< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

89/07/19

بسم الله الرحمن الرحیم

(أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ‌ءٍ حَيٍّ أَفَلاَ يُؤْمِنُونَ (30) وَجَعَلْنَا فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِيهَا فِجَاجاً سُبُلاً لَّعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ (31) وَجَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُونَ (32) وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ(33)

چون سورهٴ مباركهٴ «انبياء» در مكه نازل شد و مطالب مهمّ سوَر مكّي اصول دين است و بخشي از آيات گذشته مربوط به وحي و نبوّت بود چه اينكه بخشي از آيات آينده مربوط به معاد است و توحيد از مهم‌ترين مسائل محلّ ابتلاي آن روز بود لذا در اين سور‌ه بخشهايي از آياتش به جريان توحيد اختصاص يافته است. فرمود كفّار كه به غير خدا پناهنده‌اند و تدبير را از غير خدا توقّع دارند و به غير خدا پناه مي‌برند مگر نمي‌دانند و نمي‌بينند كه كلّ عالَم را خدا آفريد و كلّ عالَم را هم او دارد اداره مي‌كند. نظم جهان به تدبير اوست بنابراين بايد كسي را عبادت كرد كه هويّت ما «كان» تامّه, تدبير ما «كان» ناقصه به دست اوست آيا كفّار نمي‌بينند كه مجموعهٴ آسمان و زمين اول رَتْق و بسته بودند و خداي سبحان اينها را باز كرد راه شيري درست كرد, ستاره‌هاي ثابت درست كرد, ستاره‌هاي سيّار درست كرد, زمين را از آنها جدا كرد اين مجموعه را به صورت سماوات و الأرض به خوبي دارد اداره مي‌كند (كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا) اين مربوط به مجموعهٴ نظام آسمان و زمين بود. بعد فرمود: (وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ‌ءٍ حَيٍّ) هر موجود زنده‌اي از آب است چه حيات گياهي, چه حيات حيواني, چه حيات انساني هيچ‌گاه بدون آب حيات رخ نمي‌دهد نه گياهي سبز مي‌شود نه حيواني به دنيا مي‌آيد نه انساني زندگي مي‌كند هر موجود زنده‌اي از آب است اين هم يك نظم علمي است و يك ادّعاي علمي. (وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ‌ءٍ حَيٍّ أَفَلاَ يُؤْمِنُونَ) موحّد نمي‌شوند چرا اينها دست از وثنيّت و صنميّت برنمي‌دارند. اين مربوط به آسمان و پيدايش حيات در مجموعهٴ آسمان و زمين بعد دربارهٴ خصوص زمين فرمود: (وَجَعَلْنَا فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ) اين كُرهٴ زمين كه همانند كرات ديگر با هم متّصل و مرتبط بودند و بعد از اين مجموعه جدا شد براي نجات از نوسان و اضطراب و لرزش ما كوههايي را در او آفريديم كه به منزلهٴ ميخِ آنها باشد و اينها را حفظ بكند از اضطراب (وَجَعَلْنَا فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ) راسِي همين سنگهاي بزرگ, كوههاي بزرگ كه باعث نگهداري است لنگر را مي‌گويند مرساد, (بِسْمِ اللَّهِ مَجْريها وَمُرْسَاهَا) يعني لنگر و لنگرگاه او نام خداست راسي يعني لنگردار, لنگردهنده, حفظ‌كننده جوار را مي‌گويند رواسي به همين مناسبت در آن بيانات نوراني حضرت اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) كه فرمود: «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدَانَ أرْضِهِ» هم همين است مَيَدان يعني نوسان و اضطراب, مادَ يعني اضطرب, يَمِيد يعني يَضطرب. براي اينكه مَيَدان, نوسان, اضطراب زمين را حفظ كند اين زمين را با كوهها و سنگهاي بزرگ توتِيد كرده است يعني ميخكوب كرده است وَتَد يعني ميخ «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدَانَ اضطراب حركات أرْضِهِ» خب اين از همين آيات استفاده شد كه فرمود: (وَجَعَلْنَا فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِهِمْ) يعني مبادا اينكه مردمي كه روي زمين زندگي مي‌كنند به وسيلهٴ اضطراب و مَيَدان و لرزش زمين از پا در بيايند اين (أَن تَمِيدَ بِهِمْ) يعني «كلاحظ أن تميد بهم» مثل اينكه فرمود: (إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا) يعني مبادا اينكه برخورد كنيد قومي را به جهالت. خب, مبادا «أن تميد و تضطرب بهم» كه «باء» براي تأديه است. خب اصلِ زمين را كه از كُرات ديگر جدا شد با اين كوهها و صخور حفط كرد شده آرام, براي بهزيستي در زمين بخشي را بحر, بخشي را نهر, بخشي را جبال, بخشي را هم راههاي وسيع قرار داد جبال منشأ بركات فراواني هستند بارانها را, ابرها را به سينه مي‌خرند در دل ذخيره مي‌كنند به صورت چشمه در مي‌آورند و از دامن اين كوهها چشمه‌هاي فراواني ذخيره شده براي تأمين شُرب مردم حاصل مي‌شود. بين اين كوهها راههاي وسيع, فَجْ يعني راه, اگر عميق باشد تَه درّه است اگر عادي باشد مي‌گويند فَجّ واسع, فِجاج جمع فَج است كه اينجا فرمود: (وَجَعَلْنَا فِيهَا) در زمين (فِجَاجاً) فِجاج جمع فَج است, فَج يعين آن راه. در سورهٴ مباركهٴ «حج» به اين صورت فرمود شما ندا بدهيد اينها (مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ) خواهند آمد كه (وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ) از هر راهي (عَلَي كُلِّ ضَامِرٍ يَأْتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ) كه فِجاج جمع فج است يعني آن راه و راهِ وسيع. خب, (وَجَعَلْنَا فِيهَا) حالا در برخي از آيات نظير سورهٴ مباركهٴ «نوح» سُبُل قبل از فِجاج آمده است (لِّتَسْلُكُوا مِنْهَا سُبُلاً فِجَاجاً) در سورهٴ مباركهٴ «نوح» آيهٴ بيست به اين صورت است (وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ بِسَاطاً ٭ لِّتَسْلُكُوا مِنْهَا سُبُلاً فِجَاجاً) كه اين سُبُل فِجاج است اما در اينجا فجاج قبل از سُبل ذكر شده لذا اين (فِجَاجاً) را حال دانستند ولي قابل تفسير برابر سورهٴ مباركهٴ «نوح» هم هست سُبُلِ فجاج, گاهي فجاج مقدّم بر سبل ذكر مي‌شود يعني راهها وسيع. خب, (وَجَعَلْنَا فِيهَا فِجَاجاً سُبُلاً) يعني «سُبلاً فجاجا» راههاي وسيع (لَّعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ) تا هم به مقصد برسند در بين راه نماند و هم هدايتِ كلامي پيدا كنند به مبدأشان پي ببرند و نظم عالَم هم طوري است كه (وَجَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً) آنچه را كه در بالاي سرِ شماست به منزلهٴ سقف است و حفظ مي‌شود و نمي‌ريزد و از بينتان نمي‌برد و همهٴ اينها آيات الهي‌اند و متأسفانه اين مشركين از آيات الهي اِعراض مي‌كنند به دامن وثن و صنم مي‌روند. خب, دربارهٴ خلقت ليل و نهار و شمس و قمر هم آيهٴ بعدي است كه ـ ان‌شاءالله ـ به خواست خدا مطرح مي‌شود اين ترجمه‌گونهٴ اين چند آيه. آيا قرآن كريم اينها را فقط براي همان صبغهٴ كلامي ذكر كرده است كه اينها چون آيه‌اند ذي‌الآيه‌اي دارند, مخلوق‌اند خالقي دارند يا نه, گذشته از اينكه مسائل كلامي را در بردارد مسائل علمي را هم به همراه دارد. بعضي از مفسّران آنها همان طوري كه در فضاي دانشگاه مي‌گويند علم كاري به دين ندارد اينها هم متأسفانه در تفسير نوشته‌اند كه دين كاري به علم ندارد يعني قرآن كتاب هدايت است اصلاً مسائل علمي را مطرح نمي‌كند و طرح مسائل علمي در تفسير قرآن بيگانه است خب هم از اين طرف گفتند دين كاري با علم ندارد هم از آن طرف گفتند علم كاري با دين ندارداين فَجّ عميق و شكاف عميق بين حوزه و دانشگاه پيدا شد در حالي كه هم دين با علم كار دارد هم علم با دين كار دارد حالا شما بنگريد ببينيد قرآن كريم فقط كتاب هدايت است يا معلّم كتاب و حكمت است و مزكِّي نفوس آن (يُزَكِّيهِمْ) سرِ جايش محفوظ است اما معلّم كتاب و حكمت هم هست يعني چون قرآن كريم جزء جوامع‌الكَلِم است كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «اوتيت جوامع الكلم» جوامع‌الكلم به منزلهٴ قانون اساسي است يعني اصول كلي است كه ذات اقدس الهي به پيامبرش(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ارائه فرمود. از جوامع‌الكلم فروع فراواني استنباط مي‌شود كه گفته شد دوتا روايت است كه مرحوم صاحب وسائل اينها را در كتاب‌القضاء وسائل نقل كرده است كه «علينا إلقاء الاصول و عليكم التفريع» يكي از وجود مبارك امام صادق است يكي از وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليهما) «علينا إلقاء الاصول و عليكم التفريع» اين قواعد اصولي همين طور است قواعد فقهي همين طور است درست است كه بسياري از احكام جزيي را به عنوان فقه بيان كردند اما در مسائل اصول در مسائل قواعد فقهي اينها قاعده‌هاي كلّي ارائه كردند يعني جوامع‌الكلم را ارائه كردند تمام اين قواعد فقهي كه نوشته شده سند همهٴ اينها بيش از يك خط نيست قاعدهٴ «علي اليد» اين طور است, قاعدهٴ «لا ضرر» اين طور است, قاعدهٴ «لا حرج» اين طور است, قاعدهٴ امكان اين طور است, قاعدهٴ «مَن مَلِك شيئاً ملك الإقرار به» اين طور است و قواعد ديگر اينها همه‌شان يك خط است از اين يك خط به صورت يك قاعده مطالب فراواني استنباط شده و بسياري از بزرگان فقهي(رضوان الله عليهم) دربارهٴ همين يك خط رساله‌ها نوشتند. خب, مسائل اصولي هم كه مشخص است آن هم «لا تنقض» هم يك خط است, «رُفع ما لا يعلمون» هم يك خط است خب آن هم شده برائت آن هم شده استصحاب كه مسائل سنگين اصول را با اين در آوردند اينها جزء جوامع‌الكلم است كه فرمود در شرح نهج‌البلاغه ابن‌ميثم(رضوان الله عليه) ايشان اين حديث هم نقل مي‌كند در همان جلد اول كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به حضرت امير(سلام الله عليهما) فرمود: «يا علي! اوتيت جوامع الكلم و لقد اوتيت أنت جوامع الكلم» هر دو از جوامع‌الكلم برخوردارند منتها وجود مبارك پيامبر واسطه است در فيض اول فيض به آن حضرت مي‌رسد بعد به ائمه. خب, جوامع‌الكلم سرمايهٴ اجتهادِ مجتهدان است قرآن كريم گذشته از اينكه در مسائل كلامي و فلسفي جوامع‌الكلم دارد در مسائل علمي هم جوامع‌الكلم دارد اگر يكي از آن جوامع‌الكلم به عنوان (مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً) محور بحثهاي برائت نقلي در اصول قرار گرفت بعضيها قبول كردند بعضيها نكول, در بحثهاي علمي هم همين طور است آياتي كه مربوط به خلقت آسمان و زمين است يكسان نيست يك وقت است خدا مي‌فرمايد: (اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ) يا مي‌فرمايد: (الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقَهُ) يا مي‌فرمايد: (مَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ) ما اين نظام را با حق و حقيقت آفريديم بله اينها صبغهٴ فلسفه و كلامي دارد, اما وقتي كه وارد مسائل علمي مي‌شود اين جزء (يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ) است مي‌فرمايد آسمان هفت‌تاست (سَبْعَ سَمَاوَاتٍ) يك, آسمان هفت‌تاست دربارهٴ زمين نفرمود زمين هفت‌تاست لكن در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «طلاق» فرمود زمين هم مثل آسمان است (اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ) كه در ذيل اين آيه بيان نوراني از حضرت امام رضا(سلام الله عليه) است كه حضرت دستها را روي هم مي‌گذارند مي‌فرمايند: «أرضٌ و سماءٌ, أرضٌ و سماءٌ» كه أرضين سَبع از اينجا در مي‌آيد خب اين يك مطلب. پس رقم آسمانها هفت‌تا و رقم زمين هم هفت‌تا بعد فرمود اين مجموعهٴ چهارده‌گانه اول بسته بودند (أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا) بعد در مرحلهٴ سوم فرمودند با اينكه ما اينها را شش روزه باز كرديم (خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ) تا اينها را باز بكنيم شش روز طول كشيد كه خب مشخص است كه منظور از اين روز نه به معناي مقابل شب است نه مجموعه روز و شب كه ما مي‌گوييم صلات يوميه, صلات يوميه كه مي‌گويند يعني پنج نماز يك وقت است مي‌گويند روز در مقابل شب يك وقت مي‌گويند شب و روز, يك وقت مي‌گويند روز يعني روزگار هيچ كدام از اين معاني سه‌گانه دربارهٴ (سِتَّةِ أَيَّامٍ) نيست براي اينكه نه روزي بود نه روزگاري بود براي اينكه بايد شمسي باشد زميني باشد زمين به دور او بگردد بشود سال و ماه وقتي شمس و قمري در كار نبود يومي به آن معنا در كار نيست حالا چه تطوّري هست بايد مناسب با آن مرحله معنا كرد. فرمود اينها همه مسائل علمي است سماوات و ارض را (سِتَّةِ أَيَّامٍ) آفريد بعد هم ريز كرد فرمود دو روزش براي آسمانها بود دو روزش براي زمين بود (فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ) بعد فرمود: (خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ) اين دو روز براي آسمان دو روز براي زمين قهراً آن دو روز ديگر مي‌شود موجودات بين الأرض و السماء. دربارهٴ تأمين ارزاق دربارهٴ فصول چهارگانه هم فرمود: (وَقَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ) كه اين (أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ) كاري به آن (سِتَّةِ أَيَّامٍ) ندارد وگرنه مي‌شود هشت روز اگر دو روز براي زمين دو روز براي آسمان چهار روز هم براي تأمين ارزاق كه مي‌شود هشت روز اين چهار روز غير از آن شش روز است آن شش روز دو روزش براي زمين است, دو روزش براي آسمان است, دو روزش براي بين الأرض و السماست اين چهار روز يعني اين چهار روز هيچ ارتباطي با آن شش روز ندارد اين به فصول اربعه برمي‌گردد كه تأمين ارزاق مردم در چهار فصل است خب اينها همه ريزِ مسئله است بعد فرمود اين مجموعه را كه شما مي‌بينيد اينها ستون ندارند يا ستونِ مرئي ندارند (خَلَقَ السَّماوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا) هم در طليعهٴ سورهٴ مباركهٴ «رعد» هم در آيهٴ ده سورهٴ مباركهٴ «لقمان» فرمود اين آسمانها را ما بي‌ستون نگه داشتيم يا ستون ندارند يا ستونِ مرئي ندارند آنها كه مي‌گويند جاذبه ستون اينهاست مي‌گويند جاذبه ستون هست ولي ستونِ نامرئي است به هر تقدير فرمود آسمان (خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ) يا سماوات را (بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا) آن آسمانها را يا (بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا) كه اين جمله صفت باشد براي آن كه (تَرَوْنَهَا) در محلّ جَرّ باشد تا صفت باشد براي (عَمَدٍ) يعني عَمَدِ غير مرئي خب اين هم يك نكته. بعد هم فرمود اينها وقتي كه ما خواستيم آسمان را اينها را كه از هم جدا كرديم آسمانهاي هفت‌گانه را بيافرينيم اين آسمانها يك مُشت دود بودند (ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ) ما اين يك مُشت دود را هفت آسمان كرديم اين يك مُشت دود را ستاره‌هاي ثابت و سيّال كرديم راه شيري درست كرديم شمس و قمر درست كرديم اين يك مُشت دود را به اين صورت در آورديم كه براي شما زينت سقف شماست و ما صحنهٴ آسمان دنيا را با ستاره‌ها تزيين كرديم تازه اينها در آسمان اول‌اند در آسمانهاي بعدي فعلاً خبري نداريد در بخش ديگر هم فرمود: (فَلاَ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ ٭ وَمَا لاَ تُبْصِرُونَ) يك سلسله موجودات سمايي هستند كه اصلاً شما نمي‌بينيد خب, اين مجموعه ريزِ اين قضايا خيلي قوي‌تر از آن مسائلي است كه مربوط به فقه و اصول است اينها جزء مسائل علمي است به ما فرمودند اين اصول كلّي و جوامع كلّي را ما به شما مي‌دهيم شما برويد فحص كنيد و بحث و بررسي كنيد اصوليين ما(رضوان الله عليهم) دربارهٴ (مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً) بحثهاي فراوان كردند اينها هم مي‌گويند قرآن با فقه و اصول رابطه دارد همين حرف را هم بايد نسبت به علوم ديگر گفت كيهان‌شناسي گفت چگونه مي‌شود قرآن دربارهٴ اصول رابطه داشته باشد با يك جمله, دربارهٴ كيهان‌شناسي و زمان و زمين‌شناسي با اين هم گستره‌اي كه دارد هيچ رابطه‌اي نداشته باشد همين طور گفته. اين مفسّراني كه گفتند قرآن كاري با علم ندارد همان حرف سكولاري را مي‌زنند كه دانشگاهي مي‌گويد علم كاري با دين ندارد شما هر چه بخواهيد ... بين حوزه و دانشگاه وصل كنيد مادامي كه اين فكر را اصلاح نكرديد اصلاح‌شدني نيست هم قرآن با علوم كار دارد هم علوم با قرآن اين‌چنين نيست كه قرآن يك سلسله مطالبي را گفته باشد و همين طور رها كرده باشد خب چه اصراري كه شما بگوييد اول بسته بودند بعد بگوييد گاز بودند يا دود بودند يا بعد بگوييد دو روز طول كشيده آن هم دو روز طول كشيده اينها را بگوييد اصرار قرآن بر تبيين اين نكات علمي از باب «القاء الأصول و عليكم التفريع» مجتهدان را وادار مي‌كند كه بحث كنند.

پرسش:...

پاسخ: چرا ديگر, مگر (مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ) يك آخوند خراساني مي‌خواهد و شيخ انصاري مگر قابل فهم است براي همه.

پرسش:...

پاسخ: آنها هم هستند ديگر الآن ضعيف شده ولي ابوريحان بيروني بود, ابن‌هيثم بود, قياس‌الدين جمشيد كاشاني بود الآن ما آدمِ فاضل و مُلاّ كم داريم الآ‌ن شما مي‌بينيد بعد از هفتصد سال, بعد از هشتصد سال براي قياس‌الدين جمشيد كاشاني همه فخر دارند ابوريحان بيروني اين طور است ابوالحسن عامري اين طور است كه انسان با جلال و شكوه بايد اسم اينها را ببرد الآن ما ملاّ كم داريم الآن رفته هر كسي به سراغ دنيا مگر مي‌شود آدم همه چيز داشته باشد ملاّ هم باشد اين شدني نيست اين بيان نوراني حضرت امير است كه شكم‌چراني با ملاّيي جمع نمي‌شود «لاَ تَجْتَمِعُ عَزِيمَةٌ وَ وَلِيمَةٌ» آدم بخواهد ملاّ بشود سورچران هم باشد مريدباز هم باشد اين شدني نيست همه چيز هم داشته باشد چيزفهم هم بشود اين بيان علي است شما شرح حال ابوحيّان توحيدي ببينيد همين ابوريحان بيروني كه الآن بعد از هزار سال مسلمانها به او افتخار مي‌كنند كفّار به او افتخار مي‌كنند شرح حالش را ببينيد اين ابوريحان بيروني وصيّت كرده كه وقتي من را مي‌خواهيد غسل بدهيد آب گرم بكنيد با اين براده‌ها گرم كنيد هيزم نياوريد خب بالأخره به او عرض كردند بالأخره هيزم آوردن و آب گرم كردن آسان‌تر است اين براده‌ها تا گرم بشود و آن ديگ را گرم كند و با آب گرم شما را غسل بدهيم سخت است اينها چيست؟ گفت نه, عمري من قلم زدم آن روز كه قلمِ خودنويس و اينها كه نبود قلمِ نِي بود عمري من قلم زدم اين قلمها را تراشيدم اينها براده‌هاي قلمِ علمي من است من اينها را جمع كردم براي روز مبادا كه با اين تراشيده‌هاي قلم آب گرم كنيد مرا غسل بدهيد كه در قبر نجات پيدا كنم اين مي‌شود ابوريحان وگرنه اين طور كه ملاّ شدن ممكن نيست. خب, بنابراين ما فضلا و ملاّ الآن هم كه كنار سفرهٴ آنها نشستيم شما مي‌بينيد متأسفانه برخي از مفسّرين همين عرب‌زبانِ خودي اينها مي‌گويند قرآن كاري به علم ندارد اين يك طباطبايي مي‌خواهد كه عرضه كند بگويد قرآن كاري با علم دارد علم هم با قرآن كار دارد چرا قرآن با علم كاري ندارد چطور (مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ) محور بحثهاي اصول مي‌تواند باشد اما (أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا) محور بحث دانشگاهي نباشد خب الآن كه به لطف الهي آنهايي كه خيلي ترقّي كردند همين جوانهاي ما الآ‌ن شما ببينيد الآن كه اينجا نشسته‌اند همسايه‌ٴ ديوار به ديوار كُرهٴ مريخ شدند يا اينجا نشستند آنها را باخبر مي‌كنند يا از آنها خبر مي‌گيرند يا خبرهاي متقابل و متعادل الآن كه همسايهٴ ديوار به ديوارند الآن آسمان است كه, اينها را فرمود برويد ببينيد الآن چطور مي‌بينند (أَوَ لَمْ يَرَ) فرمود اينها ستون ندارند يا با جاذبه حل مي‌شود, اينها شش روزند دو روزش آسمان است دو روزش زمين است اول آسمان بود بعد گاز بود بعد اين را به اين صورت در آورديم (وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحَاهَا) اينها را هم گفته خب چطور اينها مسائل علمي نيست اگر القاي اصول به عهدهٴ صاحبان جوامع‌الكلم است چه اينكه اين‌چنين هم هست اينها القاء اصول كردند «علينا إلقاء الاصول و عليكم التفريع» تمام اين قواعد فقهي ما به يك خط وصل است تمام اين قواعد اصولي ما به يك خط وصل است خب اينها سعيشان مشكور اينها بزرگان فقه و اصول‌اند اين كار را كردند آنهايي كه مسئول امور علمي‌اند هم بايد اين كار را بكنند منتها اينها آمدند اسلامي حرف زدند و قاروني فكر كردند خيلي از ماها هم مبتلا به همين هستيم اينكه ما مي‌گوييم مثلاً چهل سال مثلاً دود چراغ خورديم چهل سال زحمت كشيديم همان حرف قارون است چيز ديگر نيست آن بدبخت هم غير از اين نمي‌گفت اين گفته بود (إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي) من خودم زحمت كشيدم پيدا كردم در حالي كه انسان محال است يعني محال است چيزي از خود داشته باشد (مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ) چه روش تجربي, چه روش دين تجربي, چه روش تجريدي, چه روش شهودي همه فعلِ اوست او داده ديگر مگر انسان چيزي از خود دارد ما آمديم الوهيّتي براي خود قائل شديم عنايتها و فيضهاي خدا را محصول خودمان دانستيم گفتيم ما زحمت كشيديم اين بشري است چطور بشري است, مشكل ديگر اين است كه شما مي‌بينيد بخشهاي وسيعي از علوم را ذات اقدس الهي در فطرتِ بشر گذاشت اين فطرتها كارهاي خودشان را انجام مي‌دهند ما هنوز جستجو نكرديم اين علمِ با جلال و شكوه اصول متأسفانه كم‌متولّي است مبناي دين ما گفتيم عقل است و نقل است و كتاب است و سنّت اجماع كه متأسفانه هيچ ارزش علمي ندارد براي او پايگاهي مخصوص نكرده عقل كه محور اساسي دين است اين اصلاً در اصول راه ندارد اين به جاي اينكه عقل را مطرح كنند قطع را مطرح كردند شما بايد بگوييد عقل چيست, قرآن چيست, سنّت چيست, اجماع به هر تقريبي بر فردي كه حجّت باشد زيرمجموعهٴ سنّت است نه در برابر سنّت ما چه دخولي باشيم چه لطفي و كشفي باشيم بالأخره اجماع كشف از قول معصوم, رأي معصوم, دخول معصوم, حضور و ظهور معصوم(عليه السلام) دارد وگرنه اجماع كه ذاتاً ارزشي ندارد عقل فرمانِ مستقل دارد اين اصلاً در اصول مطرح نيست در حالي كه در بسياري از لابه‌لاي فقه جز با عقل كار پيش نمي‌رود اين همين طور لَنگ مانده خب اگر عقل جزء منابع استدلالي ماست اين جايش كجاست حجيّت عقل جايش كجاست قطع كه عقل نيست قطع از هر راهي به دست بيايد حجّت است اين اصول جايش خالي است. مطلب ديگر اينكه در اصول كه بايد بحث بشود و جايش خالي است اين است كه مي‌گويند بناي عقلا, سيرهٴ عقلا غير از سيرهٴ متشرّعه, سيرهٴ متشرّعه كشف از سنّت معصوم مي‌كند حجّت است بناي عقلا, سيرهٴ عقلا, روش عقلا, فرهنگ عقلا اين بايد به امضاي معصوم برسد اين سخن حق است لا ريب فيه, اما به امضاي معصوم برسد از اين به بعد جايش در اصول خالي است, در اصول خالي است يعني خالي است اين بايد مشخص بشود كه فرهنگ مردم بناي عقلا سيرهٴ عقلا تا به امضاي معصوم نرسيده حجّت نيست اين هم حقٌّ لا ريب فيه, آيا امضاي معصوم به منزلهٴ اجازهٴ عقد فضولي است كه به عقلا مي‌گويد شما بدون ما حقّ فضولي نداريد كارِ بي‌ربطي كرديد ما الآن اجازه مي‌دهيم به منزلهٴ آن است يا به منزلهٴ شاهد و گواه است كه اين گواهي مي‌دهد كه شما حق رفتيد راه صحيح را طي كرديد اين جايش در اصول خالي است. مردم كه عقلا هستند فرهنگي دارند بنايي دارند و شارع با تقرير خود, سكوت خود, سخن خود امضا مي‌كند و بدون امضاي شارع هم هيچ حجيّت ندارد اين هم حق است آيا از باب عقد فضولي است يعني مردم تا حال فضولي مي‌كردند و حقّ اظهارنظر نداشتند و دين كه آمده مطلب امضايي دارد با امضاي معصوم حرفِ اينها شده حجّت يا نه, امضاي معصوم به منزلهٴ تصديق است به منزلهٴ شهادت است كه معصوم با عملِ خود به ساير عقلا مي‌گويد بله اين فرهنگ شما درست است شما اينجا به راه رفتيد پس اين راه است نه فضول, كشف است نه فضول, پس دوتا راه اساسي وجود دارد راه عقلا راه الهي است يعني خداي سبحان به اينها داد منتها گاهي خطا دارند گاهي خطيئه, معصوم بايد بيايد هم جلوي خطا را بگيرد هم جلوي خطيئه را بانكداري رَبَوي جزء كارهاي عقليِ صاحبان خرد است اين را دين گفته سفاهت است و جنون, اگر كسي با ربا بخواهد زندگي كند يا بانكداري كند اينها (لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ) قيامِ اينها چه از قبر در برزخ چه از برزخ در ساهرهٴ قيامت چه در دنيا ديوانه‌اند و خيال مي‌كنند اين راهِ عقلي است رباخواري و ربادادن جنون است اين را عقل نمي‌فهمد و دين آمده پرده‌برداري كرده گفته پايانش جنون است خب, و دنيا را ربا از پا در مي‌آورد زندگي با ربا سامان نمي‌پذيرد بانكداري رَبوي به جايي نمي‌رسد و نمي‌رساند اين يك سودِ كاذبي است مَثَلي دارد عرب مي‌گويد انسان گاهي نموّ مي‌كند مثل جوان ورزشكار بالنده كه اقطار بدنش علي التناسب رشد دارد يك وقت است كه يك مرد ميانسال است سنّش از نموّ گذشته ولي شكمش بالا آمده اين سَمين است چاق است سِمن است نه نموّ اين فربه نشده چاق شده يك وقت است نه, دست كسي را زنبور زده اين وَرم كرده بالا آمده اين آماس يك رشد كاذب است اگر كسي به وسيلهٴ بانكداري بالا آمده اين ورم كرده اين يك رشد كاذب است اين زنبورِ مال مردم‌خوري را بالا آورده فرمود: «استثمن ذا ورم» اين ورم كرده خيال كرده چاق شده شما هم چاق نشديد چه رسد به نموّ كجاي كار هستيد اينها را عقل نمي‌فهمد شارع مقدس آن را امضا كرده هدايت مي‌كند اما بسياري از عقود و معاملات را كه مردم مي‌فهمند بسياري از قراردادهاي تجاري, ديپلماسي, روابط داخلي, روابط بين‌الملل را كه مردم مي‌فهمند و شارع مقدس امضا كرده است ولو به عدم ردع اين معنايش اين نيست كه مردم فضولي كردند و شارع امضا كرده معنايش اين است كه مردم به مقصد رسيده‌اند معلوم مي‌شود عقل در بسياري از موارد بنايي را ترسيم مي‌كند كه به مقصد مي‌رسد و شارع همان را امضا مي‌كند نه اينكه عقل فضول بود و شارع مقدس فرمود «أمضيت» اين حرفها جايش در اصول است و متأسفانه جايش خالي است.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo