< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

89/07/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 30 تا 33 سوره انبياء

 

﴿أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ‌ءٍ حَيٍّ أَفَلاَ يُؤْمِنُونَ﴾ ﴿وَجَعَلْنَا فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِيهَا فِجَاجاً سُبُلاً لَّعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ﴾ ﴿وَجَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُونَ﴾ ﴿وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴾

 

ظاهر اين كريمه آن است كه هر موجود زنده‌اي از آب كمك گرفته بدون آب حيات راه پيدا نمي‌كند برخيها گفتند اين عموم يا اطلاق نمي‌تواند تام باشد زيرا فرشتگان زنده‌اند و از آب نيستند وجود مبارك عيساي مسيح پرنده‌هايي را مي‌آفريد در حالي كه از آب نبودند. قرآن كريم درباره جن سخنش اين است كه ﴿وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ﴾ او از آتش خلق شده است از آب خلق نشده پس عموم يا اطلاق اين آيه نمي‌تواند تام باشد آيا تخصيص و تقييدي به عموم يا اطلاق اين آيه برخورد كرد يا راه ديگري است. پاسخش اين است كه ظاهراً فرشته‌ها منصرف‌اند براي اينكه در ذهن مخاطبان آ‌ن روز مطرح بود و نه در ذهن مخاطبان امروز فرشته‌ها از اين جريان مستثنا هستند موجودات مجرّد سمايي‌اند بنابراين حيات آنها را نبايد توقّع داشت كه از آب‌اند اگر واقعاً فرشته‌هاي ارضي داشتيم نظير انسان يا جن خب آنها هم ما يقين نداريم كه دربارهٴ جن درست است كه بخش وسيعي از مادّهٴ آن را آتش و ماده ناري قرار مي‌دهد اما دليلي نداريم كه از آب كمك گرفته نمي‌شود. در جريان آفرينش پرنده‌ها به وسيله اِعجاز عيساي مسيح(سلام الله عليه) آن هم دارد از تين ﴿أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ در قرآن دارد كه ﴿فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّهِ﴾ آنجا هم از طين سخن به ميان آمده تين غير از تراب است آن خاكِ آميختهٴ با آب را مي‌گويند تين پس آب در آنجا مطرح است پس چه در جريان جن و چه در جريان پرنده‌هايي كه وجود مبارك عيساي مسيح آفريد اينها آب دخيل‌اند چه اينكه درباره خود انسان دارد كه انسان را خدا از تراب خلق كرده در حالي كه بعد از تراب مسئلهٴ تين و حمأ مسنون و امثال ذلك مطرح است پس آب در آفرينش انسان و جن و حيوان دخيل است و در سوره مباركه «نور» هم دارد كه ﴿وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ﴾ هر جنبنده‌اي كه حيات حيواني دارد از آب كمك گرفته شده جايي كه آب نيست حيات حيواني و حيات انساني نيست، اما حيات گياهي چگونه؟ از آيه سوره «نور» برنمي‌آيد كه حيات در گياهان هم مطرح است و آنها هم داراي اين سنخ حيات‌اند چون در آنجا فرمود: ﴿وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ﴾ هر جنبنده‌اي را خداي سبحان از آب آفريده آيه 45 سوره مباركه «نور» اين بود ﴿فَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَن يَمْشِي عَلَي رِجْلَيْنِ﴾ پس از آيه سوره «نور» برنمي‌آيد كه ما در گياهان داريم از اين آيه دارد كه هر موجود زنده‌اي از آب است ما اگر خواستيم حياتِ گياهي را از آيه محلّ بحث استفاده كنيم از سنخ تمسّك به عام در شبهه مصداقيه خود آن عام است كه جايز نيست بايد از راه ديگر حيات گياهي را ثابت بكنيم صغرا را با آن آيات ثابت بكنيم بگوييم گياه هم حيات دارند و زنده‌اند آن وقت به عمومِ اين عام يا اطلاق اين مطلق تمسّك بكنيم بگوييم هر موجود زنده‌اي از آب است گياهان هم از اين هستند و اگر در كُره‌اي گياه روييده شده معلوم مي‌شود آ‌نجا آب وجود داشت. در سوره مباركه «فاطر» و مانند آن در چند جا سخن از حيات گياهي مطرح است در سوره مباركه «فاطر» آيه نُه به اين صورت است ﴿وَاللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَاباً فَسُقْنَاهُ إِلَي بَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَحْيَيْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ ما به وسيله باران زمينِ مُرده را زنده مي‌كنيم مستحضريد كه گياهان در زمستان خواب‌اند نه مُرده اين درخت خواب است نه مُرده وقتي بهار شد به وسيلهٴ باران و علل و عوامل ديگر بيدار مي‌شود اين احياي درخت نيست بلكه ايقاظ شجر است ايقاظ گياه است اين را بيدار كرد خداي سبحان بعد از اينكه اين بيدار شد شروع مي‌كند به تغذيه وقتي تغذيه كرد از خاك و هوا و آب و كود و علل و عوامل ديگر كمك مي‌گيرد و رشد مي‌كند خودش رشد مي‌كند و باعث زنده شدن آن خاك و مانند آن مي‌شود يعني مُرده را زنده مي‌كند بالأخره اين درختي كه بالنده شد و رشد كرد غذا خورد كه رشد كرد غذاي او همان خاكِ كنار ريشهٴ اوست آن خاك يك موجود جامد و مُرده است به وسيله ريشه اين گياهان جذب مي‌شود و زنده مي‌شود لذا قرآن كريم تعبيرش اين است كه ما در بهار مُرده را زنده مي‌كنيم نه فقط خوابيده را بيدار مي‌كنيم هم درختهاي خوابيده را بيدار مي‌كنند وقتي بيدار شدند تغذيه اينها شروع مي‌شود تغذيه اينها كه شروع شد مُرده را زنده مي‌كنند چه در سوره مباركه «فاطر» چه در ساير سوَر سخن از احياي ارض است نه احياي شجر فرمود: ﴿فَسُقْنَاهُ إِلَي بَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَحْيَيْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ ما مُرده را زنده كرديم در قيامت هم همين طور است ما مُرده را زنده مي‌كنيم انسانها از نظر روح خوابيده‌اند مُرده نيستند مرگي در كار نيست در قبر به اينها مي‌گويند: «نَم كنومة الكذا و كذا» اما بدن مُرده است بالأخره خاك شد و در صحنهٴ قيامت بدن را خدا زنده مي‌كند ارواح خوابيده را بيدار مي‌كند وگرنه روح كه نمي‌ميرد كه اينكه بعد از سؤال منكر و نكير به اين مُرده در قبر مي‌گويند «نَم كنومة الفلان» يعني بخواب ديگر سخن از مرگ نيست.

 

پرسش:...

پاسخ: نه، ما از اين يعني ماده اصلي اين، اين است يعني ماده مهمّش اين است ﴿وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ﴾ در آنجا ديگر سخن از حصر نيست كه اينجا هم كه در سوره مباركه «نور» به طور كلي فرمود: ﴿وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ﴾

 

پرسش:...

پاسخ: بله، معلوم مي‌شود حصري در كار نيست به دليل اينكه در سوره مباركه «نور» فرمود: ﴿وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مَن مَاءٍ﴾ معنايش اين نيست كه از خاك نيست از هوا نيست از علل و عوامل ديگر نيست عنصر اصلي اين است (ومن الماء کل شيء حل) مبدأ اصلي اين است چون در بيانات نوراني حضرت امير هم فرمود قبل از آفرينش بسياري از چيزها خدا آب را آفريد البته آن تعبير كه ﴿وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَي الْمَاءِ﴾ يك حساب ديگري دارد اگر آن عرشِ مطلق باشد يك ماء مطلق است اگر عرش و فرمانروايي جهانِ خلقت مادي باشد بله همين آب است كه آب اصل بود اول آب را آفريد بعد هوا و باد را باد اين آب را حركت داد حركتها گوناگون بود تحوّلاتي در آب پيدا شد بخاري پيدا شد دخاني پيدا شد و شمس و قمري پديد آمد و مانند آن كه در خطبه اول و خطبه 91 نهج‌البلاغه آن تطوّرات را حضرت ذكر كرد بنابراين از آيه سوره مباركه «نور» برمي‌آيد كه خداوند همه جنبنده‌ها را از آب خلق كرد يعني ماده اصلي‌شان اين است اما حالا غير جنبنده به نام گياهان هم حياتي دارند يا نه، آ‌ن از سوره مباركه «نور» برنمي‌آيد ولي از سوره «انبياء» برمي‌آيد و لذا اگر ما در كُره‌اي از كرات آسماني گياهي يافتيم معلوم مي‌شود يقيناً اينجا آب بود براي اينكه فرمود: «ومن الماء كل شيء حي و حيات را هم قرآن كريم اختصاصي به انسان و حيوان نمي‌دهد دربارهٴ گياهان هم همين حيات را قائل است فرمود ما زمينِ مُرده را زنده مي‌كنيم زمين مُرده وقتي زنده مي‌شود كه اين اجزاي ترابي در كنار گياه قرار بگيرند و جذب بدنه نهال بشوند وقتي كه جذب بدنه نهال شدند حيات گياهي پيدا مي‌كنند خب، وگرنه صِرف باران وقتي بر تراب ريخت او را تين مي‌كند نه حيّ، زنده نمي‌كند خاك را گِل مي‌كند بله، اما خاك بخواهد زنده بشود بايد غذاي گياه قرار بگيرد در بدنهٴ گياه قرار بگيرد و حياتِ گياهي پيدا كند (وكذلك بعد موتها) در قرآن كم نيست ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ در سوره مباركه «حديد» فرمود خدا زمينِ مُرده را زنده مي‌كند البته يك روايت نوراني از اهل بيت(عليهم السلام) هست در ذيل همان آيه سوره «حديد» كه ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ حضرت فرمود همان طوري كه زمينِ مُرده را خدا زنده مي‌كند زمينه مُرده را هم خدا زنده مي‌كند و آن با وجود مبارك وليّ عصر(ارواحنا فداه) هست كه زمين را پر از عدل و داد مي‌كند يعني زمينه زندگي مردم مُرده را زنده مي‌كند خب آن يك مصداق باطني است براي آيه ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ مُرده را زنده مي‌كند استدلال بر معاد اين نيست كه درختِ خوابيده را بيدار كند خب اگر استدلال اين باشد كه خدا همان طوري كه خوابيده را بيدار مي‌كند مُرده‌هاي قبرستان را هم بيدار مي‌كند اين استدلال تام نيست اما وقتي بفرمايد خاكِ مُرده و بي‌جان را خدا زنده مي‌كند به دنبالش مي‌فرمايد: ﴿كَذلِكَ النُّشُورُ﴾ خب بالأخره اين بدن خاك مي‌شود ديگر اين بدنِ پوسيدهٴ خاك‌شده را دوباره زنده مي‌كند اين استدلال تام است فرمود: ﴿وَاللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَاباً فَسُقْنَاهُ إِلَي بَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَحْيَيْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا كَذلِكَ النُّشُورُ﴾ خب، پس طبق آيات قرآن كريم حياتِ انساني و حيواني و گياهي داريم اينها مصاديقي‌اند كه در خارج ثابت‌شده است به وسيله آيات ديگر. آيات محلّ بحث آن‌گاه به عموم و اطلاقش حجّت است «من الماء كل شيء حي» چه انسان، چه حيوان، چه گياه بدون آب نيست لذا اگر در گوشه‌اي از گوشه جهان در كُره‌اي از كُرات جهان ما نهالي يافتيم، درختي پيدا كرديم، سبزيي يافتيم اطمينان پيدا مي‌كنيم كه آبي هست.

 

پرسش:...

پاسخ: يعني آبِ رايج نداريم وگرنه با آيه مخالف است آن دعايي كه با آيه مخالف است كه نمي‌تواند محصور باشد كه فرمود ما هر چيزي را با آب خلق كرديم يعني آبِ رايجي نيست آب مصطلحي نيست اما از راههاي ديگر مي‌شود آبِ رايج نيست آبِ مريي نيست و مانند آن.

 

خب، فرمود در اين بخش ما اين كار را كرديم و هر موجود زنده‌اي را از آب آفريديم بعد فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِهِمْ﴾ براي نظم، فرمود ما اين زمين را به وسيله سلسله جبال ميخ‌كوب كرديم كه اينها راسي‌اند فرورفته‌اند ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْريها وَمُرْسَاهَا﴾ اِرسا يعني لنگرانداختن اين به منزله سُكّان، سكّان گرچه صيغه‌اش به صورت جمع است ولي نظير كُبّار كه صيغه‌اش شبيه جمع است ولي مفرد است سكّان مفرد است، كُبّار مفرد است كه در قرآن كريم آمده سكّان يعني لنگر. خب، با اين لنگر كه فرو مي‌رود در تَه دريا كشتي حفظ مي‌شود فرمود يك سلسله كوههاي ريشه‌دار باعث حفظ كُره زمين‌اند از نوسان و مَيَدان و اضطراب اين براي زمين، آسمان را هم حفظ كردند آسمان را بدون ستون حفظ كردند يا ستون دارد ولي مرئي نيست در دو آيه‌اي كه در سوره مباركه «لقمان» و «رعد» بود اين دو احتمال مطرح است كه خداوند آسمانها را ﴿بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾ نگه مي‌دارد اين جمله ﴿تَرَوْنَهَا﴾ در محلّ جرّ است تا صفت باشد براي ﴿عَمَدٍ﴾ يعني خداوند ستونهاي نامرئي دارد يا نه، ﴿بِغَيْرِ عَمَدٍ﴾ خلق كرد شما مي‌بينيد ﴿تَرَوْنَهَا﴾ كه ستوني ندارد. از آيه سوره مباركه «رعد» و «لقمان» خيلي نمي‌شود استظهار كرد ولي از بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهج‌البلاغه دارد كه ﴿بِغَيْرِ عَمَدٍ يَدْعَمُهَا﴾ يعني ستوني كه او را نگهدارد نيست حالا چه جاذبه چه غير جاذبه فقط به اراده الهي وابسته است مشابه اين پرنده‌هايي كه در آسمان پرواز مي‌كنند فرمود: ﴿مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ﴾ اينها با جاذبه‌اي نگه داشته مي‌شوند با ستوني نگه داشته مي‌شوند يا با ارادة الله نگه داشته مي‌شوند فرمود: ﴿مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ﴾ اين آسمانها هم همين طور است، پرنده‌ها در فضا همين طور است به هر تقدير جاذبه هم باشد باز نظم است و آفريده خداست هيچ دليلي بر نفي آن نيست، بنابراين اگر آسمان است محفوظ است و زمين است محفوظ منتها درباره سقفِ محفوظ كه فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً﴾ هم احتمال آن است كه از ريزش و فرود آمدن محفوظ است كه در سوره مباركه «فاطر» اين معنا تأييد مي‌شود در آنجا دارد كه خداوند نمي‌گذارد كه اين ستونها فرو بريزد در بخشهاي ديگر دارد كه محفوظ از نفوذ شيطان است در سوره مباركه «فاطر» آيه 41 به اين صورت است ﴿إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا﴾ نمي‌گذارد اينها از بين بروند متلاشي بشوند البته وقتي مرگِ اينها فرا رسيد بساط زمين را جمع مي‌كند بساط آسمانها را جمع مي‌كند كلّ اين مجموعه را درهم مي‌كوبد ﴿وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُكَّتَا دَكَّةً وَاحِدَةً﴾ بعد صحنه قيامت ظهور مي‌كند اما الآن محفوظ از ريزش است اينجا كه فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِن بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِيماً غَفُوراً﴾ راجع به همان نظام كيهاني است كه محفوظ است اما برخي از مفسّران مثل امين‌الاسلام و ديگر مفسّران(رضوان الله عليهم) احتمال دادند كه محفوظ از نفوذ شيطان است خب آن معنا حق است در سوره مباركه «صافات» و امثال «صافات» آمده ولي معناي خاصّ خودش را دارد بعيد است اين آيه ناظر به محفوظ بودن از نفوذ شيطان باشد. در سوره مباركه «حجر» اين بحث في‌الجمله مطرح شد كه اينها دسترسي ندارند و آسمان از نفوذ شياطين محفوظ است و حفظ آسمانها به وسيله نجوم آنجا مطرح بود كه اينها چگونه در سوره مباركه «حجر» چگونه اين آسمانها به وسيله فرشته‌ها محفوظ است يا به وسيله نجوم محفوظ است آيه شانزده و هفده سوره مباركه «حجر» اين بود ﴿وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّماءِ بُرُوجاً وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ﴾ ﴿وَحَفِظْنَاهَا مِن كُلِّ شَيْطَانٍ رَّجِيمٍ﴾ ﴿إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِينٌ﴾ هيچ شيطاني نمي‌تواند آنجا نفوذ پيدا كند و اگر بكند اين شهاب‌سنگها به حيات آنها خاتمه مي‌دهند آنجا يك بحث مبسوطي شد كه اينها نمي‌توانند بالا بروند يا استراق سمع بكنند يا از وحي باخبر بشوند اين يعني چه و اين ستاره‌ها شهاب است و تير براي پَراندن و رَجْم شياطين ﴿وَلَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَجَعَلْنَاهَا رُجُوماً لِلشَّيَاطِينِ﴾ اين يعني چه، آنجا يك بحث مبسوطي شده و اجمالش هم اين بود كه منظور اين نيست كه كلّ اين ستاره كه صدها يا هزارها برابر زمين است اين ستاره تيري بشود به طرف شيطان اين نيست همان شهاب‌سنگها مي‌تواند اينها را طرد كند اين يك، دوم اينكه بالأخره چون ﴿وَأَوْحَي فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾ مقدّرات و مشخّصات در يك زمان و زميني شكل مي‌گيرد بخشي از برنامه‌ها در آسمان شكل مي‌گيرد بخشي هم در زمين، گرچه ذات اقدس الهي منزّه از هر قيد و مادّه و مُدّه است يك، گرچه حقيقت وحي مبرّاي از تزمّن و تمكّن است دو، گرچه روح مطهّر پيغمبر نه زماني است نه زميني سه، اما بالأخره شرايط زماني و زميني دخيل است، خصوصيّت مكه دخيل است، كنار حرم دخيل است، كنار مسجد دخيل است، كنار كعبه دخيل است اينها در اين گوشه ظهور كرده اين طور نبود كه كوه حِرا و غير حِرا فرق نكند يا كنار كعبه يا غير كعبه فرق نكند براي مكانها براي زمانها خصوصيّتي هست خب همان طوري كه وحي را بايد در مَهبط وحي در سرزمين وحي مثلاً مكّه تلقّي كرد يك مكان خاصّي است كه وحي آنجا ظهور مي‌كند آسمانها هم مي‌تواند بشرح ايضاً پس مكان مخصوص چه آسمان چه زمين زمينه تلقّي وحي است همان طوري كه كفّار حق ندارند وارد مرز حرم بشوند وارد محدوده مكّه بشوند شياطين هم حق ندارند وارد محدوده خاصّ آسمان بشوند چون محدوده حرم اين خصيصه را دارد در طول مدّت هر كس از هر جايي به هر منظوري خواست وارد محدوده حرم بشود و وارد محدوده مكه بشود بايد احرام ببندد ولو خواست برادرش را ببيند بيماري در مكه دارد به قصد زيارت نيامده اين حتماً بايد احرام ببندد احكام مُحرِم را رعايت بكند وقتي اعمال عمره مفرده را انجام داد از اِحرام به در بيايد بعد برود هر جايي كه مي‌خواهد برود چون احرام از كافر متمشّي نمي‌شود لذا ورود كفّار در مرز حرم ممنوع است اين خصيصه‌اي است در تمام كُره زمين مخصوص حرم است هر كسي در طول سال بخواهد وارد محدوده حرم بشود برود مكه ولو به قصد تجارت او اصلاً قصد زيارت ندارد مي‌خواهد تجارت كند كالايي بفروشد يا كالايي بخرد الاّ ولابد بايد مُحرِم بشود و چون مُحرم شدن از غير مسلمان متمشّي نمي‌شود لذا ورود غير مسلمان در محدوده حرم ممنوع است بالأخره اين زمين خصوصيتي دارد مثل اينكه ليلهٴ قدر خصيصه‌اي دارد درست است كه آنها مجرّد تام‌اند ولي بخواهد نصيب بشر بشود يك زمان و زمين خاص مي‌طلبد اگر كسي خواست وارد محدوده حرم بشود جلويش را مي‌گيرند همين خصيصه در فضاي آسماني هم هست اگر كسي خواست وارد فلان محدوده آسمان بشود تا ببيند چه خبر است آنجا تيراندازي مي‌شود در سوره مباركه «حجر» بحث مبسوطي درباره اينكه چگونه اين كواكب رجوم شياطين‌اند آنجا مطرح شد ولي به هر تقدير حفظ آسمانها از نفوذ شيطان مطلبي است حق و اما آيه محلّ بحث سوره مباركه «انبياء» درباره فروپاشي و فرو ريختن و اينهاست نه درباره عدم دستيابي به وحي و امثال ذلك گرچه ممكن است اطلاق آيه هر دو را بگيرد ولي درباره صيانت اين نظام كيهاني از فروپاشي است لذا فرمود ما اين را سقفي قرار داديم كه محفوظ از ريزش است و مشابه همان آيه سوره مباركه «فاطر» خواهد بود ﴿وَجَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُونَ﴾ از آيه‌ها و نشانه‌ها و علائم سپهري اينها اعراض مي‌كنند با اينكه درك مي‌كنند. خب، اينها درباره آسمان و زمين بعد نظم داخلي آسمان و زمين كه خلقت ليل و نهار است ذكر فرمود، فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ﴾ شب و روز را خدا آفريد هر دو آيت حق‌اند در سوره مباركه «اسراء» قبلاً گذشت كه فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾ فرمود شب آيت خداست، روز آيت خداست منتها شب آيتِ تاريك خداست روز آيه روشن خداست شب حسابي دارد يك نظم رياضي دقيق دارد چقدر بايد شب باشد كجا بايد شب باشد چطور بايد شب باشد چگونه بايد روز بشود همه اينها نظم رياضي دارد اگر از اين طرف اين زمين به دور آفتاب دارد مي‌گردد اين چهره زمين روشن است و روز است چون زمين يك جِرم سنگين و ماده است وقتي شمس به اين چهره تابيد آن سَمتش تاريك است و چون زمين كُروي است سايه اين كُره مي‌شود مخروط چقدر اين مخربوط طولاني است، قاعده‌اش چقدر است، رأسش چقدر است، قطرش چقدر است، امتدادش چقدر است همه‌اش نظم رياضي دارد لذا وقتي ماه دارد عبور مي‌كند يا سايه زمين دارد عبور مي‌كند يك رياضيدان ماهر كاملاً مي‌تواند بفهمد كه آن قمر با اين سايه چه برخوردي دارد آيا با اين سايه برخورد دارد يا ندارد اگر برخورد ندارد كه خسوفي اتفاق نمي‌افتد اگر با اين سايه برخورد دارد كه سايهٴ زمين مي‌افتد روي ماه كه ماه نتواند از آفتاب نور بگيرد او بر اساس نظم رياضي فكر مي‌كند اگر برخورد در رأس اين مخروط باشد مي‌شود خسوف جزيي، اگر در قاعده اين مخروط باشد مي‌شود خسوف كلي، اگر بينابين باشد خسوف مثلاً يا دو سوم است يا يك سوم است و مانند آ‌ن، چقدر طول مي‌كشد همه‌اش نظم رياضي دارد فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ﴾ يعني او آيتِ تاريك ماست ﴿وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾ اينها بر اساس نظم رياضي است حالا كه نظم رياضي شد مي‌شود آيه الهي فرمود: ﴿خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ﴾ اينها همه را آفريد ﴿كُلٌّ﴾ يعني چه شمس و قمر، چه نجومي كه در ليل و نهار است كه اين ﴿كُلٌّ﴾ به اين مناسبت است ﴿فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴾ سابِح يعني متحرّك، شناور ماهيها در دريا سَبح دارند حركت دارند فرمود: ﴿إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحاً طَوِيلاً﴾ شما در روز يك سَبح طولاني داريد اشتغال طولاني داريد شب را در يابيد ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِيلاً﴾ اگر خواستيد مناجات كنيد و خودتان را در يابيد شب را در يابيد وگرنه روز هر كسي گرفتار كار خودش است ﴿إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحاً طَوِيلاً﴾ اما ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِيلاً﴾ به اين شرطي كه سَبحِ طويلِ روز آن‌قدر ذهنتان را پُر نكند كه ناشئه ليل را هم از دست بدهيد. خب، پس چه شمس چه قمر چه ستاره‌هاي شب چه ستاره‌هاي روز همه اينها در فلك سابح‌اند و حركت مي‌كنند. فلك يك چيز دايره‌اي است آنچه در ذهن من هست مرحوم ملاّ عبدالرزاق لاهيجي(رضوان الله عليه) ظاهراً در شوارق فرموده باشند كه اقدمين نظرشان اين بود كه زمين حركت مي‌كند بعد از گذشت چند سال نوبت به قدما رسيد كه بطلميوس و امثال بطلميوس از اينها بودند و فكر مي‌كردند كه زمين ساكن است و شمس و قمر حركت مي‌كند و زمين محور است و حركت براي آنهاست اخيراً هم به اين نتيجه رسيدند از كوپرنيك به بعد كه گرچه ابوريحان هم قبلاً گفتند چنين فرمايشي را داشت خيلي از رياضيون به اين نتيجه رسيدند كه زمين دارد حركت مي‌كند پس نظر اقدمين اين بود كه زمين دارد حركت مي‌كند نظر قدما اين شد كه زمين ساكن است و شمس و قمر حركت مي‌كنند باز نظر متأخّرين بر اين شد كه زمين دارد حركت مي‌كند اين تحوّلات هست اين يك مطلب. مطلب ديگر اينكه بحثهاي فَلَكي را اقدمين در مباحث رياضي مطرح مي‌كردند قدما در مسائل طبيعي مطرح مي‌كردند اقدمين وقتي مي‌خواستند حركت شمس و قمر و ساير ستاره‌ها را ترسيم كنند مداري رسم مي‌كردند خطّي مي‌كشيدند كه اينها مدارشان اين است نه اينكه پوست پيازي هست، جِرمي هست، جسمي هست كم كم نتيجه برخيها اين شد كه، فكر عدّه‌اي اين شد كه افلاك جسم‌اند نظير پوست پيازند لذا بحثهاي فكليّات را در طبيعيّات مطرح مي‌كردند نه در رياضيّات اين جنگها كه اتفاق مي‌افتد خسارتهاي فراواني به علوم و پيشرفت علوم مي‌زند بسياري از كتابها، بسياري از نُسخ خطّي، بسياري از آراء به وسيله همين جنگهاي جهاني زير خاك دفن مي‌شود حالا اين دو نكته را اگر فرصت كرديد تحقيق كنيد اقدمين اين مسائل را در رياضيات مطرح مي‌كردند يك، قدما اينها را در طبيعيات طرح مي‌كردند دو، اقدمين قال بودند كه زمين حركت مي‌كند سه، قدما قائل شدند كه شمس و قمر حركت مي‌كند زمين ساكن است چهار، چون روي اين مسئله كار نشده تقريباً دو هزار سال اين مسئله راكد بود نمي‌شود گفت كه دو هزار سال بشر بيراهه مي‌رفت چون در اين زمينه كار نكرده و اگر كار مي‌كرد و تلاش و كوشش مي‌كرد شايد زودتر به مقصد مي‌رسيد.

مطلب بعدي آن است كه در جريان قبض و بسط مستحضريد كه اگر امري كشف شد آنچه جزء مبادي اين است، علل اين است، معاليل اين است، لوازم اين است، ملزومات اين است، ملازمات اين است خب عوض مي‌شود قبض و بسط علوم همين است كه اگر يك مطلب جديدي كشف شد مثلاً بيماري جديد كشف شد يا داروي جديد كشف شد همه لوازم و ملازم و ملزومات و مقارنات آن شيء عوض مي‌شود اين مي‌شود قبض و بسط علوم اما يك محدوده خاصّ خودش را دارد معنايش اين نيست كه اگر فرضيه‌اي به صورت تجربه در آمد يك مطلب علمي عرضه شد كلّ بساط علوم به هم مي‌خورد كه كلّ بساط علوم نظير مهمانهاي جالسان يك اتاق باشند يك نفر كه تازه وارد شد همه بايد جابه‌جا بكنند خير اين‌چنين نيست يك نفر كه وارد شد همان چند نفري كه كنار هم نشستند آنها جابه‌جا بكنند كافي است نشانه‌اش آن است كه جناب كپرنيك البته قبل از او ابوريحان و اينها اين فرمايش را داشتند كه زمين حركت مي‌كند اين يك كار كوچكي نكرده تحوّل كپرنيكي كه قائل بود كه زمين حركت مي‌كند. اذان نزديك است حالا ـ ان‌شاءالله ـ اين را مي‌گذاريم براي پس‌فردا چون فردا تعطيل است.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo