< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

89/08/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 35 تا 41 سوره انبياء

 

﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ﴾ ﴿وَإِذَا رَآكَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُواً أَهذَا الَّذِي يَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ وَهُم بِذِكْرِ الرَّحْمنِ هُمْ كَافِرُونَ﴾ ﴿خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُورِيكُمْ آيَاتِي فَلاَ تَسْتَعْجِلُونِ﴾ ﴿وَيَقُولُونَ مَتَي هذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾ ﴿لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا حِينَ لاَ يَكُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلاَ عَن ظُهُورِهِمْ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ﴾ ﴿بَلْ تَأْتِيهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ رَدَّهَا وَلاَ هُمْ يُنظَرُونَ﴾ ﴿وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِن قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ﴾

 

بعد از اينكه در طرح مسئلهٴ معاد فرمود دنيا دار امتحان است اين يك مقدمه و امتحان ابدي نخواهد بود اين دو، پس دنيا منقطع‌الآخر است و پاياني دارد و همچنين دنيا ظرف امتحان است اين يك مقدمه و امتحان براي پاداش و كيفر است اين دو مقدمه، پس مسئلهٴ قيامت ضروري است اين نتيجه و همان طوري كه در بحثهاي سابق داشتيم اصطلاح بالضروره كه در منطق و كلام و فلسفه مطرح است در قرآن كريم از آن به عنوان ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ ياد مي‌كند مطلبي را كه قرآن بخواهد به عنوان ضروري مطرح كند مي‌فرمايد: ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ اين ﴿لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ قرآن همان معناي بالضروره است «لا ريبِ» كه در اينكه دو دوتا چهارتاست يك وقت مي‌گوييم دو دوتا چهارتا بالضروره، يك وقت مي‌گوييم دو دوتا چهارتا «لا ريب فيه»، «لا ريب فيه» اين كتاب ﴿الم﴾ ﴿ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ يا ﴿رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾، «المعاد حقٌّ بالضرورة لا ريب فيه» پس طبق اين دو مبحث دنيا منقطع‌الآخر است و يقيناً بعد از دنيا خبري است و آن صحنهٴ پاداش و كيفر است دربارهٴ دنيا هم فرمود ما شما را به خير و شرّ و سلامت و مرض و مانند آن امتحان مي‌كنيم در مسئلهٴ خير و شرّ اشاره شد كه دو مقام محور بحث است يكي اينكه اصلاً شرّ وجودي است يا عدمي در اين مقام ثابت شد عندالتحقيق شرّ امر عدمي است مقام ثاني آن است كه چون عدمِ محض نيست بالأخره شيئي بايد باشد كه باعث اين زوال هست آن شيء يا خيرِ محض است يا شرّ محض است پنج احتمال معروف و روشن شد كه شرّ محض نداريم، شرّ متساوي نداريم، شرّ اكثري نداريم در بين محتملات پنج‌گانه تنها چيزي كه موجود است خير كثير است و خير محض، خير محض مثل مبادي عاليه، عرش الهي، وحي و نبوّت و عصمت آن فرشتگان حاملان عرش و اينها، خيرشان اكثر است شرّ باشد آنچه در عالم طبيعت است از اين قبيل است گاهي ممكن است به آيه سوره مباركه «بقره» و مانند آن برخورد كنيم كه خدا مي‌فرمايد خَمر و ميسر ﴿إِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِن نَفْعِهِمَا﴾ پس بديِ اينها بيش از خوبي اينهاست شرّ اينها بيش از خير اينهاست پس ما در عالَم داريم چيزي كه «إثمه اكثر من نفعه، شرّه أكثره مِن خيره، قُبحه أكثر مِن حُسنه» و مانند آن، پاسخ اين گونه از أسئله آن است كه در نظام تكوين آنچه فعل خداست بيش از اين دو قسم نيست اما آ‌نچه فعلِ بشر است گاهي شرّ محض است گاهي شرّ كثير است گاهي شرّ متساوي است خَمر و مِيسر را بشر مي‌سازد فعل اوست آنچه را كه ذات اقدس الهي ساخته فرمود ما از اين گياه از اين زمين از اين خاك از اين آب از اين هوا از اين وسايل مادّي براي شما همهٴ امكانات را فراهم كرديم در اوايل سورهٴ مباركهٴ «رعد» فرمود انواع و اقسام روئيدنيها و گياهان و باغداري و كشاورزي از همين زمينه است انواع و اقسام بهره را از اين انگور مي‌بريد همه طيّب و طاهر است ﴿كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَلاَلاً طَيِّباً﴾ اما آن يكي ﴿لاَ تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ﴾ از اين انگور آن مادّه را درست نكنيد اين كار شما خب يا شرّ محض است يا شرّ أكثر اين طور نيست كه ذات اقدس الهي خمر آفريده باشد كه يا قمار آفريده باشد كه فرمود انواع و اقسام اين چوبها را بهره‌برداري بكنيد ولي اين را به صورت ابزار قمار درست نكنيد اين را كرديد يا شرّ محض است يا شرّ أكثري، بنابراين كارِ بشر است كه يا شرّ محض است يا شرّ أكثري يا شرّ مساوي وگرنه در ذات اقدس الهي فرمود اين چيزي را كه ما آفريديم خير محض است شما اين را به هم نزنيد اين ﴿يَبْغَونَهَا عِوَجاً﴾ همين است كه در بحثهاي سابق هم داشتيم خدا كارها را بر اساس صراط مستقيم انجام مي‌دهد شما اين را به هم مي‌زنيد يعني ﴿يَبْغَونَهَا عِوَجاً﴾ همين صراط مستقيم را شما كج مي‌كنيد مثل اينكه چوب مستقيمي دادند آهن مستقيمي دادند كه شما با اين آهن مستقيم مشكل مسكنتان را حل بكنيد حالا كسي به سوء اختيار خودش اين آهن را كج مي‌كند اين «بقاءه عوجا» اين مستقيمِ صاف را كج كرديد اگر چنين كاري انجام بدهيد اين نه تنها «إثمه أكثر مِن نفعه» بلكه «رجس كله» گرچه در سوره مباركه «بقره» به اين صورت فرمود: ﴿إِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِن نَفْعِهِمَا﴾ لكن در سوره مباركه «مائده» كه آخرين سوره كلّي است كه بر حضرت نازل شده است و بخشهاي پاياني حكم خَمر و خنزير را بيان مي‌كند مي‌فرمايد صدر و ساقه اين كار شرّ است ﴿إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ﴾ نه اينكه خيرش بيش از شرّش است اين همه‌اش شرّ است چه خيري دارد اين كار، در سوره مباركه «مائده» آيه نود اين است ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ﴾ نه اينكه خيرش بيش از شرّ است اوايل فرمود: ﴿لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَي﴾ خب بازار رسمي حجاز خمرفروشي بود اين از همان اول كه نمي‌توانست بسياري از احكام در مدينه نازل شد در همان سيزده سال مكّه بخشهاي وسيعي از احكام نيامده بود اما چون مستقيماً كه آمده نمي‌تواند بازار را ببندد برده‌فروشي را حذف كند به تدريج ضررهاي خمر را ذكر كرده فرمود: ﴿لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَي﴾ كم كم فرمود اين كار ضرر دارد بعد كم كم فرمود ضررش بيش از منفعتش است بعد فرمود فقط پليد است نه اينكه اين شرّش بيش از خير باشد اين آيه سوره مباركه «مائده» يعني آيه نودم كه بخش پاياني آيات ناظر به خمر و خنزير است به صورت حصر فرمود: ﴿إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ﴾، ﴿مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ﴾ است ديگر نه «مِن عمل الرّحمن» خب، بنابراين كاري كه در نظام عالَم هست يا خيرِ محض است مثل فرشته‌ها و ارواح انبيا و اوليا و وحي و نبوّت و امثال ذلك يا خيرش اكثر از شرّ است اين راجع به خير و شرّ كه مربوط به آيه سابق است.

 

پرسش:...

پاسخ: اين در آيه چيز است وقتي كه نازل شد مثل اينكه سيب و گلابي را ذات اقدس الهي در بحثهاي همان .. قبلاً خوانديم اين سيب و گلابي نعمت خوبي است كسي كه به سوء اختيار خودش بيمار شده دستگاه گوارش او بد است زخم اثني‌عشر دارد اين هر چه اين گلابي را بخورد دادش در مي‌آيد خب او مريض است و نبايد خودش را مريض مي‌كرد و بايد پرهيز بكند آيات الهي وقتي كه به كفار نازل مي‌شود اينها به جاي اينكه توبه بكنند درمان بشوند در برابر اين آيه مي‌ايستند كفرشان زيادتر مي‌شود شرّشان زيادتر مي‌شود اين آيه باعث كفر آنها نشد آن جهلِ علمي يك، جهالت عملي دو، وادارشان كرده در برابر حق بايستند خب ﴿وَلاَ يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلَّا خَسَاراً﴾ وگرنه همين آيه ﴿إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً﴾ همين آيه وقتي بر مؤمنان خوانده مي‌شود درجات فهمشان بالاتر مي‌رود ايمانشان بالاتر مي‌رود چون در مكّه مشكل اصول دين مطرح بود و دهن‌كجيهايي هم كفّار نسبت به وحي و نبوّت داشتند اين آيه 36 كه در سوره مباركه «انبياء» نازل شد اين آيه همساني دارد به عنوان دلداري مسلمانها، تسلّي مسلمين كه مي‌فرمايد تنها شما نيستيد كه به شما آسيب مي‌رساند مسخره مي‌كنند استهزا مي‌كنند و مانند آن، امّتهاي ديگر نسبت به انبياي پيشين(عليهم السلام) هم همين دهن‌كجيها را داشتند آنها صبر كردند شما هم صبر بكنيد ما آنها را تنبيه كرديم اينها را هم تنبيه مي‌كنيم. تنبيه خدا هم دو قسم است يك بخشش مربوط به دنياست كه در گذشته دامنگير آنها شد بخشي مربوط به آخرت است فعلاً عذابهاي دنيايي دامنگير مشركان مكّه نشد و نمي‌شود اينها به عذاب اخروي تهديد مي‌شوند منتها مي‌گويند چه موقع مي‌آيد اينها اصلاً حاليشان نمي‌شود كه معاد وقتي است كه كِي و كجا رخت برمي‌بندد معاد نظير بحثهاي تاريخ ميلادي و هجري شمسي و هجري قمري نيست كه ما بگوييم اين صحنه مي‌رود، مي‌رود در فلان سال معاد رخ مي‌دهد معاد وقتي رخ مي‌دهد كه كِي از بين برود و كجا از بين برود اين كِي و كجا دوتا سؤال است يكي از زمان است يكي از زمين هر دو بايد رخت بربندد اگر زمين هست و دور شمس مي‌گردد اين زمين با حركتش دور خود و دور شمس زمان مي‌سازد شب و روز مي‌سازد تاريخ مي‌سازد اگر بساط ارض برچيده شود ﴿وَالْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ بساط آسمانها برچيده شد ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ﴾ نه كِي داريم نه كجا. خب، اين آتش از كجاست فرمود دفعتاً همين شخص ظالم كه اينها قرار دارد گُر مي‌گيرد اين مي‌خواهد فرار كند نمي‌تواند ما كه از جاي ديگر هيزم نمي‌آوريم زغال‌سنگ نمي‌آوريم موادّ تي‌ان‌تي نمي‌آوريم نفت و بنزين و گازوئيل نمي‌آوريم كه آتش دود كنيم ﴿أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ حَطب يعني هيزم همين شخص ظالم هيزم جهنم است دفعتاً مي‌بيني گُر گرفته حالا مي‌خواهد آتش را خاموش كند نمي‌تواند از جلو خاموش مي‌كند پشت‌سر هست از پشت‌سر خاموش مي‌كند از جلو هست آتشها چهار قِسم است يك قسمش اصلاً علاج‌پذير نيست يك وقت اتومبيل آدم، خانهٴ آدم، مسكن آدم، مغازهٴ آدم آتش مي‌گيرد خب آدم بيرون مي‌آيد نجات پيدا مي‌كند يك وقت لباس آدم آتش مي‌گيرد اين لباس را مي‌كَند نجات پيدا مي‌كند يك وقت بدن آدم آتش مي‌گيرد انسان مي‌ميرد راحت مي‌شود اما «چه سازم به ناري كه در دل نشيند» اگر ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ بود، ﴿الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾ بود اين چه كار بكند فرمود اين كجا مي‌خواهي بروي اينكه از جاي ديگر نيامده تو فرار بكني پس چرا عجله مي‌كني اگر اين آتش از بيرون بود راه نجات داشتي اما از درون خودت است چون ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ است، ﴿الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾ است اول درون را مي‌سوزاند بعد بيرون را بر خلاف نارِ دنيا، نار دنيا اول لباس را مي‌سوزاند بعد بدن را مي‌سوزاند بعد آسيبي به درون مي‌رساند اما اين آتش از درون شروع مي‌شود از بيرون كه نيامده اول درون را مي‌سوزاند هست بعد بيرون را نمي‌شود خاموش كرد آن وقت كجا آدم مي‌تواند فرار بكند كسي كه خودش اَلو شده گُر گرفته اين كجا مي‌تواند فرار بكند فرمود چرا عجله مي‌كني يك وقت مي‌بيني گُر گرفتي شما خيال نكنيد مسئلهٴ معاد در تاريخ ميلادي و تاريخ هجري شمسي و هجري قمري مي‌گنجد مكرّر سؤال مي‌كني كِي، كجا، اگر كِي هست قيامت نيست اگر كجا هست قيامت نيست وقتي كِي و كجا رخت بربست يعني زمين و آسمان برچيده شد قيامت ظهور مي‌كند و آتش هم خودتي اگر ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ است، ﴿الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾ اين راه فرار را مي‌بندد آخر چرا عجله مي‌كني چنين خطري در پيش است اينكه مي‌بينيد اين طور ائمه(عليهم السلام) ضجّه مي‌زنند و ناله مي‌كنند مي‌دانند چه خبر است آنجا ديگر آتشي نيست كه قابل خاموش شدن باشد كه. خب، پس بنابراين فرمود اينها عجله مي‌كنند در قرآ‌ن همان طوري كه در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد بيش از پنجاه آيه در مذمّت انسان است اين ديگر با اومانيسم و امثال ذلك كاري ندارد اين بيش از پنجاه آيه كه در مذمّت انسان است انسان قَطور است انسان ظَلوم است انسان جَهول است انسان جَزوع است انسان مَنوع است انسان هلوع است انسان عجول است امثال ذلك فراوان است در قرآن همه اينها برمي‌گردد به آن بخش ﴿إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ﴾ آن جنبه كرامت انسان به استناد خلافت اوست كه برمي‌گردد به فطرت و روح انسان و ﴿نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾ و خليفةاللهي بودن اوست درست است كه فرمود: ﴿لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾ در همان آيه ﴿لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾ ملاحظه فرموديد كه سرّ كرامت انسان، گوهر ذات انسان بما أنّه انسانٌ نيست سرّ كرامت انسان اين است كه او خليفةالله است كه ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾ پس ﴿لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ﴾ كه آيات فراواني هم دارد ﴿خَلَقَ لَكُم مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً﴾ يا دارد ﴿وَسَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً﴾ آسمان و آنچه در آسمان است مسخّر شما كرده، زمين را براي شما آفريده و شما را مُكرَّم كرديم اينها بين راه است نه پايان راه چرا انسان كريم است چرا موجودات آسمان و زمين براي اوست چرا مسخِّر اوست براي اينكه او خليفةالله است ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾ اگر ذات اقدس الهي در زمين خليفه خلق كرد سه اصل را از او مي‌خواهد كه هر كدام از اين اصول سه‌گانه طليعه يك رساله يا يك كتاب است يكي جهان‌بيني عالِمانه و حكيمانه و محقّقانه، دوم جهان‌باني حكيمانه و امينانه و عادلانه، سوم جهان‌آرايي مهندسانه و حكيمانه و عادلانه سه اصل يعني سه اصل را قرآن از انسان خواست تا بشود خليفه خب اگر كسي نانِ خلافت را خورد حرمت خلافت را چشيد هيچ كدام از اين اصول ثلاثه را انجام نداد همين قرآن است مي‌گويد ﴿كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ ديگر، ديگر اومانيسم نيست مي‌فرمايد از هر حيواني پَست‌تر است خب اين هر حيواني پَست‌تر است كه ديگر با تفكّر اومانيسمي سازگار نيست بنابراين اگر كسي نان خلافت را خورد به اصطلاح قائم‌مقام شد امضاي او خريدار شد بايد حرف آن مَنوب‌عنه را بزند نه حرف خودش را اگر كسي محترم است بايد حرف دين را بزند اگر حرف دين را نزد مي‌شود ﴿كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ اگر به فكر أجوفين بود اگر به فكر راه‌بندي اين و راه‌بندي آن بود مي‌شود شياطين الإنس اگر نه به اين فكر بود كه أجوفين خودش را تأمين كند مي‌شود ﴿كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ كه ﴿أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾ خب، پس بنابراين بين اومانيسمي كه آنها مي‌گويند با اينكه جهان براي انسان خلق شده است بين الحقّ و الباطل فرق است آنكه او اومانيسم مي‌داند قرآن مي‌گويد: ﴿كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ اينكه مي‌گويد: ﴿سَخَّرَ لَكُمُ﴾ اينها يا انبيا هستند يا معصومين‌اند يا شاگردان اينها هستند يا علماي عادل‌اند و مانند آن، سه كار را قرآن از ما خواست فرمود جهان‌بين باش ﴿أَوَ لَمْ يَنظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ جهان‌بان باش كه مبادا چيزي را فاسد كني نظير ديگران باشي ﴿إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا﴾ يا ﴿يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ﴾ جهان‌آرا باش براي اينكه در سوره مباركه «هود» و امثال «هود» گذشت كه ﴿هُوَ أَنشَأَكُم مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيَها﴾ فرمود بي‌عُرضه نباش من همه امكانات را براي شما خلق كردم هوش هم به تو دادم مجاري ادراكي و تحريكي هم دادم جهان‌آرا باش خدا استعمار كرده ما را اين الف و سين و تاء براي مبالغه است نظير استكبار، حتماً حتماً از ما خواست كه جهان را آباد كنيم درباره مسجد فرمود: ﴿إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ درباره زمين فرمود: «إنما يعمر الأرض الانسان» حالا كافر هستي باش ولي زمين را بايد آباد كني الآن شما مي‌بينيد بخش وسيعي از بودجهٴ زمين صرف آدم‌كُشي است بودجه‌هاي نظامي كشورها هم مشخص است ديگر بيش از پنجاه درصد درآمد اين روي زمين صرف اين است كه چگونه اسلحه بسازند و يك‌جا را بكُشند همين اين ديگر اومانيسم نشد اين ﴿كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ است يا ﴿شَيَاطِينَ الْإِنْسِ﴾ است خب، اينكه فرمود: ﴿خَلَقَ لَكُم مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً﴾ همين است ديگر شما كلّ اين خاورميانه را مي‌بينيد، مي‌بينيد درآمد جنگي بيشتر است يا درآمد نان و گوشت مردم آن مقدار كه صرف آدم‌كُشي مي‌شود بودجه‌اش بيشتر است يا صرف نان و پنير مردم. خب، بنابراين اينكه قرآ‌ن كريم دارد ما را مي‌گويد جهان‌آرا باش فرمود خدا مُستعمِر است و شما مستعمَر ذيل همان آيه سورهٴ مباركهٴ «هود» گذشت كه از مقدّس‌ترين واژه‌ها، واژه‌هاي استعمار است بعد به صورتي در آمد كه از منحوس‌ترين و پليدترين تعبيرات شده واژه استعمار در قرآن كريم به اين معناست خداي سبحان آسمان با همهٴ نظام كيهاني، زمين با همهٴ معادن را آفريد اين سفرهٴ خداست بعد مهمان دعوت كرد به نام انسان فرمود همهٴ اين نعمتها را براي تو خلق كردم هوشم به تو دادم امكانات هم به تو دادم از اين سفره استفاده بكن و آقاي خود باش اين معني استعمار قرآني است بيگانه آمده مي‌گويد در كشور خود معدِن داري هر چه داري از نيروي خودت از معدن خودت از توان خودت كمك بگير كار بكن براي من و بردهٴ من باش ساليان متمادي در هند اين طور بودند ساليان متمادي در ايران اين بود استعمار معنيش اين است خب اين واژهٴ آسماني را اينها پليد كردند و زميني كردند فرمود خدا مستعمِر است شما مستعمَر خداييد از شما به الف و سين و تاء به جِدّ خواست زمين را آباد كنيد اگر اين امكانات در بشر نبود اين هوش در بشر نبود كه امر نمي‌كرد فرمود از شما خواست كه زمين را آباد كنيد حالا كافر هستي باش من نخواستم مسجد بسازي كه ﴿إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ خب قبول نداري مرا قبول نداشته باش ولي خودت را قبول داشته باش اين ﴿هُوَ أَنشَأَكُم مِنَ الْأَرْضِ﴾ خطاب كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ نيست انسان است فرمود بر فرض دين نداري اين بيان نوراني حضرت سيّدالشهداء در قتلگاه از بهترين، همه بياناتشان بهترين است از جامع‌ترين بيانات حضرت است فرمود بالأخره اسلام آمده براي زندگي مردم و مي‌داند كه خيليها كافرند خب قرآن كه آمده براي رفاه مردم يعني شما مسلمان بشويد و راحت زندگي كنيد خب با اينكه مي‌داند ﴿وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ﴾ يا نه، براي مردم با شرط كفرشان هم برنامه دارد فرمود بسيار خب نپذيرفتيد، نپذيرفتيد ولي در دنيا براي اينكه راحت زندگي كنيد آزاد باشيد خب كُشتيد، كُشتيد ديگر، ديگر به زن و بچه من براي چه حمله مي‌كنيد نفرمود حتماً مسلمان بشويد يعني دين براي كافر بما أنّه كافر هم برنامه بهزيستي دارد فرمود: «إن كنتم لا تخافون المعاد» اگر دين نداريد «لم يكن لكم دين و لا تخافون المعاد و كونوا حراراً في دنياكم» اين دستور ديني است اين ﴿وَاسْتَعْمَرَكُمْ﴾ از همين قبيل است نه يعني ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ شما جهان‌آرا باشيد فرمود مسلمان هستي باش، يهودي هستي باش، مسيحي هستي باش، زرتشتي هستي باش، هر ملّتي داري باش لائيك هستي باش، لا مذهب هستي باش اين زمين را آباد كن خراب نكن موقعي كه ﴿إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا﴾ خب ببين تفاوت رَه از كجاست تا به كجا اين انساني كه قرآ‌ معرفي مي‌كند با انساني كه كالأنعام دارند راه مي‌روند ﴿لَيَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَيَمْشُونَ﴾ و خيال خود را انسان مي‌پندارند ﴿وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾ كجاست فرمود اينها تو را مسخره مي‌كنند خب انبياي قبيل را هم مسخره مي‌كردند از شما سؤال مي‌كردند كه خب اين عذاب چه موقع است فرمود صبر كنيد يك چند روز صبر كنيد آن وقتي كه وقت رفت، آن جايي كه جا رفت مي‌بينيد گُر مي‌گيريد و دفعتاً هم مي‌آيد ﴿تَأْتِيهِم بَغْتَةً﴾ فرمود اينها مي‌گويند كه ﴿خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ﴾ انسان عجول است در سوره مباركه «اسراء» هم بود كه انسان عجول است ﴿وَكَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً﴾ آيه يازده سوره مباركه «اسراء» اين بود ﴿وَيَدْعُ الْإِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيْرِ وَكَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً﴾ عجله هم همان طوري كه در بحثهاي چهارشنبه گذشت اين بود كه قبل از وقت آدم كاري انجام بدهد لذا مذموم است سرعت آن است كه وقتي وقت شد اول وقت كارش را انجام بدهد سرّ مطلوبيّت سرعت و مذموم بودن عجله آن است كه عجله مِن الشيطان از قبل از موعِد است سرعت اين است كه وقتي كه وقت شد اول وقت كارت را انجام بده اين نماز اول وقت اين است، بحث اول وقت اين است، درس اول وقت اين است، كار اول وقت هم همين است خب اين مي‌شود سرعت.

 

پرسش: حاج آقا ما در كارهاي خير هم داريم

پاسخ: آن با قرينه ذكر شده است كه «عجّلوا بالصلاة» در بحث چهارشنبه كه گذشت با قرينه ذكر شد.

 

پرسش:...

پاسخ: آن سرعت است يعني وقتش است ما وقتش كه به دست شماست وقتش را با عجله تسريع كنيد «اللهمّ عجّل لوليّك الفرج» نظير «عجّلوا بالصلاة» است كه با قرينه همراه است وگرنه «العجلة مِن الشيطان» هست عجله در قرآ‌ن مذمّت شده است درباره توبه كه وقت ندارد عجله معنا ندارد اما به معني سرعت است «عجّلوا بالصّلاة قبل الفوت عجّلوا بالتوبة قبل الموت».

 

پرسش:...

پاسخ: عجله مذمّت شده است ﴿خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ﴾، ﴿وَكَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً﴾ عجله در جوهر او اين است كه قبل از رسيدن وقت كسي شروع به كار انجام بدهد دوتا فرق اساسي بين عجله و سرعت بود كه اين فرقها گذشت يكي اينكه عجله قبل از وقت است و سرعت بعد از رسيدن وقت در اوّلين فرصت اين فرق اساسي عجله و سرعت، دوم اينكه عجله وصف شخص متحرّك است سرعت وصف حركت نمي‌گويند اين شخص سرعت دارد مي‌گويند حركت اين شخص سريع است و سرعت براي حركت است عجله براي متحرِّك است ولي سرعت براي حركت گاهي مع‌القرينه به كار مي‌رود نظير «عجّلوا بالصلاة قبل الفوت» ولي دربارهٴ توبه چون موقّت نيست عجله‌اش به معني سرعت است اينها با قرينه همراه است اگر چيزي موقّت باشد وقت داشته باشد قبل از او مي‌شود عجله، اما توبه كه واجب فوري است. خب، پس انسان اگر عجول هست به مناسبت همان آنچه ﴿خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ﴾ برمي‌گردد شتاب‌زده كار مي‌كند و اين را آمدند تعديل كردند فرمود شما صبر كنيد اينها ﴿يَسْتَعْجِلُونِ﴾ در بخشي از آيات قرآ‌ن كريم آمده كه اينها عجله مي‌كنند مي‌گويند چه موقع اين عجله است به نوح پيامبر هم گفته (يا نوح ائتنا) به انبياي ديگر هم مي‌گفتند كه ﴿فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا﴾ و مانند آن، فرمود اينها الآن عجله مي‌كنند لكن در فرصت مناسب خداي سبحان عذاب را مي‌آورد ﴿وَيَقُولُونَ مَتَي هذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾ مخاطبين آنها هم وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است هم توده مؤمنين به شخص پيامبر خطاب نمي‌كنند به پيامبر و مؤمنان مي‌گويند اگر شما راست مي‌گوييد اين تهديد عذاب، اين كيفر الهي چه موقع است ﴿وَيَقُولُونَ مَتَي هذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾ فرمود اگر يك وقت بدانيد آن چه موقع است و آن چه چيزي هست ديگر دست به اين سؤالها نمي‌زنيد ﴿لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ حيني كه آن عذاب مي‌آيد ﴿لاَ يَكُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ﴾ يك، ﴿وَلاَ عَن ظُهُورِهِمْ﴾ دو، پس خودشان نمي‌توانند خودكفا باشند در رفع عذاب كسي هم ناصر اينها نيست شفيع اينها نيست اين سه، ﴿وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ﴾ يك وقت است كه خود انسان مي‌تواند كاري را انجام بدهد يك وقت است نه، كمك مي‌خواهد فرمود نه خودشان مشكل خودشان را حل مي‌كنند نه كسي به كمك اينها قيام مي‌كند پس چطور مي‌شود ﴿لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا حِينَ لاَ يَكُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلاَ عَن ظُهُورِهِمْ وَلاَ هُمْ يُنصَرُونَ﴾ ﴿بَلْ تَأْتِيهِم بَغْتَةً﴾ دفعتاً مي‌آيد چون دفعتاً مي‌آيد ﴿فَتَبْهَتُهُمْ﴾ اينها را مبهوت مي‌كند نمي‌داند از كجا آمدند بسياري از افراد نمي‌دانند مُردند دفعتاً مي‌بينند صحنه عوض شده اينها گُر گرفتند چه شد قبلاً كجا بوديم الآن كجا آمديم چه شد اينها چه كسي هستند من اينها را نمي‌شناسم بعد از احقابي از عذاب تازه مي‌فهمند مُردند مرگ تامّه مرگ يك چيز ناآشناست انسان از زمان و زمين فاصله مي‌گيرد با اينكه قبر مطهّر وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) با قبر نحس هارون نزديك هم است يكي «روضة مِن رياض الجنّة مَدّ البصر»، «مدّ البصر» يعني «مدّ البصر» قر مؤمن مخصوصاً معصوم تا آنجا كه چشم مي‌بيند بوستان است وقتي از وجود مبارك حضرت امير وقتي كه امام مجتبي(سلام الله عليهما) در خدمت حضرت بود سؤال كردند فاصله بين ارض و سما چقدر است فرمود: «مدّ البصر» الآن ما نگاه مي‌كنيم بالأخره دورترين ستاره را مي‌بينيم قبر مؤمن به اين اندازه وسيع است و بهشت بوستان است قبر كافر هم «حُفرة مِن حُفَرِ النيران» با اينكه فاصله قبر مطهّر امام رضا(سلام الله عليه) و آن گودال جهنّم خيلي كم است چنين عالَمي است در كربلا هم همين طور است ديگر قبر شهداي كربلا «روضة مِن رياض الجنّة مَدّ البصر» دو قدمي‌اش هم «حُفرة مِن حُفَرِ النيران» چنين عالمي است خب لذا ﴿فَتَبْهَتُهُمْ﴾ آدم را مبهوت مي‌كند شما تاريخ سؤال نكنيد كه در كدام تاريخ هجري شمسي يا هجري قمري يا ميلادي است فرمود: ﴿فَتَبْهَتُهُمْ فَلاَ يَسْتَطِيعُونَ رَدَّهَا وَلاَ هُمْ يُنظَرُونَ﴾

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo