< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

89/02/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 116 تا 123 سوره مريم

 

﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَي﴾ ﴿فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوْجِكَ فَلاَ يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَي﴾ ﴿إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيهَا وَلاَ تَعْرَي﴾ ﴿وَأَنَّكَ لاَ تَظْمَؤُا فِيهَا وَلاَ تَضْحَي﴾ ﴿فَوَسْوَسَ إِلَّيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَي شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَي﴾ ﴿فَأَكَلاَ مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَي آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَي﴾ ﴿ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَي﴾ ﴿قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِنِّي هُديً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلاَ يَضِلُّ وَلاَ يَشْقَي﴾

 

جريان وجود مبارك آدم(سلام الله عليه) در چند جاي قرآن مطرح شد آ‌ن قصّه ي تعليم اسما به حضرت آدم و اِنباي اسما به فرشته‌ها فقط يك بار در قرآن كريم ذكر شد آن سوره ي مباركه ي «بقره» است اما دستور به سجده و اطاعت فرشته‌ها و تمرّد شيطان اين در هفت جاي قرآن آمده در سوره ي مباركه ي «بقره» در سوره ي «اعراف» در سوره ي «حجر» در سوره ي «اسراء» در سوره ي «كهف» در سوره ي «طه» و در سوره ي «ص» اين هفت مورد را كه بررسي مي‌كنيد يك سؤال مشتركي را در ذهن انسان القا مي‌كند اگر سؤال خيلي عميق بود و انسان اطراف اين سؤال را خوب بررسي كرد بعد به خدمت قرآن رفت شايد جوابي بگيرد در آن بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) هست كه همه ي معارف در قرآن هست «فَاسْتَنْطِقُوهُ»[1] شما اِستنطاق كنيد قرآن را به حرف در بياوريد قرآن با شما به حرف در نمي‌آيد سخن نمي‌گويد بايد با كمك اهل بيت از آن بهره‌برداري كنيد ولي به هر تقدير اگر كسي سؤالي داشته باشد مي‌تواند به كمك روايات از قرآن مدد بگيرد استفاده كند اما اگر سؤالش عميق نبود پاسخ دقيق هم نمي‌شنود اصلِ سؤال پيچيده است يعني يك مطلب پيچيده است و آن اين است كه خداي سبحان فرمود من مي‌خواهم در زمين خليفه ايجاد كنم ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾ پس هدف نهايي اين است كه در زمين خليفةالله يافت بشود، اما قبل از اينكه وجود مبارك آدم به مقام نبوّت برسد وحي و رسالت نصيبش بشود اين صحنه اتفاق افتاد كه خداي سبحان آدم را آفريد حالا اين كجا آفريد يعني در زمين بود و شريعت نداشت مي‌شود موجودي انساني در زمين باشد و شريعت و تكليفي نداشته باشد چه در سوره ي «بقره» چه در همين سوره ي «طه» شريعت بعد از جريان وسوسه ي شيطان و خوردنِ ميوه ي آن درخت و هبوط به زمين پديد آمد پس قبلاً شريعتي نبود. وجود مبارك آدم مي‌تواند شريعت داشته باشد ولي در لحظه‌اي كه در آن جنّت بود و مأمور شد كه از ميوه ي آن درخت استفاده نكند هنوز شريعتي نبود يك، فرشته‌ها هم اهل شريعت و مذهب نيستند آنها بر اساس آن جريانهاي تكويني الهي معصومانه مطيع فرمان خداي سبحان‌اند كه در سوره ي مباركه ي «انبياء» همان مطلبي آمده است كه در زيارت جامعه براي اهل بيت به كار رفته كه ﴿لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[2] خب در سوره ي «انبياء» دارد كه فرشته‌ها معصوم‌اند براي اينكه بدون اذن خداي سبحان نه حرفي مي‌زنند نه كاري مي‌كنند پس فرشته‌ها داراي نبوّت و شريعت و بهشت و جهنم و اطاعت و عصيان و اينها نيستند و در قرآن كريم هم براي فرشته‌ها صحيفه‌اي، كتابي، شريعتي، وحي و نبوّتي ذكر نشده در پايان سوره ي مباركه ي «ذاريات» هم كه سخن از هدف خلقت است فقط فرمود: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[3] سخن از فرشته نيست پس فرشته‌ها شريعت به اين معنايي كه انسان داراي مذهب است و اطاعت و عصيان دارد و بهشت و جهنم دارد و امثال ذلك نيست شيطان كه ابليس است و جن است بله، او مي‌تواند داراي شريعت باشد ولي هنوز شريعتي نيامده اين امر، امر تشريعي نمي‌تواند باشد همان طوري كه خداي سبحان به بشرها دستور ركوع و سجود مي‌دهد به فرشته‌ها دستور سجود داده باشد اين طور امر نيست اگر امر تكويني باشد قابل عصيان نيست در حالي كه شيطان معصيت كرده، امر تشريعي باشد فرشته‌ها شريعت و مذهب و دين به اين صورت ندارند اين يك سؤال، عصيان درباره ي ابليس فرض دارد اما عصيانِ چه امري؟ امر تشريعي كه نبود بگوييم دو امر بود يك امر تكويني مربوط به فرشته‌ها يك امر تشريعي مربوط به شيطان اين بر خلاف ظاهر است چون يك امر است فرمود: ﴿إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ﴾[4] اين يك سؤال پيچيده است كه بايد جواب خودش را بگيرد، سؤال دوم آن است كه وجود مبارك حضرت آدم(سلام الله عليه) هيچ تكريمي نشد كه خداي سبحان نسبت به ايشان اِعمال نكند ديگر از اين تكريم و اِجلال بالاتر فرضي ندارد كه خداي سبحان او را خليفه ي خود بداند و همه ي فرشته‌ها را دستور بدهد در برابر او سجده كنند و همگان هم سجده كنند ديگر احترام بالاتر از اين! تكريم و اجلال بالاتر از اين! اينكه فرض ندارد همين وجود مبارك آدم با اين اجلال و تكريم الهي به اذن خدا وارد يك جنّت شد خدا فرمود: ﴿يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ﴾[5] اين بهشت را هم معرفي مي‌كند در روايات هم مشابه همين آيات معنا شده در اين بهشت هيچ شَقا و رنجي نيست نه انسان گرسنه مي‌شود نه تشنه، نه برهنه مي‌شود نه گرمازده اما معنايش اين نيست كه اَكل و شرب در آن نيست خاصيّت بهشت آن است كه لذّت خوردن و نوشيدن را دارد، رنج گرسنگي و تشنگي را ندارد اين خاصيّت بهشت است ما در دنيا اول رنج گرسنگي را داريم بعد براي آن رنج‌زدايي غذا مي‌خوريم و خيال مي‌كنيم لذّت برديم حالا بر فرض لذّت هم باشد مسبوق به رنج گرسنگي است اول تشنه مي‌شويم رنج عطش را تحمل مي‌كنيم براي آن رنج‌زدايي آب گوارا مي‌نوشيم درست است لذّت مي‌بريم ولي براي رفع رنجِ عطش است سردمان مي‌شود جامه در برمي‌كنيم، گرممان مي‌شود لباس نازك در برمي‌كنيم ما رنجِ گرما را، رنج سرما را مي‌چشيم براي رنج‌زدايي لباسهاي مناسب در برمي‌كنيم، اين چهار لذت در دنيا مسبوق به چهار رنج و اَلَم است ولي در بهشت همه ي اين لذايذ چهارگانه و مانند آن مطرح است بدون سَبق رنج يعني در بهشت بدون اينكه انسان رنجِ گرسنگي ببرد لذّت سيري را خوردن را مي‌چشد بدون اينكه رنج عطش داشته باشد لذّت نوشيدنِ كوثر را مي‌بيند در آنجا فقط لذّت است نبايد گفت كه پس چرا آدم از آن ميوه خورد در قرآن كريم راجع به آن جنّت نفرمود اينجا جاي خوردن نيست فرمود اينجا جاي رنج و گرسنگي نيست همه ي ما در بهشت ـ ان‌شاءالله ـ همين طوريم ديگر غذا مي‌خوريم، آب مي‌نوشيم بدون رنج گرسنگي نه اينكه مثل دنيا بايد صبر بكند هر وقت گرسنه شد رنج گرسنگي را تحمل كرد به سراغ غذا برود يا هر وقت رنج عطش او را تهديد كرد به سراغ كوثر برود اين طور كه نيست در آنجا فقط لذّت است اينكه چهار چيز را نفي كرده معنايش اين نيست كه اَكل و شرب نيست يا جامه در بركردن نيست پارچه‌هاي حريري هست، روي فرشهاي حريري زندگي كردن است كه ﴿بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾[6] الآن بهترين فرش دنيا همين فرشهاي پَرنياني و ابريشم است فرش ابريشم آستري دارد و اَبره‌اي تمام هنرها و زيبائيهاي فرش به آن اَبره اوست اگر بخشهاي وسيعي از پرنيان به كار مي‌برند روي ابره ي اوست روي آستر او كه اين همه كارها نمي‌كنند نقشها و زيبائيها و ابريشم‌كاريها همه‌اش روي ابره است در قرآن فرمود يك سلسله فرشهايي در بهشت هست كه نمونه‌اش در دنيا نيست فقط نمونه ي آسترش را ما مي‌توانيم به شما بگوييم كه آستر فرشهاي بهشت پرنيان است اما ابره‌اش چيست خدا مي‌داند نفرمود «ظهائرها كذا و كذا» فرمود: ﴿بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾ «الظهاره أبره دان و البطانه آستر» آسترش ابريشم است حالا ابره‌اش چيست فرمود: ﴿لاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم﴾[7] خب همه ي اين فرشها هست، پرده‌ها هست، لباسها هست بدون اينكه انسان رنج سرما و گرما داشته باشد پس در بهشت اين چهار خطر نيست اين چهار رنج نيست ولي آن چهار لذّت هست چنين چيزي است خب، جاي حيرت اين است كه خداي سبحان به وجود مبارك آدم فرمود اين شيطاني كه در برابر امر من استكبار كرد و تو كه قبله بودي در برابر تو سجده نكرد مخالف همه ي فرشته‌ها بود امر مرا هم زير پا گذاشت اين دشمنِ رسمي توست مي‌خواهد تو را و همسرت را از اين بهشت بيرون كند اين بهشتي كه من تو را جا دادم هيچ رنجي در آن نيست و همه ي گنجها در آن هست اگر بخواهي در اين بهشت بماني وسوسه شيطان را گوش نده شيطان هم آمده گفته كه اگر بخواهي ابدي باشي حرف خدا را گوش نده تحيّر يعني اين، مشكل اين است ببينيد دعوا كجاست محور بحث كجاست، درگيري كجاست خدا بالصراحه چه فرمود، شيطان بالصراحه چه مي‌گويد و آدم به كدام طرف مي‌رود فرمود: ﴿إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيهَا وَلاَ تَعْرَي﴾ نه اينكه نمي‌خوري جنّت است جنّت پر از نعمت است خب نعمت را براي چه خلق كردند اگر نعمت مصرف‌كننده ندارد خب براي چه خلق شده نفرمود «لا تأكلوا و لا تشربوا» فرمود: ﴿أَلاَّ تَجُوعَ فِيهَا وَلاَ تَعْرَي﴾ ﴿وَأَنَّكَ لاَ تَظْمَؤُا فِيهَا وَلاَ تَضْحَي﴾ خسته نمي‌شوي، گرسنه نمي‌شوي، تشنه نمي‌شوي، آفتاب‌زده نمي‌شوي اما همه ي اين نعمتها را داري چنين جايي و اينكه سجده نكرد دشمنِ رسمي تو و همسر توست مي‌كوشد تو را از اينجا بيرون كند اين همه سفارشهاي الهي بود حالا شيطان وارد شد.

 

پرسش: حاج آقا رفتن حضرت آدم به بهشت بعد از سجده بوده يا قبل از سجده بوده

پاسخ: به حسب ظاهر بعد از سجده بوده.

 

پرسش: آ‌ن وقت تكليف دارد؟

پاسخ: نه، تكليفش براي زمين است چون از اين به بعد فرمود: ﴿اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِنِّي هُديً﴾.

پرسش: دارد كه سجده كردند.

پاسخ: بله همان سجده بحث است كه سجده نظير سجده ي ما در نماز و امثال نماز نيست.

 

پرسش: مگر زمين نبوده؟

پاسخ: زمين نه خير نبوده چون بعدها آمده زمين چون در همين سور‌ه و در سوره ي مباركه ي «بقره» دارد كه اين صحنه كه گذشت بعد حضرت وارد بهشت شد و آن وسوسه صورت پذيرفت و وجود مبارك حضرت آدم مثلاً از آن ميوه خوردند از آن به بعد فرمود: ﴿اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِنِّي هُديً﴾ شريعت از آن به بعد آمده.

خب، اينها سؤالهايي پيچيده است مي‌بينيد آن قصّه اول هنوز پاسخ خودش را نيافت كه اين امر چه امري است تشريعي كه نمي‌تواند باشد تكوين هم كه نمي‌تواند باشد دوتا امر هم كه نمي‌تواند باشد اين يك سؤال بدون جواب، مي‌ماند جريان جنّت، جريان جنّت را خداي سبحان معرفي كرده كه هيچ رنجي در او نيست و همه‌اش گنج است و اينجا جاي ماندن است و شيطان هم دشمن تو و همسر توست مواظب باش تو را از اينجا بيرون نكند تو از همه ي اين ميوه‌ها استفاده بكن ولي از ميوه ي آن درخت استفاده نكن اينها را فرمود به صورت شفاف. در كنارش شيطان با وسوسه به هر وسيله‌اي بود پيام خودش را به شيطان رساند كه با «إلي» اينجا به كار رفته و با «لام» در سوره ي «اعراف» در سوره ي «اعراف» دارد ﴿وَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ﴾[8] در اينجا دارد ﴿فَوَسْوَسَ إِلَّيْهِ الشَّيْطَانُ﴾ آن ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ﴾[9] كه در سوره ي «ناس» آمده آن طور براي انبيا نيست كه در درون جان اينها راه پيدا كنند در صدر اينها در سينه و دل و قلب اينها وسوسه بكنند آن طور نيست ولي به هر وسيله‌اي بود وسوسه ي خود را به اطلاع وجود مبارك آدم رساند ﴿فَوَسْوَسَ إِلَّيْهِ الشَّيْطَانُ﴾ يا ﴿وَسْوَسَ لَهُمَا﴾ يعني به ظاهر به سود آنها اين حيرت آن است كه در اين صحنه هيچ اجلال و تكريمي نبود كه خداي سبحان براي آدم به كار نگرفته باشد و اينجا هم فرمود اگر بخواهي راحت بماني براي هميشه جايت اينجاست تنها دشمنت هم شيطان است بكوش كه تو را از اينجا بيرون نكند و از همه ي نعمتها استفاده بكن مگر از اين درخت حالا شيطان آمده مستقيماً وارد اين صحنه شده گفته كه اگر بخواهي براي هميشه راحت باشي از همين درخت استفاده كن اين يعني چه؟ ﴿مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الخَالِدِينَ﴾ در اينجا هم دارد ﴿يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَي شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَي﴾ مي‌خواهي من بگويم كه آن درختي كه ميوه‌اش باعث خلود و جاودانگي توست و مُلك و مِلكي به تو مي‌دهد كه كهنه نمي‌شود چيست چون اين ﴿لَّا يَبْلَي﴾ يعني كهنه نمي‌شود براي آن است كه اگر كهنه شد انسان بيندازد دور تعبير ابديّت به اين است كه مِلك لا يَبلاست زيرا اگر چيزي كهنه شد انسان آن را رها مي‌كند مُلك و سلطنتي كه كهنه نمي‌شود يعني ابدي است. خب، و اين نهي هم ياد وجود مبارك آدم بود فراموشش نشده براي اينكه وجود مبارك آدم(سلام الله عليه) همين كه حرفهاي شيطان را مي‌شنود متنِ نهي خدا را مطرح مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الخَالِدِينَ﴾ و كذا و كذا پس متنِ نهي مطرح است. ديروز يعني ديروز، ديروز يعني ديروز روايت جميل از وجود مبارك امام صادق مطرح شد كه حضرت فرمود نهي يادش نرفته به دليل تصريح اين خب، پس اينكه روايت جميل از وجود مبارك امام صادق مطرح شد اين است نهي بالصراحه مطرح است ﴿مَا نَهَاكُمَا﴾ يعني اين نهيي كه خدا مطرح كرده فقط براي اين است كه مي‌خواهد شما مُخلّد نباشي من بگويم راهنمايي بكنم كاري انجام بده كه مخلّد بشوي آن اين است كه از اين درخت بخوري مي‌بينيد كاملاً دوتا حرف 180 درجه در برابر هم‌اند خدا مي‌فرمايد كه اگر مي‌خواهي راحت باشي و ابدي اين ميوه را نخور، شيطان مي‌گويد اگر مي‌خواهي راحت باشي و ابدي اين ميوه را بخور و نهي هم ياد اوست اين يعني چه؟

 

پرسش:...

پاسخ: گوش يعني گوش‌بن‌گوش خب، بنابراين اگر نهي است بالصراحه يادش است كاملاً نهي طبق بيان نوراني حضرت امام صادق طبق روايت جميل يادش است چه چيزي را فراموش كرده بين دوتا 180 درجه از دو طرف اختلاف است خدا مي‌فرمايد اگر مي‌خواهي ابدي باشي اين را نخور، شيطان مي‌گويد اگر مي‌خواهي ابدي باشي همين را بخور و نهي يادش است زيرا بيان نوراني امام صادق(سلام الله عليه) اين است كه اين نهي را شيطان بالصراحه يادش آورده گفته ﴿مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَكُونَا﴾[10] كذا و كذا و كذا اين است كه حيرت، حيرت يعني حيرت گريه ي ما تنها براي آن نيست كه آن در و ديوار را سوزاندن و اينها براي اينكه اين درِ خانه را بستند نگذاشتند قرآن عرضه بشود يعني چه، خب شما حالا تمام تلاش و كوشش را با اين مفسّرين شيعه و سنّي بكنيد ببينيد يُحتمل كذا، يحتمل كذا هيچ كدام به اين سؤالات حيرت‌آور جواب نمي‌توانند بدهند آن كه جواب مي‌دهد كه درِ خانه‌اش را بستند گريه ي ماها براي آن است همه‌اش سؤال است با احتمال، با مظنّه، با كذا و كذا ما داريم رد مي‌شويم آن كه قرآن ناطق است او را ساكت كردند ديگر خب، مي‌بينيد مشكل يكي دوتا نيست سخن از ظهور نيست كه اين ظهور دارد يا آن ظهور ندارد و اينها ما وقتي چيزي را با عقل نفهميم ممكن است ساكت باشيم ولي ساكن نخواهيم شد بايد اعتراف بكنيم ديگر بايد ايمان بياوريم ممكن است لفظاً بگوييم آمنتُ اما در درونِ درون او ايمان نيست براي اينكه چيزي را كه نفهميده چطور مي‌تواند ايمان بياورد وقتي براي امّت اسلامي اينها همه سؤال هست چطوري مي‌تواند به اين ايمان بياورد مهجور بودن قرآن يك بخش‌اش هم مربوط به همينهاست. خب، بنابراين ما تا سؤال نداشته باشيم نمي‌توانيم برويم به سراغ روايات يا آيات مشكل ما اين است خب كدام عاقل است كه بالصراحه ترديد ندارد كه خدا با او سخن گفته همه ي اسما را هم يادش داده او را هم مسجودٌله همه فرشته‌ها قرار داده او را هم در بهترين جا مسكن و مأوا داده با او هم اتمام حجّت كرده گفته اگر بخواهي اينجا بماني حرف شيطان را گوش نده شيطان هم آمده گفته اگر بخواهي اينجا بماني حرف خدا را گوش نده اين چطور باور مي‌شود اين سخن از اين نيست كه حالا ما اين نهي را بر ترك اُولي يا بر نهي تنزيهي اينها حمل بكنيم چون سخن از شريعت نبود هنوز اين صحنه كدام صحنه است آيا جنّت برزخي است؟ آيا تمثّل است و تمثيل است كه قرآن كريم صحنه‌اي را ترسيم مي‌كند تا به انسان بفهماند كه بيّن‌الرشدي هست كه سخن انبياست يك بيّن‌الغي است كه سخن ابليس و هواي نفس است و شما بيّن‌الغي را بر بيّن‌الرشد ترجيح ندهيد وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خليفةالله است و آن حضرت مُبيِّن و مفسّر قرآن كريم است لكن تفسيري كه اهل بيت مي‌كردند يا پيغمبر مي‌كردند تفسير مفهومي نبود كه بگويد اين آيه به اين معناست يا آن جمله به اين معناست اين را در مسجد انجام مي‌دادند ﴿يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِه﴾[11] بود مبيّن بود و مانند آن، اما در متن جامعه همين حضرت با همين اصحاب اين آيات را پياده مي‌كردند چه در جبهه‌هاي جنگ چه در مسائل ديگر و وجود مبارك پيغمبر در تمام اين صحنه‌ها حضورِ عملي داشت بعد اين را سيدناالاستاد در ذيل جمله ي ﴿هذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ﴾[12] يا سُنن خدا را براي شما مي‌خواند در سوره ي مباركه ي «آل‌عمران» اين بحثش گذشت حضرت به همراه جامعه وارد متن عمل مي‌شدند همه ي اعمال را هم از نزديك كنترل مي‌كردند دوباره مي‌آوردند مردم را مسجد نظير پاي تخته مي‌فرمود اين آيه‌اي كه من به شما گفتم معنايش اين بود كه فهميديد موقع عمل آن چند جايش درست بود اين چند جايش نادرست اگر بخواهيد به نتيجه ي كامل برسيد در سفر بعد يا اجراي بعد بايد اين طور عمل بكنيد قرآن را اين طور تفسير مي‌كرد نه تفسيرِ مفهومي، تفسيرِ اجرايي در ضمن ﴿هذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ﴾ سوره ي مباركه ي «آل‌عمران» مبسوطاً اين بحث گذشت و سيدناالاستاد هم توضيح خوبي دادند كه اگر پيغمبر مبيّن قرآن بود نه مبيّن مفهومي بشود مدرّس قرآن بلكه مبيّن اجرايي، مبيّن عملياتي، مبيّن كاربردي در متن جامعه اين آيات را پياده مي‌كرد و همه را يادداشت مي‌كرد دوباره اينها را مي‌آورد در مسجد مي‌فرمود مثلاً چند درصد درست بود چند درصد مثل ديكته‌نويسي چند درصد نادرست بود بقيه را بايد درست انجام بدهيم مي‌شود تبيين، همين معنا گويا در صحنه ي آفرينش قبل از زمين مطرح شده چون بعدها وجود مبارك آدم آمده زمين «اهبطا الي الارض» معلوم مي‌شود ارض قبلاً در ارض نبود اين‌چنين نيست كه در كُرات ديگر بود چون كرات ديگر هم حكم همين را دارد حالا بر فرض انسان بتواند با اين سفينه‌ها برود در كرات ديگر آنجا هم همين حكم زمين را دارد آنجا هم احكام هست، اوامر هست، نواهي هست اين طور نيست كه حالا اگر كسي رفته كُره ي مريخ تكليفش عوض بشود كه، وزنش عوض مي‌شود، وضعش عوض مي‌شود ولي تكليفش كه عوض نمي‌شود كه ﴿هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلهٌ﴾[13] اما آنجا هم برويم همين طور است ما كدام كُره ي از كرات داريم كه انسان هيچ رنجي ندارد فقط لذّت نصيبش مي‌شود بحثهاي مادّه كه اين چيزها را ندارد كه. خب، بنابراين خداي سبحان همان طوري كه خليفه ي او قرآن را تفسيرِ عملياتي دارد، تفسير اجرايي دارد، تفسير كاربردي دارد دستورهاي خودش را هم تفسير كاربردي دارد كه در عالَم ملائكه‌اي هست يك، دوستان شما هستند جن و ابليس و اَبالسه و شياطين كه ﴿إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ﴾[14] هست كه دشمنان شما هستند در درون شما خواسته‌هاي انديشه‌اي هست خواسته‌هاي انگيزه‌اي هست حرفِ من هم به عنوان حجّت بالغه به شما مي‌رسد وسوسه ي او هم به عنوان يك امر تيره در درون شما نفوذ پيدا مي‌كند و شما گاهي با اينكه حق براي شما روشن شده است عالماً عامداً بيراهه مي‌رويد اين صحنه را قبلاً ترسيم كرد نشان داد بعد به وجود مبارك آدم فرمود برو زمين شريعت مي‌آيد با مردم اين شريعت را در ميان بگذار و عمل بكن كه اگر ما بخواهيم به عنوان البته يكي از وجوه و مُحتملات است نه حرف نهايي و جزمي كه اين است و لاغير، چون وقتي امر تشريعي نبود امر تكويني نبود دوتا امر نبود و بهشتي كه حضرت آدم بود بهشتي بود كه هيچ رنجي در آن نيست فقط گنج است اين بالأخره بايد چنين چيزي باشد ديگر اين مربوط به زمان و زمين طبيعت نمي‌تواند باشد اگر ما يكي از محتملات را اين دانستيم چه اينكه در قرآن كريم فرمود: ﴿لَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ﴾[15] يا ﴿تِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ﴾[16] ما خيلي را به صورت مَثل ذكر مي‌كنيم يا ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ﴾[17] كذا و كذا و كذا و كذا ما با مَثل با مردم سخن مي‌گوييم اين مي‌تواند يكي از مصاديق امثالي باشد.

 

پرسش: استاد ببخشيد چطور بايد شيطان دسترسي به بهشت داشته باشد.

پاسخ: بله ديگر، در خصوص بهشت تمثيلي است انسان الآن وقتي كه در فضاي شريعت است در فضاي بهشت است همه ي احكام در آن هست شيطان از راه وسوسه چون نه اينكه ورودِ زماني و زميني و اقليمي و منطقه‌اي باشد تا ما بگوييم شيطان آنجا چگونه رفته شيطان القا مي‌كند اين القائات و خاطرات تلخ از راه وسوسه شيطان است او زمان و زمين نمي‌خواهد كه بگوييم چطور آمده الآن در حرمِ ايمان شيطان راه ندارد اما مؤمنين را وسوسه مي‌كند اين طور نيست كه مكاني بود در يك مكان مخصوصي يك جاي سيم خاردار بود شيطان ورود ممنوع بود بعد وارد شد اگر سخن از برزخ باشد سخن از تمثيل الهي باشد اينها نيست البته اين نه حرف جزمي است نه حرف يقيني است نه حرف قطعي است احتمالي است كه به كمك بعضي از روايات شايد بتواند حل كند آن وقت آن تلاش و كوششي كه مرحوم سيّد مرتضي(رضوان الله عليه) در تنزيه‌الأنبياء دارد براي اثبات بي‌گناهي حضرت آدم و اينها، اينها براي بعد از هبوط الي الأرض است هبوط آدم الي الأرض كه در اين آيه يا در آيات ديگر آمده كه «اهبطا الي الارض» نظير هبوط باران نيست نسبت به زمين كه به نحو تجافي باشد بلكه نظير هبوط وحي است، هبوط قرآن است كه به نحو تجلّي است قرآن هبوط كرده و اهل بيت مَهبِط وحي‌اند ما در عرض سلام مي‌گوييم درود خدا بر شما كه شما مَهبط وحي‌ايد خب مهبط وحي يعني وحي ـ معاذ الله ـ آن‌ طوري كه باران زمين مي‌افتد وحي به زمين افتاد يا وحي به نحو تجلّي به زمين آويخته شد نه انداخته شده اين قرآن كريم به زمين آويخته شده كه «طرفه بيد الله سبحانه و تعالي و الطرف الآخر بأيديكم»[18] خب اگر اين طناب الهي است يك طرفش به دست خداست يك طرفش به دست ما اين طناب را خدا آويخت نه انداخت انسانيّت هم آويخته است نه انداخته شده اينكه درباره ي اهل بيت ما مي‌گوييم «نوراً في الأصلاب الشامخة»[19] و كذا و كذا و كذا «و أصلاب الشامخة» همين است اينها هيچ فرقي با قرآن كريم ندارند اينها را خدا مثل افراد ديگر، افراد ديگر مثل باران‌اند كه در زمين انداخته شدند اينها مثل قرآن‌اند كه از بالا تا پايين خدا آويخت قلوب اينها ذيل اين آيه ﴿وَمَا تَشَاؤُنَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ﴾ حضرت فرمود: «إنّ قلوبنا أوعية ارادة الله» وَكْر يعني آشيانه ي اراده ي خدا قلوب اهل بيت است خب اين ولايت، اين نبوّت، اين امامت، اين عصمت، اين خلافت گاهي ناطق است گاهي صامت، گاهي قرآن است گاهي علي و اولاد علي اينها را خدا آويخت نه انداخت ماها مثل بارانِ انداخته‌ايم آنها مثل طنابِ آويخته‌اند بايد ملاحظه كنيم فرق ما با آنها اين است. خب، بنابراين اگر تمثيل هست وجود مبارك آدم يك قضيه ي في واقعه نبود كه بحثهايش قبلاً گذشت كه بگوييم يك قضيه ي تاريخي بود آدمي بود و خداي سبحان اسما را به او آموخت و او مسجود ملائكه شد آن مقام آدميّت است، مقام انسانيّت است اليوم كسي كه صاحب آن مقام است وجود مبارك وليّ عصر است او هم عالِم به اسماي الهي است، او هم مسجودٌله ملائكه است، او هم معلّم ملائكه است و مانند آن، اگر در زيارتها در ادعيه و مانند آن اين تعبيرات آمده براي اينكه مقام انسانيّت به اينها قائم است خب، اين «اهبطا الي الأرض» يعني هبوط كنيد، تجلّي كنيد نه سقوط كنيد تجافي كنيد سخن از سقوط و تجافي نيست سخن از هبوط و تجلّي است خب در آن مرتبه اين صحنه اتفاق افتاده اين يك صحنه، صحنه ي تمثيل مي‌تواند باشد كه در بعضي از فرمايشات سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي ناظر به اين قسمت است آن وقت ما براي اينكه بفهميم چگونه آن صحنه براي خود ما اتفاق افتاد خودمان را بررسي مي‌كنيم ما در بهشتيم يعني قرآن و عترت براي ما بهشت است پذيرفتيم اينها را هيچ حرفي هم در آن نيست همه ي سعادتها در آن هست با اينكه در بهشتيم عالماً عامداً گاهي بيراهه مي‌رويم اگر وضع خودمان را روشن كنيم مي‌فهميم آنجا چه خبر است مگر كسي كه «الا من عصمه الله» ما الآن در اين احكام شريعت ـ معاذ الله ـ ترديد داريم حالا ممكن است بعضي از مسائل احتياطي بين فقها اختلاف باشد كه در آنجا سجده ي سهو است يا در آ‌نجا سجده ي سهو نيست اما دروغ و غيبت را ما در اينكه بيّن‌الغي است سمّ است ترديد داريم يا رشوه و رانت‌خواري در اينكه غي‌شده ي افعي است ما ترديد داريم همين وجود مبارك حضرت امير گاهي فقيهانه، عابدانه، زاهدانه سخن مي‌گويد گاهي هم عارفانه حرف مي‌زند حالا تا مخاطبش چه كسي باشد اگر جريان عقيل باشد مي‌گوييد دسترسي به بيت‌المال، تعدّي به بيت‌المال، تصرّف بيجا در بيت‌المال كه به تو بدهم به ديگري ندهم اين باعث عذاب الهي است آهن گداخته را نشان برادر داد اما اشعث‌بن‌قيس كه آن حلوا را آورد حضرت فرمود بدم مي‌آيد يك بوي بدي بالأخره مي‌آيد «شَنِئْتُهَا كَأَنَّما عُجِنَتْ بِرِيقِ حَيَّةٍ أَوْقَيْئِها»[20] مثل اينكه از قي‌كرده ي افعي شما يك حلوا درست كردي آوردي اينكه حرفِ فقيه و عابد و زاهد نيست كه اين حرف عارف است يعني كسي كه مي‌بيند درون گناه را آن كه مي‌گويد اين حرام است و قيامت كيفر دارد اين فقيه است و عابد است و زاهد، آن كه مي‌گويد اين لجنِ بدبوست چرا به همراه آوردي او عارف است آن كه مي‌گويد «لو كُشف الغطاء ما ازددت يقينا»[21] بيني‌اش را مي‌گيرد اين حرف را مي‌زند خب اين حرف زدنها آن است حالا تا مخاطب چه كسي باشد ما اين حرفها را داريم ديگر الآن در بين ما كساني نيستند كه عالماً عامداً دروغ مي‌گويند ما هيچ ترديدي داريم كه در همه ي شرايع اين كار حرام است يا نگاه به نامحرم فرقي نمي‌كند اين طور نيست كه بعضي از گناههاست كه طبق احتياط است خب بله آن وقت مثلاً كسي معصيت مي‌داند كسي معصيت نمي‌داند اما اينها جزء معاصي كبيره هستند ديگر اين صحنه را در آنجا ترسيم كردند آن‌گاه وجود مبارك آدم با اين كوله‌باري از تجربه به زمين آمده بعد به او وحي شده كه تو پيغمبري احكام و حِكم را كه در آن صحنه ديدي براي مردم به وسيله ي شريعت بازگو كن اين يكي از وجوه و محتملات است.


[21] غررالحكم و دررالكلم، ج1، ص119.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo