< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

89/03/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 124 تا 129 سوره مريم

 

﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي﴾ ﴿قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً﴾﴿قَالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَي﴾ ﴿وَكَذلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِن بِآيَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُّ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَي﴾ ﴿أَفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَاكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لَأُوْلِي النُّهَي﴾ ﴿وَلَوْ لاَ كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَكَانَ لِزَاماً وَأَجَلٌ مُسَمّي﴾

 

اين بخش از آيات سوره ي مباركه ي «طه» با سرفصل خاص شروع شد كه تذكّر اصول اعتقادي و احكام شرعي چه اثر دارد، نسيان عهد الهي چه اثري. آيه ي 115 اين بود ﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَي آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً﴾ اين سرفصل اين بخش اخير است مثل تيتر بحث است عنوان بحث است كه نسيان چه اثري دارد و تذكّر چه اثري، پايان همين بخش هم اين است كه ﴿كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَي﴾ منتها آن نسيان براي قبل از شريعت بود كه يك جريان واقعه ي خاصّ آن عالَم بود و اين نسيان يك اصل كلي است براي همه مردم لذا در ذيلش فرمود: ﴿وَكَذلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ﴾ يعني تنها درباره ي اين گروهي كه گرفتار معيشتِ ضَنك مي‌شوند نيست يك اصل كلي است كه نسيان احكام الهي چه آثار تلخي دارد و قبل از اين عالَم همين حكم بود بعد از اين عالم هم همين حكم است منتها حكم هر عالمي مناسب با آن عالم است وجود مبارك آدم(سلام الله عليه) قبل از اينكه وارد زمين بشود مورد آزمايش مناسب آن عالم قرار گرفت تعهّدي سپرد و فراموش كرد يعني ترك كرد و آثارش هم همان رنج و درد و خروج از جنّت و مأمور شدن به هبوط به زمين اين امر، امر تكويني است يك وقت است به كسي مي‌گويند تو از مسجد بيرون برو آن يك دستور تشريعي است ممكن است كسي اطاعت كند ممكن است كسي معصيت كند اما اينكه فرمود: ﴿اهْبِطَا﴾[1] يك امر تكويني است جا براي عصيان نيست هنوز شريعتي نيامده اولاً، و آنجا هم جا براي عصيان نيست ثانياً، بنابراين سرفصل اين بخش از آيات نسيان است و تذكّر، پايان‌بخش اين قصّه هم نسيان است و تذكّر و اختصاصي به قوم و عصر و مصري ندارد.

مطلب ديگر آن است كه آنچه در آيه ي 114 فرمود: ﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَي آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً﴾ اين راجع به نسيان عهد الهي است آن عهد الهي چيست، از اين بخش آيات برنمي‌آيد و اين مربوط به نهي از خوردن ميوه ي آن درخت نيست كه بگوييم ﴿لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ﴾[2] ، ‌«لا تأكلا‌»، ﴿لاَ تَقْرَبَا﴾ اين نهي‌ها را وجود مبارك آدم(سلام الله عليه) فراموش كرد اين با خود آيه سازگار نيست گرچه روايتي كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در جلد هشت كافي يعني روضه ي كافي صفحه ي 113 نقل كرد آن حديث مفصّل دلالت دارد بر اينكه وجود مبارك آدم نهيِ خدا را فراموش كرده است يعني اين نهيي كه شد ﴿لاَ تَقْرَبَا﴾، نهيي كه شد ‌«لا تأكلا‌» اين نهي را فراموش كرد حالا يا نسيان به معني فراموشي است يا نسيان به معني ترك است. برابر آن روايت نسيان به اين نهي تعلّق گرفته حالا يا به معني فراموشي يا به معناي ترك، اما دوتا اشكال در اين روايت بود يكي اشكال سندي بود كه آيا اين ابي‌حمزه همان علي‌بن‌ابي‌حمزه بطائني است يا ابوحمزه ثمالي است زحمت فراواني كه بعضي آقايان كشيدند ثابت كردند كه اين ابي‌حمزه ثمالي است كه موثّق است نه علي‌بن‌ابي‌حمزه بطائني كه جزء واقفي‌هاست اشكال دوم درباره ي محمدبن‌فضيل بود آن هم با سعي بليغ كوشيدند ثابت كردند كه اين محمدبن‌فضيل موثّق است و اشكال سندي ندارد خب، سعيشان مشكور در قبال دو سه نفر از آقايان هم زحمت كشيدند آنها به نتيجه نرسيدند كه اين روايت سند معتبري داشته باشد. دو مطلب است كه نبايد فراموش بشود يكي اينكه درباره ي اين محمدبن‌فضيل بعضي آقايان مثل مرحوم آقاي خويي سيزده نفر را به عنوان محمدبن‌فضيل نقل كردند بعضي عزلي‌اند بعضي كوفي‌اند بعضيها با بعضي متّحدند شايد اين سيزده عنوان به ده يا دوازده عنوان ختم بشود در بين اين ده دوازده عنوان خيلي از اينها مجهول‌اند بعضي از اينها متعارض‌اند بعضي از اينها موثّق‌اند حالا ما بر فرض اينكه هيچ مشكلي درباره ي اين سند نباشد راه تضعيف محمدبن‌فضيل كه او مرمي‌بالغلوّ است اگر راهش همان راه تندرويهاي يا كُندرويهاي بعضيها باشد اين درست نيست شما ببينيد اين الفوائد الرجاليه مرحوم بحرالعلوم(رضوان الله عليه) كه مطالعه مي‌كنيد اين رجالِ مصطلح نيست كتاب رجالي مصطلح نظير رجال نجاشي و اينها اما بسياري از قواعد رجالي را ايشان دارد در الفوائد الرجاليه مرحوم بحرالعلوم(رضوان الله عليه) دارد كه راه تضعيف بعضيها اين بود كه عدّه‌اي از بزرگان درباره ي ائمه(عليهم السلام) مطالب بلندي را نقل مي‌كردند عده‌اي كه توان تحمّل آن را نداشتند اينها را به غلوّ رَمي مي‌كردند يكي از كساني كه مرميّ بالغلوّ است عند الفقها محمدبن‌سَنان است عبدالله‌بن‌سنان را تقويت مي‌كنند محمدبن‌سنان مرمي‌ّ بالضعف است سند ضعف محمدبن‌سنان همان روايتهاي معتبري است و مهمّي است كه ديگران اين را به صورت غلوّ مي‌دانند وگرنه او مشكل ديگري ندارد اين راهي كه مرحوم بحرالعلوم در الفوائد الرجاليه طي مي‌كند يك راه خوبي است يعني اگر كسي اهل بيت را معادل قرآن كريم بشناسد كه هست اين چيزهايي كه درباره ي اينها نقل كردند غلوّ نيست مگر درباره ي قرآن غلوّ است از عربي مبين تا عليّ حكيم قرآن است اينها هم از عربي بودن تا عليّ حكيم علي و اهل بيت‌اند ديگر فرقي بين اينها كه نيست حالا قرآني است كه دارد حرف مي‌زند اين طور نيست كه بين امام معصوم با قرآن فرقي باشد مگر چيزي درباره ي قرآن مي‌توان گفت كه قرآن نداشته باشد يا بشود غلوّ مثلاً، چون امامت و ولايت و حديث ثقلين آن طوري كه بايد در حوزه‌ها مطرح نشده بود اگر كسي چهارتا فضيلت درباره ي اهل بيت مي‌گفت، مي‌گفتند ـ معاذ الله ـ غلوّ است، راهي كه مرحوم بحرالعلوم(رضوان الله عليه) طي كرده است يك راه خوبي است كه اگر دليلي بر ضعف محمد‌بن‌سنان از راههاي ديگري داريد خب آن دليل مُتّبع است اگر سند رمي به غلوّ و ضعف همين روايتهاست كه درباره ي اهل بيت(عليهم السلام) نقل شده است كه اينها كه مشكلي ندارد اين يك راه، راه خوبي است بر فرضي كه اين روايت مرحوم كليني(رضوان الله عليه) كه در جلد هشت كافي در روضه ي كافي صفحه ي 113 نقل كرده درست باشد فرمايش مرحوم مجلسي در مرآةالعقول دارد اين مجهولٌ بگوييم اين هم درست نيست خيلي از بزرگان بالأخره گفتند ما راهي براي تصحيح اين روايت پيدا نكرديم اين راه هم درست نباشد ما بگوييم اين روايت معتبر است اين روايت معارض دارد بعد العرض علي كتاب الله مي‌بينيم آن روايت معارضش مطابق با قرآن است و اين روايت مطابق با قرآن نيست آن روايت جميل است كه عيّاشي نقل كرده در همان روايت جميل وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) مي‌فرمايد اين عهدي را كه آدم فراموش كرده است نهي نيست به دليل اينكه در همين گفتگو شيطان نهي را تذكّر مي‌دهد مي‌گويد خدا شما را نهي نكرده است ﴿إِلَّا أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الخَالِدِينَ﴾[3] پس نهي مطرح بود نه اينكه نهي مَنسي بود پس اگر نسياني هست برابر آيه ي 114 يا 115 به عهد ديگر برمي‌گردد، بنابراين آن سعي كه شده براي تسبيح و تصحيح سند روايت مرحوم كليني سعيش مشكور ولي بازده فقهي يا حقوقي يا تفسيري نخواهد داشت براي اينكه معارض است با روايت جميل و آن دوتا روايت كه يكي اين روايت جميل كه معارض‌اند بعد العرض علي كتاب الله مي‌بينيم روايت جميل مطابق با كتاب خداست و اين روايت مطابق با كتاب خدا نيست.

 

پرسش: ما مي‌بينيم ‌«‌وسوس» دارد وسوسه در آن تكرر هست شايد در اين تكه‌هاي آخر شيطان اين نهي به آن تعلق گرفته.

پاسخ: نه، لازم نيست تكرار باشد اصلِ صريح آن روز هم خوانديم با «فاء» در سوره ي مباركه ي «اعراف» با «فاء» كه نشانه ي فاصله ي بدون زياد نيست ترتّب هست شده ﴿فَوَسْوَسَ﴾[4] ، ﴿فَأَكَلاَ﴾[5] اينها، ﴿وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ»[6] همه با «فاء» عطف شده نه با «ثمّ» چون با «ثمّ» عطف نشده با «فاء» عطف شده و ترتّب هست و فاصله نيست نمي‌شود گفت كه مدّتي طول كشيده بعد يادش رفته در همين گفتگو شيطان براي فريب دادن گفته كه ﴿مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الخَالِدِينَ﴾[7] يا ﴿تكونا لها ملكم﴾ كذا و كذا اين نهي را مطرح كرده بعد آنها هم ﴿فَأَكَلاَ﴾ بعد ﴿وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ﴾ اين طور نبود فاصله زياد باشد.

 

پرسش:

پاسخ: خب، قرينه مي‌خواهد بين «فاء» و «ثمّ» فرق است ما آنجا هم دليل نداريم كه فاصله شده شايد خود اصل اين كار بلافاصله بود نتايجش بعد بود اصل «فاء» آن است كه ترتّب باشد بلافاصله اصل «ثمّ» آن است كه ترتّب باشد مع الفاصله فرق «فاء» و ثمّ اين است. خب، بنابراين اين قصّه از نسيان شروع شده منتها نسيان در عالَم ديگر و ما را هشدار مي‌دهد كه وقتي بشر وارد اين سرزمين شد بايد كه مواظب عهد الهي باشد نه فراموش بكند مگر جايي كه مبادي در اختيارش نباشد نه نسيان به معناي ترك دامنگيرش بشود حالا مطلب ديگر اينكه در همان بخش كه وجود مبارك آدم(سلام الله عليه) مخاطب خدا قرار گرفت كه ﴿إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيهَا وَلاَ تَعْرَي﴾[8] يا ﴿لاَ يَشْقَي﴾[9] اينها شقاوتِ ظاهري است براي اينكه سخن از پاداش و كيفر و امثال ذلك نيست لكن در آيه ي 123 و 124 و امثال ذلك اين مي‌تواند هم ظاهري باشد هم باطني، هم دنيايي باشد هم اُخروي بنابراين فرق بين آيه ي 123 و 124 از يك طرف، با آيه ي 117 از طرف ديگر روشن است آنجا فقط مي‌تواند شَقاي ظاهري باشد چون ديگر پاداش و كيفر مطرح نيست اما آيه ي 123 و 124 اين مي‌تواند عموم يا اطلاق داشته باشد هم شقاي ظاهري را هم شقاي باطني را، هم شقاي دنيايي را هم شقاي اخروي را همه را شامل بشود.

مطلب بعدي آن است كه ما يك اعراض داريم يك اعتراض داريم يك معارضه، اول انسان اعراض مي‌كند يعني عرض صورتش يا عرض بدنش را برمي‌گرداند بعد اين اعراضش را كامل‌تر مي‌كند اعتراض مي‌كند بعد اين اعتراض را تكميل مي‌كند معارضه مي‌شود اول گاهي انسان مقداري از دين فاصله مي‌گيرد بعد نسبت به دين ـ معاذ الله ـ اعتراض دارد بعد در برابر دين مي‌ايستد اگر كسي اعراض كرد و خود را درمان نكرد گرفتار معيشت ضَنك خواهد شد و كور هم محشور مي‌شود.

مطلب مهم آن است كه در قرآن كريم يك بخش‌اش مربوط به اين است كه جزاي سيّئه مثل همان سيّئه است ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[10] بخش ديگر اين است كه جزا عين عمل است خب مِثل با عين خيلي فرق مي‌كند اگر مثل شد واقعاً يك چيز ديگر است منتها مُماثل و معادل عمل هست اگر عين او شد يعني همان است كه به اين صورت در آمده است هر دو تعبير درست است اما آن بخشي كه دارد ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ يعني معادل اوست بيشتر نيست در برابر ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾[11] يا ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[12] در برابر او «مَن جاء بالسيّئه فعليه مثلها» همين ديگر بيشتر از او نيست «شرّ منها» نيست اما در مقام ما گذشته از اينكه آن مثل را تفهيم مي‌كند عين را هم تبيين مي‌كند مي‌فرمايد ما اين را كور محشور مي‌كنيم اين در قيامت از ما سؤال مي‌كند كه چرا ما را كور محشور كردي حالا عذاب مي‌كنيم مطلب ديگر است ولي ﴿كُنتُ بَصِيراً﴾ جواب مي‌دهد كه ﴿كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَي﴾ آيات الهي را ما براي تو فرستاديم تو نديدي ترك كردي چون اين ﴿نَسِيتَهَا﴾ به معناي فراموشي نيست چون اگر فراموشي باشد كه «رُفع عن امّتي تسع»[13] يكي‌اش نسيان است تو ترك كردي امروز هم متروكي خب، يعني آن تركِ تو امروز به اين صورت متروك شدن در آمده است تو به حسب ظاهر ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾[14] است ولي فرمود اگر تحقيق بكني اين جزا عين آن عمل است چرا، براي اينكه تو در دنيا ناسي شدي نسيان كردي، نسيان كردي يعني چه؟ يعني ترك كردي، ترك كردي يعني چه؟ يعني آيات ما را نديدي ديگر از آيات ما اعراض كردي آيات ما طرف رو به قبله بود مثلاً تو از قبله برگشتي خب اين آيات را نديدي ديگر بوستان و كوثر طرف قبله بود تو اعراض كردي رو برگرداندي نديدي امروز هم بهشت را نمي‌بيني، اوليا را نمي‌بيني، رحمت الهي را نمي‌بيني ﴿كَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾[15] خب، همينهايي كه مي‌گويند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[16] همينها خدا را نمي‌بينند يعني اينها قهرِ خدا را مي‌بينند ولي مِهر خدا را نمي‌بينند خداي سبحان با هر كسي كه گفتگو مي‌كند با تمام اسم روبه‌رو مي‌شود اسماي مستأصره كه ظهور ندارد كه از بحث خارج است تخصّص است نه تخصيص چون با آن ظهور ندارد اما اسامي ديگر كه ظهور دارد با تمام حيثيت روبه‌روي اوست منتها بعضيها نيم‌رخ نگاه مي‌كنند بعضيها اصلاً نگاه نمي‌كنند. خب، پس دو مطلب است يكي اينكه اين شخص در دنيا هم آيات الهي را ترك كرد در آخرت هم متروك است پس ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا﴾ دوّمي از اين دقيق‌تر است «جزاء سيئةٍ عينها» نه ﴿مِثْلُهَا﴾ چرا، براي اينكه تو كه در دنيا اِعراض كردي پشت كردي اينها را نديدي ديگر خب امروز هم نمي‌بيني در مسئله ي ذكر چگونه ﴿فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ﴾[17] مطرح است در مسئله ي نسيان هم بشرح ايضاً فراموش نكني كه فراموش مي‌شوي به ياد خدا باشي خدا به ياد شماست اين چهار امر يعني چهار امر مقابل هم است ديگر ﴿فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ﴾[18] ، ﴿نَسُوا اللّهَ فَنَسِيَهُمْ﴾[19] يا ﴿كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَي﴾، ﴿كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَي﴾ «إن نَسيتم تُنسي، إن ذكرتم تُذكرون» اگر به ياد خدا باشيد خدا به ياد شماست، دين او را ترك كرديد خدا شما را ترك مي‌كند اين مي‌شود جزا عين عمل.

 

پرسش:

پاسخ: ﴿كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَي﴾ تو ترك كردي حالا هم متروكي نظير ‌«ان ذكرتم يذكركم الله‌» است ﴿فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ﴾ است نتيجه ي ذكر همين است در قرآن كريم به صورت اصل كلّي يك جا بيان كرده موارد ديگر هم مشابه آن است تمام احسانها و رحمتها و اطاعتهاي انسان محفوف به دو رحمت خداست يك رحمت ابتدايي است كه انسان را بيدار مي‌كند بعضيها بيدار مي‌شوند بعضي بيدار نمي‌شوند آنها كه بيدار شدند و اعتنا كردند و به راه افتادند پاداششان را مي‌گيرند پاداش خدا مسئله ي سوم است لطف خدا مسئله ي اول است اين وسط بيداري و اطاعت بنده ي صالح است تمام يعني تمام اطاعتهاي افراد مؤمن و موفّق محفوف به دو لطف خداست با يك لطف او را بيدار مي‌كند با لطف ديگر به او پاداش مي‌دهد خيليها اين شيپور را مي‌شنوند ولي به خواب مي‌روند خب اينها ديگر لطف اول خدا شامل همه شد اينها عمداً خودشان را به خواب زدند آنها كه بيدار شدند اطاعت كردند لطف مزيد را دريافت مي‌كنند اين لطف مزيد پاداش است آن لطف اوّلي ابتدايي است اين بيان نوراني حضرت سجاد(سلام الله عليه) كه فرمود: «منّتك ابتداء»[20] همين است آيه‌اي كه دارد ﴿تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا﴾[21] اين يك اصل كلي است كه سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) از اين اصل كلّي مطالب فراواني را اجتهاداً استنباط كردند اول توبه ي خداست بر بنده يعني «رجع لطف الربّ إلي العبد» اين را بيدار كرد بعضي از اين بيداري سوء استفاده مي‌كنند به هوش نمي‌آيند هيچي ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾[22] بعضيها طبق اين بيداري راه مي‌افتند حالا كه راه افتادند خداي سبحان آن توبه ي سوم را نصيب مي‌كند ﴿تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا﴾[23] آن وقت ﴿يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْهِمْ﴾[24] آنجا ﴿أَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾[25] اين سومي يعني سومي، سومي توبه ي خداست به عنوان پاداش كه او توّاب الرّحيم است، اوّلي توبه ي خداست يعني ﴿تَابَ﴾ يعني «رجع لطفه الي العبد» دومي كه وسط هست توبه ي مصطلح است اين اختصاصي به توبه ندارد كه بفرمايد ﴿تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا﴾ بعد ﴿يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾ اين سه فصل نمي‌خواهد همه ي مراحل همين طور است در اينجا هم همين طور است اول خدا به ياد آدم است انسان را با فطرت، با وحي، با عقل بيدار مي‌كند بعضيها اين ياد را ﴿نَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ مي‌شوند بعضيها هم از اين ياد حدّاكثر بهره را مي‌برند به ياد خدا هستند آن وقت ﴿أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[26] بشود، ﴿فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ﴾[27] بشود و مانند آن، اينجا هم مسئله ي نسيان همين طور است مي‌فرمايد تو ترك كردي الآن هم متروكي اين مي‌شود جزا عين عمل، بنابراين آيات ديگري كه دارد ﴿إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[28] كه يك طايفه است، دو ﴿إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ كه طايفه ي ثانيه است باء و امثال باء ندارد دو، وضعش مشخص مي‌شود اگر آنجايي كه فرمود: ﴿إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ ديگر باء مقدّر نيست جزا عين عمل است شما ترك كردي صورتت را برگرداندي نديدي خب امروز هم نمي‌بيني شما رفتي چيزهاي ديگر را ديدي خب امروز هم همانها را مي‌بيني همينهايي كه مي‌گويند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[29] همينها كور محشور مي‌شوند مي‌گويند ﴿رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي﴾ خب مي‌گويند شما رو برگرداندي بهشت آن طرف بود شما رو را برگرداندي خب نمي‌بيني ديگر ﴿كَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ﴾[30] راه ديگري براي محجوب بودن اينها در سوره ي مباركه ي «مطفّفين» بيان كرده فرمود ما به تو آينه داديم ما كه از هر طرف خودمان را نشان داديم ﴿فَأَيْنَما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾[31] شما وقتي وارد كعبه شدي ديگر نبايد بگويي قبله كجاست ﴿فَأَيْنَما تُوَلُّوْا فَثَمَّ﴾ قبله است ديگر چطور در حال سفر در حال حركت نوافل را گفتند ﴿فَأَيْنَما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ او از هر طرف خودش را نشان مي‌دهد و بحث هم در مقام سوم است نه مقام اول كه اكتناه ذات باشد يا اكتناه صفات كه مقام سوم است آنها مستحيل است احدي به او راه ندارد وجه خدا، فيض خدا، ظهور خدا همه جا هست اگر كسي درون كعبه رفت ديگر نبايد سؤال بكند قبله كجاست كه ﴿فَأَيْنَما تُوَلُّوْا﴾ قبله است ديگر اگر كسي در جهان هستي دارد زندگي مي‌كند ﴿فَأَيْنَما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ است حالا آينه‌اي به انسان داده كه جهان‌نماست اين را مي‌گويند جام جم، جام جم همين است ديگر آن جام جهان‌نما كه براي آن سلطان معروف به نام جَم بود آن به اصطلاح جهان‌نما بود آن را مي‌گفتند جامِ جم اين جام جم در حقيقت در درون همه ي ماست به نام فطرت اين همه جا را نشان مي‌دهد اگر كسي خداي ناكرده اين صحنه ي جام جم را اين آينه را غبارآلود بكند خب اين هيچ جا را نشان نمي‌دهد ديگر غبار روي حق نيست براي اينكه او بي‌پرده بيرون آمد غبار روي اين آينه ي دل است لذا در سوره ي مباركه ي «ق» دارد ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾[32] نه «عنّا» خيلي از جاها را نمي‌ديدي امروز مي‌بيني خب، پس از روي خدا پرده را برنمي‌دارند بلكه از روي جانِ انسان كه پرده كشيد اين پرده را برمي‌دارند در سوره ي مباركه ي «مطفّفين» آمده است كه ﴿كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾[33] رِيْن اين چِرك است ديگر ﴿رَانَ﴾ يعني چرك گرفته صحنه ي دل كه آينه بود با گناه غبارآلود شد خب اين دل جايي را نشان نمي‌دهد با اين آينه ي غبارآلود اگر كسي وارد صحنه ي قيامت بشود خب جايي را نمي‌بيند ديگر كور است در سوره ي مباركه ي «اسراء» كه بحثش قبلاً گذشت آنجا فرمود: ﴿مَن كَانَ فِي هذِهِ أَعْمَي فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَي وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾[34] آنجا بيان شد كه چرا در قيامت اين شخص ﴿أَضَلُّ سَبِيلاً﴾ است آيه ي 72 سوره ي مباركه ي «اسراء» كه بحثش قبلاً گذشت اين بود ﴿وَمَن كَانَ فِي هذِهِ أَعْمَي فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَي وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾ براي اينكه در دنيا بالأخره اميد درمان هست، اميد توبه هست، اميد برگشت هست، اما آنجا جا براي برگشت نيست نشئه ي تكليف تمام شد لذا آنجا اگر كسي كور شد براي هميشه كور است ديگر اما اينجا بالأخره راه براي درمان هست كوري به دست خود آدم بود ديگر مي‌تواند بيدار بشود لذا ﴿وَمَن كَانَ فِي هذِهِ أَعْمَي فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَي وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾ پس دو مطلب است يكي جزا مثل عمل است از او بيشتر نيست، دوم اينكه جزا خود عمل است شما در دنيا نديدي الآن هم در قيامت نمي‌بيني منتها همان معقول شده محسوس ما گفتيم دين، صراط و امثال ذلك اين به اين صورت در آمده است ديگر ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنْهَارٌ﴾[35] كذا و كذا و كذا و كذا آن معقول مي‌شود محسوس همين قرآن، همين عترت، همين نماز مي‌شود همان بهشت وگرنه آنجا سخن از كندوي عسل نيست كه عسل توليدشده ي كندو باشد كه همين صوم و صلات مي‌شود عسل، اگر صوم و صلات مي‌شود عسل و كسي اهل صوم و صلات نبود خب در قيامت شيرين‌كام نيست اگر اين تيغ‌زدنها و آبرو بُردنها مي‌شود ضريع يعني همان بوته ي پرتيغ در قيامت هم طعام همينهاست ﴿لَيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِيعٍ﴾[36] ﴿لاَيَأْكُلُهُ إِلاّ الْخَاطِئُونَ﴾[37] بنابراين هم جزا بيش از عمل نيست و هم جزا عين عمل است منتها كسي كه اصل كلي را رعايت بكند به همين قانون مي‌رسد چه در طرف رحمت الهي چه در طرف نقمت الهي در طرف نقمت الهي كه محلّ بحث است فرمود اين اختصاص به اين آقايي كه ما گفتيم ندارد ﴿وَكَذلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ﴾ هر كسي بيراهه رفته، تجاوز كرده، تعدّي كرده ﴿وَلَمْ يُؤْمِن بِآيَاتِ رَبِّهِ﴾ اين‌چنين است ﴿وَلَعَذَابُّ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَي﴾ در سوره ي مباركه ي «انبياء» كه به خواست خدا در پيش داريم آنجا در طرف رحمت يك اصل كلي را ذكر كرده در آيه ي 87 و 88 در جريان يونس(سلام الله عليه) اين‌چنين فرمود: ﴿وَذَا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَن لَن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ﴾ ﴿نَّقْدِرَ﴾ غير از «نَقدُرَ» است آن ‌«قَدُرَ يَقدُرُ‌» است به معني قدرت است اين ‌«قَدَرَ يَقدِر‌ُ» است به معناي فشار و تنگ گرفتن و به سختي انداختن است قَدر «مَن قُدر عليه رزقه» يعني كسي كه روزيش تنگ است اين ﴿لَن نَّقْدِرَ﴾ يعني ما تنگ نمي‌گيريم بر او ﴿فَظَنَّ أَن لَن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَي فِي الظُّلُمَتِ أَن لاَّ إِلهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾ ﴿فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ﴾ اين ﴿وَكَذلِكَ﴾ اصل كلي است ديگر چه در طرف رحمت و عنايت الهي باشد ﴿كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ﴾ است چه در طرف نقمت و عذاب الهي باشد ﴿وَكَذلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ﴾ است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo