< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

89/10/01

بسم الله الرحمن الرحیم

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

(وَلِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلَي الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَكُنَّا بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَالِمِينَ (81) وَمِنَ الشَّيَاطِينِ مَن يَغُوصُونَ لَهُ وَيَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذلِكَ وَكُنَّا لَهُمْ حَافِظِينَ (82)

چون سوره ي مباركه ي «انبياء» در مكّه نازل شد و مطالب محوري سوَر مكّي اصول دين است يعني وحي و نبوّت و معاد و در همين سوره ي مباركه ي «انبياء» آيه ي 25 جريان رسالت عامّه مطرح شد كه فرمود: (وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلاّ نُوحِي إِلَيْهِ أَ نَّهُ لاَ إِلهَ إِلاّ أَنَا) در شرح اين متنِ جامع نام سيزده پيامبر(عليهم السلام) را مطرح فرمودند قصص برخي از اينها را به طور اجمال ذكر فرمودند.

نوبت به وجود مبارك سليمان رسيد كه فرمود همان طوري كه ما براي داود(عليه السلام) جبال را و طير را مسخّر كرديم براي سليمان(عليه السلام) باد را و جِن را هم مسخّر كرديم. قصّه‌هايي كه در قرآن از انبيا(عليهم السلام) مطرح مي‌شود نكات فراواني را به همراه دارد:

بخشی توجّه خود پيامبر است به وظيفه ي رسالتش مثل اينكه فرمود: (فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ) مقاومت انبيا را ذكر مي‌كند بعد به پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايد همانند آنها باش (وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ) كذا و كذا و در همين راستا هم مي‌فرمايد: (وَلاَ تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ) مانند انبياي ديگر صابر باش مانند ذوالنون نباش كه مقداري صبرش مثلاً كمتر از مقدار لازم بود و مانند آن, اين يك گوشه از هدف از قصّه‌هاي انبياست.

بخشي مربوط به امّت است كه امّتها را هشدار بدهد كه اگر تابع انبياي الهي نبودند گرفتار عذاب الهي مي‌شوند و اگر پيرو رهنمودهاي وحي الهي بودند از نعمتهاي ظاهر و باطن برخوردارند و هر دو نمونه را هم در قرآن كريم مي‌بينيم و به امّتها مي‌فرمود: (فَسِيرُوا فِي الأرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ) كذا, عاقبة كذا, عاقبة كذا. كه محور اصلي اين گونه از قصص هشدار به امّت است.

بخشی بيان معجزات است كه هم براي پيامبر نافع است هم براي امّت درست است پيامبران عالِم به غيب‌اند اما به تعليم الهي, درست است معجزات دارند اما به تأجيز الهي وقتي خداوند معجزات برخي از انبيا را ذكر مي‌كند بهره‌اي كه خود انبياي بعدي از اين نقل مي‌برند بيش از بهره‌اي است كه امّتها از اين نقل مي‌برند وقتي كه قدرت خدا را براي انبياي قبلي مطرح كردند و نشان دادند همان قدرت براي پيامبر بعدي هم هست بنابراين نقل معجزات انبياي گذشته هم به حال خود انبياي بعدي نافع است هم به حال اُمم پس تاكنون اهداف قصص انبيا به اين سه رقم رسيده است گاهي مستقيماً به خود انبيا متوجّه است كه (فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ) يا (وَلاَ تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ) كه بهره ي مستقيمِ از اين قصّه را پيامبر بعدي مي‌برد, گاهي مستقيماً متوجّه امّت است كه اگر شما مطيع وحي بوديد بهره‌هاي دنيا و آخرت نصيب شما مي‌شود و اگر مخالفت كرديد عذاب دنيا و آخرت دامنگيرتان مي‌شود (فَسِيرُوا فِي الأرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ) كذا و كذا, گاهي هم كه فصل سوم را تشكيل مي‌دهند به حال هر دو نافع است يعني هم براي خود انبيا هم براي امّتهاي آنها, وقتي براي پيامبران قبلي معجزاتي آمده و قدرت خدا ظهور پيدا كرده و در دسترس انبيا قرار گرفته براي حفظ دين و طرد مخالف همان قدرت الآن هم هست.

جريان سليمان قصّه‌اي كه مربوط به صبر آن حضرت و بردباري آن حضرت و تحمّل مصيبت آن حضرت در اين بخشها نيست يا امّت او اگر بخواهند مثلاً عذاب ببينند در اينجا نيست ولي اين مقدار هست كه در بخشهاي ديگر قصّه ي بالقيس را كه نقل مي‌كند معلوم مي‌شود كه اگر كسي بخواهد در برابر وحي و نبوّت مقاومت كند از پا در مي‌آيد بهتر آن است كه در برابر وحي الهي مقاومت نكند اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرمود: «مَنْ صَارَعَ الْحَقَّ صَرَعَهُ» همين طور است مصارعه با صاد يعني كُشتي‌گيري اگر كسي بخواهد با حق كُشتي بگيرد قطعاً پشتش به خاك مي‌افتد «مَنْ صَارَعَ الْحَقَّ صَرَعَهُ» يعني حق او را به زمين مي‌زند اين يك اصل كلي است اگر اين اصل كلي بود سابق و لاحق فرق نمي‌كند در اينجا وقتي معجزاتي براي وجود مبارك سليمان نقل مي‌شود وجود مبارك پيامبر مطمئن‌تر مي‌شود, مؤمنان به آن حضرت مطمئن‌تر مي‌شوند و مانند آن, در بحث ديروز جريان تسخير باد مطرح شد كه در سوره ي مباركه ي «انبياء» يعني محلّ بحث فرمود: (وَلِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً) در سوره ي «ص» و مانند آن دارد كه (رُخَاءً) يعني باد چه در حالي كه نسيم است چه در حال توفندگي در هر دو حال در اختيار اوست اگر يك وقت حضرتش مي‌خواست اين باد به صورت نسيم باشد نَرم باشد كه نرم بود و اگر بخواهد تُند باشد كه تند بود در هر دو حال تندي و كُندي باد در اختيار وجود مبارك سليمان بود. پنج شش مطلب بود كه مربوط به عاصف بودن ريح و جريانش به امر و بردنش به سرزمين شام و اينها بود كه در بحث ديروز گذشت.

بحث امروز آنچه مطرح است اين است كه فرمود: (وَمِنَ الشَّيَاطِينِ مَن يَغُوصُونَ لَهُ وَيَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذلِكَ) ما هم باد را براي او مسخَّر كرديم هم برخي از شياطين را اين شياطين آن طوري كه فخررازي از برخيها نقل مي‌كنند كفّار از جنّ‌اند جن مثل اِنس دو گروه دارند يك عدّه مؤمن‌اند يك عدّه كافر, كفّارشان شياطين‌اند چه اينكه كفّار انسان هم شيطنت را از شياطين‌الجن ياد مي‌گيرند كه مي‌شود (شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ) بعضيها شيطنت براي آنها حال است برخيها ـ معاذ الله ـ مَلَكه است برخيها به منزله ي فصل مقوّم است كه به هيچ وجه برنمي‌گردند بالصراحه هم به پيامبرانشان مي‌گويند (سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ) نه «سواء علينا أم وعظت أم لم تَعِظ», (أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ) اصلاً تو در رديف اينها هم نبودي براي ما فرق نمي‌كرد. خب, اين بالاتر از مَلكه به جايي رسيده است كه اين شيطنت براي او به منزله ي فصل مقوّم است كه در اين قيامت شايد به صورت يك ديو در بيايد. خب, پس شياطيني كه در سوره ي مباركه ي «انبياء» مطرح است يعني همين آيه اين نشان مي‌دهد كه جزء كفّار از جن بودند جن هم جمعش جِنّه است نه أجنّه, أجنّه همان طوري كه بارها گذشت جمع جَنين است نه جمع جن, (وَإِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ) شما أجنّه بوديد يعني جَنين بوديد وگرنه جِن به أجنّه جمع بسته نمي‌شود.

جنّ موجودي است مادّي مثل انسان كه داراي روح است مثل انسان منتها انسان روحش تجرّد عقلي دارد شياطين و جنها به آن تجرّد عقلي غالباً بار نمي‌يابند در حدّ تجرّد وهمي‌اند اينها بدنهاي لطيف دارند در حركت خيلي سريع‌اند مؤمن دارند, كافر دارند, مؤمن كسي را آزار نمي‌كند, كفّار درصدد اذيّت‌اند مثل انسان. فرمود ما اينها را مسخّر كرديم براي حضرت سليمان(سلام الله عليه) اما اين تعبير, تعبير حصر نيست اينكه فرمود: (وَمِنَ الشَّيَاطِينِ) معنايش اين نيست كه ما غير شيطان را مسخّر نكرديم همان طوري كه در جريان ريح فرمود: (وَلِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً) درصدد حصر نبود لذا معارض آيه‌اي نبود كه فرمود باد در حال رُخاء و رخوت و نَرمي و نسيمي تابع اراده ي سليمان(سلام الله عليه) است چرا, چون اين تعبير (وَلِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً) تعبير مفيد حصر نيست چون تعبير مفيد حصر نيست في‌الجمله را ثابت مي‌كند نه بالجمله را اينها مي‌شوند مُثبتان وقتي مثبتان شدند معارض نيستند اگر آيه‌اي دارد كه ريح در حالي كه رخاء است يا آيه‌اي كه دارد ريح در حالي كه عاصف است اينها معارض هم نيستند چون هيچ كدام درصدد حصر نيستند و مُثبتان‌اند و معارض هم نيستند. در جريان (وَمِنَ الشَّيَاطِينِ) هم بشرح ايضاً اگر اين مفيد حصر بود قطعاً آن آيه‌اي كه دارد كه برخي از جنها را ما مسخّر سليمان(سلام الله عليه) كرديم الاّ ولابد بايد تقييد بشود يا تخصيص بيايد به آن جنّ كافر چرا, براي اينكه (وَمِنَ الشَّيَاطِينِ) مفيد حصر است دلالت مي‌كند آنهايي كه مسخّر تحت اراده ي سليمان(سلام الله عليه) بودند فقط از سنخ كفّار بودند پس آن (وَمِنَ الْجِنِّ) كه مطلق است يا عام بايد حمل بشود بر اين خاص يا مقيّد بشود به اين قيد ولي اگر (وَمِنَ الشَّيَاطِينِ) مفيد حصر نبود چه اينكه مفيد حصر نيست اگر دليلي آيه‌اي ديگر داشتيم (وَمِنَ الْجِنِّ) اطلاقمان محفوظ است چه مؤمن چه كافر و اگر روايتي در ذيل آن آيه بود و تأييد كرد كه برخي از جنهاي مؤمن هم تحت تسخير سليمان(سلام الله عليه) بودند منافي قرآن نيست چه اينكه در جريان ريح همين طور بود. خب, اينكه فرمود: (وَمِنَ الشَّيَاطِينِ) معنايش اين نيست كه فقط از سنخ كفّار جن برخيها در تحت تسخير سليمان(سلام الله عليه) بودند همه ي كفّار نه, اگر اين «مِن», «مِن» تبعيضيه باشد يعني بعضي از كفّار اگر بيانيه باشد كه خب يعني از همين قصّه (وَمِنَ الشَّيَاطِينِ مَن يَغُوصُونَ لَهُ) وجود مبارك سليمان مُلكي داشت كه (لَا يَنْبَغِي لِأَِحَدٍ) حالا ـ ان‌شاءالله ـ به آن آيه كه رسيديم كه (وَهَبْ لِي مُلْكاً لَا يَنْبَغِي لِأَِحَدٍ) دوتا مطلب مطرح است كه چرا چنين درخواستي وجود مبارك سليمان كرد و آيا انبياي بعدي مخصوصاً وجود مبارك رسول خدا(عليهم الصلاة و عليهم السلام) كه فوق قدرتهاي آنها را از ذات اقدس الهي دريافت كردند اينها نمي‌توانستند باد را تسخير كنند يا جن را تسخير كنند اين دو سؤال هست كه چرا سليمان(سلام الله عليه) اين درخواست را كرد و اگر انبياي ديگر به اين مقام برسند آيا مخالف آن درخواست هست يا نه, اين به خواست خدا وقتي به قصّه ي حضرت سليمان رسيديم كه در سوره ي مباركه ي «سبأ» مطرح است مطرح مي‌شود.

عمل وجود مبارك سليمان سابقه و لاحقه نداشت شياطين تسخير شده بودند در اختيار حضرت بودند تا چندين كارِ دريايي و صحرايي بي‌سابقه را انجام بدهند رفتن در عمق دريا آن روزها غوّاصي به اين صورت رايج نبود رفتن به عمق دريا, بيرون آوردند گوهرها كارِ اينهاست ساختن كاسه‌هايي كه به اندازه ي حوض است كارِ اينهاست, ساختن ديگهاي ثابت كار اينهاست چون اردويي را شام و نهار دادن كار آساني نيست كاسه‌هاي آنها هم بايد در حدّ حوض باشد كه هر كسي بيايد سهم خودش را بگيرد ديگهاي آنها هم بايد لرزان نباشد مثل يك كوه يك‌ جا ثابت باشد اين كار, كار يك جن است. بعضي از آثار و جريان اهرامهايي كه در قسمتهاي آثار باستاني خاورميانه است اگر ما دليل قطعي نداشتيم كه فلان گروه تحت امر فلان سلطان اين را ساختند احتمالاً جزء ساخته‌هاي همين جن باشد آن مناره‌هايي كه طولش در حدود مثلاً شصت متر است با دوتا تكّه سنگ سي متري كه از اين ستونها به مراتب بلندتر است يك تكّه سنگ سي متري را كسي بخواهد جابه‌جا كند اين كار آدمهاي عادي نيست اين مناره‌هايي كه گاهي بخش‌اش در شام هست و بعلبك هست يا در مصر و امثال ذلك هست اينها با اينكه آنجا منطقه ي كوهستاني نيست سنگي هم در كار نيست مخصوصاً در آن قسمتهاي مصر آوردن اين سنگها از راههاي دور كار آساني نيست بالأخره اگر صنعت در آن وقتها بود و قدرتها بود و تاريخ ثابت كرد كه نِعم‌المطلوب اگر نبود احياناً جزء آثاري است كه از اينها به ياد مانده است البته از زمان سليمان به بعد كه جزء مُلك سليمان باشد فرمود: (وَمِنَ الشَّيَاطِينِ) پس بنابراين اين مفيد حصر نيست آنچه در سوره ي مباركه ي «سبأ» آمده آيه ي دوازده سوره ي «سبأ» اين است (وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلَنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ):

قِطْر يعني مِس, ما چشمه ي مس را براي او روان كرديم سيل‌گونه راه افتاد اَساله, اِساله كردن يعني سيل‌گونه راه‌اندازي كردن آهن را در دست داود(سلام الله عليه) مثل موم نَرم كرديم مِس را براي سليمان(سلام الله عليه) مثل آب روان كرديم كه او بخواهد از اين مسِ روان هر چه بسازد در اختيار او باشد بالأخره بايد اينها را آب كرد به صورت ديگ در آورد وگرنه آن مِس معمولي كه ديگ نمي‌شود يك كوره ي آهنگري مي‌خواهد بايد ذوب بشود بعد به اين صورت در بيايد فرمود ما اين كار را كرديم (وَأَسَلَنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ) خب, (وَمِنَ الْجِنِّ) نفرمود «ومن الشياطين» پس اگر ما دليلي داشتيم كه آنهايي كه مسخّر تحت امر سليمان(سلام الله عليه) هستند فقط از سنخ كفّار باشند قهراً آن (وَمِنَ الشَّيَاطِينِ) مقيّد يا مخصِّص عموم يا اطلاق (وَمِنَ الْجِنِّ) خواهد بود اگر دليلي نداشتيم كما هو الحق و از (وَمِنَ الشَّيَاطِينِ) هم حصر استفاده نشد كما هو الحق مي‌شوند مُثبتان و هيچ كدام مقيّد ديگري يا معارض ديگري نيست برخي از مؤمنان جن در اختيار حضرت بودند تا آن كارهاي صحيح را انجام بدهند كارهاي سنگين را نه, كارهاي علمي را انجام بدهند خب آن كسي كه مي‌گويد: (أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ) اين جز كسي است كه (قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ) خب اينكه جزء كفّار نيست آن‌كه (قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ) اين عرض كرد كه (أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ) آن يكي هم كه گفت (قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ) آن (قَالَ عِفْرِيتٌ مِّنَ الْجِنِّ) خب اين كسي كه چنين قدرتي را دارد فاصله ي تقريباً از شمال تا جنوب آن منطقه ي خاورميانه بالأخره يمن حالا يا يمنِ شمالي يا يمنِ جنوبي اخيراً يمن شمالي و جنوبي شد ولي آن روزها كه ديگر به نفوذ استكبار آنجاها نرسيده بود كه ارباً اربا كند اين كشورها را كه يكي شمالي كند يكي جنوبي كند اين بانو در يمن حكومت مي‌كرد اين تخت را از يمن تا شام يا فلسطين بياورد به طرفةالعين كارِ كسي است كه (عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ) اين ديگر نمي‌تواند جزء كفّار جن باشد كه, بنابراين اگر شواهدي هست كه مسخّرهاي تحت امر وجود مبارك سليمان(سلام الله عليه) اعم از مؤمن و كافر بودند اين (مِنَ الشَّيَاطِينِ) با (مِنَ الْجِنِّ) مي‌شود مُثبتان هيچ كدام معارض ديگري نيستند (وَمِنَ الْجِنِّ مَن يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ) درست است كه اين كارها معجزه است ولي معجزه و آيت بايد به اذن الهي باشد چون او كه مدبّر كل است و مدير كل است ذات اقدس الهي است اينها مظاهر اراده ي الهي‌اند مجاري قدرت پروردگارند. خب, پس (وَمِنَ الشَّيَاطِينِ مَن يَغُوصُونَ لَهُ) يك, كه جواهر را از قَعر دريا بيرون مي‌آورند (وَيَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذلِكَ) غير از كارهاي دريايي, كارهاي خشكي و صحرايي هم مي‌كنند چون در سوره ي مباركه ي «سبأ» اين قسمتها مفصّل بيان شده غالب مفسّران مسئله ي قصّه ي سلميان(سلام الله عليه) را به سوره ي مباركه ي «سبأ» ارجاع دادند در سوره ي «سبأ» آيه ي دوازده و سيزده اين است (وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلَنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَن يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ) بعد اينها را هم هشدار داد كه (وَمَن يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ) اگر كسي بخواهد منحرف بشود (فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ) يعني «فلمّا انحرف حَرَّف الله» (مَن يَزِغْ) يعني «مَن يَنحَرِف» كسي بخواهد بيراهه برود جا خالي كند (نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ) آيه ي سيزده اين است كه (يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ) هر كاري را كه وجود مبارك سليمان مي‌خواست اينها براي او مي‌كردند معماري, مهندسي, كارگري (مِن مَّحَارِيبَ) اين محرابها نظير قلعه‌ها, دژدها (وَتَمَاثِيلَ) اين مسجّمه‌ها (وَجِفَانٍ) يعني كاسه‌ها, اما كاسه‌هايي كه (كَالْجَوَابِ) است جَواب آن جَوابي, اصلش جَوابي بود (كَالْجَوَابِ) آن كسره علامت حذف ياء است جوابِي جمع جابيه است جابيه حوضِ بزرگ, كاسه‌اي همانند حوض مي‌ساختند (وَقُدُورٍ) قِدْر يعني ديگر, راسي يعني راسخ شده كه جبال رواسي از همين باب است راسيات يعني ديگهاي ثابت خب, اين كارهاي سنگين را براي اينكه اداره ي اردوي اِنس و جن و طير كار آساني نيست تغذيه اينها, اسكان اينها, پذيرايي اينها, نوبت‌گيري اينها احتياج به كاسه‌اي دارد مثل حوض, ديگِ ثابت دارد و بزرگ اين بايد چشمه ي مِس براي او روان باشد تا او بتواند از اين چشمه ي مِس ديگهاي اين‌چنيني بسازد كه اردوي خودش را حفظ بكند. خب, فرمود: (اعْمَلُوا آلَ دَاوُدَ شُكْراً وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ) بعد مسئله ي مرگ سليمان(سلام الله عليه) را در آن سورهي مباركهي «سبأ» مطرح مي‌كند.

باور مفسّران بر سرّ پيشرفت هنر معماري و مجسّمه‌سازي و صورت‌سازي و صورت‌گري در بين مسيحيها براي آن است كه بخشي از معجزات انبيايي كه مربوط به حضرت داود, حضرت سليمان و حضرت عيسي(سلام الله عليهم) است به همين امور برمي‌گردد اگر در جريان بارداري مريم(سلام الله عليها) است سخن از تمثّل مطرح است كه (فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً) و اگر جريان سليمان قبل از عيسي(سلام الله عليهما) مطرح است كه سخن از مجسّمه‌سازي و صورت‌گري و صورت‌سازي جنها براي سليمان(سلام الله عليه) است شما مي‌بينيد در و ديوار كليسا پر از نقّاشي است آنجا مجسّمه‌سازي و صورت‌گري و صورت‌سازي يك امر رايجي است در معبد آنها همين تسخير هست بهشت را ترسيم كردند, جهنم را ترسيم كردند, اگر كسي به كليساي سن‌پطرزبوگ در رم سري بزند مي‌بيند اين كليسا تقريباً برخيها گفتند نود, برخيها هم گفتند صد سال طول كشيد تا اين كلسيا را ساختند ما از دور وقتي عكس بانويي را به نام مريم(سلام الله عليها) با آن بچه در آغوش مي‌ديديم خيال مي‌كرديم كه اين صورتي است بعد معلوم شد كه از اين معرّق‌كاريهاي ما خيلي ظريف‌تر و دقيق‌تر است اين كاشيهاي معرّق ما بالأخره چند سانتي است آنها سنگ‌ريزه‌هايي را هنرمندانه ترسيم كردند به مراتب از اين كاشهاي معرّق ما ريزتر, اگر نود سال طول كشيد تا اين را هنرمندان ايتاليا بسازند بر اساس همان كارهاي تماثيل و هنرمندي و صورت‌گري و صورت‌سازي است اگر كسي تَه اين كليساي سن‌پطرزبوگ بايستد خب دقّت كند مي‌بيند اين كلسيا به صورت صليب ساخته شده كساني كه وارد مي‌شوند از نزديك اين كليسا را مي‌بينند متوجّه نمي‌شوند وقتي به تَه سالن بروند و آنجا از دور كاملاً اين كليسا را نگاه كنند مي‌بينند به شكل صليب ساخته شده به هر تقدير بهشت آنها, جهنم آنها, اتاقهايي كه مربوط به صورت‌گري و صورت‌سازي بهشت و جهنم است پر از نقشه است سرّ پيشرفت نقشه و تَنديس و مجسّمه و تمثال در مسيحيّت برخي از مفسّران معتقدند براي آنكه معجزات انبياي آنها از همين قبيل بود كارهايي كه انبيايشان كردند همين قبيل بود منتها بايد متوجّه بود كه كسي اينها را تقديس نكند اين مجسّمه‌ها را, اين بتها را و امثال ذلك را اگر بت‌پرستي در كار نبود ساخت اينها هم تحريم نمي‌شد و اگر عصري بگذرد كه اين صنعت ديگر از آن حيثيت اصلي‌اش بيفتد ديگر آن حرمت را از دست مي‌دهد.

بيان ذلك اين است كه همان طوري كه تحوّل در طبيعت راه دارد در صنعت هم راه دارد در طبيعت اگر شرابي سِركه بشود هم نجاستش برطرف مي‌شود هم حرمتش اين تحوّل است در طبيعت حالا اگر يك وقت شطرنج از ابزار قمار افتاد, افتاد يعني افتاد اين تحوّل در صنعت است اگر شراب سركه بشود نه حرام است نه نجس, اگر ابزار شطرنج بالكل يعني بالكل نه اينكه عند بعضي, عند بعضي طور ديگر باشد مثل اينكه وقتي شراب سركه مي‌شود يعني واقعاً سركه مي‌شود «للنّاس جميعا» اين طور نيست كه براي بعضيها سركه باشد براي بعضيها شراب باشد كه اگر شراب سركه شد واقعاً لجميع الناس اين هم پاك است هم حلال, اگر ابزار شطرنج از حيثيت قمار در بيايد لجميع الناس آن طوري كه شراب سركه مي‌شود نه اينكه بعضيها اين كار را بكنند بعضي آن كار را بكنند يا هنوز با آن قمار مي‌كنند اگر هنوز با آن قمار مي‌كنند آلت مشترك است كه حكمش جداگانه است اگر بالكل يعني بالكل از ابزار قمار در آمد مثل آن است كه شراب سركه شد خب بازي با او حلال است ديگر اين را همه ي فقها فتوا مي‌دهد اين جِرمش كه اين‌چنين نبود مجسّمه‌سازي و بت‌سازي سيدناالاستاد مرحوم امام(رضوان الله عليه) هم در بحث خريد و فروش مجسّمات در مكاسب ملاحظه فرموديد حالا اگر يك وقت احدي به اين مجسّمه اعتنا نمي‌كند او را پا مي‌زند و مي‌اندازد دور كسي اين را نمي‌پرستد اصلاً بت را نمي‌پرستد تا به اين احترام بكند آن وقت اين تنديس اين مجسّمه حالا ساختش يك مطلب ديگر است خريد و فروشش چرا حرام باشد مستحضريد كه ساخت مجسّمه يك اشكال دارد, اغتنايش, خريد و فروشش يك مطلب ديگر است. اگر در عصري اصلاً مجسّمه مطرح نبود خريد و فروشش به عنوان بت و امثال ذلك نبود دليلي بر حرمتش نيست اما اگر نه, واقعاً هنوز آن شائبه هست هنوز آن رسوبات هست هنوز آن خطر هست يا احتمال خطر هست كه اين احتمال در اثر سنگيني مُحتمِل به ضعف احتمال كمك بكند و آن را تقويت بكند خب جايز نيست. در جريان سليمان(سلام الله عليه) همان طوري كه قلعه‌سازي بود, همان طوري كه كاسه ي بزرگ سازي بود همان طوري كه ديگهاي ثابت ساز بود تمثال هم بود اين تمثال در جريان سليمان(سلام الله عليه) و مُلك سليمان مطرح بود و آن (فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً) در جريان حضرت عيسي مطرح بود لذا باعث پيشرفت صنعت مجسّمه‌سازي و صورت‌گري و صورت‌سازي در مسيحيّت شد.

نكتهي دوم كه جناب فخررازي مي‌گويد كه اين جن از سنخ شيطان بودند و كفّار بودند اين است كه خدا فرمود: (وَكُنَّا لَهُمْ حَافِظِينَ) چون اگر اينها مؤمن بودند ديگر مراقبت نمي‌خواست مؤمنين كار خودشان را انجام مي‌دهند اين استنباط ناصواب است براي اينكه مؤمن كه معصوم نيست خداي سبحان در بسياري از موارد به مؤمنين مي‌فرمايد اگر كاري انجام بدهيد ما بر شما رقيبيم هر حرفي مي‌زنيد يك عدّه رقيبِ عتيدند مراقب‌اند مواظب شما هستند خود من (وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً), (وَرُسُلُنَا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ) اينها اختصاصي به كفّار ندارد اختصاصي به منافق ندارد شامل حال مؤمن و غير مؤمن مي‌شود اين قرينه ي دومشان ناتمام است اما قرينه ي اوّلشان تام است كه (وَمِنَ الشَّيَاطِينِ) يعني كفّار ولي نه ايشان ادّعاي حصر كردند نه از آيه حصر استفاده مي‌شود (وَمِنَ الشَّيَاطِينِ مَن يَغُوصُونَ لَهُ وَيَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذلِكَ) غير از مسئله ي غوّاصي كارهاي ديگري مي‌كنند كه اين كارها در همين سوره ي مباركه ي «سبأ» به اين صورت مشخص شد كه فرمود: (يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِن مَّحَارِيبَ وَتَمَاثِيلَ وَجِفَانٍ كَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَّاسِيَاتٍ اعْمَلُوا آلَ دَاوُدَ شُكْراً وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ) براي وجود مبارك داود آن سخت‌ترين جِرم را كه آهن بود نَرم كرد براي وجود مبارك سليمان هم سخت‌ترين را و هم آسان‌ترين را, نَرم‌ترين را آن سخت‌ترين مِس است ديگر مثلاً در حدّ همين آهن است كه فرمود: (وَأَسَلَنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ) نَرم‌ترين همين هواست كه فرمود: (سَخَّرْنَا لهُ الرِّيحَ) پس چه آن نَرم چه اين سخت هر دو در اختيار وجود مبارك سليمان قرار گرفت به اذن الله و برخيها در معناي عاصف چنين گفتند, گفتند برخي اين جو و گندم اينها وقتي كه به خرمن رفتند آن مغز يك طرف مي‌رود كاه يك طرف آن كاه را مي‌گويند عَصف (فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ) يعني جريان ابرهه كه آمدند آن طيرِ ابابيل اينها را (كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ) قرار داد عَصْف يعني همين كاه, كاهِ نيم‌خُرده قدرتي ندارد ارزشي هم ندارد اين كاه را مي‌گويند عَصْف چرا باد را در حال تند گفتند عَصْف, براي اينكه آن باد اين كاه را فوراً جابه‌جا مي‌كند اين عَصْف كه وصفِ كاه است به اين باد داده شد كه آن باد اين كاه را فوراً اِثاره مي‌كند پروازش مي‌دهد (فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ):

عَصْف يعني طِبْن و كاه و چون باد اين كاه را فوراً جابه‌جا مي‌كند نام عَصْف گرفته و شده عاصف اين تعبير برخي از مفسّران است. خب, بخش ديگري كه در اين آيه است فرمود: (وَكُنَّا لَهُمْ حَافِظِينَ) اين (وَكُنَّا لَهُمْ حَافِظِينَ) نشانه ي آن است كه ما تفويض نكرديم به اينها قدرت داديم اينها به اذن ما كار مي‌كنند اما حفظ اينها در اختيار ماست اما مراقبيم اينها تخلّف نكنند و هم تمام كارهاي آنها تحت اراده و حفظ ماست چه مسئله ي جن, چه مسئله ي انس, چه مسئله ي طير, طير را هم او نگه مي‌دارد طير را كه در بالاست و جِسم سنگين است و جاذبه ي زمين بايد او را به زمين بكِشاند فرمود اين به قدرت ما در فضا دارد حركت مي‌كند (مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلاّ الرَّحْمنُ) اين پرنده‌ها را ما حافظيم, آن جنها را ما حافظيم, آن انسهايي را كه در تحت تدبير او هستند ما حافظيم آن‌كه مي‌گويد (أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ) را ما حافظيم ما به او اين قدرت را داديم خب در بين اين هفده پيامبري كه در سوره ي «انبياء» قصّه‌شان آمده همه‌شان از اين سنخ نيست در جريان داود و سليمان ملاحظه فرموديد مبارزات داود در سوره ي مباركه ي «بقره» و امثال «بقره» است كه (وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ) اما اينجا جاي مبارزه نيست جاي دعوت به صبر نيست جاي اينكه امّت او نافرماني كردند و گرفتار عذاب شدند (فَسِيرُوا فِي الأرْضِ) از اين قبيل نيست فقط بيان معجزات است خب قدرت الهي اگر بتواند دريا و اهلش, صحرا و اهلش, جن و انس همه را مهار بكند چنين خدايي اگر به پيامبري گفت من حافظ توام, من ناصر توام اطمينان پيدا مي‌كند ديگر, پس اينكه فرمود به ياد انبيا باش حدّاقل فوايد قصص انبيا در اين سه فصل خلاصه مي‌شود.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo