< فهرست دروس

درس تفسیر آیت الله جوادی

89/07/18

بسم الله الرحمن الرحیم

(وَمَن يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلهٌ مِن دُونِهِ فَذلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ (29) أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْ‌ءٍ حَيٍّ أَفَلاَ يُؤْمِنُونَ (30) وَجَعَلْنَا فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِيهَا فِجَاجاً سُبُلاً لَّعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ (31) وَجَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُونَ (32) وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ (33)

چون سورهٴ مباركهٴ «انبياء» در مكه نازل شد و عناصر محوري سوَر مكّي اصول دين است و بخشي از مسائل مربوط به وحي و نبوّت قبلاً بازگو شد و مسئلهٴ توحيد اخيراً طرح شد و نظم عالَم بهترين دليل بر وحدت ناظم است لذا در اين بخش از آيات از توحيدِ ذات اقدس الهي سخن به ميان آورد مشركان حجاز گرفتار همين شرك و وثنيّت و صنميّت بودند الحاد به معناي نفيِ مبدأ معمولاً در حجاز نبود خيلي كم بود لذا آياتي كه مربوط به الحاد است در قرآن كريم وجود دارد اما به وفورِ نفي شرك و اثبات توحيد نيست. عدّه‌اي از مشركان فرشته‌ها را مي‌پرستيدند به زعم اينكه به گمان اين باطل كه فرشته كاري را در جهان بالاستقلال انجام مي‌دهد و عبادت‌كننده‌هاي خود را به خدا نزديك مي‌كند و شفيعِ آنهاست نزد خدا مستحضريد كه منظور مشركان از شفاعت دربارهٴ مسائل مادّي و دنيايي بود وگرنه شفاعتِ به معناي طلب مغفرت در معاد براي مشركين حجاز مطرح نبود زيرا آنها معادي قائل نبودند, بهشت و جهنّمي قائل نبودند تا شفاعت به اين معنا كه در قيامت از اينها شفاعتي به عمل بيايد اينها نجات پيدا كنند اگر مي‌گفتند: (هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ) يعني دربارهٴ تقرّب دنيايي كه خير دنيا به ما برسد از شرّ دنيا مصون باشيم و مانند آن, پس اينها فرشتگاني را مي‌پرستيدند كه اين سِمت را داشته باشند نه هر فرشته‌اي, آيا هر فرشته معصوم است يا نه آن را بايد هم از منظر عقل بحث كرد هم از نظر نقل, دليل نقلي معتبر كه عموم يا اطلاق داشته باشد كلُّ مَلَكٍ معصوم ما نداريم كه عندالشكّ به عموم يا به اطلاقش تمسّك بكنيم كه هر فرشته‌اي معصوم است دربارهٴ فرشته‌هايي كه مسئولان امور جهنّم‌اند در سورهٴ «تحريم» فرمود: (عَلَيْهَا مَلاَئِكَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ) اين دليل بر عصمت فرشته‌هايي است كه مأموران عذاب خدا هستند در قيامت. طبق مفهوم اولويّت فرشته‌هايي كه از اينها بالاترند عصمتِ آنها را از همين آيه مي‌شود استفاده كرد چون بهشت بالاتر از جهنّم است مسئولان تدبير بهشت بالاتر از مسئولان تدبير جهنّم‌اند اگر مسئولان تدبير جهنّم معصوم‌اند فرشته‌هاي مسئول تدبير بهشت هم معصوم‌اند و بالاتر از اينها فرشته‌هايي هستند كه حاملان عرش و مانند آن هستند عصمت اين گونه از فرشته‌ها را مي‌شود از راه مفهوم اولويّت از آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «تحريم» استفاده كرد اين يكي, اين دليل نقلي, يك دليل نقلي مستقلّي كه عموم يا اطلاق داشته باشد كه هر فرشته‌اي چه ملائكةالسماء, چه ملائكةالأرض, چه ملائكهٴ دنيا, چه ملائكهٴ آخرت, چه ملائكه‌اي كه مسئول تدبيرند جزء مدبّرات امرند يا جزء نازعات‌اند يا جزء باشتات‌اند و مانند آن, چه ملائكه‌اي كه مسئوليّت ندارند چنين اطلاق يا عمومي نيست اين يك مسئله, اما دليل عقلي چون عنوان فرشته در براهين عقلي نيست در بحثهاي عقلي فقط سخن از عقول و مجرّدات تامّه و مجرّدات عقلي و مجرّدات نفسي مطرح است مجرّدات عقلي جا براي عصيان نيست اما مجرّدات نفسي احتمال عصيان در آنها هست مجرّدات نفسي نظير نفس انسان, نفس جن, منتها تجرّد انسان خيلي قوي‌تر از تجرّد جنهاست آنها حدّاكثر شايد به تجرّد وهمي و خيالي راه يابند اما در انسان تجرّد عقلي و مانند آن هست و چون به نفس وابسته است نفس مدبّر بدن است احتمالاً فراز و نشيبي دارد, عصياني دارد, خطايي دارد, خطيئه‌اي دارد پس مجرّد عقلي كه هيچ ارتباطي با بدن ندارد معصوم است, مجرّد نفسي كه با بدن ارتباط دارد كار نفس را انجام مي‌دهد مدبّر بدن است احتمال عصيان هست اين راجع به اطاعت و عصيان. دربارهٴ فراگيري مطالب اگر فرشته‌اي مجرّدِ تام بود مجرّد عقلي بود نه مجرّد نفسي آن فراگيريش به ظهور و خفاست نظير آنچه را كه ذات اقدس الهي دربارهٴ تعليم اسما به فرشته‌ها آموخت كه (يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ) اگر واقعاً فرشته‌اي موجودِ مجرّد عقلي است آغاز و انجامش يكي است بدأ و حشرش يكي است حدوث و قِدَمي ندارد يكسان ثابت است ساكن نيست ثابت است ولي فراگيري علمش هم به ظهور و خفاست كه ما بگوييم قبلاً نمي‌دانست با اِنباء آدم(سلام الله عليه) آگاه شد اسماي الهي را بعد فرا گرفت اين بايد به ظهور و خفا برگردد نه به تجدّد و تحوّل و حركت و امثال ذلك, بنابراين اگر ظهور و خفا شد اين مي‌تواند مسئلهٴ تجدّد احوال, تجدّد مَلكات, تجدّد علوم فرشته‌ها را توجيه كند, پس در فصلي كه مربوط به عصيان است چهار مطلب شد يكي اينكه دليل نقليِ تام عموم يا اطلاق داشته باشيم بر عصيان كلّ مَلَك نداريم, دوم اينكه دليل نقلي نسبت به عصمت فرشته‌هاي مسئول جهنم داريم با مفهوم اولويّت مطالب عصمت فرشته‌هاي ديگر اثبات مي‌شود, اما دربارهٴ دليل نقلي عصيان دربارهٴ موجود مجرّد تام راه ندارد اما دربارهٴ موجود مجرّد نفسي كه مدبّر بدن است عصيان راه دارد اين امكانش, اما دربارهٴ علوم و تحوّلاتي كه هست آنها هم اين‌چنين است, اگر موجودي مجرّد تام بود بگوييم قبلاً چيزي را نمي‌دانست بعداً چيزي را ياد مي‌گيرد اين به ظهور و خفا برمي‌گردد نه تحوّل و حركت, ولي اگر موجودي مجرّد نفسي بود نه مجرّد عقلي جزء مدبّرات بدن بود حالا يا مدبّرات بدنِ سمايي يا ارضي اين تحوّل و تجدّد حال فرش دارد كه قبلاً چيزي را نداند بعد چيزي را ياد بگيرد يا قبلاً درجه‌اي نداشت به وسيلهٴ عبادت به درجه‌اي برسد و مانند آن, اين براي تحوّلاتي كه هست در آيات سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه (يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ) اينها گذشت. آن فرشته‌هايي كه مأمور وحي‌اند, مسئول وحي‌اند البته آنها يقيناً معصوم‌اند هم دليل عقلي هست و هم شواهد نقلي و هم مفهوم موافقه‌اي كه چون بالاتر از فرشته‌هاي مسئول جهنّم‌اند. اما دربارهٴ اينكه اين فرشته‌ها مي‌توانند كاري انجام بدهند و در عالَم نقصي پيدا نشود آن فرشته‌هايي كه مدبّر امرند البته چون تحت تدبير الهي‌اند مسئول‌اند اينها نه خطايي دارند نه خطيئه وگرنه بي‌نظمي رخ مي‌داد اما فرشته‌هايي كه جزء مدبّرات امر نيستند مثل انسانها كه بعضي از انسانها مسئول‌اند, مدبّرند نظير انبيا و اهل بيت(عليهم السلام) اينها يقيناً معصوم‌اند اما انسانهاي ديگر كه مسئوليّتي در نظام تكوين ندارند كارهاي خودشان را انجام مي‌دهند دليلي بر عصمت آنها نيست.

پرسش: عواملي كه در انسان و جن باعث عصيان مي‌شود مثل حبّ‌الدنيا, شهوت و هواي نفس چون در فرشته‌ها وجود ندارد پس عصيان ثابت نيست.

پاسخ: بله, اگر ما ثابت كرديم كه جميع فرشته‌ها مجرّدِ تام‌اند و از اين اُفت و آفتهاي مصون‌اند بله, اما ما نه چنين عمومي داريم نه چنين اطلاقي ملائكةالأرض چه كاره‌اند, قطرات باران را چه كسي مي‌آورد, عدد آنها را چه كسي مي‌داند, صفات آنها چگونه است اينها كه مشخص نشد كه, آن ملائكه‌اي كه قرآن كريم و روايات اوصاف آنها را مشخص كرده است بله معصوم‌اند آنها كه مدبّرات امرند و آنها كه در سطح خَزنهٴ جهنّم و بالاترند عصمت آنها را قرآن ثابت كرده است (لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ) فرمود و مانند آن, چه اينكه در اين آيه هم فرمود: (لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ) اما جميع ملائكه, ملائكةالأرض هر قطره باراني كه مي‌آيد فرشته‌اي او را همراهي مي‌كند اين گونه از مسائل كه براي ما نه تحليلاً بحث شد نه اطلاق و عمومي هست كه عصمت اينها را ثابت بكند.

پرسش: پاسخ: ما چه مي‌دانيم, اگر «لست أدري» است نمي‌دانيم كه اين موجودات در چه حدّي‌اند چگونه فتوا به عصمت اينها بدهيم بله آ‌نهايي كه قرآن كريم مشخص كرد و اوصاف آنها را مشخص كرد مثلاً در جريان سورهٴ مباركهٴ «انعام» دارد هفتاد هزار فرشته اين سورهٴ مباركه را بدرقه كردند همه وارد قلب مقدّس پيغمبر شدند خب اين معلوم است مجرّدند, معلوم است كه معصوم‌اند.

پرسش: پاسخ: امكان پس هست ديگر, الآن بحث در اينكه اينها معصيت مي‌كنند كه نيست بحث در امكان است, امكانش هست. خب, بنابراين اگر سخن از امكان است راه باز است اما آنهايي كه كارهايي شريعت از آنها نقل كرده كه دليل بر عصمت يا تجرّد است آنها بله نسبت به آنها دليل داريم خب همين جريان سورهٴ مباركهٴ «انعام» كه هفتاد هزار فرشته او را مشايعت كردند همه وارد قلب مقدّس پيغمبر شدند (نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ) اينها بله شواهد بر تجرّد هست, شواهد بر عصمت هست و مانند آن, اما آن ملائكةالأرض كه طبق بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در صحيفه يا ادعيه ديگر كه هر قطره باراني را فرشته‌اي مي‌آورد نه اثبات اينها نه تحقيق اينها نه تحليلِ ماهوي اينها چيزي بحث نشده ما خبري نداريم.

پرسش: پاسخ: بله ديگر, تكوين هست ولي منظور آن است كه اگر موجودي مسئوليّت تكويني به آنها واگذار بشود مثل مدبّرات امر, مثل نازعات, مثل باسطات اينها كه قرآن كريم با سوگند از اينها نام مي‌برد (فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً), (وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطاً ٭ وَالسَّابِحَاتِ سَبْحاً ٭ فَالسَّابِقَاتِ سَبْقاً ٭ فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً) بله, اما اگر يك فرشته بود كه مأموريتي نداشت جزء مدبّرات امر نبود مثل انسانها ما چه دليل بر عصمت داريم ما نه حصر آنها را باخبريم نه از عصمت آنها آن مقداري كه قرآن مشخص كرده روايات مشخص كرده اوصاف اينها را بيان كرده بله، اينها كاملاً مجرّدند و معصوم. خب، بنابراين تطبيق اينكه مجرّداتِ عقلي همان فرشته‌ات آنچه را كه در شرع به عنوان فرشته ناميده مي‌شود همانهايي هستند كه در حكمت و كلام به عنوان مجرّدات عقلي مطرح‌اند اثبات اين آسان نيست چون اينها مجرّدات عقلي را ثابت مي‌كنند آنها معلوم نيست كه جزء مجرّدات عقلي باشند يا مجرّدات نفسي باشند.

مطلب ديگر در جريان اينكه اگر توحيد را با نقل مي‌شود ثابت كرد براي اين است كه اگر كسي پيغمبر شد با معجزه از طرف خدا آمد و اين شخصي كه پيغمبر است و صادق است گفت «لا إله الاّ الله» در عالَم بيش از يك اِله نيست خب ما يقين داريم كه بيش از يك اله در عالم نيست ديگر نمي‌شود گفت كه چند اله در عالم‌اند اينها توافق كردند يك نفر را بفرستند خب اين يك نفر مي‌گويد بيش از يك خدا در عالم نيست اولاً تعدّد آلههٴ متعدّد بر يك امر مستحيل است زيرا هر كدام از اينها حكمت و علمي دارند كه عين ذات آنهاست يك، ذات آنها با يكديگر متفاوت است دو، پس علم و حكمت آنها با هم متفاوت است سه، توافق آنها بر يك امر مستحيل است چهار، بر فرض توافق بكنند يك پيامبر، يك نماينده بفرستند اين يك نماينده مي‌گويد كه «لا إله الاّ الله» حرفي است كه همهٴ انبيا آوردند خب اگر «لا إله الاّ الله» اين يك نفر مي‌گويد بيش از يك خدا در عالَم نيست اين هم كه صادقِ مُصدَّق است پس معلوم مي‌شود تعدّد آلهه مستحيل است ديگر، بنابراين توحيد را با دليل نقلي مي‌شود ثابت كرد چه اينكه با دليل عقلي ثابت مي‌شود ولي اصلِ مبدأ را البته بايد با دليل عقليِ محض اثبات كرد دليل نقلي آنجا راه ندارد. در جريان نظم عالَم اين بشر اصولاً كسي را عبادت مي‌كند كه به او نزديك بشود هر الهي براي خودش تدبير خاصّي دارد، حكمت مخصوصي دارد، مدبّريّت خاصّي دارد نمي‌شود يك عبادت مشتركي را فرض كرد براي تقرّب به آلهه متعدّد براي اهداف متعدّد، كمالات متعدّد و مانند آن، مهم‌ترين راهي كه براي توحيد ذكر مي‌كنند همين نظم عالَم است يك برهان عقلي بود كه فرمود: (لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا) كه با كمك گرفتن از نظمِ عالَم آن برهان گذشت، اما برهان مخصوص‌تر و تجربي‌تر را قرآن ذكر مي‌كند مي‌فرمايد اين عالَم بسيار منظّم است و اين عالَم كه بسيار منظّم است تحت تدبير يك مدبّر و يك ناظم است ما گرچه مقدّمهٴ قياس استثنايي را در آيهٴ 22 گذرانديم كه (لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا) لكن استثناي تالي به صورت شفاف در سورهٴ مباركهٴ «ملك» بود كه گذشت ولي براي روشن‌تر شدن استثناي تالي در همين سورهٴ مباركهٴ «انبياء» آيهٴ سي به بعد چند آيه است كه نظم عالم را ذكر مي‌كند مي‌فرمايد همه مخصوصاً كفّار بايد بدانند كه به دنبال آسمان‌شناسي بروند، زمين‌شناسي بروند، مجموعهٴ آسمان و زمين را بشناسند كه اينها اول بسته بود حالا چند ميليارد سال قبل مي‌شود فهميد به دليل اينكه الآن بشر به جايي رسيده است كه مي‌گويد اين نوري كه فعلاً از اين ستاره به ما مي‌رسد چند ميليارد سال قبل حركت كرده الآن به ما مي‌رسد حالا معلوم نيست اين ستاره فعلاً اينجا باشد كه. خب، اين راهها را بشر اگر نمي‌توانست بفهمد قرآن تشويق نمي‌كرد فرمود شما برويد جستجو كنيد مگر نمي‌بينيد يعني مسئله به قدري روشن مي‌شود بعدالفحص كه از رأي به رؤيت مي‌آيد از عقل به حس مي‌آيد اين‌قدر مسئله براي شما روشن خواهد شد مگر نمي‌بينيد كه آسمان و زمين قبلاً بسته بودند ما اينها را باز كرديم تولّد زمين از كُرات ديگر، تولد كُرات ديگر بعضها عن بعض اينها بسته بودند رَتْق يعني بسته، بسته بودند ما اينها را فَتق كرديم باز كرديم (أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا) خب چه چيزي بودند كه بسته شدند آن را در سورهٴ مباركهٴ «سجده» و «فصّلت» و آنجا ذكر مي‌كند در بخشهاي سماوات سبع در سورهٴ مباركهٴ «فصّلت» و مانند آن مي‌فرمايد: (ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ ٭ فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ) يا (سويناها) كذا و كذا (وَزَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ) و مانند آن، فرمود اين راه شيري كه مي‌بينيد اين كهكشانهايي كه مي‌بينيد اين شمس و قمرهايي كه مي‌بينيد اول يك مُشت دود بود ما اين يك مُشت دود يك مُشت گاز را به صورت شمس و قمر در آورديم بعد هم بساطش را جمع مي‌كنيم خب اينها علم است بارها به عرضتان رسيد الآن پنجاه شصت جلد كتاب ما داريم دربارهٴ همين «لا تنقض اليقين بالشك» اين «لا تنقض اليقين بالشك» بيش از يك خط نيست اما فقهاي بزرگ، اصوليين بزرگ روي اين كار كردند گفتند وحدت قضيه مي‌خواهيم اتّحاد مشكوك و متيقّن مي‌خواهيم استصحاب تعليق و تَنجيزي داريم، استصحاب زمان و زمانيّات داريم، شكّ در مقتضي داريم، شكّ در مانع داريم، شكّ در رافع داريم اينها كه در حديث نيست اينها را عقل يعني عقل، عقل از اين در آورد در حوزه‌ها تدريس كرد شده علم اصول آن وقت علم اصول مي‌شود علم استدلالي زمين‌شناسي ديگر علم استدلالي نيست، علم ديني نيست، علم قرآني نيست خب اينكه قوي‌تر از او، سنداً بالاتر از او، متناً عميق‌تر از او، ادله‌اش بيشتر از اوست مگر چيزي را عقل بفهمد اسلامي نمي‌شود غالب ما اسلامي حرف مي‌زنيم و قاروني فكر مي‌كنيم قارون هم غير از اين نمي‌گفت مي‌گفت من خودم زحمت كشيدم پيدا كردم (إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي) ما خيال مي‌كنيم هر چه خودمان فهميديم اين بشري است خير اين الهي است، الهي است يعني الهي بشري را مي‌خواهي بداني چيست خب (وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً) بشري آن است بشري را مي‌خواهيد بدانيد چيست (أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي) بشري آن است اينكه فهميدي كه بشري نيست اين را (عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ) بود اين كجايش بشري است بشري يك حدّش (وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً) است يك حدّش هم (أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِن مَنيٍّ يُمْنَي) است اين بشري است بعدش هم مي‌شود جِيفه اين وسطها اگر فهم است و علم است و استدلال است (عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ) است اين مي‌شود دين آن زمين‌شناسي كه متديّن است و موحّد است مي‌گويد اين زمين چند ميليارد سال قبل اين‌چنين خدا او را اين‌چنين كرد الآن اين‌چنين مي‌كند بعداً آن‌چنان مي‌كند اين يك استاد دانشگاه موحّد است او كه مي‌گويد زمين قبلاً چنين بوده است الآن چنين است پيش‌بيني مي‌شود چنان بشود اين يك آدم سكولاري است وقتي دانشگاهها اسلامي مي‌شود كه علوم اسلامي باشد اسلامي شدن علوم اين است كه ما مواظب الفاظ و فكرمان باشيم نگوييم طبيعيّات بگوييم خلقت‌شناسي، خب خلقت‌شناسي غير از اسلامي نيست ما ديگر زمين‌شناسي و زمان‌شناسي غير اسلامي يا سكولار نداريم ما خلقت‌شناسي داريم مگر مي‌شود آدم مخلوق را بشناسد و اسلامي نباشد مي‌فرمايد شما قدري كه جلوتر برويد مي‌فهميد كه زمين چه بود با آسمان چه نسبتي داشت ما چه كار كرديم خب شما داريد خلقت را مي‌شناسيد قدم به قدم مي‌گوييد خدا چنين كرد، خدا چنين كرد، خدا چنين كرد، خدا چنين كرد، خدا چنين كرد، خب اين مي‌شود اسلامي ديگر دانشگاهها اگر بخواهد اسلامي بشود چه اينكه بايد بشود تنها راهش اين است كه علوم را اسلامي كرد البته نمازخانه داشتن و پسرها و دخترها را از هم جدا كردن اين جزء وظيفهٴ هر مسلماني است مگر در قم به ما مي‌گويند كه دخترها و پسرها كنار هم ننشينند در مسجد و مدرسه يك‌جا ننشينند پرده باشد وسط خب همهٴ ما اين كارها را بالتبع مي‌كنيم وقتي شديم مسلمان كسي لازم نيست به ما بگويد كه كنار هم ننشينيد لازم نيست به ما بگويند كه صفها را جدا كنيد اين ديگر هر مسلماني اين كار را مي‌كند عمده آن است كه ما بدانيم زمين صاحبي دارد زمين مخلوق است نه طبيعت، آسمان مخلوق است نه طبيعت، ما طبيعيّات نداريم، خَلقيّات داريم، مخلوقات داريم، خلقت‌شناسي داريم خب اگر خلقت‌شناسي داريم خلقت‌شناسي جزء علوم الهي است ديگر مبادا كسي خيال كند اين يك مسئلهٴ كلامي است نه خير، يك وقت است كسي دربارهٴ زمين و زمان فكر مي‌كند مي‌گويد اين چون حادث است مُحدِث مي‌خواهد اين زمين‌شناسي نيست اين علم كلام است يا چون ممكن است واجب مي‌خواهد اين زمين‌شناسي نيست اين حكمت است يا چون وجودِ رابط دارد وجود مستقل مي‌خواهد اين حكمت متعاليه است اين زمين‌شناسي نيست اما وقتي بحث مي‌كند كه پوسته اوّلش چه بود، از كجا جدا شد، گداخته بود، حجمش چقدر بود، قطرش چقدر بود اين مي‌شود زمين‌شناسي به جاي اينكه بگويد اين‌چنين بود اين‌چنين شد بايد بگويد خدا او را اين‌چنين كرد، خدا اين‌چنين مي‌كند افقي بحث نكند عمودي بحث كند اين (هُوَ الْأَوَّلُ) را اين «هو الآخر» را چه كسي كرد، چه كسي مي‌كند، چه كسي خواهد كرد اين را همه موارد ذكر بكند. خب، ما نبايد توقّع داشته باشيم كه علم اسلامي، زمين‌شناسي اسلامي مثل همان صحيحه طولاني حمّاد باشد تا بسياري از شما اين صحيحهٴ طولاني حمّاد را گذرانديد آنجا وجود مبارك حضرت به حمّاد در آن صحيحه طولاني مي‌فرمايد وقتي مي‌خواهي نماز بخواني بعد از تحصيل طهارت اذان اين طور است، اقامه اين طور است، نيّت اين طور است، تكبيرةالإحرام اين طور است، قيام اين طور است، قرائت اين طور است تا آخر را حضرت مي‌گويد ما دلمان مي‌خواهد كه زمين‌شناسي و آسمان‌شناسي مثل صحيحه حمّاد داشته باشيم اين طور تا بشود علم اسلامي و اگر مثل استصحاب شد علم اسلامي نيست يك خطّش را او گفته بقيّه را بشر به علم الهي بفهمد علمِ اسلامي نيست بسياري از مسائل حقوقي يا معاملاتي كه مرحوم شيخ و امثال شيخ در مكاسب ذكر كردند اينها با بناي عقلا و فهم عرف و استدلالهاي عقلي روبه‌روست مشكل بودنِ بحثهاي معاملات به اين است كه روايات كم است و دقّتهاي عقلي زياد است دشواري بحثهاي عبادات اين است كه روايات زياد است و بحثهاي عقلي آنجا راه ندارد به هر تقدير نبايد توقّع داشت علمي اسلامي است كه مثل روايت طولاني صحيحه حمّاد اول تا آخر را دليل نقلي بگويد ما اين دوتا اشتباه را ديگر نبايد تكرار بكنيم نبايد آ‌نچه را كه خدا به ما داد آ‌ن را بشري بدانيم يك، و نبايد دين را در نقل خلاصه كنيم كه اگر در عقل يافتيم ديني نيست بشري است خير، عقل هم مثل نقل كاشف است البته وحي مقابل ندارد ولي عقلِ حكيمان با نقلِ محدّثان اينها كاشف‌اند همه هم اشتباه مي‌كنند همه هم گاهي در معرض خطا هستند گاهي هم اصابه دارند غرض آن است كه قرآن ما را تشويق كرده به فراگيري اين علوم فرمود قدري كه جلوتر برويد مي‌بينيد، اگر ديدن نبود و تجربه نبود و راه‌يافتني نبود كه قرآن امر نمي‌كرد تشويق نمي‌كرد فرمود چرا شما به دنبال صنم و وَثن هستيد اين مجموعه را همان كه آفريد اداره مي‌كند (أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً) حالا اينكه ساليان متمادي آمدند گفتند كه زمين از كُرهٴ ديگر جدا شده است مي‌تواند في‌الجمله نه بالجمله مؤيّد باشد يك آدم خوش‌باوري كه همين كه مطلب به مرز فرضيه رسيد نه علم اين مي‌آيد قرآن را با آن تطبيق مي‌كند اين نه عالِم است نه مفسّر هرگز كسي كه خوش‌باور است و زودباور است و بدون تحقيق سخن مي‌گويد اين به جايي نمي‌رسد اگر كسي مرزبندي كرد مواظب زبانش بود مواظب انديشه‌اش بود تا مطلب ضروري نشد و يقيني نشد و دو دوتا چهارتا نشد حرف نزد اين زمينهٴ رشد فكري براي او باز است فرضيه به تعبير سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي در اصول فلسفه فرمودند فرضيه يعني فرضيه علم نيست فرضيه آن پايِ ثابت پرگار است كه تا ديگري بگردد دايره رسم مي‌كند او بيكاره است اين باربَر است مي‌گويند ما فرض مي‌كنيم كه فعلاً آن كُره اين طور بوده است بر اساس اين فرضيه آن نتايج را مي‌گيريم اما بالأخره نتيجه را مي‌گيريد يا نمي‌گيريد نه، شما احدي‌المقدّمتين در فرض است فرضيه مثل آن پايِ ثابت پرگار است كه ساكن است او كاري انجام نمي‌دهد آن ديگري مي‌گردد و دايره رسم مي‌كند تا مطلب به صورت جزمي و بيّن در نيامده اين علم نيست و خريدار ندارد در بازار عقلا وقتي علم نبود و در بازار اهل علم خريدار نداشت يا نظير فرضيه داروين مي‌شود كه مُرده به دنيا مي‌آيد يا نظير فرضيه‌هاي ديگر كسي كه هنوز بيّن نشد مثل دو دوتا چهارتا نشد دهن باز مي‌كند او عالِم نيست فرمود يا يقين پيدا كن يا ساكن باش «مَن تَرَكَ قول لا أدري فقط اُصيبت مقاتله» بزرگان اين را در ابن‌قطيبه دينوري از او نقل كرده كه علم سه پايه دارد عقل است و نقل است و اعتراف به جهل كسي كه «لا أدري» را رها كرده آن كُشتَن‌گاه او، مرگ‌گاه او آسيب ديده است اين حتماً بايد حرفي داشته باشد كه هنوز نمي‌دانم اين هنوز نمي‌دانم، هنوز براي من حل نشد را نبايد فراموش بكند تا برايش روشن بشود. خب، پس بنابراين آسمان و زمين طبق بيان نوراني قرآن كريم اول يكي بودند رَتْق بودند بعد باز شدند يك مطالعهٴ ميليارديِ ميداني مي‌خواهد تا اين را ثابت كند (أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا) اما مادّه‌اش چه بود دربارهٴ سماوات فرمود: (ثُمَّ اسْتَوَي إِلَي السَّماءِ وَهِيَ دُخَانٌ) اين دخان آيا به معني دود است آيا به معني گاز است آيا مصطلح ديگري دارد در آن عصر كه كلمهٴ دخان در آن عصر به آن معنا به كار مي‌رفت اينها را يك محقّق بايد بررسي كند.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo