< فهرست دروس

درس تفسير آيت الله جوادي

88/10/26

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«وَمَا يَنبَغِي لِلرَّحْمنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَداً (92) إِن كُلُّ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً (93) لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدّاً (94) وَكُلُّهُمْ آتِيهِيَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً (95) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً (99) فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً (100) وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزَاً (101)»

درمكه كه مشركان به سر مي‌بردندخدا را به عنوان الله مي‌شناختند خدا را به عنوان الرحمان مي‌شناختند اما به عنوان ربّ و مانند آن تعبير نمي‌كردندهمين دونام بودكه رواج داشت البته اگر از آنها مي‌پرسيدند«مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ»[1]يا مي‌پرسيدند «مَن بيده ملكوت السماوات والأرض ليقولنّ الله» لكن رواج اسماي الهي منحصر به همين دو اسم بود.

مطلب دوم آن است كه در قرآن كريم كه فرمود:«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ أَيّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنَي»[2]كه بحثش گذشت به مشركان فرمودند اگر بگوييد الله همه ي اسماي حسنا را داراست، اگر بگوييد الرحمان همه ي اسماي حسنا را داراست چه الله بگوييد چه الرحمن بگوييد كلّ واحد از اين دو، اسماي حسنا را دارا هستند معروف بين اهل تفسير شايد اين باشد كه چه بگوييد الله، چه بگوييد الرحمان خداوند داراي اسماي حسناست اين مراد نيست«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ أَيّاً» يعني«أَيّاً»،«أَيّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ» يعني براي اين «أيّ»«الْأَسْماءُ الْحُسْنَي» نه براي الله، شما بگوييد الله، همه ي اسماي حسنا را داراست بگوييد الرحمان همه ي اسماي حسنا را داراست اين «أيّ» يعني هر كدام از اين دو واجد اسماي حسناست.

مطلب بعدي آن است كه آنهايي كه مي‌گفتند فرشتگان بنات الله‌اند يا مثلاً«اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً»[3]همين دوتا نام را مطرح مي‌كردند يا مي‌گفتند «الله إتّخذ ولدا» يا مي‌گفتند «الرحمن اتّخذ ولدا» اگر در قرآ‌ن كريم سخن از اين است كه الله«لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً»،[4]الرحمن«لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً» براي اينكه در فضاي حجاز غير از اين دو مطرح نبود چه در سوره ي مباركه ي «بقره» چه در سوره ي مباركه ي «يونس» سخن از اين است كه «ما اتخذ الله ولدا» چه در سوره ي مباركه ي «مريم» چه در سوره ي مباركه ي «انبياء» سخن در اين است كه «ما اتخذ الرحمن ولدا» سخن از ربّ و امثال ذلك نيست براي اينكه آنها گاهي مي‌گفتند«اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً»، در سوره ي مباركه ي «بقره» و «يونس» اين رد شده يا مي‌گفتند «الرحمن اتخذ ولدا» در سوره ي مباركه ي «مريم» و «انبياء» اين رد شده لذا اگر در محلّ بحث فرمود:«وَمَا يَنبَغِي لِلرَّحْمنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَداً» ناظر به اين نكته است.

اما اينكه در آيات قبل فرمود:«يَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَي الرَّحْمنِ وَفْداً * وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَي جَهَنَّمَ وِرْداً»[5]بگوييم كه اينكه متّقيان با موكب همايوني محشور مي‌شوند اين براي بعد از حساب است و آيه ي 95 كه مي‌فرمايد:«وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً» اين براي قبل از حساب است اين جمع ناتمام است براي اينكه مردان باتقوا را ذات اقدس الهي از طليعه ي برزخ تا حشر اكبر پايان حشر با موكب همايوني و با جلال و شكوه ياد مي‌كند در سوره ي مباركه ي «نحل» كه بحثش گذشت آيه ي 32 اين است«الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ» همين كه مرد متّقي، زنِ باتقوا، انسان باتقوا رحلت كرد در هنگام قبض روحش و هنگام ورود به دالان برزخ با فرشتگان تكريم همراه است تنها وارد برزخ نمي‌شود ملائكه مي‌آيند سلام عرض مي‌كنند درِ بهشتِ برزخي را باز مي‌كنند بعضيها هم چون برزخشان سريعاً مي‌گذرد اينها را سريعاً وارد بهشت مي‌كنند درِ بهشت را باز مي‌كنند كه هميشه باز است البته، به اينها سلام عرض مي‌كنند مي‌گويند«سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ»[6]و مانند آن، اين‌چنين نيست كه مردان باتقوا تنها از قبر برخيزند كسي آ‌نها را تكريم نكند، تنها بميرند كسي آ‌نها را تكريم نكند آنها با جلال و شكوه از دنيا وارد برزخ مي‌شوند، با جلال و شكوه در برزخ سر از قبر برمي‌دارند وارد صحنه ي قيامت مي‌شوند اما اينكه فرمود:«كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً» يعني اموال هيچ كسي، فرزندان هيچ كسي، قبيله ي هيچ كسي با او نيست چون«الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا»[7]و انسان وقتي وارد صحنه ي برزخ و بعد مي‌شود تنهاست با اعمال اوست اگر مردِ باتقوا باشد فرشتگان الهي در حين ورود برزخ خدمت او هستند تا جريان بهشت.

پرسش:ت آنهايي كه اهل تقوا هستند و اعمالشان طبق حقيقت تقوا هست چه اشكالي دارد كه فرداي قيامت جمعي وارد بشوند با زن و بچه‌هايشان همراه بشوند.

پاسخ: غرض آن است كه در جريان دنيا زندگي هم جمعي است هم اجتماعي در آخرت زندگي جمعي است ولي اجتماعي نيست همه با هم‌اند اما هيچ كس با ديگري رابطه ندارد چون در آن روز«لاَ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ»[8]تعاون در كار نيست مسئله ي اينكه كسي مشكل ديگري را از راه دوستي يا از راه خريد و فروش حل كند نيست فقط مي‌ماند مسئله ي شفاعت آن هم، هم شافع بايد مأذون باشد هم مشفوعٌ‌له كه«يَوْمٌ لاَ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ» آن اوّلي و دومي نه تقييدپذيرند نه تخصيص‌پذير سومي تخصيص و تقييد پذيرفت كه عده‌اي شفاعت مي‌كنند«لاَّ يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً»[9]و مانند آن خب، پس همه تنها مي‌آيند كسي با كسي نيست ولي همين متّقيان با موكب همايوني حركت مي‌كنند اين ظاهر آيه. رواياتي كه در كتاب شريف كنزالدقائق بيش از كتابهاي ديگر معمولاً نقل مي‌كنند هست آنجا ملاحظه بفرماييد كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به حضرت امير(سلام الله عليه) مي‌فرمود وقتي متّقيان مي‌خواهند از قبر محشور بشوند با موكب همايوني محشور مي‌شوند نه اينكه بعد از حساب وقتي كه وارد بهشت مي‌خواهند بشوند اينها با جلال و شكوه از قبر برمي‌خيزد. آيه ي سوره ي «نحل» دارد اينها با جلال و شكوه وارد برزخ مي‌شوند براي اينكه«الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ»[10]پس با جلال و شكوه مي‌ميرند، با جلال و شكوه هم سر از قبر برمي‌دارند در همان رواياتي كه وجود مبارك پيغمبر به حضرت امير(سلام الله عليهما) فرمود، فرمود يا علي! اينها مستقيماً با اين جلال و شكوه وارد مي‌شوند و ذات اقدس الهي به فرشته‌ها مي‌فرمايد اينها را معطّل نكنيد اينها را سريعاً وارد بهشت بكنيد اينها را با ديگران بازداشت نكنيد چون عده‌اي برابر«وَقِفُوهُمْ»،«قِفُوهُمْ» يعني اينها را بازداشت كنيد«وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُلُونَ»[11]اينها را اينجا معطّل كنيد بعضيها كمتر بعضي بيشتر آن روز بالأخره پنجاه هزار سال است ذيل اين آيه كه روزي كه خمسين ألف عام هست در منزل زيدبن‌أرقم از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سؤال كردند «ما أطول هذا اليوم» چه روز طولاني است حضرت فرمود: «والذي نفس محمد بيده» اين پنجاه هزار سال براي مؤمن «من صلاة مكتوبة»[12]به اندازه ي يك نماز واجب است حالا نماز واجب بر فرض ظهر باشد بيش از چند دقيقه‌اي اين پنجاه هزار سال طول نمي‌كشد اينها همانهايي هستند كه از قبر در آمدند تا وارد بهشت بشوند شايد همين چند دقيقه طول بكشد يك عدّه پنجاه هزار سال معطّل‌اند يك عده پنج دقيقه عبور مي‌كنند براي اينكه اينها كارهايشان را اينجا انجام دادند ديگر خدا نسبت به اينهاسريع‌الحساب است نسبت به آنهابايددقيقاً همه ي اين اعمالشان را بررسي بكند اينها كه طيّب و طاهرند، بار سبكي دارند و اصلاً بار سنگين ندارند اينها سريع‌الحساب است برايشان. همان روايتي كه به وجود مبارك حضرت امير مي‌فرمايد فرمود وقتي كه اينها وارد دمِ در بهشت شدند درِ بهشت هرگز بسته نيست و قرآن كريم از بهشت به عنوان«مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوَابُ»[13]ياد مي‌كند چون هيچ كس بدون اذن كه قدرت رفتن ندارد يك، و هيچ كسي هم مايل نيست از بهشت بيرون بيايد دو، باز بودن در و آزاد بودن هم نعمت برتري است سه، لذا«مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوَابُ» لكن در جهنّم هيچ كسي مايل به رفتن نيست يك، هيچ كسي قدرت بيرون آمدن ندارد دو، ولي بسته بودن در عذابي است فوق العذاب سه، فرمود:«فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ» اين سابقاً اين طور بود الآ‌ن هم همين طور است الآن اين دزدگيرها كه مي‌گذارند بالا تا پايين اين در را مي‌بندد درهاي معمولي كه دزدگير ندارد فقط قفل مي‌كنند يا پشت‌بند مي‌گذارند يك تكّه آهني را قرار مي‌دهند كه اين لنگه در را به اين لنگه در وصل كند سابقاً پشت‌بند چوبي بود در چوبي بود يك تكّه چوب اين دو لنگه را به هم وصل مي‌كرد اين پشت‌بند در بود اين را نمي‌گويند«عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ»[14]اما الآن كه شما مي‌بينيد دزدگير مي‌گذارند از بالا تا پايين اين در را مي‌بندد اين «عَمَدٍ» هست، عمود هست، ستون هست مُمدّد است مِن العالي إلي السِفل و مِن السفل إلي العالي درِ جهنم اين طور بسته است اين نه براي اين است كه كسي وارد جهنم نشود خب كسي رغبت نمي‌كند، اين نه براي آن است كه كسي از جهنم فرار نكند براي اينكه اينها«مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ»[15]اين طور نيست كه جهنميها دست و پايشان باز باشد كه اينها زنجيرند مقرّن‌اند يعني مقرّن،«مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ» اصفاد هم يعني زنجير خب كسي كه در غُل و زنجير است كه قدرت فرار ندارد اما بسته بودن در عذابي است فوق عذاب درباره ي بهشت كه درها باز است طبق همين روايت كه از علي‌بن‌ابراهيم نقل شده كه وجود مبارك پيغمبر به حضرت امير(سلام الله عليهما) مي‌فرمايد در روايت ديگر هم هست متّقيان را كه وقتي وارد بهشت مي‌كنند با اين موكب همايوني به دمِ در بهشت كه رسيدند در مي‌زنند اين حلقه ي در، كوبه ي در را به سينه ي در مي‌كوبند همه ي اهل بهشت يعني خدمه ي بهشت آماده مي‌شوند براي پذيرايي. مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) بخشي از اين روايات را در كتاب شريف امالي نقل كردند سيدناالاستاد مرحوم علامه در شرح اين حديث در مجلس درس حديث اين حديثي كه خواندند چون در آن حديث دارد كه وقتي وارد درِ بهشت مي‌شوند اين كوبه ي در را به سينه ي در مي‌كوبند اين حلقه در همين روايت هم دارد حلقه، در اين روايت دارد كه «فتصر صريراً».[16]

پرسش: در بهشت كه بسته نيست چرا مي‌كوبند ديگر.

پاسخ: حالا عرض مي‌كنم اين را گفتند كه همان حرفي كه در شرح ابيات حافظ گفتند اينجا هم هست ديگر، گفتند چرا حافظ گفت دوش ديدم يعني ديشب در حالت رؤيا براي من روشن شد كه ملائك درِ ميخانه زدند، درِ ميخانه هميشه باز است چرا در را زدند اينكه شما گفتيد «دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند» درِ رحمت الهي هميشه باز است چرا در زدند آن بزرگوار گفت

در ميخانه نبُد بسته ولي حرمت مِي موجب آمد كه ملائك در ميخانه زدند

شما وقتي وارد دفتر استادتان مي‌شويد با يك تَلنگر در را مي‌زنيد در باز است ولي احترام صاحب آن در و آن دفتر ايجاب مي‌كند كه كسي در بزند

در ميخانه نبُد بسته ولي حرمت مِي موجب آمد كه ملائك در ميخانه زدند

به هر تقدير در باز است در اين روايت دارد كه «فتصرّ صريراً» صدايي از اين در بلند است اين صدا را همه ي خدمه و حوريها مي‌شنوند و آماده مي‌شوند لكن آن روايتي كه مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در كتاب شريف امالي نقل كردند در آن روايت دارد كه اين حلقه را كه به سينه ي در كوبيدند «طَنّت و قالت يا علي» طنين، صداي اين حلقه اين است «يا علي» بياني كه سيدناالاستاد در شرح اين جمله داشتند اين است كه وقتي مهمان بخواهد وارد منزلي بشود در مي‌زند از درون خانه مي‌گويند چه كسي است اين صاحب‌خانه را مي‌خواهد چه كسي را مي‌خواهي مي‌گويد من فلان كس را مي‌خواهم، كساني كه دم درِ بهشت‌اند صاحب‌خانه را مي‌خواهند و اين صاحب‌خانه غير از وجود مبارك حضرت امير نيست همه مي‌گويند «يا علي» يعني ما صاحب اين خانه را طلب مي‌كنيم «طنّت و قالت يا علي». پيشنهادي كه داده شده بود و اگر هنرمندان اسلامي اين مي‌شود هنر اسلامي اين درهايي كه براي عتبات درست مي‌كنند طوري باشد كه هر نيازمندي وقتي اين كوبه ي در را به سينه ي اين در مي‌كوبد نام صاحب آن مزار شنيده بشود اينجا كه در كنار كريمه ي اهل بيتيم اين كوبه را طرزي بسازند كه وقتي انسان در را زد بگويد «يا فاطمه ي معصومه» درباره ي حرم سيّدالشهداء صدا «يا حسين» درباره ي وجود مبارك حضرت امير صدا «يا علي» اگر ائمه بقيع ـ ان‌شاءالله الرحمن ـ قبورشان منوّر شد «يا حسن، يا سجاد، يا باقر، يا صادق(عليهم آلاف التحيّة و الثناء)» اين مي‌شود هنر اسلامي اين شدني است الآن كه با امكانات فراوان اين سهل‌التناول است، بنابراين متّقيان از همان دالان ورودي به برزخ با موكب همايوني مي‌روند نه اينكه بعد از حساب، اما چه قبل از حساب چه حين حساب چه بعد از حساب بساط دنيا با آنها همراه نيست وارد بهشت كه شدند«دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»[17]يكديگر را سلام مي‌كنند و«لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْواً وَلاَ تَأْثِيماً»[18]با كرامت با هم زندگي مي‌كنند نسبت به برخيها هم فرمود:«أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ»[19]يعني ذريّه ي دنيا«وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِم مِن شَيْ‌ءٍ» اما در جهنم هر كه وارد شد«كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا»[20]اين مي‌گويد تو باعث شد آن مي‌گويد تو باعث شدي و مانند آن، بنابراين اينكه فرمود:«يَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَي الرَّحْمنِ وَفْداً» اينها همين كه وارد طليعه ي حشر مي‌شوند از برزخ و صحنه ي قيامت و بهشت اينها را با موكب همايوني حركت مي‌كنند اما«وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً» اين كريمه كه فرمود:«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً» از انوارالتنزيل نقل شده است سرّ اينكه با«سَيَجْعَلُ» با «سين»«سَيَجْعَلُ» ذكر شده است اين بزرگوار پنداشت كه اين «سين»، «سين» تسويف است وعلامت استقبال گفتندكه چون در مكه مشركين زياد بودند و مسلمانها در اقليّت مسلمانها محبوب نبودند لذا فرمود بعدها خدا محبّت شما را در دلها قرار مي‌دهد بعدها كه شما مثلاً وارد مدينه شديد اسلام توسعه پيدا كرد عده‌اي به شما علاقه‌مند مي‌شوند و اين سخن ناصواب است براي اينكه مشركان قبلاً با مسلمين مخالف بودند بعداً شدند«أَلَدُّ الْخِصَامِ» و خداوند نسبت به آن مؤمنين قليل محبّت اهل ايمان را در دلهاي آنها گذاشت اگر اهل ايمان بيشتر مي‌شدند محبّت مؤمنين را در دلهاي آنها بيشتر مي‌گذاشت آن وقت متعلّق هم محذوف است معلوم نيست كه درخصوص دلهاي انسانها باشد«سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً» مودّت اينها را در دلهاي انبيا، اوليا، ملائكه و مانند آن قرار مي‌دهد«سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً». بعد فرمود ما اين قرآن را حالا دارند جمع‌بندي مي‌كنند درباره ي قرآني كه در مكه نازل شده است مي‌فرمايد هيچ كسي بهانه ندارد چرا، براي اينكه«فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ» ما چهار وصف را درباره ي قرآن ذكر كرديم دو وصف ثبوتي، دو وصف سلبي آن دو وصف ثبوتي اين است كه قرآن ثقيل است يعني وزين است با برهان است با محتواست و حرفِ عميقِ علمي دارد كه«إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً»[21]اين يك، و اين قول ثقيل چون دل‌مايه در آن هست، فطرت‌پذير است، دل‌پذير است حرف سنگيني براي نفس نيست«لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ»[22]آسان است زيرا اگر چيزي مطابق با فطرت بود، مطابق با آفرينش بود، سعادت انسان را به همراه داشت، تحميلي بر فطرت نبود دل‌پذير هم هست پس اين دو صف از اوصاف ثبوتي را ذات اقدس الهي براي قرآن ذكر كرده يكي اينكه«سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً»[23]يكي اينكه در سوره ي مباركه ي «قمر» چند بار فرمود:«لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُدَّكِرٍ» ما قرآن را براي تذكّر و تذكره آفريديم آيه ي هفده و هيجده سوره ي مباركه ي «قمر» اين است«لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُدَّكِرٍ» همان طوري كه «الرحمن» يك ترجيع‌بند دارد اين سوره ي مباركه ي «قمر» هم ترجيع‌بند دارد آيه ي 32 هم اين است«وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُدَّكِرٍ» آيه ي چهل هم همين است آيات فراواني در سوره ي مباركه ي «قمر» هست كه ترجيع‌بندش همين«وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ» است. اين دو وصف از اوصاف ثبوتي قرآن كريم كه هم ثقيل است، وزين است، برهاني است و مُتقن است و هم دل‌پذير. دو صفت از اوصاف سلبي قرآن را ذكر مي‌كند كه در قبال اين دو وصف ثبوتي است يكي اينكه اين خفيف نيست سبك‌مغز نيست تهي نيست براي اينكه ثقيل است يكي اينكه عَسير نيست، عُسر ندارد، دشواري ندارد براي اينكه فطرت‌پذير است اين تعبيري كه«وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ» گذشته از اينكه در سوره ي مباركه ي «قمر» به عنوان ترجيع‌بند ذكر شد در موارد ديگري هم مطرح شد كه يكي از آن موارد همين آيه ي 97 سوره ي مباركه ي «مريم» است فرمود:«فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ» آسان كرديم اين يك، اما«بِلِسَانِكَ» است به زبان توست براي اينكه تو در بين عرب هستي و قوم عرب مُرسل‌إليه ابتدايي تو هستند گرچه تو رسول عالَميني،«ذِكْرَي لِلْبَشَرِ»[24]هستي، جهاني هستي،«رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ»[25]هستي ولي آغاز رسالتت از اينجا شروع شده نه اينكه تو براي اينها رسول شدي يك، يا اول براي اينها رسول شدي بعد رسالت تو گسترش پيدا كرده دو، اين‌چنين نيست بلكه تو در همان آغاز رسول عالمياني لكن مأموريت اوّليه‌ات نسبت به قوم خودت است كه دارد«قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُم مِنَ الْكُفَّارِ»[26]فرمود اينها هيچ بهانه‌اي ندارند اينها خوب مي‌فهمند و اگر بخواهيد به زبانهاي ديگر ترجمه بكنيد اين زبان رساست عربي مبين است از وجود مبارك امام باقر(سلام الله عليه) رسيده است كه عربي را مبين گفتند براي اينكه اين لسان «يُبين الألسن و لا تُبينه الألسن»[27]اين توان آن را دارد كه هر زباني را ترجمه كند، هر فرهنگ لغتي را ترجمه كند اما لغات و فرهنگ ديگر آن قدرت را ندارند كه به آساني مطالب عربي و فرهنگ عربي را منتقل كنند شما ببينيد اين تركيبات و مفردات و جمع و تثنيه كه در عربي هست در جاي ديگر نيست يا بسيار كم است شما در اشاره در فارسي مي‌بينيد مي‌گوييم اين و آن يعني مشار‌إليه اگر نزديك باشد مي‌گوييم اين و اگر دور باشد مي‌گوييم آن، اما بين دور و نزديك اگر وسط باشد ما لغتي نداريم و همچنين در فارسي بين واحد و جمع ما وسطي نداريم مي‌گوييم او، آنها به يك نفر مي‌گوييم او به دو به بعد مي‌گوييم آنها ديگر براي تثنيه حسابي نداريم اما در لغت عرب بين واحد و جمع كلمه‌اي است، لغتي است به نام تثنيه، بين دور و نزديك اشاره‌اي است به نام «ذاك» ما يك «ذا» داريم، يك «ذاك» داريم يك «ذلك» اين گونه از تفاوت در لغت عرب فراوان هست كه ما اگر بخواهيم اين عربي را به غير عربي ترجمه كنيم ناچار چند كلمه را بايد كنار هم بگذاريم تا مفاد يك كلمه را به دست بياوريم مستحضريد كه هر كلمه مفهومي دارد مفهومها از هم جدا هستند آن معناي بسيط را اگر بخواهيد با پنج‌تا مفهوم برسانيد اين پنج‌تا مفهوم چون همه از هم جدا هستند اين وسطها خالي است اين مثل بردن آب در غربال است كسي كه بخواهد آبي را در غربال ببرد چون غربال بندهاي او تَر مي‌شود بين اين بندها فاصله است اين آب مي‌ريزد اگر اين نظير طشت يا لگن پُر بود ظرفيت داشت اما اين بندها از هم جداست اينكه مي‌گويند بعضيها از چيزها «يُدرك و لا يوصف» سرّش اين است آنكه انسان مي‌فهمد معناي بسيطي است بخواهد بيان كند بايد پنج، شش‌تا كلمه را رديف كند تا آن را بفهماند اين كلمات هر كدام يك مفهوم دارند اين مفهومها از هم جدا هستند چون اين مفهومها از هم جدا هستند اين وسطها ريزش دارد آن مطالب مي‌ريزد لذا بعضي از مطالب بسيط «يُدرك و لا يوصف» در لغت عرب هم همين طور است ولي عربي آن توان را دارد كه از مطالب ديگر زبانها به زبان عربي به خوبي ترجمه بشود منتها آن ترجمان نه مترجم، آن ترجمان بايد به اين مثلث احاطه داشته باشد منقولٌ‌عنه و منقولٌ‌اليه و نقل يعني آن فرهنگي را كه مي‌خواهند نقل كند خوب ترجمه كند، به اين فرهنگي كه مي‌خواهد نقل بدهد خوب آشنا باشد زبان را هم مسلط باشد بنابراين اين عربي زباني است به خوبي قابل درك، عربي مبين است«فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ» در آغاز سوره ي مباركه ي «زخرف» اين مطلب آمده كه«حم * وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ * إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ * وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ»[28]اين از عربي مبين تا لدي الله، از لدي الله تا عربي مبين قرآن است آنكه شما در خدمت او هستيد عربي مبين است اينكه در حضور ذات اقدس الهي است عليّ حكيم است اين كتاب يك طرفش عليّ حكيم است يك طرفش عربي مبين«إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ * وَإِنَّهُ» همين«فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ» از عليّ حكيم تا عربي مبين، از عربي مبين تا عليّ حكيم قرآن است چون قبلاً هم بحثش گذشت كه قرآن را نينداختند آويختند قرآن را مثل باران نازل نكردند كه تجافي باشد و انداختن، قرآن را حبل متين است او را آويخت كه در همان حديث معروف «إنّي تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي»[29]كه فرمود اين كتاب مبين «طرفه بيد الله سبحانه و تعالي و الطرف الآخر بأيديكم»[30]اين حبل متين يك طرفش به دست خداست يك طرفش به دست شما اگر گفتند«وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً» براي اينكه اين حبل از جاي بلند مستحكمي آويخته شده وگرنه طنابِ انداخته‌شده مشكل خودش را حل نمي‌كند چه رسد به مشكل آن معتصِم را به ما مي‌گويند به كدام طناب تمسّك كنيد به آن طنابي كه به سقف بلند مستحكم بسته است وگرنه طنابي كه در مغازه ي طناب‌فروشي انداخته است كه آن را نمي‌گويند اعتصام بكن كه، اگر كتابي باشد كه فقط انداخته باشند زميني باشد خب اين كتاب زميني مشكل خودش را حل نمي‌كند كه پس يك طرف اين طناب به دست خداست طرف ديگر به دست انساني است كه در خدمت قرآن است فرمود:«وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ»[31]پس قرآن«عَلِيٌّ حَكِيمٌ» است به استناد آن«عَلِيٌّ حَكِيمٌ» مي‌شود قول ثقيل«إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً»[32]به استناد اين عربي مبين مي‌شود «لقد يسرنا القرآن بلسانك» كه مي‌شود«لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ»[33]آن‌گاه فرمود چون مردم دو قسم‌اند يك عدّه متّقي‌اند يك عدّه غير متّقي اين كتاب را ما با اين وضع فرستاديم«لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً» اين«لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ» براي همه است چون قرآن«هُديً لِلنَّاسِ»[34]است ولي آن كه بهره مي‌برد متّقين است انذار هم«نَذِيراً لِلْبَشَرِ»[35]است اما آن كه گرفتار انذار الهي مي‌شود قوم لدودِ خصومِ عنود مخصوصاً«أَلَدُّ الْخِصَامِ»[36]كه از اين«أَلَدُّ الْخِصَامِ» به «لُدّ» تعبير شده است چون «لُدّ» جمع «ألد» است درست است كه انذار كرده مي‌گيريم«خُذُوهُ فَغُلُّوهُ»[37]اما اين براي همه بشر نيست دامنگير قوم لُدّ مي‌شود درست است كه فرمود:«جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ»[38]اما اين بهره ي همه ي مردم نيست بهره ي متّقيان است نه رحمتي كه خدا بشارت داد نصيب همه مي‌شود چون عدّه‌اي خودشان را عمداً بي‌بهره كردند فقط متّقيان بهره مي‌برند نه عذابي كه ذات اقدس الهي تهديد كرده است دامنگير همه مي‌شود چون خيليها«مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ»[39]هستند ديگر خداي سبحان از خيليها مي‌گذرد فقط اين عذاب دامنگير قومِ لُدّ كه جمع ألد است«أَلَدُّ الْخِصَامِ» دامنگير آنها مي‌شود«وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً» و ما آنها را منتظر قيامت نمي‌گذاريم يك وقت است كسي گناهِ شخصي مي‌كند خب حسابش در قيامت است يك وقت گناه مي‌كند نسبت به نظام اسلامي، امّت اسلامي، به دين اسلام، جامعه ي اسلامي، به بشر ستم مي‌كند ما بساط او را در دنيا هم برمي‌چينيم فرمود:«وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِن قَرْنٍ» خيليها را ما به خاك سپرديم«هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِنْ أَحَدٍ» هيچ كدام از آنها الآن محسوس هستند!«أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزَاً» «رِكْز» آن صداي خفي است آن صوت پنهان و خفي را مي‌گويند «رِكز» اين مدفونها و طلاهاي دفن‌شده ي زير خاك را مي‌گويند «رِكاز» چون پنهان‌اند فرمود صداي اينها در نمي‌آيد در بعضي از آيات قرآن دارد كه«وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ» مي‌گويند روزي در اين مملكت ساسانيان بود، روزي در اين مملكت سامانيان بود، روزي هخامنشيان بود، روزي كذا بود، روزي اموي بود، روزي مرواني بود، روزي عباسي بود، روزي بود، روزي بود فرمود اينها همه شدند احاديث، اُحدوثه نه كسي از اينها محسوس است نه نامي از اينهاست«هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِنْ أَحَدٍ» كسي فعلاً هست از آنها كه محسوس باشد يا صداي اينها هست، صداي اينها شنيده مي‌شود«أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزَاً» حالا ـ ان‌شاءالله ـ به جمع‌بندي سوره ي مباركه ي «مريم» برسيم اين بزرگواري كه زحمت كشيدند جريان قم و آن حديثي كه درباره ي زيارت مشهد امام رضا(سلام الله عليه) هست سعي‌شان مشكور تاكنون ثابت نشده است كه مثلاً در شهر پربركت قم مثلاً مُرجيء، ناصبي چيزي باشد.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

[1]. سوره ي لقمان، آيه ي 25.

[2]. سوره ي اسراء، آيه ي 110.

[3]. سوره ي يونس، آيه ي 68.

[4]. سوره ي اسراء، آيه ي 111.

[5]. سوره ي مريم، آيات 85 و 86.

[6]. سوره ي نحل، آيه ي 32.

[7]. سوره ي كهف، آيه ي 46.

[8]. سوره ي بقره، آيه ي 254.

[9] . سوره ي مريم، آيه ي 87.

[10]. سوره ي نحل، آيه ي 32.

[11]. سوره ي صافات، آيه ي 24.

[12]. بحارالأنوار، ج7، ص123.

[13]. سوره ي ص، آيه ي 50.

[14]. سوره ي همزه، آيه ي 9.

[15]. سوره ي ص، آيه ي 38.

[16]. تفسير قمي، ج2، ص54.

[17]. سوره ي يونس، آيه ي 10.

[18]. سوره ي واقعه، آيه ي 25.

[19]. سوره ي طور، آيه ي 21.

[20]. سوره ي اعراف، آيه ي 38.

[21]. سوره ي مزمل، آيه ي 5.

[22]. سوره ي قمر، آيه ي 17.

[23]. سوره ي مزمل، آيه ي 5.

[24]. سوره ي مدثر، آيه ي 31.

[25]. سوره ي انبياء، آيه ي 107.

[26]. سوره ي توبه، آيه ي 123.

[27]. الكافي، ج2، ص631

[28] سوره ي زخرف، آيات 1 ـ 4.

[29]. بحارالأنوار، ج2، ص226.

[30]. بحارالأنوار، ج37، ص122.

[31]. سوره ي زخرف، آيه ي 4.

[32]. سوره ي مزمل، آيه ي 5.

[33]. سوره ي قمر، آيه ي 17.

[34]. سوره ي بقره، آيه ي 185.

[35]. سوره ي مدثر، آيه ي 36.

[36]. سوره ي بقره، آيه ي 204.

[37]. سوره ي حاقه، آيه ي 30.

[38]. سوره ي آل‌عمران، آيه ي 15.

[39]. سوره ي توبه، آيه ي 106.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo