< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

89/10/15

بسم الله الرحمن الرحیم

(لاَ يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ هذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ (103) يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ (104) وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ (105) إِنَّ فِي هذَا لَبَلاَغاً لِقَوْمٍ عَابِدِينَ (106) وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ(107)

چون سورهي مباركهي«انبياء» در مكه نازل شد و عناصر محوري سوَر مكّي اصول دين است يعني توحيد و وحي و نبوّت و آنچه مشركان يا ملحدان را مغرور كرده است قدرت مادّي است ذات اقدس الهي هم با حكمت, هم با موعظه, هم با جدال احسن با اينها سخن گفته است چه در مسئله ي توحيد, چه در مسئله ي وحي و نبوّت و چه در مسئله ي معاد:

جريان معاد فرمود آن روز, روز فَزَعِ اكبر است در عين حال كه فزع اكبر است ذرّه‌اي به مؤمنان آسيب نمي‌رسد اينها در عالَم خودشان در كمال نشاط و فرح هستند اگر اولياي الهي (لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ) هستند در آن نشئه اين معنا ظهور مي‌كند با اينكه فزع اكبر دامنگير آن صحنه است اين (يَحْزُنُ) كه متعدّي است غير از «يَحزَنُ» است كه لازم است كه اولياي الهي (لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ) كه «يَفعلون» است اما اينجا «يَفعُل» است كه متعدّي است. خب، بعد فرمود فرشتگان با مؤمنان، با اولياي الهي برخورد كريمانه دارند كه شواهد چندگانه‌اش در بحث ديروز گذشت.

جريان استقرار معاد پيش‌درآمدي است كه مناسب با صدر سورهي مباركه ي«حج» است كه در پيش داريم در صدر سورهي «حج» فرمود: (يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْ‌ءٌ عَظِيمٌ) كم كم زمينه ي پيدايش معاد را دارند ذكر مي‌كنند اشراط‌الساعه را ذكر مي‌كنند يكي از جريان اشراط‌الساعه همين روايات رجعت بود كه علي‌بن‌ابراهيم نقل كرد يكي هم ظهور وجود مبارك وليّ‌عصر(ارواحنا فداه) است كه الآن در آيه بعد داريم كم كم صحنهي آسمان و زمين برچيده مي‌شود و صحنه ي قيامت گسترده مي‌شود فرمود براي اينكه صحنه ي قيامت گسترده بشود ما آسمان را جمع مي‌كنيم آن طوري كه سِجِل، كُتب را جمع مي‌كنند خب اين (هذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي) اين يوم چه روزي است؟ روزي كه آغازش از اينجا شروع مي‌شود (يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ) روزي كه ما آسمان را كه جنس است گاهي سماوات است گاهي سماء اين جنس است و همه ي سماوات را در برمي‌گيرد و اگر جايي سماء ذكر شد و اهلش ذكر نشد منظور آسمان و اهل آسمان است (يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ) روزي است كه ما آسمان را درهم مي‌پيچيم چطور در هم مي‌پيچيم؟ آن طوري كه سِجل مكتوبها را درهم مي‌پيچيد سِجل يعني طومار، طومار دوتا كار مي‌كند يكي اينكه اين كلماتي را كه در متن او نوشته شده اين را نگه مي‌دارد دوم اينكه وقتي پيچيده شد اين كلمات را از ديگران مستور نگه مي‌دارد در نوبتهاي قبل هم طيّ سِجل معنا شده است الآن اين صحفهي كاغذ مكتوب است و كلماتش ثابت هست ولي ديگران مي‌توانند ببينند اما وقتي ما لوله كرديم طِيّ يعني لوله كردن وقتي لوله كرديم اين كاغذ را ديگر كسي نمي‌داند كه در اين كاغذ چه نوشته است اين را مي‌گويند طيّ سِجل.

طيّ يعني درهم پيچيدن اين طوماري كه درست مي‌كنند يك پارچهي طولاني تهيه مي‌كنند عدّه‌اي كلماتي مي‌نويسند و امضا مي‌كنند اين كلمات محفوظ است امضا هم محفوظ است وقتي طومار را پيچيدند كسي نمي‌فهمد كه در اين طومار چه چيزي نوشته است و چه كساني امضا كرده‌اند سِجل يعني طومار اين يك وقت منشور است يك وقت مَطوي است، وقتي مَطوي باشد نه نوشته‌اش گُم مي‌شود نه كسي مي‌فهمد در آن چه چيزي نوشته است وقتي منشور باشد فقط نوشته‌اش محفوظ است الآن سماوات منشور است باز است تمام اين ستاره‌ها كه به منزلهي كلمات الهي‌اند، حروف الهي‌اند، نوشته‌هاي الهي‌اند كه (وَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلاَمٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ) كه بخشي از اينها در پايان سوره ي مباركه ي «كهف» گذشت (لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي) اينها همه كلمات الهي‌اند، كتاب الهي‌اند خب در اين مكتوبات، در اين فضايي كه كلمات الهي منشور است اين كلمات الآن منشور است و محفوظ ولي در هنگامي كه مي‌خواهد قيامت قيام كند بساط اينها برچيده مي‌شود ديگر «لا ارض و لا سماء». خب، تا اينجا روشن است اما مي‌فرمايد ما اين كلمات فراواني كه به نام ستاره‌هاست، منظومهي شمسي است اينها در سِجلي است كه ما جمع مي‌كنيم آن سِجل كجاست آن چيست؟

(يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ) آن طوري كه سِجل كلمات را جمع مي‌كند درهم مي‌پيچد ما آن طور موجودات آسمان را درهم مي‌پيچيم پس اراده ي ما به منزلهي طومار است اينها همه در متن اراده ي ما هستند ما وقتي اين اراده را جمع كرديم مثل اينكه اين طومار را درهم پيچيديم، اراده را باز كرديم مثل اينكه اين طومار را باز كرديم اينها به اراده ي الهي متّكي‌اند گاهي مي‌فرمايد اين پرنده‌ها را چه كسي در فضا نگه مي‌دارد (مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ) خداي سبحان اراده كرده است اين مرغ سنگين در آسمان بماند خب بماند، چطور اجرام ديگر كه سنگين‌اند بر اساس جاذبهي زمين جذب مي‌شوند و اين پرنده‌ها از فاصلهي هزار متري يا كمتر و بيشتر يا هزار كيلومتر همين طور در پرواز‌ند فرمود: (مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ) خب پس اينها چون در مقام سوم بحثيم ديگر يعني در افعال خدا كه ارادهي فعلي خداست اين ارادهي فعلي خدا به منزلهي بستر آن طومار است و الآن اينها در متنِ ارادهي الهي حضور دارند وقتي هم كه اراده را باز كرد اينها منشورند وقتي اراده را جمع كرد اينها مطوي‌اند فرمود خيلي براي ما مهم نيست گرچه نزد شما مهم است تاكنون كه جريان منظومه ي شمسي و كُرات آسماني كشف نشده همه‌اش فرمود: (فَلاَ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ ٭ وَمَا لاَ تُبْصِرُونَ) با اختراع دهها تلسكوپ قوي باز خيلي از اينها زير پوشش مجموعه ي (لاَ تُبْصِرُونَ) است يعني هنوز علم بشر نتوانست اجرام سماوي را احصاء كند. بسيار خب، تازه بر فرض هم احصاء كند در سورهي مباركهي «فصلت» و امثال «فصلت» فرمود اصل اينها يك مُشت دود بود (ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَهِيَ دُخَانٌ) ما اين يك مشت دود را كرديم راه شيري هزارها ستاره درست كرديم، هزارها شمس و قمر درست كرديم خب اگر دخانِ خفه‌كننده از اين دخانِ خفه‌كننده شمس و قمر مي‌سازد دوباره بساطش را جمع مي‌كند اين طور نيست كه اينها را ديگر از برليان ساخته باشد كه از پرنيان ساخته باشد كه فرمود: (ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَهِيَ دُخَانٌ) بعد (فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ) آن را به مصابيح تعبير كرديم، راه شيري درست كرديم، صدها ستاره درست كرديم همين يك مُشت دود را خب بعد هم بساطش را جمع مي‌كنيم اين است كه مي‌فرمايد شما اينها را نمي‌فهميد چه رسد به مسائل روح و مجرّدات روح (وَمَا أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلاً) آنجاها كه دسترسي‌تان بسيار ضعيف است اينها كه امر مادي است و با تجربه‌هاي بشري مي‌شود اين را شناخت كه مانديد در آن (فَلاَ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ ٭ وَمَا لاَ تُبْصِرُونَ) اما آن معنويات حساب ديگر است بنابراين الآن اينها در بستري‌اند به نام اراده ي حق اين اراده صفتِ فعل است و صفت فعل عين مراد است نه عين مريد تغييرپذير است تحوّل‌پذير است و مانند آ‌ن، فرمود ما روزي كه اراده كرديم بساط اينها را جمع بكنيم جمع مي‌كنيم حالا اينها را كه جمع كرديم چه كار مي‌كنيم؟ دوباره نشرشان مي‌دهيم دوباره اينها را باز مي‌كنيم شما را دوباره زنده مي‌كنيم براي اينكه به هدفتان برسيد (يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ) خب سِجل طاوي است ما هم طاوي هستيم، سجل طي مي‌كند ما هم طي مي‌كنيم، سِجل مَطوي دارد ما هم مطوي داريم مطويّ سجل كلمات مكتوبه است مطوي ما اين ستاره‌ها و شمس و قمرند اينها كلمات ما هستند. سِجل بستر است اراده ي ما بستر است، سِجل طاوي است ما با اراده ي فعلي طاوي اين مطويّاتيم (يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ) خب بعد چه كار مي‌كنيم يعني بساط شما را برمي‌چينيم كه هدف آن است كه ما اين سماوات را بگسترانيم بعد درهم بپيچيم يا نه، درهم بپيچيم كه دوباره بازسازي كنيم و نوسازي كنيم و همه‌تان را احيا كنيم و طوري دوباره شما را بيافرينيم و آسمان و زميني خلق كنيم كه از زوال مصون باشد فرمود ما اين كار را كرديم زمينه است (كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ) اين (أَوَّلَ خَلْقٍ) ناظر به «أول ما خلق الله نوري» يا «نور نبيّنا» آن نيست بار اول شما را آفريديم الآن هم شما را اعاده مي‌كنيم براي ما بسيار سهل است كسي كه با اراده كار مي‌كند.

بيانات نوراني حضرت امير است در نهج‌البلاغه كه فرمود او «فاعلٌ لا بالحركة» اگر فاعلِ لا بالحركه است خسته نمي‌شود چون در قرآن كريم فرمود: (أَفَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ) اگر كسي با حركت دست و پا و ابزار بخواهد كار كند بالأخره خسته مي‌شود اما اگر كسي با اراده خواست كار بكند ديگر خسته نمي‌شود كه الآن شما در فضاي ذهنتان يك قطره آب ايجاد كنيد يك، اقيانوس كبير هم تصوّر كنيد دو، هر دو براي شما سهل است اين طور نيست كه حالا يكي آسان باشد يكي آسان‌تر يا يكي سخت باشد يكي سخت‌تر با اينكه انسان بشر است فرمود: «فاعلٌ لا بالحركة» نه اينكه كاري براي خدا آسان است كاري آسان‌تر، آسان و آسان‌تر فرض ندارد نسبت به فاعلي كه با اراده كار مي‌كند يك، و قدرتش هم نامتناهي است دو، لذا آن آياتي كه دارد جريان معاد براي خدا آسان‌تر از مبدأ است فوراً استدراك كرده فرمود اين را ما براي فهم شما گفتيم وگرنه (لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلَي) اين سخن، سخن باطلي است كه ما بگوييم يكي براي خدا آسان است يكي آسان‌تر اگر يك وقت گفتيم (وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ) فوراً گفتيم (وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلَي) اين براي اينكه شما بفهميد وگرنه اگر قدرت نامتناهي بود يك، با اراده كار كرد دو، فرقي ندارد كه يك نَم را تصوّر كني يا اقيانوس را، فرض ندارد نه اينكه آن مفروض محال است خود اين فرض محال است. فرمود همان طوري كه اوّلين بار خلق كرديم دوباره هم خلق مي‌كنيم ما بنايمان بر اين نيست كه بساط اينها را برچينيم و عالم تمام بشود و بشود پوچ بناي ما بر نوسازي است اين كهنه‌ها را برمي‌داريم نو مي‌آوريم نه اينكه بنايمان بر اين باشد كه بساط اينها را برچينيم (كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ) همان را ما برمي‌گردانيم اين (وَعْداً عَلَيْنَا) وعده‌اي است الهي و هرگز تخلّف نمي‌كنيم چون (إِنَّ اللّهَ لاَ يُخْلِفُ الْمِيعَادَ) و خداي مُخلِف وَعْد نيست، مُخلِف ميعاد نيست، خُلف وعده قبيح است صدور قبيح از خدا محال است بعد هم به صورت جمله ي اسميه با تأكيد فرمود: (إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ) ما يقيناً اين كار را مي‌كنيم.

جريان وعدهي الهي آيات فراواني است كه گاهي از قبض زمين سخن مي‌گويد گاهي از طيّ آسمانها فرمود: (وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ) حالا ـ ان‌شاءالله ـ اگر به آنجا رسيديم شايد اين نكته بازگو بشود كه چرا درباره ي زمين سخن از قبض است و درباره ي آسمان سخن از طِي، در سورهي مباركهي «زمر» آيهي67 اين است فرمود: (وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ) بعضي از مسائل است كه از نظر معرفتي بين دنيا و آخرت فرق است بعضي از مسائل است كه نه، نه تنها از نظر معرفتي و علمي بلكه از نظر عيني فرق است آنها كه از نظر معرفتي و علمي فرق است اينكه فرمود: (وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ) خب ما آن روز مي‌فهميم تمام كارها تحت تدبير خدا بود به ديگري نبايد اِسناد داد مگر ديگري ابزار و وسايل كارند چه در دنيا چه در برزخ چه در قيامت «والأمر كله لله سبحانه و تعالي» منتها آن روز مي‌فهميم كه (لاَ تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً) آن روز مي‌فهميم «والملك يومئذ لله» آن روز مي‌فهميم (وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ) كه مطالب اين آيات ظرف ظهورش قيامت است نه ظرف حدوث، الآن هم هست براي خداي سبحان. بعضي از امور است كه اصلاً ظرف حدوثش ظرف وجودش قيامت است مثل برچيدن مسئله ي زمين، قبض زمين، درهم پيچيدن آسمانها در آيه ي 67 سورهي مباركه ي «زمر» فرمود: (وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَي عَمَّا يُشْرِكُونَ) خداي سبحان نه يك دست دارد نه دو دست او منزّه از دست است منزّه از جارحه است اما اينكه گفته شد يَمين در روايات ما هم هست كه «كلتا يديه يمين» درباره ي وجود مبارك ابي‌ابراهيم امام كاظم(سلام الله عليه) كه يكي از مظاهر تامّه ي الهي است آنجا هم درباره ي حضرت كاظم(سلام الله عليه) آمده است كه «كلتا يديه يمين» هر دو دست وجود مبارك أبي‌ابراهيم يمين است .

بخش سوم رواياتي كه دربارهي مؤمن است كه مؤمن «كلتا يديه يمين» تازه مؤمنينِ متوسط آنها كه اصحاب يمين‌اند دست راستشان راست است دست چپشان هم راست براي اينكه اينها با دست چپ و راست با هر دو طرف كار يُمن و بركت و ميمون انجام مي‌دهند اما آنها كه منافق‌اند و يا كافرند و امثال ذلك دست چپشان چپ است دست راستشان هم چپ اينها اصحاب مشئمه‌اند هر دو دستشان چپ است اين طور نيست كه يك دستشان يُمن داشته باشد يك دستشان نداشته باشد كه و اگر يسار را يسار گفتند نه يعني چپ براي اينكه تبرّكي است كه يُسر و بركت اين كار انجام مي‌گيرد لذا شما مي‌بينيد در هنگام غَسْل دست راست، شستن دست راست در هنگام وضو مؤمن در هنگام وضو در هنگام شستن دست راست عرض مي‌كند خدايا! نامه ي من را در دست راست من قرار بده و بهشت را در يسار من «والخُلد في يساري» نه يعني چپ, يعني با يُسر و بركت به من عطا بكن.

سرّ نامگذاري دست چپ به يسار براي آن است كه خداي سبحان اين دست را براي يُسر و تَيسير و آسان كردنِ كار يمين انجام داده است چون مؤمن «كِلتا يديه يمين» اگر كسي واقعاً اصحاب ميمنه شد اين طور است. به هر تقدير اول درباره ي خداي سبحان كه مقام فعل اوست بازگو شده «كلتا يدي ربّي يمين» درباره ي حضرت ابي‌ابراهيم هم كه آمده درباره ي ائمه ديگر هم يقيناً هست ولي حالا ما آنكه در ذهنمان هست درباره ي وجود مبارك امام كاظم(سلام الله عليه) است و درباره ي مؤمنين هم هست مؤمن «كلتا يديه يمين» خب.

خب, اگر بنا بود استفاده بكنند ديگر بشر مجبور بود مطيع باشد اين قدرت را قبل از اين عالَم استفاده كردند يك, بعد از اين عالم استفاده مي‌كنند دو, در اين عالم هنگام ضرورت يعني معجزه استفاده مي‌كردند سه, اگر آن قدرت محلّ استفاده قرار مي‌گرفت بشر مجبور بود در اطاعت, اين بيان نوراني پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة والثناء) كه فرمود: «إنّما أقضي بينكم بالبيّنات والأيمان» همين است اگر اينها بنا بود برابر علم غيب عمل بكنند كه همه از ترس از گناه فاصله مي‌گرفتند ديگر مي‌شود مجبور فرمودند ما در دنيا برابر آن قدرتِ غيبي و علمِ غيبي و مانند آن عمل نمي‌كنيم اين را وجود مبارك پيغمبر فرمود ديگر با اينكه عَرض اعمال هست با اينكه هر علمي انجام بدهيم (قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ) هر كاري انجام بدهيم حضرت مي‌بيند ولي بنا بر اين نيست كه آنها با علمِ غيب محكمه را اداره كنند, با علم غيب جامعه را اداره كنند اگر آ‌ن بود بشر مي‌شد مجبور ديگر. خب, بنابراين فرمود: (وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَي عَمَّا يُشْرِكُونَ) اين در سورهي مباركهي «زمر» هست او منزّه از هر نقص است, مبرّاي از هر عيب است, شريك ندارد و مانند آ‌ن, پس بنابراين صحنهي زمين در قبضهي اوست, صحنه ي سماوات مَطوي اوست كلّ اين صحنه براي بازسازي تغيير و تبديل‌پذيرند كه در سورهي مباركهي «ابراهيم» بحثش گذشت فرمود: (يَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ) يعني «تبدلّ السماوات غير السماوات» اين صحنه عوض مي‌شود, صحنهي زمين عوض مي‌شود, صحنه ي آسمان عوض مي‌شود و دوباره بشر به حالت اوّلي‌اش برمي‌گردد يعني خلقتي كه داشت نه به آن حالت اوّلي كه معدوم بود (هَلْ أَتَي عَلَي الْإِنسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ) كه (لَمْ يَكُن شَيْئاً مَذْكُوراً) به آنجا برنمي‌گردد چون آنجا ديگر معاد نيست معادِ مصطلح نيست كه بهشت و جهنم را به همراه داشته باشد هر كسي در برابر اعمالش مسئول باشد معاد به طرف الله است با حيث وجود مناسب آنجا نه اينكه به مخزن الهي برمي‌گردد كه ديگر سخن از جزا نباشد, كيفر نباشد و امثال ذلك نباشد. خب, همان طوري كه بار اول خداي سبحان آفريد براي بارهاي بعدي هم مي‌آفريند بدون اينكه هيچ نقصي دربارهي ذات اقدس الهي داشته باشد.

سورهي مباركهي «روم» آيهي 25 به بعد بخشي از اين آيات اين‌چنين ذكر مي‌كند مي‌فرمايد: (وَمِنْ آيَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّماءُ وَالْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذَا دَعَاكُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذَا أَنتُمْ تَخْرُجُونَ) وقتي شما را خواند از زمين بيرون مي‌آييد (وَلَهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلٌّ لَّهُ قَانِتُونَ ٭ وَهُوَ الَّذِي يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَي) فرمود بدأ پيدايش, آغاز خلقت به دستور خداي سبحان است بعد از مرگ دوباره اينها را احيا مي‌كند بعد فرمود اين دوباره احيا كردن نسبت به خداي سبحان آسان‌تر است (وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ) فوراً استدراك كرد فرمود اين براي فهمِ شما ما گفتيم كه شما زودتر باور كنيد وگرنه (وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَي) وصفِ اعلا براي اوست او منزّه از آن است كه يك كار براي او آسان باشد يك كار براي او آسان‌تر, اگر قدرت نامتناهي است و اگر با اراده كار مي‌كند فرض ندارد كه يكي آسان باشد يكي آسان‌تر چون دوتا كار را خداي سبحان در بحثهاي قبل هم داشتيم در قرآن كريم ذكر مي‌كند كه يكي آسان‌ترين كارهاي عالم است و يكي هم دشوارترين كارهاي عالم هر دو را مي‌فرمايد براي خدا آسان است آنكه آسان‌ترين كار عالَم است قبضِ سايه است الآن ما كه داريم راه مي‌رويم اين سايه به تبع ما دارد راه مي‌آيد باري روي دوش ما نيست گاهي سايه ما كم مي‌شود گاهي زياد مي‌شود گاهي از بين مي‌رود گاهي ممتد پيدا مي‌كند همراه ما دارد مي‌آيد ما باري روي دوش ما نيست اگر سايه را كم كرديم, اضافه كرديم, نفع كرديم چيزي بر رنج ما افزوده نمي‌شود اين براي سايه, قبض سايه فرمود: (أَلَمْ تَرَ إِلَي رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ) و اين (ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلاً ٭ ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضاً يَسِيراً) كه اگر (يَسِيراً) در برابر «أسيراً» باشد نه (يَسِيراً) يعني تدريجاً, ما اين سايه را به آساني جمع مي‌كنيم.

دربارهي حشر اكبر فرمود: (ذلِكَ حَشْرٌ عَلَيْنَا يَسِيرٌ) خب از حشر يعني نوسازي كلّ جهان دشوارتر چيزي نيست يعني كلّ عالم را به هم بزند بعد كلّ عالم را بسازد ديگر از اين سنگين‌تر فرضي ندارد كه فرمود: (ذلِكَ حَشْرٌ عَلَيْنَا يَسِيرٌ) خب, از جمع سايه آسان‌تر فرضي ندارد و از دشواري جمع كردن بساط عالَم و بازسازي مجدّد كلّ جهان هم فرض ندارد فرمود هر دو نزد ما آسان است لذا در اين بخش كه فرمود معاد آسان‌تر از مبدأ است فرمود: (وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَي) مبادا خيال كنيد اين براي آن است كه واقعاً بعضي از كارها آسان است بعضي از كارها آسان‌تر براي اينكه شما زودتر تصديق كنيد شما كه مي‌گوييد (ءَإِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً ءَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ) شما كه مي‌گوييد (مَن يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ) شما زودتر تصديق كنيد (قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ) خب آن‌كه هيچ نبود به اين صورت در آورد الآن كه همه چيزش موجود است روح كه از بين نرفته بدنش هم كه متفرّق شد شما براي چه نگرانيد لذا فرمود: (وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَي فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ).

بله ممكن است همان طوري كه ما الآن جزء هشتمين عالميم در آن رواياتي كه مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) نقل كرده و آدمي كه ما فرزندان آن آدميم هزارمين آدمي است كه او را هم باز مرحوم صدوق از وجود مبارك حضرت نقل كرده نه حساب يك ميليارد و صد ميليارد و هزار ميليارد سال مي‌تواند رقم بزند نه حرفهاي ناسخ‌التواريخ اگر آمدند كه دايناسوري پيدا شده كه ما هزار ميليارد سال قبل مثلاً زمين اين طور بوده ما هيچ دليل نداريم بر نفي او كاملاً هم قبول مي‌كنيم اگر علمي باشد نه فرضيه اينكه مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) نقل كرده در باب ألف فرمود هزار آدم گذشت شما فرزندان آخرين آدميد كه هزارمين آدم است خب بعد هم خداي سبحان دوباره بساط را خلق مي‌كند ما كه رفتيم يك عدّه ي ديگر مي‌آورد ديگر, بنابراين اين‌چنين نيست كه حالا عمر عالم محدود باشد سماوات و الأرض محدود باشد ما در اين مجموعه ي فعلي هستيم قبل از ما هم آدم بود, آدم بود, انبيايي بودند, اوليايي بودند بعد از ما هم خواهند آمد ديگر روشن نيست كه فيض خدا قطع بشود كه ولي ما در اين مجموعه كه هستيم داريم مي‌رويم به جايي ممكن است به جايي برسيم كه همه ي گذشته‌ها را آنجا ببينيم آنجا جاي جمع است ديگر نه تنها آنكه در سورهي مباركهي «واقعه» آمده (إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ) معلوم نيست كه فقط اوّلين و آخرين فرزندان اين آدم باشد كه ممكن است كه اولين و آخرين آنچه در جهان گذشته است همه در يك صحنه جمع بشوند آن صحنه كه ديگر صحنه ي ابديّت است و صحنه ي «لا يتناهي» است جا هم دارد مزاحمتي هم در كار نيست ممكن است آن را در بربگيرد ولي ما مسئول نشئه ي خودمانيم.

آن هم همين طور ديگر براي اينكه آن روح مطهّرش براي اوّلي و آخري مي‌تواند حجّت باشد اگر كسي صادر اول شد اين طور است ديگر حالا بدنِ عنصري آن حضرت نصيب ما شد و فيض ما شد و اگر موجودي صادر اول شد بدأ و ختم را در برمي‌گيرد ديگر.

خب, در سوره ي مباركه ي «روم» فرمود: (وَهُوَ الَّذِي يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ) اما (وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَي) وصف اعلا براي اوست مبادا خيال كنيد اين به پا كردن قيامت براي او آسان‌تر است (فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ) بعد حالا در بعدش در آيه ي 28 همان سوره ي «روم» دارد كه (ضَرَبَ لَكُم مَثَلاً مِنْ أَنفُسِكُمْ هَل لَكُم مِن مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم) در بحثهاي قبل هم داشتيم كه در قرآن هيچ مطلبي نيست كه افراد ساده نفهمند هر مطلبي كه در قرآن كريم هست تمام مردم عالَم مي‌توانند آن را بفهمند با اينكه در قرآن آياتي است كه حكما واقعاً در آن ماندند همان مطلبي كه حكما در آ‌ن ماندند آن را قرآن كريم در سور‌ه‌اي ديگر در آيه‌اي ديگر به صورت قصّه به صورت مَثل رقيق مي‌كند, رقيق مي‌كند, رقيق مي‌كند پايين مي‌آورد تا در دسترس فهم توده ي مردم قرار بگيرد اين مَثل, مثل زدنها براي همين است آن مُمثّل كه معقول است آن‌قدر آن را پايين مي‌آورد تا در دسترس مَثل خاصيّتش همين است ديگر در دسترس فهم مخاطب قرار بگيرد مسئله ي معاد اين طور است, مسئله ي روح اين طور است, وحي و نبوّت اين طور است, بطلان شريك اين طور است و مانند آن خب.فعلاً يعني آنچه هست اما غير متناهي لا يَقَف فيه است ديگر مثل ابديّتِ بهشت, ابديّت بهشت نامتناهي است منتها نامتناهي لا يَقف فيه يعني به جايي نمي‌رسيم كه بگويند ايست. بنابراين اگر ذات اقدس الهي اراده‌اش نامتناهي است كارِ نامتناهي كم و زياد برنمي‌دارد تفاوت برنمي‌دارد خب.

صحنهي قيامت با اين طليعه شروع مي‌شود که در سورهي مباركهي «فصلت» هست كه جلوي اين افراد مرعوب را بگيريد كه مبادا شمس و قمر براي شما گيرايي داشته باشد يك مُشت دود بود بعد هم بساطش را دود مي‌كنيم اين‌چنين نيست خيليها كه مثلاً گرفتار طبيعت‌اند و مانند آن بساطشان را جمع كرد. بعد فرمود ما در طليعه ي آن كار ظهور وجود مبارك حضرت وليّ عصر(ارواحنا فداه) را مژده دادند فرمود قبل از اينكه قيامت قيام بكند ما در همين دنيا هم بساط ظالمين را جمع مي‌كنيم يك چند روزي به اينها نوبت داديم بعد اين طور نيست كه عالم حساب و كتابي نداشته باشد در هر مقطع تاريخي آن دقيقه ي نود (وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ) است اين طور نيست كه (وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ) يعني عالم هرج و مرج باشد فقط در قيامت (وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ) در هر مقطع تاريخي كه اين برنامه بخواهد به دقيقه ي نود برسد معلوم مي‌شود حق با چه كسي است اين اصل كلي است اين‌چنين نيست كه روشن نشود آن‌قدر بيّنات الهي شفاف و روشن است كه در هر مقطعي بالأخره حق را روشن مي‌كند و اين قدرت غيبي حق است فرمود در جريان دنيا هم همين طور است در جريان دنيا خب اين فراعنه مصر نظير نمارده اين نمرود را هم گفتند مثل فرعون لقب پادشاه آن منطقه بود كه وجود مبارك حضرت ابراهيم مبتلا بود قسمت شامات آنها مي‌گفتند نمرود براي مصر را مي‌گفتند فرعون وجود مبارك حضرت ابراهيم با نمرود روبه‌رو بود وجود مبارك حضرت موسي با فرعون بدون هيچ وسيله ي مادّي اين بني‌اسرائيل با دست خالي پيروز شدند فرمود اين يك اصل كلي است اين طور نيست كه حالا ما به خيليها ميدان بدهيم آنها كه «اكثر فيه الفساد» آنها كه طغيان كردند ما بساط اينها را جمع كرديم (فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ), (فَغَشِيَهُم مِنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ) اينها را ريختيم در دريا در جريان مصر فرعون گفت (أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِن تَحْتِي) فرمود ما اين را جمع كرديم خبرش كرديم فرمود در جريان وجود مبارك حضرت وليّ عصر(سلام الله عليه) هم همين طور است ما كه نوشتيم ما برنامه‌ريزي كرديم (وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ) حالا گفتند «ذكر» تورات موساي كليم است يك, گفتند «ذكر» جنس است منظور جميع صحف الهي و كتب آسماني است دو, چه عهد ذهني باشد كه به تورات برگردد نزد بعضيها چه جنس باشد كه مطلق كتاب باشد جزء حرفهايي است كه (مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ) است جزء شريعت و منهاج نيست كه (لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً) اين جزء محدوده ي (مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ) است قبلاً هم ملاحظه فرموديد در محدوده‌اي سخن از آن است كه قبلي كه آمده بشارت مي‌دهد نسبت به بعدي, بعدي كه آمدي مي‌گويد هر چه كه قبلي گفته درست است اما آنجا كه (لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً) آ‌ن مسائل فرعي و جزئي فقهي است كه سخن از ناسخ و منسوخ است كه شما چند ركعت نماز بخوانيد آنها چند ركعت نماز بخوانند شما چه موقع روزه بگيريد آنها چه موقع روزه بگيريد اينها فرق مي‌كند اما خطوط كلي جهان‌بيني و وحي و نبوّت و توحيد و امامت و (وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ) بودن اينها كه به شريعت و منهاج برنمي‌گردد اينها به اصول برمي‌گردد فرمود ما در تورات گفتيم در زبور گفتيم در كتابهاي انبيا گفتيم بالأخره زمين صاحبي دارد (وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ) اين اصل كلي را كه چه؟ (أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ) در سورهي مباركهي «قصص» هم گذشت (وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ) اين (نُرِيدُ) را به صورت فعل متكلّم مع‌الغير با فعل مضارع ياد كرده كه مفيد استمرار است يعني ما هميشه اين كار را مي‌كنيم يك چند صباحي به يك عدّه مهلت مي‌دهيم بعد بساط آنها را جمع مي‌كنيم.

سورهي «اعراف» آيهي 137 به اين صورت است (وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ) ساليان متمادي اينها مستضعف بودند يعني مستضعف في الأرض بودند آنجا كه دارد (وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ) گفتند اينجا مفهوم دارد براي اينكه اينها جزء عظيمهاي سماوات و ملكوت بودند منتها في الأرض مستضعف بودند نظير آن روايت نوراني كه مرحوم كليني نقل كرد كه اگر كسي براي رضاي خدا عالِم بشود, براي رضاي خدا به علمش عمل بكند, براي رضاي خدا علمِ آموخته را به ديگري منتقل كند «مَن تعلّم العلم و عَمل به و علّمه لله» اين «لله» به عنوان مفعول واسطه به نحو تنازع به هر سه مي‌خورد يعني «أ تعلّم لله, عَمِل لله, علّم لله, دُعي في ملكوت السماوات عظيما» اين مي‌شود آيت الله عظما بقيه ديگر حرف است فرمود مي‌خواهي آيت الله عظما بشوي براي رضاي خدا درس بخوان, براي رضاي خدا عمل بكن, براي رضاي خدا به مستمعينت در مسجد برسان آيت الله عظماي نزد فرشتگاني اين است كه ارزش دارد بقيه ديگر بقيه است فرمود: (كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ) ساليان متمادي اينها مستضعف بودند ما چه كار كرديم (وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُوا يُسْتَضْعَفُونَ) چه كار كرديم چه به آ‌نها ارث داديم آنها از ما ارث بردند چه چيزي را؟ (مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا) حالا مشرق و مغرب كلّ زمين اين درباره ي وقايع گوناگون تاريخ است يا مشارق و مغارب همان منطقه ي خاورميانه يا بخش از خاصّي از مصر اگر مربوط به خصوص بني‌اسرائيل باشد (وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَي عَلَي بَنِي إِسْرَائِيلَ بِمَا صَبَرُوا وَدَمَّرْنَا مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا كَانُوا يَعْرِشُونَ) آنها را تَدمير كرديم به هلاكت رسانديم بنابراين (وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ) معنايش اين نيست كه در پايان جمع‌بندي كه بخواهيم بكنيم در قيامت (وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ) عالم دنيا هم حسابي دارد, نظمي دارد, كتابي دارد در هر مقطع تاريخي پايانش به سود مردان باتقواست در اينجا هم فرمود براي امّت اسلامي ما اين را رقم زديم (وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ) وجود مبارك حضرت روايات فراواني از ائمه(عليهم السلام) به مناسبتهاي فراواني در ذيل آيات آمده در سورهي مباركهي «حديد» كه (اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا) گفتند اين زمين مُرده است زميني كه عدلِ مَهدوي در آن نيست مُرده است فرمود ما اين زمين را زنده مي‌كنيم فرمود: (اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا) يعني به ظهور حضرت (أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا) آنها روايت است يكي دوتا و ده‌تا نيست البته معنايش تطبيقِ مصداقي است نه تفسيرِ مفهومي كه منحصر باشد تطبيقِ مصداقي‌اش اين است كه بارزترين مصداق با ظهور حضرت زمين روشن مي‌شود با عدل و داد مردم روشن مي‌شود با علم و عمل اينجا هم فرمود ما نوشتيم و تنظيم كرديم و اين كار شدني است كه زمين را وجود مبارك حضرت از ما ارث مي‌برد نه از ديگري (أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ) و اين نوشتهي ماست يعني تنها اين‌چنين نيست كه ما به شما بگوييم در قرآن بگوييم اين طور نيست در تورات همين حرف بود در زبور همين حرف بود.

مطلب آن است آنچه دربارهي بني‌اسرائيل آمده پايان آن مقطع تاريخ بود درباره ي امّت اسلامي هم پايان اين مقطع وجود مبارك حضرت است وقتي حضرت ظهور كرد اشراط‌القيامه ظهور مي‌كند اينكه مي‌گويند مگر من كَف دست بو كردم, كَف دست بو كردم شما روايات ظهور حضرت را ملاحظه كنيد آن وقت مؤمن به جايي مي‌رسد كه اگر بخواهد فلان‌جا چه خبر است كَف دستش را بو مي‌كند مي‌فهمد اين كف دست بو كردم, كف دست بو كردم از اين روايات گرفته شده مؤمن به جايي مي‌رسد كه دست او خبر مي‌دهد كه چه خبر است با بو كردن خب اگر (إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ) نمونه‌اي بود براي وجود مبارك يعقوب براي مؤمنين هم در عصر ظهور حضرت هست اين دست بو كردم اين رواياتش را ملاحظه بفرماييد كه چندتاست و چه موقع مؤمن به جايي مي‌رسد كه كف دستش را بو كند از علم غيب باخبر است خب حالا اين منحصر نيست رواجش آ‌ن وقت است اگر رواجش آ‌ن وقت بود الآن هم اليوم هم اگر كسي با آن حضرت رابطه داشته باشد حالا ممكن است به اين حدّ بالا نرسد ولي طليعه ي اين بحث در آن هست ديگر اگر كسي ارتباطي پيدا كرد آن وقت محبوب خودش را مي‌شناسد چيزي كه از دستش افتاد نگران نيست چون مي‌بيند صدها برابر آنجا هست داريم مي‌رويم آنجا ديگر تمام رنج ما اين است كه به چيزي دل بستيم كه هيچ ارتباطي به ما ندارد ما را هم سرگردان مي‌كند, اگر از خداي سبحان بخواهيم كه محبوبي به ما بدهد كه ما به آن سَمت گرايش داشته باشيم به تعبير لطيف جناب عطار اين از تعبيرات لطيف عطار است در منطق‌الطير كه فراز و فرود اين عالم براي ما بي‌اثر است براي اينكه ما به چيزي دل بستيم كه از بين رفتني نيست.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo