< فهرست دروس

درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

88/07/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آيات 1 تا 6 سوره مريم

 

﴿كهيعص﴾ ﴿ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا﴾ ﴿إِذْ نَادَي رَبَّهُ نِدَاءً خَفِيّاً﴾ ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّاً﴾ ﴿وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً﴾ ﴿يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً﴾

 

گذشته از شواهد داخلي كه اين سوره ي مباركه ي «مريم» در مكه نازل شد برخي از شواهد تاريخي هم مكّي بودن اين سور‌ه را تأييد مي‌كند زيرا وقتي جعفربن‌ابي‌طالب به حبشه هجرت كرد اوايل اين سور‌ه را براي پادشاه حبشه قرائت كرد در آن محفل معلوم مي‌شود اين سور‌ه در مكه نازل شد و جعفربن‌ابي‌طالب و همراهانش از اين سور‌ه باخبر بود.

مطلب بعدي آن است كه گرچه رحمت الهي واسع است و رحمتهاي خاصّه ي او هم وسيع است لكن در اين محور از يك رحمت خاصّه‌اي كه مربوط به تحكيم خانواده است سخن به ميان آمده داشتن فرزندي كه صالح باشد عبدِ سالك باشد از روزيهاي الهي برخوردار باشد چنانچه مريم(سلام الله عليها) بود اينها را زكريا(عليه السلام) ديد و رغبت پيدا كرد كه چنين فرزندي داشته باشد اين دعاي فرزندخواهي را خداي سبحان از زكرياي سالمند بعد از مشاهده ي مريم نقل مي‌كند وگرنه تاكنون وجود مبارك زكريا چنين درخواستي نداشت يا قرآن نقل نكرد بعد از اينكه مريم(سلام الله عليها) را ديد چون كَفيل مريم بود ﴿وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا﴾[1] يعني «جعل الله زكريّا كفيلاً للمريم» «كَفَّلَ» يعني خدا تكفيل كرد زكريا را كفيل مريم قرار داد ﴿وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا﴾ زكريا در مدّت كفالت كرامتهاي فراواني را از مريم(عليهما السلام) ديد از آن جهت ﴿هُنالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا﴾[2] كه ﴿رَبِّ اجْعَل لِّي﴾ كذا و كذا، بنابراين فرزند صالح خواستن آن هم چنين فرزندي از بهترين دعاهاي انبياست يك، و از برجسته‌ترين مصاديق رحمت خاصّه الهي است دو، اصل فرزند داشتن و فرزند صالح داشتن را ذات اقدس الهي در اسرار نكاح ذكر كرده كه فرمود: ﴿نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتوْا حَرْثَكُمْ أَنَّي شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لْأَنْفُسِكُمْ﴾[3] در جريان سنّت نكاح وقتي كه مراسم ازدواج را مطرح مي‌كند مي‌فرمايد اينجا جاي مزرعه است به فكر آينده‌تان باشيد مزرعه ي خوبي داشته باشيد كِشت خوبي داشته باشيد زَرع خوبي داشته باشيد اصل ازدواج كه براي فرزند صالح است را قرآن تأييد كرد ترغيب كرد فرمود: «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتوْا حَرْثَكُمْ أَنَّي شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لْأَنْفُسِكُمْ» چون انسان نمي‌خواهد از بين برود با اينكه مرگ قطعي است براي اينكه بماند بايد فرزند صالح داشته باشد از بهترين بركات الهي فرزند صالح است كه بقاي انسان را تأمين مي‌كند لذا كتاباً و سنّتاً اين امر ترغيب شد وجود مبارك زكريا هم براي اينكه باقي باشد به بقاي فرزند صالح از ذات اقدس الهي خيري را مسئلت كرد.

مطلب سوم آن است كه گرچه در آغاز سوره ي مباركه ي «مريم» خداي سبحان از زكريا به عنوان بنده ياد كرده است «ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ» اما اين را با اسم خاصّش كه عطف بيان اوست مشخص كرده كه اين عبد زكرياست ولي آنچه در طليعه ي سوره ي مباركه ي «اسراء» گذشت عبد محض است عبد مطلق است عبد مطلق غير از وجود مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) كسي نيست «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلاً»[4] ، «بِعَبْدِهِ» نام مبارك پيغمبر همان طوري كه بارها ملاحظه فرموديد اصلاً در قرآن كريم به عنوان خطاب نيامده اصلِ اسم آمده ولي خطاب نيست و هرگز خداي سبحان پيامبر را به اسم خطاب نكرده تا براي ما الگويي باشد واسوه‌اي باشد كه حضرت را به لقب پرافتخار رسول الله، نبيّ الله و مانند آن خطاب بكنيم. در آغاز سوره ي مباركه ي «اسراء» عبدِ مطلق ياد كرد و عبد مطلق همان انسانِ كاملِ محض است كه غير از وجود مبارك پيغمبر كسي نيست.

 

پرسش: ببخشيد ايشان غير از ولد صالح حضرت درخواست كرد كه اموالش و اموال به اصطلاح همسرش را وارد كند ..

پاسخ: حالا ان‌شاءالله به آيه ششم كه رسيديم مشخص مي‌شود كه «يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً» اين ميراث نبوّت و رسالت است يا اعمّ از او يا به خصوص ميراث مال است كه اين خانواده محفوظ بماند حالا ان‌شاءالله در ذيل آيه ششم اين مطرح مي‌شود.

خب، «ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا» چگونه اين زكريا عبوديّت خودش را اظهار كرد «إِذْ نَادَي رَبَّهُ نِدَاءً خَفِيّاً» اِخفا غير از اِخفات است اخفات در قبال جَهْر وصف قرائت نمازهاي ظهر و عصر و امثال اينهاست كه مي‌گويند اخفات است در حضور ديگران است ولي آهسته سخن گفتن اين اخفات است چه در حضور ديگران باشد چه در غياب ديگران باشد همين كه جوهره ي صدا معلوم نباشد مي‌گويند اخفات، اما اخفا يعني مخفيانه دور از انظار ديگران چيزي را خواستن كه شائبه ريا نباشد، خلوص نيّت در او بيشتر باشد، تنهايي باعث اين سراب بودن و ناب بودن است و مانند آن پس اخفات يك مطلب است اخفا كه در اين آيه طرح شده مطلب ديگر. «إِذْ نَادَي رَبَّهُ نِدَاءً خَفِيّاً» وجود مبارك زكريا(سلام الله عليه) هم اصل دعا، هم روش دعا، هم مَنش دعا هر سه را رعايت كرده است اصل دعا به عنوان عبادت كه انسان موظّف است در پيشگاه پروردگارش عرض حاجت كند اين يك عبادت است زكريا عرض كرد من هميشه دعاگو بودم «وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّاً» شقاوت در قبال سعادت است عبادت، سعادت مي‌آورد محروميّت از عبادت، شقاوت مي‌آورد عرض كرد من نسبت به دعاي شما سعيد بودم شَقي نبودم هميشه دعاگو بودم هميشه دعا مي‌كردم هميشه از شما مي‌خواستم اين سيره ي من بود روش من بود چطور دعا مي‌كردم آن را هم عرض مي‌كنم، چه چيزي مي‌خواهم آن را هم عرض مي‌كنم، چطور مي‌خواهم آن را هم عرض مي‌كنم پس اصلِ دعا «وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّاً» چطور بايد دعا بكنم بايد مخفيانه، من باشم و تو، كسي نباشد، مزاحم نباشد گاهي انسان در اتاق خاص تنها زندگي مي‌كند اما اين به حمل اوّلي تنهاست به حمل شايع در كثرت است تمام خاطراتش در ذهن او هست با او هست حرفهايي كه زده، حرفهايي كه شنيده انباري از خاطرات در ذهن او هست اين در خفا نيست اين در عَلن است آن كه مخفي است يعني طرزي با خداي خود سخن مي‌گويد كه كسي نمي‌فهمد خاطره‌اي ندارد بيگانه‌اي را راه نداده ذات اقدس الهي ادبِ دعا را در سوره ي مباركه ي «اعراف» در چند جا مشخص كرده يكي در همان سوره ي مباركه ي «اعراف» آيه ي 55 فرمود: «ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْيَةً» با ضراعت و ناله و لابه و ضجّه چيز از خدا بخواهيد كه معلوم مي‌شود فقر است ديگر. خب، آنهايي كه اهل دعاي‌اند مي‌گويند خدايا ما هديه‌اي آورديم پيش‌كِشي آورديم اين پيش‌كش ما فقر ماست پيش‌كشي نيست مگر نيستي‌ام من اين فقرم را آوردم اين هم هديه من، حالا اگر كسي با تضرّع و ناله رفت براي اينكه اين ناله و لابه ي او مخلوط نشود بهتر آن است كه در خفا باشد «وَخُفْيَةً» در ذيل همين بحث كه در سوره ي مباركه ي «اعراف» بود گذشت برخي از مفسّران بزرگوار نظير فيض در صافي و ديگران فرمودند اينكه خدا فرمود: «ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْيَةً إِنَّهُ لاَيُحِبُّ الْمُعْتَدينَ»[5] اين دليل است براي آن دوتا حدّ وسط، حدّ وسط اول اين است كه با تضرّع و ضراعت و ناله و لابه باشد يك، و هر كسي با ناله دعا كرد به مقصد مي‌رسد دو، اين قياس اول و حدّ وسطش هم لابه، قياس دوم هر كسي در خفا و مخفيانه و بدون ريا و سُمعه دعا كرد مستجاب مي‌شود اين هم دعاي خُفيه است مستجاب مي‌شود دليل اين دوتا حدّ وسط ذيل آيه است كه «إِنَّهُ لاَيُحِبُّ الْمُعْتَدينَ» اگر كسي اهل ناله و لابه نباشد معلوم مي‌شود از حدّ خود تعدّي كرده است و اگر كسي در خفا دعا نكند معلوم مي‌شود از حدّ خود تعدّي كرده است حالا در جمع اين همه ناله كردن براي چيست؟ كسي كه نيست خبري از تو ندارد در آنجا با خدا ناله كن اين دوتا قياس است و دوتا حدّ وسط است و دوتا مدّعاست تعليل آنها در ذيل ذكر شده است «إِنَّهُ لاَيُحِبُّ الْمُعْتَدينَ» خب درست است كه اين تحليل عام است و خصوصيّت مورد باعث اختصاص آن وارد نمي‌شود خدا افراد متعدّي را دوست ندارد بله درست است اما اين با آيات ظلم و تجاوز سازگار است اگر كسي بگويد غصب نكنيد مال مردم را نگيريد «إِنَّهُ لاَيُحِبُّ الْمُعْتَدينَ» اين تناسب صدر و ذيل روشن است اما بفرمايد مخفيانه دعا بكن «إِنَّهُ لاَيُحِبُّ الْمُعْتَدينَ» اين يعني چه؟ چه تناسبي بين اين علّت با آن معلول است معلوم مي‌شود در علن دعا كردن، فرياد كشيدن در حضور جمع اين اعتداست مگر آدم با خدا حرف مي‌زند اين طور بلند مي‌كند «يا ربّ، يا ربّ» مسجد و همسايه‌هاي مسجد را باخبر مي‌كند اين اعتداست دعا آرام، آهسته، مخفيانه آرام و آهسته را در بخش ديگر همان سوره ي مباركه ي «اعراف» بيان كرد مخفيانه بودن را اينجا بيان كرد جامع همه ي اينها اين است كه انسان در دعا از حدّش تجاوز نكند در حضور ديگران فرياد برآوردن اين تعدّي است خب بالأخره ادب دعا حساب خاصّي دارد هر كسي اين ادب را رعايت نكرد متعدّي است ديگر.

 

پرسش:...

پاسخ: مستجاب‌تر است اما به همه فرمود آرام دعا كن به همه.

 

پرسش: در روايت است كه امام سجاد(عليه السلام).

پاسخ: بله، دعاي در جمع بركات فراوان دارد حتي يك نفر دعا كند بقيه آمين بگويند هم همين دعا را دارد اما اين سفارش، سفارش عام است آرام نه فرياد بكشيد همه ي همسايه‌ها را خبر كنيد.

 

پرسش: امام صادق(عليه السلام) دعا مي‌كردند و بچه‌ها آمين مي‌گفتند.

پاسخ: آن خوب است ديگر در دعا كسي دعا بكند ديگران آمين بگويند همه در ثواب شريك‌اند و استجاب مي‌شود اين يك مطلب، تنها دعا كردن اثر دارد اين مطلب ديگر، اما فرياد كشيدن ممنوع است.

 

پرسش: حاج آقا خود كميل مي‌فرمايند كه حضرت با صداي بلند مي‌خواند.

پاسخ: خب حالا يك وقت است كسي يك نفر براي اينكه ديگران آشنا باشند ديگران نمي‌توانند مي‌خواند اين در حقيقت يك نفر به دليل خاص جهر مي‌دهد اما آنچه را كه غالب ماها توده ي مردم ماها موظّفيم در دعا با ذات اقدس الهي اين روش را رعايت كنيم همين آيه ي 55 سوره ي مباركه ي «اعراف» است كه فرمود: «ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْيَةً» چرا، براي اينكه اگر خيلي صدا را بلند كني اين تعدّي است و خدا متعدّيها را دوست ندارد اين كاري ناظر به مسئله ظلم و تجاوز به حقوق ديگران ندارد «إِنَّهُ لاَيُحِبُّ الْمُعْتَدينَ»، اما در درون خود آدم دعا بكنند آيه ي 205 همان سوره ي مباركه ي «اعراف» است در آنجا فرمود: «وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَكُن مِنَ الْغَافِلِينَ» اين هم خِيفه را ذكر كرده بالصراحه، هم اخفات را ذكر كرده فرمود: «دُونَ الْجَهْرِ» و هم خُفيه را ذكر كرده بدون اينكه نامش را ببرد فرمود: «وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ» يعني ذِكر قلبي در حقيقت ذُكر قلبي است نه ذِكر لساني «وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً» يك، «وَخُفْيَةً» با هراس كه آيا لياقت دارم، مستجاب مي‌شود، نمي‌شود دو، و آرام «دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ» يعني اخفات يعني هَمْس نظير آن طوري كه انسان در نماز ظهرين اخفاتاً قرائت مي‌كند «وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ»[6] ، بنابراين ادبِ دعا را قرآن كريم به ما آموخت وجود مبارك زكريا(سلام الله عليه) به اين ادب مؤدّب بود و خداي سبحان را با اين ادبِ الهي دعا كرد «إِذْ نَادَي رَبَّهُ نِدَاءً خَفِيّاً»، خب.

 

پرسش: حاج آقا جهر بودن «أدْعُوا رَبّكُم»[7]

پاسخ: آن مثل «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»[8] است «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»[9] معنايش اين نيست كه عقد جمعي بخوانيد كه يعني «فليوف كلّ رجلٍ منكم بعقده» «ادْعُوا» يعني «ادعُ يا زيد، ادع يا عمرو، ادع يا بكر» آن وقت جمع مي‌شود «ادعوا»، «ادعوا» غير از «ادع» است اول مفرد، مفرد، مفرد است بعد «ادعوا» معناي «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» يا «أَقِيمُوا الصَّلاَةَ» اين نيست كه همه‌تان با هم نماز بخوانيد كه يعني هر كسي تكليف خودش را انجام بدهد و در رواياتي كه دارد هر چه جمع شد بهتر آن بحث خاصّ خودش را دارد نظير نماز جماعت با نماز فُرادا، دعاي جماعت با دعاي فرادا آن خيلي خوب است همه آمين مي‌گويند يا همه آن دعا را مي‌خوانند اما همه «تَضَرُّعاً» است، «فِي أَنفُسِهِمْ» است، «خِيفَةً» است، «خُفْيَةً» است، «دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ» است، مستجاب‌تر هم است اين روش را وجود مبارك زكريا(سلام الله عليه) اِعمال كرده است.

 

پرسش:...

پاسخ: بله، اين نظير «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» است آن «وَارْكَعُوا مَعَ الْرَّاكِعِينَ»[10] را گفتند درباره ي نماز جماعت است و اين يعني كلّ واحدٍ منهم هر كس تكليف خاصّ خودش را انجام بدهد.

 

پرسش:...

پاسخ: آن معنايش رفعت يعني فرياد كشيدن نيست نفاق را همان «خُفْيَةً»[11] از بين مي‌برد، «فِي أَنفُسِهِمْ» از بين مي‌برد وگرنه فرياد كشيدن نفاق را از بين نمي‌برد آن معناي خاص خودش را دارد كه «ارفعوا صلواتكم عند ذكر فانها ترفع النفاق» آنچه را كه نفاق را از بين مي‌برد «وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ» است، «دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ»[12] است، «نِدَاءً خَفِيّاً» است، «وَخُفْيَةً» است و امثال ذلك.

 

خب، در اينجا كه فرمود: «إِذْ نَادَي رَبَّهُ نِدَاءً خَفِيّاً» اين روش دعا و ادب دعاست. در دعا اول حمد و ثنا مقدّم است اين دعاي «افتتاح» همين است اول حمد الهي و ثناي الهي بعد عرض حاجت ايشان هم اول حاجت خودش را ذكر كرد نه حاجت يعني من چه مي‌خواهم فقر و فقدان و ضعف و مسكنت خودش را ذكر كرد عنايت الهي را يادآور شد بعد عرض كرد خواسته ي من فرزند صالح است «قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي» كه بحثش در ديروز گذشت «وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً» سَرم در اثر پيري داراي موي سفيد است مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در تبيان اين شِيْب را به معناي موي سفيدي كه سياهي مخلوط اوست يا موي سياهي كه سفيدي مخلوط اوست كه براي انسانهاي ميانسال است معنا كرده و مشوب بودن و شائبه و شائب را هم با اين شِيب هماهنگ دانسته و اين تفسير لغوي ناصواب است زيرا آن شُوب به معناي مخلوط بودن و مشوب بودن اجوف واوي است و اين شِيب اجوف يايي است اين شيب كه اجوف يايي است يعني يكسره سفيد آن شوبي كه اجوب واوي است سفيدي با سياهي مخلوط است ظاهر اين آيه اين است كه تمام موي سرم سفيد شد نه اينكه سفيدي با سياهي مشوب شد البته شائبه در هر دو لغت آمده چه اجوف واوي چه اجوف يايي مي‌گويند اين مطلب بي‌شائبه است يعني مشوب نيست يعني سَرِه، ناب و خالص است شائبه‌اي در فلان كس نيست يعني خالص است مشوب نيست مخلوط نيست ولي بالأخره آن اجوف واوي است اين شيب كه اجوف يايي است يعني يكسره مويم سفيد شده «ابيضّ شَعره» اينكه عرض كرد «وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً» اين است. بعد ادب خودش را هم ذكر كرد عرض كرد من از سابق تا الآن اين طور بودم كه از دعا محروم نبودم تازگي ندارد كه ما بنده ي دعاييم عرض نكرد تو را مي‌خوانم يا عرض نمي‌كرد مي‌خواستم با اين «كان» منفي استمرار سنّت خود را ذكر كرد «وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّاً» شقيّ يعني يك آدم محروم آدمي كه دعا مي‌كند سعيد است چون دعا عبادت است آدمي كه اهل دعا نيست شقي است محروم است انسان محروم را مي‌گويند شقي ديگر شقي شده يعني محروم شده از سعادت بي‌بهره شده عرض كرد من از دعا بي‌بهره نبودم از سابق نه الآن من اين طور نبودم كه دعا نكنم اين ادب خيليها را تربيت كرد شما ببينيد مفسّران متأخّر مطلبي را از معن‌بن‌زائده نقل كردند كه ريشه‌اش تا به زمخشري كشاف مي‌رسد حالا شايد ايشان هم از جاي ديگري نقل كرده قرآن كريم طرزي مردم را ادب كرد كه وقتي مي‌خواهند چيزي به پيشگاه الهي ببرند وسيله‌اي كه مي‌خواهند ببرند وسيله آن احسان اوست و لطف او را وسيله مي‌برند نه كار خودشان را نمي‌گويند من آنم كه فلان كار را كردم چون فلان كار را كردم الآن وسيله آوردم به فلان كار خودم وسيله دادم ولايت اهل بيت هم همين طور است ولايت اهل بيت فيض اوست نه كار ما «وَيَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِرُبُوبِيَّتِكَ»[13] در آن «مناجات شعبانيه» يا «فَقَدْ جَعَلْتُ‌ الإِقْرارَ بِالذَّنْبِ اِلَيْكَ وَسيلَتي»[14] چه در دعاهاي ماه رجب چه در سحرهاي ماه رمضان اين بردگي خود را انسان وسيله مي‌برد بزرگي او را وسيله مي‌برد اين ادب باعث شد كه وقتي كسي رفته نزد معن‌بن‌زائده معن گفت «مَن أنت»، تو چه كسي هستي؟ گفت من كسي هستم كه «أحسنتَ إليه عام أول» من همان هستم كه پارسال تو مشكلش را حل كردي اين بعد خوشش آمد و راهش داد گفت «مرحبا بمن تشفع الينا بنا»[15] اين وسيله ي ديگر نياورده گفت احسان تو وسيله من است چون تو بزرگواري من بزرگواري تو را وسيله قرار دادم تو همان كسي هستي كه قبلاً مشكل مرا حل كردي اين ادب را قرآن آموخت بنابراين اگر فرمود: «وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ»[16] وسيله را براي شما مشخص كرده مبادا كسي بگويد من همانم كه چند سال درس خواندم عالِم شدم اين را وسيله ببرد اين همان بارها به عرضتان رسيد كه اسلامي حرف زدن و قاروني فكر كردن است هر كس گفت من چندين سال درس خواندم و عالم شدم يا چندين سال زحمت كشيدم و مالك شدم اين يك قانون ممثّلي است چون آن محروم هم غير از اين نگفت، گفت «إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي»[17] من خودم عالم شدم و زحمت كشيدم و مال پيدا كردم اگر كسي دهن باز كرد گفت من آنم كه چهل سال زحمت كشيدم عالم شدم اين اسلامي حرف زد يك، قاروني فكر كرد دو، و به جايي نمي‌رسد سه، اما بر اساس «وَمَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ»[18] فكر كرده هميشه در راه است و به مقصد مي‌رسد وجود مبارك زكريا(سلام الله عليه) هم ادب الهي را آموخت عرض كرد ما هرگز دعا را فراموش نكرديم دعا يعني عرض حاجت و به عنوان «لَمْ أَكُن» كه نفي «كان» است و مفيد استمرار است ذكر كرده عرض كرد بنده همين طورم «وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّاً» من هميشه الحمدلله در اثر عرض ارادت و عرض حاجت سعادتمند بودم و هيچ وقت شقي نبودم براي اينكه هميشه گفتم «يا ربّ»، خب.

 

پرسش:...

پاسخ: نه خب دعا را اين شخص بايد بكند ديگر عرض حاجت را بكند فرمود: «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ»[19] البته خود توفيق دعا چون نعمت است «مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ» آ‌ن شخص داعي هم مي‌گويد اين بركت هم از ناحيه ي شماست، خب.

حالا چه مي‌خواهي؟ پس روش دعا مشخص، ادب دعا و استمرار بر دعا مشخص، عرض كرد كه «وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي» اين بحث را خوب عنايت كنيد بالأخره بحث كلاميِ دامنه‌داري است كه وجود مبارك صديقه كبرا(سلام الله عليها) به آن استدلال كرده براي ارث فدك و ديگري انكار كرده اما خب طرح مسئله ي كلامي هميشه نافع بود بدون اينكه ـ معاذ الله ـ يا خداي ناكرده فتنه‌اي را به همراه داشته باشد.

 

پرسش: ببخشيد اينكه موهاي سرش سفيد شده تشبيه كردند به شعله در منار به چه معناست؟

پاسخ: براي اينكه اين وقتي سفيد باشد كاملاً نظير نار علي مَنار براي همه معلوم است ديگر، اگر ناري علي مَنار باشد براي همه معلوم است اين شخصي كه دارد مي‌آيد موي سرش سفيد است كاملاً نشانه ي پيري است ديگر اين ديگر خفايي در آن نيست، خب.

 

«وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي» اين «مِن وَرَائِي» به «الْمَوَالِيَ» متعلّق است نه «خِفْتُ» من مي‌ترسم بعد از من كساني وليّ من بشوند وارث من بشوند كه شايسته نيست آن وقت خانه و زندگي من به دست اين اشرار بني‌اسرائيل بيفتد يك فرزند صالحي به ما عطا كن «وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي» من بالأخره نهايه عرض ادب اسم نبرده كه من فرزند مي‌خواهم اينجا اسم نبرده و خب معلوم بود گرچه در سوره ي مباركه ي «آل‌عمران» در آيه ي 38 آنجا كه قصّه ي مريم(سلام الله عليها) و كفالت مريم و رزق غيبي مريم(سلام الله عليها) را ديد آنجا آيه ي 37 و 38 زكريا به مريم(سلام الله عليهما) فرمود: «أَنَّي لَكِ هذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ هُنالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِن لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ» اين «إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ» آنجا نام برد كه ذريّه مي‌خواهم فرزند مي‌خواهم چون ذريّه هم فرزند بلافصل را شامل مي‌شود هم فرزند مع‌الفصل را تو سميع‌الدعائي يعني گوش به دعا مي‌دهي اين سميع با «ان الله بكل شيء سميع» دوتاست اصلاً ارتباطي به او ندارد خدا سميع است يعني هر چيزي را مي‌شنود صِدق و كذب را، غيبت و تهمت و افترا و دروغ را، وفا و هجا را هم مي‌شنود او «بكلّ شيء سميع» است اين سمعِ تكويني است اما «إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ»[20] سمعِ اعتباري است در نظام تشريع وقتي ما مي‌گوييم خدا دعا را مي‌شنود يعني گوش مي‌دهد ببيند داعي چه مي‌گويد يعني گوشِ شنوا دارد يعني به حرف داعي عمل مي‌كند وقتي كسي به ديگري حرفي زد و او قبول نكرد مي‌گوييم اين حرف ما را گوش نمي‌دهد اين از ما حرف‌شنوايي ندارد اينكه تكويني نيست اين شنيد و رد كرد پس سميع دوتاست يك سميع تكويني است كه ذات اقدس الهي «بكل شيء سميع» است يك سميعِ اعتباري است كه ما مي‌گوييم فلان كس گوش به حرف ما مي‌دهد حرف ما را زمين نمي‌زند به حرف ما عمل مي‌كند خدا اين چنين است «إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ» يعني اين يعني خدايا! اگر كسي چيزي از تو خواست رد نمي‌كني وگرنه او سميع السبّ و اللعن هم هست سميع الدعاء هم هست از نظر تكوين، آنچه در سوره ي «آل‌عمران» آيه ي 38 آمده «إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ» ناظر به همين بخش است.

خب، حالا عرض كرد من فرزند مي‌خواهم نه من آن توان را دارم نه همسرم، من كه «إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً» همسرم هم كه «وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً» الآن كه پير است آن وقتي هم كه در دوران جواني بود عاقِر بود عاقر به آن زنِ عقيم مي‌گويند چون اين وصف، وصف خاص است ديگر تاء تأنيث نمي‌آورند نمي‌گويند حائضه مي‌گويند حائض چون تاء براي فرق بين مذكر و مؤنث است و اگر صفتي مخصوص مؤنث بود ديگر تاء فارقه نمي‌خواهد عاقر و عاقره نداريم عاقر يعني زنِ نازا «وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً» نه «عاقرةً» آن وقتي هم كه جوان بود نازا بود خب، من مي‌خواهم «مِن لَدُنْكَ» باشد نه «مِن لدي العاده» يعني غير عادي باشد مي‌خواهم از راه كرامت باشد براي اينكه من مريم را ديدم ديگر در سوره ي مباركه ي «آل‌عمران» بعد از اينكه كراماتي را از مريم(سلام الله عليها) ديد «هُنالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا»[21] اينجا هم عرض كرد «مِن لَدُنْكَ» جريان فرزند عادي شرايط عادي حاصل نيست ولي به طور غير عادي لدي اللهي باشد كرامت باشد عنايت الهي باشد از تو برمي‌آيد «وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً» كه اين وليّ وارث من باشد دودمان آل‌يعقوب محفوظ بماند و مانند آن كه دارند اذان مي‌گويند.


[13] البلدالأمين، ج1، ص190.
[15] الجامع لأحكام القرآن، ج11، ص80.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo