل است كه پاسخِ درخواستِ روزانه ي ماست ما در شبانه‌روز به خداي سبحان مي‌گوييم ﴿إِيِّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾ از تو كمك مي‌خواهيم خدا هم آدرس داد فرمود كمك مي‌خواهيد ﴿وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ هر مشكلي پيدا كرديد «خالصاً لوجه الله» دو ركعت نماز بخوان چيزي بخواه جواب مي‌گيري و صبر و استقامت و بردباري را از دست نده جواب مي‌گيري ﴿وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ بنابراين درست است كه ما روزانه و شبانه از خداي سبحان كمك مي‌خواهيم اما خدا هم كمك را آدرس داد كه كمكِ من كجاست صبر از بهترين فضايل و مهم‌ترين ذخيره‌هاي انسان است حالا صبرِ حوزوي يك طور است، صبرِ دانشگاهي يك طور است، صبرِ كسبه يك طور است و مانند آن خب.

 پرسش:؟پاسخ: براي اينكه زمينه فراهم بكند براي دعوت به عفو، چون در پايان مي‌خواهد بفرمايد: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ﴾ چون شما مي‌خواهيد عِقاب بكنيد مي‌توانيد، اما ولي بدانيد اين مطلبي كه ما مي‌گوييم حدّ مياني است نه حدّ نهايي، حدّ نهايي‌اش عفو است البته در حوزه ي داخل نه حوزه ي خارج الآن حوزه ي خارج وظيفه ي همه ي مسلمانهاي به پا خاسته آن است كه در برابر استكبار و صهيونيست بايستند اينجا ديگر جاي عفو نيست ببينيد اين يك طرف دستش روي ماشه ي بشركُشي است يك طرفش هم دهنش باز است از حقوق بشر دفاع مي‌كند خب اين را بايد خفه كرد ديگر اين را كه نمي‌شود گفت عفو كنيد كه اينجا جاي ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ﴾ است خب تو دستت روي ماشه است و مرتب داري آدم مي‌كشي از آن طرف هم دهنت باز است از حقوق بشر داري دفاع مي‌كني اينكه نمي‌شود آن براي داخل است.

بيان نوراني حضرت امير كه فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ» اين دشمن اگر حمله كرد بله فقط همين است چاره نيست ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ﴾ است اما در داخله ي حوزه ي اسلامي براي اينكه مسلمانها يك قدرت واحده پيدا كنند فوراً انتقام نگيرند جا براي عفو و گذشت هست. خب ﴿لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً﴾ آن، اين هم مسئله ي نصرت.

جريان رضوان الهي خداي سبحان از كسي راضي است و كسي را به عيشِ راضيه مي‌رساند و كسي را ﴿لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ﴾ مي‌رساند كه اين هم از خدا راضي باشد يعني به قضا و قَدَر الهي راضي باشد چون راضي به قضاي الهي است مرضيّ خداست و چون مرضيّ خداست ذات اقدس الهي اين همه نِعم را درباره ي او روا مي‌دارد، اگر ﴿رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً﴾ شد يا ﴿رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾ شد آن‌گاه ﴿لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ﴾ درباره ي مهاجرين اين طور است، درباره ي شهدا اين طور است حالا جمع بين هجرت و شهادت مي‌شود يا نشود به هر تقدير كسي وارد مسكنِ مرضي مي‌شود كه راضيتاً از دنيا برود اين‌چنين نيست كه كسي نسبت به قضا و قدر الهي بي‌مِهري بكند بعد هم ﴿لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ﴾ بشود اين طور نيست ذات اقدس الهي گاهي وعده مي‌دهد گاهي قسم مي‌خورد اين «لام»، «لام» قسم است ديگر يعني من قسم ياد مي‌كنم كه او را جايي ببريم كه خوشش بيايد خب اين براي همه ي افراد نيست شما ملاحظه فرموديد در آيه ي 56 آنجا فرمود: ﴿فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ﴾ اما حالا قسم ياد بكند تمام وعده‌هاي الهي حق است اما براي تثبيت مسئله، تسجيد مسئله سوگند ياد بكند كه نيست اما درباره ي مهاجرين اين كار را كرده، درباره ي شهدا اين كار را كرده فرمود آن هم «لام» در ﴿لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً﴾ بعد تعليل به ﴿وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾ هم «لام» ﴿لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً﴾ ديگر «واو» ذكر نكرده چيز جداگانه‌اي باشد تا عطف بشود كه عطف باعث تفهيم مغايرت بين معطوف و معطوف‌عليه است از آن سنخ نيست بدون «واو» عطف فرمود: ﴿لَيُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً يَرْضَوْنَهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ﴾ اگر كسي مظهر عليم و حليم شد راضي است به همه ي صحنه‌ها اين گذشته از رزقِ حَسن از مُدخَل كه رضاي او باشد بهره‌مند است.

سوره ي مباركه ي «اسراء» گذشت كه ﴿رَّبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ﴾ ورود و خروج بعضيها اين طور است اينها برخيها وارد دنيا كه مي‌شوند ﴿أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ﴾ است از دنيا كه خارج مي‌شوند ﴿أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ﴾ است اينها انبياي الهي‌اند، اولياي الهي‌اند افراد اوحدي اين طورند كه سالماً به دنيا مي‌آيند سالماً هم مي‌روند چه اينكه درباره ي حضرت مسيح آمده درباره ي حضرت يحيي آمده ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيّاً﴾ اينها نصيب هر كسي نيست، اما برخيها نه، حالا وارد حوزه مي‌خواهد بشود وارد دانشگاه بشود وارد كاري مي‌خواهد بشود بعد بازنشست بشود برخيها هستند كه ﴿أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ﴾ با يك اخلاص و نيّت پاكي وارد كاري شده بعد با امانت هم از آن كار خارج شده زمان بازنشستگي‌اش هم طيّب و طاهر بود اين ﴿أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ﴾ است ﴿أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ﴾ است ورودي و خروجي حوزه اين طور است ورودي و خروجي دانشگاه اين طور است بعضي ـ معاذ الله ـ سيّء الطرفين‌اند بعضي حَسَن الورودند و سيّء الخروج‌اند بعضي سيّءالورود و حسن‌الخروج‌اند با نيّت بد آمده بعد با نيّت خوب توبه كرده رفته أو بالعكس، اما اين طور نيست كه كسي در كلّ حيات حَسن‌الميلاد و حسن‌الوفات باشد كه ـ ان‌شاءالله ـ اميدواريم اين نصيب همه بشود.

 «و الحمد لله ربّ العالمين»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo